مساله ی امکان جنگ بین جمهوری اسلامی و
اسرائیل
برخی پس از حمله ی پوشالی اخیر خامنه ای و سران سپاه به اسرائیل،
از گسترش جنگ بین اسرائیل و جمهوری اسلامی صحبت می کنند.
تضادهای دولت اسرائیل با جمهوری اسلامی
به نظر ما در حال حاضر و با توجه به مواضع خامنه ای و دارودسته ی
پاسدارش و نیز دولت اسرائیل و امپریالیست های غربی امکان گسترش جنگ به آن درجه که به یک جنگ گسترده بین دو دولت تبدیل شود ناچیز
است. بر خلاف کسانی که می گویند اسرائیل مایل است جنگ اسرائیل با خلق فلسطین را به جنگ
جمهوری اسلامی با اسرائیل تبدیل کند و یا تبدیل کرده است ما بر چنین نظری نیستیم و چنین تبدیلی را مشروط به تمایل خواست این دولت و اساسا در دست دولت اسرائیل نمی دانیم. اسرائیل در چارچوب
تضادهایش با خلق فلسطین و گروه هایی مانند حماس و یا جهاد اسلامی و حزب الله لبنان
و غیره تا حدودی ضرباتی به جمهوری اسلامی وارد کرده و می کند و در عین حال در چارچوب
تضادهایش با جمهوری اسلامی نیز خواه به عنوان پشتیبان نیروهای نیابتی اش در منطقه
و خواه به علت دنبال کردن تولید بمب اتمی به زدن ضربه به جمهوری اسلامی ادامه می
دهد. این ها دو خطی است که دولت اسرائیل در مورد جمهوری اسلامی دنبال کرده و می کند. اینها همواره بوده اند و تازه گی ندارند. البته درون چنین تقابل هایی، این را که حمله به کنسولگری و کشتن 7 تن ازفرماندهان سپاه قدس که بیشتر در چارچوب تضاد اسرائیل با حماس صورت گرفت و همچنین پاسخ جمهوری اسلامی تا حدودی و برای مدتی بتواند جنگ اسرائیل علیه خلق فلسطین وجنگ در غزه را زیر تاثیر خود قرار دهد نفی نمی کند اما به طور کلی تضاد خلق فلسطین با دولت اسرائیل هویت ویژه و تاریخ خود را دارد و تضاد اسرائیل و امپریالیست ها با جمهوری اسلامی هویت ویژه و تاریخ ویژه ی خود را. این را که این تضاد اخیر به جنگ کاملی بین دو کشور تبدیل شود در دست دولت اسرائیل نیست.
از سوی دیگر دولت اسرائیل هیچ مخالفتی با سران مرتجع حکومت جمهوری
اسلامی نخواهد داشت به این شرط که اینها نیز کاری به کار اسرائیل نداشته باشند و
نسبت به وی و درگیری فلسطینی ها با وی بی تفاوت باشند و یا همچون دیگر دولت های
عربی با دولت اسرائیل از در دوستی درآیند.
این برخلاف برخی صحبت های سران دولت اسرائیل است که مثلا قیافه ی
دموکرات منش به خود گرفته و جانب مردم ایران و مثلا جنبش های آنان را می گیرند و
خود را مخالفین حکومت مستبد جمهوری اسلامی معرفی می کنند. اینها هم درست همان کاری
را می کنند که جمهوری اسلامی در مورد مردم فلسطین می کند.
برای دولت مرتجع اسرائیل پشیزی اهمیت ندارد که کدام دولت استبدادی
بر ایران حاکم است. خواه استبداد سلطنتی و خواه استبداد دینی، دولت اسرائیل می
تواند خود را دوست آنها بداند. همان گونه که با مرتجع ترین دولت های عرب طرح دوستی ریخته و می ریزد. آنچه دولت صهیونیستی اسرائیل می خواهد این است که
این حکومت ها در بلوک امپریالیست های غربی باشد و در عین حال از سیاست های این
دولت ها در منطقه و از جمله در مورد اسرائیل تبعیت کنند. استبداد سلطنتی با آنها
دوست بود و آنها نیز با استبداد سلطنتی دوست بودند. با جمهوری اسلامی دوست نیستند
زیرا خامنه ای و سران پاسدارش از یک سو گنده گو و جاه طلب هستند و می خواهند رهبر
شیعیان و مسلمانان باشند و بنابراین در
چارچوب اختلافات شیعیان و مسلمانان با اسرائیل نسبت به این کشور اظهار دشمنی می
کنند( چنان که می بینیم جمهوری اسلامی در جنگ غزه دخالتی نکرد و اکنون نیز حاضر
نیست کار را به جنگ بکشاند. نمایشی از حمله اجرا کرد و گفت تمام شد!) و برای
امتیاز گرفتن از امپریالیست ها برخی نیروهای مخالف این کشور را تقویت می کنند. از
سوی دیگر به دلیل همین جاه طلبی ها در منطقه و شیوه ی حکومت شان در داخل که منجر
به بی ثباتی در داخل کشور و منطقه می شوند امپریالیست ها به آنها اطمینان ندارند.
دولت اسرائیل تابع دولت های امپریالیستی غرب است
از سوی دیگر دولت اسرائیل در مورد جنگ با جمهوری اسلامی تا حدود
زیادی تابع دولت آمریکا و دولت های اروپای غربی است. دولت اسرائیل بدون کمک های
دولت های امپریالیستی نمی توانست تا کنون بماند و از این پس نیز بماند. منافع
اساسی آن با منافع این امپریالیست ها جز در برخی از موارد عموما انطباق دارد. این
دولت ژاندارم امپریالیست ها در منطقه است و تضادهای خود را با خلق فلسطین و یا
حکومت های ملی در منطقه عموما در چارچوب تضادهای امپریالیست ها با آنها پیش برده
است.
در مورد جمهوری اسلامی نیز بیشتر تابع تضادهای امپریالیست ها با
جمهوری اسلامی است. ترور دانشمندان هسته ای و یا سران پاسدار از جانب دولت اسرائیل
و صرفا به دلیل منافع خاص این دولت و تضادهایش با جمهوری اسلامی نبوده بلکه بخشی
از برنامه ی امپریالیست های غربی و در چارچوب تضادهای آنها با حکومت اسلامی بوده
است.
جنگ با حکومت خامنه ای در
حال حاضر در دستور کار دولت های امپریالیستی نیست!
در شرایط کنونی امپریالیسم آمریکا و به همراهش دولت های امپریالیستی
غرب جنگ با جمهوری اسلامی را نمی خواهند. نه تنها دولت بایدن در حال حاضر، بلکه
همچنین دولت ترامپ نیز اساسا جنگ با جمهوری اسلامی را نمی خواست و برای همین هم با
همه ی داد و قال عمده کارش ترور قاسم سلیمانی بود.
جدا از مواردی مانند شکست امپریالیست ها در تجاوز به افغانستان و
عراق و دیگر کشورها که توان شان را تا حدودی تحلیل برده است و در داخل کشورهاشان
آنها را ضعیف کرده است، علت این است که در حال حاضر می بینند که جمهوری اسلامی
جنبش توده ها را در ایران سرکوب می کند و جنبش توده ها نیز نتوانسته به آن درجه
برسد که خطر سرنگونی حکومت را خیلی نزدیک کند.
جدا از این آنها نمی توانند به راحتی گزینه ی خود یعنی سلطنت طلبان
را به قدرت برسانند. آنها زمانی می توانند سلطنت طلبان را به قدرت برسانند که یا میدان مبارزه ی داخلی به آنها این امکان را بدهد و مثلا سلطنت طلبان دارای نفوذ
قابل توجهی میان مردم باشند و یا در صورتی که آنها را بدون نفوذ داخلی چشمگیر در پی یک تجاوز نظامی به قدرت رساندند بتوانند آنها را بدون اینکه جامعه به هم
بریزد بر سر قدرت نگاه دارند. آنها در عین حفظ تضادهای خود با جمهوری اسلامی، با
حکومت خامنه ای در گذشته و حال وارد بند و بست های مکرر بوده و هستند. دولت بایدن
با جمهوری اسلامی مذاکرات پنهانی دارد و برنامه های خود را پیش می برد. خامنه ای و
سران سپاه جزییات حمله ی اخیر را از طریق واسطه یا مستقیما به اطلاع آمریکا رساندند و آن را به گونه ای انجام دادند که قابل کنترل حداکثری باشد. اینکه آمریکا مخالفت جدی ای با این حمله و تهدیدی در این مورد نکرد و اکنون نیز به اسرائیل می گوید با این کشور در هیچ حمله ای که پاسخ به حمله
ی ایران باشد مشارکت نخواهد کرد برای این است که خامنه ای و سران سپاه اش بتوانند
با چنین حمله ای جدا از حل و فصل نیازهای داخلی شان در مورد پاسخ به حمله ی اسرائیل به کنسولگری جمهوری اسلامی در سوریه و همچنین راه آمدن بیشتر با آمریکا، موقعیت خود را در قبال جنبش توده ها به دست آورند و توان حفظ
حکومت شان را داشته باشند.
آنها نمی خواهند کاری کنند که خامنه ای و سران سپاه بیش از پیش به
امپریالیسم روسیه پناه برند. آنان می خواهند جناح های وابسته به خود را در جمهوری
اسلامی تقویت کنند و بر جناح های هوادار روسیه برتری یابند.
تضادهای آنها با جمهوری اسلامی عموما در چارچوب جاه طلبی ها و
زیادروی ها سران حکومت در منطقه است. آنها می خواهند زیادروی های حکومت خامنه ای و
پاسداران اش را در منطقه کنترل کرده نیروهای نظامی آن و نیروهای نیابتی اش را زیر
کنترل خود در آورند.
آنها زمانی دست به جنگ با حکومت جمهوری اسلامی می زنند که انقلاب
در ایران اوج گرفته و حکومت جمهوری اسلامی نتواند آن را سرکوب کند. زیرا در صورتی
که انقلاب توده ای صورت گیرد و این امکان پدید
آید که دولتی انقلابی و دموکراتیک به روی کار آید به نفع شان
نیست و ممکن است بر تکامل آتی جامعه تاثیر گذارد و همچنین تاثیراتی بر منطقه
گذارد که آنها آن را به نفع منافع امپریالیستی
دراز مدت خود نمی بینند.
برای همین است که در حال حاضر بهترین گزینه برای تداوم منافع شان
همین حکومت اسلامی خامنه ای و سران پاسدارش است.
البته آنها حاضر بودند با دولت های اصلاح طلب و امثال روحانی کنار
بیایند اما این بیشتر به این دلیل بود که چنین جابجایی قدرتی مسالمت آمیز صورت
گرفته و چنین دولت هایی حاضر بودند با دولت های امپریالیستی غربی هماهنگ شده و
اجازه روابط عادی را بدهند. امضای برجام و ریختن نماینده گان کمپانی ها به داخل
ایران اوج این کنار آمدن امپریالیست ها با دولت روحانی بود.
موضع توده ها در قبال حمله به اسرائیل
طبقه ی کارگر و کشاورز و توده های زحمتکش و مترقی ایران آگاه تر و
بیدارتر از همیشه هستند. همان گونه که
پیش از این توده ها حکایت«انتقام سخت»
خامنه ای و سران پاسدارش را به تمسخر می گرفتند، حمله ی 25 فروردین و«تنبیه» اسرائیل را نیز به
تمسخر می گیرند. آنان با چشمان خود دود شدن پول های خود و حاصل زحمات خود را در
هوا می بینند؛ پول هایی که سران استثمارگر و دزد و فاسد جمهوری اسلامی دهه هاست که
از گُرده شان بیرون کشیده و خرج درست کردن این موشک ها و پهپادها کرده اند تا روزی
همچون 25 فروردین با آنها دست به خودنمایی و قدرت نمایی بزنند!
بی تردید توده ها هیچ گونه تمایلی به جنگ با هیچ کشوری را ندارند. سیاست
های کثیف حکومت در عرصه ی اقتصادی که آنها را به نداری و فلاکت انداخته و رمق و
نایی برایشان نگذاشته و در کنار آن استبداد سیاسی و فرهنگی این حاکمان، جز کینه و
نفرت از جمهوری اسلامی چیزی در دل شان پدید نیاورده است. آنچه آن ها می خواهند
سرنگونی و نابودی جمهوری اسلامی است.
جنبش های متوالی دهه ی نود و اکنون نخستین دهه از سده ی نو عموما
با خواست براندازی حکومت بوده است. خیزش بزرگ «زن، زندگی، آزادی» با نفرت عمیق
نسبت به سیاست ها و جنایات حکومت نسبت به زنان صورت گرفته و خواست نهایی آن
سرنگونی حکومت بوده است. با این حال این جنبش ها فاقد کیفیات لازم و توان کمی مورد
نیاز برای این سرنگونی بوده اند و بنابراین تا کنون امکان قطعی سرنگونی را پدید
نیاورده اند. نگاهی به تاریخ سه دهه اخیر نشان می دهد که این جنبش ها اگر چه گاه
به پس می روند اما با توجه به شرایط کنونی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی، پیشروی عمومی
آنها الزامی و جبری است.
خامنه ای و سران پاسدارش نمی توانند از این حمله و« تنبیهی» که مضحکه ی عام و خاص شده است، نمدی
برای ایجاد موقعیت برتر برای خود در مقابل توده ها و سرکوب توده ها بسازند و در لوای
آن به پیش بردن سیاست های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی خود( گران کردن بنزین، عقب راندن جنبش زنان، سرکوب بیشتر کارگران و ملیت ها و...) دست زنند. سرکوب جنبش زنان چنان که
پیش از و دهه ها سرکوب نشان داده است بی حاصل است و جز کینه و نفرت در دل زنان و
جوانان توده ها و متحد کردن بیشتر آنها چیز دیگری به بار نخواهد آورد. چنین سرکوبی
نه تنها اکنون دیگر نمی تواند زنان را به عقب و به مواضع گذشته براند بلکه موجب
شکاف های شدیدتر در میان جناح های حاکم و از جمله جناح خامنه ای خواهد شد. سرکوب
طبقه ی کارگری که در فلاکت دست و پا می زند و با تعیین حداقل دستمزد سال 1403 و
گرانی بی وقفه و از جمله دلار در همین دو هفته ی اخیر هر روز بیشتر به فلاکت می
افتد ممکن نیست. سرکوب گرسنه گان که روزمره به تعدادشان افزوده می گردد ممکن نیست.
سرکوب خلق های دربند ممکن نیست و...
برعکس، واکنش مقابل این«
حمله» تصنعی و توخالی خامنه ای و سران پاسدارش و های و هوی تبلیغاتی ای که پس از
مدتی به ناچار خواهد خوابید، اوج گیری دوباره ی جنبش طبقه ی کارگر و جنبش زنان و
جوانان و جنبش طبقات دیگر و همچنین جنبش های ملی در بلوچستان و کردستان و
آذربایجان و خوزستان است.
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
27 فروردین 1402