۱۴۰۴ تیر ۱۳, جمعه

تفاوت تضاد امپریالیست ها با جمهوری اسلامی با تضاد میان امپریالیست ها

  
تفاوت تضاد امپریالیست ها با جمهوری اسلامی با تضاد میان امپریالیست ها
و مساله ی شکست طلبی انقلابی
 
مقایسه تضاد امپریالیست ها و اسرائیل با جمهوری اسلامی با تضاد بین امپریالیست ها و بروز جنگ های جهانی اول و دوم نشانگر تفاوت هایی مهم است.
 
جنگ 12 روزه جنگ امپریالیستی نیست!
تضاد میان امپریالیست ها تضاد دو نیروی امپریالیست مرتجع بود، اما تضاد امپریالیست ها با جمهوری اسلامی تضاد میان مرتجعین امپریالیست و حکومت مرتجعی حاکم بر یک کشورزیرسلطه است.
جمهوری اسلامی یک حکومت ارتجاعی است که در اقتصاد عمدتا وابسته به امپریالیست های غربی است اما امپریالیسم نیست و عددی هم نیست که رقیب امپریالیست ها باشد. جنگ اسرائیل به نیابت از امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست ها برای سرنگونی آن جهت تقسیم سرزمین به معنایی که در جنگ های امپریالیستی وجود دارد نیست، بل برای رام کردن آن و فرو نشاندن جاه طلبی های آن و در صورت سربه راه نشدن؛ سرنگونی آن در جهت پایان دادن به جریان های متعصب مذهبی خودسر و غیرخودی در منطقه برای ایجاد منطقه ی آرام و امن برای امپریالیست ها(نقشه نوین خاورمیانه) و روان کردن جریان یابی سرمایه ی امپریالیست های غرب در منطقه است.( 1)
جمهوری اسلامی و امپریالیسم روسیه
از سوی دیگر جمهوری اسلامی مزدور امپریالیسم روسیه و یا دولت چین نیست که در چارچوب تضادهای امپریالیستی و به عنوان جزیی از یک بلوک امپریالیستی با بلوک امپریالیستی دیگر یعنی دولت اسرائیل و امپریالیست های غربی روبرو شده باشد.
این ها به این معنا نیست که جمهوری اسلامی استقلال طلبی ملی و یا اسلامی دارد، خیر! به این دلیل نیست، بلکه تا حدودی به این دلیل است که در آن جناح ها و باندهای وابسته به امپریالیست های گوناگون غربی و شرقی و نیز جناح های مرتجع مستقل قدرت دارند و در عین حال هیچ  کدام قدرت را به گونه ای در دست ندارند که بتوانند جناح رقیب را کاملا از میدان به در کنند. نه جناح وابسته به امپریالیسم روسیه آن قدر قدرت دارد که جناح های وابسته به غرب را از میدان به در کند و نه برعکس.
البته می توان گفت که جناح وابسته به امپریالیسم روسیه تا حدودی برتری نسبی دارد اما به دلیل اقتصاد وابسته به غرب و نیز عدم پشتیبانی همه جانبه از سوی دولت روسیه که رابطه ی خوبی هم با اسرائیل دارد و بیشتر نگاه روسیه به جمهوری اسلامی همچون کارتی در دست اش برای امتیاز گرفتن از امپریالیست های غربی و به همین دلیل همراهی و پشتیبانی نکردن از آن در مسائل کلیدی مورد توجه جمهوری اسلامی، نتوانسته کشور را به جزیی از بلوک روسیه (همچون کوبا و یا کره شمالی) تبدیل کند. در این خصوص جدا از بسیاری از موضع گیری ها در گذشته می توانیم به همین رابطه ی تامین نیازهای تسلیحاتی جمهوری اسلامی از جانب روسیه نگاه کنیم که نه سامانه ی زمین به هوای اس 400 را به جمهوری اسلامی داد و نه سوخوی35.
جمهوری اسلامی در اقتصاد بیشتر وابسته به امپریالیست های غربی است در حالی که در سیاست بیشتر تلاش می کند پیروی امپریالیسم روسیه باشد و به گونه ای و از موضع ضعف خود را به آن بچسباند. «چسباندنی» که روسیه و چین به شکلی حریصانه از آن استفاده ی اقتصادی و سیاسی می کنند بی آنکه خود را در برابر خواست های هسته ی وفادار به امپریالیسم روسیه در جمهوری اسلامی متعهد بدانند. استفاده ی آنها از جمهوری اسلامی هشتاد و نود درصد و پشتیبانی آنها و امکان عملی اتکا جمهوری اسلامی به آنها شاید ده یا بیست درصد باشد.
به طور کلی جمهوری اسلامی حکومتی مرتجع در یک کشور زیرسلطه است که مشکل اساسی اش نیاز به تضمین امپریالیست ها برای بقا حکومت اش است. برای همین تلاش می کند که از ابزارهایی مانند غنی سازی و نزدیک شدن به ساختن بمب اتمی و ساخت موشک های دوربرد استفاده کند تا امکان تهدید ها را رفع کند، امتیاز بگیرد و بقای خود را تضمین کند. این حکومت استبداد مذهبی است و دو مشخصه اش تسلط آخوندهای متحجر و مومیایی و نظامیان قلدر و متعصب مذهبی بر ارکان کشور و نیز جاه طلبی های منطقه ای اش است که از 7 اکتبر به این سو نیز از آن عقب رانده شده است.
از این رو قلمداد کردن جمهوری اسلامی به عنوان حکومتی مزدور و وابسته به بلوک امپریالیسم روسیه و دولت چین و بر این مبنا قلمداد کردن این جنگ به عنوان «جنگ امپریالیستی» یک انحراف است. انحرافی است که از جمله از جریان های منحرف رویزیونیستی همچون آواکیانیست ها برمی آید که نیروی محرک تاریخ را نه مبارزه ی طبقاتی بلکه رقابت میان سرمایه داران و تضاد میان امپریالیست ها می بینند و ناچارند هر اختلاف و تضادی را به رقابت سرمایه داران و جنگ امپریالیست ها وصل کنند.  
تفاوت حکومت جمهوری اسلامی با حکومت شاه
تفاوت حکومت جنایتکار جمهوری اسلامی با حکومت جنایتکار شاه سابق در این است که حکومت شاه سابق نوکر و دست نشانده ی امپریالیسم آمریکا بود اما حکومت جمهوری اسلامی دست نشانده و نوکر امپریالیسم آمریکا نیست. البته چنان که اشاره شد جناح ها و باندهای وابسته به امپریالیست های غربی در بخش های اقتصادی و سیاسی و اطلاعاتی و نظامی وجود دارند و دارای قدرت هستند. رسوخ اطلاعاتی اخیر تنها به موساد مربوط نمی شود بلکه به کل نفوذ غرب درساختارهای امنیتی و نظامی بر می گردد.
هدف نهایی امپریالیست ها از سرنگونی جمهوری اسلامی که پس از سرنگونی بشار اسد در سوریه می تواند کل منطقه را در اختیار آنها قرار دهد به روی کار آوردن یک حکومت مطیع است.
البته اگر جمهوری اسلامی با برنامه ی آنها که رفت و روب کردن جریان های اسلامی دردسر ساز است همراهی نکند به احتمال زیاد برنامه ی سرنگونی جمهوری اسلامی در دستور کارشان قرار خواهد گرفت. گستره ی حملات اخیر و ضربات وارد شده به بخش های گوناگون می تواند به معنای صاف کردن جاده برای اشکالی از سرنگونی حکومت( کودتا، حمله ی نظامی و یا تلفیقی از اشکال متفاوت) به شمار آید.     
مساله ی شکست طلبی انقلابی
از سوی دیگر در جنگ امپریالیستی تضاد طبقه ی کارگر و خلق ها در درجه ی نخست با امپریالیسم خودی بود و به همین دلیل «شکست طلبی انقلابی» یعنی شکست امپریالیسم خودی در دستور کار قرار می گرفت. به عبارت دیگر شکست طلبی انقلابی به معنای خواهان شکست امپریالیسم خودی شدن بود و طبقه ی کارگر و احزاب کمونیست در تمام کشورهای امپریالیستی باید خواهان شکست امپریالیسم خودی می شدند و این از طریق افشای جنگ گرگ های درنده از یک سو و آماده کردن جنبش طبقه ی کارگر و توده های کشورهای خود برای انقلاب و جنگ داخلی و قیام مسلحانه علیه حکومت خودی و تحقق عملی آن از سوی دیگر بود.
روشن است که شکست طلبی در اینجا به این معنا که طبقه ی کارگر یک کشور معین خواهان شکست تمامی طرف درگیر در جنگ شود نبود و حتی اگر هم خواهان آن می شد چنین چیزی ممکن نبود. زیرا شکست طلبی انقلابی به معنایی که گفته شد باید از طریق برنامه و سیاست های معینی که در بالا اشاره شد عملی شود و در غیر این صورت به شکل یک شعار توخالی و پوچ در می آید. در سیاست لنینی که نظریه و عمل را با یکدیگر در پیوند می بیند، شکست طلبی به معنای شکست امپریالیسم خودی از طریق تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی طبقه ی کارگر علیه حکومت خودی است.
به بیانی دیگر هر چند افشا کردن تمامی امپریالیست های درگیر و سیاست هاشان پیش و در هنگام جنگ و خواهان تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی برای سرنگونی دولت های خودی شدن جزیی از تبلیغ و ترویج عمومی هر حزب و نیروی کمونیست واقعی به شمار می رفت اما تحقق عملی چنین سیاستی یعنی سیاست شکست طلبی انقلابی که محور عملی و تحقق بخش آن تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی و قیام مسلحانه برای برانداختن سلطه ی سرمایه داران امپریالیست است، با همه ی طرف های جنگ به وسیله ی طبقه ی کارگر و خلق یک کشور معین، ممکن و مقدور نبود، بلکه در کل چنانچه این سیاست شکست طلبی انقلابی به وسیله طبقه ی کارگر کشورهای درگیر صورت می گرفت می توانست به معنای شکست طلبی انقلابی برای تمامی طرف های درگیر در جنگ به شمار رود.
در ایران زیرسلطه ی امپریالیسم تا جایی که جنگ ارتجاعی باشد شکست طلبی انقلابی به معنای دست زدن به مبارزه ی نظامی و جنگ توده ها علیه حکومت خودی است.
 اما در صورت تجاوز اسرائیل به همین شکل کنونی و ضربات بیشتر به زندگی و معیشت توده ها و تخریب زیرساخت ها، کودتای امپریالیستی و یا تجاوز زمینی امپریالیست ها به ایران و یا دیگر شکل های توطئه های امپریالیستی و در نهایت تلاش برای تغییر حکومت از بیرون و عمده شدن تضاد خلق و امپریالیسم، مساله ی شکست طلبی حکومت خود هر چند ارتجاعی، می تواند به معنای دشمن عمده قلمداد کردن حکومت داخلی و جنگ علیه آن و بنابراین به معنای همراهی با امپریالیست ها و شکست طلبی برای جنبش طبقه ی کارگر و توده های مردم علیه امپریالیسم، به شمار آید.
مضحکه کردن شکست طلبی انقلابی مارکسیستی- لنینیستی
شکست طلبی انقلابی یعنی تبدیل جنگ امپریالیستی و یا هر جنگ ارتجاعی به جنگ داخلی. نیروهای انقلابی باید از فرصت تضعیف حکومت خودی در جنگ ارتجاعی یا امپریالیستی به گسترده ترین شکل بهره برداری کنند، علیه آن دست به تبلیغ و ترویج دامنه دار بزنند، توده های کشور خود را از تمامی جوانب جنگ آگاه کنند، سازماندهی سیاسی و نظامی خود را گستره و عمق ببخشند و خود را برای قیام مسلحانه و جنگ داخلی آماده کنند و آن را عملا تحقق بخشند.
اما گروه های سیاسی «شبه چپ»سوسیال دموکرات همچون خروشچفیست های راه کارگری که هوادار گذار مسالمت آمیز به یک حکومت بورژوایی و یا در بهترین حالت خرده بورژوایی هستند و بنابراین نه انقلاب قهر آمیز را قبول دارند و نه جنگ داخلی و نه قیام مسلحانه را، تصوری به کلی پرت و مضحک از این امر ارائه می دهند. آنها گمان می کنند شکست طلبی انقلابی یعنی برای همه ی طرف های درگیر خواهان شکست شدن صرفا در نظریه و تبلیغ و ترویج. آنها فکر می کنند همین که این کار را انجام دادند و سپس به شکست جمهوری اسلامی از اسرائیل و شکست اسرائیل از جمهوری اسلامی و شکست آمریکا در این جنگ اشاره کردند و شواهد و دلایلی هم برای این شکست ها آوردند، سیاست شکست طلبی انقلابی را اجرا کرده اند!
به عبارت دیگر گویا این ها تصورشان از شکست طلبی، شکست طلبی در تبلیغ و ترویج و آن هم به استناد شکست مرتجعین از یکدیگر است، و نه عملی و شکست مرتجعین به وسیله ی انقلاب قهرآمیز و قیام مسلحانه ی طبقه ی کارگر و توده های ستمدیده ی کشور خود.
به این ترتیب این ها شکست طلبی انقلابی لنینیستی را تبدیل به یک کاریکاتور مضحک می کنند و در عمل سیاست رویزیونیستی خود را پیش می گذارند.
گروه های دیگری نیزهستند که هر دم فیل شان هوای جایی می کند. برخی از آنها می خواهند «انقلاب کارگری» و برخی دیگر نیز «انقلاب کمونیستی» کنند. و جالب این که این گروه ها، حتی اگر فرض را بر این گذاریم که در شرایط کنونی امکان انقلاب کارگری و یا انقلاب کمونیستی شان ممکن باشد، در معادلات سیاسی جاری عددی حتی کوچک نیز به شمار نمی آیند. این که این ها چگونه می خواهند به گفته ی برخی شان«جنگ ارتجاعی» و به گفته ی برخی دیگرشان «جنگ امپریالیستی» را به «انقلاب کارگری» و یا «انقلاب کمونیستی» تبدیل کنند، خود چیستانی است!؟   
 هرمز دامان
نیمه ی نخست تیر ماه1404
 
1-   تا اینجای کار عمده تحرکات صورت گرفته برای «خاورمیانه ی نوین» شامل حماس، حزب الله لبنان، حشدالشعبی عراق و حوثی های یمن و جمهوری اسلامی( اگر نخواهیم از زمین گذاشتن سلاح به وسیله ی پ ک ک صحبت کنیم) شده است. در کنار این ها تغییر حکومت بشار اسد رقم خورده است. این مجموعه متوجه «محور مقاومت» بوده است. به جز حکومت بشار اسد بقیه مزدور امپریالیسم روسیه نبوده اند گرچه در رقابت میان امپریالیست ها قطعا مورد معامله قرار گرفته اند.( این جا من ساکت می ایستم و به مقاومت کمک نمی کنم و نیروها را تجهیز نمی کنم تا تو درآنجا ساکت بمانی). به این ترتیب بخش مهم «تغییر نقشه ی خاورمیانه» در حد سر و دم سازمان های اسلامی مسلحی بوده است که مورد پشتیبانی جمهوری اسلامی بوده اند و نیز «ادب کردن» خود جمهوری اسلامی و سرجای خود نشاندن اش. چنانچه جمهوری اسلامی در چارچوب تغییر نقشه خاورمیانه  تغییر نکند و بخواهد سیاست های ماجراجویانه پیشین را ادامه دهد، یا با مجازات های سخت تری( تحریم ها و یا حملات نظامی بیشتر، تخریب زیرساخت ها و...) روبرو خواهد شد و یا سرنگونی آن در دستور کار امپریالیست های غربی قرار خواهد گرفت.      

۱۴۰۴ تیر ۱۲, پنجشنبه

حکم اعدام پخشان عزیزی لغو باید گردد


لیست شماره سه از امضا کنندگان پتیشن لغو اعدام پخشان عزیزی( از ع تا م(

تاکنون ۶،۶۳۵ نفر از دادخواهان،فعالان حقوق زنان، وکلا، فعالان جنبش زن زندگی آزادی، فعالان حقوق کودکان، فعالان کارگری، معلمان، بازنشستگان، نویسندگان، پرستاران، شعرا، آسیب دیدگان چشمی جنبش زن زندگی آزادی،هنرمندان،فعالان محیط زیست و مردم آزادیخواه و همچنین فعالین و مردم غیرایرانی که نگران احکام اعدام درایران هستند،  با امضا این بیانیه خواهان لغو حکم اعدام #پخشان_عزیزی شده اند. شما هم به پتیشن آنلاین علیه حکم اعدام پخشان عزیزی بپیوندید.


پخشان عزیزی را از یاد نبریم خطر اعدام جدی است



حکم اعدام پخشان عزیزی لغو باید گردد

پخشان عزیزی روزنامه نگار و فعال زنان ، اهل مهاباد و دانش آموخته مددکاری اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی تهران ،  که به جرم  "فعالیت های داوطلبانه و انسان دوستانه" خود در میان آوارگان جنگ داعش ، دستگیر و به حکم #بغی و  اعدام محکوم شده است. در پی اظهارات وکلای وی مبنی بر رسیدگی شتابزده در دیوان عالی کشور، خطر اعدام برای پخشان عزیزی جدیست.
ما امضاکنندگان این طومار خواهان لغو فوری حکم اعدام پخشان عزیزی هستیم و از همگان می خواهیم برای نجات جان پخشان عزیزی همصدا شویم.

لینک امضا از بیو اینستاگرام، استوری این صفحه و تلگرام ندای زنان ایران قابل مشاهده است.

لینک پتیشن آنلاین
https://forms.gle/MNjfkTXkUukzsQFC6 
   


درخواست اعاده دادرسی پخشان عزیزی در دیوان عالی، رد شد

شعبه نهم دیوان عالی کشور، قرار رد اعاده دادرسی در پرونده پخشان عزیزی، زندانی سیاسی کورد محکوم به اعدام را صادر کرده است و هر لحظه خطر اجرای حکم وجود دارد.
امیر رئیسیان، وکیل پخشان عزیزی، با اعلام این خبر در گفت‌وگو با شبکه شرق گفت: «این شعبه با این استدلال که ایرادات وارده به حکم و جریان دادرسی از نوع ایرادات ماهوی است، اعاده دادرسی ما را رد کرده است.» به گفته این وکیل دادگستری: «دستور توقف اجرای حکم اعدام که در جریان رسیدگی به اعاده دادرسی صادر شده بود، در تاریخ ۱۳ بهمن ۱۴۰۳ لغو و به اجرای احکام اعلام شده است. متأسفانه، هر لحظه خطر اجرای حکم وجود دارد
جمهوری اعدامی که تداوم بقا و چرخه‌ی حکمرانی خود را در اعدام، سرکوب و اختناق می‌بیند، پیشتر در جریان اعتصاب سراسری کردستان در اعتراض به احکام اعدام پخشان عزیزی و وریشه مرادی خبر از توقف اجرای حکم اعدام پخشان داد. پر واضح بود که اتخاذ این موضع، تنها برای شکست اعتصاب سراسری کردستان و هراس از تداوم و اشاعه‌ی آن به‌شکلی فراگیرتر بود.
رد اعاده‌ی دادرسی پخشان عزیزی، بسیار خطرناک و هراس‌آور است. جان این مبارز سیاسی کورد در خطر جدی اعدام قرار دارد.
برای لغو احکام ارتجاعی اعدام (برای هر پرونده و جرائم) و پایان این چرخه‌ی نکبت‌بار خشونت و قدرت، به هر طریق ممکن، به‌پاخیزیم.

 

 


۱۴۰۴ تیر ۸, یکشنبه

برپایی جنبش همگانی ضد جنگ از سوی خلق ایران(بخش چهارم - قسمت پایانی)

 
جنگ اسرائیل و امپریالیست ها با ارتجاع ولایت فقیه 
 
و برپایی جنبش همگانی ضد جنگ از سوی خلق ایران(بخش چهارم - قسمت پایانی)
 
ارزیابی جایگاه و موقعیت تضادها در جنگ 12 روزه
این جنگ 12روز طول کشید. در دوره های پیش از این جنگ، حملات دولت صهیونیستی اسرائیل به نیابت از امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست ها و پاسخ های متقابل ارتجاع جمهوری اسلامی در چارچوب تضاد میان دو دولت مرتجع بود که در مجموع تضادهای جامعه ی ما نقشی غیر عمده داشت. حملات اسرائیل در دو سه روز نخست این 12 روز ادامه ی همان حملات پیشین اش به ایران و پاسخ های جمهوری اسلامی به آنها می گنجید.
تا پیش از این، تضاد طبقه ی کارگر و کشاورزان و طبقه خرده بورژوازی و همچنین سرمایه داران ملی یعنی کل خلق در این مرحله از تکامل جامعه با ارتجاع جمهوری اسلامی عمده بود. با شدت گرفتن جنگ تضاد میان دو مرتجع تضاد دیگری در حال رو آمدن بود.
در دو سه روز نخستین جنگ تعادلی نسبی میان تضاد پیشین یعنی تضاد تمام طبقات خلق و حکومت مرتجع ولایت فقیه و تضاد تازه یعنی تضاد میان مرتجعین مورد اشاره دیده می شد. به این معنا که تضاد نخستین هنوز اهمیت و فوریت خود و عمده بودن خود را از دست نداده(1) و تضاد دوم یعنی تضاد بین مرتجعین نیز هنوز به قدر کافی برجسته نشده بود.
 اما در طی روزهای پس از آن با شدت گرفتن حملات اسرائیل و نیز پاسخ های جمهوری اسلامی، وضع تا حدودی تغییر کرد و تضاد یک دولت مرتجع با جمهوری اسلامی بر تضاد پیشین سایه افکنده و به عنوان تضاد دو دولت مرتجع در کل تضادهای جامعه عمده شد و همه ی تضادها را زیر تاثیر خود قرار داد. با عمده شدن تضاد میان مرتجعین، از شدت تضاد خلق با جمهوری اسلامی تا حدودی کاسته شد و این تضاد تابع رشد تضاد عمده گردید.
با تداوم تجاوز نظامی اسرائیل و حمله به مناطق مسکونی و زیرساخت ها، مساله ی برخورد طبقه ی کارگر به این تضاد که در شکل جنگ بروز یافته و اینک عمده شده بیشتر رو آمد. مساله ی برخورد به این تضاد در عین حال مساله ی برخورد به دو سر مرتجع این تضاد بود. این بار احساسات خلق ایران دیگر بیش از این که علیه جمهوری مرتجع اسلامی باشد- و این جای خود را کماکان داشت - علیه دولت صهیونیستی اسرائیل و امپریالیسم آمریکا شد.
 به عبارت دیگر شیوه ی برخورد خلق تا حدی تغییر یافت و اگر چه در روزهای نخست نظاره گر تضاد مرتجعین بود و در عین حال وزنه ی نفرت از جمهوری اسلامی سنگین تر بود، اما به مرور و با توجه به حملات تجاوزکارانه ی دولت اسرائیل به زیرساخت ها، کارخانه هایی که کارگران در حال کار در آن بودند، مناطق مسکونی و نیز کشته شدن توده های غیرنظامی، اندیشه و احساسات توده ها بر ضد اسرائیل و آمریکا وزنه ی سنگین تری یافت.
البته مساله ی چگونگی برخورد به دو سر تضاد و تخفیف نسبی تضاد با جمهوری اسلامی و رشد تضاد با امپریالیسم آمریکا و اسرائیل هنوز به این معنا نبود که تضاد خلق ایران با امپریالیست ها و دولت جنایتکار اسرائیل همچون یک تضاد مستقل از تضاد امپریالیست ها با مرتجعین جمهوری اسلامی، عمده شده است و نقشی تعیین کننده در مجموع تضادهای جامعه یافته، بلکه با کماکان عمده بودن تضاد بین مرتجعین، شیوه ی برخورد به تضاد عمده یعنی تضاد میان مرتجعین مساله ی مهم شده بود. به عبارت دیگر برخورد طبقه ی کارگر به دو سر تضاد و دو مرتجع یکسان باقی نماند و وزنه ی اسرائیل و آمریکا بالاتر رفت و احساسات طبقه ی کارگر و توده ها بیش از آنکه علیه جمهوری اسلامی باشدعلیه اسرائیل و امپریالیست ها گردید.
این در حالی که از تضاد خلق ایران با امپریالیست ها و دولت جنایتکار اسرائیل سرچشمه می گرفت- همچنان که برخورد به ارتجاع جمهوری اسلامی از تضاد میان طبقه ی کارگر و خلق با جمهوری اسلامی سرچشمه می گیرد - اما به معنای رو آمدن خود این تضاد نبود، بلکه تجلی این تضاد در موضع طبقه ی کارگر و خلق نسبت به دو سر تضاد مرتجعین مورد بحث بود.
در توضیح این امر می توان گفت که حملات از جانب اسرائیل هوایی و (یا از نقاط نامعلومی در ایران) و از جانب جمهوری اسلامی زدن موشک ها به خاک اسرائیل بود. در این جنگ توده ها نمی توانستند دخالتی عملی به معنای رزمنده و جنگجو داشته باشند و صرفا می توانستند ناظری باشند که اندیشه ها و احساسات معینی نسبت به طرفین جنگ دارد. اندیشه ها و احساسات معینی که در ضدیت با و علیه جمهوری اسلامی بود تا حدودی کاهش یافت و اندیشه ها و احساسات بر ضد و علیه اسرائیل و امپریالیسم آمریکا افزایش پیدا کرد.
در مورد اندیشه ها و احساسات نسبت به دولت اسرائیل و امپریالیسم آمریکا می توان گفت که به دلیل غیرعمده بودن تضاد طبقه کارگر و خلق با امپریالیست ها برای مدت زمانی به نسبت طولانی، این احساسات خفته و پنهان بود( و این امر طولانی بودن پنهان بودن این تضاد و نیز نفرت از جمهوری اسلامی و شعارهای دروغین اش علیه امپریالیسم موجب تخفیف تضاد با امپریالیست ها و بسی اندیشه ها انحرافی در این خصوص شده بود) و راهی برای بروز نداشت، اما پس از این حمله و تجاوز امپریالیستی بیدار شد و امکان بروز یافت.
 با توجه به این که جنگ مدت 12 روز بیشتر طول نکشید وضع به گونه ای تغییر نکرد که تضاد نخست یعنی تضاد میان طبقه ی کارگر و دیگر طبقات خلقی و جمهوری اسلامی در مجموع  و برای یک مرحله ی معین جای خود را به تضاد دوم یعنی تضاد میان خلق و امپریالیسم به عنوان مرحله ای تازه در تکامل مبارزه بدهد. به عبارت دیگر تضاد مرتجعین و مساله برخورد طبقه ی کارگر و توده ها به دو طرف این تضاد به برخورد مستقیم و رویاروی توده ها با امپریالیست ها کشیده نشد.
از سوی دیگر به دلیل این که جنگ حدود 12 روز بود شرایط تضادها در این مدت در حدودی تغییر یافت که در آن مخالفت با این تضاد به شکل مخالفت با جنگ بروز یافت(2) و در مورد دو سر تضاد، به مرور و با توجه به گستره ی حملات و تجاوز اسرائیل، بر شدت مبارزه علیه اسرائیل و امپریالیست ها افزوده شد و از شدت مبارزه با جمهوری اسلامی تا حدی کاسته شد.
پیشروی بیشتر در این زمینه و به دور از ویژگی های واقعیات جاری و بنابراین تصنعی، این مدت را به عنوان یک مرحله ی نو در تکامل مبارزه ی طبقاتی و ملی در ایران در نظر گرفتن و به یکباره اعلام کردن این که تضاد میان خلق و امپریالیسم عمده شده و تضاد میان خلق و جمهوری اسلامی غیر عمده گشته است درست نبود و در واقع به معنای اپورتونیسم راست بود. نتیجه ی چنین دیدگاهی می توانست این باشد که با پایان جنگ 12 روزه، جنبش ضد ارتجاع ولایت فقیه که به هر حال به  دلیل احساسات ملی و ضدامپریالیستی توده ها به افت نسبی دچار شد، دچار افت بیشتری گردد.
در کل با توجه به زمان کم این جنگ و عدم تبدیل مرحله ی پیشین به مرحله ی تازه و نیز عدم تبدیل تضاد میان امپریالیست ها با جمهوری اسلامی به تضاد خلق و امپریالیسم چنین دیدگاهی اشتباه بود و عملا موجب نزدیکی بیشتر مردم به حکومت می گردید.
البته اگر این زمان ادامه می یافت و مبارزه ی طبقاتی وارد مرحله ای می گردید که در آن مبارزه ی طبقه ی کارگر و خلق با امپریالیست ها عمده می شد( که در صورت شکسته شدن آتش بس و تداوم جنگ و تبدیل به یک مرحله در انقلاب دموکراتیک و ضد امپریالیستی ایران می تواند عمده شود)، طبعا این تضاد محور حرکت مبارزات می گردید و تضاد با جمهوری اسلامی عجالتا غیرعمده می شد و این بیشتر زمانی ممکن بود که امپریالیست ها دست به تجاوز زمینی و تصرف کشور زنند و وضعیتی کمابیش مانند افغانستان و عراق پیش آید؛ امری که موجب می شد احساسات ضدامپریالیستی توده ها افزایش یابد و احساسات آن ها علیه حکام جمهوری اسلامی - اگر به مقابله با امپریالیست ها می پرداخت - بیش از آنچه در این مدت کاهش یافت، کاهش یابد.
اشاره ای به وحدت مبارزه ی دموکراتیک و ضد امپریالیستی
در مورد مبارزه ی ضد امپریالیستی که با عمده شدن تضاد طبقه ی کارگر و خلق و امپریالیست ها رشد می کند باید گفت که این مبارزه چنان که در مقالات دیگری در مورد آن صحبت کرده ایم (امپریالیست ها، جمهوری اسلامی و مردم ایران- بهار و تابستان 91) با مبارزه ی دموکراتیک پیوسته است و یکی بدون دیگری نمی تواند پیش رود. 
در این خصوص می توانیم به این نکته اشاره کنیم که جمهوری اسلامی اجازه نمی دهد که آزادی های سیاسی در ایران برقرار گردد و حال این که این یک شرط ضروری برای مبارزه ی خلق با امپریالیسم است. از سوی دیگر جمهوری اسلامی هر کس را که بخواهد با امپریالیست ها بجنگد می خواهد به لباس و رنگ خویش در آورد و این را خلق نمی پذیرد. از این رو اگر به دلیل شرایط عینی تکامل مبارزه، تضاد با امپریالیست ها عمده شده و مبارزه ی ضد امپریالیستی رشد کند، در همان مراحل نخست توده ها در مبارزه ی دموکراتیک، با حکومت- گر چه غیر عمده اما با اهمیت - در خواهند افتاد، چنان که این امر در جنگ جمهوری اسلامی و عراق متجلی شد و پس از مدتی کوتاه، مبارزه با تجاوز عراق به رشد جنبش دموکراتیک علیه انحصارطلبان و مشروعه چیان جمهوری اسلامی کشیده شد.
هرمز دامان
نیمه ی نخست تیرماه 1404
 
یادداشت ها
1-    دلیل شادی مردم از مرگ فرماندهان سپاه همین بود که مردم در چارچوب تضاد پیشین یعنی تضادشان با حکومت ولایت فقیه خامنه ای می اندیشیدند و از ضربات به سران جنایتکار وی شادی می کردند. و مشکل حتی اکنون نیز کسانی در میان توده های مخالف حکومت یافت شوند که از زنده ماندن شمخانی این دزد و جنایتکار بزرگ خوشحال باشند!
2-    و هنوز هم روشن نیست که آتش بس تداوم خواهد یافت و یا خیر شکسته خواهد شد. یکی از دلایل نیاز به مبارزه علیه جنگ و برپایی جنبش ضد جنگ در دل جنبش دموکراتیک همین است، و افزون بر آن این امکان که برخی باندهای سیاسی و نظامی درون حکام، جاه طلبی ها و ماجراجویی های هسته ای خود را دنبال کنند.

۱۴۰۴ تیر ۶, جمعه

برپایی جنبش همگانی ضد جنگ از سوی خلق ایران(بخش سوم)

 
جنگ اسرائیل و امپریالیست ها با ارتجاع ولایت فقیه 
 
و برپایی جنبش همگانی ضد جنگ از سوی خلق ایران(بخش سوم)
 
امپریالیسم توطئه گر
در بخش پیشین به حرکت دو خطی امپریالیسم آمریکا یعنی خط طرح و توطئه و خط مذاکره اشاره کردیم در این مورد باید کمی بیشتر صحبت کنیم.
به طور کلی احتمال این که دولت آمریکا( بایدن و ترامپ) خامنه ای و سپاه پاسداران را فریب داده باشند کم نیست. به این معنا که آنها نخست از جمهوری اسلامی خواسته اند که در غزه مداخله نکند( دوره ی بایدن آنها برای این که جمهوری اسلامی خود را از تیررس خارج بداند، گفتند که می پذیرند جمهوری اسلامی دخالتی در حمله ی هفت اکتبر نداشته است و بنابراین کاری به کار جمهوری اسلامی ندارند). سپس گفته اند در لبنان مداخله نکند و پس از آن در سوریه و در پایان عراق و یمن و به جای آن امتیازاتی - رفع تحریم ها، روابط اقتصادی گسترده، احتمالا اجازه ی تداوم غنی سازی3.67 و غیره - را بگیرد و مورد پشتیبانی دولت های غربی قرار گیرد.
اما در مذاکرات و بیشتر دولت ترامپ که مهلتی دو ماهه برای پذیرش خواست هایش از جانب جمهوری اسلامی طرح کرده بود، با این اندیشه که جمهوری اسلامی در وضعیت کنونی اش بیشتر امتیاز خواهد داد، خواست های خود را نسبت به پیش از آن تغییر داده و خواست های تازه ای طرح کرده است و از جمهوری اسلامی خواسته که در مورد آنها عقب نشینی کند.
 این امر می تواند به دلیل وجود یک برنامه و طرح پنهانی از پیش کار شده و آماده گی دولت اسرائیل برای اجرای برنامه و طرح بوده باشد و یا به دلیل نظرات خود ترامپ  و یا جناح هایی دیگری در دولت ترامپ که مایل به پیشروی های بیشتری بودند و نظرشان این بود که جمهوری اسلامی زیر فشار بیشتر امتیاز می دهد و بیشتر عقب نشینی می کند.
خامنه ای خود در یکی از سخنرانی هایش به این امر اشاره کرد که می توانست بیانی از مواضع آنها و امپریالیست ها در مذاکرات پنهانی یکی دو سال اخیرشان باشد و گفت با این ها نمی توان کنار آمد. هر چه عقب نشینی کنید باز یک چیز دیگر می خواهند و می گویند در مورد این موضوع عقب نشینی کند و اگر ما این چنین عقب نشینی کنیم فردا می گویند شورای نگهبان را هم بردارید و ... ( نقل به معنی از سخنرانی در نوروز 1404 برای زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی)
در این جا تضادی به وجود می آید:
 آیا با توجه به طرح های آماده و اجرا شده در 12روز جنگ، آمریکا از پیش برنامه ی حمله به ایران را داشت و بنابراین فرقی نمی کرد که جمهوری اسلامی چه موضعی بگیرد و حتی اگر آنها خواست های بیشتری را مطرح می کردند و جمهوری اسلامی قبول می کرد باز هم به بهانه ای به ایران حمله می کردند تا طرح های خود را اجرا کند؟
نکته ی مهم به ویژه طرح ترور فرماندهان نظامی و اطلاعاتی سپاه و دانشمندان اتمی بود. زیرا به نظر می رسد که زمانی که این ترورها صورت گرفت یعنی روزهای اول و دوم حمله، آنها آماده گی نداشتند و گیر آوردن زمانی مناسب تر از این ممکن بود در آینده و در صورتی که جمهوری اسلامی ناسازگاری می کرد مقدور نباشد. 
و یا خیر! در صورتی که جمهوری اسلامی خواست های آنها را می پذیرفت، طرح های از پیش  کار شده به وسیله ی سیا و موساد و دیگر سازمان های اطلاعاتی امپریالیست های غربی را بسته به شرایط جمهوری اسلامی، یا به کلی و یا به طور موقت به کناری می گذاشتند؟
به نظر ما امپریالیست ها عموما  توطئه گری خود را دنبال می کنند. این می تواند در رقابت ها و تضادهشان با امپریالیست های رقیب همچون امپریالیسم روسیه و دولت چین و همچنین امپریالیست های متحدشان باشد، می تواند در تقابل با طبقه ی کارگر کشور خود و دیگر کشورهای امپریالیستی باشد، و یا در جدال با مبارزات انقلابی طبقه ی کارگر و کشورهای زیرسلطه شکل گیرد و بالاخره در مورد  نوکران و مزدورانی باشد که خودشان در کشورهای زیرسلطه گمارده اند و یا به اردوگاه رقیب تعلق دارند و یا مانند سران جمهوری اسلامی می خواهند میان امپریالیست ها بازی کنند و پرسه زنند. از این رو دست امپریالیست ها از این طرح ها و توطئه ها پر است.
اما اگر سران جمهوری اسلامی در مذاکرات خواست های آن ها را می پذیرفتند چه دلیلی برای اجرای این طرح ها داشتند؟ آنها یک نوکر و مزدور می خواستند و اگر این نوکر - و از جمله سران ترور شده ی سپاه - اجازه می داد که همه چیز و از جمله  مساله ی غنی سازی و برنامه ی هسته ای به اراده ی ارباب پیش رود، چه لزومی بود که امپریالیسم آمریکا این قدر خرج روی دست خودش و دولت اسرائیل بگذارد تا این نقشه اجرا شود! اگر این نوکر به پیشواز ارباب می رفت خود به معنای حکومتی دست و پابسته و ضعیف بود و دیگر نیازی نبود او را له و لورده تر کنند و سر میز مذاکره بیارند. نگاهی به نوکران و مزدوران امپریالیسم در کشورهای زیرسلطه ی خاورمیانه نشان می دهد که تمامی آنها به عنایت اربابان خود توجه دارند. اما در جمهوری اسلامی به دلیل خواست بقای حکومت کنونی که همواره آن را و از هر جانب مورد تهدید می بینند و نیز جاه طلبی های خامنه ای و بخشی از سران سپاه و چنین نشد.    
 شکست تحقیرآمیز حکومت ولایت فقیه
در هر صورت چنانچه این جنگ ادامه می یافت نتایج آن به طور کلی به نفع خلق ایران نبود. اگر جمهوری اسلامی پیروز می شد و آن هم در یک چارچوب معین و محدود، که با توجه به شواهد جاری و دیدن ادوات جنگی جمهوری اسلامی و جنگ عمدتا هوایی، احتمال آن بسیار ناچیز و تا حدود زیادی غیرممکن بود، به طور کلی در مقابل امپریالیست ها وضع بهتری پیدا می کرد و نیز در تضادش با خلق ایران موقعیت برتری می یافت و از جهت مقابله با مبارزات دموکراتیک خلق ممکن بود برای مدتی های و هوی های بیشتری داشته باشد و اقدامات تهاجمی بیشتری انجام دهد.
اگر شکست می خورد که خورده است موقعیت حکومت  در برابر امپریالیست ها و اسرائیل تضعیف می شد. در صورت روی کار آمدن جناح های دیگری از طبقه ی حاکم( مثلا جناح روحانی و یا لاریجانی ها و کلا باندی غیر از باند خامنه ای)  با توجه به اینکه حکومت احتمالا مجبور می شد با امپریالیست ها کنار بیاید و طوق بنده گی آنها را گردن بگذارد مورد پشتیبانی امپریالیست ها واقع شده و امپریالیست ها آن را از نظر اقتصادی و سیاسی در مقابل توده ها تقویت کرده و شرایط ادامه اش را فراهم ساخته و به وی کمک می کردند تا بتواند جنبش خلق ایران را خفه کند.
گفتنی است که برای جمهوری اسلامی مبارزه با جنبش توده ها در دو حالت پیروزی و یا شکست تفاوت کیفی چندانی ندارد. زیرا عموما شکست خوردن را جز در موارد معدودی مانند جام زهر خمینی پس از جنگ با عراق نپذیرفته اند. بنابراین در حالت شکست نیز از ترس جنبش و برای بازگرداندن اوضاع به نفع خویش دست به انتقام جویی از جنبش توده ها زده و می زنند. چنان که هم اکنون که شکست خورده اند، بوق پیروزی به وسیله ی خامنه ای به صدا در آمده و دست به انتقام جویی از توده ها زده اند.
 در هر صورت همان گونه که در بخش دوم این سری مقالات اشاره کردیم امکان مانور روی پیروزی و انتفام جویی از توده ها محدوده ی معینی دارد و به دلیل تضادهای میان باندهای حاکم و وضع اقتصادی فلاکت بار کشور( بحران اقتصادی، تورم و گرانی و...) و نیز شرایط جنبش توده ها، نمی تواند مدت زمان زیادی ادامه یابد و به احتمال، زیاده روی در این خصوص به وسیله ی باند خامنه ای، به نفع حکام نخواهد بود و وضع را به عکس خود بر خواهد گرداند.   
 مساله ی برتری طلبی دولت جنایتکار اسرائیل
این که گفته می شود که اسرائیل هیچ نیرویی را برتر از خود در منطقه نمی تواند ببیند و بنابراین به دلیل میل دولت اسرائیل برای یکه تازی در خاورمیانه و یگانه قدرت قوی بودن در این منطقه، این جنگ پیش آمد، درست نیست. زیرا تعیین کننده ی این امر که بین دولت های مزدور منطقه چه توازنی از نظر سیاسی و نظامی و تا حدودی اقتصادی باید برقرار باشد و هر کدام باید به چه اندازه قوی باشند، در دست امپریالیست های غربی است و نه در دست حکومت اسرائیل.(1) در گذشته در زمان حکومت استبداد سلطنتی، قدرت نظامی شاه کمتر از حکومت اسرائیل نبود بلکه از جهاتی نیز قوی تر از آن بود. ترکیه را هم که نزدیک به منطقه درگیری هاست است می توانیم وارد کنیم. می دانیم ترکیه عضو ناتو است و یکی از بزرگ ترین ارتش های ناتو را دارد. از دولتی مانند مصر نیز می توان نام برد که گرچه نسبت به اسرائیل از نظر نظامی فروتر است به هر حال دولت  ضعیفی نبوده و نیست. عربستان سعودی نیز از نظر اقتصادی کشوری قوی است و ثروتمندترین کشور منطقه است. این ها همه  وابسته به امپریالیست های غربی بوده اند. البته وضع در مورد قوی بودن درمقابل کشورهای وابسته به بلوک روسیه که در گذشته به ویژه عراق و سوریه بودند فرق می کند.
مساله ی جایگاه رقابت امپریالیست ها
از سوی دیگر درمورد رقابت جهانی امپریالیست های غربی با امپریالیسم روسیه و قدرتی مانند چین بر سر جمهوری اسلامی نیز نباید اغراق کرد. حقیقت این است که دولت امپریالیستی روسیه پس از حمله ی 7 اکتبر و در تمامی یکی دو سال اخیر نه تنها اقدام مهمی در مقابله با امپریالیست های غربی در منطقه و در غزه، لبنان و یمن یعنی تمامی نقاطی که درگیری هایی به وجود آمده، صورت نداده است، بلکه در پی یک سازش سوریه را نیز دو دستی تحویل امپریالیست های غربی داد. به طور خلاصه روسیه پس از جنگ اوکراین بیشتر درگیر جنگ اش با دولت این کشور و از این طریق با امپریالیست های رقیب غربی بوده و دیگر فرصتی برای خودی نشان دادن در دیگر مناطق نداشته است و وجه حاکم در این موارد بیشتر معامله و سازش بوده است.
 در مورد چین نیز باید گفت این کشور بیشتر یک ناظر و تحلیل گر بوده است تا اینکه بخواهد واکنش عملی ای نشان دهد. بر مبنای گفته های تحلیل گران این کشور مساله ی دولت چین تجارت است و نه جنگ. از نظر آنها دولت چین اگر می خواهد پیشرفت کند باید به همین امور تجاری خود ادامه دهد.
باید توجه کنیم که تجارت چین با کشورهایی مانند آمریکا و اروپای غربی که سرمایه گذاران عمده در تولید و خدمات چین و نیز مردمان شان بخش مهمی از مصرف کنندگان تولیدات ساخته شده در چین هستند، قابل مقایسه با تجارت اش با دیگر کشورها نیست. به طور کلی مواضع این دو کشور بیشتر منفعلانه بود تا مثلا جانبداری شدید از جمهوری اسلامی.
 به نظر می رسد که تضاد امپریالیست ها بیشتر با حکومت مرتجعی است که توانایی اداره ی کشور را ندارد و با سیاست های متحجر و عقب مانده ی خود به جنبش انقلابی توده ها در ایران دامن می زند- امری که برای منطقه هم خطرناک است- جاه طلبی های ویژه ی خود را در منطقه دارد و ساز خود را می زند و در برنامه های امپریالیست ها در منطقه دنبال موقعیتی فراتر از آنی است که می توانند به وی واگذار کنند.
نظریه ی ساواکی ها و ماموران سیا
یکی از مضحک ترین و بی معناترین نظرات که از جانب دولت صهیونیستی اسرائیل و ناتانیاهو طرح می شد این بود که می گفتند ما حکومت را تضعیف کردیم و الان خود مردم می توانند آن را سرنگون کنند. در پی آن نیز سلطنت طلبان و مبلغین ساواکی و مزدوران سازمان سیا در تلویزیون انترناشنال که یکی دو تا هم نیستند همین را تکرار کرده و می گفتند که اسرائیل سران حکومت را زده و اکنون اوضاع آماده است که مردم به خیابان بریزند و سرنگون کنند.
جدا از این که هدف اسرائیل تضعیف حکومت برای مثلا ریختن مردم توی خیابان و سرنگونی حکومت نبود اما حتی اگر می بود چنین نظراتی به راستی جز مشتی پرت و پلا چیز دیگری نبود.
مردم در خرداد 88 و دی ماه 96 و آبان 98 و نیز در جنبش ژینا به خیابان ریختند اما نتیجه ی پایانی آن سرنگونی حکومت نبود و این جدای از آن است که این جنبش ها و خیزش ها ضربات سنگینی به حکومت زدند.
در مورد سرنگونی حکومت حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که از طریق صرف بیرون ریختن مردم مقدور می بود( یا باشد) باز هم رهبری انقلابی  یک طبقه و سازماندهی به نسبت جامع و نیز مسلح بودن مردم را می خواست( می خواهد) و این چیزی است که جنبش مردم ایران در دهه های اخیر فاقد آن بوده است و مهم ترین خلاء و کمبود در این جنبش به شمار آمده است. حال در چنین اوضاعی و آن هم زمانی که حکومت بیش از هر زمان دیگر آماده است که چنین شورش هایی را به دولت اسرائیل و امپریالیست ها ببندد، حتی در صورتی که رخ می داد حکومت منفور و جانی جمهوری اسلامی به احتمال بسیار بیش از آنچه در ماهشهر در سال 98 انجام داد، انجام می داد.
در بهترین حالت این توصیه ها را جدا از برخی خیال بافی های سطلنت طلبان می شد رفوگری حملات کثیف و متجاوزانه دولت صهیونیستی و جنایتکار اسرائیل به کشور و تلاش برای جلوگیری از احساسات ضداسرائیلی( ضد دولت صهیونیستی و جنایتکار اسرائیل) و ضد امپریالیستی توده ها دانست و نه چیز دیگری.
هرمز دامان
نیمه ی نخست تیرماه 1404
یادداشت
1-   چنان که در مقالات دیگر به اشاره گفته ایم رابطه ی اسرائیل با امپریالیست ها با دیگر کشورهای زیرسلطه و دولت های مزدور امپریالیست ها تا حدودی فرق می کند و توضیح ویژه ای نیاز دارد. برای نمونه می توان گفت در اسرائیل یک سرمایه داری برقرار است که در حالی که مانند سرمایه داری کشورهای امپریالیستی نیست – اسرائیل امپریالیست نیست - اما نمی توان به ساده گی آن را سرمایه داری کمپرادور نامید. در این کشور طبقه ی کارگر از یک رفاه اقتصادی نسبی برخوردار است. امری که در مورد کشورهای زیر سلطه ی منطقه وجود ندارد. همچنین یک دموکراسی شبه غربی در این کشور وجود دارد که در هیچ یک از کشورهای منطقه همانند آن وجود ندارد. در عین حال لابی قدرتمندی در کشورهای امپریالیستی  به ویژه آمریکا دارد در حالی که چنین لابی ای را دیگر کشورها ندارند. با این همه اسرائیل در منطقه نه مستقل از امپریالیست ها و همچون قدرتی صرفا دارای منافعی خود ویژه که به هر حال به دلیل شرایط ویژه این کشور در خاورمیانه وجود دارد، بلکه بیشتر همچون عامل امپریالیست ها عمل می کند و نقش یک عامل سیاسی و امنیتی و نظامی را برای آنها در منطقه و برای پیشبرد طرح های آنها دارد.  
 

۱۴۰۴ تیر ۴, چهارشنبه

درباره ی آتش بس( بیانیه ی دهم)


 
از روز دوم تیرماه اعلام شد که از سوی ترامپ پیشنهاد آتش بس به طرفین داده شده و در پی آن پس چند حمله ی متقابل آتش بس از سوم تیرماه اجرا شد. درحال حاضر این پایانی است بر این جنگ 12 روزه.
 قرار آتش بس را می توان از سه جانب درگیر در جنگ مورد بحث قرار داد.
امپریالیسم آمریکا
اگر این آتش بس دوام یابد و به صلح منجر گردد می توان به این نتیجه رسید که اهداف اعلام شده ی امپریالیسم آمریکا و دولت جنایتکار اسرائیل به طور کامل و یا به طور حداکثری تحقق یافته است که آنها از جنگ به آتش بس گذار کردند. این اهداف نابودی بخش مهمی از رهبری نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی و نیز تخریب و یا حداقل از کار انداختن موقت برنامه ی هسته ای و موشکی جمهوری اسلامی بوده است.
عدم تداوم جنگ از جانب آمریکا به این معناست که دولت آمریکا خواسته بر طبق برنامه های پیشین اعلام شده ی خود مبنی بر درگیر نشدن در جنگی طولانی و فرسایشی همچون جنگ های افغانستان و عراق و سوریه و لیبی عمل کند. در عین حال به تضادهای شدیدی که در بین جناح های حاکم دموکرات و جمهوری خواه و نیز بین خود جمهوری خواهان بر سر سیاست های ترامپ در مورد این جنگ پدید آمده و شدت گرفته بود پایان دهد. از دیدگاه آن چه به وقوع پیوست دخالت دولت آمریکا در جنگ و ریختن بمب به روی سایت اتمی فردو و زدن موشک به نطنز و اصفهان حداکثر دخالت عملی آمریکا و بخش پایانی این برنامه بوده است. 
اگر جمهوری اسلامی پای مذاکره برود و آنچه دولت آمریکا از وی می خواهد بپذیرد که بر مبنای تاریخ دو دهه ی اخیر به نظر می رسد چاره ای جز این ندارد، جنگ پایان خواهد یافت و صلح برقرار خواهد شد؛ اما در صورتی که باند خامنه ای بر طبل خویش و ماجراجویی های اتمی اش بکوشد و عملا راه گذشته را ادامه دهد - که به احتمال این گونه نخواهد بود-  آنگاه تلاش برای سرنگونی جمهوری اسلامی به طور جدی تر مطرح شده و ممکن است جنگ دیگری رقم بخورد.
 به طور کلی امپریالیسم آمریکا با تجاوز آشکارش به ایران نشان داد که پشیزی برای توافقنامه هایی که خودش نیز در تدوین آنها نقش داشته است قائل نیست.  در دوران امپریالیسم و برای امپریالیست ها آن چه حاکم است قانون جنگل است.
دولت صهیونیستی و جنایتکار اسرائیل
دولت اسرائیل تحقق بخش برنامه ی امپریالیسم آمریکا بود. این جدای از منافع ویژه ی این دولت یعنی پایان دادن به تهدیداتی بود که از جانب نیابتی های جمهوری اسلامی( مساله ی خلق فلسطین جایگاه دیگری دارد) در نزدیک مرزها و منطقه احساس می کرد.
با توجه به این که این برنامه از نظر دولت ترامپ به پایان خود رسید دولت اسرائیل نیز باید آتش بس را می پذیرفت.
 در کنار این سیر اصلی و در مراتب بعدی می توان از ضرباتی نام برد که موشک های جمهوری اسلامی به برخی از تاسیسات استراتژیک اسرائیل و به ویژه به مناطق مسکونی زد و اعتراضاتی را در این کشور برانگیخت . با این حال این ضربات را نمی توان دلیل اصلی پذیرش آتش بس از جانب اسرائیل دانست، چرا که اگر برنامه ی امپریالیسم آمریکا و دولت اسرائیل گسترده تر بود و مثلا ضربات بیشتر به تاسیسات نظامی و یا زیرساخت ها و از آن هم بیشتر سرنگونی حکومت را در بر می گرفت، به احتمال خود دولت آمریکا به مداخله ی گسترده تر دست می زد و اسرائیل نیز به حملات خود ادامه می داد. نگاهی به مداخلات نظامی گذشته ی امپریالیست های غربی به کشورهایی از جمله افغانستان و عراق این را نشان می دهد.
 تجاوز نظامی دولت جنایتکار اسرائیل و امپریالیسم آمریکا موجب اعتراض انقلابیون و توده های آزادیخواه جهان گشت. توده هایی که پیش از این جنایات اسرائیل در غزه را دیده و از آن به خشم آمده بودند اکنون تجاوز و جنگ افروزی دیگری از جانب این دولت می دیدند. این امر موجب نفرت بیشتر توده ها از این کشور و انزوای بیشتر دولت صهیونیستی اسرائیل در انظار توده های جهان گشت.   
ارتجاع جمهوری اسلامی
در این جنگ 12 روزه و تا اینجای کار این حکومت ولایت فقیه بوده است که شکست سخت و تحقیرآمیزی خورده است. گرچه حکومتیان تلاش کردند با حملات موشکی به اسرائیل ضرباتی به  این کشور وارد کنند اما سرجمع این ضربات با ضربات دولت صهیونیستی اسرائیل و سپس امپریالیسم آمریکا به هیچ وجه برابر نیست. این نابرابری حتی در صورتی است که بمباران فردو و دیگر تاسیسات اتمی، آنها را به طور کامل نابود نکرده باشد و گزارش های اخیر سیا و موساد که سال ها زمان می برد تا این تاسیسات بازسازی شوند نادرست باشد. جدا از ضربه به زیرساخت ها و ویرانی های به بار آمده به گزارش سازمان حقوق بشر ایران در این جنگ بیش از  1054 نفر کشته و 4476 نفر زخمی شدند.
به نظر می رسد که پیغام های مکرر از سوی عراقچی به دولت آمریکا که اگر دولت اسرائیل به حملات خود ادامه ندهد جمهوری اسلامی نیز به حملات خود ادامه نخواهد داد و آماده خواهد بود که آتش بس را بپذیرد، نشان از آماده گی جمهوری اسلامی برای پایان دادن به جنگ داشت. یکی از نشانه های مهم برای این که جمهوری اسلامی را خواهان ادامه ی جنگ ندانیم همین واکنش «نمادین» به حمله هوایی و موشکی آمریکا به سایت های اتمی، شلیک موشک به پایگاه نظامی العدیده در قطر بود. سران جمهوری اسلامی به دولت قطر و آمریکا اطلاع دادند که می خواهند موشک هایی به این پایگاه شلیک کنند و ترامپ هم از آنها تشکر کرد( ترامپ امروز گفته است از جانب جمهوری اسلامی پیام داده اند که ساعت 1 می خواهیم پایگاه شما را بزنیم) و تا جایی که می دانیم این موشک ها به وسیله دولت قطر رهگیری و نابود شدند.
در عین حال این را نیز نمی توان از نظر دور داشت که جمهوری اسلامی پس از حملات آمریکا به سایت های اتمی نگران دخالت آمریکا در جنگ و گسترش برنامه ی آنها به ضربه به زیرساخت ها و پالایشگاه ها و بدتر سرنگونی جمهوری اسلامی بود. از این رو پس از این حملات، احتمال اینکه پیام های بیشتری در مورد آماده گی اش برای آتش بس فرستاده باشد زیاد است. ترامپ از ادامه ی مذاکرات با جمهوری اسلامی در هفته ی آینده صحبت کرده و دیگر دولتمرد آمریکایی استیو ویتکاف گفته که نظرات امیدوارکننده ای از جانب طرف ایرانی به گوش آنها رسیده است!
جمهوری اسلامی و توده ها  
سران مرتجع جمهوری اسلامی و به ویژه باند جنایتکار خامنه ای و سران پاسدار که مهم ترین شریان های حکومت را در دست دارد در این جنگ عمق ناتوانی خود را در دفاع از سران شان، از آنچه به دلیل اش میلیاردها دلار صرف کرده و روزگار ملت ایران را به واسطه ی آن سیاه کرده بودند یعنی همین سایت های هسته ای و موشکی و نیز آسمان و مرزهای کشور و جان توده ها آشکار کردند.
و اما برای توده ها، 12 روز جنگ جز کشتار و خرابی و آواره گی برای میلیون ها تن از آنها چیز دیگری در بر نداشت.
حال این جانیان به جای این که در همان نهادها و سازمان های اطلاعاتی و امنیتی و نظامی یعنی درون خودشان و در مقام های بالا دنبال جاسوسان بگردند به مردم یورش آورده اند و به بهانه ی جاسوسی تا کنون بیش از 800 نفر از مردم عادی را بازداشت کرده اند. جز این زندانیان سیاسی را جابجا کرده و روشن نیست به کجا برده اند و نیز نزدیک به 9 نفر و از جمله سه کولبر کرد را در همین دوازده روز اعدام کرده اند.  
این ها نشان می دهد که لبه ی تیز حمله ی باند خامنه ای و سران سپاه متوجه توده هاست و بیشتر به فکر انتقام گیری شکست و حقارت شان از توده های مردم اند تا حل مشکل نفوذ موساد و سیا در سازمان های اطلاعاتی و امنیتی و نظامی شان.
خشم توده ها از جمهوری اسلامی را پایانی نیست و با این ناتوانی و بی لیاقتی که از سران پرهای و هوی جمهوری اسلامی دیدند بیشتر از پیش هم شده است. شکی نیست که دیر یا زود مبارزات اقتصادی و سیاسی طبقه ی کارگر و توده ها از سر گرفته خواهد شد. برای طبقه ی کارگر و توده ها نه تنها عللی که به دلیل وجود آنها دست به اعتصاب و مبارزه و گردهمایی های خیابانی می زدند تغییری نکرده بلکه با آسیب ها و خرابی های جنگ بیشتر هم خواهد شد.
جمهوری اسلامی نمی تواند شکست و حقارت خود را با انتقام گیری از توده ها پنهان کند. اکنون زمانی است که هر اقدام وی علیه کارگران و زحمتکشان و توده ها و مبارزان آزادیخواه و هرگونه انتقام گیری شکست حکومت از توده ها و پیشروان و مبارزان وضع را برای وی بدتر خواهد کرد و خشم و نفرت و کینه ی اکثریت مردم را بیشتر بر خواهد انگیخت.
زندانیان سیاسی آزاد باید گردند
آزادی بیان، آزادی مطبوعات، آزادی احزاب، آزادی اجتماعات حق مسلم توده هاست
مرگ بر امپریالیسم آمریکا و دولت صهیونیستی اسرائیل
مرگ بر جمهوری اسلامی
زنده باد انقلاب
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
4 تیرماه 1404

۱۴۰۴ تیر ۳, سه‌شنبه

بیانیه مشترک تشکل های مستقل: امپریالیسم آمریکا و تجاوز جنگی به ایران!


آمریکا به بهانه مخالفت با برنامه هسته ای ایران با بمب های سنگر شکن فوق سنگین وموشک های کروز، مراکز غنی سازی هسته ای فردو، نطنز و اصفهان را مورد حمله قرار داد. ترامپ و سخنگوی دولت آمریکا دقایقی پس از این تجاوز آشکار، قدرت خود را به رخ مردم ایران و جهان و رقیبان خود کشیدند و خبر آن را زیر عنوان پیروزی نظامی بزرگ به همه مراکز خبری مخابره کردند. عادی جلوه دادن این تجاوز و بزرگنمایی آن در خصوص مخالفت با پروژه های هسته ای جمهوری اسلامی و ژست های صلح طلبانه امپریالیسم آمریکا و رئیس جمهور فاشیست آن و همچنین مأموریت به اصطلاح آزاد سازی ایران از استبداد ریشه دار حکومتی و فساد و فلاکت فراگیر با همکاری نتانیاهو و دولت کشتارگر اسرائیل، شگرد های رنگ باخته و رسوای امپریالیستی برای تسلط کامل بر منطقه و حفظ یا بازگرداندن موقعیت برتر آمریکا به عنوان قدرت سلطه گر در رقابت های منطقه استراتژیک خاورمیانه است؛ سلطه ای که مدت هاست روند نزولی پیدا کرده و دولت های مختلف آمریکا و در حال حاضر ترامپ از هیج اقدام تجاوزگرانه ای برای حفظ موقعیت خود ابا ندارند.
این جنگ به هیچ عنوان منافع مردم زحمتکش ایران را تأمین نمی کند. موضع گیری نسبت به این تجاوزات همواره امر کارگران و زحمتکشان و خلق های زیر ستم در جهان بوده است. این موضع گیری به هیچ عنوان به منزله همسویی با جمهوری اسلامی نیست. تشکل های مستقل پیش از این موضع خود را نسبت به جنگ اسرائیل و ایران در یک بیانیه مشترک انتشار داده اند. آنچه برای ما از اهمیت برخوردار است، افشای سیاست های امپریالیستی و مقابله با عادی سازی سیاست تجاوز و جنگ ارتجاعی و ملقب کردن جانیان و جنایت کاران به حاملان صلح و پرچمداران دموکراسی و امید واهی به ابقای «سناریوهای سفید» است.
مردم زحمتکش ایران ماهیت این جنگ را می شناسند و هرگز فریب یاوه گویی های سلطنت طلبان و احزابی که به نام کارگران قسم یاد می کنند اما به زیر پرچم اسرائیل و آمریکا آزادی و رهایی را بشارت می دهند، نخواهند خورد. کارگران و زحمتکشان هیچ منافع مشترکی با سلطه گران آمریکا و رژیم جنایت پیشه و کودک کش اسرائیل ندارند، همچنانکه تحت حاکمیت نظام حاکم بر ایران سرنوشت مردم بهبود نخواهد یافت. از اینرو رهایی از این شرایط فلاکت‌بار هرگز وابسته به شکست یا پیروزی یکی از طرف های جنگ نیست. پاسخ کارگران به جنگ افروزان این است که: سایه شوم شما بر زندگی ما خطر کشتار، خرابی و آوارگی و فقر را تشدید خواهد کرد. مردم زحمتکش و آزادیخواه ایران از جنگ طلبی و همه طرف های آتش افروز تنفر دارند و با اتحاد و همبستگی ملی و بین المللی سرنوشت مطلوب خود را با تلاش پیگیر و با مبارزات مستقل رقم خواهند زد.
سوم تیرماه ۱۴۰۴
سندیکای کارگران نیشکر هفت
کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری
کارگران بازنشسته خوزستان
گروه اتحاد بازنشستگان

۱۴۰۴ تیر ۲, دوشنبه

برپایی جنبش همگانی ضد جنگ از سوی خلق ایران(بخش دوم)

 
این مقاله زمانی در اختیار خواننده گان قرار می گیرد که باند خامنه ای و شرکای پاسدار حمله ای موشکی به پایگاه« العدید» آمریکا در قطر انجام داده است. جالب این که پیش از حمله هم به دولت قطر اطلاع داده اند و هم به خود آمریکا. دولت قطر گفته است که تمام موشک ها رهگیری و نابود شده اند و خساراتی به پایگاه وارد نشده است. همچنین صحبت هایی که درستی شان هنوز روشن نیست در مورد قرار آتش بس از 6 ساعت دیگر بین اسرائیل و جمهوری اسلامی طرح شده است و گفته شده آتش بس پس از 12 ساعت به طور کامل برقرار خواهد شد.

جنگ اسرائیل و امپریالیست ها با ارتجاع ولایت فقیه 
و برپایی جنبش همگانی ضد جنگ از سوی خلق ایران(بخش دوم)
 
نکاتی درباره ی تضاد امپریالیست ها با حکومت جمهوری اسلامی
جنگی کنونی امپریالیسم آمریکا و امپریالیست های اروپای غربی و دولت صهیونیستی اسرائیل علیه جمهوری اسلامی چند دلیل عمده دارد.
 این جنگ ادامه ی جنگ آنها علیه نیابتی های جمهوری اسلامی در منطقه است. در جنگ های امپریالیست ها با نیابتی ها، حماس و حزب الله و حشدالشعبی و حزب الله لبنان و در کنار آنها تغییر حکومت سوریه، نخست تضعیف، درهم کردن آنها با دولت ها و مجبور کردن شان به همراهی با حاکمیت ها( موارد حزب الله لبنان و حشدالشعبی عراق) یا پاکسازی نسبی یا کامل آنها( حماس) بود.
این امر به معنای این نیست که امپریالیست ها و یا دولت صهیونیستی اسرائیل مخالف گروه ها و یا حکومت های مذهبی اسلامی بوده و یا هستند. خیر! به این دلیل نیست. آنها خود از به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان پشتیبانی کردند و نیز به جای حکومت مرتجع اما سکولار بشار اسد یک دست پرورده و مزدورشان احمدالشرع رهبر تحریرالشام را که از گروه های متعصب مذهبی داعش می آمد جایگزین کردند و جنگ های مذهبی را در این کشور دامن زدند. بنابراین مساله به هیچ وجه مخالفت با تعصب و مذهب و خلاصه به این معنا فرهنگی نیست، بلکه مساله سیاسی است.
اگر از غزه بگذریم که هنوز  جدای از نسل کشی فلسطینیان روشن نیست امپریالیسم آمریکا چه خوابی برایش دیده است، بقیه همچون تهدید جلوه گر شده و مشکلاتی در راه جریان یابی آرام و بی دردسر سرمایه ی امپریالیستی- به ویژه سرمایه ی آمریکایی- ایجاد کرده بودند. مرکز تمامی این ها تا حدودی در ایران و در حکومت ولایت فقیه قرار داشت.
 سیاست امپریالیسم آمریکا (و دولت جنایتکار اسرائیل) در آغاز حمله ی نظامی به جمهوری اسلامی نبود بلکه مذاکره و وادار کردن جمهوری اسلامی به خواست هاشان بود. آنها امید داشتند که جمهوری اسلامی در پی عقب نشینی ها و سازش هایش با امپریالیست ها در مورد حماس و حزب الله و سوریه و حشدالشعبی و حوثی های یمن به سازش ها و عقب نشینی های بیشتری دست زند و در ازای رفع تحریم ها و یاری امپریالیست ها به سرپا کردن حکومت در برابر توده ها، به برخی از خواست های آنها گردن گذارد.
این خواست ها پیرامون برنامه هسته ای و غنی سازی بود. امری که با توجه به سیاست«تقیه» ی مداوم از جانب سران جمهوری اسلامی، همواره آنها را بی اعتماد به جمهوری اسلامی نگاه می داشت. درست برای همین عدم اطمینان از سیاست های باند خامنه ای و سران سپاه آنها به روی خواست های خود در این موارد پافشاری می کردند ( حقیقت این است که سران ریاکار و شیاد و حقیر جمهوری اسلامی به ملت ایران توضیح نمی دهند که  در مذاکرات چه گذشت و چه می خواستند بدهند و چه می خواستند بگیرند). از آنچه در پی آمد روشن است که آنها دو خط را دنبال می کردند: خط مذاکره و خط برنامه ریزی دقیق برای حمله به جمهوری اسلامی و بیشتر حمله به نقطه های قدرت خامنه ای.
با این حال می توان احتمال زیاد داد که در صورتی که باند خامنه ای و سران سپاه با خواست های آمریکا موافقت می کردند امپریالیسم آمریکا بهانه ای برای حمله جمهوری اسلامی نداشت و به احتمال زیاد نه خودش و نه امپریالیست اروپای غربی به اسرائیل( در واقع به سیا و موساد و ارتش اسرائیل) نیز اجازه نمی دادند که طرح های از پیش آماده شده ی خود را پیش ببرد.
 پس این که امپریالیسم آمریکا( و در کنار آن سه امپریالیست اروپایی) در هر شرایطی به دولت صهیونیستی اسرائیل اجازه می داد که طرح های آماده شده( که چنان که اشاره کردیم صرفا طرح های خودش نبوده است) را اجرا کند نمی تواند درست باشد و دولت اسرائیل نیز نمی توانست بدون اجازه ی آنها طرح ها را اجرا کند. بنابراین می توان گفت که تنها مذاکره نبود و تنها نیرنگ و فریب دادن جمهوری اسلامی نبود، بلکه هر دو بود و هر دو خط قدم به قدم دنبال می شد.
اما پافشاری خامنه ای و سران متحجر و متعصب سپاه به روی برنامه ی هسته ای و غنی سازی و بازی هاشان با آژانس اتمی شرایط را به طرف بی اعتمادی آمریکا سوق داد و با تمام شدن مهلت 60 روزه و طرح این که جمهوری اسلامی می خواهد از مذاکرات برای وقت گذرانی استفاده کند منجر به پیاده شدن طرح هایی گشت که  شاید از سال های پیش آماده شده بود.
اهداف امپریالیست ها که در این ده روز محقق شد
اکنون که حدود 10 روز از جنگ می گذرد می توان گفت دو هدف اساسی از این جنگ دنبال می شد:
 یکم ضربه زدن به آنچه جمهوری اسلامی آن را لولویی برای ترساندن غرب کرده بود( به راستی روشن نیست که آیا جمهوری اسلامی توانسته بود به تولید بمب اتمی نزدیک شود و یا خیر) یعنی به مراکز هسته ای و غنی سازی جمهوری اسلامی و دوم ضربه به نهادهای اطلاعاتی و نظامی و نیز مراکز تولید جنگ افزارهای موشکی و ...
زدن این دو موجب می گردید که جمهوری اسلامی که در هر حال مجبور است به پای میز مذاکره بازگردد یک جمهوری اسلامی توسری خورده و احتمالا مانند موم نرم شده گردد. سران جمهوری اسلامی این بار در مذاکرات چیزی ندارند که بخواهند بابت آن از آمریکا و دول امپریالیستی امتیاز بگیرند و به احتمال باید طوق بنده گی امپریالیست های غربی را به گردن بیفکنند.
 
تضاد امپریالیست ها با جنبش دموکراتیک - انقلابی خلق
اما این تنها یک جنبه ی قضیه یعنی تضاد میان امپریالیست ها با جمهوری اسلامی است. از سوی دیگر امپریالیست ها تضاد شدیدی با جنبش انقلابی و انقلاب در ایران دارند. هر گونه انقلابی در ایران خواه شکست بخورد و خواه به ویژه به یک جمهوری دموکراتیک بورژوایی مترقی و یا انقلابی به رهبری طبقه ی کارگر بینجامد به نفع امپریالیست ها نیست و نه تنها منافع آنها را در ایران بلکه در منطقه در خطر و زیر ضرب قرار خواهد داد.
از این رو چند راه مقابل امپریالیسم آمریکا و امپریالیست های اروپای غربی قرار داشت.
یا با آوردن خامنه ای و سران پاسدار پای میز مذاکره مجبورشان کنند که خواست های آنها بپذیرند و در نتیجه شرایط برای رفع تحریم ها و ریختن سرمایه ها به داخل ایران آماده گردد و به این شکل و با عادی شدن سیر امور اقتصادی، جنبش انقلابی خاموش شود و یا به تاخیر بیفتند. این یک راهی بود که چنانچه مذاکرات به نتیجه می رسید دنبال می شد.
راه دیگر و در صورت اصرار خامنه ای به تداوم برنامه ی هسته ای و غنی سازی این بود که به ایران حمله شود و بخش های مهمی از دستگاه نظامی حاکم به ویژه سران سپاه در ارگان های مربوطه قلع و قمع شود و نیز با حمله به سایت های اتمی حکومت از نظر آنچه حاضر نبود در مذاکرات بدهد، فلج گردد. چنین حمله ای در عین حال می توانست ضربات سنگینی به جنبش انقلابی - دموکراتیک در حال رشد ایران بزند که لبه ی تیز حمله اش متوجه جمهوری اسلامی بود.
در هر صورت نخستین نتایج چنین حملاتی می توانست به عمده شدن تضاد ارتجاع جمهوری اسلامی و امپریالیست ها بینجامد و تضاد طبقه ی کارگر و توده ها را با حکومت برای مدتی غیرعمده کند.  این آن نتیجه ای است که برخی به آن این گونه اشاره می کنند که«حمله ی اسرائیل و آمریکا به ایران موجب می شود که مردم ایران به جمهوری اسلامی نزدیک شوند و از این نظر به نفع جمهوری اسلامی تمام می گردد و حکومت می تواند از این وضع برای سرکوب جنبش خلق استفاده کند»( در این مورد پایین تر صحبت خواهیم کرد).
اما سوی دیگر قضیه می توانست این باشد که در صورتی که باز هم کار بیخ پیدا کرد و جنبش های توده ای علیه حکومت برخاست و به سوی سرنگونی حکومت پیش رفت، امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست ها با تضعیف همه جانبه ی حکومت ولایت فقیه به ویژه نیروهای سپاه پاسداران، این امکان را داشته باشند که با تجاوز زمینی سوار جنبش توده ها شده و با سرنگونی حکومت، دولت بعدی را خود بر سرکار آورند.
روشن است که طرح های امپریالیست ها(که خود نقشه یA  و B و C دارد)پنهان است و آنچه آشکار شده است تنها بخشی از طرح دراز مدت تر است. یعنی طرح ها بخش به بخش اجرا می شوند و به اصطلاح، آنها باید فکر همه جابش را کرده باشند.
در بالا به این نظر اشاره کردیم که«حمله ی اسرائیل و آمریکا به ایران موجب می شود... و حکومت می تواند از این وضع برای سرکوب جنبش خلق استفاده کند». این نظر را باید تا حدودی به حقیقت نزدیک دانست. مشکل این نظر این است که شرایط کنونی را با شرایط جنگ جمهوری اسلامی و عراق مقایسه می کند. در حالی که شرایط خواه از نقطه نظر حکومت جمهوری اسلامی و خواه از نظر جنبش توده ای تفاوت های زیادی با آن دوران دارد.
نخست این که آن زمان خمینی بود که توده ها تا حدود زیادی نسبت به وی حرف شنوی داشتند و اکنون خامنه ای است که تنها نفرت و خشم توده ها متوجه اوست . دوم این که جمهوری اسلامی در آن زمان دارای پایگاه اجتماعی بسیار گسترده بود در حالی که اکنون شرایط برعکس است و جمهوری اسلامی و به ویژه باند خامنه ای دارای پایگاه بسیار ضعیفی است. سوم این که جمهوری اسلامی و در اینجا خامنه ای و سران سپاه که های و هوی فراوان در مورد قدرت خود می کردند ضربات سنگینی از دشمن خورده و تحقیر شده اند و در نتیجه وضع شان به کلی متفاوت از زمان حمله ی عراق است که چنین وضعی و به این شکل، حتی اگر شلیک نیروهای آمریکایی به جزایر جنوب و شلیک به هواپیمای مسافربری را در نظر بگیریم، اساسا برایشان پیش نیامد. چهارم این که تضادهای درون حکومت و بین جناح ها و باندها بسیار زیاد است و هیچ نیرویی - حتی خود خامنه ای - توانایی آن را ندارد که برای مدتی طولانی دیگر نیروها و یا جناح ها را آرام و زیرکنترل خویش قرار دهد. این احتمال که پس از جنگ و آرام شدن نسبی اوضاع این جدال ها بسیار شدیدتر از پیش از جنگ شود زیاد است.
این ها تازه نکات عمده در مورد وضع حکومت است. در مورد وضع توده ها وضع بسیار متفاوت تر است.
جنبش توده ای اکنون به کلی با آن زمان فرق می کند. آن زمان چنان که گفتیم جمهوری اسلامی پایگاه اجتماعی داشت اما اکنون در میان توده ها پایگاهی ندارد و جنبش حداقل در سی سال اخیر با این حکومت مبارزات گوناگونی کرده است. دوم جنبش در آن زمان از جمهوری اسلامی می خواست که آنچه را از حکومت سلطنتی خواسته بودند و برای دست یافتن به آن سرنگون اش کرده بودند تحقق دهد، اما اکنون خود جمهوری اسلامی را نمی خواهد. سوم این که جنبش در سیر رشد خود مراحل گوناگونی را طی کرده است و اکنون در مدارجی از رشد خود به سر می برد که برگرداندن اش به حالت پیشین به ویژه با این اوضاع اقتصادی و سیاسی و فرهنگی کار بسیار مشکلی است. چهارم اینکه خود جنگ و نتایج آن خامنه ای و سران پاسدار را در نزد توده ها بسیار حقیر تر و منفورتر از آنچه اکنون هستند خواهد کرد.
با این همه گرچه ممکن است که حکومت بخواهد از شرایط جنگ برای سرکوب جنبش توده ها استفاده کند اما این برای مدتی کوتاه ممکن است بُرد داشته باشد و در نتیجه وضعیت حقارت بار حکومت پس از جنگ و همچنین  تضادهای درونی که آن را بیشتر از هم می گسلد و نیز جنبش توده ها که دوباره حرکت و رشد خود را از سر خواهد گرفت، این امکان را ندارد که از چنین وضعیتی استفاده ی زیادی بکند. توجه کنیم که هم اکنون نیز لبه ی تیز حمله اش را برای اعدام ها روی «جاسوس های اسرائیلی» گذاشته است و گرچه ممکن است که این میان عده ای را بیگناه قربانی کند(که باید با آن مبارزه کرد) اما همین نشان می دهد که ناچار است در مقابل مردم دست به عصا راه برود.
 از دیدگاه کلی می توان به این هم اشاره کرد که زمانی که یک تضاد در نتیجه ی عمده شدن تضادی دیگر غیرعمده می شود، بدون تغییر باقی نمی ماند و نیز لزوما عقب گرد نمی کند بلکه می تواند در دل تضاد عمده رشد کند. در صورتی که شرایط وضعی به وجود آورد که این تضاد عمده شود، آن گاه رشد خود را از همان نقطه ای که پایان یافته بود آغاز نمی کند بلکه از نقطه ای تکامل یافته تر آغاز می کند. بسیاری از دولت هایی که در نتیجه ی جنگ ها ضعیف شده بودند در هنگامه ی جنگ و یا در پایان جنگ نه با نارضایتی ها و جنبش های پیشین، بلکه جنبش هایی تکامل یافته تر از جنبش های پیشین و یا اساسا با انقلاب ها روبرو شدند.
از این رو نمی توان این اندیشه را در کل درست دانست که همه چیز پس از جنگ لزوما در خدمت جناح خامنه ای خواهد بود و آنها هر کاری که دل شان خواست می توانند بکنند. 
هرمز دامان
سوم تیر 1404