۱۴۰۴ خرداد ۱۶, جمعه

درباره ی عقب نشینی های تحمیل شده به حکومت

 
درباره ی عقب نشینی های تحمیل شده به حکومت در زمینه های فرهنگی و سیاسی
و عقب نشینی های با برنامه ی آن 

این متن اشتباهات نوشتاری داشت که ضمن پوزش از خوانندگان ویرایش واصلاح شده اند.

هفدهم خرداد 1404


اوضاع عمومی در ایران پس از جنبش های ده سال اخیر و به ویژه خیزش ژینا تغییرات زیادی کرده است. این تغییرات در عرصه ی فرهنگی و سیاسی بیش از عرصه های دیگر بوده است.
تغییراتی را که در این دو عرصه پدید آمده است می توان از دو سو مورد بررسی قرارداد.
یک سوی، کارگران و کشاورزان و دیگر طبقات خلقی هستند. تاثیرات خیزش ژینا به روی این طبقات بسیار بوده است.
سوی دیگر حکام جمهوری اسلامی می باشند. تاثیرات این جنبش ها به روی حکام و به ویژه در زمینه ی ایجاد شکاف ها و محدود شدن باندهای متحجر و پذیرش برخی عقب نشینی ها در این دو زمینه بوده است.
یک - تغییرات در عرصه ی فرهنگی
در میان تغییرات فرهنگی مهمی که می توان برشمرد نخست تغییر پوشش زنان در جامعه است. اوضاع در مقایسه با پیش  از خیزش «زن، زندگی، آزادی» تا حدود زیادی دگرگون شده است. اکنون بخش هایی زیادی از دختران و زنان پوشش خود را آن گونه که مایل هستند انتخاب کرده و آنچه می خواهند به  زور به حکومت تحمیل می کنند.
حکومت ولایت فقیه نیز که با لایحه ی عفاف و حجاب و تصویب نماینده گان خامنه ای می خواست آب رفته را به جوی بازگرداند اکنون با مصوبه ی شورای امنیت ملی به مجلس دستور داده است که لایحه ی مزبور را مسکوت گذارد.
این که بخش هایی از حکومت تصور کنند که می توانند آنچه را که به وجود آمده در شرایط عقب نشینی جنبش توده ها به عقب بازگردانند، تصوری واهی است.
پس از عقب نشینی نسبی خیزش ژینا که عمدتا عقب نشینی از شورش های خیابانی به آن شکل بود، تا زمان معینی این امکان وجود داشت که وضع تا حدودی به عقب بازگردانده شود و تمامی تلاش های حکومت از جمله انتخاب مزدور جانی بهرام رادان و شاخ و شانه کشیدن های وی برای زنان و توده ها و به راه انداختن دسته های حجاب بان و گشت و غیره در جهت بازگرداندن وضع به عقب بود؛ اما ایستاده گی روزمره و مداوم زنان و دختران و همچنین هزینه های فراوان و مهم تر از همه جان باختن چند دختر نوجوان در دوران پس از خیزش ژینا و خشم توده ها که نشان هر آن فوران کردن داشت، وضعی به وجود آورد که حکومت مجبور به تمکین و پذیرش عقب نشینی  شد. به این ترتیب تا حدود زیادی و در محدوده ی معینی، قانون حجاب اجباری مغلوب مبارزه ی دختران و زنان گردید.
 می توان این گونه گفت که در حالی که به دلیل شکل های وحشیانه و کثیف و خونین سرکوب، خیزش ژینا از درگیری ها و زد و خوردهای خیابانی عقب نشینی کرد اما پس از آن پیشروی خیابانی به شکلی دیگر و در قاموس جنبش زنان با پوشش آزاد ظاهر گشته و ادامه یافت. در هر دو شکل خود، خیزش، تعرضی بود. در شکل اول تعرض به شکل زد و خورد و حمله به عوامل و نیروها و نهادها حکومت و در عین حال تغییرات فرهنگی بسیار در صفوف دختران و زنان و در پی آنان جامعه بود و در دومی که تداوم حمله به قوانینی بودکه حکومت وضع کرده بود دختران و زنان با پوشش خویش خیزش بزرگ را نیمه کاره نگذاشته و آن را به برخی از خواست های مهم اش رساندند.
 تهاجم فرهنگی مزبور و بی اهمیتی کردن نسبت به قوانین ارتجاعی حاکم و رویگردانی از آنها و همچنین برپایی عناصر نوین خیزش« زن، زندگی، آزادی» جدا از عرصه های فرهنگی مانند آداب و سنن گذشته و سوگ و شادی ها و... بخشی از مهم ترین تاثیرات خود را به روی وضع هنری کشور گذاشت. پس از خیزش ژینا یک هنر زیرزمینی( یا هنر بدون مجوز ارشاد و به اصطلاح غیرقانونی) و به ویژه در حوزه ی تولید فیلم شکل گرفت. در زمینه ی تولید سینمایی و در فیلم هایی که ساخته شد مضامین تازه و ممنوعه طرح شد و دختران و زنان بی حجاب ظاهر گشتند. در حالی که نمایش عمومی این گونه فیلم ها ممنوع بود، اما نمایش غیرقانونی آنها در فضای مجازی، مورد استقبال توده ها قرار گرفت.  در عین حال این فیلم ها در جشنواره های مهم خارجی به نمایش در آمدند و برخی از آنها مانند یک تصادف ساده ساخته ی جعفر پناهی فیلمساز مبارز جایزه نیز گرفتند.
همچنین این سینمای زیرزمینی و غیر قانونی تاثیرات خود را تا حدودی و در برخی زمینه ها به روی سینمای قانونی گذاشت. برای نمونه اجازه ی شرکت در فستیوال به فیلمی که با اجازه ی دستگاه های حکومتی ساخته شد دادند و به دنبال آن در فستیوال کان بازیگران زن فیلم اجازه یافتند که اشکال خشک و رسمی حجاب را کنار گذاشته و در لباس ها و حجاب هایی که دیگر سنتی نمی نمود، در انظار ظاهر گردند. این ها از یک سو بر پیشرفت جنبش توده ها و فضایی که این پیشرفت ایجاد کرده است متکی بود و از سوی دیگر بر عقب نشینی هایی که حکومت مجبور شد به آنها تن دهد.
باید اشاره کرد که عقب نشینی های حکومت در حالی که تا حدود زیادی اجباری و در نتیجه ی  جنبش ها و شورش های پی در پی توده ها و گام های غول آسا به پیش بود اما به دلیل این که حکومت یکدست نبوده و دارای جناح ها و باندهایی بود - کل اصلاح طلبان حکومتی به همراه بخش های روز به روز بیشتری از باندهای اصول گرا که از خامنه ای با این پشتک واروهای پی در پی مواضع اش ناامید شده و تداوم تسلط وی را بر کشور به ضرر منافع بخش زیادی از طبقه ی حاکم می بینند - که چندان با تداوم حجاب اجباری و برخی فشارها در این زمینه و یا سخت گیری های بیش از حد در زمینه ی محتوی فیلم ها و به طور کلی سانسور آثار هنری(  ادبی و اجتماعی) و ... موافق نبودند، با فشار از درون برای عقب نشینی های آگاهانه توام گردید.
 در کل، فشار از بیرون و به وسیله ی توده ها به خامنه ای و سران سپاه و کلا هسته ی سخت و متحجر و منجمد  قدرت با فشار از درون حکومت به همین بخش ها موجب شد که این عقب نشینی صرفا اجبارانه و واکنشی نباشد و تا حدودی آگاهانه و با برنامه و برای کنترل اوضاع تغییرات به وسیله ی حکومتگران  گردد. از دیدگاه این جناح ها با عقب نشینی های آگاهانه می شد که امواج مبارزات توده ای و فشارها و تغییرات ناشی از آن را کنترل کرده و در مجراهایی انداخت که ضربه ای به بنیان و تداوم حکومت ولایت فقیه وارد نکند. 
اختلاف میان رادیکال ها و محافظه کاران در عرصه ی فرهنگی
 جدا از این، جنبش مهسا موجب یک خط و مرز و یا خط کشی بین رادیکال های خیزش نوین فرهنگی و آنها که به دلیل کارهای گذشته خویش در نظرگاه توده ها صادق اما تا حدودی محتاط و یا محافظه کار بودند گردید. در هنر نمایشی و به ویژه در سینما این امر محسوس تر و چشمگیرتر از دیگر عرصه ها بود.
اکنون در این حوزه سه دسته وجود دارند. دسته ی نخست اساسا حکومتی هستند که تمامی شریان های اصلی فرهنگ و رسانه ها را در دست دارند. در کنار آنها برخی« هنرمندان» خود فروخته و یا تمکین کرده به حکومت قرار دارند. دسته ی اخیر دنبال پول و شهرت و تجملات بوده و چیز دیگری برایشان اهمیت ندارد. اینها به یاری دسته ی نخست، سینما و تلویزیون را قرق کرده و همواره همان هستند که بودند و تغییر نکرده اند.
برخی دیگر حکومتی نیستند و می خواهند با طبقات ضد حکومتی، برخی با لایه های طبقات متوسط و میانی و برخی دیگر با توده های زحمتکش و ستمدیده باشند اما فکر می کنند چنانچه به قواعد جاری حکومت پایبند نباشند، نمی توانند کار خود را تداوم بخشند. یا باید به زندان بروند و یا شغل شان را تغییر دهند و یا خانه نشین شوند و یا به خارج کشور بروند.
این گروه  فکر می کنند که بهتر است برای تداوم کار فرهنگی خود( که از نظر اینان بالاخره نقشی در بر انگیختن اندیشه و تفکر برخی از طبقات و لایه های مورد علاقه شان دارد)، فعالیت کردن با در نظرداشت برخی محدودیت های حکومت و دایره ی حرکتی که حکومت ایجاد کرده است و به اصطلاح با حکومت و استبداد کنار آمدن، بهتر از گزینه های مزبور است. شعار این دسته ها در زمینه ی ابراز دیدگاه ها و باورها به طور آشکار نیست و در این زمینه تا حدودی از سیاست« آسته برو آسته بیا که گربه شاخت نزنه» پیروی می کنند.
جز هنرمندانی که در عرصه های هنری کار می کنند برخی از افراد و دسته هایی که در برخی مجلات هنری ای کار می کنند که سالیان سال است منتشر می شوند و هیچ گاه توقیف نشده و کسی هم آنچنان به آنها نگفته بالای چشمتان ابرو است از این گونه ی دوم آنها هستند. این ها عموما از نظر سیاسی محافظه کارند و بیشترشان صرفا علاقه به کار خود(«عشق به هنر») داشته و مایل نیستند که خللی در کارشان ایجاد گردد. دو دسته ی اخیر تا حدودی یکدیگر را عملا تکمیل می کنند.
 دسته ی سوم آنهاهستند که که پشت به قوانین کردند و معیارهای تازه پدیدآمده ی خیزش ژینا( به معنای معیارهای غیرحکومتی خیزش ژینا) را حاکم کردند. اینها که می توان رادیکال ها خطاب شان کرد، سانسور را در نظر نمی گیرند و رفتن به وزارت ارشاد و گرفتن مجوز را به هیچ گرفته اند. آثارهنری خود را بر طبق اندیشه ها و باورهای خود می سازند و آشکارا خواه در مورد مسائل سیاسی و خواه در هنر خویش موضع می گیرند و در آثارشان بیشتر قواعد ممنوعه و از جمله حجاب اجباری را لغو می کنند.
این وضعیت موجب کشاکش و بحث و جدل ها میان این دو گروه اخیر شده است.
شیوه ی درست برخورد رایکال ها به محافظه کاران در عرصه ی فرهنگی
پرسش های مهم پدیدآمده که پیرامون چگونگی فعالیت هنرمندان پس از خیزش ژینا است این هاست:
آیا در زمانی که دختران و زنان قوانین حکومتی را به هیچ می گیرند و هزار خطر را به جان می خرند و حتی از جان شان مایه می گذارند و بی حجاب به خیابان می آیند درست است که فیلمسازان بخواهند در چارچوب قوانین حکومتی و سانسور موجود فیلم بسازند و در آنها زنان را با حجاب نشان دهند و یا به جنبش جاری که روز به روز ژرف تر می شود نپردازند؟
آیا درست است که هنرمندان زن در حالی که بسیاری زنان و از جمله برخی از هنرمندان زن به دلیل مبارزات خود علیه وضع موجود زیر شکنجه اند و یا به زندان های طولانی محکوم شده اند و یا مجبور شده اند قید کار در سینما را بزنند و نیز بخش هایی از هنرمندان زن به پشتیبانی از مبارزات جنبش های جاری مداوما سخنرانی می کنند و در داخل کشور و در معابر و مراسم  و یا در فستیوال های بین المللی بی حجاب ظاهر می شوند و بخشا نظرات خود را علیه حکومت به طور آشکارا بیان می کنند و عواقب آن را به جان می خرند، برخی دیگر در حالی که اعتقادی به حجاب ندارند با حجاب حتی نصف و نیمه ظاهر شوند و به نوعی به خیزش ژینا دهن کجی و یا پشت کنند؟
این پرسش ها انگیزنده بحث ها و جدل های فراوان در میان پیشروان و توده ها گردیده است. به نظر ما طبعا حق با رادیکال هاست و آنها پیشروان جنبش در زمینه ی هنر و مطبوعات و نشر کتاب هستند، اما درست است که برخوردها به جریان نیمه محافظه کار- بسته به فرد و یا گروه مورد نظر - برخورد انتقادی دوستانه توام با حد نگه داری باشد و نه برخوردی افشا کننده و طرد کننده. 
نمی توان از همه انتظار داشت که رادیکال و انقلابی باشند. امر انتقاد موحب می شود که جنبش بتواند به روی  خط محافظه کارانی که صادق اند و قصدشان خدمت به توده هاست تاثیر گذارده و در عین حال خصال رادیکال خود را همه جانبه تر و دقیق تر و ژرف تر سازد. امر حد نگه داری در برخورد به دسته های محافظه کار موجب می شود که به آنها فرصت داده میشود که بهتر بیندیشند و به طرف گروه های مرید حکومت سوق داده نشوند. همچنین اتحاد با آنها موجب نیرومندی این جریان علیه جریان فاسد حکومتی و یا فرصت طلب در هنر و فرهنگ گردد و جریان مزبور را که همراه حکومت و عمده تر است، منزوی کند.
شکی نیست که دشمن عمده خود حکومتیان و هنرمندانی هستند که بلندگوی حکومت هستند و نه حتی دسته هایی که تنها به فکر خودشان و پول و شهرت و تجملات و فخرفروشی هستند. سیاست ما در مورد این دسته ها در بهترین حالت باید تغییر آنها به نفع محافظه کاران و در بدترین حالت منزوی کردن باشد و نه تبدیل شان به بلندگوی رژیم.   
دو - تغییرات در عرصه ی سیاسی
تغییرات در جامعه و در شرایط توده ها و پیشروان و امکان تبدیل جنبش های جاری به جنیش هایی همه جانبه تر، دامنه دارتر، شدیدتر و رادیکاتر علیه حکام منجر به عقب نشینی هایی در زمینه ی سیاسی از سوی حکومت گردیده است. اینجا نیز عقب نشینی از یک سو اجباری و در نتیجه ی فشار جنبش و از سوی دیگر آگاهانه و بر مبنای نقشه و برای کنترل و به مجرای دلخواه انداختن مسیر مبارزات است. اینجا نیز تاثیر اصلاح طلبان حکومتی و اصول گرایان به اصطلاح میانه به روی هسته ی سخت قدرت و تلاش برای محدود کردن خامنه ای و باندهای متحجر در دفتر رهبری و سپاه و سازمان های اطلاعاتی و امنیتی نقش مهمی دارند.
 اکنون وضع به گونه ای گردیده که برخی از مخالفین لیبرال و یا دمکرات حکومت آزادانه تر از گذشته حرف می زنند و از حکومت و خامنه ای انتقاد می کنند و حتی راسا خواهان استعفای وی می شوند و یا برنامه های تلویزیونی آزاد در مورد موضوعات تا پیش از این ممنوعه تهیه می کنند. این که لیبرال ها و نیمه دموکرات هایی مانند حاتم قادری و یا مصطفی مهر آیین و صدیقه ی وسمقی و ... رک و صریح از استعفای خامنه ای حرف می زنند - حرف ها و درخواست هایی که یک دهه پیش تحمل نمی شد و 14نفر به دلیل درخواست هایی مانند اینها از خامنه ای برای اصلاح نظام به زندان افتادند - و دستگاه های اطلاعاتی کار آنچنانی با آنها ندارند، نشانگر تجدید نظرهایی در سیاست های پیشین حکومت است.
همچنین در مطبوعات شاهد آنیم که یک بازی موش و گربه بین خبرنگاران روزنامه ها و حکومت در گرفته است. این بازی در گذشته و از زمان آزادی نسبی مطبوعات در دوران پس از دوم خرداد نیز وجود داشته و گاه در دوره های انتخابات ریاست جمهوری و یا مجلس بروز می کرد، اما اکنون شدیدتر شده و در موارد بسیاری به خط قرمزها گسترش یافته است. وضع به گونه ای است که خبرنگاران امروز در مورد اخبار مذاکرات و مواضع جمهوری اسلامی نوشته و صحبت هایی  در این مورد که سران جمهوری اسلامی درخواست ترامپ را پذیرفته اند به میان می کشند و همچنین نظر خودشان را که عموما خواست عقب نشینی حکومت و پذیرش درخواست های آمریکاست بیان می کنند؛ و فردا که ارگان های حکومتی تذکر دادند که خبرهای مذاکرات را از منابع خارجی نقل نکنید و جز مواضع رسمی چیزی ننویسید، عقب نشینی کرده و سکوت اختیار می کنند و پس فردا دوباره با رو آمدن رویدادی دیگر همین رویه را در پیش می گیرند. این روش حکومتیان را خسته و فرسوده کرده و در کل به به عقب نشینی هایی وادار کرده است.
می توانیم این فضا را گونه ای پا گذاشتن به حال و هوای دوره ی پیش از انقلاب 57 دانسته و آن را با سیاست های شاه در مورد «باز کردن فضای سیاسی»( که عموما شامل لیبرال ها و تودهای ها می شد) مقایسه کنیم.
فضای مورد بحث البته تنها برای لایه هایی از مخالفین باز می شود که در دهه های اخیر مخالفین محافظه کار و اصلاح طلب حکومت بوده اند. این دسته ها به اصطلاح خودشان گذارطلب از طریق تغییرات مسالمت آمیز هستند و اعتراض ها و مخالفت هاشان با حکومت خامنه ای و جمهوری اسلامی از این حدود فراتر نمی رود. البته تفاوت این ها با اصطلاح طلبان حکومتی روشن است. اصلاح طلبان حکومتی طرفدار بقای حکومت جمهوری اسلامی هستند و حتی بخشی از آنها می خواهند ولایت فقیه را همچون یک موقعیت تشریفاتی حفظ کنند اما این گروه ها مخالف ولایت فقیه بوده و رادیکال هاشان هوادار یک جمهوری دموکراتیک بورژوایی هستند.  
هرمز دامان
نیمه ی نخست خرداد 1404

۱۴۰۴ خرداد ۱۲, دوشنبه

در ستایش کارگران و زحمتکشان مو سپیدِ رنجورِ ستمدیده


 
به نظر می رسد که در میان معترضینی که خواست های اقتصادی دارند سیاسی ترین اعتراض ها را تا کنون کارگران بازنشسته وهمرهان تهیدست شان شکل داده و تداوم بخشیده اند.
اعتراض بازنشسته گان جدا از اعلام خواست های اقتصادی خاص خود و همچنین دادن شعارهای  سیاسی برای رسیدن به خواست هاشان، تا کنون نقش میانجی و بلندگوی سیاسی بیشتر معترضین را در کشور به عهده داشته است. آنچه کارگران اعتصابی و بخش هایی از دیگر گروه های مبارز به هر دلیل و از جمله محدودیت های جاری مبارزه ی خود نمی گویند و یا کمتر می گویند، بازنشسته گان سر می دهند.
شعارهایی و به طور مداوم علیه دزدان چپاولگر و ناکارآمدی دولت و وزیران دولتی و حکومت و نهادهای فاسد آن از یک سو و پشتیبانی از زندانیان سیاسی، جنبش ها و اعتراض ها و اعتصاب های جاری از دیگر سو در اعتراض های بازنشسته گان شنیده می شود.
آنان نه تنها  از این شعارها نکاسته اند بلکه هر چه که اعتراض هاشان ادامه می یابد و هر چه کمتر به آنها توجه و رسیده گی می شود و هر چه بیشتر مسائلی در سطح جامعه پدید می آید و اعتراض ها را بر می انگیزد، بر دامنه و شدت این گونه شعارها می افزایند.
مهم ترین دلیل این امر سن بازنشستگان است که بیشترشان از شصت به بالا هستند و صرفا حقوق و مزایای ناچیز بازنشسته گی می گیرند. حقوقی که با توجه به تورم و گرانی روزمره هر ماه بیش از ماه پیش آب می رود. زمانی که دلار 1000 تومان بود( حدود بیست سال پیش ) از پنج تا ده بیست میلیون تومان حقوق بازنشستگی کارگری و کارمندی هم بالاخره پولی بود، اما اکنون با دلار شصت هفتاد هزار تومانی این ارقام دیگر چیزی نیست.
این است که سطح زندگی بازنشسته گان سقوط هولناکی کرده است و آنها مجبورند بیش از پیش از سر و ته زندگی و آرامش دوران کهولت خود بزنند. همین ها هم بی پروایی و رادیکالیسم آنها را موجب گردیده است. آنها چیزی برای از دست دادن ندارند.
اعتراض مداوم و شعارهای بازنشسته گان همواره خشم و کینه ی حکومتیان و در راس شان سازمان های امنیتی را که هیچ اعتراضی را بر نمی تابند برانگیخته است. آنها بارها به گردهمایی ها و راهپیمایی های بازنشسته گان حمله کرده و برخی را ضرب و شتم و خونین کرده اند.
با این حال حکومت مجبور است در مقابل آنها دست به عصا راه برود. هزینه ی حمله ی بسیجی ها و لباس شخصی های حکومت و سپاه به گردهمایی ها و راهپیمایی های بازنشسته گان و ضرب و شتم آنان بسیار بالا است و اگر این میان اتفاقی بیفتد ممکن است جنبشی همچون جنبش ژینا شکل بگیرد.
جدا از این، از نظر حکومت بازنشسته گان در تولید و خدمات نیستند و مبارزات شان نمی تواند در روند تولید و یا خدمات اخلالی به وجود آورد. همچنین حکومتیان تصور می کنند که اعتراض های بازنشسته گان نمی تواند به روی دیگر بخش ها اثرات شدیدی داشته و آنها را به مبارزه با حکومت برانگیزد.
افزون بر آنچه گفته شد حکومت و اکنون که پزشکیان بر سرکار است دولت اش، با سیاست هایی که موجب افزایش قیمت ها و تورم می شود و طبعا نتایج آن گریبان بازنشسته گان را هم می گیرد، به گونه ای تلافی اعتراض های بازنشسته گان و شعارهاشان را با افزایش ناچیز حقوق بازنشسته گی و ملحقات آن نسبت به تورم، بر سر آنها در می آورد و دیگر چه نیازی به سرکوب!
بازنشسته گان هر چند که اکنون در تولید و خدمات نقش ندارند اما اعتراض هایشان بخشی از جنبش کارگران و زحمتکشان به شمار رفته و نقش مهمی در حفظ روحیه مبارزه جویانه در جامعه و در میان توده های استثمار شده و زیر ستم دارند.
 وظیفه ی ما همه گونه یاری به آنها در رسیدن به خواست هاشان است.
 
درود بر آنها و اعتراض ها و مبارزات شان باد
 
گروه مائوئیستی راه سرخ ایران
13 خرداد 1404

درباره ی مساله ی تضاد عمده در اعتصاب صنفی کامیون داران و راننده گان کامیون

 
 در اعلامیه ی دوم ما در مورد اعتصاب کامیون داران و راننده گان کامیون آمده است:
«اعتصاب کامیون داران و راننده گان کامیون اعتصاب بخش هایی از یک طبقه ی واحد نبوده بلکه اعتصاب کننده گان به طبقات متفاوتی از طبقه ی کارگر گرفته( راننده ای که برای شرکت ها و یا  دیگر صاحبان ماشین کار می کند و شاگرد راننده که در تمامی کامیون ها باید وجود داشته باشند و لایه ی گسترده ای هستند) تا سرمایه دار کوچک تعلق دارند. در این طیف آنها که کامیونی از خود دارند بیش از بقیه هستند؛ یعنی لایه های که به طبقات میانی از تهیدست تا مرفه تعلق دارند. این اعتصاب بر مبنای منافع مشترک تمامی این لایه ها - با توجه به کم و زیاد بودن نتایج آن برای هر لایه - صورت گرفته است. وجه عمده ی کنونی اعتصاب اتحاد همه این لایه ها مقابل حکومت است. یعنی در اینجا حکومت کارفرما و سرمایه دار بزرگ است و نه مثلا فردی یا شرکتی که صاحب یک یا چندین و چند دستگاه کامیون و تریلی است.»( اعتصاب بزرگ کامیون داران و راننده گان کامیون- 10 خرداد 1404)
در این بخش از اعلامیه به گونه ای روشن و مشخص به تضاد عمده ی جاری یعنی به تضاد تمامی طبقات خلقی( کارگران، لایه های خرده بورژوازی و سرمایه داران کوچک) با حکومت ولایت فقیه که حکومت دزدان و غارتگران و سرمایه داران بزرگ بوروکرات – کمپرادور است اشاره شده است. تمامی تضادهای دیگر- تضاد بین کارگران و سرمایه داران کوچک و متوسط و تضاد بین کارگران و کشاورزان، تضاد میان کارگران و لایه های گوناگون خرده بورژوازی در حال حاضر جنبه ی درجه ی دوم داشته و غیرعمده هستند.
اعتصاب صنفی و مبارزه ی اقتصادی کامیون داران و راننده گان مستقمیا علیه دولت و حاکمیت به عنوان نماینده ی سرمایه داران فئودال مسلک حاکم یعنی خامنه ای و شرکای پاسدارش است که تمامی طبقات خلقی به ویژه کارگران و زحمت کشان را به فلاکت کشانده اند.
 برخورد گروه های «شبه چپ» به اعتصاب و نظرات انحرافی
اکنون مدت هاست که از نفوذ دیدگاه های«شبه چپ» ترتسکیستی و رویزیونیستی در میان کارگران و دانشجویان کاسته شده و دیدگاه های انقلابی کمونیستی نسبت به گذشته رشد بیشتری کرده اند. این امر پیش از هر چیز نتیجه ی مستقیم تاثیر واقعیات مبارزات جاری توده ها و تحولات بزرگ و پیوسته و سریع در جامعه است.
 در عین حال و در کنار این تغییر افراد و پاره ای از گروه های«شبه چپ» – و نه همه ی آنها - که عمدتا بیانگر نظرات لایه هایی از خرده بورژوازی درون طبقه ی کارگر هستند، نظرات خود را با توضیحات و تفاسیر خاص خودشان در مورد تضاد اصلی جامعه تغییر داده اند. این بخش از گروه های«شبه چپ» دیگر همچون گذشته از اصلی بودن تضاد «کار و سرمایه» در مرحله ی کنونی صحبت نمی کنند.
مثلا بخش هایی که «انقلاب اجتماعی»( به نوعی مثلا انقلاب سوسیالیستی) را مهم می دانستند و به نفی«انقلاب سیاسی»( یعنی انقلاب دموکراتیک که خود انقلابی اجتماعی است) می پرداختند که از نظر آنها تغییرات در آن به معنای تغییرات اساسی نیست، اکنون به پذیرش«انقلاب سیاسی» مقدم بر«انقلاب اجتماعی»( به نوعی به معنای پذیرش انقلاب دموکراتیک مقدم بر انقلاب سوسیالیستی) روی آورده اند. روشن است که در میان این گروه ها و دسته ها و افراد اختلاف زیاد است و برخی شان واقع بین تر و نظرات شان نسبت به دیگران در همین گروه ها به واقعیات جامعه نزدیک تر است.
گروهی دیگر که پیش از این«تضاد کارمزدی با سرمایه» را اصلی به شمار می آوردند با طرح ترم «سرمایه داری استبدادی»( توضیحی و بهتر بگوییم توجیهی بر مبنای تکامل «وجه تولید آسیایی» در ایران) و نیاز به سرنگونی استبداد و دست زدن به تغییرات دموکراتیک پیش از سرنگونی نظام سرمایه داری و بنابراین ایجاد تغییرات سوسیالیستی پس از آن، نظرات پیشین خود را تغییر داده اند و یا تعدیل کرده اند.
به این ترتیب این گروه ها حداقل همچون پیش از«انقلاب اجتماعی مقدم بر انقلاب سیاسی» و یا از « تضاد کار مزدی و سرمایه» صحبت نمی کنند و از نظرات گذشته ی خویش عدول کرده و در زیر عناوین و توضیحات گوناگون پذیرفته اند که نیاز به یک«تحول دموکراتیک»( از نظر ما انقلاب دموکراتیک نوین به رهبری طبقه ی کارگر و بر پایه ی اتحاد کارگران و کشاورزان) مقدم بر هر تحول دیگری است. با وجود این که این نوع تغییرات در نظریه ها بدون انتقاد از خود و توضیح  صریح تغییر نظرات خود صورت گرفته، باز آنها را تا آنجا که سالم و واقعی باشند باید به فال نیک گرفت و از آنها استقبال کرد.
با این حال در مورد این اعتصاب کماکان نظرات انحرافی دیگر وجود دارد که گرچه نفوذ آنچنانی ندارند اما توجه به آنها دارای اهمیت است. به ویژه از این نظر که مسائلی که این اعتصاب از نظر بافت متضاد درونی آن به وجود آورده می تواند در گستره ای بزرگ تر، خواه در برخی از اعتصاب های دیگر وخواه در سطح جامعه و در مورد مناسبات طبقات در مبارزات دیگرشان تکرار شود.  
انحراف نخست
یکی از این نظرات به شمار آوردن تمامی کامیون داران به عنوان طبقه ی کارگر است. این نظریه درست نیست زیرا میان کامیون دارانی که برای خدمات حمل و نقل وسیله ای از آن خود دارند با راننده گانی که برای دیگران کار می کنند تفاوت طبقاتی وجود دارد. دسته ی نخست به نسبت ارزش وسیله، به دسته های گوناگون خرده بورژوازی تهیدست و میانی تقسیم می شوند و دسته ی دوم تماما به طبقه ی کارگر تعلق دارند. در مورد استثمار هر دو دسته، البته با تفاوت های طبقاتی معینی که اشاره شد، و به نسبت های گوناگون استثمار می شوند. در مورد کارگران استثمار روشن است اما در مورد دسته ی نخست می توان گفت از آنجا که کارها در این رشته عمدتا در دست و در اختیار و انحصار شرکت ها و بنگاهای حمل و نقل است کامیون داران جزء نمی توانند تمامی ارزشی را که به دلیل حمل یک کالا به محل دیگر ایجاد می کنند وصول کنند و بخشی از آن که عموما فراتر از خدمت شرکت و بنگاه در فرایند مذکور است در اختیار شرکت و بنگاه دار قرار می گیرد. از این رو این گروه ها که بیشترین تعداد را در میان راننده گان کامیون دارند، به نوبه ی خود استثمار می شوند و موقعیت دو گانه ی خرده بورژوا - کارگر  پیدا می کنند.
انحراف دوم
انحراف دوم، پذیرش راننده گان کامیونی است که وسیله از آن شان نیست و روی وسیله ی دیگران و برای آنها کار می کنند به عنوان کارگران این رشته و نفی دیگر لایه های درگیر در اعتصاب کنونی است.
این نظر که به وسیله ی بخشی از ترتسکیست ها تبلیغ می شود، حتی به طور ضمنی در بخشی از اعلامیه هایی که در پشتیبانی از اعتصاب به وسیله تشکل های کارگری داده شده است آمده است و در آنها تنها «راننده گان کامیون» قید شده است که گرچه با تفسیری کامیون دارانی را که راننده ی ماشین خویش هستند در بر می گیرد اما حداکثر در این حد مانده و آنان که کامیون دارند اما روی آن کار نمی کنند را در بر نمی گیرد.
غیر واقعی، نادرستی و انحرافی بودن این نظرات نیز آشکار است. ما تنها با اعتصاب یک لایه از درون راننده گان کامیون مواجه نیستیم بلکه با اعتصابی روبروییم که در آن، راننده گان کامیون که برای دیگران کار می کنند، کامیون دارانی که روی وسیله ی خود کار می کنند و کامیون داران و کمپانی هایی که از یک دستگاه گرفته تا تعداد زیادی دستگاه دارند و خودشان روی دستگاه کار نمی کنند شرکت دارند. دسته های اخیر که تنها مالک وسیله هستند در حال حاضر در اعتصاب هستند و راننده گان شان به دستور ایشان در اعتصاب شرکت کرده اند.
چنین دیدگاهی و تبلیغات بر مبنای آن اگر توانایی نفوذ داشته باشد که به نظر می رسد در شرایط کنونی آنچنان ندارد و اگر هم داشته باشد محدود است، منجر به تضعیف اعتصاب می شود و این به نفع کارگران این رشته نیست؛ و نه تنها نقش تخریب داشتن در اتحاد طبقاتی ای است که به وجود آمده است و ما وظیفه داریم آن را در سطح جامعه و به رهبری طبقه ی کارگر به وجود آوریم بلکه مستقمیا به نفع حکومت خامنه ای و سران پاسدار یعنی بزرگ سرمایه داران حاکم بر جمهوری اسلامی و بزرگ ترین استثمار گران و ستمگران است و  در حال حاضر دشمن طبقه ی کارگر همین بزرگ سرمایه داران کفتار صفت هستند. این دیدگاه بیشترین ضرر را به جنبش طبقه ی کارگر( و همچنین به رشد تضاد کار و سرمایه) و توده ها و بیشترین خدمت را به حکومت ولایت فقیه می کند.
در عین حال و در جزء چنین دیدگاه هایی ممکن است که حتی کارگران راننده را که برای دیگران کار می کنند و منافع شان اکنون با آنها و بر علیه حکومت گره خورده است بر علیه نیروهای کمونیست برانگیزد.
 بر مبنای آنچه آمد باید به این امر توجه داشت که برخی دسته های «شبه چپ»، به ویژه دارودسته های حکمتی - ترتسکیست درهای و هوی تهی مغزانه و شلوغ کاری های شیادانه ی خود و حداقل در میان لایه هایی از دانشجویان و یا سازمان های صنفی کارگری، و در صورتی که اعتصاب ادامه یابد، به تضاد کارگران و دارنده گان کامیون و یا کارگران و سرمایه داران کوچک و متوسط در این اعتصاب ندمند و آن را برجسته نکنند.
وظایف ما حفظ وحدت کارگران و زحمتکشان و تمامی طبقات انقلابی و مترقی در مبارزات علیه دزدان و غارتگران جمهوری اسلامی است
وظیفه ی همه ی مبارزان و پیشروان کمونیست، دفاع از اتحاد طبقات خلق در مبارزه علیه جمهوری اسلامی است. در شرایط کنونی سرمایه دار بزرگ و دزد و اختلاس گر و غارتگر اصلی خامنه ای و دفتر و دستک وی و سران پاسدارند و آنها باید آماج حمله ی طبقه ی کارگر و خلق قرار گرفته و سرنگون شوند.
هدف اساسی ما در مرحله ی کنونی انقلاب که انقلاب دموکراتیک است و ما با ایجاد حزب کمونیست انقلابی می توانیم شرایط رهبری طبقه ی کارگر بر آن را تامین کرده و به یک انقلاب دموکراتیک نوین تبدیل کنیم، برپایی جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر و بر پایه ی اتحاد کارگران و کشاورزان و شرکت تمامی طبقات خلق در قدرت سیاسی انقلابی است.
هر گونه صحبتی در این مرحله جز این غیرواقعی، پوچ و تنها به قصد اخلال و تخریب جنبش و اتحاد طبقه ی کارگر با دیگر طبقات خلق خواهد بود.
هرمز دامان
11 خرداد 1404
    

۱۴۰۴ خرداد ۱۱, یکشنبه

درباره ی اعتصاب بزرگ کامیون داران و راننده گان کامیون


 
اعتصاب
اعتصاب راننده گان کامیون و کامیون داران که بسی دامنه تر و مستحکم تر از اعتصاب آن ها در سال 1397 است اکنون 10 روز است که ادامه یافته و به بیش از140 شهر گسترش یافته است. اتحادیه ی کامیون داران و راننده گان کامیون گفته اند تا رسیدن به خواست های خود اعتصاب را ادامه خواهند داد. این اعتصاب به نیسان داران و راننده گان تانکرها و برخی بخش های دیگر حمل و نقل گسترش یافته است و این امکان که در صورت تداوم گروه هایی بیشتر از شاغلین در حمل و نقل جاده ای و شهری را درگیر کند وجود دارد.
پشتیبانی از اعتصاب
تشکل های کارگری موجود، شورای کارگران پیمانی نفت و سندیکاهای شرکت واحد و نیشکر هفت تپه و همچنین شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان، پرستاران، بازنشستگان، مبارزان و زندانیان سیاسی و هنرمندان متعهد کشور و بسیاری از سازمان ها و گروه های دیگر... همه و همه از اعتصاب  پشتیبانی کرده اند. این گونه همبستگی ها صنفی و سیاسی در دو دهه ی اخیر کم سابقه بوده است و نشانگر رشد اتحاد لایه ها و طبقات گوناگون خلق است.
شکل های سرکوب اعتصاب کننده گان به وسیله ی حکومت 
تقابل حکومت با اعتصاب شکل های گوناگون داشته است که مهم ترین آنها عبارتند از:
 وعده و وعیده های دروغین، عقب نشینی تاکتیکی و به عقب انداختن سه نرخی کردن گازوئیل، ضرب و شتم و بازداشت حداقل بیست نفر از راننده گان مبارز به جرم تبلیغ برای گسترش اعتصاب و مبارزه با اعتصاب شکنان، توطئه های درون اعتصاب راه انداختن به وسیله ی سازمان های اطلاعاتی و امنیتی،  استفاده از ناوگان حمل و نقل سپاه برای شکستن اعتصاب، تخریب رانندگان در انظار مردم و ایجاد اختلاف بین گروه ها و طبقات دیگر با راننده گان و کامیون داران و به یک باره مدافع کشاورزان زحمتکش شدن که مثلا بار کشاورزان روی زمین مانده است و تبلیغاتی مانند این که مثلا کامیون داران به دنبال قاچاق سوخت به کشورهای همجوار هستند و ... این تقابل تا کنون نتوانسته مانع از تداوم اعتصاب شود.
 در مورد سرکوب راننده گان می توان به این هم اشاره کرد که به دلیل ویژگی کارشان، سرکوب بسیار سخت است. راننده گان انفرادی کار می کنند و در نقطه ی واحدی در کارخانه و کارگاه و اداره و بازار معینی نیستند( و به همین دلیل کار سیاسی کمونیستی میان راننده گان کارگر بسیار مشکل است و عموما از طریق سندیکاها و اتحادیه های منطقه ای و سراسری شدنی است) و در سراسر کشور هستند و اکنون هم عموما در پایانه ها پخش اند. از این رو لشکرکشی برای حکومت به آن شکل امکان پذیر نیست که مثلا در مورد یک کارخانه که کارگران اعتصابی در آن گرد می آیند، امکان پذیر است. در عین حال حمل و نقل یک رشته ی کلیدی و واسطه ی رساندن موادخام و کالاهای نیمه ساخته به بخش تولید و در عین حال کالاهای تولید شده به بخش توزیع و برای مصرف است و بنابراین اخلال در آن بیشتر بخش ها را عاطل و باطل می کند و اقتصاد را می خواباند. ضرباتی که اعتصاب در این رشته به حکومت وارد می کند هولناک است و از این رو به همین دلیل اقتصادی و نیز به دلایل سیاسی، در صورت گسترش و تداوم اعتصاب و ایستاده گی اعتصاب کننده گان به روی خواست های خود به احتمال حکومت ناچار خواهد شد تا حدودی با اعتصاب کننده گان کنونی مدارا کند و کنار آید.   
خواست های اقتصادی- صنفی و مساله ی امکان سرایت اعتصاب به دیگر بخش ها
خواست های راننده گان کامیون و کامیون داران خواست هایی اقتصادی و اعتصاب صنفی و در چارچوب مبارزات اقتصادی توده ها با حکومت  دزدان و غارتگران است. در اعتصاب های صنفی عموما لایه های طبقات گوناگون، کارگران، خرده بورژوازی تهیدست و میانه و مرفه و سرمایه دار کوچک( از کارگران و کشاورزان و کسبه و تولید کننده گان کوچک مانند نانوایان گرفته تا صنف هایی مانند فروشندگان گوشی و طلا فروشان و دامداری ها و غیره) منافع اقتصادی خاص رشته و یا صنف و گروه خویش را دارند. در این گونه اعتصاب ها به دلیل ویژگی های خاص رشته و صنف و در صورتی که خواست های اصلی ویژه ی خود رشته و صنف باشد، پشتیبانی ها اگر صورت بگیرد بیشتر در حد بیانیه و اعلام پشتیبانی است و نه به پشتیبانی از اعتصاب دست به اعتصاب زدن. تا کنون گسترش اعتصاب، رشته ای یعنی محدود به حمل و نقل بوده است.
 با این حال، در صورتی که خواست های اصلی تا حدودی جنبه ی عمومیت پیدا کند و مثلا اعتراض به سیاستی اقتصادی باشد که نه تنها شامل یک صنف و یا رشته بلکه مستقیما صنف ها و رشته های دیگری را نیز در بر گیرد و یا حکومت دست به سرکوب کارگران و زحمتکشان و  اعتصاب کننده گان به شکلی بزند که در آن شرایط ، جامعه نتواند آن را تحمل کند آن گاه ممکن است که دیگر طبقات و گروه ها و لایه ها به پشتیبانی از آن دست به اعتصاب زنند و در عین حال خواست های خود را مستقلا طرح کنند.
و بالاخره در صورتی که ما در شرایط ورود به یک دوره ی انقلابی مانند دوره 56- 57 باشیم اعتصاب های صنفی حالت سرایت گونه داشته و از یک صنف به صنف دیگر و از یک رشته به رشته ی دیگر گسترش پیدا می کند.
لایه های درون اعتصاب کننده گان
 چنان که در اعلامیه پیشین خود نوشتیم اعتصاب کامیون داران و راننده گان کامیون اعتصاب بخش هایی از یک طبقه ی واحد نبوده بلکه اعتصاب کننده گان به طبقات متفاوتی از طبقه ی کارگر گرفته( راننده ای که برای شرکت ها و یا  دیگر صاحبان ماشین کار می کند و شاگرد راننده که در تمامی کامیون ها باید وجود داشته باشند و لایه ی گسترده ای هستند) تا سرمایه دار کوچک تعلق دارند. در این طیف آنها که کامیونی از خود دارند بیش از بقیه هستند؛ یعنی لایه های که به طبقات میانی از تهیدست تا مرفه تعلق دارند. این اعتصاب بر مبنای منافع مشترک تمامی این لایه ها - با توجه به کم و زیاد بودن نتایج آن برای هر لایه - صورت گرفته است. وجه عمده ی کنونی اعتصاب اتحاد همه این لایه ها مقابل حکومت است. یعنی در اینجا حکومت کارفرما و سرمایه دار بزرگ است و نه مثلا فردی یا شرکتی که صاحب یک یا چندین و چند دستگاه کامیون و تریلی است.
به این هم اشاره کنیم که تضادهای درون این صنف فراوان و پیچیده است و از تضادهای کوچک میان کارگران و خرده بورژوازی میانه و مرفه آغاز می گردد و به تضادهای کارگران با سرمایه داران کشیده می شود. در عین حال تضادهای ریز و درشت میان  خرده بورژوازی تهیدست و میانی و مرفه با یکدیگر و نیز همه از یک سو با سرمایه داران کوچک و متوسط و این همه از یک سو و حکومت دزدان و غارتگران جمهوری اسلامی از سوی دیگر وجود دارد.
شرایط کنونی
 شرایط کنونی بسیار ویژه است. خلق ما به تازه گی خیزش بزرگ«زن، زندگی، آزادی» را پشت سر گذاشته است که خطوط تحولی همه جانبه و عمیق را در وجوه زندگی وی و به ویژه وجوه فرهنگی به وجود آورده است. همان گونه که جنبش های پیش از دی ماه 96(از 1376 به این سو) و پس از آن را می توان به جنبش دوران اصلاح طلبان و دوران پس از اصلاح طلبان تقسیم کرد، جنبش ها را پس از«خیزش مهسا» می توان از جهت فرهنگی( و در راس شان پوشش) و نیز تا حدودی سیاسی و مبارزه با سیاست های حکومت در این زمینه ها، به پیش و پس از آن تقسیم کرد. یکی از مهم ترین نشانه های این تحول در زمینه ی پیشرفت مبارزات زنان با حکومت در عرصه ی پوشش آزاد است. وضع به گونه ای است که اکنون دیگر نه زنان به گذشته بازمی گردند و نه حکومت توان دارد آن گونه که آنان را در گذشته سرکوب می کرد اکنون نیز سرکوب کند و آنها را به پس بازگرداند.
 از سوی دیگر این جنبش و اشکال سرکوب آن و نیز سیاست های اقتصادی حکام که توده ها را به فلاکت بیشتر کشانده است، کینه و نفرت بیش از پیش توده ها از حکومت ولایت فقیه خامنه ای و سران سپاه را دامن زده و موجب آن شده که برای سرنگونی اش روز شماری و بلکه لحظه شماری کنند.
 این شرایط عمومی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی وضعی به وجود آورده که اذهان بخش های پیشرو هر طبقه و گروه و لایه و بسیاری از توده ها را متوجه هر گونه تحرک و اعتراض و اعتصاب و جنبشی در جامعه کرده است. وضع به گونه ای است که هر گونه حرکت و جنبش و اعتراض و اعتصاب با توجه به پیشینه ی سه دهه ای مبارزات جانانه ی توده ها با حکومت و نیز تجارب انقلاب 57- 60، امید به گسترش آن را در دل های اکثریت توده ها، کارگران، کشاورزان، لایه های طبقات میانی و نیز بخش هایی از سرمایه داران(کوچک و متوسط ملی که زیر ستم هستند) ایجاد می کند و هر طبقه و گروهی به نسبت آگاهی خویش از مجموع اوضاع تلاش می کند که سهمی در پایداری و گسترش و تداوم آن مبارزه تا پیروزی داشته باشد.
در مورد اعتصاب ها، مهم ترین آنها که تا کنون مورد پشتیبانی کشوری و یا منطقه ای و شهری قرار گرفته اند اعتصاب های بزرگ کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، نیشکر هفت تپه، شرکت های هپکو و آذرآب اراک، فولاد اهواز، کارگران پیمانی و رسمی نفت، فرهنگیان و پرستاران، مبارزات کشاورزان اصفهان و اکنون کامیون داران و راننده گان کامیون بوده است. این پشتیبانی ها در مورد اعتصاب جاری راننده گان گسترده تر و بسیار بیش از پیش شده است.
 مساله ی امکان تبدیل اعتصابات صنفی و رشته ای به سراسری و اقتصادی به سیاسی
 این چنین امید و پشتیبانی هایی ضروری است و یاری بسیار به شور و شوق و امید اعتصاب کننده گان و ایستاده گی و پایداری هر اعتصاب کننده می کند و در عین حال امکان اتحاد میان طبقات و لایه های گوناگون و شکل گیری یک اتحاد سراسری طبقات خلقی را افزایش می دهد.
افزون بر این ها شرایط به گونه ای است که هر آن احتمال آن می رود که یک اعتصاب مهم همچون همین اعتصاب کامیون داران و راننده گان کامیون، حلقه ی کلیدی ورود به اعتصاب های سراسری طبقه ی کارگر و دیگر طبقات و اعتصاب های سیاسی گردد.
تفاوت شرایط کنونی تکامل مبارزات اقتصادی با شرایط انقلاب 57
 این میان مساله ای که باید آن را هم در نظر داشت این است که شرایط کنونی تکامل انقلاب دموکراتیک ایران با شرایط تکامل آن در 1356- 1357متفاوت است. در آن دوران مبارزات حدود یک سال طول کشید تا حکومت سرنگون شد و البته جز مبارزات توده ها عوامل داخلی و خارجی دیگری نیز در این سرنگونی درگیر بودند، اما اگر نگاهی به تاریخ مبارزات کنونی بیندازیم می بینیم که این مبارزات در اشکال بسیار گوناگونی از دهه ی هفتاد آغاز شده و تا کنون یعنی سه دهه ادامه یافته است و حداقل در یک دهه ی اخیر در جنبش ها و خیزش ها شعار سرنگونی حکومت داده شده است. از این رو ممکن است که شرایط به گونه ی آن انقلاب پیش نرود و هر اعتصاب، به ویژه اعتصاب های صنفی و اقتصادی به سرعت اعتصاب های آن دوران، سراسری و همگانی و سیاسی نشود.
برخی از دلایل امکان تبدیل نشدن سریع اعتصاب ها به اعتصاب های سراسری و سیاسی
جنبه ی ای دیگر از مساله این است که به دلیل همین اوضاع هولناک اقتصادی و سیاسی از یک سو کارگران و زحمتکشانی و دیگر لایه ها که می خواهند اعتصاب کنند، محظوراتی دارند( نبود پول برای خرجی، اخراج و بیکار شدن، پلمپ کردن درب مغازه  ...) و از سوی دیگر به دلیل اوضاع سیاسی اختناق و سرکوب، سازمان های صنفی و سیاسی طبقات در داخل، حداقل به حد  نیاز برای چنین اوضاعی، وجود ندارند تا بتوانند به صورتی آگاهانه و با برنامه اتحاد مورد نیاز بین کارگران و زحمتکشان رشته های گوناگون را سامان دهند و شرایط تحقق یک اعتصاب سراسری را به وجود آورند.
این دو مساله در کنار مسائل دیگر، مانع از همراهی سریع جنبش ها و اعتراض ها و اعتصاب ها می گردد و تحقق چنین امری را- حداقل بر مبنای آن چه تا کنون دیده شده است - به یک فرایند زمان بر تبدیل می کند. در نظر گرفتن این نکات به همه ی ما یاری می کند که در صورت پایان اعتصاب و همگانی نشدن آن، امکان تاثیر ناامید کننده ی آن را با توجه به انتظاری که از آن می رفت، خنثی کنیم.
بر چنین مبنایی دیدگاه و سیاست ما باید این باشد که در حالی که از هر گونه حرکت و جنبش و اعتراض و اعتصاب پشتیبانی کنیم، تا هر اعتصاب کننده احساس کند که مورد پشتیبانی است و تا آنجا که امکان دارد ایستاده گی کند و به پیروزی برسد،  در عین حال توجه داشته باشیم که این اعتصاب در عین این که می تواند جرقه را بزند و جنبش خلق ما را وارد مرحله ی تازه ای کند( و ما نمی دانیم که چنین جرقه ای را خواهد زد و یا خیر)، در عین حال می تواند به پایان رسد و وضع تا حدودی به اوضاع «عادی» که وضع عادی پیشین نخواهد بود برگردد. امر پایان یافتن اعتصاب می تواند در صورت عقب نشینی های تاکتیکی حکومت و یا دیگر شکل های تقابل با اعتصاب از جانب حکومت به وجود آید.
در شرایط کنونی جنبش ها به عقب بر نمی گردند
با توجه به اوضاع جاری کشور و مسائل فراوان و حل ناشده از بحران اقتصادی و تورم و گرانی گرفته تا نبود آب و برق و گاز و فشارها و اختناق و سرکوب سیاسی و فرهنگی و تداوم آنها، روشن است که اشکال حرکت و جنبش و اعتراض و اعتصاب ها در مرحله ی کنونی به طور کلی به عقب باز نمی گردند، بلکه به پیش و به سوی هر چه گسترده تر شدن، هر چه همگانی شدن و هر چه شدیدتر شدن می روند. اعتصاب کامیون داران و راننده گان کامیون اگر جرقه را نزند و آغازگر و حلقه ی انتقال نگردد اما به احتمال زیاد طلایه دار مرحله ی تبدیل و انتقال خواهد بود.
 
پر توان باد اعتصاب کامیون داران و راننده گان کامیون
درود بر توده ها و تشکل ها و پیشروان مبارزی که پشتیبان اعتصاب کننده گان هستند
مرگ بر جمهوری اسلامی

برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر

گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران

10 خرداد 1404   

درباره ی فراخوان اوجالان برای زمین گذاشتن سلاح ها و انحلال حزب کارگران ترکیه(11- بخش پایانی)

 

درباره ی یک بدفهمی و خلط مبحث در مورد تمایز مارکسیسم از رفرمیسم و رویزیونیسم

     مساله ی کسب قدرت سیاسی از طریق قهرآمیز به عنوان یک خط تمایز اساسی میان مارکسیسم و اصلاح طلبی( رفرمیسم)، میان مارکسیسم و رویزیونیسم از آغاز شکل گرفتن مارکسیسم همچون یک جهان بینی مطرح بوده است. 
برخی مخالف این دیدگاه هستند و بر این هستند که چنین دیدگاهی از آن مارکسیسم نیست و مثلا دیدگاهی بر مبنای تجربه ی توده ها در دهه های شصت و هفتاد و در مقایسه ای است که بین احزاب پیرو راه قهرآمیز با احزاب پیرو راه مسالمت آمیز به عمل آوردند.
حضرات ادامه می دهند که احزاب و سازمان هایی هستند که دست به سلاح می برند اما جهان بینی انقلابی نداشته بلکه جهان بینی های رویزیونیستی و یا ارتجاعی دارند و با توجه به این که این گونه گروه ها هم برای اهداف ضد انقلابی و یا ارتجاعی خود از سلاح استفاده می کنند پس دیگر مبارزه قهرآمیز یک معیار مهم بین  انقلابی بودن و یا اصلاح طلبی و بین مارکسیسم و رفرمیسم و تشخیص حزب انقلابی از حزب اصلاح طلب نیست و اصل و ملاک«استراتژی» است.
با توجه به این ادعاها لابد اگر حزبی بگوید مارکسیست است( یا لنینیست و مائوئیست) و «استراتژی» اش را تصرف قدرت سیاسی بداند همین گفته بی توجه به آنکه چگونه می خواهد طبقه ی کارگر را برای تصرف قدرت سیاسی بسیج کند و راه کار وی برای تصرف این قدرت سیاسی کدام است، می تواند کافی باشد که آن چه می گوید در واقع و عمل خویش نیز باشد!
حضرات سپس از این پیشتر رفته و می گویند هر حزب و سازمانی استراتژی نظامی و جنگی خود را دارد و بنابراین صحبت بر سر این استراتژی هاست. انگار تمامی احزاب و سازمان های سیاسی برای پیش برد اهداف خویش سازمان نظامی و استراتژی نظامی و جنگی دارند و بنابراین صحبت نمی تواند بر سر کاربرد سلاح و نیروی نظامی باشد بلکه بر سر همان استراتژی است. دیدگاه مزبور این بخش قضیه را تاریک می کند که اساسا بسیاری از احزاب و سازمان های سیاسی که اصلاح طلب هستند نه تنها به راه تصرف قدرت سیاسی از راه قهرآمیز فکر نمی کنند بلکه تا آنجا که می توانند با آن مبارزه هم می کنند. برای نمونه می توان به احزاب کمونیست اروپای غربی پس از جنگ جهانی دوم نگاه کرد که پیرو راه مسالمت آمیز کسب قدرت سیاسی( در واقع شرکت در قدرت سیاسی سرمایه داران) و پارلمانتاریستی هستند و حدود هفتاد سال است که با تصرف قدرت سیاسی از راه قهرآمیز مبارزه می کنند.
این گونه نقد ها بر مبنای خلط مبحث و درهم کردن مسائل و پرسش ها و پاسخ ها استوار است.  در زیر می کوشیم که چارچوب های معین و محدوده های خاص پرسش ها را طرح و بررسی کرده و چگونگی پاسخ به آنها را مرور کنیم.     
مساله ی نخست - طرح مساله درون مارکسیسم
نخست طرح مساله چگونگی کسب قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر برای برقراری سوسیالیسم و کمونیسم بین احزاب وسازمان هایی است که خود را مارکسیست( مارکسیست - لنینیست) می نامند.
یک حزب( حزب رفرمیست) می گوید می خواهد از راه مسالمت آمیز و رفرم به قدرت سیاسی دست یابد و سوسیالیسم برقرار کند و حزب دیگر( حزب انقلابی) می گوید تجربه نشان داده و عوامل معین( وجود دستگاه سرکوب و دفاع سرمایه داران از موقعیت شان) نشان می دهند که چنین راهی ممکن نیست به کسب قدرت سیاسی بینجامد و راه کسب قدرت سیاسی از راه قهرآمیز و انقلاب ممکن است.(1)
در اینجا تمایز و تفاوت در جهان بینی و استراتژی نیست زیرا که هر دو گروه می گویند مارکسیست اند و می خواهند سوسیالیسم برقرار کنند بنابراین در ظاهر در جهان بینی و برقراری سوسیالیسم «وحدت» دارند؛ با توجه به این مساله تفاوت و تضادها به مساله ی چگونگی راه کسب قدرت سیاسی و برقراری سوسیالیسم انتقال می یابد و در استراتژی راه مسالمت آمیز یعنی راه تغییرات آرام و تدریجی و راه قهر آمیز یعنی راه تغییرات سریع و جهشی تغییر که مساله ی اساسی است و نقشی تعیین کننده در مارکسیسم دارد خود را نشان می دهد. آشکار است که پس از بررسی چنین نکاتی و برنامه ی عملی، برگشت به جهان بینی و سیاست ها صورت می گیرد و مثلا روشن می شود که جهان بینی رفرمیستی اصلا مارکسیستی نبوده بلکه تنها شبه مارکسیستی و در واقع امر بورژوایی است.
به این ترتیب پرسش مورد بررسی، بررسی تمایز بین اصلاح طلبی( رفرمیسم) و راه مسالمت آمیز کسب قدرت سیاسی از یک سو و انقلابی بودن و راه  قهرآمیز کسب قدرت سیاسی برای تغییر جامعه به نفع  مناسبات سوسیالیستی و کمونیستی انقلابی از سوی دیگر است.
این تمایز درون احزابی که خود را کمونیست نامیده اند( پیش از تغییر نام حزب سوسیال دموکرات روسیه به حزب کمونیست، احزاب مارکسیستی سوسیال دموکرات نام داشتند) از آغاز تشکیل این گونه احزاب در زمان مارکس و انگلس وجود داشته است. در این خصوص می توان به صحبت های مارکس به ویژه در مورد «انتقاد سلاح» و «قهر انقلابی همچون مامایی است که جامعه نو را از بطن جامعه کهنه بیرون می آورد» و نیز به مجادله انگلس با دورینگ در بخش قهر در کتاب آنتی دورینگ(که مهم ترین بخش آن ستایشی است از فهرانقلابی و جنگ توده ای) و سپس به اشاره های فراوان لنین و استالین و مائوتسه دون استناد کرد.
معیار کسب قدرت سیاسی از راه قهرآمیز از یک سو و کسب قدرت سیاسی از راه اصلاح و به طرق مسالمت آمیز از سوی دیگر یکی از معیارهای اساسی مارکسیستی و سپس لنینستی و نیز مائوئیستی  برای تشخیص انقلابی بودن از اصلاح طلب بودن و از مارکسیسم از رفرمیسم است. چنانچه راه نخست را قبول داشته باشی و در جهت آن عمل کنی مارکسیست و اگر راه دوم را انتخاب کنی رفرمیست هستی.
این که گفته می شود چون در دهه های شصت و هفتاد توده ها دیدند پ ک ک و دیگر احزاب و گروه های انقلابی در ویتنام و کوبا و دیگر کشورهای آمریکای جنوبی و مرکزی مبارزه ی مسلحانه می کنند، از آن پشتیبانی کردند و در مقابل احزابی را که مبارزه برای اصلاحات و مسالمت آمیز می کردند طرد کردند و بنابراین چنین تمایزی را توده ها گذاشته اند و نه اینکه نظر مارکسیسم بوده است یک نظریه ی تقلبی است، گرچه تقلبی بودن آن به این معنا نیست که تجارب توده ها در تشخیص این که حق با کدام حزب و گروه است وجود نداشته است. این را هم باید افزود که چنین تشخیص هایی مربوط به این دو دهه نیست بلکه در گذشته هم تجارب مبارزه به طبقه ی کارگر و توده ها نشان داده است که از طریق مسالمت آمیز نمی توان قدرت سیاسی را کسب کرد و بنابراین باید دست به سلاح برد. انقلاب های کارگری و توده ای فوریه و اکتبر روسیه و انقلاب چین که بیش از دو دهه در آن جنگ خلق به رهبری حزب کمونیست وجود داشت و همچنین ایران در دوران مشروطیت نشانگر این امر است که این مساله از دهه ی شصت و هفتاد به وجود نیامده است بلکه همواره در تاریخ مبارزات توده ها در کشورهای گوناگون وجود داشته است.
باری، در صورتی که بخواهیم بحث را گسترده تر کنیم و پای سیاست های دیگر را در تفاوت و تضاد بین مارکسیسم و رفرمیسم به میان آوریم آنگاه تشخیص انقلابی بودن و یا رفرمیست بودن به دیدگاه ها و سیاست های دیگر نیز کشیده می شود و صرفا به این معیار پایه ای و اساسی محدود نمی گردد.
 لنین در چه باید کرد مشخصه ی سیاست های رفرمیستی و رویزیونیستی برنشتینسم را این گونه بر می شمارد:
 «سوسیال دمکراسی باید از حالت یک حزب انقلاب اجتماعی خارج شده و به یک حزب دموکرات اصلاحات اجتماعی بدل گردد. برنشتین این خواست سیاسی را با آتشبار کاملی از دلایل و نظرات « نوین» که دارای توافقی به قدر کافی موزون می باشند، احاطه نموده است. امکان استدلال علمی سوسیالیسم و اثبات لزوم و ناگزیری آن از نقطه نظر درک مادی تاریخ انکار شده است، واقعیت فقر و فاقه روزافزون پرولتاریا و تشدید تضادهای سرمایه داری انکار شده است، حتی خود مفهوم «هدف نهائی» نیز بی پایه و اساس قلمداد شده و ایده دیکتاتوری پرولتاریا بدون چون و چرا رد شده است، تباین اصولی میان لیبرالیسم و سوسیالیسم انکار شده است، تئوری مبارزه طبقاتی نیز که گویا با یک جامعه دقیقاً دمکراتیکی که بر طبق اراده اکثریت اداره می شود تطبیق ناپذیر است رد شده است و الی آخر.»( مجموعه آثار تک جلدی، برگردان پورهرمزان، ص 75)
چنان که دیده می شود اختلافات مارکسیست ها با اصلاح طلبان درون مارکسیسم و یا رویزیونیست ها تنها در قهر انقلابی خلاصه نمی شود بلکه بر سر یک سلسله از احکام و سیاست ها در زمینه های گوناگون است با این همه تردیدی نیست که قهر انقلابی همچون یکی از محوری ترین و کلیدی ترین مواضع در این تقابل وجود دارد.
 کاربرد سلاح تنها میان احزابی که خود را نماینده ی طبقه ی کارگر می دانند مطرح نیست!
نکته دیگر این که تفاوت و تضاد در این خصوص نه تنها میان احزاب و سازمان هایی که خود را نماینده ی طبقه ی کارگر می دانستند و یا می دانند، بلکه میان احزاب و سازمان هایی که نماینده خرده بورژوازی به ویژه لایه ی تهیدست و میانی این طبقه هستند نیز وجود داشته و دارد. مثلا گروه هایی مانند مجاهدین خلق ایران در دوره ی پیش از انقلاب راه مبارزه مسلحانه را انتخاب کردند. این گروه ها نماینده گان سیاسی لایه های تهیدست و میانی خرده بورژوازی و در آن دوره انقلابی بودند. اما در میان نماینده گان این طبقات گروه هایی هم بودند که با کاربرد سلاح مخالف بوده و به راه تغییرات از راه اصلاح باور داشتند.
مبارزه ی مسلحانه پ ک ک را باید در این چارچوب در نظر داشت. پ ک ک طی دورانی نزدیک به بیست سال یک حزب انقلابی (حتی اگر نگوییم انقلابی می توانیم بگوییم نیمه انقلابی - نیمه مترقی) بوده است. نمی توان به دلیل تغییراتی که بعدها در جهان بینی و دیدگاه های این حزب به وجود آمد و از یک حزب انقلابی به حزب رفرمیستی تبدیل شد تمامی گذشته و مبارزات آن را مثلا غیرانقلابی و غیرمترقی و یا بدتر«رویزیونیستی» نامید. همان گونه که نمی توان گروه های انقلابی مسلح در آمریکای جنوبی و مرکزی از جمله گروه فیدل کاسترو و یا توپاماروها، ساندنیست ها و یا زاپاتیست ها و ...در اروپا ارتش جمهوری خواه ایرلند و یا گروه های چریکی بادرماینهوف و ارتش سرخ ایتالیا و  در آسیا ارتش سرخ ژاپن و یا مثلا احزابی مانند حزب کمونیست ویتنام و... را از آغاز مثلا«رویزیونیست» نامید.(2)
پس در یک نتیجه گیری کلی زمانی که صحبت از کسانی است که همه خود را مارکسیست می نامند پرسش در مورد راه تصرف قدرت سیاسی این است که آیا به تصرف قدرت سیاسی برای برقراری سوسیالیسم و کمونیسم از راه  قهرانقلابی باور دارند و یا خیر.    
مساله ی دوم - تفاوت بین احزاب و سازمان هایی که مبارزه ی مسلحانه می کنند
 مساله ی دوم تفاوت و تمایز میان آنهاست که برای تحقق مقاصد خویش از سلاح استفاده می کنند و به اصطلاح دارای گروه نظامی هستند و به جنگ دست می زنند. این جا وضع با وضع نخست متفاوت است زیرا همه ی این احزاب و سازمان ها در به کار گیری سلاح و داشتن گروه نظامی «وحدت» دارند. بنابراین پرسش دیگر در مورد تفاوت مارکسیسم و رفرمیسم نیست بلکه این است که «آیا هر حزب و سازمانی که از سلاح برای اهداف خویش استفاده می کند مترقی و یا انقلابی است؟»
روشن است که پاسخ خیر است. وقتی این پرسش به میان می آید مرکز ثقل بحث تغییر می کند. در میان این احزاب و سازمان ها دیگر صحبت بر سر دو راهی مارکسیسم و رفرمیسم و«راه انقلاب» و «راه اصلاح» برای تغییر مناسبات جامعه مطرح نیست بلکه این است که مقاصد و اهداف شان از کاربرد سلاح چیست و چه دیدگاه هایی بر کاربرد سلاح به وسیله ی این گروه ها حاکم است.
در این خصوص تفاوت ها بسیار زیاد است و طیف مزبور گروه های گوناگون و متضادی را در بر می گیرد که می توان به دو گروه انقلابی، مترقی و نیمه مترقی از یک سو و ضد انقلابی، نیمه ارتجاعی و ارتجاعی از سوی دیگر تقسیم کرد و مبارزات شان را برحق یا ناحق و خودشان را مستقل یا وابسته و ...دانست.
دسته ی نخست از احزاب کمونیست انقلابی مارکسیست- لنینیست و مائوئیست که برای تغییر جامعه دست به مبارزه ی  می زنند گرفته تا گروه هایی که خود را مارکسیسم - لنینیست دانسته اند و دست به مبارزه ی مسلحانه ی چریکی در ایران و در سطح بین المللی به ویژه در آمریکای مرکزی و جنویی می زدند در بر می گیرد. این جریان همچنین گروه های مترقی و یا نیمه مترقی که مبارزه نظامی می کردند امثال مجاهدین خلق در ایران در دوره ی پیش از انقلاب 57، حزب دمکرات کردستان ایران، اتحادیه میهنی کردستان عراق در دوره ای از مبارزات اش و پ ک ک  در دو دهه ی نخست اش و گروه هایی از این گونه را در سه قاره در بر می گیرد.
و اما گروه های نیمه ارتجاعی و ارتجاعی از گروه های مذهبی مانند مجاهدین انقلاب اسلامی و فدائیان اسلام در پیش از انقلاب تا گروه های قبیله ای و قومی در افریقا، طالبان در افغانستان و داعش و یا القاعده و گروه هایی را که اساسا وابسته به امپریالیست ها هستند و امپریالیست آنها را بسیج و متشکل و تامین مالی و لجستیکی شان می کنند، در بر می گیرد.
حال مضحک است که ما بین طرح مساله ی نخست و مساله ی دوم خلط به عمل بیاوریم و پاسخ ها را که هر کدام در موردی است و حدودی دارد مخدوش کنیم. باید دید پرسش کدام است تا پاسخ درست داده شود.
 اگر پرسش این باشد که تفاوت بین یک اصلاح طلب( رفرمیست) و یک انقلابی چیست در این جا تفاوت در راه مسالمت آمیز یعنی راه تغییر از راه اصلاحات تدریجی و راه انقلابی یعنی راه تغییر از راه انقلاب یعنی راه تغییرات سریع و جهشی طرح می شود. و ضمنا این گونه هم نیست که همه ی آنان که به راه تغییر نظام از راه اصلاح و نیز آنان که به تغییر نظام از راه انقلاب باور دارند هر دو گروه مثلا جهان بینی خود را مارکسیست( لنینست – مائوئیست) بدانند. آنان که به راه انقلاب باور دارند گوناگون هستند و آنان که به راه اصلاحات باور دارند نیز گوناگون است. این یک سطح از طرح و بررسی و پاسخ مساله است. در این جا پاسخ متوجه راه آنهاست و نه جهان بینی های آنها؛ هر چند که پس از بررسی از راه و روش می توان به جهان بینی برگشت و آن را مورد تحلیل بیشتر و ژرف تر قرار داد.
ضمنا اگر مساله این گونه طرح شود که مثلا سیاست و استراتژِی حاکم بر سلاح و گروه نظامی اصل است - که یک مساله ی روشنی در مارکسیسم است، زیرا مارکسیسم هرگز نگفته که سلاح بر سیاست حزب حاکم است بلکه بر این باور است که سیاست بر سلاح حاکم است- آنگاه می توان پرسید که آیا هر کس که گفت جهان بینی و سیاست مارکسیستی دارد، گروه نظامی هم دارد؟ پاسخ خیر است! بسیاری از احزاب و گروه ها خود را کمونیست می نامند اما نه برنامه و نه استراتژی نظامی دارند و اصلا به این راه و روش ها نه تنها فکر نمی کنند بلکه تمامی کسانی را که به آن باور دارند محکوم می کنند. 
و اما اگر پرسش این باشد که آیا آنها که گروه نظامی دارند و مبارزه ی مسلحانه می کنند همه انقلابی و یا مترقی هستند و برای تحول مناسبات جامعه به یک مناسبات عالی تر تلاش می کنند و یا ارتجاعی اند و در صدد تمکین به همین مناسبات و یا بازگرداندن آن به عقب هستند، آنگاه پاسخ چیز دیگری خواهد بود چرا که مرکز ثقل بحث تغییر کرده است.
مرکز پاسخ در پرسش نخست محک زدن جهان بینی و استراتژی در برنامه ی اجرایی و عملی است. مرکز پاسخ در پرسش دوم محک زدن برنامه ی اجرایی و عملی در جهان بینی و استراتژی است.   
هرمز دامان
نیمه ی نخست خرداد 1404 
یادداشت ها
1-   ما در اینجا در مورد نظر مارکسیست ها در مورد رفرم صحبت نمی کنیم بلکه در مورد رفرمیسم به عنوان یک دیدگاه اپورتونیستی و رویزیونیستی صحبت می کنیم. همچنین در مورد امکان تصرف قدرت سیاسی از راه مسالمت آمیز در شرایطی استثنایی صحبت نمی کنیم بلکه از قاعده ی چگونگی کسب قدرت سیاسی صحبت می کنیم.
2-   بسیاری  از این گروه ها اساسا مارکسیست- لنینسست نبودند اما رفرمیست نیز نبودند. حزب کمونیست ویتنام در آغاز انقلابی و در جهان بینی سنتریست بود. اما پس از کسب قدرت سیاسی به مرور به یک حزب رویزیونیستی تبدیل شد. این حزب که بیشتر وابسته به سوسیال امپریالیسم شوروی شده بود در مشی اقتصادی راه «درهای باز» تنگ سیائو پینگ و سخن مشهور وی«مهم این است که گربه بتواند موش بگیرد و رنگ اش مهم نیست» را دنبال کرد و اکنون دوباره به صورت یک کشور سرمایه داری دولتی زیرسلطه ی امپریالیسم آمریکا در آمده است. تمجیدهایی که لیبرال های غرب و ایران- ایدئولوگ های سلطنت طلبان به جای خود - از خط مشی حاکم بر این کشور می کنند چیزی نیست جز علاقه ی آنها به رابطه حتی نابرابر با امپریالیست ها.

درباره ی فراخوان اوجالان برای زمین گذاشتن سلاح ها و انحلال حزب کارگران ترکیه(10)


 
برخورد برخی گروه های فرصت طلب دیگر با مساله ی انحلال پ ک ک
 
 یکی کردن مبارزه ی مسلحانه ی توده ای با مبارزه ی چریکی
یکی از مسائلی که حضرات رویزیونیست ها و ترتسکیست های حکمتی درهم می کنند مبارزه ی مسلحانه ی توده ای و یا با پشتوانه ی توده ای و مبارزه ی مسلحانه ی چریکی است. تفاوت این دو مبارزه کیفی است. در یکی یا توده ها مشارکت عملی دارند و اساسا جنگ آنهاست با دشمنان شان و یا پشتیبان و تغذیه کننده حزب و سازمانی هستند که دست به مبارزه ی مسلحانه می زند و در دیگری پیشروان انقلابی از توده ها جدا شده و در سازمانی که راه مبارزه ی چریکی را انتخاب کرده است تشکل یافته و بر مبنای برنامه ی سازمان مبارزه ی مسلحانه را پیش می برند. در نخستین بین حزب و توده ها یک رابطه ی ارگانیک و پویا و فعال وجود دارد و در صورتی که مبارزه توده ای باشد توده ها در آن فعال هستند و در دومی بین حزب و یا سازمان و توده ها رابطه ای ارگانیک و فعالی وجود ندارد و حزب جدا از توده به راه خود می رود.
حال می آیند و مبارزه ی مسلحانه پ ک ک و مبارزه ی آن را با مبارزه ی چریکی مقایسه می کنند و این دو را یکی می دانند. این یکی از شیوه های این فرصت طلبان و ابن الوقت هاست.
مبارزه ی پ ک ک یک مبارزه ی جدا از توده نبوده است و گر چه یک جنگ خلق بر مبنای استراتژی مبارزه برای جمهوری دموکراتیک خلق و سوسیالیسم و کمونیسم همچون مبارزات انقلابی در چین و یا به طور نسبی و در دورانی کشورهای جنوب شرقی آسیا نیز نبوده اما با توجه به حداقل خواست رفع ستم ملی که برای توده های کرد اهمیت داشت، اتکاء به توده ها داشته و به گونه ای نسبی و تا حدودی بیان خواست های آنها بوده و توده های کرد پشتیبان و تغذیه کننده حزب از نظر نیروی مسلح بوده اند. بدون چنین پشتیبانی و تغذیه ای حزب کارگران کردستان نمی توانست مبارزه را در چنین گستره ای و برای مدتی طولانی( حداقل دو دهه ی نخستین مهم آن) ادامه دهد.
کومه له در ایران نیز نخست در دوران رهبری کاک فواد سلطانی و سپس برای دورانی به ویژه سه ساله انقلاب 60- 57 چنین تشکیلاتی بود. یعنی یک تشکیلات مردمی که مورد پشتیبانی توده ها بود و توده ها تغذیه کننده ی نیروهای مسلح آن بودند. پس از آن و با تغییر جهان بینی از مارکسیسم- لنبنیسم و گرایش قویا مائوئیستی کاک فوادی به ترتسکیسم منحط، و تشکیل حزب کمونیست ایران، این حزب و کومه له که تشکیلات اصلی حزب بود دچار انشعابات پی در پی شد و به مرور از نفوذ آن در میان توده ها کاسته شد.
به صحبت خود بازگردیم . آنچه این حضرات به مبارزه ی مسلحانه ی پ ک ک نسبت می دهند  در واقع جز فریبکاری و شیادی نیست و هدف اساسی اش در واقع متوجه کردن انتقادی که از مشی چریکی می شد به مشی مبارزه ی مسلحانه ی توده ای یعنی به نفس مبارزه ی مسلحانه و قهر انقلابی توده ها است. حضرات رویزیونیسم و یا ترتسکیسم، خود را در پشت این تحلیل ها و تفاسیر تقلبی پنهان می کنند و علیه نفس انقلابیگری در توده های زیرستم و در ابعادی گسترده تر در طبقه ی کارگر بر می خیزند و این طبقه را در مبارزات اش برای تغییر انقلابی جامعه خلع سلاح ایدئولوژیک و عملی می کنند.
نگاهی به نوشته ها و مصاحبه های حضرات ترتسکیست های حکمتی  و خروشچفیست های راه کارگری و مثال هایی که از مبارزات و یا شکست احزاب و سازمان هایی که مبارزات مسلحانه کردند می آورند بیانگر دیگر درهم کردن این دو مبارزه است. مثلا در عین این که به مبارزه ی چریک ها در آمریکای جنوبی و مرکزی و یا سازمان های چریکی دهه ی هفتاد در جهان و ایران اشاره می کنند، مبارزه ی حزب کمونیست ویتنام و دیگر کشورهای جنوب شرقی آسیا را در زمره ی آنها می آورند تا پیروز شدن در چنین مبارزاتی را انکار کنند.(1)
 پیش کشیدن توانایی دشمنان خلق و مسلح بودن شان به انواع سلاح های مدرن
عدم اعتماد به توده ها و تاریخ سازی توده ها از دیگر دیدگاه هایی است که در توافق با اقدام پ ک ک در به زمین گذاشتن سلاح طرح می شود. برخی از این حضرات فسیل طوایف تک نفره ی راه کارگری با شلوغ کردن و شامورتی بازی درآوردن و تکرار مکرر این که مبارزه ی مسلحانه پ ک ک و اساسا مبارزه ی مسلحانه به طور کلی راه به جایی نمی برد( در تلویزیون برابری در برنامه ای با نام «منازعه بر سر نام خلیج فارس و نیز تصمیم مهم حزب پ ک ک برای انحلال») به افاضاتی به این مضمون می پردازند که دوران مبارزه ی مسلحانه تمام شده و مگر می شود در دوران کنونی با این سلاح ها به جنگ پهپادها و هواپیماها و دیگر ابزار از نظر تکنولوژیکی برتر ارتش های حاکم(برای نمونه ارتش ترکیه) رفت!
به عبارت دیگر بر این نظرهستند که مبارزه ی مسلحانه ی توده ها با توجه به نداشتن سلاح های مدرن آب در هاون کوبیدن است.
این فسیل ها که ادعای مطالعه ی تاریخ هم دارند و در وراجی های صد من یک قاز یدی دراز، اگر یک جو صداقت در بیان واقعیت داشتند می توانستند با توجه به اطلاعات سردستی که هر کسی که اندکی با تاریخ 120 سال اخیر مبارزات خلق های زیر ستم آشناست دارد، بدانند که طبقه و خلقی که به مبارزه علیه ستم بر می خیزد در آغاز و در قیاس با دشمن، سلاح به درد بخوری در دست ندارد و نخست با آنچه می تواند در آغاز داشته باشد مبارزه را آغاز می کند. طبقه(دهقانان، کارگران، ملت ها، نژاد ها و قوم های زیرستم و ...) و خلق رزمنده سپس به ماشین سرکوب دشمن به چشم اموالی از خودش نگاه می کند و تا آنجا که بتواند سلاح خویش را در مبارزه و جنگ از دشمن کسب می کند. این تا اینجا.
 از سوی دیگر مبارزه ی طبقات نو و توده ها با دشمنان طبقاتی شان بر مبنای مبارزه ی برحق و ناحق است. یک سو می داند برای چه می جنگد و سوی دیگر یا برای پول و یا برای ایدئولوژی های ارتجاعی مسموم کننده می جنگد و یا نمی داند برای چه می جنگد. به مرور نیروهای دشمن( سربازان و کادرهای جزء که عموما جزو فرزندان کارگران و زحمتکشان می باشند و تا حدودی نیز افسرانی که آگاه هستند) تحلیل می روند و یا به توده های مبارز می پیوندد و یا خنثی می شوند. به این ترتیب از نیروی دشمن کاسته و به نیروی توده ها افزوده می شود. در صورت تداوم جنگ( چین و ویتنام و ...)مساله ی جهانی شدن و پشتیبانی طبقه ی کارگر و دیگر خلق های جهان نیز به میان می آید.
در تمامی جنگ های طبقه ی کارگر و توده های ستمدیده با استثمار و ستم، نیروهای ارتجاعی و امپریالیست ها در تمامی کشورها از چین و ترکیه و ایران گرفته تا ویتنام و لائوس و کامبوج و کشورهای افریقایی و آمریکای مرکزی و جنوبی(کوبا برای نمونه) سلاح های مدرن نتوانسته در این که چه نیرویی در پایان پیروز می شود، نقش اساسی داشته باشد.
می توان پرسید که در همین ویتنام که همواره به دلیل مواضع سنتریستی رهبری حزب کمونیست آن، تجربه  مورد پسند و مورد ارجاع خروشچفیست ها و رویزیونیست ها بوده است، ویت کنگ ها در آغاز چه داشتند که جنگ با فرانسه و سپس آمریکا را آغاز کرده و پیش بردند؟ مگر نه این بود که مامورین آمریکا این ابرقدرت در سلاح و تکنولوژی را با همه ی بمب افکن های خوشه ای و ناپالم اش، مجبور کردند با هلی کوپتر از روی بام سفارت خود فرار کنند؟
مائو در ستایش مبارزه ی خلق در مقالات خود در مورد جنگ خلق درازمدت طبقه ی کارگر و دهقانان چینی و در مورد راهپیمایی بزرگ و تاریخی ارتش سرخ چنین می نویسد:
«وقتی که درباره ی راهپیمایی طولانی صحبت می شود، این پرسش طرح می گردد: اهمیت این راه پیمایی در چیست؟ ما پاسخ می دهیم: راهپیمایی طولانی در صفحات تاریخ نخستین راه پیمایی در نوع خود است، راهپیمایی طولانی یک مانیفست است، گروه تبلیغاتی است، ماشین بذرافشانی است. آیا  از زمان یان گو که آسمان را از زمین جدا کرد، از زمان پادشاهان سه گانه  و امپراطوران پنج گانه تاریخ تا کنون یک چنین راه پیمایی طولانی به خود دیده است؟ در مدت 12 ماه هر روز ده ها هواپیما در آسمان به عملیات اکتشافی می پرداختند و بر سر ما بمب می ریختند؛ در زمین یک نیروی عظیم چند صد هزار نفری ما را پیوسته محاصره می کرد، تعقیب می کرد، از پیشرفت ما جلو می گرفت و ما را در نیمه راه متوقف می ساخت؛ ما در سر راه خود به مشکلات و خطرات بی شماری بر می خوردیم، با این همه تنها با استفاده از دو پای خود بیش از بیست هزار لی پیمودیم و یازده استان را از عرض و طول زیر پا نهادیم. به من بگویید آیا در تاریخ  راه پیمایی های طولانی مانند راهپیمایی ما وجود داشته است؟ نه، هیچ گاه. راه پیمایی طولانی یک مانیفست است. این راهپیمایی به سراسر جهان اعلام کرد که ارتش سرخ ارتش قهرمانان است و امپریالیست ها و نوکران آنها، چانکایشک و نظایرش به هیچ دردی نمی خورند. این راهپیمایی  شکست امپریالیسم و چانکایشک را که برای محاصره ی ما، تعقیب ما، جلوگیری از پیشرفت ما و متوقف ساختن ما در تلاش بودند، اعلام داشت. راهپیمایی طولانی همچنین گروه تبلیغاتی است. این راهپیمایی  به دویست میلیون نفر مردم یازده استان خبر داد که راه ارتش سرخ یگانه راه آزادی آنهاست. بدون این راهپیمایی طولانی چگونه توده های وسیع مردم می توانستند به این سرعت  به وجود حقیقت بزرگی که در ارتش سرخ تجسم یافته، پی برند؟ و باز راهپیمایی  طولانی ماشین بذرافشانی است، زیرا که در یازده استان بذرهایی افشانده که خواهند رویید، برگ و گل و میوه خواهند داشت و در آینده حاصل خواهند داد. به طور خلاصه راهپیمایی طولانی با پیروزی ما و شکست دشمن پایان یافت. چه کسی آن را به سوی پیروزی رهنمون شد؟ حزب کمونیست. بدون وجود حزب کمونیست چین یک چنین راهپیمایی طولانی ای غیر قابل تصور بود..» (درباره ی تاکتیک های مبارزه علیه امپریالیسم ژاپن، منتخب آثار، جلد اول، ص 242)  
همچنین وی که مدت بیست و سه سال در جنگ با دشمنان طبقه ی کارگر و خلق چین و رهبر بزرگ ترین جنگ توده ای تاریخ بود در مورد نقش«سلاح» که وحشت را در دل این گونه افراد و امثال آنها انداخته است تا توده ها را از انقلاب و جنگ با مرتجعین و امپریالیست ها برحذر دارند و در پاسخ به طرفداران «تئوری انقیاد ملی» و هواداران «تئوری سازش» که مساله ی برتری قدرت اقتصادی و نظامی ژاپنی ها را طرح می کردند چنین می نویسد:
«این همان به اصطلاح تئوری است که می گوید «اسلحه تعین کننده سرنوشت همه چیز است» ...به عبارت دیگر، این برخوردی مکانیکی است به مسئله جنگ و همچنین نظری است ذهنی و یک جانبه. نظر ما درست عکس انست. ما علاوه بر سلاح انسان را نیز در نظر می گیریم. سلاح در جنگ البته عامل مهمی است ولی عامل تعین کننده نیست. عامل تعین کننده انسان است نه شیء.  تناسب نیروها تنها نسبت قدرت های نظامی و اقتصادی نیست، بلکه نسبت قدرت های انسانی و معنوی نیز می باشد. اداره قدرت های نظامی و اقتصادی نیازمند به انسان است.» جنگ طولانی، منتخب آثار، جلد دوم، ص213- تاکید از ماست)
 سخنان مائو در مورد ببر کاغذی بودن امپریالیست ها و مجهز شدن شان به بمب اتمی نیز بسیار مشهور است و نیازی به تکرار آنها نیست.
هرمز دامان
نیمه ی نخست خرداد 1404
یادداشت ها
1-   نکته ی جالب این است که مبارزات انقلابی طبقه ی کارگر و خلق چین به رهبری مائو را درز می گیرند و اساسا اشاره ای هم به آن نمی کنند. برای این گروه های فاسد ظاهرا خلق چین پیش از 1976 وجود تاریخی محسوسی نداشته و یا اگر هم داشته وجود کم رنگی بوده است و گویا پس از کودتای تنگ سیائو پینگ است که مردم چین وجود جدی تاریخی پیدا می کنند!؟