۱۴۰۴ اردیبهشت ۱۲, جمعه
نقش جنایتکارانه ی سپاه در فاجعه ی بندرعباس
۱۴۰۴ اردیبهشت ۱۰, چهارشنبه
بیانیه بین الملل احزاب کمونیستی(مارکسیست - لنینیست و مائوئیست) در مورد اول ماه مه پرولتاریایی و انترناسیونالیستی
پرولتاریاها و
خلقهای ستمدیده جهان،
علیه جنگ
امپریالیستی، ارتجاع، فاشیسم، سرکوب، فقر و ستم
متحد شوید!
ما جز زنجیرهایمان چیزی برای از دست دادن نداریم اما می توانیم جهانی را به دست آوریم!
در حالی که از بیرون، دولتها و حکومتهای امپریالیستی جنگ را تدارک میبینند، از درون، گرایش به فاشیسم مدرن همراه با بحران امپریالیسم در حال پیشرفت است.
گرایش به یک جنگ امپریالیستی جهانی، امروزه نقطه مرجعی در ریاست جمهوری ترامپ و بخشی از طبقه حاکم بورژوازی امپریالیستی که در ایالات متحده به قدرت رسیده است، مییابد. این جناح در حال مقاومت مجدد و محو بقایای دموکراسی بورژوایی، حمله به آزادیهای دموکراتیک و پر کردن زندانها، ایجاد اشکال فزاینده دیکتاتوری حکومت است که در چارچوب آن احزاب فاشیستی و فاشیسم مدرن، مطابق با ویژگیهای کشورهای مختلف، پیشرفت میکنند.
حقوق زنان و آزادی اندیشه مورد حمله قرار میگیرد، نفرت برانگیخته میشود، شوونیسم و ناسیونالیسم برای ضربه زدن به مقاومت مردم، تفرقه انداختن بین پرولتاریا و تودهها، در خدمت سلطه طبقات حاکم و نوکران آنها تقویت میشوند. نژادپرستی با حملات به همه اشکال به مهاجران، با مرگ در دریا، اردوگاههای کار اجباری، استثمار بردهداری، اخراج و تبعید تشدید میشود. انحصار رسانههای قدیمی و جدید به طور فزایندهای در دست الیگارشیهای تکنولوژیکی است که سودهای کلانی به دست میآورند و بیشتر و بیشتر به دنبال تحمیل فرهنگ تاریکاندیشی در مدارس و دانشگاهها هستند.
همبستگی بینالمللی با مردم فلسطین، پرچم بزرگی است که مردم را به مبارزه علیه امپریالیسم فرا میخواند. در ترکیه، دانشجویان، زنان، کارگران و تودههای ستمدیده با رژیم فاشیستی اردوغان مخالفت میکنند و آن را بیش از پیش در بحران قرار میدهند.
در برخی از کشورهای ستمدیده، از آمریکای لاتین تا آسیا، از آفریقا تا خاورمیانه، اعتراضات و شورشهای مردم پیش میرود و خواستار تشدید نبرد انقلابی برای انقلابهای دموکراسی نوین و حرکت به سوی سوسیالیسم هستند. در خط مقدم این مبارزات، زنان چریک، زنان کارگر و سازمانهای انقلابی زنان قرار دارند که آتش مقاومت و مبارزه ضروری برای رهایی زنان را در پیوند با مبارزه طبقاتی شعلهور میکنند.
در بسیاری از کشورها، جوانان در حال شورش هستند و خط مقدم اپوزیسیونی هستند که راه انقلاب را مطالبه و جستجو میکنند.
در میان مبارزات انقلابی و ضد امپریالیستی در جهان، جنگهای خلق به رهبری نیروهای مارکسیست-لنینیست-مائوئیست، به ویژه در هند و فیلیپین، به پرولتاریای بینالمللی و خلقهای ستمدیده جهان الهام میبخشند و راه رهایی واقعی از امپریالیسم را به آنها نشان میدهند، رهاییای که مستلزم کنار گذاشتن همه اشکال تجدیدنظرطلبی و اصلاحطلبی، و همچنین همه اشکال انحلالطلبی و شکستگرایی است، تا تأیید شود که تنها جایگزین واقعی برای بربریت سرمایهداری و امپریالیستی، انقلاب پرولتری و تنها راه حل، سوسیالیسم است. ما کارزار نظامی فاشیستی مداوم دولت هند - عملیات کاگار - را که حزب کمونیست هند (مائوئیست) را هدف قرار میدهد، محکوم میکنیم. این تهاجم صرفاً حملهای به یک حزب انقلابی نیست، بلکه یورشی گستردهتر به مبارزات تودههای زحمتکش، آدیواسیها و ملیتهای ستمدیدهای است که برای رهایی و کرامت میجنگند.
حمایت از جنگهای طولانی خلق، وظیفه و تکلیف اساسی احزاب و سازمانهای کمونیست انقلابی در جهان است.
پرولتاریا، طبقه کارگر صنعتی در خط مقدم، بزرگترین ارتش موجود است، اگر مردم استثمار شده و ستمدیده متحد شوند، میتوانند به نظام جهانی سرمایهداری پایان دهند.
امروز بیش از هر زمان دیگری به وحدت احزاب و سازمانهای کمونیست جهان بر اساس آموزههای بزرگ مارکسیسم-لنینیسم-مائوئیسم نیاز داریم که در آتش مبارزه طبقاتی، هرچه بیشتر به یگان پیشرفته طبقه کارگر، هسته رهبری کننده کل پرولتاریا و مردم، مروجین و عنصر مرکزی ساخت جبهه متحد انقلابی علیه امپریالیسم، فاشیسم، استثمار و ستم تبدیل شوند.
انترناسیونالیسم پرولتری، از طریق وحدت و مبارزه، خواستار پیشروی به سوی یک انترناسیونال کمونیستی نوین است. در این اول ماه مه، پیشبرد این گرایش و تأیید آن در صفوف پرولتاریا و خلقهای ستمدیدهی درگیر در مبارزهی انقلابی ضروری است.
در این اول ماه مه، بیایید پرچم سرخ انقلاب را بالاتر ببریم!
جنگ امپریالیستی
را، در هر کجا که گسترش مییابد و آغاز میشود، متوقف کنیم،
بیایید آن را به یک جنگ انقلابی برای قدرت پرولتاریا تبدیل کنیم!
مرگ بر فاشیسم در تمام اشکال آن!
فلسطین را از رودخانه تا دریا آزاد کنید!
مرگ بر
امپریالیسم، آینده متعلق به سوسیالیسم و کمونیسم است!
حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان
حزب کمونیست استرالیا (مارکسیست-لنینیست)
کمیته سازندگی حزب کمونیست مائوئیست گالیسیا
حزب کمونیست هند (مائوئیست)
حزب کمونیست ترکیه - مارکسیست - لنینیست (TKP-ML)
اتحادیه کارگران کمونیست (MLM کلمبیا
اتحاد کمونیستی - فرانسه
حزب کمونیست مائوئیست - ایتالیا
کمیته کمونیست مائوئیست - برزیل
حزب پرولتاریای پوربو بنگلا )PBSP/بنگلادش).
راه سرخ ایران (گروه مائوئیست)
حزب کمونیست انقلابی نپال
اتحاد دانشجویان دموکراتیک خلق (PDSU) - بنگلادش
...
۱۴۰۴ اردیبهشت ۸, دوشنبه
گرامی باد روز اول ماه مه روز جهانی کارگر
11 اردیبهشت روز کارگر را در ایران گرامی بداریم و با گردهمایی ها و راهپیمایی ها و با اعلام خواست های اقتصادی و سیاسی خود به آن جان دهیم. علیه سموم و تبلیغات زهرآگین رویزیونیسم و ترتسکیسم در جنبش پیشروان فکری و پیشروان طبقه ی کارگر مبارزه کنیم و مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم(مائوئیسم) را اشاعه دهیم. علیه حکومت استبدادی ولایت فقیه و امپریالیست ها مبارزه کنیم و برای کسب قدرت سیاسی ابزارهای مورد نیاز، حزب، ارتش انقلابی و جبهه ی متحد را سامان دهیم. جهت خود را برقراری جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر قرار دهیم و برای سوسیالیسم و کمونیسم مبارزه را پیش بریم.
روز اول ماه
مه روز جهانی کارگر
جنگ غزه - جنگ امپریالیسم و صهیونیسم علیه خلق فلسطین
جنگ غزه کماکان ادامه دارد و آن هم از به گونه ای یک جانبه از سوی اسرائیل. تداوم این جنگ نشان داده است که دولت صهیونیستی اسرائیل بیش از آنکه به فکر آزادی گروگان ها و باشد در فکر بی خانمان و آواره کردن ملت فلسطین است. سیاست اصلی که این دولت جانی تا کنون دنبال کرده است، سیاست تخریب و نسل کشی بوده است. حال دیگر بیش از 50 هزار قربانی از خلق فلسطین گرفته است و ملتی را بی خانمان و آواره کرده است.
پس از مذاکرات صلح و آتش بس، آتش جنگ را اسرائیل شعله ور کرد و باقی مانده ی ساختمان ها و مراکز درمانی را به آتش کشید. ترامپ رئیس جمهور پرهای و هوی و هوچی امپریالیسم آمریکا در این راه با دولت صهیونیستی اسرائیل همراه است. او بود که گفت«اگر گروگان ها آزاد نشوند در غزه جهنم به پا خواهد شد». تو گویی آنچه در یک سال و اندی اخیر بر پا شده بود جهنم برای خلق فلسطین نبوده است و بهشت بوده است! با این همه اکنون که بیش از یک سال و نیم از آغاز جنگ می گذرد دولت صهیونیستی اسرائیل نشان داد که با این همه کبکبه و دبدبه و تلنبارکردن انبوهی از سلاح های مرگبار و توان بالایی از قدرت آتش، ناتوان از مبارزه با یک گروه کوچک مسلح است.
اقدامات دولت صهیونیستی اسرائیل در یک سال و نیم اخیر خشم و نفرت و کینه ی تمامی طبقه ی کارگر و توده های ستمدیده در خاور میانه و جهان و مبارزه ی آنها با دولت اسرائیل و امپریالیست های پشتیبان آن برانگیخته و به همدردی عمیق و پشتیبانی از خلق ستمدیده فلسطین کشانده است.
معاملات امپریالیست ها بر سر سوریه و اواکراین
صلح در اواکرین بخشی مهم از سازش مهم امپریالیست های آمریکا و روسیه است. امپریالیست ها وارد معامله شده و قرار گذاشته اند که 20 درصد از خاک اوکراین که در تصرف روسیه است به این کشور الحاق پیدا کند. سازش ترامپ و پوتین ادامه ی کنار آمدن و سازش آنها در سوریه است که مدتی پیش انجام شد و در آن امپریالیسم روسیه، سوریه را تقدیم نیروهای ارتجاعی وابسته به امپریالیست های آمریکایی و اروپایی کرد. فشارهای ترامپ به زلنسکی برای پذیرش آتش بس و صلح در چارچوب مورد نظر آمریکا در همین زمینه صورت می گیرد.
در عین حال در هر دو کشور روسیه و اوکراین نداهای ضد جنگ روز به روز بیش از پیش شنیده می شود. آنچه از همان آغاز جنگ به چشم می آمد تمایل نداشتن بسیاری از جوانان و توده ها برای رفتن به جبهه های جنگ و گوشت دم توپ الیگارش های روسیه و اوکراین شدن بود. این امر اکنون بسیار بیش از پیش شده است. آنچه ترامپ به زلنسکی گفت دایر بر اینکه«شما سرباز ندارید» بیان این حقیقت است. امپریالیسم روسیه نیز این اواخر دست به کار استفاده از نیروهای کره شمالی گشته است و اینک هر دو کشور کره شمالی و روسیه به آن اعتراف هم کرده اند. از این نظر وضع هر دو کشور روسیه و اوکراین خراب است و چنانکه جنگ ادامه یابد دیر یا زود اعتراضات و مبارزات علیه آن آغاز می شود. اعتراضات و مبارزاتی که تا کنون نیز فضای پلیسی حاکم بر هر دو کشور مانع از انجام و گسترش آن گشته است.
مساله ی حوثی ها
در تداوم حذف نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در منطقه از جانب امپریالیست ها و دولت صهیونیستی اسرائیل سرکوب حوثی های یمن شکل گرفته است. این روند چندی است ادامه دارد و به نظر می رسد که مقاومت حوثی های یمن کار را برای امپریالیست های آمریکایی تا حدودی دشوار و به احتمال زمان بر کرده است.
تاسف بار است که در دوران کنونی به دلیل ضعف نیروهای انقلابی کمونیست در سطح جهانی، تضاد نیروهای کهنه پرست و ارتجاعی با امپریالیست ها بیشتر رو آمده و به این منجر گشته که رهبری مبارزات ضد امپریالیستی حداقل در منطقه ی خاورمیانه و شمال افریقا به دست این گونه نیروها بیفتد. نیروهایی که در صورت کنار آمدن امپریالیست ها با آنها به ساده گی در نظام سرمایه داری امپریالیستی تحلیل می روند. جدا از حکومت ارتجاعی ایران که تا کنون خود را در پناه امپریالیسم روسیه قرار داده بود و اینک در حال چرخش به سوی امپریالیسم آمریکا و خود را در پناه آن قرار دادن است، طالبان افغانستان دیده می شود. نیرویی مرتجع که تضادی ارتجاعی با امپریالیست های شرقی و غربی داشت و اکنون در آغوش امپریالیست های غربی جا خوش کرده است و در عین حال امتیازاتی نیز به کشورهایی مانند امپریالیسم روسیه و چین داده است. هر چه این دوره طولانی تر شود درد و رنج طبقه ی کارگر و کشاورزان و توده های خلق های زیرسلطه به ویژه در خاورمیانه بیشتر خواهد شد.
وضع طبقه ی کارگر در کشورهای امپریالیستی
به دلیل تداوم بحران اقتصادی و همچنین جنگ هایی مانند جنگ اوکراین و غزه و نیز جنگ در سودان افریقا وضع طبقه ی کارگر در کشورهای امپریالیستی بدتر از سال گذشته شده است. در کشورهای امپریالیستی غرب تورم و گرانی افسارگسیخته و ترمز بریده بیداد می کندو روز به روز سطح زندگی طبقه ی کارگر این کشورها را پایین تر می آورد.
این امر موجب نارضایتی بیش از پیش کارگران و زحمتکشان در این کشورها شده است. سه امر این را که این نارضایتی به شکل اعتصاب ها واعتراضات گسترده در نیامده است موجب گردیده است. این سه عبارتند از نخست فشار پلیسی حاکم ازجانب امپریالیست ها بر طبقه ی کارگر و لایه های پایینی و میانی خرده بورژوازی( کشاورزان جزء، فرهنگیان، کارمندان ادارات، کسبه ی جزء ، دانشجویان و...)، دوم نقش کثیف و لاشخورگونه ی رهبری اتحادیه ها و سندیکاهای زرد در سد سازی در مقابل موج های اعتراض کارگران و کنترل و کانالیزه کردن آنها در مسیر سازش با سرمایه داران امپریالیست. و سوم امری که بیش از پیش خود را نشان می دهند ضعف نیروهای کمونیست(مارکسیست- لنینیست- مائوئیست) طبقه ی کارگر که هم در زیر فشار سازمان های پلیسی و گروه های مافیایی و فشار دولت های امپریالیستی هستند و هم یک بحران درونی تا کنون حل نشده را طی می کنند. بحرانی که موجب پراکنده گی ذهنی و تشکیلاتی آنها گشته است و همچون مانعی سخت، ناتوان از نقش انقلابی شان کرده است.
وضع طبقه ی کارگر و توده های ستمدیده در ایران
بحران اقتصادی ای که در بالا اشاره به آن شد در ایران نیز تاثیرات خود را داشته است. تورم و گرانی در سال گذشته افزایشی کم سابقه در تاریخ کشور داشت تا جایی که در نزدیکی ها سال نو قیمت دلار از100 هزار تومان گذر کرد. امری که بر زندگی کارگران و توده ها اثر گذاشته و انها را به فقر و فاقه و فلاکت بیشتری کشانده است.
افزون بر این بحران طبقه ی کارگر و کشاورزان در کشور ما با حکومتی دزد و جنایتکار طرف اند که روی پلیدترین و جنایتکارترین دولت ها را در تاریخ سفید کرده است.
در سال گذشته همچون سال های پیش مبارزات اقتصادی طبقه ی کارگر در ابعادی بسیار گسترده ادامه یافت. صدها اعتصاب با خواست های اقتصادی و صنفی از جمله پرداخت باقیمانده ی حقوق های معوقه، افزایش حداقل دستمزد و حقوق ها همراه با تورم و گرانی، اجرای طرح طبقه بندی مشاغل، حذف قراردادهای سفید و پیمانکاری ها و از این گونه خواست ها در رشته های گوناگون صنعتی و خدماتی شکل گرفت و تکان تازه و شدیدی به مبارزات اقتصادی طبقه ی کارگر داد.
در کنار کارگران شاغل کارگران بازنشسته نیز به طورمداوم پیگیرخواست های خود بودند.آنها به طور هفتگی به خیابان ها آمده و با برقراری گردهمایی ها و راهپیمایی ها خواست های خود را در کف خیابان فریاد کردند. آنچه یک ویژگی مهم اعتراضات بازنشسته گان را تشکیل می دهد همانا شعارهای سیاسی آنها در مورد مسائل مهم کشور به ویژه مساله ی زنان، دخالت های جاه طلبانه ی جمهوری اسلامی در منطقه و بی کفایتی و ناتوانی مسئولین در اداره ی امور کشور می باشد.
فرهنگیان و پرستاران از دیگر لایه های زحمتکش می باشند که برای احقاق حقوق صنفی و اقتتصادی خود دست به مبارزات مداوم زدند که این میان مبارزات کارکنان بهداشت و درمان به دلیل گستره ی خود که در تاریخ معاصر کم نظیر بود در خور توجه است.
طبقه ی کارگر و مساله ی تشکیلات صنفی
مساله ی تشکیلات صنفی یکی از مهم ترین مسائل کارگران را تشکیل می دهد. کارگران ایران از جمله ی بی حقوق ترین کارگران در کشورهای زیر سلطه هستند. آنها دهه هاست که از حق داشتن تشکل های سندیکایی و اتحادیه ایی محروم اند. این امر ضربات سنگینی به منافع آنها زده است و منجر به این شده که آنها نتوانند یگانگی و اتحاد خویش را در مقابل سرمایه داران حفظ کنند و از حقوق خود دفاع کنند. این در حالی است که سرمایه داران حاکم جدا از دولت مرتجع و دیگر ارگان های سیاسی و نظامی، خودشان انواع و اقسام تشکل های صنفی و تعاونی ها را داشته و می توانند به اشکال گوناگون علیه کارگران متحد شوند.
از این رو مبارزه برای تشکل صنفی سندیکا و اتحادیه های سراسری یکی از مهم ترین مبارزات کارگران را همواره تشکیل داده و کماکان تشکیل خواهد داد.
تشکیلات سیاسی
مساله دیگر برای کارگران و به ویژه کارگران پیشرو صنعتی تشکیلات سیاسی - انقلابی است. طبقه ی کارگر در جهان نه برای فروش بهتر نیروی کار خویش به برده داران نوین صنعتی که تازه همین نیز در دوران کنونی سخت شده است، نه برای کمتر استثمار شدن و نه برای بهبود وضع برده گی خویش در نظام برده داری مدرن یعنی سرمایه داری، بلکه برای تصرف قدرت سیاسی، نابودی نظام استثمارگر سرمایه داری و برقراری نظام سوسیالیستی و کمونیستی مبارزه می کند. برای پیشبرد چنین مبارزه ای طبقه ی کارگر ایران به عنوان جزیی از طبقه ی کارگر جهانی نیاز به ابزار سیاسی خود دارد. این ابزار حزب طبقه ی کارگر، حزب کمونیست است. حزبی که بر پایه ی تئوریک مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم بنا شده و توانایی انطباق این تئوری را با شرایط خاص جامعه ی ایران داشته باشد. بدون چنین حزبی سخنی از رهایی طبقه ی کارگر از نظام سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور حاکم بر ایران و برقراری یک جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر و گذار به سوسیالیسم و کمونیسم در میان نخواهد بود. از این رو وظیفه انقلابیون کمونیست و پیشروترین کارگران در رشته های صنعتی است که چنین حزبی را تدارک بینند.
نیروی مسلح و جبهه ی متحد طبقات خلقی
حزب ابزار است و طبقه ی کارگر برای غلیه بر دو دشمن اساسی خویش یعنی سرمایه داران بوروکرات – کمپرادور و امپریالیست ها خواه شرقی و خواه غربی پشتیبان آنها و تصرف قدرت سیاسی همچنین نیاز به ابزار ارتش مسلح و جبهه ی متحد طبقات خلقی( کشاورزان و طبقات میانی) دارد. مبارزه برای ایجاد این تشکیلات و شکل دادن این ابزارها که بدون آنها کسب قدرت سیاسی و برقراری دیکتاتوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر محال است، مهم ترین وظایف پیشروان و طبقه ی کارگر ایران است.
روشن است که تمامی اشکال مبارزات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی بدون این ابزار می تواند ادامه یابد و پیش رود، اما بدون این ها نه تشکل طبقه ی کارگر به عنوان یک طبقه ، نه اتحاد با متحدین نزدیک خویش یعنی طبقه ی کشاورز و نه رهبری طبقه ی کارگر بر طبقات خلقی و انقلاب ممکن است و نه پیروزی نهایی به دست می آید.
مبارزه با رویزیونیسم و ترتسکیسم
برای اینکه طبقه ی کارگر بتواند ابزارهای خود برای کسب قدرت سیاسی را بسازد و برای آن مبارزه کند پیشروان وی باید از موضعی مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی مبارزه ای همه جانبه و سخت و پیگیر را علیه انواع اپورتونیسم و رویزیونیسم و ترتسکیسم پیش برند.
در ایران و در فضایی که طبقه ی کارگر تنفس می کند هوای مسموم انواع رویزیونیسم و سوسیال دموکراسی و ترتسکیسم جریان دارد که از راه های گوناگون تلاش می کنند ذهن سیاسی طبقه ی کارگر را مشوب، مسموم و تخریب کنند و مانع وحدت تئوریک و تشکیلاتی وی بر مبنای مارکسیسم - لنینیسم- مائوئیسم گردند. این ها دسته های گوناگون توده ای- اکثریتی و طوایف گوناگون خروشچفیستی راه کارگری و دیگر جریان های رویزیونیستی و سوسیال دموکرات از یک سو و دارودسته های ترتسکیست حکمتی و جریان های غرب گرای«مارکسی» از سوی دیگر هستند. تمامی این احزاب و دسته ها که همه گی علیه وجوه انقلابی مارکسیسم متحدند، بدون استثنا بر علیه مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم مبارزه کرده و تلاش می کنند کوچک ترین ردی از اندیشه های انقلابی که ماهیت مارکسیسم را شکل می دهد در جنبش پیشروان فکری باقی نماند و از آن مهم تر به درون پیشروان طبقه ی کارگر نافذ نگردد. این دارودسته ها از یک سو طبقه ی کارگر را در حول و حوش خواست های اقتصادی خویش نگه می دارند و از سوی دیگر آنجا که پای سیاست در کار باشد سیاست سوسیال دموکرات ها را دنبال می کنند. مهم ترین مشخصات سیاست آنهاهم عبارتند از تسلیم به جریان خود به خودی یعنی آنچه وجود دارد و در شرایطی که حتی این نیز رادیکال می شود لگام زدن به آن و هدایت آن در مسیر سازش، مبارزه ی قانونی و مسالمت آمیز و از راه انتخابات و رفراندوم به اصطلاح برای کسب قدرت که در واقع و در بهترین حالت برای دریافت سهمی از قدرت به وسیله اینان است.
بدون مبارزه با این جریان ها و خلع سلاح کامل آنها و جارو کردن آنها از درون جنبش پیشروان فکری و طبقه ی کارگر محال است که طبقه ی کارگر بتواند در جهت کسب قدرت سیاسی تحرکی انقلابی داشته باشد چه برسد به اینکه آن را به دست آورد.
خنثی کردن تبلیغ و ترویج و سموم این رویزیونیست ها و ترتسکیست ها و «مارکسی» ها و بیرون راندن آنها از جنبش پبشروان فکری و طبقه ی کارگر امری است که وظیفه ی همه ی ما انقلابیون کمونیست است و آن را انجام خواهیم داد.
گرامی باد روز اول ماه مه (11 اردیبهشت) روز جهانی کارگر
سرنگون باد جمهوری اسلامی
برقرار باید جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
زنده باد انقلاب
زنده باد کمونیسم
۱۴۰۴ اردیبهشت ۶, شنبه
درباره حادثه ی دلخراش بندرعباس
حزب کمونیست مارکسیست - لنینیست ایتالیا - یادبود کمون - اهمیت و ضرورت تفنگ در دست انقلابیون
متن زیر به وسیله ی حزب کمونیست مارکسیست- لنینیست ایتالیا انتشاریافته و برگردان آن به وسیله ی حزب کمونیست (مائوئیست) افعانستان صورت گرفته و مدتی پیش در سایت این حزب قرار داده شده است.
حزب کمونیست مارکسیست- لنینیست ایتالیا (PCM Italy )
مائو و کمون پاریس
اهمیت و ضرورت تفنگ در دست انقلابیون
تجربه تاریخی کمون پاریس بهطور کامل ثابت کرده است که داشتن نیروهای مسلح انقلابی برای انقلاب پرولتاریایی و دیکتاتوری پرولتاریا از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است. لنین، در بررسی تجربه کمون پاریس، به یک نظر مهم از انگلس اشاره میکند. او میگوید که در فرانسه، پس از هر انقلاب، کارگران مسلح بودند؛ بنابراین، اولین اقدام بورژواهایی که در دولت به قدرت میرسیدند، خلع سلاح کارگران بود.
لنین بر این باور است که در این نتیجهگیری انگلس، «ماهیت مسئله، همانطور که ماهیت مسئله دولت (اینکه آیا طبقه تحت ستم اسلحه دارد یا نه؟) بهطور شگفتانگیزی درک شده است».
کمون پاریس در میانه نبردی شدید میان انقلاب مسلحانه و ضدانقلاب مسلحانه شکل گرفت. ۷۲ روز حیات کمون پاریس، ۷۲ روز شورش مسلحانه، مبارزه مسلحانه و دفاع مسلحانه بود. آنچه که وحشت شدیدی در میان بورژواهای ترس و وحشت ایجاد کرد، دقیقاً این بود که پرولتاریای پاریس تفنگ به دست گرفته بود.
اشتباه فاجعهبار کمون پاریس در این بود که در برابر ضدانقلاب بیش از حد نرمش نشان داد و بلافاصله به ورسای حمله نکرد. این امر به تیِر(آدولف تیر نخست وزیر فرانسه) فرصت داد تا نفس تازه کند، نیروهای ضدانقلابی خود را بسیج کرده و بهطور وحشیانهای به پاریس انقلابی یورش ببرد.
«آیا کمون پاریس حتی یک روز دوام میآورد اگر از قدرت مردم مسلح علیه بورژواها استفاده نمیکرد؟ آیا نمیتوانیم او را به دلیل استفاده ناکافی از آن سرزنش کنیم؟»
رفیق مائو تسهتونگ به گونه ای خلاصه اهمیت مبارزه مسلحانه و ارتش مردمی را توضیح داده و نظر مهم را مطرح کرده است: «قدرت سیاسی از لوله تفنگ می آید».
او تأکید کرده است:
«بر اساس نظریه مارکسیستی دولت، ارتش اصلیترین جزء قدرت دولتی است. هر کسی که بخواهد قدرت دولتی را بهدست آورده و حفظ کند، باید یک ارتش قوی داشته باشد.»
انقلاب قهرآمیز یک اصل جهانی در انقلاب پرولتاریایی است. احزاب مارکسیست-لنینیست باید این اصل جهانی را با قاطعیت دنبال کرده و آن را متناسب با شرایط کشورهای خود به کار گیرند.
تجربه تاریخی نشان داده است که در هر جایی که پرولتاریا و مردم زیرستم قدرت را به دست گرفته و پیروز شدهاند، این امر از طریق قدرت تفنگ انجام شده است. در این مسیر، زیر رهبری احزاب پرولتاریایی، با در نظر گرفتن شرایط خاص کشورهای خود، نیروهای مسلح مردمی را تشکیل داده و جنگ مردمی را با بسیج گسترده ی تودهها و نبردهای پیوسته علیه امپریالیستها و ضدانقلابیون پیش بردهاند.
این حقیقت در مورد انقلابهای روسیه، چین، آلبانی، ویتنام، کره و دیگر کشورها بدون هیچ استثنایی صدق میکند. در مقابل، زمانی که احزاب پرولتاریایی تلاش نکردهاند نیروهای مسلح انقلابی ایجاد کنند یا از آن چشمپوشی کردهاند، انقلاب با شکست مواجه شده است. در این زمینه، درسهای بسیار جدی و عبرتآموزی وجود دارد.
برخی احزاب که از مسلح شدن صرفنظر کردهاند، در برابر حملات غافلگیرانه امپریالیستها و ایادی آنها به گونه ای ناباورانهای آسیبپذیر شده و در نتیجه، میلیونها انقلابی به قتل رسیدهاند. در برخی موارد دیگر، احزابی که برای دستیابی به مقامات بالاتر در دولتهای بورژوایی تلاش کرده یا در دامهای ضدانقلابیون افتادهاند، نیروهای مسلح مردمی را تسلیم کرده و ثمرات انقلاب را نابود کردهاند. این در حالی بوده که مردم انقلابی قبلاً مسلح شده بودند و نیروهای مسلح مردمی بهشدت رشد کرده بودند.
در این صد سال، بسیاری از احزاب کمونیستی در انتخابات شرکت کرده و وارد پارلمان شدهاند، اما هیچکدام نتوانستهاند از این طریق دیکتاتوری پرولتاریا را بنا کنند. حتی اگر یک حزب کمونیستی اکثریت پارلمان را به دست آورد یا وارد دولت شود، این بهمعنای تغییر ماهیت بورژوایی قدرت سیاسی و نابودی ماشین دولتی قدیمی نیست.
طبقه حاکم میتواند انتخابات را بیاعتبار اعلام کند، پارلمان را منحل نماید یا حتی از خشونت برای سرکوب کمونیستها استفاده کند. اگر یک حزب پرولتاریایی، بهجای کار میان تودهها و مبارزه مسلحانه، تمام امید خود را به انتخابات پارلمانی ببندد، نتیجهای جزء به خواب بردن تودهها و انحراف از مسیر انقلاب نخواهد داشت.
بورژوازی میتواند احزاب کمونیستی را از طریق انتخابات خریداری کرده و آنها را به احزاب تجدیدنظرطلب و بورژوایی تبدیل کند. آیا تاریخ نمونههای بسیاری از این موارد را در برابر ما قرار نداده است؟
پرولتاریا باید قدرت سیاسی را با تفنگ بهدست آورد و همچنین آن را با تفنگ حفظ کند.
یک ارتش مردمی که تحت رهبری یک حزب مارکسیست-لنینیستی باشد، ستون فقرات دیکتاتوری پرولتاریا خواهد بود و مهمترین عاملی در جلوگیری از احیای سرمایهداری محسوب میشود. با یک ارتش مردمی که از ایدئولوژی مارکسیست-لنینیستی مسلح باشد، میتوان در هر شرایطی، هرچند پیچیده، در مبارزه طبقاتی، هم در داخل و هم در برابر تهدیدات خارجی، ایستادگی کرد و از قدرت پرولتاریا دفاع نمود.
اشتباه فاجعهبار کمون پاریس در این بود که در برابر ضدانقلاب بیش از حد نرمش نشان داد و بلافاصله به ورسای حمله نکرد. این امر به تیِر فرصت داد تا نفس تازه کند، نیروهای ضدانقلابی خود را بسیج کرده و بهطور وحشیانهای به پاریس انقلابی یورش ببرد.
همانگونه که انگلس گفت:
«آیا کمون پاریس حتی یک روز دوام میآورد اگر از قدرت مردم مسلح علیه بورژواها استفاده نمیکرد؟ آیا نمیتوانیم او را به دلیل استفاده ناکافی از آن سرزنش کنیم؟»
رفیق مائو تسهتونگ به گونه ای خلاصه اهمیت مبارزه مسلحانه و ارتش مردمی را توضیح داده و نظر مهم را مطرح کرده است: «قدرت سیاسی از لوله تفنگ میبرآید».
او تأکید کرده است:
«بر اساس نظریه مارکسیستی دولت، ارتش اصلیترین جزء قدرت دولتی است. هر کسی که بخواهد قدرت دولتی را بهدست آورده و حفظ کند، باید یک ارتش قوی داشته باشد.»
انقلاب قهرآمیز یک اصل جهانی در انقلاب پرولتاریایی است. احزاب مارکسیست-لنینیست باید این اصل جهانی را با قاطعیت دنبال کرده و آن را متناسب با شرایط کشورهای خود به کار گیرند.
تجربه تاریخی نشان داده است که در هر جایی که پرولتاریا و مردم زیرستم قدرت را به دست گرفته و پیروز شدهاند، این امر از طریق قدرت تفنگ انجام شده است. در این مسیر، زیر رهبری احزاب پرولتاریایی، با در نظر گرفتن شرایط خاص کشورهای خود، نیروهای مسلح مردمی را تشکیل داده و جنگ مردمی را با بسیج وسیع تودهها و نبردهای پیوسته علیه امپریالیستها و ضدانقلابیون پیش بردهاند.
این حقیقت در مورد انقلابهای روسیه، چین، آلبانی، ویتنام، کره و دیگر کشورها بدون هیچ استثنایی صدق میکند. در مقابل، زمانی که احزاب پرولتاریایی تلاش نکردهاند نیروهای مسلح انقلابی ایجاد کنند یا از آن چشمپوشی کردهاند، انقلاب با شکست مواجه شده است. در این زمینه، درسهای بسیار جدی و عبرتآموزی وجود دارد.
برخی احزاب که از مسلح شدن صرفنظر کردهاند، در برابر حملات غافلگیرانه امپریالیستها و ایادی آنها به گونه ای ناباورانهای آسیبپذیر شده و در نتیجه، میلیونها انقلابی به قتل رسیدهاند. در برخی موارد دیگر، احزابی که برای دستیابی به مقامات بالاتر در دولتهای بورژوایی تلاش کرده یا در دامهای ضدانقلابیون افتادهاند، نیروهای مسلح مردمی را تسلیم کرده و ثمرات انقلاب را نابود کردهاند. این در حالی بوده که مردم انقلابی قبلاً مسلح شده بودند و نیروهای مسلح مردمی بهشدت رشد کرده بودند.
در این صد سال، بسیاری از احزاب کمونیستی در انتخابات شرکت کرده و وارد پارلمان شدهاند، اما هیچکدام نتوانستهاند از این طریق دیکتاتوری پرولتاریا را بنا کنند. حتی اگر یک حزب کمونیستی اکثریت پارلمان را به دست آورد یا وارد دولت شود، این بهمعنای تغییر ماهیت بورژوایی قدرت سیاسی و نابودی ماشین دولتی قدیمی نیست.
طبقه حاکم میتواند انتخابات را بیاعتبار اعلام کند، پارلمان را منحل نماید یا حتی از خشونت برای سرکوب کمونیستها استفاده کند. اگر یک حزب پرولتاریایی، بهجای کار میان تودهها و مبارزه مسلحانه، تمام امید خود را به انتخابات پارلمانی ببندد، نتیجهای جزء به خواب بردن تودهها و انحراف از مسیر انقلاب نخواهد داشت.
بورژوازی میتواند احزاب کمونیستی را از طریق انتخابات خریداری کرده و آنها را به احزاب تجدیدنظرطلب و بورژوایی تبدیل کند. آیا تاریخ نمونههای بسیاری از این موارد را در برابر ما قرار نداده است؟
پرولتاریا باید قدرت سیاسی را با تفنگ بهدست آورد و همچنین آن را با تفنگ حفظ کند.
یک ارتش مردمی که تحت رهبری یک حزب مارکسیست-لنینیستی باشد، ستون فقرات دیکتاتوری پرولتاریا خواهد بود و مهمترین عاملی در جلوگیری از احیای سرمایهداری محسوب میشود. با یک ارتش مردمی که از ایدئولوژی مارکسیست-لنینیستی مسلح باشد، میتوان در هر شرایطی، هرچند پیچیده، در مبارزه طبقاتی، هم در داخل و هم در برابر تهدیدات خارجی، ایستادگی کرد و از قدرت پرولتاریا دفاع نمود.
۱۴۰۴ اردیبهشت ۳, چهارشنبه
درباره ی فراخوان اوجالان برای زمین گذاشتن سلاح ها و انحلال حزب کارگران ترکیه(7)
«با این وصف سازش احتمالی دولت ترکیه و پ.ک.ک در صورتی میتواند گامی به جلو در جهت کاهش مصائب ناشی ازستمگری دیرینه وعواقب مضر این کشمکشها بر دوش مردم محسوب شود که در همان آغازپروسه به نتایج زیر منجر گردد:
١- وضعیت اضطراری و میلیتاریسم چند دهه تحمیل شده بر شرایط زندگی و کار مردم در کردستان ترکیه فورأ پایان داده شود.( یعنی ترتسکیست ها می خواهند دولت ترکیه به یکی از علل اساسی مبارزه ی نظامی کردهای ترکیه پایان دهد؛)
٢- همه زندانیان سیاسی و از جمله عبدالله اوجالان آزاد شوند.( یعنی شکل دیگری از ستم ملی به خلق کرد رفع گردد؛)
۳- در راستای پایان دادن به ستمگری ملی و حل مسئله ملی به رأی عمومی مردم کردستان ترکیه مراجعه شود. اعلام شود که مردم مناطق کردنشین ترکیه شهروندان متساوی الحقوق در همه سطوح و جنبه های زندگی جامعه ترکیه هستند. این حق اولیه مردم در قانون اساسی قابل تغییر آن کشور با وضوح قید و لازم الاجرا اعلام شود. ( به عبارت دیگر به ستم ملی علیه خلق کرد در ترکیه پایان داده شود.)
٤- امنیت و امکان فعالیت آزادانه سیاسی اعضای پ. ک.ک تامین و تضمین شود.»( در واقع یعنی در ترکیه دموکراسی بورژوایی برقرار گردد.)
این همه رو منبر بری و ور بزنی که«این سیاست( منظور سیاست های مندرج در پیام اوجالان «کنفدرالیسم دموکراتیک» و «جامعه ی دموکراتیک» است - دامان) نه از سر تسلیم طلبی ...بلکه باهدف سیاسی شناخته شده جریانات بورژوا ناسیونالیسم کرد یعنی شریک شدن خود در قدرت سیاسی با بورژوازی بالادست در مرکز تحت پوشش فریبکارانه "کسب حقوق ملی کرد" منطبق است.» و آن گاه بیایی و از همین«پوشش فریبکارانه» یعنی« کسب حقوق ملی کرد» و تلاش «بورژوا ناسیونالیست کرد» دفاع کنی!؟ و بگویی« در راستای پایان دادن به ستمگری ملی و حل مسئله ملی به رأی عمومی مردم کردستان ترکیه مراجعه شود.»
این همه وراجی در مورد «فریبکاری» حزبی کنی آنگاه کارت به جایی برسد که برای این حزب چنین دلسوز شوی!؟
باری اکنون روشن می شود که چه چیز آینده دارد و فایده دارد:
مبارزه ی مسالمت آمیز در چارچوب نظام ارتجاعی حاکم و رسیدن به خواست ها از طریق حزب قانونی! این شیره ی تمامی مباحث این حزب است که با قایم باشک بازی بیان می شود.
می بینیم که موضع حزب حکمتیست با موضع ترتسکیست هوچی محمود قزوینی تفاوتی ندارد. هر دو از یک آبشخور آّب می خورند. هر دو از تبدیل حزب کارگران ترکیه به حزبی همچون دم پارتی استقبال می کنند.
توجه کنیم که اینجا صحبت از این نیست که یک حزب کمونیست انقلابی در یک کشور زیرسلطه که تلفیقی از استبداد آشکار و پنهان نظامیان و یک«شبه دموکراسی»( آزادی های محدود برای برخی احزاب لیبرال و همچنین احزاب بی خاصیت رویزیونیست و ترتسکیست)است، می تواند و باید هم چنان که خواهان آزادی فعالیت سیاسی برای خودش است، خواهان آزادی فعالیت سیاسی برای تمامی احزاب سیاسی دموکرات و لیبرال خرده بورژوازی و بورژوازی باشد؛ در عین حال اینجا صحبت بر سر استفاده یک حزب سیاسی انقلابی از امکان رفرم، مبارزه ی قانونی و مسالمت آمیز که بخش جانبی از مبارزه ی انقلابی، مبارزه ی غیرقانونی و قهر آمیز است، نیست، بلکه در مورد این است که یک حزب سیاسی - نظامی خرده بورژوایی استراتژی فعالیت انقلابی مسلحانه ی خود علیه ستم ملی را ترک کند و به استراتژی فعالیت مسالمت آمیز، رفرمیستی و پارلمانتاریستی روی آورد. روشن است اگر نتایجی که حزب حکمتیست بر می شمارد به وسیله ی دولت اردوغان و یا هر دولت دیگری در ترکیه تحقق نیابد که علائمی که تا کنون وجود داشته نشان می دهد تحقق نخواهد یافت، این حزب کماکان بر سر موضع خود یعنی« بی آیندگی مبارزه مسلحانه گریلایی» باقی خواهد ماند.
حالا حکمتیست ها شروع می کنند به ننه من غریبم بازی:
«روشن است رفع ستمگری ملی و حل مسئله ملی در ترکیه گامی بجلو است. اما نه مردم و نه کارگران کرد زبان "آزاد" نخواهند شد و بلافاصله خود را در مقابل بورژوازی "خودی" خواهند دید.»
البته رفع واقعی وعملی ستمگری ملی و حل مساله ی ملی در ترکیه که عملا یک کشور استبدادی- نظامی است می تواند گامی به پیش به سوی یک جمهوری دموکراتیک بورژوایی باشد و نیز برآوردن یک خواست دموکراتیک بورژوایی مسائل اساسی طبقه ی کارگر را حل وفصل نکرده و تنها درچنین جمهوری بورژوایی ای مبارزه ی طبقاتی را شفاف تر خواهد کرد؛(1)
اما ای شارلاتان های سیاسی! شما که اصلا مبارزه جهت حل ستمگری ملی و حل مساله ی ملی را قبول نداشتید و آن را«پوشش فریب فریبکارانه» از جانب« جریانات بورژوا ناسیونالیسم کرد برای شریک شدن خود در قدرت سیاسی با بورژوازی بالادست در مرکز» می دانستید حال چه شد که حل این مساله «گامی رو به جلو» گردید؟
دارودسته ی حکمتیست سپس شروع به نوحه سرایی های ثنار سی شاهی و اشک های دروغین ریختن برای مردم کرد می کنند:
«حاکمیت دولت اقلیم کردستان عراق و بی حقوقیهای که طی سه دهه اخیر به کارگران و زنان و مردم کردستان عراق تحمیل شده تجربه زنده حاکمیت "بورژوازی کرد" است.»
حال مبارزه علیه ستم ملی به این دلیل نفی می گردد که جز به حاکمیت بورژوازی کرد منجر نمی گردد. یعنی فلان و بهمان خواست دموکراتیک و برحق توده ها به این دلیل نفی می گردند که به وسیله بورژوازی رهبری می شوند و به حکومت بورژوازی می انجامند.
اما خود خواست دموکراتیک برحق توده ها در مورد رفع ستم ملی و حق تعییین سرنوشت چه ربطی به رهبری آن دارد؟ مبارزه علیه ستم ملی که یک خواست دموکراتیک ماهیتا بورژوایی است برحق است، حال می خواهد رهبری آن در دست بورژوازی باشد یا طبقه ی کارگر. در نخستین چون تنها این خواست برجسته است، در بهترین حالت به جمهوری دموکراتیک بورژوایی و در بدترین حالت به حکومت های مرتجعی همچون طالبانی ها و بارزانی ها می انجامد و در دومین این خواست در عین اینکه مستقلا مطرح است و باید برای آن مبارزه شود اما در سطحی گسترده تر تابع مبارزه برای جمهوری دموکراتیک به رهبری طبقه ی کارگر و جمهوری سوسیالیستی است و به آن می انجامد.
صحبت حزب حکمتیست ها اصلا برسر این نیست که در برخی از شرایط خواست رفع ستم ملی تابع مبارزه ی متحد طبقه ی کارگر برای کمونیسم قرار می گیردبلکه اساسا نفی مبارزه انقلابی در جهت رفع ستم ملی است به این علت که آن را«ناسیونالیستی» و« بورژوایی»ارزیابی می کند.
می دانیم که در دوران کنونی رهبری تمامی مبارزات دموکراتیک خواه درون ملتی که از ستم ملی رنج می برد و علیه آن مبارزه می کند و خواه در یک ملت بزرگ تر که چندین ملت در آن زندگی می کنندبه عهده ی طبقه ی کارگر است و نه به عهده ی بورژوازی. و اگر در برخی مناطق این رهبری به دست جریان های خرده بورژوایی و بورژوایی افتاده نه از این روست که دوران، دوران صد سال پیش است، بلکه به این دلیل است که وضع جنبش انقلابی کمونیستی وضع خوبی نیست و طبقه ی کارگر در بیشتر کشورها از پیشاهنگان انقلابی خود محروم است.
در مورد برخورد به رهبری های مبارزه علیه ستم ملی نیز باید گفت که در کشورهای زیرسلطه ی امپریالیسم، احزابی که تنها به دنبال حل مساله ی ملی هستند و تنها علیه ستم ملی مبارزه می کنند بسته به محتوی خواست ها و اشکال مبارزه شان احزاب دموکرات- خرده بورژوایی و یا لیبرال- بورژوایی و یا ارتجاعی- فئودالی هستند اما سیاست طبقه ی کارگر در مورد چنین احزابی( به جز احزاب ارتجاعی مزدور فئودالی) که جزو خلق به شمار می آیند، نفی و رد مطلق آنها زیر نام هایی مانند«ناسیونالیست» و« بورژوا» نیست، بلکه سیاست اتحاد- انتقاد- اتحاد است. از مبارزه شان شان علیه ستم ملی و از جمله محتوی دموکراتیک ناسیونالیسم آنها وخواست های برحق و همچنین اشکال انقلابی مبارزه شان دفاع می کند و در عین حال محدودیت های مبارزه ی آنها را از جهت محتوی و خواست ها و اشکال مبارزه شان از دیدگاه طبقه ی کارگر شرح و با آن مبارزه می کند. این امر تا زمانی که رهبری های این مبارزه در جبهه ی طبقات خلقی در کشور زیرسلطه هستند ادامه می یابد، اما اگر این احزاب به ارتجاع غلتیدند و یا به حکومت رسیده و سیاست های ارتجاعی پیشه کردند روشن است که از جبهه ی طبقات خلقی خارج شده و بنابراین سیاست طبقه ی کارگر تنها مبارزه با آنها خواهد بود.
حکمتیست ها ادامه می دهند:
«با این وصف از زاویه طبقه کارگر و مردم محروم و کمونیستها آغاز و جاری شدن فضای سیاسی و اجتماعی به دور از سرکوبگری و زندان و جنگ کنونی در کردستان ترکیه و برسمیت شناسی حقوق شهروندی برابر برای همه آحاد مردم در ترکیه صرفنظر از انتصاب شان به قوم و مذهب و زبان، گامی در راستای پیشرفت جامعه و پیشبرد جدال طبقاتی موجود و پیگیری مطالبات اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر خواهد بود».
البته اگر می شد که در ترکیه فضایی ایجاد شود که خلق کرد بتواند خواست های خود را به دور از سرکوبگری و زندان و جنگ پیش ببرد بد نبود، اما واقعیت به ما می گوید که چنین شرایطی در ترکیه بسیار بعید است که به وجود آید( نگاهی به همین ماجرای برکناری اکرم امام اوغلو شهردار استانبول بکنیم!) و اگر هم به وجود آید بیشتر نتیجه ی مبارزات مردمی است و نه سازش دولت فاشیست اردوغان و اوجالان.
حال حکمتیست ها یک تصویر از صحنه ی آرمانی خود برای مبارزه ی طبقاتی ایضا آرمانی و البته دروغین خود ارائه می دهند. مشخصات این تصویر کدام ها هستند؟
یک - سرکوبگری نباشد؛ دو- زندان نباشد؛ سه - جنگ نباشد؛ حقوق شهروندی برابر برای همه ی آحاد مردم در ترکیه صرف نظر از انتصاب شان به قوم و مذهب و زبان به رسمیت شناخته شوند؛
از این تصویر آرمانی تصویر آرمانی دیگری بیرون می زند که در آن پنهان است:
«اگر چنین شد آنگاه این گامی در راستای پیشرفت جامعه و پیشبرد جدال طبقاتی موجود و پیگیری مطالبات اقتصادی و سیاسی طبقه ی کارگر خواهد بود.»
به عبارت دیگر باید سرکوبگری نباشد، زندان نباشد و جنگ نباشد و خلاصه همه چیزها بر رفق مراد حکمتیست ها باشد تا طبقه ی کارگر بتواند«جدال طبقاتی» خود را پیش برد و به پیگیری «مطالبات اقتصادی و سیاسی» خود بپردازند. اگر جز این باشد یعنی زندان باشد و جنگ باشد و غیره طبقه کارگر نه «جدال طبقاتی» می تواند پیش برد و نه طبقه ی کارگر می تواند« مطالبات اقتصادی و سیاسی» خود را پیگیری کند.
به این ترتیب شرایط آرمانی حزب حکمتیست کشوری با سرمایه داری شسته و رفته و یک «دموکراسی بورژوایی» است، نه به این دلیل که یک حزب انقلابی در یک دموکراسی بورژوایی می تواند از امکانات قانونی مبارزه( آزادی بیان و مطبوعات، آزادی احزاب، آزادی گردهمایی ها و راهپیمایی ها و آزادی نماینده شدن برای پارلمان و تشکیل فراکسیون انقلابی کارگری در پارلمان و ...) استفاده کرده و مبارزه ی طبقاتی طبقه ی کارگر و طبقه ی سرمایه دار را شفاف تر برای کارگران توضیح دهد و آگاهی طبقاتی آنها را سریع تر بالا برد و در نتیجه آنها را برای نبرد قطعی مسلحانه برای کسب قدرت سیاسی که باید در چنین اوضاع و احوالی تدارک دیده شود آماده سازد، بلکه برای اینکه دموکراسی بورژوایی (که اکنون حتی درکشورهای امپریالیستی هم وجود ندارد) درست آخرین منزل است و طبقه ی کارگر می تواند یک «جدال طبقاتی» را سازمان دهد و برای«مطالبات اقتصادی و سیاسی» خود با سرمایه داران چک و چانه بزند.(2)
«در صورت تحقق چنین نتایجی، شرایط مناسب تری برای مقابله با سموم ناسیونالیستی در صفوف طبقه کارگر ترکیه اعم از منطقه کردستان و بقیه کشور و برای پیشرفت همبستگی کارگری و طبقاتی در سراسر ترکیه ایجاد خواهد شد.»
و طبق معمول ترتسکیست ها به واژه ها و عبارت پردازی های آشنای دیگر بی خاصیت شده و قافیه های معمول خودشان رجعت می کنند:
«فرصتی ایجاد خواهد شد، تا کمونیسم طبقه کارگر صف متمایز خود را در مقابل بورژوازی از هر نوع و بعنوان یک طبقه واحد بسازد. پایه های جنبش طبقاتی اش را محکم کند که با پیشروی و پیروزی آن، رهایی قطعی انسان و جامعه آزاد و برابر و فارغ از هر نوع تبعیض و ستمی را میسر سازد. تضمین واقعی این مهم در گرو عروج كمونیسم و طبقه کارگر متحد و خود آگاه و برقراری یک نظام فارغ از سیاست و قوانین مبتنی بر تبعیض ملی و مذهبی است. آزادی مردم و کارگران در سراسر ترکیه در گرو انقلاب کارگری علیه وضع موجود و برقراری سوسیالیسم است.»
چهل سال تجربه نشان می دهد این ها مشتی اراجیف از جانب ترتسکیست هاست و آنها نه تنها هرگز گامی برای پیشیرد مبارزات کارگران انجام نداده اند بلکه برعکس هر جا که حضوری داشتند تا توانسته اند به این مبارزات ضربه زده موجب تخریب و تفرقه و از هم پاشیده گی جنبش طبقه ی کارگر گردیده اند.
1- البته اگر جمهوری دموکراتیک بورژوایی مانند اواخر سده ی نوزدهم و نیمه ی نخست قرن بیستم باشد. در حال حاضر بورژوازی امپریالیستی با ایجاد بدترین فضای امنیتی و کنترل و تبلیغ و ترویج و مغز شویی و نیز اتحادیه ها و سندیدکاهای زرد با فریبکاری های سران شان و تحمیق طبقه ی کارگر چنان فضای تار و کدری در کشورهای امپریالیستی به وجود آورده اند که این تصور که در این حکومت ها مبارزه ی طبقاتی شفاف تر شود و طبقه ی کارگر همچون یک طبقه ی سیاسی خود را در مقابل بورژوازی خودی ببیند، دور از واقعیت است. به احتمال شوک هایی قوی و صاعقه وار خواه از درون این جوامع وخواه از بیرون نیاز است تا وضع کنونی تغییر کند.
2- ترتسکیست ها درکشورهای استبدادی زیرسلطه ی امپریالیسم( استبداد سلطنتی، دینی، حزبی یا نظامی) حتی برای جمهوری بورژوایی و دموکراسی بورژوایی هم مبارزه نمی کنند، بلکه وظیفه شان مبارزه با دیدگاه های انقلابی مارکسیستی - لنینیستی- مائوئیستی و احزاب انقلابی کمونیستی و دموکرات و حتی لیبرال اصلاح طلب ملی است. اگر حکومت باب طبعشان باشد مانند استبداد سلطنتی یا در پناه آن مبارزه می کنند و یا در اپوزیسیون وظایف محوله را برای تخریب جنبش چپ دنبال می کنند. در شرایط کنونی کشور ما عملا یک تقسیم کار دوگانه بین احزاب ترتسکیستی کمونیسم کارگری صورت گرفته است. دسته ای از آن ها مانند حزب کمونیسم کارگری تقوایی به عنوان مزدور سلطنت طلبان و ساواکی ها در جبهه ی آنها قرار گرفته اند و دسته های دیگر مانند همین حزب حکمتیست که ظاهرا مخالف سلطنت طلبان هستند در جنبش چپ نقش تخریبی و مبارزه با دیدگاه ها و احزابی را که در بالا نام بردیم به عهده دارند. دفاع از دموکراسی بورژوایی از جانب آنها صرفا برای مبارزه با جوهره ی انقلابی سازمان های کمونیست و دموکرات انقلابی است.