مرگ مشکوک جلاد
اخبار گوناگون و متضادی که از همان آغاز ناپدید شدن هلی کوپتر رئیسی و همراهان از سوی حکومت پخش شده است، از مرحله ی حرکت هلی کوپتر و سپس ناپدید شدن گرفته تا مرحله ی طولانی جستجو، و از تقاضای کمک از آمریکا و دولت ترکیه و ورود پهپادهای ترکیه به ماجرای جستجو گرفته تا تقابل سپاه با ترکیه و اینکه کدام کشور زودتر لاشه را یافته اند و بالاخر اعلام دولت ترکیه که هلی کوپتر یا رادار نداشته و یا رادارش خاموش بوده است، همه و همه مرگ رئیسی را مشکوک نشان داده و نظرات را به سوی وجود یک طرح و برنامه برای حذف وی پیش برده است.
در مورد اعلام خبرها چنان که در نوشته های مان اشاره کرده ایم شیوه پخش اخبار ضد و نقیض از سوی بلندگوی های گوناگون حکومت شیوه ی خبررسانی جمهوری اسلامی بوده است. برای جمهوری اسلامی زیاد فرقی نمی کند که رویداد چه باشد، آنها این گونه شیوه ی پخش اخبار را به عنوان شیوه ی اصلی خود برگزیده اند از این رو که نمی خواهند هیچ ذهنیت و شناخت درستی از رویدادی و حادثه ای و تغییر و جابجایی ای، در ذهن مردم شکل بگیرد. برای حکومت جمهوری اسلامی و نهادهای امنیتی این بسیار مهم بوده است که هرگز اجازه ندهند شناختی قطعی و یقینی از چنین مواردی پدید آید و پایه ی شناخت های پس از خود گردد. این امر به آنها امکان داده که بازی های زیادی با اخبار کنند و از یک سو توده ها و یا دولت ها خارجی را«بپیچانند» و از سوی دیگر درون در این بازی های خبری سیاست هایی که می خواهند پیش برند.
گمانه ها در مورد کشتن عامدانه رئیسی
اگر فرض براین گذاشته نشود که رئیسی در سانحه ی به وجود آمده مثلا به دلیل نقص فنی هلی کوپتر و یا شرایط آب و هوایی، کشته شده باشد و در عین حال در مورد نقص فنی این فرض طرح نگردد که اتفاقی به وجود آمده است، آن گاه دو مورد این که یا دست هایی خارجی یا داخلی در کار ترور رئیسی بوده طرح می گردد.
خارجی
در مورد دست های خارجی عمدتا دولت اسرائیل طرح می گردد. این کشور با دولت ایران همواره تضادهایی داشته است که آخرین آن کشتن فرماندهان سپاه قدس در سوریه به وسیله ی اسرائیل و در پی آن حمله ی پهپادی و موشکی ایران به این کشور بوده است. در یکی از واکنش هایش دولت اسرائیل گفته بود که در تهران جواب این حمله را خواهد داد.
در مورد اسراییل روشن است دولت این کشور این گونه ترورها را به ویژه در مورد رئیس جمهور یک کشور، خودسرانه و بدون اجازه ی دولت آمریکا نمی تواند انجام دهد. درمورد روابط آمریکا با جمهوری اسلامی می دانیم که از همان آغاز روی کار آمدن دولت بایدن در آمریکا، این دولت در تلاش بوده است که سیاست های دولت ترامپ را دنبال نکرده بلکه از در دوستی با جمهوری اسلامی در آید و اکنون نیز روابط دولت بایدن با جمهوری اسلامی در حال بهبودی است. در مورد این روابط هم می توان گفت که دولت بایدن پاره ای از تحریم ها را لغو و نیز بخشی از پول های جمهوری اسلامی را آزاد کرده و نیز مذاکرات پنهان و آشکار مداومی با این حکومت در عمان داشته است و حتی جمهوری اسلامی برنامه ی حمله ی موشکی خود به اسرائیل را به این کشور اطلاع داده و آمریکا نیز در چارچوب های معینی با آن موافق بوده است( ضمن آنکه این دولت عملا نقش مهمی در یاری به دولت اسرائیل و در ایجاد سپر فضایی برای تخریب پهپادها و موشک ها اجرا کرد).
این که اکنون و در حال و هوای فعلی روابط، دولت بایدن بیاید و در کشتن رئیس جمهور یک کشور که خامنه ای او را آن قدر جابجا کرد تا بالاخره قبای رئیس جمهورش بر تن اش آویخت نقش داشته باشد، دور از ذهن به نظر می رسد.
و بالاخره روشن است که حتی اگر یکی از دولت های خارجی به ویژه اسرائیل در این قضیه نقش داشته باشد خامنه ای به این دلیل که از درگیری های رودرو با کشورهای خارجی به دلیل خطرات آن برای بقای حکومت اش گریزان است و حتی اگر هم بخواهد در این مورد پاسخ دهد در شرایط کنونی ناتوان از پاسخ است، آن را آشکار نخواهد کرد.
داخلی
در داخل کشور رئیسی از سوی دو جریان می تواند کشته شده باشد:
جریان نخست
جریان نخست باندهای بیرون از باند خامنه ای و مجتبی و قالیباف و ...هستند. در این صورت باید فرض بر این گذاشته شود که این باندها یا به قدر کافی درون قدرت سهم ندارند و می خواهند با ضعیف کردن یکی از قطب های درون قدرت یعنی باند رئیسی- علم الهدی و دارودسته شان، امکانات نوینی برای سهم داشتن در قدرت برای خود فراهم کنند و یا سهم دارند اما به نظرشان سهم شان کافی نیست- به ویژه در این بلبشو - و می خواهند سهم بیشتری به دست آورند.
اما چنانچه فرض بر این گذاشته شود که برای خامنه ای نوکر و مزدورش رئیسی بسیار مهم بوده و او این همه قوانین را زیر پا گذاشته تا بالاخره رئیس جمهورش کرده و با فرض بر اینکه رئیسی جزو جایگزین های ولی فقیه نبوده( بر اساسا خبری از خبرگان مبنی بر اینکه رئیسی شش ماه پیش از گزینه های جانشینی بیرون گذاشته شده است) و اگر هم بوده سازو کارهای همراهی با مجتبی با او مرور شده و او و باند نوکرصفت اش با باند خامنه ای - مجتبی کنار آمده و تمامی شرایط پس از مرگ خامنه ای را که به آنها دیکته شده پذیرفته، آن گاه این دور از ذهن است که خامنه ای اجازه دهد یک باند دیگر یکی از خال های مهم او در بازی پس از قدرت را حذف کند. در چنین صورتی بدون شک خامنه ای آن مراقبت امنیتی که از خود و مجتبی می کند به ساده گی تعمیم داده و از رئیسی نیز به همان درجه مراقبت می کرد و مانع از عملی شدن توطئه ای برای حذف او می شد که می توانست ضربه ای به خود خامنه ای و مجتبی و برنامه های آنها شود.
به این ترتیب در مورد این که این جریان علیرغم تمامی حفاظت های امنیتی توانسته مثلا در هلی کوپتر نقص ایجاد و یا خرابکاری کند درصد ناچیزی می توان قائل شد گرچه با این حفره های موجود در نظام امنیتی و وجود جریان ها و باندهای گوناگون در این دم و دستگاه ها( اطلاعات و حفاظت اطلاعات سپاه) نمی توان کاملا آن را نفی کرد.
جریان دوم
اما جریان دوم خود علی خامنه ای و پسرش مجتبی خامنه ای( احتمالا با همراهانی مانند باند قالیباف با توجه به اختلافات این باند با رئیسی) هستندکه برنامه ریز طرح حذف رئیسی بوده اند. این فرض نیز می توانست مورد تردید باشد زیرا چنانکه اشاره کردیم خامنه ای تلاش بسیاری کرد که رئیسی را به سمتی که می خواست برساند یعنی رئیس جمهورش کند. از این رو این پرسش به میان می آید که چرا باید پس از این همه تلاش برای رساندن او به این جایگاه او را بکشد.
در این مورد دو فرض می تواند طرح شود:
نخست این که خامنه ای از این طرح اطلاع نداشته است و برنامه ریز اصلی آن مثلا باند محتبی بوده است. این البته مشکل است زیرا در آن صورت باید بین مجتبی و علی خامنه ای اختلافاتی به وجود آمده باشد و بر مبنای دیدگاه های متضاد موجود میان این دو، مجتبی به طرح های پدرش برای پس از مرگ وی خیلی اعتماد نداشته و از این رو تصمیم به حذف رئیسی گرفته باشد.
اما فرض دوم این است که خامنه ای و مجتبی و باندشان تصمیم به حذف رئیسی گرفته اند. این امر در مقابل آنچه تا کنون بین خامنه ای و رئیسی و علم الهدی و کلا باند رئیسی- علم الهدی گذشته است قرار می گیرد. این باند نشان داده است که خدمه ای خوب بوده و سپاسگزار خامنه ای که چنین جایگاه اعلایی به آنها داده است. آنها یکی از دو باند حاکم بوده اند.
اما این فرض در دو صورت می تواند در دستور کار قرار گرفته و عملی شود:
نخست رئیسی تغییر رویه داده، باندش و فامیل و اقوام اش را در مقابل باند مجتبی تقویت کرده و پنهان و آشکار خواهان جایگزینی به جای ولی فقیه شده باشد. چنانچه آشکار باشد که آشکار است اما چنانچه پنهانی بوده باشد آنگاه پی بردن به این امر برای باند خامنه ای با این باندهای سپاه و اطلاعات و این همه شنود نمی توانست مشکل چندانی داشته باشد.
دوم رئیسی و علم الهدی مطیع بوده اند اما درون باند اینان افراد و زیرباندهایی بوده اند که در پشت رئیسی و علم الهدی سنگر گرفته و در حال پیش بردن برنامه های خود برای قبضه کردن قدرت پس از خامنه ای بوده اند. یکی از طرح های اینان می توانست از دور خارج کردن مجتبی (و یا حذف وی) باشد. با توجه به اینکه رئیسی می توانست رئیس مجلس خبره گان شود و چنانچه رئیس می شدبه احتمال می توانست قدرت بیشتری هم به دست بیاورد اینکه این باند می توانست از این وضع استفاده کرده و نظر خبره گان را برای ولی فقیه شدن رئیسی و یا فرد مطلوب این جریان برگرداند امر دور از ذهنی نیست.
در صورتی که فرض هایی مبنی بر این که این حادثه و رویدادی ناخواسته بوده کنار رود و فرض دست های داخلی طرح شود این فرضیه دوم- در هر دو حال آن- بیش از دیگر فرض ها می تواند طرح گردد. می توان این گونه تصور کرد که خامنه ای و مجتبی با دود کردن رئیسی به افراد این باند و باندهای نشان دادند که از هیچ جنایتی رویگردان نیستند حتی اگر چنین جنایاتی به خراب کردن نتایج آنچه با ده ها توطئه و دسیسه به آن دست یافته اند بینجامد.
اما اگر چنین باشد خامنه ای خود و مجتبی را در وضع نامطلوب و ناایمنی بیشتری قرار داده و امکانات توطئه علیه خود را به دایره ی بیشتری از نزدیکان گسترش داده است و یا به بیانی دیگر خطر را بیشتر به خود نزدیک کرده است. شکل سازمان دادن حفاظت از خامنه ای در مراسم عزا برای رئیسی نشانگر تصور این نزدیک شدن خطر است.
به نظر می رسد که جدال بین باندهای حاکم و فرصت هایی که برای این باندها در افشاگری اعمال یکدیگر و وارد کردن ضربه به باند مقابل برای زیر کشیدن آن( همچون افشاگری های باندهای رئیسی و قالیباف علیه یکدیگر) به وجود می آید و همچنین جابجا شدن ها افراد و جریان های درون روحانیون و سپاه، شرایط روشن شدن علل این سانحه را به وجود آورد.
هرمز دامان
خرداد 1403