پاسخ به انتقادات سازمان کارگران افغانستان(م- ل- م) بخش اول https://masiresorkh.blogspot.com/
۱۴۰۳ اسفند ۲۱, سهشنبه
درباره ی فراخوان اوجالان برای زمین گذاشتن سلاح ها(1)
پس از فراخوان دولت باغچهلی رهبر حزب حرکت ملی ترکیه که یکی از دو حزب موتلف حاکم بر ترکیه است( حزب دیگر حزب عدالت و توسعه ی اردوغان است) به اوجالان و پ.ک.ک جهت حضور در پارلمان و به زمین گذاشتن سلاح ها و همچنین دیدارها و گفتگوهایی که بین حزب دموکراتیک خلق ها( دم پارتی) باعبدالله اوجالان صورت گرفت، وی به تاریخ 28 فوریه 2025 فراخوانی از زندان صادر کرد.
نخست وی از حزب کارگران ترکیه خواست که سلاح ها را به زمین گذارد.
دوم خواست تشکیل کنگره و انحلال داوطلبانه ی حزب پ ک ک را طرح کرد.
و سوم ابراز امید به بروز تحولات دموکراتیک در حکومت ترکیه و برقراری یک «جامعه ی دموکراتیک» در این کشور کرد.
این خواست ها که تماما محتوایی فرصت طلبانه و سازشکارانه دارند به وسیله ی رهبری حزب پ - ک - ک پذیرفته شده است. رهبران این حزب ضمن استقبال از فراخوان اوجالان تنها خواهان آن شده اند که وی از زندان آزاد شود.
اوجالان فرد ناآگاه و بی تجربه ای نیست. او با وجود زندانی بودن برای مدتی طولانی اما رئیس جمهور و دولت ترکیه و احزاب سیاسی - پارلمانی آن را کمابیش می شناسد. او می داند که طرح«جامعه ی دموکراتیک»( که از دیدگاه اوجالان در بهترین حالت می تواند مانند روژاوا باشد) در ترکیه کنونی، خواب و خیالی بیش نیست. او می بیند که دولت ترکیه با رئیس جمهور فاسد و پلید و شیادش اردوغان از زمره ی استبدادی ترین و مرتجع ترین و کثیف ترین دولت های منطقه ی است و یکی از ژاندارم های امپریالیسم آمریکا و امپریالیست های اروپای غربی در منطقه به شمار می آید. او به خوبی شاهد سرکوب مبارزه ی توده های کردستان ترکیه به وسیله ی ارتش تا دندان مسلح ترکیه و نیز توطئه های بی شمار دولت اردوغان علیه روژاوا و سرکوب مبارزین کرد در کردستان سوریه است. از این رو این طرح ها را نه از روی ناآگاهی و خام بودن در مورد شرایط جاری و امیدهای خیال پردازانه و واهی به دولت ترکیه، بلکه باید جزیی از فریبکاری اوجالان به شمار آورد.
هدف اساسی وی چرخش دادن حزب کارگران ترکیه از حزبی نصف و نیمه مترقی به حزبی رفرمیستی و پارلمانی و فعالیت در چارچوب قوانین ارتجاعی ترکیه است. گویا خواست وی این است که یا به حزب دموکراتیک خلق ها( دم پارتی) که حزبی پارلمانتاریست است و برای احقاق حقوق ملی کردها( یعنی در واقع بورژوازی ملی کرد) تنها به مبارزه ی مسالمت آمیز اعتقاد دارد بپیوندد و یا پ - ک- ک به حزبی مانند آن یعنی حزب پارلمانی که مبارزه ی مسالمت آمیز را استراتژی خود قرار می دهد، تبدیل شود. او در حالی که اردوغان کوچک ترین گامی به عقب نگذاشته است و با ارتش فاشیستی اش فشار زیادی به خلق کرد در ترکیه وارد می کند خواهان گام گذاشتن به عقب و آن هم در این سطح پایه ای از جانب حزب اش شده است.
وضع جنبش های انقلابی و کمونیستی
نگاهی به وضع عمومی امپریالیست ها و کشورهای زیرسلطه نشانگر دوران رکود و بحران در جنبش های انقلابی و کمونیستی است. در دوران رکود و بحران جنبش های انقلابی در کشورهای امپریالیستی و زیرسلطه، در احزاب و سازمان های سیاسی کارگری و خرده بورژوایی گرایش به روش رفرمیستی از گرایش به روش های انقلابی بیشتر است. بر چنین بستری روشن است که حزب کارگران ترکیه هم که از نقطه نظر جهان بینی دچار انحرافات و اشکالات فراوان یک تشکیلات خرده بورژوایی است و از نظر تشکیلاتی نیز یکدستی درونی و همچنین بُرد و نفوذ پیشین اش را در توده های کرد ترکیه را از دست داده است( حزب دموکراتیک خلق بیش از پیش در میان کردها نافذ شده است و این را در آخرین انتخابات ترکیه دیده ایم) به چنین گرایش هایی دچار شود. استقبال رهبری پ ک ک از فراخوان اوجالان به خودی خود گواه این موارد است.
گفتنی است که سازمان ها و احزاب مترقی و یا انقلابی ای که در کردستان های ایران و ترکیه و عراق و سوریه دست به مبارزه علیه حکومت مرکزی زده اند، عموما خرده بورژوایی و بورژوایی اند و بخشا همچون کردستان عراق دستاویز دولت های امپریالیستی مرتجع غربی شده اند. بخش هایی از آنها اکنون سیاست ترتسکیستی و یا رویزیونیستی دارند و بخش های دیگر که ته رنگی از ترقی خواهی را حفظ کرده اند، التقاطی و آلوده به انواع گرایش های فرصت طلبانه ی ترتسکیستی و رویزیونیستی می باشند. بر چنین زمینه ای و نیز تاریخ گفتگوهای اوجالان با دولت مرکزی پیرامون صلح، تغییر در حزب کارگران ترکیه عجیب نمی باشد.( حزب کمونیست ایران که ادعای نماینده گی سیاسی طبقه ی کارگر ایران را دارد خیلی پیش از پ ک ک این پسگرد و تحول منفی را طی کرده و به حزبی سوسیال دموکرات تبدیل شده است.)
وضع دولت مرتجع ترکیه و منطقه
از سوی دیگر دادن نقشی مهم تر از جانب امپریالیست ها به دولت ترکیه در منطقه به ویژه در قبال کشورهای مانند سوریه و عراق و ایران و افغانستان تا حدودی دولت این کشور را دارای قدر قدرتی بیشتر و حاشیه ی امن تری کرده است چندان که با فراغ بال در سرنگونی دولت بشار اسد شرکت می کند و در عین حال روژاوا را با ارتش دست ساز خود در منطقه در محاصره قرار می دهد.
در کنار این وضع می توان از ضرباتی یاد کرد که به نیروهای مسلح نیابتی جمهوری اسلامی در منطقه وارد شد و به ویژه از ضرباتی که اسرائیل به حماس زد و این سازمان را حداقل برای مدتی از گردونه ی مبارزه ی جدی بیرون کرد
حزب کارگران ترکیه حزبی خرده بورژوایی
به طور کلی حزب کارگران ترکیه از آغاز یک حزب انقلابی خرده بورژوایی بوده است و نه یک حزب انقلابی وفادار به طبقه ی کارگر. این را نه شکل مبارزه ی این حزب، بلکه جهان بینی و برنامه و سیاست این حزب تعیین کرده است.
در مورد شکل مبارزه یعنی مبارزه ی مسلحانه این تنها طبقه ی کارگر نیست که برای کسب قدرت سیاسی دست به اسلحه می برد، بلکه احزاب خرده بورژوایی نیز برای کسب قدرت سیاسی و یا حقوق اقتصادی - سیاسی خود دست به اسلحه می برند.
اما این احزاب دارای این گرایش های فرصت طلبانه هستند که در شرایط معین گردش به راست کنند و به احزاب پارلمانتاریست تبدیل شوند. این شرایط معین می تواند تغییرات اقتصادی، تغییرات اجتماعی - سیاسی جوامع از شکل«سریع» به« آرام»، تغییرات در بلوک بندی های امپریالیستی، تغییرات در سیاست امپریالیست ها و طبقه ی حاکمه در کشور زیرسلطه، تغییراتی در گرایش های توده ها و بالاخره ضربات سنگین به خود آنها باشد. در این خصوص نه تنها تجربه های گذشته را دیده ایم بلکه تجربه ی جنبش های مسلحانه ی خرده بورژوایی در آمریکای جنوبی و مرکزی در پیش روی ماست. در این قاره سازمان هایی که مبارزه ی مسلحانه را فرا راه خویش قرار داده بودند، با چرخش های در اوضاع و احوال و از جمله تغییر سیاست امپریالیست ها و طبقه ی مرتجع حاکم، مشی خود را تغییر داده به مبارزه ی مسالمت آمیز روی آورده و به احزاب و سازمان های پارلمانتاریستی تبدیل شدند.
اشاره ای کوتاه به بازتاب فراخوان در «شبه چپ» ایران
اما بازتاب فراخوان اوجالان و چرخش وی در«شبه چپ» ایران به شکل های گوناگونی صورت گرفته است.
ترتسکیست های مزدور امپریالیست های غربی که یکی از مهم ترین وظایف شان در منطقه مبارزه با جنبش های ناسیونالیستی ترقی خواهانه و سازمان های انقلابی مسلح و تخریب آنها بوده است نتوانستند از اظهار شادمانی و بشکن زدن خودداری کنند!
برخی از آنها چرخش اوجالان را به تغییرات ساخت اقتصادی کردستان ترکیه و رشد نسبی سرمایه داری( که در کشوری مانند ترکیه که زیرسلطه ی امپریالیست هاست سرمایه داری بوروکراتیک و کمپرادور می باشد) نسبت می دهند. این ها می گویند چون جای روستا را شهر گرفته و جای دهقان کارگر آمده است و جهان «دیجیتالی» شده، پس دور مبارزات ملی گرایانه و مبارزه ی مسلحانه تمام شده و باید مبارزه ی مسالمت آمیز پارلمانی جای مبارزه ی مسلحانه را بگیرد. یعنی رویه ی احزاب پیروی «مارکسیسم غربی» و «کمونیسم اروپایی» و «چپ نو» در پیش گرفته شود. انگار که رشد سرمایه داری می تواند توجیهی برای کنار گذاشتن شیوه های قهرآمیز مبارزه و اعلام انحلال یک تشکیلات مبارز باشد.
این ها همچون قورباغه ای می مانند که از ته چاهی به آسمان نگاه می کند و می گوید آسمان اندازه گردی سر چاه است( ضرب المثل چینی). در دنیای کنونی و در هر سه قاره ی آسیا و افریقا و آمریکای مرکزی و جنوبی با وجود تغییرات بسیار در جهت نابودی فئودالیسم و رشد سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور، روابط عقب مانده ی اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی چندان کمتر از روابط پیشرفته و«شبه مدرن» نیست.
از سوی دیگر از بین رفتن فئودالیسم در اقتصاد کشور زیرسلطه( و نه لزوما در روابط اجتماعی و سیاست و فرهنگ ) و رشد سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور و برقراری اینترنت و دیگر تغییرات مدرن، چنان که در ایران می بینیم، نه جنبش های ملی و ناسیونالیستی کرد و بلوچ و عرب و ترک و ترکمن را از بین برده است( این جنبش ها که ماهیتا بورژوا - دموکراتیک اند کماکان وجود داشته و نقش مترقی دارند) و نه مبارزه ی مسلحانه و نیاز به آن را.
اگر می بینیم که سازمان های سابقا چپ کرد دست از مبارزه ی مسلحانه برداشته و همچون حزب کمونیست ایران راه سوسیال دموکراسی فرصت طلب و خیانت کار به طبقه ی کارگر را در پیش گرفته اند به این سبب نیست که ساخت اقتصاد ایران در دهه های اخیر تغییر اساسی کرده است(1) و آنها راه انقلابی بهتری برای کسب قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر یافته اند و آن را پیشنهاد می کنند؛
خیر! به این سبب ها نیست؛ بلکه به این سبب است که آنها پس نفوذ دارودسته ی ترتسکیستی منحط حکمت در تشکیلات شان در سال 60، پس از یک سری شکست در کردستان، پس از رحل اقامت افکندن در کشورهای اروپایی و آمریکا و قرار گرفتن زیر تاثیر رکود و بحران جنبش کمونیستی جهانی و نیز تاثیر پذیرفتن از احزاب رویزیونیست اروپای غربی، اساسا برنامه ی طبقه ی کارگر و کسب قدرت سیاسی به وسیله ی این طبقه را که دیگر مدت ها بود به آن هم چندان اعتقادی نداشتند، کنار گذاشته و برنامه و سیاست و مشی بورژوایی سوسیال دموکراسی را در پیش گرفتند.
در بخش های بعدی به برخی از مقالات ترتسکیست ها و اپورتونیست های سوسیال دموکرات و ... در مورد فراخوان اوجالان می پردازیم.
درباره برخی مسائل هنر(29)
۱۴۰۳ اسفند ۱۹, یکشنبه
خبر - رزم مسلحانه ی ابول کورکور با نیروهای امنیتی خامنه ای
خبر- شلیک نیروهای انتظامی به گردهمایی کارگران شهرداری تکاب
ههنگاو: ۴ کارگر
شهرداری تکاب در درمانگاه تحت نظر سپاه پاسداران هستند
۱۸ اسفند ۱۴۰۳
کارگران شهرداری تکاب در اعتراض به پرداخت نشدن دستمزد بهمن ماه و عیدی و نیز برخی از معوقات خود از سال ۹۸ تا کنون به شورای شهر تکاب مراجعه و در محوطه آن تجمع کرده بودند
اخبار متناقض حکومتی در مورد تیراندازی نیروی انتظامی به کارگران شهرداری تکاب
پس از انتشار اخبار مربوط به این تیراندازی خبرگزاری ایلنا وابسته به خانه کارگر جمهوری اسلامی مدعی شد که تیراندازی ماموران نیروی انتظامی «ناخواسته» بود و ادعا کرد که «اصابت ترکشهای گلوله» موجب زخمی شدن ۴ تن از کارگران شد.
۱۴۰۳ اسفند ۱۷, جمعه
هشت مارس به زنان مبارز ایران مبارک باد
هشت مارس روز جهانی زن به زنان آگاه و مبارز و شجاع ایران
که با ایستاده گی و جانفشانی و پیگیری خود توانستند
خیابان ها را مال خود کرده و آزادی پوشش را به
مرتجعین و تفاله
های قرون وسطی تحمیل کنند
مبارک باد
بی شک
این دستاورد بزرگ مهم ترین دستاورد زنان در 45 سال اخیر بوده است و وظیفه ی بزرگ
زنان و مردان همراه با آنها دفاع از آن و حفظ و گسترش آن است.
با تداوم
چنان مبارزات همه جانبه ای تلاش های حکومت ولایت فقیه برای انتقام از زنان
و برگرداندن چرخ تاریخ به عقب به شکست
کشیده خواهد شد و دستاوردهای زنان تحکیم خواهد یافت.
با چنین هوشیاری و چنین اتحاد و چنین نبردهای
جانانه ای دیر یا زود زنان ایران قوانین مردسالار و پدرسالار را محو کرده و به
خواست های خود در برابری با مردان دست خواهند یافت.
گروه مائوئیستی راه سرخ ایران
7 مارس 1403
از گذشته(5)
مقاله ی نقدی بر برخی از توهمات كمالیستی آقای“هرمز دامان” و جمعی از مائوئیست های ایران به وسیله ی سازمان کارگران افغانستان و در نقد برخی مقالات ما به ویژه مقاله ی امپریالیست ها، جمهوری اسلامی و مردم ایران نگاشته شد. ما نیز به سهم خود نقدی بر نکات رفقای سازمان کارگران افغانستان نوشتیم. نخست متن کامل مقاله ی این دوستان را در دو بخش در سایت https://masiresorkh.blogspot.com/می گذاریم و سپس مقاله ای را که ما در پاسخ این دوستان نوشتیم.
۱۴۰۳ اسفند ۱۵, چهارشنبه
درباره ی دیدار ترامپ و ونس با زلنسکی
درباره برخی مسائل هنر(28)
نفرین - ناصر تقوایی - بخش دوم
لایه ی دوم
لایه ی دوم که ما توجه خود را بیشتر متوجه آن خواهیم کرد، اجتماعی و سیاسی و طبقاتی و تاریخی است. در این جا یک هسته ی مرکزی در فیلم وجود دارد که این مضامین را بروز می دهد. چهار شخصیت نیز محورهای این هسته مرکزی هستند. مساله ای که باید در نظر داشت سانسور است که هنرمند را مجبور می کند آنچه می خواهد در اثرش جای دهد به گونه ای جای دهد که تن به تفسیر سرراست ندهد.
اشاره به شغل کارگر جوان
کارگر جوان استادکار نقاش ساختمان است و کارش تا حدود زیادی حالت انفرادی دارد. این گونه کارگران به هنگامی که کار را به قیمت بازار بر می دارند( کنترات می کنند) استثمار نمی شوند. در این صورت کارفرما نیز سرمایه دار نیست. در صورتی که گروهی برای پیمانکاری کار کنند به وسیله ی پیمانکار استثمار می شوند و پیمانکار سرمایه دار خرد می شود. در صورتی که پیمانکار کار را نه از شخصی که می خواهد خانه یا محلی را برای خودش نقاشی کند، بلکه از شرکت بزرگ تری بگیرد، کارگران به وسیله ی شرکت بزرگ تر نیز استثمار می شوند و بالاخره استادکاران نیز به سهم خود در صورتی که کارگر کمکی بگیرند آنها را استثمار می کنند. انتخاب کارگر نقاش منفرد که صاحبکار خویش است تا حدودی برخلاف داستان های تابستان همان سال است که کارگران آن کارگران صنعتی استثمار شده به وسیله ی سرمایه دار هستند. بنابراین ما در اینجا با رابطه ای به نام «کارگر و سرمایه دار» به مفهوم اقتصادی آن روبرو نیستیم.
با این حال مرد جوان به طبقه ی کارگر تعلق دارد و نقشی که وی در هسته ی مورد اشاره اجرا می کند از جهات معینی همان نقش تاریخی طبقه ی کارگر در تغییر و تحول اقتصادی- سیاسی جامعه است.
کارگر یکی از چهار شخصیت داستان و در واقع از یک دیدگاه مرکز ثقل و قهرمان اصلی آن است. وی از آبادان می آید. کنار ساحل و کشتی ها نخستین جایی است که وی دیده می شود. به وسیله «کارفرمایی» شخصی برای کار در خانه ای در جزیره ای استخدام می شود و به وسیله ی فلاحی(زارع یا دهقان) سالخورده به جزیره برده می شود.
نخستین نماهای فیلم از بلم کوچکی است که این دو نفر در آن نشسته اند. ازهمان آغاز این بلم از کنار کشتی های غول پیکری که نام های خارجی دارند( جومانا لندن، مالدیو و ...) می گذرد و یک تضاد مشخص بین دو وضع قایق و قایق های کوچک و حقیر و کشتی های نفت کش غول پیکر .... شکل می گیرد. امری که می تواند نشانگر کشور و«صنعتی» زیرسلطه و عقب مانده و غول های صنعتی امپریالیست باشد. درست از آنی که دنباله ی یک کشتی را پشت سر می گذاریم و کشتی بزرگی می خواهد وارد صحنه شود موسیقی زنگ دار و هشداردهنده ی فیلم که عمدتا همراه صحنه های هراس انگیز و دردناک فیلم است، آغاز می شود.
وحدت کارگر و دهقان در آغاز فیلم
آنچه در این تصاویر ابتدایی که کارگر و دهقان( فلاح) با هم هستند می بینیم تصویر بزرگ کارگراست که اندیشمندانه گویی به گذشته و آینده ی خویش فکر می کند و کاری که در پیش دارد. دهقان در پس زمینه و کوچک تر از کارگر حضور دارد. از همین جا دوستی و وحدت «کارگر جوان» ما با «دهقان پیر» که هنوز هم ترکه ای و فرز و چالاک است و ذهنی فعال و تقریبا روشن دارد آغاز می شود. پایه ی اساسی این اتحاد فعالیت و کار تولیدی(یا خدماتی)است.
سرزمین نفرین شده - مردان، زنان و بچه ها و سوگواری و حمل تابوت
در ادامه ی راه با مردم بومی و محلی که عازم آن هستیم( جزیره مینو) آشنا می شویم. این آشنایی خواه از طریق بلم های کوچک همانندی است که از کنار بلم ما می گذرند و خواه از خلال عکس هایی است که دوربین به روی آنها مکث کرده و زوم می کند. در اینجا پیش زمینه ای از زندگی و لباس مردم عرب و فرهنگ جزیره ای که قرار است به آنجا برویم می بینیم. این عکس ها سپس در طول فیلم تبدیل به تصاویری از زندگی اهالی روستا می شود و هنگام پیچ و خم های داستان ما با کار و زندگی و فرهنگ اهالی عرب بیشتر آشنا می شویم؛ زراعت، دامداری، خرماکاری، مسافرکشی با بلم و سوگواری ...
آنچه که در این عکس ها بیشتر بارز و هشدار دهنده است زن و بچه و سیاه پوشی و به دوش گرفتن تابوت و سوگواری است. در این تصاویر مردان جدا و زنان با بچه ها جدا از مردان ظاهر می شوند. امری که به ساده گی روابط اجتماعی میان مردان و زنان عرب را در منطقه بازگویی می کند و ما با نمونه ای از آن در زندگی شیخ داستان و همسرش روبرو می شویم. در عین حال تاکید روی به دوش کشی تابوت ها از یک سو بر زندگی سیاه اهالی گواه می دهد و از سوی دیگر آنچه که قرار است در فیلم( یعنی مرگ - نفرین) با آن روبرو شویم. پیش از کشتار پایانی و آنجا که قرار است در اوج خوشی و شادمانی کارگر و زن از یگانگی شان و در پیش بودن زندگی نوین، اتفاقی شوم بیفتد و مرگ رقم بخورد همین تابوت بردن ها و عزداری به شکل تصاویر می آید و هشدار می دهد که چه در پیش است: آیا اینجا سرزمینی نفرین شده است و قرار است نفرین شده باقی بماند؟
خانه ی کهنه شده ای که نیاز به تغییر دارد- آغاز مبارزه ی نو با کهنه
خانه ای که قرار است نقاشی شود، رنگ و رویش را از دست داده و رنگ دیوارهایش کهنه شده است و سوراخ و سمبه های زیادی پیدا کرده که نیاز به گچ کاری و نونوار کردن دارد. خانه یکی از مهم ترین وجوه در فیلم است که بر بستر سرزمینی که از یک سو آب و امکان سرسبز شدن دارد و از سوی دیگر خشک است روییده است. خانه در اینجا نماد جامعه است. خانه ی کهنه زندان است همان گونه که جامعه ی کهنه و روابط اجتماعی کهنه زندان است و نیروی زندگی را سلب کرده و می خشکاند. جامعه نیاز به تغییر و تحول و نو شدن دارد.
مرد خانه کارگر را نمی خواهد زیرا نیازی به تعمیر و نوسازی خانه نمی بیند و روابط موجود در آن را آن گونه که هست می خواهد. اما زن خانه که خود را ارباب اصلی خانه می نامد نیاز به نوسازی خانه را حس کرده و اوست که کارگر را استخدام کرده است.
زن به کارگر می گوید:
«تعمیر خانه نیاز به کارگر دارد کارگری که کار کند..»
این عبارتی است کلیدی در هسته ی مرکزی مورد بحث و واژه های «خانه» و «کارگر» و «کار» نه تنها یک وجه تولیدی بلکه یک بار «سیاسی» دارند. کارگر باید کار کند و وضع خانه را تغییر دهد.
خانه- جامعه - زندان
نخستین لحظه ای که کارگر وارد اتاقی می شود که قرار است در آنجا تا پایان کار به سر برد، تصویر وی را از بیرون و از پشت میله های پنجره می بینیم. انگار بازداشت شده و به سلول اش فرستاده اند. در عین حال نخستین نماها از کارگر که از پشت میله های پنجره به بیرون نگاه می کند و صدای کشتی ها گوش می دهد انگار از پشت میله های زندان است. کارگر وارد رابطه ای می شود که برای وی همچون زندان است و او به گونه ی اسیر می شود. خودش در بخشی از فیلم و هنگامی که از رفتاری که با او شده رنجیده و می خواهد جزیره را ترک کند، می گوید:«پس ما تو این جزیره حبس شدیم». مساله ی اساسی از این پس رهایی از این زندان است. امری که با کار و فعالیت تولیدی و مبارزه ی طبقاتی یعنی تغییر خانه از اسارت گاه به آزادگاه ممکن می شود.
خانه در عین حال زندگی محزون و اندوهبار زن است که نیازمند است از غم زده گی و دلمرده گی بیرون آید. در طول فیلم و به موازات نونوار شدن و جاری شدن خون زندگی در رگ های خانه، لباس های زن تغییر می کند و از لباسی با رنگ سیاه با گردی های کوچک سفید(احتمالا به نشانه ی امید در تاریکی دلمرده گی)، نخست به سفید راه راه( به نشانه ی بینابینی و گذار) و به هنگام نو شدن خانه و در عین حال یگانگی او با کارگر، به لباس های شاد سفید و گلدار( گل به نشانه ی شکوفایی طبیعت و زندگی و نتیجه- میوه) می انجامد.
کارگر- نماد کار و تولید و فعالیت و زندگی
کارگر تقریبا شخصیت یک دست و موزون و متعادلی دارد. او جوان و تندرست، ساده و صمیمی و پر از احساس و عاطفه ی مردمان زحمتکش و نماد کار و تولید و معنویت و انسانیت و مبارزه برای تغییر کهنه به نو است.
تضادها و تردیدهایی که به جان کارگر می افتد در دو بخش است. رابطه ی طبقاتی او با ارباب بیکاره( در یک صحنه ارباب پول های وی یعنی ثمره ی کار وی را می دزدد یا تصاحب می کند) و این پرسش که این کشاکش چه سان پیش خواهد رفت و رابطه ی وی با زن.
اوج نخستین جنگ است و این چنان که اشاره خواهیم کرد به برخاستن و ایستادن در مقابل ارباب در صحنه ای پیش از آخرین مرحله ی نونوار شدن خانه می انجامد و نیز رها کردن زن از دست همسر تجاوزگر در صبح پس از یگانگی جسمانی با زن و کتک زدن ارباب.
البته یک نگاه تحقیر آمیز هم از جانب کارگر به ارباب وجود دارد که به شکل های گوناگون و در موقعیت های مختلف بروز می کند. یکی هنگامی که کارگرزن را در حال هیزم شکستن می بیند از این که ارباب بیکاره گوشه ای خفته واهمیتی برای وی قائل نیست، و همسرش مشغول کارهایی چنین سنگین است، ناراحت و عصبانی می شود و می گوید که« مگر شما مرد ندارید» و«تو دنیا بعضی آدم ها هستند که قیافه شان با کری که می خوانند جور در نمیاد.»که در بخش نخست به آن اشاره کردیم؛ دیگری در بی اهمیتی به ارباب و بی ارج دانستن او( خواه به سبب موقعیت اش و خواه به سبب آگاهی به بی عقلی اش و یا حتی شاید به سبب نوعی حسادت به او که چنین زنی دارد) در صحبت با او هنگامی که در ارباب خیالباف در مورد نقشه های خود صحبت می کند.
در کنار این ها یک دلسوزی نسبت به ارباب در وی وجود دارد. هنگامی که ارباب درباره ی کاشت سبزی و گوجه در مزرعه صحبت می کند وی که تلاش می کند صحبت ارباب را قطع کند و مسائل دیگری را پیش بکشد( رادیو، درب قفل شده) و درست هنگامی که برای نخستین بار اتاق زن خانه را می بیند و عواطف اش رقیق می شود با کمی خشم و بی حوصله گی و با تلاشی که می خواهد آنچنان هم به ارباب بی اهمیت نباشد و لحن اش حاوی نیمچه عاطفه و صمیمیتی باشد به صحبت های ارباب واکنش نشان می دهد و می گوید:« زمین؟ ولی تو باید برای این نقشه هات دو ماه زودتر زمین را شخم می زدی، کرت می بستی، کود می دادی».
دومی به خدمت و عشق و یگانگی می انجامد. تردیدی که در رابطه با زن دچار آن است جدا از احساس خودش نسبت به زن، رابطه ی عاطفی میان زن با همسرش است. او نمی داند که آیا این عاطفه ی زن به همسرش را چگونه تفسیر کند. این امر تا زمانی که زن داستان تیمارستان همسر را برای وی نگفته بود، و سپس بستر خود را در بیرون از خانه ترک می کند و به اتاق وی می آید کمابیش وجود دارد و از آن پس تا حدود زیادی برطرف می شود و با زن به یگانگی می رسد.
کارگر کار می کند، نقاشی می کند؛ هیزم می شکند زن را از غرق شدن نجات می دهد و نخل بزرگی را که با باز شدن سد ممکن است آسیب به روستا وارد کند با یاری دهقان قطع می کند. در پایان رنگ خانه را کامل کرده و از تاریکی و زندان گونگی اش بیرون می آورد؛ سیاهی ها را می زداید و سفیدی و پاکی و جلایش می بخشد و به روشنایی و آزادخانه ای تبدیل اش می کند. خانه پس از نوسازی آماده ی پذیرش زندگی نو می شود.
کارگر زنده ترین و فعال ترین عنصر فبلم است. و این کار و تولید و زندگی و فعالیت و محبت و عشق ورزی است که کارگر نقاش را نمادی از طبقه ی کارگر و نقش تاریخی آن می کند. زن که به نوعی نماد سرزمین است تنها برای خودش نیست که کارگر را می خواهد. در مقابل سماجت دهقان پیر که وقوع فاجعه را پیشگویی می کند و از زن می خواهد که کارگر را«پابند» نکند، می گوید «اگر کارگر بماند اینجا آباد می شود». کار و فعالیت و نوسازی و آباد کردن توام با عشق و عاطفه، تغییر بنای کهنه به نو، این هاست آنچه کارگر ما نماینده ی آن است.
زن
زن زاده ی شهر و درس خوانده است. وی خود را اکنون برتر از همسرش و ارباب خانه می داند. در واقع خانه به وسیله ی وی می چرخد. وی زنی است که جدا از غذاپختن و نان پختن انجام دیگر امورات خانه، کار می کند؛ هنگامی که باد می وزد و گرد و غبار هست تبر می زند وهیزم می شکند( در همان هنگام همسرش در بستر غنوده است) و بذر می پاشد. او از یک زن تحصیل کرده ی شهری به یک زن فعال و کاری در روستا تبدیل می شود.
«وقتی اومد اینجا بلد نبود، نمی دونست تنور چنه، گوساله چنه! لاکن الان از زنان عرب هم کاری تره...».
او تحصیل کرده ای یک پا کارگر شده است. نه تنها به عنوان زن و همچون دگر مرد با مردهمچون دگر زن در پیوند قرار می گیرد، بلکه همچون زنی کارگر و زحمتکش نیز وحدتی بین او و فرد کارگر به وجود می آید و این سه فرد، کارگر و دهقان و زنی شهری و تحصیل کرده که کاری شده است در یک قطب و مقابل بیکاره گی و تن آسایی ارباب قرار می گیرند.
تفاوت این سه این است که دهقان از ارباب اش متنفر است و او را هر گاه فرصت بیابد تحقیر می کند. در نخستین برخورد در خانه در مورد استخدام کارگر نقاش، در دومین برخورد و هنگامی که با کارگر در بلم و از میان نخل ها می گذرند و در سومین هنگامی که ارباب پول های خرماهای فروخته شده را می دزدد و خرج تریاک کشی می کند...
کارگر در عین تقابل با وی در خانه در عین حال به خاطر عواطف زن نسبت به وی، با وی تا پیش از صحنه های پایانی مدارا می کند و کنار می آید.
اما زن در دوگانه به سر می برد: از یک سو او همچون همسر بخشی از تاریخ زندگی گذشته و اکنون وی است و از سوی دیگر او را ناتوان و ناکارا و نابودکننده ی زندگی اش می بیند و بر بیهوده گی وابستگی اش به او واقف است. یکی وی را وابسته به همسر و دیگری گسسته از او می کند. در کل با توجه به اینکه در جبهه ی متحد کارگر- دهقان است اما توان آن را ندارد ازهمسر ببُرد.
احساس و عاطفه ی زن به حال همسر که اینک به حسی برآمده از یادهای گذشته و شاید همچون دلسوزی و ترحم تبدیل شده است، همواره باقی می ماند. این را ما هم در طول فیلم حتی زمانی که بسیار به کارگر نزدیک شده است می بینیم. یکی در صحنه ی پس از دزدیدن پول خرماها به وسیله ی همسر؛ در اینجا زن نگران پول ها که با زحمت به دست آمده اند نیست بلکه نگران همسر است. او به کارگر و دهقان که می خواهند برای برگرداندن او به روستا بروند، می گوید:«می ترسم بلایی سر خودش بیاره.»؛ و دیگری پیش از سکانس پایانی یعنی جایی که همسر می خواهد به زور زن را تصاحب کند و کارگر از راه می رسد و همسر را کتک می زند و زن که با کارگر یکی شده است فریاد می زند: «نزن!»؛ و همچنین در نمای پایانی فیلم که سر همسرش را که خود کشته است در میان دستان گرفته و فریاد سر می دهد که چرا این حجم از بلا باید بر سر وی نازل شود!
اگر از اینکه زن نیاز به پشتیبان در مقابل ارباب - همسر دارد بگذریم تا خود را باز یابد و این را کارگر برای وی به ارمغان می آورد، شخصیت زن در عین اینکه هویت زنانه اش حفظ شده در عین حال قوی ترسیم شده است. به ویژه این که این زن است که در پایان ارباب را می کشد و این را علیرغم اینکه همسرش است، از وی مراقبت کرده و پیوندها و دلبستگی هایی به او حتی با حفظ خشم و کینه و نفرت نسبت به او، دارد انجام می دهد.(یا توجه به پایان موجود فیلم – چنان که در بخش نخست اشاره کردیم مرگ کارگر قرار بود پایان فیلم باشد.اما این پایان تغییر کرده و مرگ ارباب و مویه زن بر جسد هر دو، پایان فیلم شده است). زن نه تنها زن است بلکه نماد امور گوناگون است: سرزمین، زندگی، رهبر، فعالیت و کمال معنوی و صمیمیت و محبت و عشق. و نیز نفرت آنجا که لازم است و در مقابل آنها که کشنده ی شور و نشاط و زندگی ستان هستند. در مقابل پرسش کارگراز دهقان که می گوید:
«چرا ولش نمی کنه بره؟
دهقان به جای زن می گوید: شوهرشه! ولش کنه! بعد از دوازده سال! کجا بره!
کارگر می گوید: همدیگر را خیلی دوست دارند؟
دهقان پاسخ می دهد:
عموم ... می گفت : نخ نفرت از طناب محبت محکم تره»