۱۴۰۰ اسفند ۴, چهارشنبه

بازگشت در تاریخ - نقد نگاه ایده آلیستی به تاریخ(2)

 
بازگشت در تاریخ
نقد نگاه ایده آلیستی به تاریخ(2)
 
طرح مساله ی بازگشت
 حق شناس می نویسد:
« صورت مساله را می توان چنین نوشت: به نظر می رسد تحولات تاریخی گاهی بجای آن که تاریخ را در بستر تکاملی خود به سوی آینده پیش ببرند، به ظاهر، درست برخلاف اصول و مبانی دیالکتیک تاریخی، آن را به گذشته بازگشت می دهند. نیز به نظر می رسد این بازگشت پدیده ای اتفاقی نباشد تا بتوان آن را حمل بر بداقبالی کرد، یا در شمار استثناها قرارش داد؛ بلکه چنین احساس می شود که بازگشت، خود روند بخصوصی است که تابع قواعد و اصول ویژه ی خود می باشد؛ در نتیجه چنانچه شرایط تاریخی برای بروز آن فراهم گردد، وقوع آن حتمی است. باز به نظر می رسد تاریخ در سیر تکاملی خود در گذشته، از روند بازگشت تا آن اندازه بهره برده باشد که در نتیجه ی آن در شعور اجتماعی افراد دانشی ناخودآگاه به این روند به وجود آمده باشد تا آنجا که بتوان بازتاب این دانش نهفته را در اصطلاح هایی که در زبان های گوناگون برای این مفهوم وجود دارد(منجمله «بازگشت»)، «رجعت»، «رنسانس» آشکارا دید.» ( همان ص 7 و 8)
مهم ترین نکته بیان شده در این بند که یکی از اشتباهات حق شناس می باشد این است که گویا بازگشت در تاریخ چیزی خلاف اصول و مبانی دیالکتیک و در اینجا ماتریالیسم تاریخی است.(1)چنین ادعا و یا برداشت می شود که دیالکتیک تنها حرکت رو به پیش را در بر می گیرد و حرکت رو به پس، خواه مثبت و خواه منفی را در بر نمی گیرد. اما چنانچه قانون اساسی دیالکتیک را وحدت اضداد بدانیم-  و نه صرفا در طرح ساده انگارانه و پیش پا افتاده ای از تضاد میان تز و آنتی- آن گاه پیشرفت و بازگشت به عنوان دو امکان در پدیده، تشکیل یک تضاد را داده و با یکدیگر همگون، در یکدیگر نافذ و جاری و به یکدیگر تبدیل می شوند.
حق شناس برخلاف آنچه که در ادامه ی مقالات خواهیم دید، درکی محدود و بسته از دیالکتیک دارد و قانون اساسی دیالکتیک را که قانون تضاد یا وحدت اضداد می باشد پایه ی تفسیر و تعمیم خود قرار نمی دهد. او به ویژه آن را در مورد نفس تکامل به کار نمی برد و بنابراین با درکی که از دیالکتیک در دایره ی محدود و ساده انگارانه ی«تز، آنتی تز و سنتز»( یک تز، یک آنتی تز و یک سنتز) ارائه می دهد، گمان می کند که از دیدگاه دیالکتیک، تکامل روندی خطی و صرفا رو به پیش است و بنابراین صحبت از بازگشت در چارچوب منطق دیالکتیک نمی گنجد.(2)
 از سوی دیگر می توان پرسید این چه جور دیالکتیکی است که در حالی که در کنار پیشرفت در  شعور اجتماعی عامه («ناخودآگاه») و در اصطلاح هایی مانند« بازگشت»، «رجعت» و «رنسانس» نفوذ کرده است، در دیالکتیک پیشروانی مانند هگل که جامع علوم زمان خویش بود و بنابراین از رنسانس و چگونگی رخداد آن آگاه بود، نفوذ نکرده است؟ و یا حداقل نمی توان از آن چنین درکی را بیرون کشیده و به مواردی این چنین تعمیم داد؟
 روشن است که اگر مایه ی و قانون اصلی دیالکتیک هگل را چنانچه مارکس و پس از وی لنین و مائو اشاره کردند قانون تضاد یا وحدت اضداد بدانیم می توانیم آن را شامل تکامل کنیم و بگوییم تکامل امری متضاد است و گرچه سیرکلی آن در جهت پیشرفت است اما می تواند بازگشت های موقتی نیز داشته باشد و بنابراین در تضاد میان پیشرفت و بازگشت نیز خود را بنمایاند.
البته دیالکتیک هگل جدا از ضعف اساسی آن یعنی ایده آلیستی بودن اش، ضعف ها و کمبودهایی دارد که بسی از آنها به وسیله کلاسیک های مارکسیست، به ویژه  لنین و مائو برطرف شده است. در مقالات ما نیز کمابیش به آنها پرداخته شده و اینجا نیز در بخشی که به شرح آن از دیدگاه حق شناس توجه می کنیم، به آنها اشاره خواهیم کرد.  
سپس حق شناس پرسش هایی از این گونه طرح می کند:
پرسش نخست:
«1- آیا به راستی می توان پدیده بازگشت را، به نام یک روند تکاملی در تاریخ، پذیرفت؟»
تمامی تصور نادرست حق شناس از این بر می خیزد که می خواهد به هر قیمت شده خود بازگشت را یک روند تکاملی به شمار آورد گرچه در نوشته ی خود گاه اگر و امایی باقی می گذارد.
 بازگشت بر خلاف پیشرفت، به خودی خود تکاملی نیست، بلکه برعکس روند پیشرفت است، اما چون پیشرفت را به شکلی متضاد در خود نهفته دارد، در مجموع در چارچوب روند تکاملی جای می گیرد.
اشکال متضاد حضور پیشرفت هم می تواند به شکل مثبت باشد؛ یعنی بازگشت از سوی عوامل و نیروهای نماینده ی پیشرفت به کار گرفته شود و بنابراین بازگشت در خدمت پیشرفت باشد،همچون رنسانس در اروپا؛ و هم می تواند به شکلی منفی باشد؛ یعنی بازگشت از سوی عوامل و نیروهای نماینده ی پسرفت و ارتجاعی به کار گرفته شود و در خدمت بازگشتی ارتجاعی باشد، همچون بازگشت ادبی در ایران و یا بازگشت به 1400 سال پیش به وسیله نیروهای مرتجع رژیم کنونی ولایت فقیه. در این صورت دوم یعنی شکل منفی بازگشت، در صورت جمع شدن شرایط لازم، زمینه ای غلیظ  برای جهش و پیشرفت های گوناگون بعدی به وجود می آید.
تصور نادرست حق شناس از اینجا برمی خیزد که رنسانس را در«بازگشت» خلاصه می کند. در حالی که در«بازگشت» رنسانسی - چنانچه حق شناس هم به آن اشاره می کند - به اصطلاح«خیری» نهفته است؛«خیری» در راستای پیشرفت و تکامل. طبقه ای نو یعنی بورژوازی می خواهد نظام موجود را تغییر دهد و به نظام دیگری تبدیل کند؛ نظامی که در راستای تکامل است، یعنی نظام سرمایه داری. اما این طبقه برای حرکت رو به پیش و در تقابل با فرهنگ حاکم، از عناصر مثبت فرهنگی گذشته و البته نقادانه یاری می جوید صرفا برای اینکه راه را برای خود و فرهنگ ویژه ی خود آسان تر و ساده تر باز کند. این طبقه مستقیما و بدون روپوش نمی تواند فرهنگ خود را طرح کند و بنابراین رو به روش غیرمستقیم آورده و فرهنگ خاص خود را در دل فرهنگ گذشته پنهان می کند و یا آن را مقدمه ای بر طرح فرهنگ ویژه خود می سازد. به بیانی دیگر برای اینکه خیز به جلو بردارد و یا بپرد، به عقب برمی گردد.  
رنسانس بازگشت عملی به اقتصاد، سیاست و یا حتی تحقق عملی فرهنگ یونان باستان به گونه ای ناب نیست، بلکه استفاده از آن ها- در اینجا اساسا فرهنگ - برای جهش به پیش و برای ایجاد فرهنگی نوین یعنی فرهنگ سرمایه داری است که با فرهنگ یونان باستان تفاوت اساسی و کیفی دارد. چنین دیدگاهی حتی در نمودارهایی که حق شناس کشیده نیز خود را نشان می دهد. رنسانس، نضج فرهنگی سرمایه داری در دل فئودالیسم است و برای رشد سرمایه داری تلاش می کند و مقدمات و زمینه فراهم می آورد.(3)
پرسش دوم:   
«2- چنانچه بازگشت را به عنوان یک روند تکاملی بپذیریم، شرایط بهره گیری از آن به وسیله ی تاریخ چیست؟ به عبارت دیگر، شرایط بروز بازگشت در تحولات تاریخی چیست؟»
این بهره گیری به وسیله ی تاریخ، همان نکته ی مورد توجه ماست. بازگشت در تاریخ صورت می گیرد تا پیشرفت از آن بهره بگیرد. به بیانی دیگر اشکال مثبت و منفی بازگشت در هر حال شرایط را برای پیشرفت آماده می کنند. آنچه که مهم است این است که عوامل و نیروهای نوین تاریخی یک جامعه ی معین چگونه از این اشکال به سود پیشرفت بهره می گیرند و آن را تحقق می بخشند.
در رنسانس بازگشت کاملا آگاهانه و مثبت و از جانب نمایندگان فرهنگی نیروی نویی به خدمت گرفته می شود که خواهان تکامل همه جانبه در اقتصاد، سیاست و فرهنگ است و طی یک دوران تاریخی معین امر خود را تحقق می بخشد. این بازگشت تنها از نظر صوری بازگشت به شمار می آید و هم به طور خاص و هم به طور عام در خدمت تکامل است.
 در جمهوری اسلامی بازگشت به گذشته خلاف خواست و اراده ی مردم و نیروهای نوین تاریخی، از سوی نیروهای کهنه و پلیدی به خدمت گرفته می شود تا منافع آن نیروهای کهنه را در شرایط نوین کشوری و جهانی تامین کند. امر دوم از دیدگاه خاص، خلاف روند تکامل و یک بازگشت ارتجاعی به شمار می آید، اما از دیدگاه عام تاریخی امری است که ضد خود را می پروراند؛ یعنی شرایط را برای جهش های بزرگ تری به پیش و در جهت تکامل آماده می کند.
به گونه ای ساده، بدون این حکومت تا کنون 43 ساله ی جمهوری اسلامی، علیرغم دردبار و رنجبار بودن آن برای تمامی مردم ایران و به ویژه طبقه ی کارگر و دیگر طبقات زحمتکش، شاید این همه امکان اندیشیدن و تعقل در مورد گذشته و آت و آشغال های موجود در تاریخ فرهنگی( به ویژه مذهبی) و سیاسی ایران و این همه پرسش درباره ایرادات و ضعف های تاریخی ملت ایران و این همه انتقاد از خود مردم ایران فراهم نمی شد. انتقاد از خودهایی که می تواند دوره ی کنونی را که ما به ژرفای چاهی عمیق سقوط کرده ایم، به یکی از بزرگترین اوج ها و فرازهای برجسته ی تاریخ ایران تبدیل کند.
پرسش سوم 
«3- اصول و قواعد جاری در روند بازگشت کدامند؟ »( در این مورد در بخشی مجزا صحبت خواهیم کرد).
پرسش چهارم
«4- آیا پذیرش روند بازگشت مستلزم نفی روند دیالکتیک در تاریخ، یا دست کم، مستلزم نفی شمول عام آن خواهد بود؟ یا اینکه بازگشت نه تنها دیالکتیک تاریخی را نفی نمی کند، بلکه به تکمیل و رفع نارسایی های احتمالی آن نیز کمک خواهد کرد؟ با به طور خلاصه رابطه ی بازگشت با دیالکتیک در تاریخ چه می تواند باشد؟»( ص 8)
اینجا همان اشتباه دوباره تکرار می شود. قرار است که با بررسی بازگشت در تاریخ «نارسایی های احتمالی» دیالکتیک بر طرف شود. گویا دیالکتیک تنها پیشرفت را و در روندی خطی در بر می گرفته و به هیچ وجه شامل بازگشت نمی شده است. و این در حالی است که به ویژه  کلاسیک های مارکسیسم همواره در مورد برگشت های موقتی در چارچوب پیشرفت عمومی اشاره کرده اند.
ادامه دارد.
م- دامون
بهمن 400
یادداشت ها
1-     البته حق شناس از عبارت« به ظاهر درست بر خلاف اصول و مبانی دیالکتیک تاریخی» استفاده می کند، اما زمانی که به شرح دیالکتیک هگل از دیدگاه خود وی پرداختیم خواهیم دید که طبق این شرح بازگشت را نمی توان«به ظاهر» برخلاف اصول و مبانی دیالکتیک تاریخی دانست بلکه با چنین شرحی بازگشت برخلاف اصول و مبانی دیالکتیک خواهد بود. خود وی نیز کمی بعد در پاره ی 4 نوشته ی خویش و پس از شرح برخی بازگشت ها می نویسد که «به نظر نمی رسد که بتوان این رویدادها را در چارچوب منطق دیالکتیک به شکل کلاسیک آن توجیه نمود».
2-    ما در مقالات خود با نام درباره ی شناخت، در مورد مساله ی بازگشت در تاریخ در مورد اشکال گوناگون وحدت اضداد در تکامل و نیز امکانات متضاد در هر پدیده وهمچنین شکل های بازگشت در زمینه های گوناگون صحبت کرده ایم و خواننده این نوشته را به آنها رجوع می دهیم.  
3-    نوشته ی حق شناس پر از تضاد است. او این نمودار را رسم می کند که در رنسانس نخست به گذشته برگشت می شود و آنگاه سیر تکامل از این گذشته به سوی آینده از سر گرفته می شود. اما او نمی تواند حتی در سال 1358 که خمینی و نیروهای مرتجع گرد وی امثال بهشتی  دست بالا را در حکومت داشتند، چنین مسیری را برای جمهوری اسلامی پیش بینی کند و حتی با درک های نادرست خود در مورد فرهنگ ایران، ذره ای امیدوار باشد که مثلا گونه ای رنسانس فرهنگی در ایران- مانند تمدن اسلامی در قرون وسطی- شکل بگیرد؛ زیرا تفاوت دو نیروی طبقاتی- تاریخی در رنسانس و در بازگشت نوع جمهوری اسلامی کاملا روشن است. یکی برمی گردد که پیش رود و دیگری برمی گردد برای این که جلوی پیشرفت را بگیرد و بقای حکومت باد آورده و موجودیت کنونی خود را تضمین کند. یکی بورژوازی انقلابی قرون جدید است و دیگری مشتی طفیلی و فسیل تاریخی که جا پای بورژوا- کمپرادورهای مرتجع گذاشته و به جای اشکال نیمچه مدرن آنها از عقب مانده ترین و مرتجع ترین اشکال سیاسی یعنی ولایت فقیه و سازمان هایی مانند شورای نگهبان و مجلس خبره گان و نیز فرهنگی یعنی تسلط مطلق دین و مذهب در متحجرترین اشکال خود سود می جویند. 

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر