۱۳۹۹ آذر ۱۹, چهارشنبه

درباره شناخت* بخش نخست ماتریالیسم تاریخی انسان و طبیعت

 

  درباره شناخت* 

بخش نخست  

ماتریالیسم تاریخی 

انسان و طبیعت

1-   انسان جزیی از طبیعت یا جهان مادی است. طبیعت در مسیر تاریخ خود به گونه ای پیوسته تکامل یافته، اجزاء آن نوسازی شده و به مرور و در دل تحولات بی شمار کیفیات نوین از خود بروز داده است. پیدایش گیاهان و موجودات زنده ثمرات تغییرات و دگرگونی های بی شمار طبیعت است. انسان نیز از درون این موجودات زنده و تکامل بی وقفه ی آنها ظهورکرده است. ذهن انسان یکی از عالی ترین محصولات تکامل طبیعت است. تکامل طبیعت بی پایان است.

2-   انسان به گونه ای اجتماعی زیست می کند. اجتماع انسانی از دل طبیعت بر آمده و نیازهای خود را از آن تآمین کرده است.

3-   انسان در آغاز پیدایش خود رابطه ای برابر با طبیعت نداشت، بلکه زیر سلطه ی نیروها و قوانین ضروری آن به سر می برد و قادر نبود جز به سختی و جدال راه بقاء خویش را در دل طبیعت بگشاید. از یک سو او نمی توانست از زیر قوانین جبری طبیعت بگریزد و از سوی دیگر کور به سر بردن در این قوانین برای او به منزله مرگ و نابودی بود.

4-   انسان به مرور زمان توانست راه بقاء و زندگی خویش را از دل تضاد خویش با قوانین طبیعت و شناخت این قوانین بگشاید.

5-   پس رابطه محصول طبیعت با خود طبیعت رابطه ای دوگانه و متضاد می گردد. از یک سو انسان مجبور است برای رفع احتیاجات نخستین خود یعنی خوردن و پوشاک و مسکن، طبیعت موجود را دگرگون کند و اجزاء آن را به شیوه ی دلخواه برای تداوم زندگی و تکوین خویش درآورد، و از سوی دیگر، انسان همواره مجبور بوده است برای بقاء زندگی اش با مشکلات و سختی هایی که وجود آنها، وی را نیز در خطر نابودی قرارمی داده بجنگد. زلزله، طوفان، صاعقه، سیل، آتشفشان و ...تغییراتی درون نیروهای طبیعت هستند که انسان همواره  ناچار بوده با آن ها ستیزکند. این تحریکات طبیعت هربار که رخ داده اند، بخش هائی از اجتماعات انسانی را نابود کرده اند. انسان می بایست راهی برای مهار کردن این نیروها و یا راهی برای ایمن نگه داشتن خویش درمقابل این نیروها ابداع کند.

6-   انسان در روند تهیه خوراک و پوشاک و مسکن نه تنها از طبیعت بهره برداری کرده بلکه طبیعت را دگرگون کرده است؛ در آن گذاشته و برداشته است.

7-   دگرگون کردن طبیعت  از جانب انسان تنها بازسازی ساده و تکراری نبوده است، بلکه انسان توانسته  از جوانب گوناگون طبیعت را از نو بیافریند و این نه تنها در جهت نیازهای خویش، بلکه در جهت تکوین و تکامل خود طبیعت نیز بوده است. انسان همچون عضوی از طبیعت بر روی اجزاء دیگر تأثیری کمی و کیفی گذاشته و در تکوین ارگانیسمی که خود به آن تعلق داشته، سهم و نقش ویژه ای ایفا کرده است.

یادداشت یک: ما در اینجا وارد نقد این نکته که چگونه روابط تولیدی سرمایه داری طبیعت را تخریب کرده و محیط زیست انسان را به نابودی سوق داده است، نمی شویم.

انسان و ابزار

1-    دگرگون کردن طبیعت به وسیله انسان به وسیله کار و تولید صورت گرفته است. کار و تولید درعین حال بازسازی و بازتولید خودانسان بوده است

2-    فرایند کار و تولید، انسان را از موجودی که از طبیعت شناختی نداشت و اسیر نیروها و زیر سلطه قوانین آن  به سر می برد و او به گونه ای کور با آنها برخورد می کرد، به موجودی تبدیل کرد که تا حدودی نیروها و قوانین طبیعت را می شناخت و می توانست از زیر سلطه ی نیروهای طبیعت رها گشته و آزادی نسبی در برابر طبیعت کسب کند.

3-   وجود اجتماع انسانی به کار و فرایندهای تولیدی وابسته است؛ بدون کار و تولید، اجتماع انسانی دوام نمی آورد. کار و تولید از طریق ابزار و وسائل ساخته انسان به روی طبیعت صورت می گیرد.

4-   برای دگرگون کردن طبیعت منطبق با نیازهای خویش، انسان از ابزار بهره جسته است.  انسان ها به مدد ابزار و وسائل کار، تولید مادی خود را سامان داده اند و توانسته اند رابطه خویش را با طبیعت به وسیله آنها تنظیم کرده و از بقا خویش دفاع کنند.

5-   به این ترتیب دو عنصری که در تغییر دادن طبیعت نقش دارند یکی خود انسان یعنی نیروها و توانایی های فیزیکی و فکری وی است و دیگر ابزاری که خود می سازد و به یاری آن نیرو و توانایی فیزیکی خود را در تغییر طبیعت ارتقاء می دهد. به بیان ساده تر ابزار همان امکانات و نیروهای درونی انسان است که به یاری عوامل طبیعت، بیرونی شده و با گرفتن شکلی مادی به خود، امکانات  و نیروهای انسان را برای دگرگون کردن طبیعت منطبق با نیازهای خویش افزایش داده است. این دو عنصر به روی هم نیروهای مولدهستند.

مناسبات تولید

1-   رابطه ای که انسان ضمن کار و تولید با طبیعت برقرار کرده است درعین حال و درون خود انسان ها رابطه ای را نیز موجب گشته است یابه عبارت دیگر برای برقراری رابطه با طبیعت و کار و تولید انسان ها نیازمند این بوده اند که رابطه ای معین را میان خود سامان دهند و به مدد این رابطه میان خود، آن رابطه میان خود و طبیعت را پیش ببرند و تکامل بخشند.

2-    پس رابطه و مناسبات میان اجتماع انسان ها با طبیعت از طریق رابطه اجتماعی میان خود انسان ها طی کار و تولید صورت گرفته است.  این روابط را روابط تولیدی می خوانند.

3-    در دل دو سوی این روابط، یعنی رابطه میان انسان با طبیعت و رابطه میان انسان ها است که انسان ها از یک سو خود و ابزار خود را در رابطه با طبیعت و از سوی دیگر روابط  درون اجتماع خود را تکامل بخشیده اند.

4-    چون رابطه میان انسان با طبیعت مشتمل بر دو عنصر انسان و ابزار می باشد، اساسی ترین بازتاب آن درون رابطه انسان ها در اجتماع، شکل رابطه بین انسان و ابزار را می باید. بنابراین مهم ترین بخش روابط تولیدی مشتمل بر رابطه میان انسان ها  و ابزارهای تولید است. این رابطه چگونگی مالکیت ابزار و وسائل تولید است. یعنی این که مالکیت ابزار و وسائلی که انسان آنها را در دگرگون کردن طبیعت و برای رفع نیازهای خویش برای بقاء به کار می رود در اختیار کیست. فردی است، جمعی است و... به این ترتیب، مالکیت ابزار و وسائل تولید، یعنی شکل رابطه ی درونی میان انسان ها ضمن کار و تولید و شیوه بهره وری از ثمرات تولید، اساسی ترین وجه روابط تولیدی است.

5-    به جز رابطه مالکیت  بین انسان با ابزار، رابطه ی درونی میان انسان ها دو وجه مهم دیگر دارد. نخست این که جایگاه و موقعیت افراد در تولید چگونه است؛ فرمان دهی است یا فرمانبرداری. بر مبنای همکاری دوستانه و صمیمانه است یا بر مبنای دستور و آمرانه. رابطه ی دوم این است که ثمرات کار و تولید چگونه توزیع می شود. آیا این گونه است که در نفس خود برابری های معینی را حمل می کند و یا خیر بر نابرابری های واقعی استوار است.

یادداشت یک - در مورد برابری باید بگوییم توزیع در شکل صوری خود می تواند نابرابر باشد، اما نفس درونی آن برابر باشد. یعنی انسانی که توانایی های وی برای کار کمتر از دیگری است همچنان که دیگری که توانایی هایی معمولی دارد می تواند به اندازه نیازهای خود از ثمرات کار و تولید بهره مند گردد وی نیز به اندازهای نیازهای خود از توزیع ثمرات کار و تولید بهره مند شود. این نابرابری ظاهری تغییری اساسی در نفس برابری موجود میان انسان ها ایجاد نمی کند.  

6-   گفته شد که اساسی ترین رابطه تولیدی انسان ها این است که چه کسانی مالکیت وسائل یا ابزار تولید را دارا هستند. آیا این ابزار وادوات به همه انسان ها تعلق دارند یابه کسی یا کسانی از میان آنها متعلق است. دو شکل مالکیت وجود دارد. یکی مالکیت حقوقی و دیگری مالکیت واقعی. این دو مالکیت باید توامان وجود داشته باشد. چنانچه مالکیت حقوقی وجود داشته باشد، اما مالکیت واقعی یعنی مالکیت عملی وجود نداشته باشد، چنان مالکیت حقوقی به یک مالکیت صوری تبدیل خواهد شد. چنانچه مالکیت واقعی وجود داشته باشد اما مالکیت حقوقی وجود نداشته باشد، یا ثمرات آن به آن که مالکیت واقعی را دارد تعلق نخواهد گرفت و یا آن مالکیت شکل مالکیتی تثبیت نشده، یا ثباتی نسبی نیافته و بر طبق شرایط و وضعیت جاری «غیرقانونی» را خواهد داشت و بر طبق آن قوانین می تواند سلب گردد.

دو نوع مناسبات تولیدی

1-    دو نوع رابطه با ابزار تولید، دو نوع مالکیت بر ابزار و وسائل تولید در سراسر تاریخ بشر به چشم می خورد:

یکم این که مالکیت ابزار تولید به اقلیتی از انسان ها تعلق داشته است. این امر موجب شکل گیری جوامع  طبقاتی گردید. روابط تولید برده داری، فئودالیسم و سرمایه داری درشکل های گوناگون و ویژه شان جوامعی بوده وهستند که مالکیت ابزار در دستان برده داران، فئودال ها و سرمایه داران بوده است. جوامع اشتراکی اولیه و سوسیالیستی متأخر)( شوروی تا 1957 یعنی سال کودتای خروشچف و چین تا سال 1976 سال کودتای تنگ سیائوپینگ. کشورهای دیگر نیز تا زمان قدرت گرفتن رویزیونیست ها) جوامعی بوده اند که مالکیت ابزار تولید به همه و یا اکثریت انسان ها تعلق داشته است.

2-   دو نوع رابطه ، دو نوع شکل پیوند میان انسان ها درسراسر تاریخ بشر به چشم می خورد:

یکم این که این رابطه همکاری دوستانه و یاورانه میان انسان ها بوده است و انسان ها ضمن کار و تولید به یکدیگر مساعدت و یاری می کرده اند و حکم رهبری و رهبری شونده بر مبنای درایت فکری و تجربه عملی استوار بوده است. جوامع اشتراکی اولیه و جوامع سوسیالیستی متأخر از این جوامع اند. و دوم این که این رابطه مبتنی برهمکاری نبوده و بر مبنای تحکم و اجبار از جانب اقلیت و مطیع و به فرمان بودن اکثریت استوار بوده است. جوامع طبقاتی برده داری، فئودالیسم و سرمایه داری از این جمله اند.

3-    دونوع بهره بردن از ثمرات کار یا نحوه توزیع ثروت تولید شده در تاریخ مشاهده می شود. یکی این که ثمرات و بهره های کاربه همه انسان ها تعلق داشته باشد. جوامع کمونیستی اولیه و سوسیالیستی متأخر از این جمله اند و دیگر این که ثمرات کار به اقلیتی ناچیزی تعلق داشته و اکثریت از ثمرات کار و تولید فقط  بهر زندگانی بخورونمیر بهره برده اند.

یادداشت یک - اگر مالکیت وسائل تولید به اقلیتی از انسان ها یعنی به طبقات حاکم اختصاص داشته باشد، رابطه کاری میان انسان ها شکل تحکم و تحمیل و اجبار را به خود خواهد گرفت و توزیع ثمرات کار به اقلیت ممتاز برده دار، مالک فئودال و یا سرمایه دار تعلق خواهد یافت. مناسبات تولید در چنین جوامعی بهره بردن انسانی از انسان دیگر، استثمار انسان توسط انسان یا استثمار طبقاتی خواهد بود.

برعکس، اگرمالکیت وسائل تولید به همه انسان ها هم به طور حقوقی وهم به طور عملی و واقعی تعلق داشته باشد، نحوه ی رابطه درونی میان انسان ها همکاری صمیمانه و تعاون خواهد بود و ثمرات بهره وری نیز به طور واقعی و به گونه ای مناسب میان انسان ها توزیع خواهد شد. جامعه کمونیستی، چنین جامعه ای خواهد بود.

ادامه دارد.

م- دامون

           آذر99

*مقالاتی که زیر نام بالا در وبلاگ گذاشته خواهد شد حدود سال ها 1380 نگارش یافته اند و تا حدودی در آنها تجدید نظر شده است.   

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر