۱۳۹۹ آذر ۲۱, جمعه

درباره روز دانشجو(1)*

 

درباره روز دانشجو(1)*


16 آذر روز دانشجو بود و ظاهرا بدون رویداد برجسته و خاصی سپری شد. برخی دانشجویان سخنرانانی را که تعدادی از آنها از اصلاح طلبان حکومتی بودند، دعوت کردند و به طور مجازی مراسم این روز را پیش بردند. امر مضحک این بود که مشتی از مستبدین سیاسی و خیره سران پاسدار نیز برگزیده شده بودند تا برای دانشجویان سخنرانی کنند و مثلا روز دانشجو را ارج گذارند!
 نکته با اهمیت در مورد وضعیت جنبش دانشجویی ضعیف شدن و افت نسبی این جنبش است. بخشی از این افت به وجود کرونا، تعطیلی کلاس ها و عدم امکان گردهمایی دانشجویان و غیره بر می گردد و بنابراین تا حدودی ناخواسته است. از سوی دیگر، همه ی جنبش های اجتماعی شدت و ضعف و فراز و فرود دارند و افت یک جنبش در یک مبارزه رو به جلو و تکامل، آن هم در شرایطی که جنبش های دیگر از جمله جنبش کارگری تحرکات نسبی دارند،می تواند چندان غیر معقول نباشد و گاه حتی به عنوان دوران تجدید نیرو ارزیابی شود.
با این وجود، شرایط کنونی جنبش دانشجویی را نمی توان صرفا به این مسائل کلی که هر جنبشی شدت و ضعف و افت و خیز دارد، محدود کرد، گر چه حتی در مواری این چنین باید علل ضعف و یا افت آن و به طور کلی شرایط آن مشخص گردد.  باری جدا از این نکات، افت و یا شرایط ویژه ای که جنبش دانشجویی در آن به سر می برد، دلایل خاص خود را نیز دارد. پیش از این که به دلایل اشاره کنیم، نخست در مورد خصال ویژه جنبش دانشجویی صحبت می کنیم.
خصال ویژه جنبش دانشجویی
جنبش دانشجویی در کشوری که از یک سو زیر سلطه استبداد(شاهی یا دینی) است و از دیگر سو زیر سلطه امپریالیسم جهانخوار، و تا آن جا که به گونه ای کلی در مورد این جنبش صحبت می کنیم، دارای دو خصلت برجسته است که یکی خصلت ضد استبدادی، دموکراتیک و آزادیخواهانه و دیگری خصلت ضد امپریالیستی و استقلال طلبانه آن است.
نگاهی به رویدادهای مهم دانشجویی در ایران نشانگر این است که این جنبش دارای هر دو خصلت بالا بوده است. تنها گاه خصلت ضد استبدادی، دموکراتیک و آزادیخواهانه آن عمده شده و گاه خصلت ضد امپریالیستی و استقلال طلبانه آن.
جنبش دانشجویی از همان رویداد تاریخی برجسته نخستین خود یعنی 16 آذر1332خصلت برجسته ی ضد امپریالیستی و استقلال طلبانه خود را نشان داد. این رویداد فوق العاده پس از کودتای امپریالیستی - ارتجاعی 28 مرداد32 و در اعتراض به ورود نیکسون به ایران شکل گرفت؛ یعنی یکی از سران کشوری که کودتای ضد ملی را علیه دولت ملی مصدق و جنبش دموکراتیک و استقلال طلبانه مردم ایران سازمان داده بود، و اینک برای سان دیدن از جانب نوکران خود، شاه حقیر و سران مزدور کودتاگر ارتش به سرکردگی فضل الله زاهدی و گرفتن جشن پیروزی به ایران آمده بود.
در عین حال خود این مبارزه، روی دیگری هم داشت که همانا رویه ی ضد استبدادی، دموکراتیک و آزادیخواهانه آن بود؛ یعنی مبارزه علیه شاه و دم و دستگاه سلطنتی که با طرح ریزی های دستگاه های امنیتی آمریکا و انگلیس  روی کار آمده بود.
 به دستور سگ زنجیری امپریالیست ها یعنی شاه سابق که اینک مشتی مزدور نوکر صفت سلطنت طلب و شاه پرست( و از جمله دارودسته های منفور حکمتی و «کمونیسم کارگری» امپریالیستی) سنگ اش را به سینه می زنند، این جنبش به خون کشیده شد و سه مبارز دانشجو جان خود را از دست دادند.(1)
به طور کلی، تلاشی که از جانب مستبدین و مرتجعین سرمایه دار کمپرادور، خواه نوع شاهی و خواه نوع مذهبی آن و خواه از جانب انواع و اقسام رویزیونیست ها و ترتسکیست ها صورت گرفته است، نشان داده و می دهد که آنان تلاش می کنند که این خصلت ها را در این جنبش بکشند و جنبشی که ماهیتا انقلابی است، در بهترین حالت به یک مبارزه رفرمیستی و در بدترین حالت به بی تفاوتی سیاسی بکشانند.
اکنون به علل وضع فعلی این جنبش بپردازیم .
وجود استبداد مذهبی و سیاسی
شکی نیست که یکی از مهم ترین عوامل این افت وجود استبداد مذهبی و سیاسی حاکم و سرکوب همه جانبه و مداوم این جنبش به ویژه پس از سال 78 تا کنون بوده است.(2) این وضعی است که نه تنها در مورد جنبش دانشجویی صدق می کند، بلکه در مورد تمامی جنبش های موجود در ایران راست در می آید. جنبش کارگری، جنبش طبقات میانی، جنبش خلق ها و اقلیت های مذهبی زیر ستم، جنبش زنان، هنرمندان و ... تماما زیر شلاق استبداد به سر می برند. به واقع، هیچ جنبش و گروه و دسته ای نیست که زیر ستم استبداد حاکم و جمهوری اسلامی و حاکمان سرمایه داری که برده وار نوکر اقتصادی امپریالیسم هستند، نباشد.
گویا این امر می تواند ما را از تحلیل بیشتر قضیه بی نیاز کند. استبداد مذهبی حاکم است و همه و هر کس سرکوب می شود. مرتجعین و ستمگران تمامی منفذهای اعتراض و مبارزه را بسته اند و این امر را با سیاست های خاص برای هر جنبش و گروه ( مثلا برای دانشجویان، ستاره دار کردن و دیگر تمهیدات و نهایتا اخراج از دانشگاه و...) و نیز سیاست های عام( بازداشت، شکنجه، زندان، اعدام) که در مورد تمامی جنبش ها پیاده می شود، انجام داده اند و ظاهرا بر این مبناست  که حرکتی آن چنانی در جنبش دانشجویی صورت نمی گیرد. اما این تحلیل کافی نیست.
اغلب این سوی قضیه چنان بزرگ می شود که سوی های مهم تر قضیه که در شرایط کنونی اهمیتی به مراتب بیشتر دارند، از نظر فرو می افتد. در بسیاری کشورها، استبداد سیاسی وجود داشته است و با این وجود جنبش های جاری و از جمله دانشجویی راه خود را یافته و پیش رفته است، چرا در ایران نباید چنین شود؟
حساس بودن دانشجویان
چنان که می دانیم دانشجویان حساس ترین بخش جامعه هستند. حساس ترین را باید به دو معنا در نظر گرفت:
نخستین معنای مهم آن این است که دانشجویان نه تنها نسبت به آنچه در جامعه و در عرصه های گوناگون سیاسی و فرهنگی می گذرد بی تفاوت نیستند، بلکه عموما به گونه ای سریع واکنش نشان می دهند. بسیاری از رویدادها و مبارزات دانشجویی از 16 آذر 32 به این سو در ارتباط با این خصلت ویژه است. 18 تیر که نخست واکنشی بود نسبت به بسته شدن روزنامه سلام و سپس ابعادی گسترده پیدا کرد، واکنش به شلیک به هواپیمای مسافربری اوکراینی به وسیله سپاه پاسداران و ... از این مواردند.
 حدو حدود این واکنش ها و نیز تند و تیز و یا کند بودن آنها نیز از یک سو به وضع درونی جنبش دانشجویی ربط می یابد و از سوی دیگر به وضع بیرونی.
 در مورد وضع بیرونی باید گفت که این مسأله هم به نیرو و دامنه استبداد حاکم و هم به سرکوب خاص جنبش دانشجویی مربوط است. اما در مورد وضع درونی: این امر اساسا وابسته به درجه وجود پیشروان و عناصر فعال انقلابی در این جنبش است. چنانچه در درون جنبش دانشجویی عناصر پیشرو و فعال دموکرات مبارز و انقلابی حضور داشته باشند و با رعایت تمامی شئون مخفی کاری که در شرایط استبداد و اختناق جزو الفبای مبارزه است و بدون آن ادامه کاری در هیچ جنبشی تامین نخواهد شد، جنبش خود را پیش ببرند، این امکان که ارتجاع حاکم بتواند از واکنش های آن ها در برابر رویدادهای اجتماعی و سیاسی جلوگیری کند و این جنبش را به اصطلاح به افت و تعطیلی بکشاند، بسیار کمتر می شود.
دومین معنای حساس بودن این است که باورها و مبارزات دانشجویی تجلی سیاسی باورها و مبارزات تمامی طبقات در جامعه است. آنها به گونه ای بازتاب دهنده ی نظرات احزاب سیاسی جریان های گوناگون طبقاتی هستند. از این رو، وضع آنها به گونه ای و تا حدودی به وضع این احزاب و سازمان های سیاسی وابسته است. می گوییم تا حدودی، زیرا خود احزاب و گروه ها و سازمان های سیاسی هر طبقه عموما نخست از درون جنبش دانشجویی و در شرایط اوج گیری های این جنبش به وجود می آیند و شکل می گیرند؛ و یا به عبارت دیگر خود دانشجویان هستند که نخستین هسته های مرکزی احزاب و سازمان های سیاسی را تشکیل می دهند.
با این وجود، تا جایی که بتوان بین جنبش دانشجویی به عنوان جنبشی مستقل و احزاب سیاسی بیرون از آن رابطه برقرار کرد، عموما این گونه است که هر گاه این احزاب و جریان ها دارای باورهای مستحکم و تحرک  سیاسی و مبارزاتی باشند، این امر در جنبش دانشجویی بازتاب یافته و این جنبش دارای تحرک و پویایی می گردد و به اوج می رسد. برعکس، هر گاه وضع این احزاب و جریان ها دچار گسستگی، پریشانی و مشکلات باشند، این وضع در جنبش دانشجویی بازتاب یافته و مبارزات آنها را دچار گسستگی، پریشانی و مشکلات می کند. این امر همچنین انحرافات موجود احزاب سیاسی را در بر می گیرد که می توانند تاثیرات مخربی به روی جنبش دانشجویی بگذارد.
 گفته شد تا جایی که بتوان رابطه برقرار کرد، زیرا جنبش دانشجویی در حالی که می تواند در تبعیت از حرکات احزاب سیاسی و به واسطه وجود عناصر آنها در راس گروه های دانشجویی واکنش نشان دهد، در عین حال جنبشی مستقل است و گاه فراز و فرودهای آن ربطی مستقیم به وضع احزاب سیاسی پیدا نمی کند. مثلا در طول سال های دهه ی هفتاد، احزاب سیاسی غیر حکومتی در ایران چندان فعال نبودند، با این همه، جنبش دانشجویی تحرکات ویژه خود را داشت.(3)
به این ترتیب، واکنش ویژه جنبش دانشجویی در قبال رویدادهای جاری در جامعه می تواند به عنوان واکنش مستقل جنبش دانشجویی در قبال آن حوادث، صرف نظر از تاثیر احزاب سیاسی بروز کند و یا می تواند بازتاب واکنشی نظرات و سیاست های احزابی باشد که در قبال آن رویدادها موضع گیری کرده اند و جنبش دانشجویی نیز به تبعیت از این جریان ها و احزاب موضع گیری کند.
نقش جریان های کمونیستی در جنبش دانشجویی
 ما در بالا از دو خصلت در جنبش دانشجویی صحبت کردیم. اکنون باید بیفزاییم که گر چه این درست است که جنبش دانشجویی یک جنبش دموکراتیک و ضد امپریالیستی است و از نظر کمیت نیرو، جریان های کمونیستی در آن اقلیتی بیش نیستند و به اصطلاح از این نظر دست پایین را دارند، اما پیشروترین، پرتحرک ترین و تاثیر گذارترین بخش آن و در عین حال دارای توانایی برای رهبری آن  تا جایی که ما از جنبشی به عنوان جنبش دانشجویی صحبت می کنیم، همین بخش کمونیستی آن است.
از دیدگاه انقلاب در کشوری که ساخت اقتصادی آن یک سرمایه داری سر و دم بریده تک محصولی زیرسلطه ی امپریالیسم و خصلت عمده انقلاب آن، دموکراتیک وضدامپریالیستی باشد، هم چنان که از نظر تئوری، تاکتیک و استراتژی و سازمانی یک حزب کمونیستی واقعی طبقه کارگر باید رهبری انقلاب دمواتیک نوین ایران، انقلابی برای آزادی و استقلال ایران از دست امپریالیست ها و سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور حاکم را در دست گیرد و در نتیجه  تمامی جنبش های دموکراتیک  آزادی خواهانه و ضد امپریالیستی را رهبری کند، به همین سان در جنبش دانشجویی، همین بخش چپ کمونیستی و انقلابی آن است که باید رهبری جنبش دموکراتیک - انقلابی دانشجویی را در دست خود بگیرد و مبارزه آزادیخواهانه و ضد امپریالیستی آن را پیش برده و رهبری کند. از سوی دیگر، همین بخش دانشجویان کمونیست هستند که باید در هموار کردن راه مبارزه درون دانشگاه ها و نیز در سطح جامعه برای پیشبرد انقلاب سوسیالیستی و کمونیستی نقش مؤثر داشته باشند.
 به همین دلیل هر گاه حزب کمونیستی طبقه کارگر وجود نداشته و جنبش کمونیستی در بیرون ضعیف و شکننده شده باشد، این امر درون جنبش دانشجویی بازتاب یافته و از شدت و حدت مبارزه این جنبش کاسته شده است و یا این جنبش آن چنان که می تواند و باید باشد، نیست.
نگاهی به وضع احزاب و سازمان های مخالف جمهوری اسلامی نشان از وضع نا به سامان آن ها دارد. وضع احزاب و سازمان هایی که ادعای چپ را دارند اما اکثریت آنها مشتی شبه چپ بیش نیستند، بدتر و مخرب تر از همه است.
ادامه دارد.
هرمز دامان
نیمه دوم آذر 99
·       این مقاله در دو بخش تنظیم شده است.
یادداشت ها
1-    آنچه که در مورد این رویداد تاریخی توجه را جلب می کند، رویه ی سرمایه داران وابسته ی شاه پرست و سلطنت طلب خارج از کشور و ساواکی های قدیمی است. گر چه این ها همواره تلاش کرده و می کنند تا به کمک شبه چپ های خود فروخته و دارودسته های مرتجع و امپریالیسم پرست ترتسکیستی- حکمتی به شکل های گوناگون تاریخ را جعل کنند، اما 16 آذر 32 از مواردی است که نتوانسته اند. یعنی نه توانسته اند از گردن شاه سابق و رژیم وی بردارند و  نه مثلا خود را علیه جریان های مذهبی نشان دهند. شاه سابق و کاشانی سردسته ی آخوندهای آن زمان که یار گرمابه و گلستان یکدیگر شده بودند، هر دو در این کودتای آمریکایی نقش داشتند. آنها دست در دست یکدیگر سرکوب جنبش دانشجویی را پیش بردند و آن را در 16 آذر 32 به خون کشیدند. نکته مهم در مورد این تبلیغات مسموم و دروغین، این است که همچنان که شاه از بسیاری از آخوندها و عوامل مذهبی در جهت مقاصد خود در سرکوب دانشجویان و جنبش انقلابی کمونیستی و دموکراتیک استفاده کرد، آخوندها نیز از ساواکی های منحوس و سران خود فروخته ی ارتش در سرکوب انقلاب 57 در سال های پس از انقلاب و نیز پس از آن برای مقابله با مبارزات اجتماعی و سیاسی به شکل احسن استفاده کردند. در مورد دارودسته های ترتسکیست سلطنت طلب از قماش کمونیسم کارگری و  دیگر دارودسته های حکمتی باید بگوییم که این ها خواهان درز گرفتن علل این رویداد و عاملین این سرکوب هستند. این است که صحبتی از این رویداد نمی کنند و یا اگر می کنند به آنچه ویژگی عمده این رویداد است، اشاره نمی کنند.
2-    پیش از سرکوب 18 تیر 78 وحشیانه ترین یورش و تهاجم حکومت مرتجع به جنبش دانشجویی، انقلاب کذایی فرهنگی 58 اردیبهشت می باشد.
3-   البته فعالیت ها و واکنش های دفتر تحکیم وحدت تا حدودی به تبعیت از جریان های اصلاح طلب حکومتی صورت می گرفت، اما نه سیاست های این دفتر صرفا در چارچوب سیاست های اصلاح طلبان حکومتی باقی ماند و نه فعالیت های دانشجویان به این دفتر محدود شد. طرح شعار «عبور از خاتمی» که در گیرودار همان چهار سال نخستین رییس جمهوری وی مطرح شد از جمله فرازهای مهم این گسستگی بود. از سوی دیگر در تداوم فعالیت های دانشجویی هم دفتر تحکیم وحدت دچار انشعابات پی درپی و ریزش های مدام شد و هم گروه ها و دسته های دانشجویی نو به وجود آمد. گروه هایی که اساسا در چارچوب سیاست ها و فعالیت های احزاب اصلاح طلب حکومتی نبودند.
 
 
 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر