۱۳۹۶ اسفند ۲۱, دوشنبه

گیجی ها وآشفته فکری های بی پایان در مبارزه علیه حجاب اجباری و مسئله آزادی زنان(1)*




گیجی ها وآشفته فکری های بی پایان
در مبارزه علیه حجاب اجباری و مسئله آزادی زنان(1)*

آواکیانیست ها دوباره شلوغ کردند. روز 8 مارس روز جهانی زن بود و آواکیانیست ها با آشفته فکری ها و گیج بازی های خود در مورد مسئله حجاب اجباری و برخی دیگر از مسائل  زنان دوباره حسابی شلوغ کردند. پیرو آواکیان و «سنتز نوین»(بهتر است بگوییم سنتز کهنه و مرده) وی بودن، بد چاله ای است که این حضرات در آن افتاده اند و کار بجای رسیده که نه راه پیش در جلوی خود میبینند و نه راه پس، و هر روز یک  فکر و اندیشه ای ارائه میدهند که 180 درجه با آنچه دیروز میگفتند، در تضاد قرار دارد و اساسا نفی کننده آنست. یک روز انقلاب دموکراتیک است و یک روز انقلاب سوسیالیستی؛ یک روز داد و فغان در مورد جنگ خلق است که دیر شده است، روز دیگر از اعتصاب تا قیام؛ یک روز انقلاب جوانان و  روز دوم انقلاب کارگری و همینطور. و اینک  درمورد زنان نیز اگر دیروز های و هوی راه میانداختند که نگویید که جنبش زنان باید در پیوند با جنبش طبقه کارگر قرار گیرد و یا تا انقلاب سوسیالیستی بطور نهایی صورت نگیرد، امر آزادی زنان ممکن نیست، بلکه بگویید که همین حالا میتوانیم  آزادی زنان را بدست آوریم، امروز از این مسئله صحبت میکنندکه آزادی زنان جز با انقلاب سوسیالیستی ممکن نمیشود. و علت این تغییرات اخیر را باید در تغییر نظرات این حضرات در مورد انقلاب جاری در ایران دانست که دیگر از فاز دموکراتیک در آمده اند و به فاز سوسیالیستی رسیده اند و پرچم بدست گمان میکنند در پیشاپیش جریانهای ترتسکیستی در حرکتند. این را هم اشاره کنیم که حضرات این همه تغییرات 180 درجه از سر میگذرانند، بی آنکه حتی یکبار به طور جامع به نقد خود دست زنند و بگویند که چرا در گذشته این گونه می اندیشیده اند و حال  به گونه  ای دیگر می اندیشند. براستی که انسان  خود را دچار نوعی بیماری کهنه و بی درمان میکند، زمانی که اینگونه منارجنبان وار از این سو به آن سو چرخش میکند. 
شاهد مثال، همین مقاله ای است که امید بهرنگ در نقد نظرات جلایی پور و... در مورد زنان نوشته و تاریخ آن هشت مارس 2018  میباشد. این مقاله سرشار است از گیجی و آشفته فکری بی پایان نویسنده ای است که خود نمیداند که چه میخواهد بگوید و علت آنرا البته به پای «پیچیدگی واقعیت» مینویسد.
آیا حجاب اجباری، هویت اصلی جمهوری اسلامی است؟
در بخش نخستین مقاله بهرنگ مینویسد:
«جلایی پور میگوید: یک عده در حکومت ما، حجاب را تبدیل کردند به هویت اصلی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی.»(مقاله آب در خوابگه مورچگان! حمیدرضا جلایی پور؛ دختران خیابان انقلاب و باقی قضایا ...، سایت های خبری)
سپس وی جار و جنجال راه میاندازد که:
«چه کسانی در طول چهل ساله اخیر، حجاب را به هویت اصلی جمهوری اسلامی بدل کردند. جلایی پور مانند همه اصلاح طلبان حکومتی بازی "کی بود کی بود من نبودم" به راه انداخته است. تمامی بیانیه هایی که به ظاهر در حمایت از حرکت اخیر از سوی اصلاح طلبان حکومتی و غیر حکومتی منجمله نیروهای ملی مذهبی ها(1)صادر شد، این امر مهم مسکوت گذاشته شده است. انکار نقش خود در تحمیل حجاب اجباری بیان آشکار شیادی و دغلکاری است. اغلب این آقایان شخصاً یا اسب خمینی را برای کسب قدرت و لشکرکشی به زنان زین کردند یا پا در رکابش علیه زنان شمشیر زدند. آقای جلایی پور یادش می رود که بگوید چه کسانی مسئول تیغ کشیدن بر صورت زنان، پونز فرو کردن بر سر آنان، انداختن سوسک به جان دختران بد حجاب و پرونده سازی برای صدها هزار دختران و اذیت و آزار زنان بوده اند. مشخصاً نقش امثال خودش در تحکیم این "هویت اسلامی" چه بوده است.»
اینکه عده ای در گذشته نقش بارزی در تحمیل حجاب اجباری داشته اند و  آن را به هویت جمهوری اسلامی تبدیل کرده اند و بدترین رفتار و اعمال را در مورد زنان انجام داده اند و اینک نیز از آن سخن نمیگویند، یک امر است، و اینکه همین اشخاص یا جریانهایی مانند آنها اکنون خواهان لغو حجاب اجباری و جدا شدن جمهوری اسلامی  از وجوهی هستند که باصطلاح هویت جمهوری اسلامی را میسازند، مسئله دیگر. روشن است که باید بین این دو مسئله فرق گذاشت و به هر کدام به فراخور آن برخورد کرده و مضمون تاکتیک های افشاگرانه خود را بر مبنای آنها تنظیم کرد. در ضمن هیچکدام از این دو مسئله دیگری را نمیپوشاند؛ نه آن مسئله نخستین میتواند مانع شود که این جریانها دیدگاه خود را تغییر دهند و نه اینکه اکنون چون دیدگاه خود را تغییر داده اند و یا بنظر میرسد که تغییر داده اند، میتواند روی آن گذشته و نظرات و اعمال آنان سایه بیفکند(بویژه که صحبت بر سر جلایی پور باشد که یکی از بدترین ها بوده و هنوز هم در میان اصلاح طلبان موذیانه ترین مواضع را اتخاذ میکند، گرچه در اینجا توجه ما به یک نظر است و نه شخصی که این نظر را ابراز میدارد). بدترین شکل برخورد به قضیه این است که چون شما در گذشته این نظرات و رفتار را داشته اید، اکنون نباید نظر خود را تغییر دهید یا به هیچوجه قادر نیستید نظر خود را عوض کنید و یا دروغ میگویید که تغییر داده اید.   
 سپس در نتیجه گیری هایش از این که این حرکتی سیاسی است و نه صرفا مدنی  در مورد جلایی پور مینویسد:
«از یکسو خودش اذعان دارد که "حجاب هویت اصلی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی" بوده است. یعنی شاخص اصلی حکومت دینی در ایران است. اما مخالفت با آن امری مدنی است. چگونه می توان گفت مبارزه بر سر مطالبه ای که به شیره جان حکومت دینی متصل است خصلت سیاسی ندارد. چگونه تحقق پیگیرانه مطالبه ای که شرط اولیه اش جدایی دین از دولت است و معنایی جز سرنگونی جمهوری اسلامی ندارد را می توان "حرکت مدنی" نامید.»
بنابراین جناب بهرنگ پس از پذیرفتن نظر جلایی پور مبنی بر اینکه «حجاب هویت اصلی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی است» نظر خود را این چنین بیان میکند که حجاب زنان«شیره جان حکومت دینی» است و «شرط اولیه»نفی حجاب اجباری«جدایی دین از دولت» است و بالاخره برداشتن حجاب زنان«معنایی جز سرنگونی جمهوری اسلامی ندارد». وی بر مبنای همین موارد نتیجه میگیرد که پس مبارزه با حجاب اجباری یک مبارزه مدنی نبوده و یک مبارزه سیاسی است.
 آنچه میتوان در مورد این نتیجه گیری های سرسری و سطحی گفت این است که اولا حجاب اجباری هویت جمهوری اسلامی نیست، بلکه یکی از وجوه ستم بر زنان درحکومت مذهبی در ایران و یکی از شئون یا جنبه های فرعی وحدت دولت و دین در ایران میباشد. هویت جمهوری اسلامی یا دقیقتر هویت حکومت دینی در ایران در درجه نخست با ولایت فقیه تعیین میشود که نماینده امام و بنابراین بگونه ای با واسطه، نماینده خدا بروی زمین است و اطاعت وی بر همگان واجب؛ و سپس با ارگانهایی مانند شورای نگهبان و مجلس خبرگان. در شرایط مشخص ایران این سه ارگان (و در درجه نخست ولایت فقیه) اساس شکل دینی حکومت را تشکیل میدهند و حذف آنها به معنای از دست رفتن هویت حکومت دینی در ایران است. البته میتوان بدون این سه ارگان هم حکومت دینی داشت و یا رابطه نزدیکتری بین دولت و دین برقرار و حکومتی نیمه مذهبی- نیمه سکولار درست کرد مانند ترکیه. اما در شرایط مشخص ایران و درحال حاضر، هویت این حکومت با ولایت فقیه(یا شورای رهبری مذهبی در صورتی که همه چیز برجای خود بماند و چیزی تغییر نکند)تعیین میشود.   
  دوم، مبارزه در نفی حجاب اجباری میتواند تنها مبارزه مدنی و صرفا در چارچوب آزادیهای اجتماعی و در چارچوب حکومت دینی کنونی نباشد، بلکه به مبارزه سیاسی و در نفی حکومت کنونی نیز تبدیل شود. علت این است که این مسئله  در شرایط خاص ایران میتواند به مسئله جدایی دین از دولت گره بخورد و بدین ترتیب از مبارزه مدنی صرف به مبارزه ای سیاسی تبدیل شود. اما در حدود سیاسی نیز، این که دایره و حدود سیاست مبارزه علیه حجاب اجباری چه باشد، کاملا بستگی دارد به شرایط اجتماعی - سیاسی معینی که در آن این خواست طرح میشود یعنی وضعیت خاص جنبش عمومی مردم و نیروهایی که آنرا رهبری میکنند. در شرایط معینی ممکن است امر مبارزه در نفی حجاب اجباری به دیگر خواستهای زنان و دیگر مبارزات آنها گره خورده و مجموع این مبارزات با مبارزات طبقه کارگر و دیگر طبقات زحمتکش و طبقات میانی در پیوند قرار گرفته و تا سرنگونی حکومت اسلامی پیش رود. در شرایطی دیگر و با جدا شدن این خواست از دیگر خواستهای زنان و محصور و محدود ماندنش در دایره ای خود بسنده و نیز در چارچوب خواستهای اصلاح طلبان حکومتی، دموکراسی بورژوایی نیروهای ملی یا حتی خواستهای نیروهای وابسته به سلطنت طلبان، در حد یک اعتراض مدنی و یا سیاسی اصلاح طلبانه صرف باقی مانده و یا حتی عقب نشینی های نظام بتواند آنرا کنترل کرده و با وجود آزادی حجاب، حکومت دینی بتواند خود را نگه دارد و برجای ماند.
آیا لغو حجاب اجباری به معنای سرنگونی جمهوری اسلامی خواهد بود؟
بهرنگ ادامه میدهد:
«تحقق آزادی پوشش – حتی در اشکال نیم بندی که اصلاح طلبان پیشنهاد می دهند – به معنای این است که در شکل و شمایل تند دینی جمهوری اسلامی باید تغییرات سیاسی مهم صورت گیرد. "جامعه شناس" کور جنس، در سیاست نیز خود را به کوری می زند. او می داند که زنان نیروی قدرتمندی برای سرنگونی رژیم هستند اما تمام تلاشش این است که این نیرو مهار و کنترل شود.»
 اینجا نیز چند مسئله وجود دارند که باید از یکدیگر جدا شوند. نخست آواکیانیست ما میپذیرد که خواست لغو حجاب اجباری و«تحقق آزادی پوشش» میتواند از جانب اصلاح طلبان و بقیه، گرچه در «اشکال نیم بند» درخواست شود. به این ترتیب وی قبول میکند که اصلاح طلبان در این مورد با جریان خامنه ای و کلا جناح اصلی حاکمیت فرق دارند و خواهان آزادی حجاب و البته در اشکالی نیم بند هستند؛ و این نظری است غیر از آنچه در بالا داده بود و هیچ تمایزی قائل نبود.(2)
دوم اینکه  از نظر وی در صورت لغو حجاب اجباری در«شکل و شمایل تند دینی جمهوری اسلامی باید تغییرات سیاسی مهم صورت گیرد». اما در این صورت از یک سو این خواست نمیتواند لزوما«نیم بند» باشد( و اگربطور نیم بند و با توجه با تجربه ترکیه که پایین تر از جانب نویسنده مقاله به عنوان نمونه ذکر میشود، تحقق یافت، آنگاه مبارزه باید با مضمون «نیم بند» آن و کامل کردن آن باشد) و از سوی دیگر کاملا این نظر پیشین وی را در مورد رفع حجاب رد میکند که «تحقق پیگیرانه مطالبه ای که شرط اولیه اش جدایی دین از دولت است... معنایی جز سرنگونی جمهوری اسلامی ندارد». به عبارت دیگر وی میپذیرد که با تغییراتی در شکل و شمایل تند دینی جمهوری اسلامی و شل کردن برخی بندها، میتوان این تغییر را بدون سرنگونی جمهوری اسلامی صورت داد. پایین تر خواهیم دید که وی مدل اصلاح طلبان را ترکیه میداند. اگر چنین باشد آنگاه این نکته دور از ذهن نیست که حداقل یک جناح حاضر است برخی تغییرات اصلاح طلبانه در سیستم بوجود آورد تا «شکل و شمایل تند دینی جمهوری اسلامی» تغییرکند و وضعی مانند ترکیه پدید آید.
البته اینکه جناح مقابل به وی اجازه این کار را میدهد یا خیر(که تا کنون نداده و با توجه به صحبتهای اخیر خامنه ای در مورد این قضیه که خطاب به کسانی که از درون حاکمیت آنرا طرح میکنند و از جمله همین ها بود، نخواهد داد) مسئله دیگر است.همانگونه که بین پایین و بالا تضادها در حال حاد شدن است، بین بالایی ها نیز حادتر خواهد شد.
مسئله سوم«مهار و کنترل» مبارزه آزادیخواهانه زنان- بویژه زنان طبقه کارگر و دهقان و کلا زحمتکشان - است که نیمی از جمعیت و نیرویی قدرتمند در جنبش مردم هستند و بیداری و خیزش آنها برای هر نظام و حکومتی بس خطرناک  است. این مسئله ای است که همیشه وجود دارد. نبرد بر سر رهبری و یا مهار و کنترل جنبش های مردمی از طبقه کارگر گرفته تا دهقانان و خرده بورژوازی و غیره همواره وجود داشته و دارد.  این مهار و کنترل و یا رهبری میتواند از سوی نیروهای مختلفی صورت میگیرد که یکی از آنها اصلاح طلبان حاکم هستند. اینکه قصد و نیت اصلاح طلبان چیست یک چیز است و اینکه چنین شعاری را میدهند و چنین خواستی را مطرح میکنند امری دیگر. روشن است که راه نقد این خواست از جانب آنان و تغییرات در نظام کنونی این نیست که گفته شود که آنان چنین خواستی ندارند و یا تحقق این خواست مساوی با سرنگونی جمهوری اسلامی است.
از این گذشته جنبش زنان خواستهایی علیه حکومت دینی دارند که لغو حجاب صرفا یکی از آنهاست. برای اینکه این جنبش در چارچوب های اصلاح طلبانه و رفرمیستی و یا در دام نیروهای سلطنت طلب و امپریالیستها نیفتد نیاز است که به زیر رهبری زنان پیشرو و انقلابی طبقه کارگر درآید و در اتحاد با جنبش طبقه کارگر و دیگر طبقات خلقی پیش رود. هر گونه جدایی از این جنبش از جنبش عمومی و استقلال مطلق قائل شدن برای آن، این امکان را میسر میسازد که این جنبش تا حداکثر همان چیزهایی که در زمان شاه داشت، پیش برود و اسیر «مهار و کنترل» جریانهای اصلاح طلب حاکمیت و یا دیگر نیروهای بورژوایی و یا امپریالیستی شود.
 نویسنده ادامه میدهد:
«در واقع مخاطبین جلالی پور کسان دیگری هستند. او فرصت می خواهد تا بحثی بین حکومت گران شکل گیرد تا بتوانند "یک جوری" قضیه را "درستش" کنند، به آن آب بندند و ماستمالی اش کنند. او می خواهد در هم فکری با اصول گرایان "هویت" جدید برای جمهوری اسلامی "جعل" کند تا همه چیز به حجاب گره نخورد.
بنابراین از نظر بهرنگ اولا آنها نمیتوانند هویت ضد زن جمهوری اسلامی خود را با چیزهای دیگر (از جمله دیگر انواع ستم بر زنان در حوزه های حقوقی، قضایی، اجتماعی و غیره) تعریف کنند و اگر چنین کنند «جعل هویت» کرده اند، و لذا آواکیانیست ما به آنها توصیه میکند که «جعل هویت» نکنند و بگذارند که قضیه همینجوری «درست نشده» و بدون «ماست مالی» باقی بماند. از سوی دیگر از نظر وی همه چیز به حجاب گره خورده است و آنها میخواهند کاری کنند که «همه چیز به حجاب گره نخورد». بزبان ساده یعنی اینکه در ذهن وی هویت جمهوری اسلامی با حجاب اجباری تعریف میشود و«همه چیز» به آن گره خورده، چندان که اگر جمهوری اسلامی این امر را تغییر دهد، سرنگون خواهد شد.
سپس وی  دوباره به تقابل دو جناح توجه میکند:
 «جلالی پور همانند دیگر اصلاح طلبان فرصت می خواهد تا ببیند چقدر می توان از این اهرم "نمادین" برای چک و چانه زدن با جناح مقابل برای پیشبرد منافع شان استفاده کرد. آنها با تکیه به چنین "نماد"ی می خواهند (نه بیشتر از نماد زیرا بیشتر از آن بازی بین مردم با کل حکومت و بازی بین جناح های مختلف را به هم می ریزد.) اصول گرایان را به قبول برخی اصلاحات جزئی – منجمله در زمینه حقوق زنان - برای حفظ کلیت جمهوری اسلامی قانع کنند. به ظاهر تغییری دهند تا هیچ چیز تغییر نکند.»
با توجه به بندی که پیش از این نقل کردیم، و این بند اخیر میبینیم که مسائل متفاوتی با هم درهم شده اند:
مسئله نخست این است که آقای جلایی پور میخواست «اشکال نیم بند» قضیه را بپذیرد؛ نکته دوم این است که میخواهد«مسئله  را ماست مالی کند». مسئله سوم این است که میخواهد از جناح مقابل امتیاز بگیرد، مسئله چهارم این است که میخواهد با همکاری جناح مقابل این مسئله را از هویت جمهوری اسلامی بیرون بیاورد. اما «ماست مالی کردن» قضیه یک چیز است و پذیرش اشکال نیم بند در مورد پوشش زنان چیزی دیگر. اگر کسی بخواهد قضیه ای را ماست مالی کند یعنی در رابطه با مردم مایل است آنها را دست بسر کرده و از این تقاضاهای آنها جلوگیری کند.  اما اگر کسی بخواهد که حجاب را در اشکال نیم بندش بپذیرد، آنگاه حتی پذیرش «نیم بند» قضیه دیگر ماست مالی به معنای رایج کلمه نیست و انتقاد باید بر مبنای نیم بند بودن آن استوار باشد.  افزون براین، اگر بخواهد در تقابل برای گرفتن امتیاز در در مقابله با جناح خامنه ای و دارودسته اش  از این مسئله سوء استفاده کند، یک چیز است( و در این خصوص مسئله «سوء استفاده» مطرح است) و اینکه با همکاری جناح «اصول گرایان را به قبول برخی اصلاحات جزئی – منجمله در زمینه حقوق زنان - برای حفظ کلیت جمهوری اسلامی قانع کنند»( که در این صورت اصلاحات نیم بند مطرح است) چیزی دیگر. هر کدام از اینها مضمون ویژه و شکل خاصی به افشاگری میدهد و تاکتیک ها و مانورهای متفاوتی را میطلبد.
نقش حجاب در اسارت زنان
و آنگاه در یک بند نکات بسیاری ردیف میکند که شنیدن آن از جانب کسی که خود را مدافع حقوق و آزادی زنان میداند بسی حیرت انگیز است:
« حجاب اجباری نقش و کارکرد اساسی در سرکوب ایدئولوژیک همه زنان دارد. حجاب نقش خرد کننده شخصیت، درهم شکستن حس غرور و سربلندی و بزدل کردن زن را بازی می کند. عبودیت و اطاعت را روزانه به زن آموزش می دهد و سلطه مرد بر زن را جاودانه می کند. زن کارگری که توسط حجاب اجباری مورد سرکوب ایدئولوژیک قرار می گیرد به راحتی تن به استثمار شدید هم خواهد داد. به این معنا می توان گفت که زنان کارگر و به طور کلی جنبش کارگری نه تنها ذینفع هستند بلکه امروزه خود باید پرچمدار چنین حرکاتی در محیط کار و جامعه شوند. مقابله با ستم بر زنان یکی از مولفه های مهم مبارزه برای رهایی بشریت است. »
 از این جمله پایانی میگذریم، زیرا بسیار کسان ممکن است با این جمله کلی پایانی موافق باشند، بی آنکه نیازی ببینند با آنچه پیش از آن گفته شده توافق داشته باشند.
 اما عبارات پیش از آن، این گمان را در خواننده بوجود میاورد که چنانچه حجاب نباشد، سرکوب ایدئولوژیک زنان صورت نخواهد گرفت، شخصیت زنان با وجوه دیگر ستم بر زنان خرد نخواهد شد. حس غرور و سربلندی زنان زنده خواهد شد و زنان شجاع خواهند شد. عبودیتی و اطاعتی دیگر در کار نخواهد بود و سلطه مرد بر زن از بین خواهد رفت. زنان کارگر با از بین رفتن حجاب دیگردیگر تن به استثمار شدید نخواهند داد و خلاصه از این چیزها. 
تردیدی نیست که  یکی از نقش های حجاب اجباری تحمیق زنان و سرکوبی ایدئولوژیک آنهاست و این خواه در حکومت استبدادی دینی کنونی و هم در نفس  خود این مسئله در قواعد دین اسلام مستتر است . و اما جناب بهرنگ فراموش میکند که در بسیاری از کشورهای افریقایی، آسیایی و آمریکای لاتین اصلا مسئله ای به نام حجاب اجباری وجود ندارد. اما در تمامی این کشورها  سرکوبی ایدئولوژیک زنان با واسطه ایدئولوژی های قبیله ای، عشیره ای، برده داری، فئودالی و سرمایه داری صورت میگیرد. شخصیت زنان را بدون حجاب هم خرد میکنند و غرور و شخصیت آنان را درهم میشکنند. شجاعت آنها را از بین میبرند و آنها را به بردگی و عبودیت دچار میکنند. در این کشورها زنان کارگر هم بدون حجاب تن به استثمار آن هم از شدیدترین انواع آن میدهند.
تازه اینها  درمورد کشورهای عقب نگه داشته شده بوسیله امپریالیستهاست. در خود کشورهای امپریالیستی نیز با وجود اینکه در بسیاری زمینه ها حقوق زنان کسب شده، با این همه تمامی این اشکال ستم بر زن خواه در اشکالی بسیار سرراست و آشکار و خواه در اشکال پوشیده و ظریف آن وجود دارد. در حالیکه در این کشورها اصلا نه تنها از حجاب اجباری، بلکه از بسیاری قوانین دینی و آداب و سنن دینی( بجز برای دینداران) خبری نیست.
در ضمن باید توجه داشت که اهمیت یک مسئله در چارچوب شرایطی که آن مسئله در آن اهمیت خاص خود را کسب میکند و کسانی که آن مسئله، مسئله شان هست (یا آن خواست را دارند)باید سنجیده شود. به عبارت دیگر نباید در اهمیت یک مسئله در چارچوب استراتژی و تاکتیک کمونیستی غلو و افراط صورت گیرد. بدیهی است که  یک کمونیست چون بی دین است با حجاب بر مبنای باورهای دینی نیز موافق نباشد و اعتقادات دینی زنان را بخشی از اسارات زنان در چارچوب دین و با واسطه دین در چارچوب حکومتها نیز بداند.اما در بسیاری از کشورهای مسلمان و از جمله در ایران، حجاب این نقش هایی که در بالا شمرده شده را در هر شرایطی و هر موقعیتی  برای خود زنان مسلمان بویژه زنان کارگر، دهقان و زحمتکش مسلمان بازی نمیکند. بسیاری از این زنان مسلمان در ایران و در دیگر کشورها هستند که در مبارزه برای رفع ستم بر زنان و بسیاری از وجوه دیگر آزادی های خود هستند که یا لزوما ربط مستقیمی به اعتقادات دینی حال حاضر آنها پیدا نمیکند و یا اگر پیدا کند در مرکز آنها رفع حجاب قرار ندارد، با اینهمه آرام آرام، سربلند و مغرور و شجاع برای دیگر خواست های خود در کنار دیگر زنان کارگر و کشاورز و زحمتکش مبارزه میکنند.
آیا حکومت ممکن است در مورد حجاب اجباری عقب نشینی کند؟
چرخش ها و گیجی ها بهرنگ ادامه میابد:   
«اما آنچه قضیه را پیچیده می کند این است که کسانی که خود از عاملین برقراری حجاب اجباری بودند. به درجات مختلف خود را مخالف با حجاب اجباری نشان می دهند. به نوعی خواهان عقب نشینی حکومت در این زمینه هستند. برای نمونه عده ای از "نواندیشان دینی" تحت عنوان بازگشت به "اسلام به عنوان یکی از آرمان‌های انقلاب پنجاه و هفت" خواهان چنین عقب نشینی از سوی حکومت شده اند. بدون اینکه بگویند خودشان چه نقشی در اجباری کردن حجاب و سرکوب زنان داشتند. بدون اینکه بگویند حجاب اجباری محصول همان آرمان های "انقلاب اسلامی" بوده است. دفاع شان از "آرمان های انقلاب اسلامی" برای نجات دینی است که به مدت چهار دهه مسلط بوده و جامعه را به قهقرا برده است. آنان در دوره ای به فکر نجات اسلام افتادند که اسلام به عنوان یکی از ستون های نظم ارتجاعی مورد نیشخند و تمسخر مردم قرار گرفته و نمادها و سمبل هایش توسط جوانان به آتش کشیده می شود».
«بر همین راستا جناح هایی از اصلاح طلبان حکومتی تمایل دارند یا حداقل وانمود می کنند که از طریق "حل" مسئله حجاب رفرمی در حکومت به وجود آورند. اینکه آنان تا چه حد واقعاً خواستار این امر هستند یا نه را باید به آینده واگذار کرد که به چگونگی پیشرفت مبارزات مردم و مشخصاً پیشرفت مبارزات زنان ربط دارد.»
به این ترتیب آنچه این قضیه را برای بهرنگ پیچیده میکند این است که او چون فکر میکند لغو حجاب اجباری مساوی است با «سرنگونی جمهوری اسلامی»، آنگاه هرگز نمیتواند بخود بقبولاند که امکان اینکه برخی از جناح ها(خواه اصلاح طلبان و خواه جریان روحانی و خواه بخشهایی درون اصول گرایان) خواهان برخی رفرم ها و از جمله لغو حجاب اجباری(و نیز باز کردن درب ورزشگاهها، جمع کردن گشت های خیابانی و ...)باشند- صرف نظر از اینکه جناح خامنه ای آن را بپذیرد- ممکن است. او از خود مدام میپرسد که آیا این کسان خود از عاملین برقراری حجاب اجباری بوده اند، حال چگونه شده است که خواهان لغو آن هستند. لابد کاسه ای زیر نیم کاسه هست و بالاخره از اینکه نمیداند «راست و یا دروغ» است سخن میراند. او با این قضیه  با اصطلاحاتی مانند «ماست مالی کردن» و  «نیم بند» و «درست کردن قضیه» مدام ور میرود. حال آنکه مسئله ساده است. جناح هایی در حاکمیت  و نه تنها اکنون بلکه از همان سالهای 1976 به بعد خواهان لغو حجاب اجباری و رفرمهایی  در زمینه مسائل زنان بوده اند. اما به سبب عدم پذیرش از جانب جناح خامنه ای ناتوان از پیشبرد آن شدند. حتی راست هایی مانند رفسنجانی نیز متمایل به لغوحجاب اجباری بود. لغو حجاب اجباری نیز بازی آنچنانی ندارد. اگر برداشته شود به هرحال برای خود، درجه ای از تنفس را برای زنان ممکن میسازد، اما پایان ماجرای ستم بر زنان و خواستهای آنها مبنی بر رفع حقوق نابرابر با مردان و هزار و یک بند  و زنجیردیگر نخواهد بود.  
هرمز دامان
نیمه دوم اسفند 96
·       این مقاله در دو بخش تنظیم شده است.
یادداشتها
1-   منظور از این ملی - مذهبی ها کیست. اگر منظور امثال جبهه  ملی و نهضت آزادی و  داریوش فروهرها، کاظم سامی ها، پیمان ها و غیره است، اینها به هیچوجه طرفدار حجاب اجباری نبوده و نیستند. این به هیچوجه شیوه درستی نیست که برای پیشبرد نظر خود و برای اینکه  برخی نظرات خود را به کرسی بنشانیم - مثلا انقلاب سوسیالیستی را- به کسانی که چنین عقیده ای را ندارند و یا آنچنان نقشی در تحمیل حجاب اجباری نداشتند، چنین نسبت های نادرستی دهیم.
2-   این نوع تمایز و تفاوت گذاشتن بین هر جناح با هر جناح دیگر و نیز خطوط گوناگون درون هر جناح سیاسی، نه تنها در مورد قدرت حاکمه، بلکه در مورد نیروهای مخالف حکومت کاملا ضروری است و اساس تفاوت تاکتیکها و مانورهای طبقه کارگر را به دیگر نیروها، خواه دشمنان وی در حاکمیت (و یا بیرون از حاکمیت) و خواه در خود جبهه خلق میسازد .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر