صدمین
سالگرد
انقلاب کبیر اکتبر را هرچه با شکوهتر تجلیل نماییم!
انقلاب کبیر اکتبر را هرچه با شکوهتر تجلیل نماییم!
صدمین سالگرد انقلاب کبیر اکتبر
فرا رسید. صد سال پیش از امروز پرولتاریای انقلابی روسیه و متحدینش تحت رهبری حزب
پیشآهنگ پرولتاریا در روسیه قیام عمومی مسلحانه علیه حاکمیت ارتجاعی تحت رهبری
کرنسکی را برپا نموده و پس از سرنگونی قهری آن حاکمیت ضد انقلابی، یعنی سرنگونی
قهری حاکمیت سرمایهداران و فئودالها، حاکمیت انقلابی کارگران و متحدینش را در
سراسر قلمرو وسیع آن کشور، که تقریباً یک هفتم تمام خشکی روی زمین را در بر میگرفت،
ایجاد نمودند و کل قدرت سیاسی به شوراهای کارگران، دهقانان و سربازان تعلق
گرفت.
پیروزی انقلاب اکتبر و تأسیس دولت انقلابی پرولتری (دیکتاتوری پرولتاریا) در روسیه نه تنها در اثر سرنگونی حاکمیت سرمایه داران و فئودالها ممکن و میسر گردید، بلکه در نتیجۀ این انقلاب تمامی ملل ساکن در روسیۀ تزاری، که بهحق زندان ملل اسیر نام گرفته بود، پس از سرنگونی شوونیزم ستمگرانۀ روس، به استقلال و آزادی حقیقی رسیدند و همه با کسب حق تعیین سرنوشت، با حق جدایی و استقلال، در جمهوریهای مستقل سازماندهی شدند و با اتحاد انترناسیونالیستی در یک اتحاد انقلابی بهنام «اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» متشکل گردیدند.
به این ترتیب اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به عنوان یک اتحاد انترناسیونالیستی ملل مختلف اروپایی و آسیایی، نه تنها از نظر ایدئولوژیک- سیاسی بلکه از نظر پراتیکی و عینی نیز پلی میان غرب امپریالیستی سرمایهدارانه و کشورها و ملل تحت ستم جهان گردید و توپهای انقلاب اکتبر مارکسیزم را به چین، هند، ایران، ترکیه و سایر کشورها و ملل تحت ستم انتقال داد و آن را به معنای واقعی کلمه در سطح جهان گسترش داد.
دیکتاتوری پرولتاریا در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، نه تنها در بخشهای اروپایی شوروی شوونیزم مردسالار سرمایه دارانه را از قدرت برانداخت، ستم بر زنان را قاطعانه مورد ضربت قرار داد و مبارزات زنان را به نحو قدرتمندی بهسوی محو کامل شوونیزم مردسالار و ستم جنسیتی سوق داد، بلکه شوونیزم مردسالار و ستم نیمه فئودالی بر زنان را در مناطق آسیایی شوروی، که نسبت به مناطق اروپایی شوروی کمتر سرمایهدارانه شده بود، نیز از قدرت بر انداخت که در نتیجۀ آن زنان بهچنان حقوق و آزادیهایی رسیدند که تا آن زمان در تاریخ مکتوب انسان بیسابقه بود.
بدین ترتیب پیروزی انقلاب اکتبر و تأسیس دولت انقلابی پرولتاریا (دیکتاتوری پرولتاریا) در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، «عصر امپریالیزم» را، که از اواخر قرن نوزدهم با تکامل سرمایه داری رقابت آزاد به سرمایهداری انحصاری در اروپا شروع شده بود، عملاً مبدل به «عصر امپریالیزم و انقلابات پرولتری» کرد و ایدیولوژی و علم انقلاب پرولتری را وارد دومین مرحلۀ تکاملی اش، یعنی مارکسیزم- لنینیسم نمود.
رهبری مبارزه برای رسمیت بخشیدن بین المللی به مارکسیزم- لنینیسم به عنوان دومین مرحله در تکامل ایدیولوژی و علم انقلاب پرولتری، خدمتی بود که توسط استالین، این مارکسیست- لنینیست کبیر و ادامه دهندۀ راه لنین، صورت گرفت.
انقلاب کبیر اکتبر نه تنها انترناسیونال دوم را که نظراً و عملاً تغییر ماهیت داده و به یک انترناسیونال زرد مبدل شده بود از اعتبار انداخت، بلکه زمینۀ تشکیل و گسترش انترناسیونال کمونیستی یا انترناسیونال سوم را که احزاب کمونیست کشورهای مختلف جهان، اعم از کشورهای امپریالیستی و کشورهای تحت ستم امپریالیزم را در خود جای داده بود، فراهم نمود. به این ترتیب جنبش کمونیستی (مارکسیستی- لنینیستی)، در عمل به یک جنبش کمونیستی بینالمللی متشکل در یک تشکیلات کمونیستی بینالمللی (انترناسیونال سوم یا انترناسیونال کمونیسستی)، علیرغم نواقص معینی، سازماندهی گردید.
کمون پاریس قبلاً نشان داده بود که پرولتاریا فقط از راه زور یعنی فقط با توسل به قیام مسلحانه و جنگ میتواند قدرت سیاسی را کسب نماید. اما کمون پاریس با عدم قاطعیت، با حاکمیت محلی و غیر سرتاسری، با بافت عمدتاً آنارشیستی و با عمر کمتر از یکونیم ماه خود نتوانست عملاً در ساختمان سوسیالیسم یک الگوی جدی قابل دنبال کردن ارائه نماید. بنابرین تجربۀ ساختمان سوسیالیسم در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، اولین تجربۀ عملی ساختمان سوسیالیستی پرولتاریا در جهان بود.
اما علیرغم کمبودها و نواقص، تجربۀ ساختمان سوسیالیسم در اتحاد جماهر شوروی سوسیالیستی عمدتاً (70%) مثبت بود. این تجربه از لحاظ مبارزه برای نابودی استثمار و ستم و تأمین حقوق کارگران، دهقانان، ملل تحت ستم و زنان و همچنان از لحاظ رشد اقتصادی به آنچنان دستآوردهای تاریخی مثبت نائل گردید که تا آن زمان مثل و مانندی در جهان و در تاریخ نوشته شده ی انسانها نداشت.
دولت و خلقهای اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در جنگ علیه ارتشهای سفید و مداخلات قدرتهای امپریالیستی و سپس در زمان جنگ جهانی دوم در جنگ مقاومت قهرمانانۀ ضد فاشیستی، علیرغم کمبودات بسیار جدی، قهرمانی هایی از خود نشان دادند که تا آن زمان در تاریخ جنگها در جهان بی مانند و به یک معنی حتی بینظیر بود. در نتیجۀ پیروزی عظیم اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در جنگ کبیر ضد فاشیستی در جریان جنگ جهانی دوم و سپس پیروزی انقلاب چین در سال 1949 بود که اردوگاه سوسیالیستی، علیرغم درخشش سریع و کوتاه مدت خود، پا به عرصۀ وجود گذاشت و تقریباً یک سوم قلمرو و جمعیت جهان را در بر گرفت.
ولی در عینحال طبیعی بود که تجربۀ ساختمان سوسیالیسم در شوروی با کمبودات و نواقص جدی تئوریک و عملی ای مواجه گردد که حداقل، طبق محاسبات تخمینی مائوتسهدون و حزب کمونیست چین، سی درصد مجموع آن تجربه را در بر بگیرد.
اما اشتباهات تئوریک و عملی زمان استالین در ساختمان سوسیالیسم و در روابط بینالمللی شوروی، و عوامل عینی و ذهنی دیگری، زمینهساز آن گردید که پس از درگذشت وی رویزیونیستهای مدرن شوروی (رویزیونیستهای خروشچفی) «تیر خلاص» بر سوسیالیزم در شوروی را شلیک کنند و در واقع از طریق یک کودتای رویزیونیستی قدرت را قبضه نموده انقلاب را سرنگون سازند و سرمایهداری را تقریباً سه دهه بعد از پیروزی انقلاب کبیر اکتبر در «شوروی» احیاء نمایند.
از آن پس حزب «کمونیست شوروی» و «اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» تنها نامهایی بودند که بالای یک حزب بورژوایی بوروکراتیک و یک دولت سوسیال امپریالیستی اطلاق میگردید تا ماهیت سرمایه دارانۀ رویزیونیستی و سوسیال امپریالیستی آنها را بپوشاند. از آن پس هرچه در داخل «شوروی» و در سایر کشورهای جهان توسط «شوروی» انجام یافت، دیگر ربطی به انقلاب کبیر اکتبر و اهداف نظری و عملی آن انقلاب نداشت، بلکه در ضدیت با منافع والای پرولتاریای «شوروی»، پرولتاریای بینالمللی و خلقهای جهان بود و به بخشی از ضد انقلاب در جهان تعلق داشت.
شوروی سوسیال امپریالیستی طی دورۀ کوتاه سردمداری خروشچف و چند سال اول سردمداری بریژنف نیاز داشت که در تدارک برای دستاندازیهای بعدی سوسیال امپریالیستی به اطراف و اکناف جهان، شیوههای غلیظ آشتیجویی و مصالحه با ابرقدرت امپریالیستی رقیب یعنی امپریالیزم امریکا و متحدین غربی اش را در پیش بگیرد. اما پس از سپری شدن آن دورۀ کوتاه، خود و متحدین سوسیال امپریالیست و رویزیونیست دیگرش به شیوههای کودتاگری و مداخلات نظامی و حتی تجاوز و اشغالگری مستقیم علیه کشورها و ملل تحت ستم جهان دست زدند تا سهم سوسیالامپریالیستی خود از جهان را بیشتر سازند. در اوج این عربده کشیها و چنگ و دندان نشاندادنهای خرس قطبی بود که کشور و مردمان کشور ما در ابتدا توسط کودتاهای مداخلهگرانه سوسیالامپریالیستها لگدمال گردیدند و سپس مورد تجاوز و اشغالگری سوسیال امپریالیستی ددمنشانه ای قرار گرفتند که تأثیرات خونبار و ویرانگرش آنچنان عمیق و گسترده بوده و هست که نه تنها طی سه دهۀ گذشته و تا هم اکنون با پوست و گوشت و تا مغز استخوان خود احساس میکنیم، بلکه به عنوان یک صفحۀ تاریک در تاریخ کشور و مردمان کشور ماندگار خواهد بود.
در عینحال باید تأکید کرد که مقاومت حماسی مردمان کشور علیه این تجاوز و اشغالگری سوسیال امپریالیستی و قربانیهای بیهمتایی که در مقابله علیه این تجاوز و اشغالگری سوسیال امپریالیستی متقبل گردیدند، علیرغم خلاءهای عظیم و وحشتناک ارتجاعی ای که از یک جهت راه صافکن تجاوز و اشغالگری امپریالیستی جاری بر کشور و مردمان کشور گردیده است، صفحۀ درخشانی از ظرفیت جانبازی و ایثار مردمان کشور علیه تجاوز و اشغالگری سوسیال امپریالیستی و هر نوع تجاوز و اشغالگری امپریالیستی و ارتجاعی خارجی دیگری را نشان میدهد.
با وجودی که امروز در جهان هیچ کشور سوسیالیستی وجود ندارد و در تمامی کشورهای سوسیالیستی سابقِ، به شمول چین، انقلابات پیروزمند سوسیالیستی سرنگون شده و سرمایهداری احیاء گردیده است، عصر کماکان همان «عصر امپریالیزم و انقلابات پرولتری» باقی مانده است.
ادغام کامل اقتصادی روسیۀ امپریالیستی و چین سوسیالامپریالیستی به اقتصاد سرمایهداری امپریالیستی اگر از یکجانب گلوبالیزاسیون سرمایهداری امپریالیستی را وسیعاً گسترش داده است از جانب دیگر باعث تشدید تضاد میان قدرتهای امپریالیستی بهخاطر تقسیم مجدد در جهان در حال چند قطبی شدن گردیده است. در چنین حالتی ابرقدرت امپریالیستی قرار گرفته در مسیر افول استراتژیک، یعنی ابرقدرت امپریالیستی امریکا، در تلاش مذبوحانه برای حفظ نفوذ اقتصادی و سیاسی خود بر جهان و گسترش آن، دستیازی تندروانه به استقراض دولتی و غیر دولتی هزاران میلیارد دلاری و تحمیل اجحافات سرمایۀ مالی اقتصاد نولیبرالی بر تودهها را در پیش گرفته و ازین طرق هم بحران جاری نظام امپریالیستی را و هم عکسالعمل تودههای جهان علیه آن را عمیقتر و گستردهتر میسازد.
تلاشهای مذبوحانه برای حل بحران مالی تقریباً یک دهه پیش نتیجه ای جز شکست پی در پی نداشته، باعث تشدید تمامی تضادهای بزرگ جهانی (تضاد ملل و خلقهای تحت ستم با امپریالیسم، تضاد پرولتاریا با بورژوازی در کشورهای امپریالیستی و سرمایهداری و تضاد قدرتهای امپریالیستی با همدیگر شان) یعنی افزایش بحران گردیده است. امپریالیستها، در رأس امپریالیستهای امریکایی، حسب معمول بار بحران و افزایش بحران را به دوش تودههای کشورهای امپریالیستی و ملل و خلقهای تحت ستم جهان میاندازند و راه اندازی جنگهای تجاوزکارانه و اشغالگرانۀ امپریالیستی و جنگهای نیابتی امپریالیستی و ارتجاعی و افزایش جنگهای مذکور علیه ملل و خلقهای تحت ستم جهان را در پیش گرفته اند.
طبیعی است که عکس العمل توده ها علیه این همه اجحافات امپریالیستی و ارتجاعی چیزی جز مقاومت و مبارزه علیه امپریالیستها و مزدوران و دستنشاندگان شان چیز دیگری نمیتواند باشد.
وظیفه و رسالت تاریخی ما است که در تجلیل از صدمین سالگرد انقلاب کبیر اکتبر، یک بار دیگر روی آموختن از درسهای انقلاب کبیر اکتبر تأکید ویژه نماییم و این درسها را، در پرتو ایدیولوژی و علم انقلاب پرولتری تکامل یافته به مرحلۀ سوم یعنی مارکسیزم- لنینیسم- مائوئیسم، در مبارزه و مقاومت ضد امپریالیستی و ضد ارتجاعی جاری در افغانستان و جهان بکار بندیم.
ما باید حزب انقلابی پرولتاریا در افغانستان را استحکام و گسترش دهیم؛ ما باید خط و مشی صحیح ایدئولوژیک- سیاسی و تشکیلاتی حزب انقلابی پرولتاریا در کشور را بیشتر از پیش حدادی نماییم، ما باید مبارزه علیه انواع اپورتونیسم، در رأس مبارزه علیه تسلیم طلبی در قبال دشمنان عمدۀ کشور و مردمان کشور، را هرچه بیشتر شکوفا سازیم؛ ما باید برای شکوفایی و استحکام و گسترش جنبش انقلابی توده ای از هیچ تلاش و کوششی دریغ نورزیم. ما باید نیک بدانیم که در شرایط کشوری مثل افغانستان، شکل عمدۀ جنبش انقلابی تودهای جنگ خلق و شکل عمدۀ سازماندهی تودهای ارتش خلق است. فقط بدین صورت است که قادر خواهیم بود در میدان رزم مقاومت ملی مردمی و انقلابی علیه اشغالگران امپریالیست و مرتجع و رژیم دستنشانده، که شکل مشخص کنونی جنگ خلق در افغانستان است، حضور پیدا نماییم و درین میدان از منافع کارگران، دهقانان و سایر اقشار و طبقات خلقهای کشور دفاع نماییم.
پیروزی انقلاب اکتبر و تأسیس دولت انقلابی پرولتری (دیکتاتوری پرولتاریا) در روسیه نه تنها در اثر سرنگونی حاکمیت سرمایه داران و فئودالها ممکن و میسر گردید، بلکه در نتیجۀ این انقلاب تمامی ملل ساکن در روسیۀ تزاری، که بهحق زندان ملل اسیر نام گرفته بود، پس از سرنگونی شوونیزم ستمگرانۀ روس، به استقلال و آزادی حقیقی رسیدند و همه با کسب حق تعیین سرنوشت، با حق جدایی و استقلال، در جمهوریهای مستقل سازماندهی شدند و با اتحاد انترناسیونالیستی در یک اتحاد انقلابی بهنام «اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» متشکل گردیدند.
به این ترتیب اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به عنوان یک اتحاد انترناسیونالیستی ملل مختلف اروپایی و آسیایی، نه تنها از نظر ایدئولوژیک- سیاسی بلکه از نظر پراتیکی و عینی نیز پلی میان غرب امپریالیستی سرمایهدارانه و کشورها و ملل تحت ستم جهان گردید و توپهای انقلاب اکتبر مارکسیزم را به چین، هند، ایران، ترکیه و سایر کشورها و ملل تحت ستم انتقال داد و آن را به معنای واقعی کلمه در سطح جهان گسترش داد.
دیکتاتوری پرولتاریا در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، نه تنها در بخشهای اروپایی شوروی شوونیزم مردسالار سرمایه دارانه را از قدرت برانداخت، ستم بر زنان را قاطعانه مورد ضربت قرار داد و مبارزات زنان را به نحو قدرتمندی بهسوی محو کامل شوونیزم مردسالار و ستم جنسیتی سوق داد، بلکه شوونیزم مردسالار و ستم نیمه فئودالی بر زنان را در مناطق آسیایی شوروی، که نسبت به مناطق اروپایی شوروی کمتر سرمایهدارانه شده بود، نیز از قدرت بر انداخت که در نتیجۀ آن زنان بهچنان حقوق و آزادیهایی رسیدند که تا آن زمان در تاریخ مکتوب انسان بیسابقه بود.
بدین ترتیب پیروزی انقلاب اکتبر و تأسیس دولت انقلابی پرولتاریا (دیکتاتوری پرولتاریا) در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، «عصر امپریالیزم» را، که از اواخر قرن نوزدهم با تکامل سرمایه داری رقابت آزاد به سرمایهداری انحصاری در اروپا شروع شده بود، عملاً مبدل به «عصر امپریالیزم و انقلابات پرولتری» کرد و ایدیولوژی و علم انقلاب پرولتری را وارد دومین مرحلۀ تکاملی اش، یعنی مارکسیزم- لنینیسم نمود.
رهبری مبارزه برای رسمیت بخشیدن بین المللی به مارکسیزم- لنینیسم به عنوان دومین مرحله در تکامل ایدیولوژی و علم انقلاب پرولتری، خدمتی بود که توسط استالین، این مارکسیست- لنینیست کبیر و ادامه دهندۀ راه لنین، صورت گرفت.
انقلاب کبیر اکتبر نه تنها انترناسیونال دوم را که نظراً و عملاً تغییر ماهیت داده و به یک انترناسیونال زرد مبدل شده بود از اعتبار انداخت، بلکه زمینۀ تشکیل و گسترش انترناسیونال کمونیستی یا انترناسیونال سوم را که احزاب کمونیست کشورهای مختلف جهان، اعم از کشورهای امپریالیستی و کشورهای تحت ستم امپریالیزم را در خود جای داده بود، فراهم نمود. به این ترتیب جنبش کمونیستی (مارکسیستی- لنینیستی)، در عمل به یک جنبش کمونیستی بینالمللی متشکل در یک تشکیلات کمونیستی بینالمللی (انترناسیونال سوم یا انترناسیونال کمونیسستی)، علیرغم نواقص معینی، سازماندهی گردید.
کمون پاریس قبلاً نشان داده بود که پرولتاریا فقط از راه زور یعنی فقط با توسل به قیام مسلحانه و جنگ میتواند قدرت سیاسی را کسب نماید. اما کمون پاریس با عدم قاطعیت، با حاکمیت محلی و غیر سرتاسری، با بافت عمدتاً آنارشیستی و با عمر کمتر از یکونیم ماه خود نتوانست عملاً در ساختمان سوسیالیسم یک الگوی جدی قابل دنبال کردن ارائه نماید. بنابرین تجربۀ ساختمان سوسیالیسم در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، اولین تجربۀ عملی ساختمان سوسیالیستی پرولتاریا در جهان بود.
اما علیرغم کمبودها و نواقص، تجربۀ ساختمان سوسیالیسم در اتحاد جماهر شوروی سوسیالیستی عمدتاً (70%) مثبت بود. این تجربه از لحاظ مبارزه برای نابودی استثمار و ستم و تأمین حقوق کارگران، دهقانان، ملل تحت ستم و زنان و همچنان از لحاظ رشد اقتصادی به آنچنان دستآوردهای تاریخی مثبت نائل گردید که تا آن زمان مثل و مانندی در جهان و در تاریخ نوشته شده ی انسانها نداشت.
دولت و خلقهای اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در جنگ علیه ارتشهای سفید و مداخلات قدرتهای امپریالیستی و سپس در زمان جنگ جهانی دوم در جنگ مقاومت قهرمانانۀ ضد فاشیستی، علیرغم کمبودات بسیار جدی، قهرمانی هایی از خود نشان دادند که تا آن زمان در تاریخ جنگها در جهان بی مانند و به یک معنی حتی بینظیر بود. در نتیجۀ پیروزی عظیم اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در جنگ کبیر ضد فاشیستی در جریان جنگ جهانی دوم و سپس پیروزی انقلاب چین در سال 1949 بود که اردوگاه سوسیالیستی، علیرغم درخشش سریع و کوتاه مدت خود، پا به عرصۀ وجود گذاشت و تقریباً یک سوم قلمرو و جمعیت جهان را در بر گرفت.
ولی در عینحال طبیعی بود که تجربۀ ساختمان سوسیالیسم در شوروی با کمبودات و نواقص جدی تئوریک و عملی ای مواجه گردد که حداقل، طبق محاسبات تخمینی مائوتسهدون و حزب کمونیست چین، سی درصد مجموع آن تجربه را در بر بگیرد.
اما اشتباهات تئوریک و عملی زمان استالین در ساختمان سوسیالیسم و در روابط بینالمللی شوروی، و عوامل عینی و ذهنی دیگری، زمینهساز آن گردید که پس از درگذشت وی رویزیونیستهای مدرن شوروی (رویزیونیستهای خروشچفی) «تیر خلاص» بر سوسیالیزم در شوروی را شلیک کنند و در واقع از طریق یک کودتای رویزیونیستی قدرت را قبضه نموده انقلاب را سرنگون سازند و سرمایهداری را تقریباً سه دهه بعد از پیروزی انقلاب کبیر اکتبر در «شوروی» احیاء نمایند.
از آن پس حزب «کمونیست شوروی» و «اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» تنها نامهایی بودند که بالای یک حزب بورژوایی بوروکراتیک و یک دولت سوسیال امپریالیستی اطلاق میگردید تا ماهیت سرمایه دارانۀ رویزیونیستی و سوسیال امپریالیستی آنها را بپوشاند. از آن پس هرچه در داخل «شوروی» و در سایر کشورهای جهان توسط «شوروی» انجام یافت، دیگر ربطی به انقلاب کبیر اکتبر و اهداف نظری و عملی آن انقلاب نداشت، بلکه در ضدیت با منافع والای پرولتاریای «شوروی»، پرولتاریای بینالمللی و خلقهای جهان بود و به بخشی از ضد انقلاب در جهان تعلق داشت.
شوروی سوسیال امپریالیستی طی دورۀ کوتاه سردمداری خروشچف و چند سال اول سردمداری بریژنف نیاز داشت که در تدارک برای دستاندازیهای بعدی سوسیال امپریالیستی به اطراف و اکناف جهان، شیوههای غلیظ آشتیجویی و مصالحه با ابرقدرت امپریالیستی رقیب یعنی امپریالیزم امریکا و متحدین غربی اش را در پیش بگیرد. اما پس از سپری شدن آن دورۀ کوتاه، خود و متحدین سوسیال امپریالیست و رویزیونیست دیگرش به شیوههای کودتاگری و مداخلات نظامی و حتی تجاوز و اشغالگری مستقیم علیه کشورها و ملل تحت ستم جهان دست زدند تا سهم سوسیالامپریالیستی خود از جهان را بیشتر سازند. در اوج این عربده کشیها و چنگ و دندان نشاندادنهای خرس قطبی بود که کشور و مردمان کشور ما در ابتدا توسط کودتاهای مداخلهگرانه سوسیالامپریالیستها لگدمال گردیدند و سپس مورد تجاوز و اشغالگری سوسیال امپریالیستی ددمنشانه ای قرار گرفتند که تأثیرات خونبار و ویرانگرش آنچنان عمیق و گسترده بوده و هست که نه تنها طی سه دهۀ گذشته و تا هم اکنون با پوست و گوشت و تا مغز استخوان خود احساس میکنیم، بلکه به عنوان یک صفحۀ تاریک در تاریخ کشور و مردمان کشور ماندگار خواهد بود.
در عینحال باید تأکید کرد که مقاومت حماسی مردمان کشور علیه این تجاوز و اشغالگری سوسیال امپریالیستی و قربانیهای بیهمتایی که در مقابله علیه این تجاوز و اشغالگری سوسیال امپریالیستی متقبل گردیدند، علیرغم خلاءهای عظیم و وحشتناک ارتجاعی ای که از یک جهت راه صافکن تجاوز و اشغالگری امپریالیستی جاری بر کشور و مردمان کشور گردیده است، صفحۀ درخشانی از ظرفیت جانبازی و ایثار مردمان کشور علیه تجاوز و اشغالگری سوسیال امپریالیستی و هر نوع تجاوز و اشغالگری امپریالیستی و ارتجاعی خارجی دیگری را نشان میدهد.
با وجودی که امروز در جهان هیچ کشور سوسیالیستی وجود ندارد و در تمامی کشورهای سوسیالیستی سابقِ، به شمول چین، انقلابات پیروزمند سوسیالیستی سرنگون شده و سرمایهداری احیاء گردیده است، عصر کماکان همان «عصر امپریالیزم و انقلابات پرولتری» باقی مانده است.
ادغام کامل اقتصادی روسیۀ امپریالیستی و چین سوسیالامپریالیستی به اقتصاد سرمایهداری امپریالیستی اگر از یکجانب گلوبالیزاسیون سرمایهداری امپریالیستی را وسیعاً گسترش داده است از جانب دیگر باعث تشدید تضاد میان قدرتهای امپریالیستی بهخاطر تقسیم مجدد در جهان در حال چند قطبی شدن گردیده است. در چنین حالتی ابرقدرت امپریالیستی قرار گرفته در مسیر افول استراتژیک، یعنی ابرقدرت امپریالیستی امریکا، در تلاش مذبوحانه برای حفظ نفوذ اقتصادی و سیاسی خود بر جهان و گسترش آن، دستیازی تندروانه به استقراض دولتی و غیر دولتی هزاران میلیارد دلاری و تحمیل اجحافات سرمایۀ مالی اقتصاد نولیبرالی بر تودهها را در پیش گرفته و ازین طرق هم بحران جاری نظام امپریالیستی را و هم عکسالعمل تودههای جهان علیه آن را عمیقتر و گستردهتر میسازد.
تلاشهای مذبوحانه برای حل بحران مالی تقریباً یک دهه پیش نتیجه ای جز شکست پی در پی نداشته، باعث تشدید تمامی تضادهای بزرگ جهانی (تضاد ملل و خلقهای تحت ستم با امپریالیسم، تضاد پرولتاریا با بورژوازی در کشورهای امپریالیستی و سرمایهداری و تضاد قدرتهای امپریالیستی با همدیگر شان) یعنی افزایش بحران گردیده است. امپریالیستها، در رأس امپریالیستهای امریکایی، حسب معمول بار بحران و افزایش بحران را به دوش تودههای کشورهای امپریالیستی و ملل و خلقهای تحت ستم جهان میاندازند و راه اندازی جنگهای تجاوزکارانه و اشغالگرانۀ امپریالیستی و جنگهای نیابتی امپریالیستی و ارتجاعی و افزایش جنگهای مذکور علیه ملل و خلقهای تحت ستم جهان را در پیش گرفته اند.
طبیعی است که عکس العمل توده ها علیه این همه اجحافات امپریالیستی و ارتجاعی چیزی جز مقاومت و مبارزه علیه امپریالیستها و مزدوران و دستنشاندگان شان چیز دیگری نمیتواند باشد.
وظیفه و رسالت تاریخی ما است که در تجلیل از صدمین سالگرد انقلاب کبیر اکتبر، یک بار دیگر روی آموختن از درسهای انقلاب کبیر اکتبر تأکید ویژه نماییم و این درسها را، در پرتو ایدیولوژی و علم انقلاب پرولتری تکامل یافته به مرحلۀ سوم یعنی مارکسیزم- لنینیسم- مائوئیسم، در مبارزه و مقاومت ضد امپریالیستی و ضد ارتجاعی جاری در افغانستان و جهان بکار بندیم.
ما باید حزب انقلابی پرولتاریا در افغانستان را استحکام و گسترش دهیم؛ ما باید خط و مشی صحیح ایدئولوژیک- سیاسی و تشکیلاتی حزب انقلابی پرولتاریا در کشور را بیشتر از پیش حدادی نماییم، ما باید مبارزه علیه انواع اپورتونیسم، در رأس مبارزه علیه تسلیم طلبی در قبال دشمنان عمدۀ کشور و مردمان کشور، را هرچه بیشتر شکوفا سازیم؛ ما باید برای شکوفایی و استحکام و گسترش جنبش انقلابی توده ای از هیچ تلاش و کوششی دریغ نورزیم. ما باید نیک بدانیم که در شرایط کشوری مثل افغانستان، شکل عمدۀ جنبش انقلابی تودهای جنگ خلق و شکل عمدۀ سازماندهی تودهای ارتش خلق است. فقط بدین صورت است که قادر خواهیم بود در میدان رزم مقاومت ملی مردمی و انقلابی علیه اشغالگران امپریالیست و مرتجع و رژیم دستنشانده، که شکل مشخص کنونی جنگ خلق در افغانستان است، حضور پیدا نماییم و درین میدان از منافع کارگران، دهقانان و سایر اقشار و طبقات خلقهای کشور دفاع نماییم.
زنده
باد درسهای عظیم انقلاب کبیر اکتبر!
زنده باد آموزشهای لنین کبیر و استالین بزرگ!ً
به پیش در راه تجلیل هرچه با شکوهتر صدمین سالگرۀ انقلاب کبیر اکتبر!
حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان
26 اکتبر 2017 (پنجم عقرب 1396)
زنده باد آموزشهای لنین کبیر و استالین بزرگ!ً
به پیش در راه تجلیل هرچه با شکوهتر صدمین سالگرۀ انقلاب کبیر اکتبر!
حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان
26 اکتبر 2017 (پنجم عقرب 1396)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر