۱۳۹۱ مهر ۱۶, یکشنبه

مبارزات دموکراتیک و انقلابی در ایران(2) تحلیل تاریخی ترتسکیستی: توجیه و تبرئه استبدا د، استعمار و امپریالیسم!


مبارزات دموکراتیک  و انقلابی در ایران(2)

                                       تحلیل تاریخی ترتسکیستی: توجیه و تبرئه استبدا د، استعمار و امپریالیسم!

همانطور که تصور میشد، دارودسته های ترتسکیستی در مقابل  اعتصاب سیاسی بازاریان، تجار و کسبه موضع بگیرند و طبقه کارگر را از هر گونه حمایت و پشتیبانی این حرکت باز دارند، این امر رخ داد. گروه ترتسکیستی میلیتانت دست به درج مجدد مقاله ای در باره تاریخ ایران با نام «  نقش تاریخی بازاریان و خیانت به طبقه کارگر» زد. این مقاله در سایت های مختلف قرار گرفت و حتی سایت هایی که میان مارکسیسم- لنینیسم و شبه ترتسکیسم دست و پا میزنند، آن را بی کوچکترین نظری از جانب خود، در سایت خود قرار دادند. گزارش این مقاله از وقایع  تاریخ ایران، عمدتا نادرست و آمیخته به تحریف های اساسی و تبیین و تحلیل آن، درهم و نه از موضع منافع طبقه کارگر، بلکه مغرضانه و در مجموع از موضع منافع بورژوازی کمپرادور و سلطنت طلب ایران و امپریالیستها است. بنابراین گرچه این مقاله از نظر بیان واقعیتها و حوادث تاریخی واجد کوچکترین ارزشی نیست، و ما جز مواردی به این امر نخواهیم پرداخت، اما به سبب ارائه نمونه وار نظرات و تحلیل های  ترتسکیستی مفید است.

بازاریان
اولین نکته ای که باید به آن اشاره کرد این است که بازاریان خواه از لحاظ موقعیت اقتصادی و اجتماعی و خواه ایدئولوژیک و سیاسی وضعیت یکسانی ندارند. از لحاظ اقتصادی، در بازارها طیف های مختلفی از تجار عمده و خرد، از لحاظ  سرمایه، تعداد کارگران و درآمد  وجود دارد.همچنین، در حالیکه در میان لایه های بالایی بازار طیف هایی یافت میشوند که به سرمایه های خارجی و امپریالیستها وابسته اند، درمیان لایه های متوسط و پایین، اقشار مختلف عموما به سرمایه داخلی وابسته اند.
 از لحاظ فرهنگی، کل بازار به دو طیف سنتی و مدرن تقسیم میشود. در میان لایه های بالایی سنتی ها و مدرن ها، هر دو، هم سرمایه دارانی یافت میشود که به سرمایه خارجی و امپریالیستها وابسته اند و هم کسانی که سرمایه دار ملی هستند.
 برهمین متن سنتی و مدرن، جریانهای ایدئولوژیک گوناگون در میان  طیف های مختلف بازاریان مشاهده میشود. دو گرایش اصلی در میان بازاریان عبارت است از گرایش به ایدئولوژی های سنتی بخصوص مذهب و گرایش به ایدئولوژیهای مدرن غربی.
 در میان گرایش های سنتی هم میتوان نظراتی را مشاهده کرد که به ارتجاعی ترین تفاسیر از کتب مذهبی و احادیث گرایش دارند و هم  نظراتی را دید که تفاسیرشان از این کتب و احادیث باصطلاح توام با بدعت است  با زمان همراه گشته و تا حدودی  و با درجات متفاوت دارای جنبه های مترقی است.
در میان گرایش به ایدئولوژی های مدرن غربی، دو گرایش قابل تمیز از یکدیگر وجود دارد: نخست گرایش به ایدئولوژی بورژوازی امپریالیستی که مدرن بودن آن عمدتا در فساد فرهنگی و گنداب زندگی غربی خلاصه میشود، در حالیکه از لحاظ اقتصادی گرایش به تسلط انحصارهای رانت خوار بر دولت(مثلا دربار و دور بری های درجه اول آن) و از نظر  سیاسی گرایش عمیق و همه جانبه ای به ارتجاع سیاسی( استبداد و دیکتاتوری ) دارد. و دوم گرایش به ایدئولوژی لیبرالیستی قرنهای هفده وهیجدهم، رقابت آزاد سرمایه ها، دموکراسی بورژوایی و فرهنگ مترقی در فرهنگ غرب.
و اما از لحاظ سیاسی طیف های مختلف بازاری ها به احزاب گوناگون سیاسی گرایش داشته اند. بخش  مهم بالائی ترین لایه ها به نیروهای در قدرت همچون قاجاریه و پهلوی ها  و نیز در دوره جمهوری اسلامی به ولی فقیه، دولت و... بخشی از بازاریان متوسط و میانه به جریانها و احزاب ملی گرایش داشته اند. رد پا و تاثیر این گروه که بخش عمده لایه های متوسط بازار را تشکیل میدهد از زمان مشروطیت تا دوران کنونی، قابل بررسی است.  بجز گرایش به ایدئولوژی بورژوازی امپریالیستی که در میان لایه های مختلف خرده بورژوازی بازار یعنی کسبه خرد و پیشه واران تقریبا ناچیز است، بقیه گرایش ها اما در اشکالی با رادیکالیسم متفاوت از لحاظ شدت و عمق در میان  این اقشار دیده میشود.
اما درمقاله نامبرده، ترتسکیست مزبور تنها از کلمه «بازاریان» استفاده میکند وکوچکترین تحلیلی در مورد لایه های مختلف آن ارائه نمیدهد :
« با نگاه به جنبش بازار در ایران تا اواخر دهه 1970، از نقطه نظر ائتلاف آن ها با گروه ها، اقشار و طبقات مختلف حول یک سری از منافع طبقاتی سه مرحله قابل تمایز است: مرحله اوّل، نخستین تلاش های بازاریان برای ایجاد ائتلاف و اتحاد با روحانیون و سایر اقشار و گروه ها در مقابل دولت شاه و سرمایه خارجی طی سال های 1891 تا 1905 (انقلاب مشروطیّت) است. در این دوره، بازاری ها به مراتب مستقل تر، ولی در مواجهه با مداخله خارجی و سیاست های دولت ضعیف تر بودند. مرحله دوّم، ائتلاف ها و اتحادهایی است که در طی دوران پس از سال 1905 تا اوایل دهه 1950 صورت گرفت؛ در این دوران، بازاریان، اتحادهای جدیدی را با سایر گروه ها و طبقات اجتماعی تجربه کردند. مرحله آخر نیز دوره تلاطم از اوایل دهه 1950 تا سال 1979 (انقلاب ایران) است. در همین دوره به وضوح دیده می شود که بازاری ها به شدّت در سیاست فعّال بوده اند و اتحاد خود را با روحانیّت ادامه داده و تقویت کرده اند.»(1)
از نظر مقاله بازار یک کل به هم پیوسته است. همه بازاری ها یکسانند. از لحاظ اقتصادی- اجتماعی موقعیت یکسانی دارند، ازلحاظ ایدئولوژیک همه مثل هم فکر میکنند و از لحاظ سیاسی به جریانها و اجزاب واحدی گرایش و یا تعلق دارند. بازاریان همه سرمایه دار بزرگ، سنتی و مرتجعند.( 2)

روحانیت
 البته در میان بازاریان، گرایش به پذیرش ایدئولوگ از میان روحانیت بویژه در دوره های پیش از سالهایی 20 تا 32 بسیار قوی بوده است. اما روحانیت نیز همچون بازار هرگز کل یکدست و بی اختلافی نبوده است. در قشر روحانیت، نخست اینکه لایه های مختلف و تعلقات مختلف طبقاتی دیده میشود و دوما، گرایش هایی از نظر ایدئولوژیک متضاد همچون سنتی ارتجاعی و سنتی نیمه ارتجاعی و نیز شبه مدرن ارتجاعی و مدرن مترقی و یا از نظر برنامه اقتصادی - سیاسی ( و نه چارچوب مذهبی تفکر که خواه نا خواه ارتجاعی است) مترقی یا انقلابی. گرایشهایی که برخی از آنها  از همان زمان مشروطیت نیز مشاهده میگردد. همین ویژگیها، با گرایش به قطبیت هر چه بیشتر، که  بر زمینه تکامل اقتصاد، سیاست و فرهنگ ایران  پدید آمده است، تا زمان کنونی مشاهده میگردد. قطبیتی که  تخالف میان آنها را به منتها درجه شدت بخشیده و به آنتاگونیسم  کشانده است. در همان زمان مشروطیت بسیاری از روحانیون رده بالا بوده اند که خود مخالف گرایشهای سنتی و مشروعیت و طرفدار مشروطه بوده اند. روحانیون رده بالا مانند میرزای شیرازی ، خراسانی، مازندرانی و نیز یکی از مهمترین ایدئولوگ ها ی مشروطیت یعنی نائینی، مخالف مشروعه خواهان و سنت پرستان متکی به بیگانه ای همچون شیخ فضل اله نوری بوده اند.
اما برای مقاله نویس ترتسکیست، روحانیت کل یک پارچه سنت خواه مرتجع است که دستش در دست بازاریان ایضا مرتجع میباشد. به نمونه  بررسی مبارزات ضد استعماری تحریم تنباکو توجه کنیم:
« با وجود پیروزی سیاسی این ائتلاف در سال 1905، دولت شاه و کمپانی های موجود سرمایه داری غربی در ایران، به آرامی به تغییر سیاست و اقتصاد ایران ادامه دادند. از یک سو، گروه ها و طبقاتی هم چون اربابان زمین، سرمایه داران صنعتی و تجار ثروتمند از رفرم های دولت شاه و الحاق اقتصادی به کشورهای سرمایه دار غرب دفاع کردند. و از سوی دیگر، بازاری ها، علما در مقابل چنین الحاق و رفرم هایی قرار گرفتند.»
  بنابراین، بر مبنای نظر نویسنده،  اگر بازاریان و علما  به مبارزه ضد استعماری دست زدند این یعنی مخالفت با رفرم ها و اصلاحاتی که دولت شاه (کدام شاه) به آن دست میزد و اربابان زمین و تجار ثروتمند و سرمایه داران صنعتی نیز از آن پشتیبانی میکردند. پس علما و تجار متوسط و کم تر ثروتمند، در این جا مخالف اصلاحات و - احتمالا یا علی القاعده - نماینده ارتجاع،  و دولت شاه و اربابان زمین که البته سرمایه داران صنعتی و تجار ثروتمند(البته شاید منظور سرمایه داران «صنعتی» کمپرادوری باشد که هنوز در ایران پدید نیامده بودند و تجاری که بویژه علاقه به فروش کالای خارجی که سود بیشتری داشت، بودند) هم جزو آنها بودند، طرفدار رفرم ها و الحاق اقتصادی به استعمارگران؛ که اگر پیش میرفت (که رفت)، ترقی و تکامل جامعه ایران و سرمایه داری شدن آن را در بر داشت(بویژه با اصلاحات ارضی شاه). که در بر داشته است و ایرانی که با واسطه امپریالیستها و کمپرادورها تکامل یافته اینک در برابر ماست. و نیز :
« بازاریان قادر نبودند تا با کمپانی های سرمایه داری غربی به علت تولید ناکافی خود- هم به خاطر مناسبات سنتی تولید و هم به خاطر نبود سرمایه جهت سرمایه گذاری در تکنولوژی جدید- به رقابت بپردازند. علما نقش سنتی خود در جامعه و دولت را از دست دادند
البته مخالفت بخشی از علما با غرب از موضع ترقی خواهی نبود، بلکه از موضع تحجر و سنت بود، اما این اساسا و بیشتر شامل نظریات لیبرالی و دموکراسی بورژوایی و سازماندهی دولت بر اصول و ضوابط بورژوایی بود و بیشتر علمایی از این دست مثل شیخ فضل الله نوری اتفاقا بیشتر در همان جبهه استعمار بودند تا جبهه بازاریان و علما. در حقیقت بیشتر علمایی که نقش ایدئولوگ بازاریان  و نیز سرمایه داران نوین را بازی میکردند اینقدر مخالف از بین رفتن نقش ستی خود نبودند که مخالف با سنت و تحجر و گذشته گرایی.  نمونه برجسته این علما بویژه عالمی همچون نائینی بود که در همان زمان رساله مشهور وی  مورد موافقت و ستایش روحانیونی همچون شیخ محمد کاظم خراسانی و شیخ عبداله مازندرانی قرار گرفت. (3)
« به دنبال انقلاب مشروطیّت، ائتلاف مذکور، به کسب قدرت سیاسی و اقتصادی در ایران ادامه داد. در همان حال که دولت شاه سرگرم معرّفی ارزش ها و سنن غربی به دستگاه دولتی بود، ائتلاف فوق از حمایت قابل ملاحظه ای در بین مردم برخوردار می شد. کارگران اغلب به طور کامل از بحث های غرب ستیزانه بازاری ها و روحانیوین حمایت نمی کردند، چرا که هدف آن ها بهبود استاندارد زندگی خودشان بود.»(4)
به این ترتیب روحانیون چون یک کل واحد مخالف غرب  و در حقیقت مخالف پیشرفت صنعتی وانمود میشوند. اما حقیقت این است که نه روحانیون یک کل واحدند و نه همه ی آنها مخالف غرب. همانطور که اشاره کردیم روحانیونی، خواه در دوران مشروطیت و خواه در دوران پس ازآن تا کنون، بوده و هستند که مخالف جذب فرهنگ مترقی غرب و نو نوار کردن برخی درکهای سنتی نیستند. بسیاری از این روحانیون همچون طالقانی در جبهه ملی و به همراه مصدق در حالیکه علیه استعمار و امپریالیسم انگلیس مبارزه میکردند، در عین حال مخالف جذب فرهنگ مترقی غرب نبودند. در همان دوران مشروطیت، آخوندهای رادیکالی همچون شیخ محمد خیابانی ( و نیز بزرگانی همچون ملکالمتکلمین و شیخ احمد روحی) نیز بودند که تا حدود زیادی مترقی ترین جنبه های دمکراتیسم فرهنگ غرب  را جذب کرده و ازآن در مبارزه خویش بهره میگرفتند. در سال های بعد که مارکسیسم وارد ایران شد، برخی از آخوندها مارکسیسم را میخواندند و تا حدودی افکارشان با گرایش و قبول برنامه کمونیستی توام شد. نمونه برجسته آنها، شیخ عزالدین حسینی بود که سالها در خدمت یک سازمان چپ به تبلیغ و نشر افکار چپ دست زد.

سرمایه داران صنعتی
 وقتی مقاله از ائتلاف بازاریان با گروه ها و اقشار و طبقات مختلف در دوران مشروطیت (وحتی پس ازآن) در آن مرحله بندی  صحبت میکند، روشن نیست که این طبقاتی که قرار بوده است بازاریان با آنها ائتلاف کنند (بجز روحانیون و کارگران که گویی این دومی در آن زمان یک طبقه پرقدرت بود) کدام طبقات بوده اند. نویسنده ترتسکیست مقاله، سپس از گروه ها و طبقات دیگر صحبت میکند که ما به این موارد توجه میکنیم :
« در نتیجه انقلاب 1917 روسیه، که تهدیدی برای مناسبات موجود اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و البته ائتلاف ها بود، بازاریان و علما به حمایت از دولت شاه و متحدین آن- مانند سرمایه داران صنعتی، ارتش و اربابان زمین- پرداختند تا قدرت جنبش کارگری در ایران را تقلیل دهند.»
 اولا، در حالیکه نفس وجود انقلاب روسیه تهدیدی برای هر مناسبات موجود اقتصادی، اجتماعی سیاسی و از جمله استعمار و امپریالیسم بود، اما تهدیدی برای هر نوع ائتلافی در کشورهای تحت سلطه و در میان نیروهای خلق نبود. دوما روشن نیست که متن مذکور از کدام دوره صحبت میکند. زیرا سال 1917منطبق با سال 1296 شمسی در ایران است که حوادث شمال  و مبارزات میرزا کوچک خان ایران رخ داد. بحث درباره آن دوره نیز بسیار زیاد است. سوما در صورتی که چنین ائتلافهای میان جریان های مختلف طرفدار امپریالیسم، نیمه فئودالیسم و سرمایه داری و علیه جنبش طبقه کارگر شکل بگیرد، که برخی زمانها و بویژه زمانی که طبقه کارگر به مثابه یک نیروی مستقل وارد مبارزه شود، میگیرد، به هیچوچه نباید این برداشت یکسر نادرست را کرد که پس در هر زمانی، هر گونه ائتلافی میان طبقه کارگر با بازاریان، علما و بورژوازی صنعتی نادرست است. طبقه کارگر میتواند و باید از مبارزه این اقشار و طبقات با استبداد و امپریالیسم به هر درجه ( موقتی، نیم بند، سست، ناپیگیر و خلاصه به هر درجه اما واقعی) که باشد، حمایت و پشتیبانی نماید و وارداتحادها و ائتلاف هایی با آنها بشود بی آن که هرگز فراموش کند که این متحد و یا موتلف امروزی ممکن است خیانتکار و دشمن فردا باشد و از این رو در چنین اتحادها و ائتلافهایی همواره باید با هوشیاری و مراقبت تام عمل نماید.  
از سوی دیگر این چنین صف بندی  در آن دوره ها وجود نداشت که یک سر آن بازاریان و علما باشند و سر دیگر آن دولت شاه  و متحدین آن یعنی سرمایه داران صنعتی و ارتش و اربابان زمین . ارتش اولا ارتش  خود دولت شاه بود و نه متحد آن. اربابان زمین اصولا همان طبقه حاکمه یعنی زمینداران بزرگ  و اشراف قاجار بودند که تنها بخش ناچیزی از آنها از دولت جدا شده و در مقابل آن قرار داشت. سرمایه داران صنعتی در ایران که علی القاعده باید سرمایه داران ملی باشد، هنوز به مثابه یک طبقه متحد و قدرتمند در ایران شکل نگرفته بودند و تقریبا و عمدتا طبقه ای  درهم، آمیزشی از زمیندار، صنعتکار و تاجر بودند. اینان نیروی زیادی نداشتند و متحد شاه نبودند، بلکه عموما  و بیشتر از بازاریان، مخالف شاه بودند. جنبش مشروطیت و پس از آن، صرفا جنبش بازاریان و علما علیه استعمار و استبداد نبود، بلکه این جنبش طبقه جدید متوسط، یعنی همان سرمایه داران صنعتی (با خصوصیات پیش گفته) بود که بازاریان و تجار نیز در آن نقش مهمی داشتند. مقاله با قرار دادن سرمایه داران صنعتی خود ساخته به عنوان متحدین دولت شاه میخواهد برای خواننده جا بیندازد که شاه طرفدار صنعتی کردن کشور و نماینده ترقی صنعتی و  بازاریان و علما نماینده سنت، مذهب و تحجر بودند!  بر مبنای این نظر میتوان این گونه برداشت کرد که انقلاب مشروطیت کوششی ضد اصلاحات شاه  برای مدرنیزه کردن و تلاشی تحجرخواهانه بوده است و علی القاعده شیخ فضل اله نوری متحد شاه، عنصری طرفدار پیشرفت اصلاحات و صنعت کردن کشور بوده است. موردی دیگر :
 « با وجود پیروزی سیاسی این ائتلاف در سال 1905، دولت شاه و کمپانی های موجود سرمایه داری غربی در ایران، به آرامی به تغییر سیاست و اقتصاد ایران ادامه دادند. از یک سو، گروه ها و طبقاتی هم چون اربابان زمان، سرمایه داران صنعتی و تجار ثروتمند از رفرم های دولت شاه و الحاق اقتصادی به کشورهای سرمایه دار غرب دفاع کردند. و از سوی دیگر، بازاری ها، علما در مقابل چنین الحاق و رفرم هایی قرار گرفتند.»  
میبینیم بار دیگر گروه ها و طبقاتی هم چون اربابان زمان(!؟) سرمایه داران صنعتی و تجار ثروتمنداز رفرم های دولت شاه و الحاق اقتصادی به کشورهای سرمایه داری غرب (یعنی به استعمار گران وامپریالیستها) دفاع میکرده اند، آن هم زمانی که ائتلاف علما و بازاریان (یعنی تجار غیر ثروتمند) در 1905(منظور امضای فرمان مشروطیت بوسیله مظفرالدین شاه است) پیروز شد! و به این میگویند تحلیل تاریخ!؟
 اگر از اربابان زمان و تجار ثروتمند بگذریم ما در اینجا سرمایه داران صنعتی را خواهیم یافت. همان نکاتی که در بالا گفتیم در مورد این بخش نیز راست در میآید. سرمایه داران صنعتی و نمایندگان سیاسی آنها  در سالهای پس از امضای مشروطیت، نه در جبهه ارتجاع و استعمار، نه طرفدار وابسته شده اقتصادی به امپریالیسم بلکه بطور عمده مقابل آن قرار داشتند. و اگر تجار ثروتمند طرفدار وابستگی به استعمار بودند، که بعضا بوده اند، اما تجار متوسط و خرد نه تنها طرفدار وابستگی نبودند، بلکه مخالف آن بودند. کل مبارزات دوران مشروطیت درست بخاطر رهایی ایران از چنگال استعمار و استبداد بود. رهبری این مبارزات بطور عمده در دست نمایندگان بورژوازی ملی ایران (سرمایه داران تجاری و صنعتی ) بود. و گرچه بدلایل بسیار ازجمله ضعف مفرط اقتصادی و سیاسی بورژوازی ایران و پیوندها و اتحادهای آن با بخش هایی از اشراف و فئودالهای دربار شکست خورد اما نه سرمایه داران صنعتی ایران خواهان الحاق اقتصادی به استعمار گران بوده اند و نه همه ی تجار.
 از سوی دیگر اگر بخش از بازاریها و علما در مقابل چنین الحاقی بودند که بودند، آنان نه از موضع حفظ نظام فئودالی و یا سنت بلکه از موضع همان گرایش به استقلال و آزادی در چارچوب سرمایه داری ملی مخالف امپریالیسم و استبداد بودند.موضعی که سرمایه داران صنعتی نیز در پیوند با آن قرار داشتند.
 نویسنده ترتسکیست که به صورت شفافی به آرایشگری استعمار، امپریالیسم و استبداد میپردازد، خط مزبور خود را در تمام مقاله دنبال میکند. استعمار گران، امپریالیستها و مستبدین مرتجع قاجار و بعدها پهلوی های ایضا مرتجع همه خواهان ترقی صنعتی ایران، تبدیل آن به یک کشور سرمایه داری و مدرن کردن دستگاه دولت بودند، اما بازار و علما همه و همه طرفدار عقب نگه داشتن ایران در همان ساخت فئودالی و استبدادی! معلوم میشود که آن همه مبارزات در دوران مشروطیت و بعدها 20 تا 32 بوسیله مصدق و جبهه ملی نه برای پیشرفت ایران بلکه برای عقب نگه داشتن آن بوده است.              
  
استعمارگران وامپریالیستها
در متن های بالا از «سرمایه خارجی» و یا «مداخله خارجی» نام برده میشود. ببینیم منظور کیست:
از اوائل قرن نوزدهم ایران به محل نفوذ استعمارگران تبدیل شد. در اواخر این قرن امپریالیستهای انگلیس و روس، ایران را میان خود تقسیم کرده بودند. این امر مبارزات دامنه دار، گسترده و عمیقی را در میان مردم ایران دامن زد که یکی از نقاط اوج آن انقلاب دموکراتیک و ضد امپریالیستی مشروطیت بود. در آن زمان طبقه کارگر از نظر اقتصادی و  سیاسی ضعیف بود و رهبری مبارزات دموکراتیک و ضد امپریالیستی را عمدتا سرمایه داران تولید کننده و تجار ملی در دست داشتند. علل اصلی مخالفت تجار و سرمایه داران همانا تسلط یافتن انحصاری امپریالیستها بر اقتصاد و سیاست کشور و استبداد حاکمه بود که ناامنی فراوان برای فعالیتهای اقتصادی آنها ایجاد میکرد و مانع حرکت آزاد سرمایه ها میشد. دولت قاجارها و بخشی از روحانیت مرتجع با امپریالیستها همکاری میکرد، اما بخش مهمی از روحانیون که تفکرات قدیمی را با برخی تفکرات جدید درهم آمیخته بودند نه  به سبب تمایل به گذشته، بلکه برای رفتن به پیش، با امپریالیستها مخالف بودند. در آنزمان مکلا در کشور کم بود و ایدئولوگ های غیر روحانی در مملکت بسیار نایاب بود. از این رو ایدئولوگ های اغلب طبقات غیر طبقه کارگر، روحانیون بودند.  
اما نخست اینکه در مقاله اساسا از استعمار و امپریالیسم( بجز یکبار و باز به سبک ترتسکیستها برای رد گم کردن که در یادداشت شماره 5 به آن اشاره کرده ایم) صحبتی نمی شود و دوما، بجای استعمارگران و امپریالیستهای غربی از «کشورهای غربی» نام برده میشود که گویا بالاخره اگر اجحافی میکردند در تلاش بودند که مدرنیسم و مدرنیته را وارد ایران کنند و دولت قاجارها و بعدها پهلوی ها نیز همین تمایل را داشتند. اما بازاریان که از نظر مقاله نویس، یک طیف واحدند و همیشه هم دستشان در دست روحانیون ارتجاعی بوده نمیخواستند ایران نونوار شود.
« با این حال، اقتصاد ایران، از زمان اعمال نفوذ سرمایه داری غربی بر اقتصاد کشور، غالباً بحران های همزمان و مداوم اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را تجربه می کرده است.
. بازاری ها به طور مشروط به انتقاد از رفرم های اقتصادی شاه پرداختند، چرا که جریان سرمایه از سوی کشورهای سرمایه داری غربی می توانست سهم بازاریان از کلّ اقتصاد را کاهش دهد. به عبارت دیگر، بازاری ها به مثابه تجار ناسیونالیست اواخر قرن 19، به عنوان مدافعان "سیاست های حمایتی" در مقابل نظام اقتصادی سرمایه داری غربی به شمار می رفتند.»
« برای مثال، اعتراضات گسترده سال 1891، اعتراضاتی علیه اقدامات سرمایه داری غربی در ایران بود که بازاریان از چهره های کلیدی آن به شمار می رفتند.» (در اینجا صحبت از جنبش ضد استعماری تنباکو است که در واقع پیش درامدی بر انقلاب ضد امپریالیستی مشروطیت میباشد. )
«با وجود پیروزی سیاسی این ائتلاف در سال 1905، دولت شاه و کمپانی های موجود سرمایه داری غربی در ایران، به آرامی به تغییر سیاست و اقتصاد ایران ادامه دادند.»( منظور انحصارات امپریالیسم غرب است).
« بازاریان قادر نبودند تا با کمپانی های سرمایه داری غربی به علت تولید ناکافی خود- هم به خاطر مناسبات سنتی تولید و هم به خاطر نبود سرمایه جهت سرمایه گذاری در تکنولوژی جدید- به رقابت بپردازند.»
« ...در همان حال که دولت شاه سرگرم معرّفی ارزش ها و سنن غربی به دستگاه دولتی بود.»(منظور فرهنگ وارداتی امپریالیستی شبه مدرن رضا شاه است)
« در اوایل دهه 1950، بازاری ها و روحانوین دولت پادشاهی وقت را به خاطر ضعف در مقابل قدرت های خارجی، از نظر کنترل سرمایه داری خارجی بر اقتصاد و نفوذ آن بر سرتاسر جامعه، به باد انتقاد گرفتند. بنابراین، زمانی که دولت شاه و کشورهای سرمایه داری غربی متحد آن به برخی تعهّدات خود عمل نکردند، بازاری ها و علما تصمیم به حمایت از اعتصابات گرفتند. پیش تر، بعد از به "استعفای" شاه وقت (رضا شاه، در سال 1941) اتحاد بازار- روحانیّت- کارگران همراه با "طبقه متوسّط" دولت جدید را تشکیل داد. هرچند، طی چند سال، بازاری ها و علما دوباره با شاه تبعیدی و سرمایه داران خارجی، به توافق رسیدند و از ائتلاف خود عقب نشینی کردند و عملاً با این کار، به جنبش کارگران خیانت نمودند. به عبارت دیگر، بازاریان و علما به محض آن که دولت شاه و کشورهای سرمایه داری غربی متحد آن، وعده مزایای اقتصادی و سیاسی را به آن ها دادند، از حمایت خود نسبت به کارگران دست کشیدند.»
« در اوایل دهه 1960، دولت وقت شاه، به "انقلاب سفید" دست زد. هدف از "انقلاب سفید"، از یک سو ایجاد رفرم های اقتصادی و سیاسی لازم برای ایجاد یک طبقه متوسّط جدید وابسته بود که بتوان برای حمایت از دولت و حاکمیّت بر روی آن حساب کرد، و از سوی دیگر از بین بردن مناسبات فئودالی و قبیله ای و تغییر اقتصاد سنتی به یک سرمایه داری غربی.» (5)
بدین ترتیب شاه مترقی، و همه ی جریانها و طبقاتی که مخالف رفرم ارضی به شکل  امپریالیستی آن بودند ارتجاعی. رفرم ارضی امپریالیستی نیز یعنی حل مسئله دهقانی نه از موضع رشد سرمایه داری داخلی و یا منافع واقعی دهقانان که تنها به رهبری طبقه کارگر محقق میشد، بلکه از موضع نیازهای سرمایه های امپریالیستی و کمپرادورها.

مبارزات ضد استعماری و ضد  استبدادی
از نظر نویسنده مقاله، بازاریان موافق نظام سنتی کهن و مخالف رفرم و توسعه صنعتی درایران بوده اند. به این قطعه کج و معوج توجه کنیم:
« با این حال، اقتصاد ایران، از زمان اعمال نفوذ سرمایه داری غربی بر اقتصاد کشور، غالباً بحران های همزمان و مداوم اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را تجربه می کرده است. به عنوان نمونه، از اواسط قرن 19 به بعد، دولت ایران تلاش کرد تا هم شکل خود، به عنوان یک دولت سنتی مشابه سایر دول خاورمیانه، و هم نظام اقتصادی، مذهبی و سیاسی سنتی جامعه خود را به یک سیستم حکومتی غربی تغییر دهد. در آن مقطع، بازاری ها به نوعی مخالفت خود را با دولت شاه نشان دادند، چرا که نظام دولتی جدید، می توانست تأثیر و نفوذ آن ها بر بازار را، یعنی جایی که مستقلاً و به مدّت چند قرن قدرت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را در دست داشته اند، محدود کند. بازاری ها به طور مشروط به انتقاد از رفرم های اقتصادی شاه پرداختند، چرا که جریان سرمایه از سوی کشورهای سرمایه داری غربی می توانست سهم بازاریان از کلّ اقتصاد را کاهش دهد. به عبارت دیگر، بازاری ها به مثابه تجار ناسیونالیست اواخر قرن 19، به عنوان مدافعان "سیاست های حمایتی" در مقابل نظام اقتصادی سرمایه داری غربی به شمار می رفتند.»
 در اینجا مخالفت بازاریان با استعمار و استبداد که مسبب بحران های پیاپی در اقتصاد ایران و تبدیل ایران به ملک طلق استعمارگران  بوده اند، تبدیل به مخالفت آنها با مدرن کردن دولت بوسیله شاه(ناصرالدین شاه!؟) و تبدیل سیستم حکومتی به «سیستم غربی» شده است. در این قطعه از یک سو اعمال نفوذ سرمایه داری غربی (استعمار و امپریالیسم) بر اقتصاد کشور مسبب (گرچه با کلماتی نه چندان روشن مانند «تجربه میکرده است». که جا برای این درک باز میگذارد که اعمال نفوذ سرمایه داری غربی مسبب این امر نبوده، بلکه همزمان با آن بوده است!) بحران های همزمان و مداوم اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی قلمداد گردیده است و بازاریها تجار ناسیونالیستی معرفی شده اند که مدافع سیاست حمایتی و مخالف آزادی نظام اقتصادی سرمایه داری غرب( استعمار) در صدور افسار گسیخته کالا به ایران بوده اند. از سوی دیگر به گونه ای وانمود شده که  هنگامی که دولت ایران در صدد تجدد در ارکان اقتصادی، مذهبی و سیاسی بوده است( که منظور باید برخی اصلاحات حکومتی فراهانی و امیر کبیرباشد و در متن مذکوردولت مملکت بر باد ده ناصرالدین شاه جای این اشخاص را گرفته است) گویا تجار ملی مخالف اصلاحات  و نوگرایی در اقتصاد و سیاست ایران بوده اند. در اینجا مبارزه ضد استعماری تجار ملی که طبیعتا بازار داخلی را برای خود میخواهد و استعمار را مانع میبیند، بجای آنکه بدرستی تفسیر شده و تجار ملی را مترقی و مدافع رشد سرمایه داری ملی ارزیابی کند مینویسد:« نظام دولتی جدید، می توانست تأثیر و نفوذ آن ها بر بازار را، یعنی جایی که مستقلاً و به مدّت چند قرن قدرت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را در دست داشته اند، محدود کند.» این امر یعنی رشد سرمایه داری ملی در ایران ربطی به تسلط  تجار در قرون پیش ندارد. از اواسط قرن نوزدهم سرمایه داری داخلی شروع به رشد و توسعه کرد و تجار ملی در شرایط زایش بورژوازی صنعتی ایران بودند. اخلال استعمار و مبارزه ضد استعماری تجار، نباید اینگونه تفسیر شود که گویا تجار استعمار گران را که در متن مذکور تبدیل به سرمایه داری غربی شده اند، مانع تسلط  طولانی خویش بر بازار، یعنی به نوعی تجارت در نظام فئودالی، میدانستند و از این رو نه از موضع یک سرمایه داری ملی در مقابل استعمار و امپریالیسم، بلکه از موضع یک نظام فئودالی در مقابل سرمایه داری غرب ایستاده بودند.(6)

 جنبش تنباکو
« این جنبش اعتراضی شاید بتواند نقطه شروع توسعه و بسط دکترین مذهبی- سیاسی بازاریان ایران در قرن بیستم باشد. برای مثال، اعتراضات گسترده سال 1891، اعتراضاتی علیه اقدامات سرمایه داری غربی در ایران بود که بازاریان از چهره های کلیدی آن به شمار می رفتند. در قیام تنباکو طی سال های 1891-1892 (با فتوای میرزا محمّد حسن شیرازی علیه قرارداد ناصرالدین شاه برای اعطای امتیاز انحصاری 50 ساله تنباکو به تالبوت) بازاری ها با "علما" و جنبش کارگری که هنوز خام بود، علیه کمپانی های سرمایه دارغربی ائتلاف کردند. این کمپانی ها از یک سو، منبع درآمدی عمده برای دولت شاه و از سوی دیگر قویاً مدافع "غربی کردن" بسیاری از فعّالیّت های اجتماعی بودند که همین موضوع می توانست به بسیاری از نقش های اجتماعی "روحانیّت" خاتمه دهد.»
به این ترتیب کمپانی های استعماری گرچه «منبع درآمدی عمده برای شاه بودند»، اما  میخواستند ایران را از آن وضع عقب مانده نجات دهند و بسیاری فعالیتهای اجتماعی را غربی، یا منطبق با استانداردهای  سرمایه داری غربی کنند.  مخالفت بازاریان و نیز روحانیت علیه استعمار تنها برای این بود که این عمل کمپانی ها میتوانست به بسیاری نقش های اجتماعی آنها خاتمه دهد.
نتیجه : جنبش تنباکو اگر رخ نمیداد بهتر بود، زیرا روحانیت و همچنین تجاربازار، از یک موضع ارتجاعی و برای حفظ نقش اجتماعی خود  و نگهداری تسلط دیرینه بر بازار، مخالف استعمار و کمپانی هایی استعماری بودند که در صدد بودند سرمایه داری به ایران بیاورند!؟ (6)
در بخش بعدی این نوشته بیشتر درباره خط ترتسکیستی نویسنده  و خیر خواهی ریاکارانه وی برای طبقه کارگر و نیز استنتاجات سیاسی نادرست از مسئله« خیانت بازاریان به طبقه کارگر» که دربرخی مراحل و دوره ها پیش می آید، صحبت میکنیم.   
                                                 
                                                                                    ادامه دارد


                                                                                 هرمز دامان
                                                                                 مهر 1390

یادداشتها
1-    این مرحله بندی بسیار بی محتوی است. هیچ چیز برای وحدت میان این سالها جز فعالیتهای بازاریان برای  ائتلاف و اتحاد با با روحانیون و سایر اقشار و گروه ها در مقابل شاه و سرمایه خارجی مشاهده نمیشود. تمایز دوره اول (دوره مبارزات تحریم تنباکو) با دو دوره بعدی این است که بازاری ها در این دوره  به مراتب مستقل تر(منظور مستقل تر از چه جریانی است: استعمارگران یا روحانیون؟) اما در مواجهه با مداخله خارجی و سیاست های دولت ضعیف تر بودند( آیا این به این معنی است که مثلا در دوره های بعدی وابسته تر، مثلا به استعمارگران و یا  روحانیون، و از این رو قوی تر بودند) و ضمنا در حال تلاش برای ائتلاف با دیگر طبقات و گروه ها بوده اند. تمایزمهمی برای تفاوت دوره دوم(دوران مشروطیت) از دو دوره پیش و پس از آن وجود ندارد جز اینکه در این دوره دست به ائتلاف و اتحادهایی زده اند. وجه تمایز دوره سوم (دوران پس از 1332) از دوره اول و دوم این است که بازاری ها در این دوره به شدت در سیاست فعال بوده اند(تو گویی دردو دوره قبلی نبوده اند ) و یا اتحاد خود را با روحانیت ادامه داده و تقویت کرده اند(ایدئولوگ بازاری ها و نه تنها بازاری ها، بلکه بیشتر طبقات، تا پیش از مشروطیت و نیز تا حدودی سالهای پیش از 32، عموما روحانیون بوده اند. پس از دوران مشروطیت است که به مرور مکلاها، به مثابه ایدئولوگ جای روحانیون را میگیرند و جهان بینی طبقات بورژوازی ملی و خرده بورژوازی به سوی یک جهان بینی که چارچوب کلی آن غیر مذهبی است  مثلا لیبرالیسم و یا دمکراتیسم گام بر میدارند.)
2-    برای بررسی نقش بازاریان و تجار ملی در اقتصاد ایران نگاه کنید به احمد اشرف، موانع تاریخی  رشد سرمایه داری در ایران- دوره قاجاریه، انتشارات پیام، تهران 1359. لب نظر احمد اشرف که تقریبا اکثریت باتفاق محققین و جامعه شناسان  کمابیش با آن توافق دارند، چنین است:« فرضیه اساسی این تحقیق آنست که تجار بزرگ کشور ما دراین دوران حساس تاریخی( منظور اواخر قرن گذشته  و اوایل قرن کنونی هجری است) کوششهایی به عمل آوردند تا رسالت تاریخی طبقاتی خود را در سیر تحولات اجتماعی تحقق بخشند و جامعه فئودالی و شبه آسیایی به دوران سرمایه داری و«شهری - صنعتی » جدید سوق دهند. با آنکه آنان در راه تحقق رسالت تاریخی خود کوششهای بسیار نمودند و به موفقیتهایی نیز نائل شدند- که دست آوردهای آن از نظر اقتصادی  و رشد مبادلات بازرگانی خارجی و از نظر سیاسی کوشش در راه ایجاد مشروطیت بود- لکن از دوجهت اساسی که یکی پیدایش سرمایه صنعتی و دیگری استقرار مردمسالاری(دموکراسی بورژوایی)است با ناکامی روبرو شدند. چرا که استبداد داخلی همراه با ویژگی های شیوه های تولید دراجتماعات ایلی، شهری و روستایی از یکسو و استعمار خارجی از دیگر سو مانع رشد سرمایه داری جدید صنعتی و تحقق رسالت تاریخی سرمایه داری ملی در کشور ما گردید.» (همانجا، ص 8 ) خواننده میتواند تحلیل بی مایه این ترتسکیستها را با نظرات این جامعه شناس مقایسه کند.  
3-     در مورد نظرات  نائینی و کتاب مشهورش تنبیه الامه و تنزیه المله، نگاه کنید به باقر پرهام، یکتا نگری و با هم نگری، انتشارات آگاه، 1379، مقاله  نگاهی به نظریات نائینی در باب حکومت و بنیاد مشروعیت سیاسی، ص 270- 233. پرهام در ادامه مطلبی از فریدون آدمیت و در تایید ان مینویسد:« مطلب روشن است: مشروطیت، و حاکمیت مردم  بر اساس نظام قانونگذاری منتخب مردم ، از مفاهیم فلسفه سیاسی غربی است که با بنیاد شریعت تعارض دارد. اما در جریان جنبش مشروطیت، که به ابتکار «روشنفکران و معتقدان مسلک ترقی» پا گرفت، عنصر روشن بین و مترقی روحانیت به یاری جنبش برخاست و کوشید با توجیه مبانی فکری نهضت جدید، تعارض ها را بپوشاند و از نفوذ کلمه خود در بین مردم به سود نهضت استفاده کند.»(همانجا،ص241)
4-    معلوم نیست که منظور وی از کارگران که علی القاعده باید نمایندگان سیاسی کارگران باشد، در کدام دوره  و با کدام متفکران است. بی تردید نمایندگان سیاسی طبقه کارگر با هر گرایش ضد غربی موافق نیستند. آنها با استعمار و امپریالیسم و استبداد که آنها همیشه در کشورهای تحت سلطه از آن حمایت کرده اند و نیز فساد و تباهی فرهنگی سرمایه داری که اینک جنبه عمده  فرهنگ سرمایه داری را تشکیل میدهد، مخالفند. ولی غرب ستیزی آخوندها نه تماما از موضع ارتجاعی بوده است و نه کارگران و نمایندگان سیاسی آنها همواره در مقابل هر نوع غرب ستیزی قرار گرفته اند. آن غرب ستیزی که استعمار و امپریالیسم ستیزی  و از موضع مترقی باشد، همواره مورد حمایت نمایندگان سیاسی کارگران بوده است.
5-    « این را هم باید اضافه کنم که اصولاً در روند تکامل تاریخی، بورژوازی صناعت پیشه از بطن بورژوازی بازرگان متولد می شود، امّا در ایران فشار نیروهای استعماری و تحمیل قراردادهای یک طرفه بازرگانی از طرف آن ها و تبدیل اقتصاد ایران به زائده ای از اقتصاد امپریالیست ها، بورژوازی صنعتی را به جنین محتضر و نحیفی تبدیل کرد که یک پایش در گهواره و پای دیگرش در لب گور بود.»  در اینجا همه ی مفاهیم غایب و در پستو مانده یکجا در یک بند قرار گرفته : استعمار، امپریالیسم، تحمیل قراردادهای یک طرفه، تبدیل اقتصاد ایران به زائده ی اقتصاد امپریالیست ها، بورژوازی  صنعتی که از دل بورژوازی تجاری بیرون میآید و ناتوانی بورژوازی تجاری و صنعتی ایران در برقراری روابط سرمایه داری و دممکراسی بورژوایی ... باز هم بگویید ترتسکیست ها نمیدانند دعوا بر سر چیست!؟ این متن در پرانتز قرار گرفته و ممکن است  یا بوسیله نویسنده  که بعدا وقتی دیده  که اگر یک باری هم اسم امپریالیسم و استعمار را نیاورد، خیلی «سوتی» داده است وارد شده و یا بوسیله کسی دیگر به وی توصیه شده است.
6-    درباره مبارزات بازاریان و تجار  و نیز جنبش تنباکو غیر از کتاب مذکور احمد اشرف در بیشتر کتاب های درباره تاریخ مشروطیت صحبت شده است. از کتب قدیمی تر انقلاب مشروطه کسروی و از کتب جدیدتر کتاب انقلاب مشروطه ایران است.مشخصات کتاب: ژانت آفاری، ترجمه رضا رضائی. نشر بیستون ،1379

۱۳۹۱ مهر ۱۳, پنجشنبه

مبارزات دموکراتیک و انقلابی در ایران(1) اعتصاب بازاریان


مبارزات دموکراتیک و انقلابی در ایران(1)

اعتصاب بازاریان

 

دور تازه ای از مبارزات دموکراتیک و در مخالفت با رژیم حاکم و سیاستهای اقتصادی و سیاسی آن در ایران شروع گردیده است. آغازگر این مبارزات، بازاریان تهران، تجار و بنکداران کلان و خرد، کسبه مرفه بازارهمچون فروشندگان طلا، ارز و پارچه هستند و بدنبال آنها کسبه میانه و پایین نیز روان گردیده اند. علت مشخص این مبارزات بالا رفتن نرخ ارز و کاهش ارزش ریال و نیز سوء مدیریت دولت احمدی نژاد طرح گردیده است. این علل بویژه بالارفتن نرخ ارز، امکان فعالیت اقتصادی را از تجار و کسبه گرفته و تقریبا یک نوع بن بست در فعالیتهای اقتصادی ایجاد کرده است. این بن بست تنها به تجار و کسبه محدود نشده و میتواند بر دیگر بخش های مبادله و تولید اثر گذارد. در همین بن بست است که امواج تازه ای از مبارزات نوین دموکراتیک، بار دیگر آغاز گردیده است.

پس از انقلاب این نخستین بار است که بازاریان در چنین ابعاد و با چنین شعارها و خواستها ، در چنین اشکال و به این درجه و شدت وارد مبارزه شده اند. بازار تهران یعنی مهمترین مرکز تجار و کسبه تهران که عموما  و البته تا حدود زیادی بنادرست، پایگاه طبقات حاکمه  که پا در راه کمپرادورهای سرمایه دار دوران سلطنت  گذاشته اند، تصور میشده، علیه دولت بپا خاسته است و مشکل بتوان گفت که این خواستها میتواند براحتی پاسخ بگیرد و یا به نتیجه مفیدی ختم شود.

 شکل نخستین این مبارزات بستن مغازه ها و اعتصاب بازاریان است. اما بسرعت به اشکال تظاهرات و زد وخورد با نیروهای انتظامی کشیده شده است و بخشهای دیگری از مردم با انگیزه  گرانی اجناس و کالاها، سقوط هر بیشتر مردم به زیر خط فقر و عدم امکان زندگی به شکل کنونی،  نیز به تظاهر کنندگان بازاری پیوسته اند.شعارهای فعلی این تظاهرات ها، علیه سیاستهای اقتصادی داخلی و سیاسی خارجی حکومت، علیه احمدی نژاد و ولی فقیه خامنه ای است.

 رژیم نیز بر مبنای تجارب انقلاب 57،  سالهای 42 ، سالهای 32-20 و انقلاب مشروطیت ایران، بروشنی میداند که این نوع حرکتها و مبارزات در صورتی که در نطفه خفه نشود، به  میتواند بسرعت تکامل یابد و به اشکال متکامل تری تبدیل شود. از این رو بر طبق این نظر که هر فریادی را باید در نطفه خفه کند، به بسیج نیروها و ریختن لاتها، اوباشان، چاقو کشان نیروهای انتظامی و سپاه بر سر مردم  و کشتن،  دستگیری و زندان کردن آنها دست زده است. برقرای اعلام نشده حکومت نظامی و  سرکوب خشونت آمیز مبارزات، تنها گزینه رژیم ولایت فقیهی ایران و دارو دسته آدمکشان و جنایتکارانی از قماش خامنه ای و احمدی نژاد میباشد.

این مبارزات اکنون مراحل ابتدایی خود را میگذراند و تا این لحظه که این مقاله نگاشته میشود، جز به شهرهای مشهد و اصفهان گسترش نیافته است. و نیز عجالتا بازاریان در آن نقش مرکزی را دارند. چنانچه این مبارزات ادامه یابد دیری نخواهد پایید، که به دیگر طبقات بویژه طبقات کارگر، زحمتکش و فقیر که بار سنگین تورم و گرانی جاری  بر آنها بیشترین تاثیر را داشته است و زندگی آنها را به وضع رقت آوری دچار کرده است، سرایت کند و دیگر شهرها را نیز در بر بگیرد.

 

 تفاوتها و یگانیگی های مبارزات سال88 با مبارزات کنونی

چنانچه بخواهیم مقایسه ای میان مبارزات کنونی و مبارزات سال 88 ( و نیز پیش از آن) بکنیم، نسبت به آن دوره، تفاوت ها و تغییراتی را در مبارزات دموکراتیک ترقی خواهانه و انقلابی مشاهد خواهیم کرد.

نخستین تفاوت مربوط است به علل فوری مبارزات: در مبارزات سال 88 این علل کاملا سیاسی بودند. مردم به تخلف حکام مسلمان ولایت فقیهی وآخوندها و «روحانیون»  شیاد و دروغگو،  بخطر تخلف در رای شماری و دزدیدن آرای شان اعتراض کردند و به شورش برخاستند. اما در حرکت جاری این علل کاملا اقتصادی هستند. یعنی به بن بست رسیدن فعالیتهای اقتصادی که از بخش مبادله و توزیع آغاز شده است و بسرعت گریبان تولید را نیز خواهد گرفت. امر ناایمن بودن حریم اقتصادی و مشکل شدن داد وستد، بازاریان را به اعتصاب واداشته است. اما آنچه برای بازاریان مشکل شدن دادو ستد، محسوب میشود، برای طبقات زحمتکش و محروم،  تورم افسار گسیخته و گرانی سرسام آور کالاها، پایین آمدن قدرت خرید و رفتن زیر خط فقر، سقوط به ورطه ی نابودی و ناتوان شدن در حتی  گذران یک زندگی معمولی محسوب میگردد. 

دومین تفاوت مربوط است به طبقات آغاز کننده : در حرکت سال 88 این عموم طبقات مردم  در یک پیوستگی نسبی عمومی  و بی تعین مشخص طبقاتی بودند که به تخلف بزرگ در خواندن رای ها اعتراض داشتند. در حالیکه در این حرکت این  دو طبقه خاص آغاز گر مبارزه بوده اند. بورژوازی و خرده بورژوازی سنتی. یا بخش مهمی از طبقات متوسط و میانی ایران. دی چنانچه این مبارزات خاموش نشود، دیری نخواهد پایید که هر کدام از طبقات با درجاتی از هویت و خواستهای مشخص طبقاتی، وارد مبارزه گردند.

سومین تفاوت مربوط است به بافت شرکت کنندگان در مبارزه : در حالیکه در حرکت اول  عموم طبقات بودند که آغازگر مبارزه بودند، اما عموما این نسل جوان بود که ادامه دهنده این مبارزه بود. اما در حرکت جاری یک گسترشی از این لحاظ صورت گرفته و طیف های میانسال و  سالمند نیز وارد مبارزه  شده وخواهند شد.

 پنجمین تفاوت مربوط است به اشکال مبارزه: مبارزات سال 88 با تظاهرات آغاز شد و به شورش ها و زد و خوردهای خیابانی کشیده شد. در حالیکه مبارزات جاری  با شکل اعتصاب آغاز شده و به تظاهرات کشیده شده است. شکل اعتصاب، مهترین شکل در مبارزات جاری است و چنانچه اعتصاب بازاریان اندکی بپاید، این امکان وجود دارد که همه طبقاتی خلقی که در بخش های تولید و خدمات هستند، به مرور با شکل اعتصاب وارد مبارزه بشوند ودر نیز بعید نیست که در اندک مدتی اعتصاب سیاسی همگانی شکل بگیرد.  شکل اعتصاب، گرچه از لحاظ درجه تکامل مبارزه، مثلا نسبت به شکلهای شورش یا قیام مسلحانه  شکل تکامل یافته تری محسوب نمیشود، اما بواسطه شرکت طبقاتی که در مبادله و تولید  دست دارند، مستقیما تولید را فلج میکند و رتق و فتق امور را از کار میاندازد .

 از سوی دیگر چنانچه مبارزات گذشته و بویژه شکلهای مبارزه در انقلاب 57 را مرور کنیم میبینیم که آغاز این مبارزات نیز با تظاهرات قم و شورش تبریز بود. اما زمانی که طبقه کارگردست به مبارزه زد، نخست این مبارزه به شکل اعتصاب بود. در آن زمان در حالیکه  اعتصاب نسبت به تظاهراتها، زدوخوردهای خیابانی و شورش ها شکلی مقدماتی محسوب میشد، اما بواسطه ورود طبقه کارگر با اعتصاب سیاسی به این مبارزات، تکاملی در مبارزات به شمار میآمد. در واقع به این دلیل که مبارزه طبقاتی درایران مسیر یکنواختی را طی نمیکند، در اشکال مبارزه نیز حرکات پیشرفته و مقدماتی و رفت و برگشتی، نیز جای یکدیگر را میگیرند.  گویی جامعه به عقب میرود تا گسترده تر، عمیق تر و مهیب تر دوباره مبارزه و تهاجم  را آغاز کند. از این رو اعتصاب سیاسی که یکی از اشکال مهیب مبارزه به شمار می رود، شکل تکامل یافته تری در مبارزات جاری در ایران، محسوب میشود.

ششمین تفاوت مربوط است به وضع جناح مسلط درگیر در حکومت ولایت فقیه. در حالیکه در دوره های پیشین مبارزات، از سالهای 76 تا 88 و بویژه مبارزات سال 88، بر زمینه درجاتی از وحدت میان باندهای ولایت فقیهی، باند خامنه ای ، احمدی نژاد، هیئت موتلفه و روحانیت مبارز و خلاصه جناحهایی که علیه جریان اصلاح طلبان و یا رفسنجانی مبارزه میکردند،استوار بود، مبارزات جاری بر بستر شدت گرفتن این تضادها و درجاتی غیر قابل کنترلی از گسیختگی، دریدگی و فحاشی جناحهای متحد در این حکومت بویژه دارو دسته های حامی خامنه ای و احمدی نژاد استوار است.  هم اکنون هم اینان یکدیگر را به قصور و کوتاهی و اشتباه متهم میکنند. این امر یکی از مهمترین شرایطی است که میتواند از آن به نفع مبارزات مردم استفاده کرد. از سوی دیگر باید بر بستر تلاشی دشمن کوشید که مستحکمترین اتحادها در صفوف خلق بر قرار گردد. 

هفتمین تفاوت مربوط است به علل داخلی و خارجی این مبارزات:  علل داخلی و خارجی در تکامل مبارزات مردم در سالهای پس از جنگ، کماکان به موازات یکدیگر عمل میکرده است. تضاد امپریالیستها با جمهوری اسلامی و تلاش برای محدود کردن وی در دایره ای معین، فشارهای سیاسی و بویژه تحریم، از همان سالهای جنگ کماکان ادامه داشته و یکی از علل سرعت و شدت یافتن بحران اقتصادی - سیاسی بوده است. اما گرچه در تمامی  سالهای گذشته و ادوار مبارزه این سیاستها و تحریم ها نقش تقریبا ثانوی و نسبتا کم رنگی داشته اند، در دوره کنونی بواسطه شدت گرفتن این تحریم ها از اواسط تیرماه، یعنی تقریبا از 4 ماه پیش از این، و بر زمینه شدت گرفتن تضاد امپریالیستها با جمهوری اسلامی، این علل خارجی نقش مهمتری در تکامل اوضاع داخلی و شدت گرفتن تضاد  طبقات مردم با جمهوری اسلامی داشته اند. امری که امپریالیستها نیز به خوبی از آن آگاهند. چندان که هلاری کلینتون در همان روز اول تظاهرات  تهران گفته است چنانچه جمهوری اسلامی با ما کنار بیاید، ما بسرعت تحریم ها را کاهش میدهیم، یا بزبان ساده  وی را از بحران کنونی نجات میدهیم.(1)

اینها تفاوتهای عمده این دو دوره است که با یک فاصله تقریبا سه ساله بروز میابد. اما این مبارزات با تمامی تفاوتهای خود، علل اساسی یکسانی دارند و آن بحران اقتصادی جامعه ایران  و بویژه پیاده کردن سیاستهای فقر آور،  نابود کننده و مرگبار برای طبقه کارگر و زحمتکشان،صندوق بین المللی پول و بانک جهانی و باصطلاح سیاستهای  نئو لیبرالیستی است که از سالهای پس ازجنگ شروع شد. تاثیرات این سیاستها در کشورهای جهان تحت سلطه ویرانگر بود و موج های نخستین آن درزمینه اقتصاد در کشورهای جنوب شرقی آسیا، موجب بحران سیاسی در یک سلسله کشورهای این منطقه گردید. در سالهای اخیر نیز امواج چنین بحرانهای سیاسی ای دامن کشورهای شمال افریقا و خاورمیانه را گرفت و موجب خیزش ها، شورش ها و انقلابات که اکثریت شرکت کنندگان آنرا کارگران، زحمتکشان و محرومان تشکیل میدادند، گردید.

 در ایران، نخستین موج مبارزه  بر علیه این سیاستها، در سالهای حکومت رفسنجانی در اسلام شهر، مشهد و اراک، تجربه شد و سپس آحاد طبقات مردمی در انتخاب خاتمی و سالهای پس از آن، امیدی برای حل و فصل این بحران همواره عمیق شونده دیدند و بالاخره این بحران، در سال 88  که مردم با انتخاب موسوی نگاهی به سالهای دولت وی و سیاستهای اقتصادی اش در دوره جنگ داشتند، با توجه به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری، به یک بحران سیاسی دامنه دار تکامل یافت. به موازات این بحران اقتصادی، بحران اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نیز جریان داشته و دارد. این بحرانها بر بستر وجود حکومتی بغایت عقب مانده، که وجودش تحقیر آدمی است، شدت و عمق بیشتری یافته است. حکومتی که مردم آن را نمیخواهند، اما تا کنون توان لازم برای نابودی و یا برکناری آن را نیز نداشته اند(بخشا به علت رهبری های این مبارزات) .

بدین ترتیب، خواه مبارزاتی که علل نخستین آن مسائل سیاسی بود و خواه این مبارزات که علل نخستین آنها برخی مسائل مانند کاهش ارزش ریال است، بر زمینه یک بحران اقتصادی و سیاسی استواند که نه ربطی اساسی به آن رای گیری دارد و نه ربطی به این بالا رفتن واقعی (یا تصنعی) نرخ ارز. در مبارزات سال 88 مردم به موسوی و کروبی رای دادند تا مسائل اقتصادی جامعه حل شود، اکنون نیز از اقتصاد به سیاست گذر میکنند تا شاید با حل مسائل سیاسی، گره ای از مشکلات  و مسائل اقتصادی را بگشایند.

درمجموع حرکت از علل اقتصادی، ورود تجار و کسبه بازار به مبارزه دموکراتیک و انتخاب شکل اعتصاب، گونه ای گسترش جوانب و تکامل در مبارزات پیشین محسوب میشود. چنانچه شکل اعتصاب به طبقات دیگر سرایت کند، رژیم سوای شکل تظاهرات با شکل اعتصاب (که چنانچه عمومی شود، تمامی طبقات اصلی را به وسط این مبارزه طبقاتی خواهد کشاند.) روبرو خواهد شد. شکلی که هم طبقات مختلف و هم طیف های میانسال و سالمند را درگیر مبارزه خواهد کرد. در یک کلام، دیری نخواهد پایید که ایران بپا خیزد.

 

 وضع طبقه کارگر و موضع وی در قبال این مبارزات

طبقه کارگر ایران در شرایط بسیار بدی، خواه از لحاظ موقعیت اقتصادی خود و خواه از لحاظ سیاسی بسر میبرد. از نظر اقتصادی، این طبقه بشدت تحت فشار شرایط بد اقتصادی بیرونی، گرانی کالاها و تورم و سقوط وحشتناک سطح زندگی خود است وخود نیز در یکی از بدترین موقعیت ها در صف آرایی داخلی  کارخانجات و کارگاه ها، در مقابل سرمایه داران قرار دارد. این امر موجب آن گردیده که در 15 سال اخیر، تمامی مبارزات این طبقه اقتصادی و صرفا تدافعی باشد. تنها در مواردی که کارگران دست به مبارزه برای سندیکا زده اند، این مبارزات، شکل تهاجمی به خود گرفته است که البته این شکل تهاجم، نیز تنها در خواست تشکل اقتصادی و یا تلاش در راه تشکیل آن محدود مانده است. درمیان طبقه کارگر اتحاد جدی ای دیده نمیشود. اغلب یک کارخانه که بپای مبارزه میرود دیگر کارخانه ها به حمایت از آن برنمیخیزند. کارگران شاغل از کارگران بیکار حمایتی به عمل نمیآورند. همه این وضعیتها برای این رخ میدهدکه همه محتاج نان هستند و نمیخواهند به هیچ قیمت، کار و ممر درآمد خود را از دست بدهند.

این وضعیت به هیچ عنوان به نفع طبقه کارگر نیست و دشمنان این طبقه، مرتجعین سرمایه دار کمپرادور نوین، رانت خواران و مال اندوزان  صاحب جایگاه در امور دولت ومملکت، از آن نهایت استفاده را کرده و میکنند. پیشروترین کارگران باید تلاش کنند تا به این وضع  پایان دهند. آنان باید این طبقه  را همچون یک کل متحد گردانند. با کار آگاهگرانه کارگران پیشرو و فعالان مبارز هوادار طبقه کارگر،هر کارخانه و کارگاه و موسسه ای که به مبارزه بر میخیزد، می باید تمامی کارگران کارخانجات، کارگاه ها و موسسات دیگر از آن حمایت کنند. کارگران شاغل از مبارزات کارگران بیکار حمایت کنند و خود آن را دامن بزنند. تمام کارگرات پیشرو در تمامی کارخانجات و کارگاه ها باید در فکر تشکلات سندیکایی و سیاسی خود باشند و از شرایطی که حکومت در ضعف قرار میگیرد، بیشترین استفاده را برای پیشروی بنمایند. در غیر این صورت، تنها بخشی از طبقه کارگرخواهد توانست تا حدودی موقعیت اقتصادی خود را حفظ کند. موقعیتی که بسیار شکننده است و در صورت گسترش بحران جاری، گریبان تمامی رشته های صنعت و خدمات  و تمامی کارگران و از جمله خود آنها  را خواهد گرفت.

 در موقعیت کنونی،  طبقه کارگر باید از مبارزات بازاریان، تجار و کسبه، از مبارزات طبقات متوسط و میانی جامعه که اکنون به جدال  با جمهوری اسلامی برخاسته اند، حمایت کند و خود با شرکت در این مبارزات از طریق شکل اعتصاب و با خواستهای سیاسی مستقل  خود، این مبارزات را بطرف رادیکال شدن هر چه بیشتر براند. تولید را که اکنون خود فلج گشته، به نهایت فلج شدگی خود برساند، تا رژیم نتواند بروی پا ایستد. هر چقدر که طبقه کارگر به این مبارزات بدمد و خود نیز بطور مستقل درگیر چنین مبارزاتی شود، امکان برای متحد شدن، ایجاد تشکلات صنفی - سیاسی و پیشوای تمامی طبقات خلقی گردیدن وی در این مبارزات و در انقلاب دموکراتیک و ضد امپریالیستی ایران  بیشتر فراهم میگردد.  چنانچه طبقه کارگراز این مبارزات دوری کند، با خواستها و اشکال رادیکال، مبارزه را به پیش نراند، این مبارزات در حد همین طبقات که عموما خواستهایشان اصلاح طلبانه است و طبقاتی مستحکم و پیگیر در مبارزه نیستند، محدود خواهد ماند و دست رژیم برای سرکوب آن ها بیشتر باز خواهدبود . مبارزاتی که پیروزی و شکست آن بر سرنوشت طبقه کارگر بی تاثیر نخواهد بود. پیروزی  آن موجب تکامل در مبارزات طبقه کارگر و تشکل و سازماندهی وی خواهد گردید و شکست آن، او را به وضعیتی بدتر و فلاکت بارتر از پیش خواهد راند.

پیشروان طبقه کارگر باید هوشیار باشند و اجازه ندهند که کارگران و زحمتکشان در دام شعارهای سوپر انقلابی پیر کفتاران و روباه صفتان مکاری همچون شریعتمداری و روزنامه کیهان وی بیفتند که اخیر با شروع مبارزه بازاریان،  به شعار دادن علیه سرمایه داران و احتکار گران پرداخته و التیماتوم داده که حزب اله و سربازان گمنام انبارهای احتکار کنندگان را باز خواهند کرد و اجناسشان را در دست مردم خواهند گذاشت. چنانچه نیاز به حمله به انبارهای احتکار کنندگان کالا های ضروری مردم که اکنون عموما از خود طبقات حاکمند، باشد، این باید با تشخیص دقیق پیشروان تمامی طبقات خلق صورت گیرد و نه اینکه بر مبنای شعارها و خواست شیادانی سیاست بازی همچون شریعتمداری باشد که یا دنبال ضربه زدن به سرمایه داران جناح دیگراست و یا با شناسایی سازماندهندگان اعتصاب و مبارزه بازاریان، آنها را مورد تهدید قرار میدهد و میخواهد به مال واموال آنها حمله کند.  

کسانی همچون شریعتمداری، خود حمایت کنندگان بزرگ ترین و ارتجاعی ترین سرمایه داران و احتکار کنندگانند و همچون شیادان سیاسی رنگ خود را عوض میکنند و به یکباره  مخالف احتکار کنندگان و طرفدار زحمتکشان می شوند. اگر قرار باشد به جایی حمله شود نخست باید به روزنامه کیهان، کنام  ایدئولوگ های جنایتکاران و قاتلین فرزندان مردم و بزرگترین حامی احتکارکنندگان تمامی این سالها صورت گیرد.  کارگران  نه تنها خود به انبارها حمله نخواهند کرد، بلکه  دیگر زحمتکشان را نیز از حمله به انبارهای تجار و سرمایه داران منع خواهند کرد. این طبقه در شرایط جاری مبارزه، از مبارزات تجار و کسبه حمایت کرده و در مقابل هرگونه حمله ای به منافع آنها موضع خواهد گرفت. برای طبقه کارگر وسیعترین اتحاد ها در میان طبقات خلقی مهم است و این طبقه از هیچ تلاشی در راه حفظ این وحدت  فرو گذاری نخواهد کرد.

 

وضع چپ های ترتسکیست و شبه ترتسکیست ایران

چپ های ترتسکیست و شبه ترتسکیست نیز مثل همیشه  به این دلیل که این مبارزات بر مبنای تضاد کار وسرمایه نیست، بوسیله طبقه کارگر و برای خواستهای این طبقه نیست، و طبقه کارگر در آن، در صف مستقل علیه همه سرمایه داران، نایستاده است، و مشغول انقلاب سوسیالیستی (بخوانید مبارزه اقتصادی و برای بهبود موقعیت خود در یک نظام سرمایه داری تحت سلطه و عقب مانده) نیست، یا آن را تخطئه خواهند کرد؛ و یا سعی خواهند کرد تصویری غیر واقعی و مطابق میل خود از مبارزات جاری ، خواستهای آن  و طبقات شرکت کننده در آن ارائه دهند. تصویری که میان آن و واقعیت شکافی بزرگ وجود دارد. اگر بگوییم ممکن است این قبیل ترتسکیستها، این تصویر را ارائه دهند که توده بورژوازی  درگیر یک تضاد ارتجاعی با دولت بورژوازی شده است، شاید پر بیراه نگفته باشیم.  از نظرات این حضرات  ترتسکیستها طبقه متوسط و میانی برای حضرات ترتسکیستها و شبه ترتسکیستها «اسطوره» است. اما معلوم نیست که این چه اسطوره ای است که نه تنها در ایران، بلکه در همه ی کشورهای تحت سلطه همواره واقعی است و به مبارزه برای خواستهای دموکراتیک، گیریم اصلاح طلبانه، محدود و ناپیگیر دست میزند!؟(2)

 

                                                                                    ادامه دارد

                                                                                

                                                                                   هرمز دامان

                                                                                  مهر 1391

یادداشتها

1-    مبارزات سیاسی ممکن است تحت تاثیر عوامل معینی آغاز شود، اما زمانی که یک مبارزه معین که از مثلا برخی مسائل اقتصادی شروع شده به عرصه سیاسی تکامل یابد، اوج و فرود آن،  نه صرفا تابع حل و فصل آن مسئله اقتصادی( در اینجا تحریم ها) بلکه تا حدودی تابع قوانین و قواعد تکامل مبارزه طبقاتی- سیاسی خواهد شد که تا پیش از آن به درجات معینی تکامل پیدا کرده بود. چنانچه این مبارزات  در اشکال سیاسی توسعه یابد و به طبقات و شهرهای دیگر سرایت کند، حتی رفع تحریم ها بوسیله امپریالیستها که مخالف هر چه نباشند، مخالف شورش و انقلابات مردمی غیر قابل کنترل هستند،کمکی به افت آن نخواهد کرد. زیرا علت اساسی این مبارزات، نه  تحریمهای دول امپریالیستی، بلکه تضاد اساسی جامعه ایران است که بین تمامی طبقات خلق و حکومت جمهوری اسلامی و نیز امپریالیستها است.

2-    مثلا حزب کمونیست کارگری در سایت خود مقاله ای درج کرده با این عنوان« مردم تهران، علیه فقر و جمهوری اسلامی بپا خاستند». این گزارشی نادرست و تصویری غیر واقعی از اعتصاب بازاریان است که مبارزه را آغاز کرده اند. بازاریان نه بدلیل فقر، بلکه بدلیل شرایط ناممکن شدن معاملات و ریسک بودن معامله (به دلیل بی ارزش شدن ریال در مقابل ارزهای خارجی)  و بطور کلی بر علیه ناامنی و عدم ثبات بازار دست به مبارزه زده اند. گرچه ممکن است  بسرعت، مبارزه  از حیطه بازار خارج شود و به طبقاتی گسترش یابد که انگیزه اصلی شان، مبارزه با فقر روز افزونی است که در نتیجه گران شدن اجناس و سقوط وحشتناک سطح زندگی برای آنها ایجاد شده است. این مسئله در مورد شرکت کنندگان در تظاهراتها نیز صادق است.

 

۱۳۹۱ مهر ۹, یکشنبه

در فقدان و یادبود یک رفیق کمونیست


                                       در فقدان و یادبود یک رفیق کمونیست

با کمال تاسف، از خبر درگذشت رفیق حفیظ  عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست افغانستان (مائوئیست) اطلاع یافتیم. رفیق حفیظ  یک کمونیست انقلابی بود که تمامی زندگی خویش را وقف مبارزه در راه آرمان طبقه کارگر و زحمتکشان کرد و از هیچ تلاشی در این را فرو گذاری نکرد. ما نیز دردمندانه خود را در غم و اندوه  رفقای رهبری، اعضا و هواداران حزب کمونیست افغانستان و تمامی مائوئیست های افغانستان و نیز دیگر کشورها سهیم و شریک میدانیم و فقدان این مبارز انقلابی را به آنها تسلیت میگوییم. امیدواریم هر رفیقی که از میان ما میرود رفیقی دیگر پرچم افتاده وی را بلند کند و راه وی را تا کسب پیروزی نهایی ادامه دهد. باشد تا بیاری یکدیگر دنیای نوینی بر پا کنیم.

در زیر متن معرفی شخصیت و مبارزات این رفیق کمونیست که بوسیله حزب کمونیست افغانستان(مائوئیست)انتشار یافته، در دسترس خوانندگان قرار میگیرد.

                        

                                                     جمعی از مائوئیست های ایران

                                                               9 مهر 1391

                                      

 

 

 

اطــــلاعــــیـــه
بــه مــنــاســبــت درگذشت رفیق حفیظ عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان

کمیته مرکزی حزب کمونیست ( مائوئیست ) افغانستان، با غم و اندوه عمیق و فراوان، درگذشت رفیق حفیظ، عضو کمیته مرکزی حزب را به اطلاع تمامی اعضا و هواداران حزب، سائر مائوئیست های افغانستان، احزاب و سازمان های مائوئیست سائر کشور های جهان و کل مشمولین جنبش بین المللی کمونیستی می رساند.

رفیق حفیظ ، یکی از سابقه داران جنبش دموکراتیک نوین در افغانستان بود. رفیق، فعالیت سیاسی انقلابی اش را از سال های دهه چهل و در حالی که هنوز متعلم مکتب بود، به مثابه یکی از فعالین جریان شعله جاوید آغاز کرده بود. او پس از فروپاشی جریان شعله جاوید کماکان به خط و اهداف جریان متعهد باقیماند و بعد از کودتای ننگین هفت ثور 1357 و تجاوز عریان نیروهای سوسیال امپریالیست بر افغانستان در 6 جدی 1358 و اشغال کشور توسط آنها، به فعالیت های ملی – دموکراتیک و انقلابی اش در خارج از کشور ادامه داد.

رفیق حفیظ در اواخر سال 1364 با تاثیر پذیری از تشکیل جنبش انقلابی انترناسیونالیستی و خط آن جنبش، کمیته تبلیغ و ترویج مارکسیزم - لنینیزم – اندیشه مائوتسه دون را، که توانست جریده " شعله " را به دست نشر بسپارد، در همراهی با چند رفیق دیگر بنیانگذاری نمود. جریده " شعله " به مثابه یک جریده مبلغ و مروج مارکسیزم – لنینیزم – اندیشه مائوتسه دون در طول دوران انتشار خود توانست نقش تبلیغی و ترویجی خود را بخوبی اجرا نماید.

زمانی که در اواخر دهه 60 خورشیدی، " کمیته انسجام و وحدت ... " میان " هسته انقلابی کمونیست های افغانستان " و " کمیته تبلیغ و ترویج مارکسیزم – لنینیزم – اندیشه مائوتسه دون " تشکیل گردید، رفیق حفیظ به عنوان نماینده جناح تحت رهبری اش درین کمیته فعال گردید. " کمیته انسجام و وحدت ... " پس از مدتی فعالیت، گسترش یافت و نمایندگان" املا – بخش مائوتسه دون اندیشه " و " سازمان پیکار برای نجات افغانستان " نیز در ان شامل گردیدند.

رفیق حفیظ، چند ماه بعد از تدویر کنگره حزب کمونیست افغانستان در سال 1370، به عنوان نماینده کمیته تبلیغ و ترویج مارکسیزم – لنینیزم – اندیشه مائوتسه دون، مذاکرات برای پیوستن آن کمیته به حزب کمونیست افغانستان را با نمایندگان حزب موفقانه به پیش برد و پس از آن به عضویت کمیته مرکزی حزب در آمد. رفیق در طی چند سال، مسئولیت یکی از واحد های منطقه یی هواداران حزب کمونیست در خارج از کشور را موفقانه پیش برد. او در دومین نشست گسترده کمیته جنبش انقلابی انترناسیونالیستی در سال 1993 که سند " زنده باد مارکسیزم – لنینیزم – مائوئیزم " را تصویب نمود، عضو هیئت شرکت کننده حزب کمونیست افغانستان در آن نشست بود و نقش انقلابی شایسته ای در آن نشست ایفا نمود.

رفیق حفیظ یکی از نمایندگان حزب کمونیست افغانستان در کنگره وحدت جنبش کمونیستی ( م ل م ) بود و در کنگره مذکور بحیث عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست (مائوئیست ) افغانستان انتخاب گردید. رفیق به عنوان مسئول یکی از واحد های هواداران حزب در خارج از کشور مدت چند سال خدمات مهمی برای انقلاب و حزب انجام داد. او در طی چند سال، در پیشبرد فعالیت های بین المللی حزب کمونیست ( مائوئیست ) افغانستان، چه در رابطه با فعالیت های جنبش انقلابی انترناسیونالیستی و کمیته آن و چه به مثابه رابط حزب با احزاب مائوئیست مشخصی از سائر کشور ها، سهم گرفت. او مدت چند سال در فعالیت های تبلیغی و ترویجی " جاا " از قبیل انتشار مجله بین المللی جهانی برای فتح و اسناد درونی جنبش به زبان دری ( فارسی ) فعالانه دخیل بود.
کمیته مرکزی حزب کمونیست ( مائوئیست ) افغانستان، ضایعه بزرگ در گذشت این رفیق سابقه دار را به تمامی اعضا و هوادارن حزب و سائر مائوئیست های افغانستان و جهان تسلیت می گوید. ما به ویژه مراتب تسلیت خود را به اعضای خانواده رفیق تقدیم نموده و غم شریکی عمیق خود با آنها را اعلام می نماییم.

تمامی واحد های حزبی در داخل کشور و واحد های هواداران حزب در خارج از کشور مکلف اند تا اواخر ماه جاری خورشیدی یا میلادی، طبق شرایط مشخص شان، از رفیق یادبود به عمل آورند. پیام های تسلیت در داخل کشور از طریق روابط مستقیم و در خارج از کشور از طریق کانال های ارتباطی و یا آدرس الکترونیکی شعله جاوید قابل دریافت است.