۱۴۰۴ تیر ۱۸, چهارشنبه

مائو - درباره ی سرمایه ی بوروکراتیک


 بخشی از مقاله ی اوضاع کنونی و وظایف ما
( منتخب آثار جلد 4(ص 243- 247)
 
مصادره زمین های طبقه فئودال و واگذار كردن آنها به دهقانان؛ مصادره سرمایه ی انحصاری كه در صدر آن چیانكایشک، سون زی وین، كون سیان سی و چن لی فو قرار دارند و واگذار كردن آن به دولت دموکراتیک نوین؛ پشتیبانی از صنایع بازرگانی بورژواری ملی این هاست سه سیاست عمده اقتصادی انقلاب دموکراتیک نوین. چهار فامیل بزرگ  چانکایشک، سون زی وین، كون سیان سی و چن لی فو  طی بیست سال حكومت خود ثروت هنگفتی بالغ بر 10 تا 20 میلیارد دلار آمریكائی به هم زده اند و تمام رشته های حیاتی اقتصادی كشور را به انحصار خود در آورده اند. این سرمایه ی انحصاری با آمیختن با قدرت دولتی به سرمایه داری انحصاری دولتی مبدل شده است. این سرمایه داری انحصاری با پیوند نزدیكی كه با امپریالیسم خارجی، طبقه مالكان و دهقانان مرفه تراز كهن داخلی یافته است، به سرمایه داری انحصاری دولتی كمپرادوری و فئودالی بدل گردیده است. این است پایه اقتصادی قدرت سیاسی ارتجاعی چانکایشک. این سرمایه داری انحصاری دولتی نه تنها به كارگران و دهقانان بلكه به خرده بورژوازی شهری ستم روا می دارد و نیز به بورژوازی متوسط خساراتی وارد می آورد. در طول جنگ مقاومت ضد ژاپنی و بعد از تسلیم ژاپن این سرمایه داری انحصاری دولتی به حد اكثر رشد خود رسید و شرایط مادی كاملی برای اجرای انقلاب دموکراتیک نوین فراهم آورد. این سرمایه در چین معمولا سرمایه بوروکراتیک خوانده می شود و این بخش از سرمایه داران معروف به سرمایه داران بوروکراتیک را بورژوازی بزرگ چین می نامند. وظایف انقلاب دموکراتیک نوین در داخل كشور علاوه بر لغو امتیازات امپریالیست ها در چین عبارت است از برانداختن استثمار و مظالم طبقه مالكان و سرمایه داران بوروکراتیک( بورژوازی بزرگ)، تغییر مناسبات تولیدی كمپرادور فئودالی و آزاد كردن نیروهای مولده. قشر های فوقانی خرده بورژوازی و بورژوازی متوسط كه از این طبقات و حاكمیت دولتی رنج و خسران می برند، علیرغم تعلقی كه با بورژوازی دارند، می توانند در انقلاب دموکراتیک نوین شركت جویند یا بی طرف بمانند. اینان كه با امپریالیسم پیوندی نداشته و یا پیوند سستی دارند، بورژوازی ملی واقعی را تشكیل می دهند. قدرت سیاسی دولت دموکراتیک نوین در هر جا كه مستقر شود، باید این قشر ها را با قطعیت و بدون چون چرا مورد پشتیبانی قرار دهد. در مناطق تحت حكومت چانکایشک عده قلیلی از افراد قشر های فوقانی خرده بورژوازی و بورژوازی متوسط - عناصر دست راست این قشر ها-  دارای گرایش های سیاسی ارتجاعی بوده و با اشاعه تصورات واهی نسبت به امپریالیسم آمریكا و دارودسته مرتجع چانکایشک علیه انقلاب دموکراتیک خلق قد علم می كنند  ما به محض مشاهده ی نفوذ این گرایش های ارتجاعی در میان توده ها باید با عریان ساختن ماهیت واقعی آنان در برابر توده ها نفوذ سیاسی آنها را در میان مردم خنثی كرده و توده
ها را از بند آن ها نجات دهیم. ولی حملات سیاسی و نابودی اقتصادی دو موضوع كاملاً گوناگون اند؛ این خطا خواهد بود اگر ما این دو را باهم مخلوط كنیم. انقلاب دموکراتیک نوین تنها فئودالیسم و سرمایه داری انحصاری - طبقه مالكین و بورژوازی بوروکراتیک)بورژوازی بزرگ (- را از میان بر می دارد، ولی هدف اش از میان برداشتن سرمایه داری به طور اعم و قشرهای فوقانی خرده بورژوازی و بورژوازی متوسط نیست . به علت عقب ماندگی اقتصادی چین، حتی پس از پیروزی انقلاب در سراسر كشور نیز وجودیک بخش كاپیتالیستی اقتصاد ملی متعلق به قشر فوقانی خرده بورژوازی و بورژوازی متوسط برای مدت طولانی هنوز مجاز خواهد بود و به علاوه طبق اصل تقسیم كار اقتصادی ملی، رشد و توسعه معین كلیه آن عناصر بخش كاپیتالیستی كه به نفع اقتصادی ملی است، لازم خواهد بود؛  این بخش كاپیتالیستی جزء لاینفك اقتصاد ملی خواهد بود. قشر فوقانی خرده بورژوازی كه در اینجا به آن اشاره شد،  صاحبان مؤسسات كوچک صنعتی و بازرگانی هستند كه كارگر و یا فروشنده اجیر می كنند . علاوه بر این، عده زیادی از پیشه وران مستقل و تجار خرده پا هم وجود دارند كه نه كارگری اجیر می كنند و نه فروشنده ای، و بدیهی است كه باید آنها را مورد پشتیبانی كامل قرار داد. پس از پیروزی انقلاب در سراسر كشور،  مؤسسات دولتی بزرگ كه از بورژوازی بوروکراتیک گرفته شده اند و بر تمام رشته های حیاتی اقتصادی ملی نظارت می كنند، به مالكیت دولت دموکراتیک نوین در خواهد آمد؛ به علاوه، یک اقتصاد كشاورزی آزاد از فئودالیسم وجود خواهد داشت كه هر چند برای مدتی طولانی اساساً به طور پراكنده و منفرد اداره خواهد شد، ولی در آینده به تدریج به سوی كئوپراتیوه شدن خواهد رفت. در چنین شرایطی، موجودیت و رشد این بخش از سرمایه داری كوچک و متوسط هیچ گونه خطری ندارد. در مورد اقتصاد دهقانان نو مرفه كه الزاما بعد از اصلاحات ارضی در روستا ها پدید می آید، نیز اصل فوق صادق است. و به هیچ وجه نباید آن سیاست چپ افراطی نادرست را نسبت به بخش اقتصادی قشر فوقانی خرده بورژوازی و بورژوازی متوسط تكرار كنیم كه حزب ما در 1931-1934در پیش گرفته بود (مانند تقاضا های بی مورد به نفع کارگران؛ مالیات بر درآمد بیش از حد؛ تجاوز به منافع صاحبان صنایع و بازرگانان در جریان اجرای اصلاحات ارضی؛ و اتخاذ سیاست كوته نظرانه و یك جانبه برای به اصطلاح« رفاه زحمتكشان» به عوض اتخاذ سیاستی جهت رشد و توسعه تولید، اعتلای اقتصاد، توجه كردن به منافع عمومی و خصوصی و تأمین منافع كار و سرمایه .( مسلم است كه تكرار این اشتباهات به منافع توده های زحمتكش و همچنین به منافع دولت دموکراتیک نوین زیان می رساند. یكی از مواد برنامه قانون ارضی چین می گوید:« دارائی و اموال و فعالیت قانونی صاحبان صنایع و بازرگانی باید از تجاوز مصون بمانند ». در اینجا مقصود از صاحبان صنایع و بازرگانان تمام پیشه وران مستقل و تجار كوچک و همچنین كلیه سرمایه داران كوچک و متوسط است. به طور كلی، تركیب اقتصاد چین نوین بدین قرار خواهد بود:  1- اقتصاد دولتی به مثابه بخش رهبری كننده؛  -2اقتصاد كشاورزی كه به تدریج از شكل انفرادی به شكل كلكتیو رشد می یابد؛  3 - بخش پیشه وران مستقل و تجار كوچک و همچنین اقتصاد سرمایه داری شخصی كوچک و متوسط . اینها همه در مجموع تشكیل دهنده اقتصاد ملی دموکراتیک نوین هستند. اما اصول هدایت كننده در اقتصاد ملی دموکراتیک نوین باید مستقیماً به هدف عمومی دایر بر رشد و توسعه تولید، اعتلای اقتصاد، توجه كردن به منافع عمومی و خصوصی و تأمین منافع كار و سرمایه خدمت كند. هرگونه رهنمود ، سیاست و تدبیر دیگری كه مغایر این هدف عمومی باشد، نادرست است .
 
اشاره ی مائو به ساخت سرمایه داری بوروکراتیک در کنار ساخت فئودالی
سخنرانی در جلسه بوروی سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست چین در اوچان 1 دسامبر 1958 آثار منتخب جلد 4 نقل شده در توضیح بر مصاحبه با خبرنگار امریکایی آنا لوئیز استرانگ
همان طوری که در جهان چیزی یافت نمی ‌شود که طبیعت دوگانه نداشته باشد( این قانون وحدت اضداد است)، امپریالیسم و تمام مرتجعین  نیز دارای طبیعت دوگانه ‌اند ـ آنها هم ببر حقیقی‌اند و هم ببر کاغذی. در تاریخ، طبقات برده‌دار و مالکین فئودال و بورژوازی قبل از به دست آوردن قدرت دولت و یا تا مدتی بعد از آن، سرشار از نیروی حیات، انقلابی و مترقی بودند ـ آنها ببران حقیقی بودند؛ ولی با گذشت زمان به علت این که طرف مخالف آنان یعنی طبقه ی بردگان، طبقه ی دهقانان و پرولتاریا  به تدریج نیرومند گردیده و علیه آنها هر لحظه شدیدتر مبارزه می‌کردند، این طبقات حاکم رفته رفته به عکس خود تغییر یافتند و به افراد مرتجع و عقب‌مانده تبدیل گردیدند. آنها ببران کاغذی شده و سرانجام از طرف مردم  سرنگون گردیدند، یا سرانجام سرنگون خواهند شد. طبقات مرتجع عقب‌مانده و پوسیده این خصلت دوگانه را حتی در برابر مبارزه مرگ و زندگی خلق نیز حفظ می‌کنند. آنها از یک سو ببران حقیقی و آدمخوارند و انسان ها را میلیون میلیون، ده میلیون ده میلیون می‌بلعند. امر مبارزه خلق دوران سخت و پردردی را پیموده و از راه پر پیچ و خمی گذشته است. مردم چین قبل از رسیدن به پیروزی در سال 1949، برای برانداختن سلطه ی امپریالیسم و فئودالیسم و سرمایه‌داری بوروکراتیک در چین مجبور شدند که بیش از صد سال وقت صرف کنند و ده‌ها میلیون جان آدمی قربانی دهند. ملاحظه کنید، آیا اینان ببران زنده، ببران پولادین، ببران حقیقی نبودند؟ ولی سرانجام به ببران کاغذی، ببران مرده و ببران خمیری بدل گشتند. اینها همه حقایق تاریخی هستند. آیا انسان ها شاهد این رخدادها نبوده یا درباره آنها چیزی نشنیده‌اند؟ اینها همه در واقع هزاران هزار گواه هستند! هزاران هزار! بدین سبب بایستی امپریالیسم و همه مرتجعین را به طور ماهوی و از یک دید طولانی و از نظر استراتژیک همان گونه که واقعاً هستند، ببر کاغذی شمرد. از سوی دیگر آنها ببران زنده، ببران پولادین، ببران حقیقی هستند که قادرند انسان ها را ببلعند. بر این اساس است که باید فکر تاکتیکی ما استوار گردد.
 

۱۴۰۴ تیر ۱۵, یکشنبه

اوضاع سیاسی ایران پس از جنگ دوازده روزه


 
وضع آشفته حکومت ولایت فقیه
پس از جنگ دوازده روزه بین دولت صهیونیستی اسرائیل به نیابت از امپریالیست های آمریکا و اروپای غربی و شکست خفت بار خامنه ای و سران سپاه، حکومت وضع آشفته ای پیدا کرده است.
22 روز پنهان شدن خامنه ای رهبر«شجاع» و «فرزانه»!
خامنه ای (به همراه فرزندان اش) به مدت بیست و دو روز به گوشه ای خزیده و پنهان شده بود و از هر گونه آشکار شدن در انظار عموم ترس داشت و این میان گویا روابط هم با او سخت گردیده بود.
طی این مدت ظاهرا امور اصلی سیاست گذاری کشور به وسیله ی بخش هایی از ارگان های تصمیم گیر سپاه، باقی مانده های دفتر رهبری و شورای امنیت ملی انجام می شد. در این گیر و دار دولت پزشکیان امور اجرایی را پیش می برد، مجلس دستورات داده شده در مورد مساله ی جاسوسی برای اسرائیل را به شکل قانون درمی آورد و دستگاه قضایی و محسنی اژه ای هم کار همیشگی شان یعنی اعدام ها را انجام می دادند!
خامنه ای ریاکار و «شب عاشورا» و «ایران»
خامنه ای این سالوس ریاکار پلشت بالاخره در شب عاشورا در بیت اش ظاهر شد(حتما خواسته خود را در قامت حسین جای داده و پیروان اش او را چنین بینند!؟). جالب تر این که از نوحه خوان اش خواست ترانه ایران( اجرا شده به وسیله ی محمد نوری خواننده ی دموکرات و میهن دوست) را برای وی و جمع اش بخواند. موجی از تبلیغات هم به وسیله ی دور بری هاش در مورد «پیروزی» و«شجاعت» نداشته اش به راه افتاد.
و به راستی زمانی که خدای خامنه ای از زبان وی سخن می گوید چرا هوای وی را نداشته باشد که شکست نخورد؟! این دارو دسته همیشه و در هر حال پیروزاند! پذیرفتن شکست از جانب شان از محالات است، مگر این که نباشند! 
سیاست ملی گرایی دروغین سران جمهوری اسلامی
در مورد وضعیت کنونی رنگ عوض کردن سران شارلاتان حکومت ولایت فقیه و «امت» را «ملت» و «اسلامی» را «ملی» کردن و ملی گرایی های ریاکارانه و تهوع آور اینان می توان دو دلیل آورد: یکی این که این ها می خواهند از خشم و نفرت و کینه ی توده ها از خود بکاهند و آنها را پیرامون شعار «ملت» و «ایرانیت» به زیر پرچم دروغین و کثیف خویش در آورند و دیگر این که به این طریق و اینکه ما پشتیبانی توده ای داریم یا به ماجراجویی های خود تداوم بخشند و یا در مذاکرات آینده کم امتیاز دهند.
سالوسی جنایتکاران حاکم را پایانی نیست!
در مورد سالوسی و کراهت جنایتکاران حاکم و به ویژه جناح خامنه ای و هسته مرکزی قدرت هر چه گفته شود کم است. این ها روی تمامی حکومت های کثیف و متعفن و دروغگوی تاریخ را سفید کرده اند. «حفظ حکومت اوجب واجبات است» دستاویزی شده است در دستان شان تا هر «تقیه» و «خدعه» و نیرنگ و تزویر و جنایت و تجاوزی در قاموس اینان مجاز باشد. و این ها را کسانی انجام می دهند که حکومت خود را حکومت دین و مذهب و اسلام و مسلمانان و دینداران و مؤمنین  می دانند و رهبرشان خود را «سخنگوی خدا» می نامد. و اگر این ها که بر شمردیم در چنین حکومتی مجاز باشد، آنگاه از نظر خود اینان برای حکومت هایی که چنین ادعاهایی ندارند چه چیزها مجاز است؟
 باند متعصبین و متحجرین و سیاست آنها
آنچه می توان حدس زد این است که هسته ای از سران دفتر رهبری و سپاه عهده دار اصلی برنامه ریزی های پس از جنگ دوازده روزه شده اند و برنامه ی اصلی ای که اینان در دستور کار قرار دادند ظاهرا دو وجه مهم داشته است:
یکی در جستجوی عوامل اطلاعاتی دشمن که در کشور نفوذ کرده اند و دیگری سرکوب جنبش توده ها به بهانه ی همین جستجوی عوامل نفوذی. ما این امتزاج را در کردار حکومت به خوبی می بینیم.
شیوه های یورش به خلق از جانب باند متحجرین و متعصبین
این میان دومی بر نخستین سایه افکنده است و سرکوب جنبش خلق پررنگ تر از سیاست مقابله با نفوذی های اسرائیل در راس قدرت گشته است. در واقع سرکوب جنبش توده ها به شکل ها و شیوه های گوناگون دستور کار اصلی بوده است.
اشکال این یورش و مقابله و سرکوب این هاست:
 قانون مجلس در مورد همکاری با اسرائیل که شامل حتی یک وبلاگ نویس ساده ای که دو کلمه از حکومت انتقاد کرده باشد هم می گردد، برنامه ریزی دستگاه قضایی برای اعدام ها و اجرایی کردن آنها که بی پایان بوده و هست( و تا این جانیان تشنه ی ثروت و قدرت هستند پایانی نخواهد داشت)، ایست بازرسی های عموما بی نتیجه که بیشتر نقش ایجاد فضای خفقان در جامعه را دارد، بازداشت های گسترده و این میان نیز بازداشت زندانیان سیاسی سابق، هجوم به خلق های ستمدیده ای همچون کردها(اعدام سه کولبر کرد و اکنون به شورای اجرای احکام فرستادن حکم اعدام پخشان عزیزی که می تواند ژینای دیگری گردد) و بلوچ ها( یورش به روستای کونیچ خاش و کشته و زخمی کردن 12 زن بلوچ و دیگر توطئه ها و جنایت ها در این استان به بهانه دنبال کردن دشمنان نفوذی) و سیاست کثیف مهاجرستیزانه علیه افغانستانی های زحمتکش و اخراج کردن آنها از کشور.
تمامی این سیاست ها با مخالفت و مقابله ی پیشروان و توده های کارگران و زحمتکشان و خلق روبرو گردیده است
بخش مهمی  از نفوذی ها در خود باند خامنه ای و شرکای پاسدار هستند
اگر برای خود روشن کنیم که بسیاری از کسانی که این برنامه ها را می ریزند در جناح اصول گرایان متحجر و ظاهرا متعصب و به اصطلاح «تندرو» و به ویژه در باند خامنه ای و پسرش مجتبی و دفتر رهبری و سران اصلی سپاه و سازمان های اطلاعاتی و کلا در هسته ی سخت قدرت جای دارند آنگاه می توانیم به این درک برسیم که اتفاقا بخش مهمی از نفوذی ها در همین هسته بوده و به احتمال زیاد بخش مهمی از این طرح ها برای سرکوب جنبش توده ها از جانب آنها طرح ریزی گردد.
وضع باند خامنه ای پس از شکست خفت بار - آنچه تلاش می کنند بنمایانند، نیستند!
اما اکنون و پس از شکست هولناک، آن هم در عرصه ی اطلاعاتی و نظامی که در این دوره های اخیر گویا تنها داشته های خامنه ای و حکومت ولایت فقیه بوده است و دلیل خود بزرگ بینی های بی پایان شان، تصور اینکه این هسته ی سخت قدرت - بخش غیر نفوذی آن - می تواند خود را جمع کند و دوباره قدرت پیشین را به دست آورد امری دور از ذهن می نماید. در واقع این هسته حتی پیش از این و در جدال های داخلی بین جناح ها و باندها تا حدود زیادی تضعیف شده بود و از مواضع پیشین خود محبور به عقب نشینی گشته بود.
از این رو می توان بین آنچه از بیرون شاهد آنیم با آنچه در درون واقعا وجود دارد فرق گذاشت. در بیرون، این هسته تلاش دارد که حکومت را بسیار بیشتر از آنچه پس از این جنگ هست و به سامان و متحد و مقتدر نشان دهد و معیار و ملاک اش هم برای این اقتدار حمله به توده ها و دست آنها را برای هر اعتراضی به بهانه ی وجود جنگ و دشمن و نفوذی بستن و همین ایست بازرسی ها و زندگی کنونی را سخت تر کردن و نیز اعدام هاست. امری که تنها مدتی می تواند تداوم یابد و به ایشان قوت قلب دروغینی دهد، اما در درازمدت نخست این که نمی تواند تداوم یابد ( به دلیل مشکلات معیشتی فراوان کارگران و حقوق بگیران زحمتکش و کشاورزان و دیگر طبقات مردمی و گرانی و تورم و تحریم ها که پیش از این وجود داشت و بیشتر و بدترهم خواهد شد)، و دوم چنانچه تداوم یابد موجب واکنش هایی شدیدتر از جانب جنبش توده ها گشته و هسته ی متعفن قدرت را عقب تر از اینی که اکنون هست خواهد راند. در واقع این تلاشی بیهوده و برای بازگرداند آب رفته ی شکست نکبت بار و تحقیرآمیز، به جوی است!
به طور کلی باند خامنه ای و شرکای پاسدار از نظر توان درونی تحلیل رفته و آنی نیست که پیش از این بود و حتی چنان که اشاره کردیم پیش از این نیز علیرغم های و هوی اش ضعیف شده بود و عقب نشینی هایی که از روی ناچاری خواه در مقابل امپریالیست ها و خواه در مقابل جنبش دموکراتیک توده ها می کرد از همین بر می خاست. از سوی دیگر جنبش دموکراتیک و خواست های آن رشد کرده و علیرغم خاموشی موقتی اش در نتیجه ی جنگ دوازده روزه دیریا زود کنش و حرکت خود را از سر خواهد گرفت.
اختلاف جناح ها و باندهای درون حکومت
جز این ها حکومت از درون چند پاره و آشفته است. درگیری جناح ها به ویژه جناح های اصلاح طلبان حکومتی و اصول گرایان میانه رو و نیز باندهایی مانند احمدی نژاد و دیگر باندهای پنهان، با باند خامنه ای بیش از پیش شده و اکنون به ویژه بر سر دو موضوع بیش از بقیه ی موضوعات است:
یکی برگشتن به مذاکرات و ادامه ی آن با ترامپ و به احتمال گردن گذاشتن به خواست های ترامپ  و رفع تحریم ها و بازگشایی روابط گسترده ی اقتصادی- سیاسی با امپریالیست های غربی و در نتیجه امیدواری به بقای حکومتی که اکنون با نام حکومت ولایت فقیه وجود دارد( اینکه این حکومت چه تغییرات شکلی ای خواهد کرد هنوز روشن نیست)؛
 و دیگری مساله ی فشارهای انتقام جویانه ی بی حاصل به توده ها که در شرایط کنونی حکومت می تواند نتیجه ی عکس داشته باشد و به جای آن باز کردن فضای آزادی های اجتماعی و دخالت نکردن در مسائل زندگی اجتماعی توده ها.
ممکن است که در مراحل نخستین و به دلیل ضربات سخت وارده به باند خامنه ای و طرح های آنها، باند خامنه ای و شرکا و یا هسته ی متحجرین و متعصبین که هنوز در خواب قدر قدرتی گذشته است، از خود مقاومت نشان دهد،
 اما تداوم اوضاع کنونی و به ویژه خطر تداوم جنگ که ممکن است هستی و نیستی همین باند خامنه ای و در وجهی گسترده تر حکومت ولایت فقیه را به باد دهد، و نیز افزایش شکاف های بیشتر در میان جناح خامنه ای، باند متعصبین و متححرین را به اقلیتی منزوی و تحلیل رونده و ناتوان تبدیل کرده و آنها را مجبور خواهد کرد تن به عقب نشینی های بیشتری دهند. سیر حرکت جامعه از هر سو با آنان نیست و آنان یا ناچارند به آن کرنش کنند و یا حذف خواهند شد.
وضعیت کنونی بین صلح و جنگ است
وضعیت کنونی وضعیتی بین صلح و جنگ است. به احتمال تبدیل وضع کنونی به صلح در گرو تصمیم خامنه ای و سران سپاه و دیگر سران جمهوری اسلامی در مورد تداوم مذاکره با آمریکا است. اگر این مذاکرات ادامه یابد و روابط با امپریالیست های غربی به رهبری آمریکا سروسامانی گیرد و اینان در سلک نوکران امپریالیست های آمریکایی و غربی در آیند، آنگاه تحریم ها رفع شده و اوضاع شاید تا حدودی و چونان که مسکنی به آن خورانده شده باشد، به نفع اینان آرام گیرد.  
مبارزه ی دموکراتیک جاری
در نتیجه ی دوازده روز جنگ و نیز سیاست های جانیان حاکم در زیر فشار قراردادن جنبش توده ها، حرکت ها و راه پیمایی ها و اعتراض ها و اعتصاب ها کارگران و توده ها تا حدودی افت کرده است. وضعیت تقریبا بین دو حرکت و مبارزه نوسان می کند:
تداوم مبارزه ی دموکراتیک - انقلابی علیه خامنه ای و سران پاسدار و در کل کثافت جمهوری اسلامی از یک سو و انکشاف مبارزه ی ضد امپریالیستی با تجاوز احتمالی دیگر دولت صهیونیست و جنایتکار اسرائیل و امپریالیسم آمریکا از سوی دیگر.
مبارزه علیه تجاوز امپریالیستی 
تا کنون اعتصاب های کارگران و زحمتکشان حقوق بگیر علیه سرمایه داران و صاجبان کارخانه هایی که در آنها کار می کردند عمدتا جنبه ی صنفی و اقتصادی داشته و بیشتر اعتراض هایی که علیه جمهوری اسلامی به پا می کردند در همین چارچوب صورت گرفته است( و این ها جدا از جنبش هایی همچون جنبش ژینا و دیگرجنبش های عمومی بوده است) اما جنبش این طبقات در مبارزه ی علیه تجاوز امپریالیستی و مسائل آن کاملا سیاسی شده است.
توده ها علیه هر گونه تجاوز اسرائیل و آمریکا به ایران اند. تداوم جنبش علیه هر نوع تجاوز امپریالیستی، موجب پیشرفت آتی در جنبش های صنفی - اقتصادی و تبدیل آنها به جنبش های سیاسی و دموکراتیک - انقلابی خواهد شد.   
ملت ایران زنده است و وکیل و وصی نمی خواهد!
طبقه ی کارگر و کشاورزان و دیگر طبقات ستمدیده و در یک کلام خلق ایران وکیل و وصی نمی خواهد. هرگونه تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی مساله درونی است و امپریالیست ها حق دخالت در امور مربوط به ملت ایران را ندارند. جنبش ضدیت با تجاوز و جنگ خواست طبقه ی کارگر و توده هاست و باید آن را ادامه داد.
این وضعیت نمی تواند تداوم یابد!
 وضعیت کنونی نمی تواند تداوم یابد. یا خامنه ای و دارودسته اش تن به صلح پایدار می دهند و یا این که به احتمال درگیری ها و جنگ ها ادامه خواهد یافت. درصورت تداوم اوضاع کنونی به همین شکل دیر یا زود فشارهای اقتصادی و سیاسی دوباره دارای نقش خود گردیده و توده ها به اعتراض و مبارزه بر خواهند خاست.
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
14 تیرماه 1404

۱۴۰۴ تیر ۱۳, جمعه

تفاوت تضاد امپریالیست ها با جمهوری اسلامی با تضاد میان امپریالیست ها

  
تفاوت تضاد امپریالیست ها با جمهوری اسلامی با تضاد میان امپریالیست ها
و مساله ی شکست طلبی انقلابی
 
مقایسه تضاد امپریالیست ها و اسرائیل با جمهوری اسلامی با تضاد بین امپریالیست ها و بروز جنگ های جهانی اول و دوم نشانگر تفاوت هایی مهم است.
 
جنگ 12 روزه جنگ امپریالیستی نیست!
تضاد میان امپریالیست ها تضاد دو نیروی امپریالیست مرتجع بود، اما تضاد امپریالیست ها با جمهوری اسلامی تضاد میان مرتجعین امپریالیست و حکومت مرتجعی حاکم بر یک کشورزیرسلطه است.
جمهوری اسلامی یک حکومت ارتجاعی است که در اقتصاد عمدتا وابسته به امپریالیست های غربی است اما امپریالیسم نیست و عددی هم نیست که رقیب امپریالیست ها باشد. جنگ اسرائیل به نیابت از امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست ها برای سرنگونی آن جهت تقسیم سرزمین به معنایی که در جنگ های امپریالیستی وجود دارد نیست، بل برای رام کردن آن و فرو نشاندن جاه طلبی های آن و در صورت سربه راه نشدن؛ سرنگونی آن در جهت پایان دادن به جریان های متعصب مذهبی خودسر و غیرخودی در منطقه برای ایجاد منطقه ی آرام و امن برای امپریالیست ها(نقشه نوین خاورمیانه) و روان کردن جریان یابی سرمایه ی امپریالیست های غرب در منطقه است.( 1)
جمهوری اسلامی و امپریالیسم روسیه
از سوی دیگر جمهوری اسلامی مزدور امپریالیسم روسیه و یا دولت چین نیست که در چارچوب تضادهای امپریالیستی و به عنوان جزیی از یک بلوک امپریالیستی با بلوک امپریالیستی دیگر یعنی دولت اسرائیل و امپریالیست های غربی روبرو شده باشد.
این ها به این معنا نیست که جمهوری اسلامی استقلال طلبی ملی و یا اسلامی دارد، خیر! به این دلیل نیست، بلکه تا حدودی به این دلیل است که در آن جناح ها و باندهای وابسته به امپریالیست های گوناگون غربی و شرقی و نیز جناح های مرتجع مستقل قدرت دارند و در عین حال هیچ  کدام قدرت را به گونه ای در دست ندارند که بتوانند جناح رقیب را کاملا از میدان به در کنند. نه جناح وابسته به امپریالیسم روسیه آن قدر قدرت دارد که جناح های وابسته به غرب را از میدان به در کند و نه برعکس.
البته می توان گفت که جناح وابسته به امپریالیسم روسیه تا حدودی برتری نسبی دارد اما به دلیل اقتصاد وابسته به غرب و نیز عدم پشتیبانی همه جانبه از سوی دولت روسیه که رابطه ی خوبی هم با اسرائیل دارد و بیشتر نگاه روسیه به جمهوری اسلامی همچون کارتی در دست اش برای امتیاز گرفتن از امپریالیست های غربی و به همین دلیل همراهی و پشتیبانی نکردن از آن در مسائل کلیدی مورد توجه جمهوری اسلامی، نتوانسته کشور را به جزیی از بلوک روسیه (همچون کوبا و یا کره شمالی) تبدیل کند. در این خصوص جدا از بسیاری از موضع گیری ها در گذشته می توانیم به همین رابطه ی تامین نیازهای تسلیحاتی جمهوری اسلامی از جانب روسیه نگاه کنیم که نه سامانه ی زمین به هوای اس 400 را به جمهوری اسلامی داد و نه سوخوی35.
جمهوری اسلامی در اقتصاد بیشتر وابسته به امپریالیست های غربی است در حالی که در سیاست بیشتر تلاش می کند پیروی امپریالیسم روسیه باشد و به گونه ای و از موضع ضعف خود را به آن بچسباند. «چسباندنی» که روسیه و چین به شکلی حریصانه از آن استفاده ی اقتصادی و سیاسی می کنند بی آنکه خود را در برابر خواست های هسته ی وفادار به امپریالیسم روسیه در جمهوری اسلامی متعهد بدانند. استفاده ی آنها از جمهوری اسلامی هشتاد و نود درصد و پشتیبانی آنها و امکان عملی اتکا جمهوری اسلامی به آنها شاید ده یا بیست درصد باشد.
به طور کلی جمهوری اسلامی حکومتی مرتجع در یک کشور زیرسلطه است که مشکل اساسی اش نیاز به تضمین امپریالیست ها برای بقا حکومت اش است. برای همین تلاش می کند که از ابزارهایی مانند غنی سازی و نزدیک شدن به ساختن بمب اتمی و ساخت موشک های دوربرد استفاده کند تا امکان تهدید ها را رفع کند، امتیاز بگیرد و بقای خود را تضمین کند. این حکومت استبداد مذهبی است و دو مشخصه اش تسلط آخوندهای متحجر و مومیایی و نظامیان قلدر و متعصب مذهبی بر ارکان کشور و نیز جاه طلبی های منطقه ای اش است که از 7 اکتبر به این سو نیز از آن عقب رانده شده است.
از این رو قلمداد کردن جمهوری اسلامی به عنوان حکومتی مزدور و وابسته به بلوک امپریالیسم روسیه و دولت چین و بر این مبنا قلمداد کردن این جنگ به عنوان «جنگ امپریالیستی» یک انحراف است. انحرافی است که از جمله از جریان های منحرف رویزیونیستی همچون آواکیانیست ها برمی آید که نیروی محرک تاریخ را نه مبارزه ی طبقاتی بلکه رقابت میان سرمایه داران و تضاد میان امپریالیست ها می بینند و ناچارند هر اختلاف و تضادی را به رقابت سرمایه داران و جنگ امپریالیست ها وصل کنند.  
تفاوت حکومت جمهوری اسلامی با حکومت شاه
تفاوت حکومت جنایتکار جمهوری اسلامی با حکومت جنایتکار شاه سابق در این است که حکومت شاه سابق نوکر و دست نشانده ی امپریالیسم آمریکا بود اما حکومت جمهوری اسلامی دست نشانده و نوکر امپریالیسم آمریکا نیست. البته چنان که اشاره شد جناح ها و باندهای وابسته به امپریالیست های غربی در بخش های اقتصادی و سیاسی و اطلاعاتی و نظامی وجود دارند و دارای قدرت هستند. رسوخ اطلاعاتی اخیر تنها به موساد مربوط نمی شود بلکه به کل نفوذ غرب درساختارهای امنیتی و نظامی بر می گردد.
هدف نهایی امپریالیست ها از سرنگونی جمهوری اسلامی که پس از سرنگونی بشار اسد در سوریه می تواند کل منطقه را در اختیار آنها قرار دهد به روی کار آوردن یک حکومت مطیع است.
البته اگر جمهوری اسلامی با برنامه ی آنها که رفت و روب کردن جریان های اسلامی دردسر ساز است همراهی نکند به احتمال زیاد برنامه ی سرنگونی جمهوری اسلامی در دستور کارشان قرار خواهد گرفت. گستره ی حملات اخیر و ضربات وارد شده به بخش های گوناگون می تواند به معنای صاف کردن جاده برای اشکالی از سرنگونی حکومت( کودتا، حمله ی نظامی و یا تلفیقی از اشکال متفاوت) به شمار آید.     
مساله ی شکست طلبی انقلابی
از سوی دیگر در جنگ امپریالیستی تضاد طبقه ی کارگر و خلق ها در درجه ی نخست با امپریالیسم خودی بود و به همین دلیل «شکست طلبی انقلابی» یعنی شکست امپریالیسم خودی در دستور کار قرار می گرفت. به عبارت دیگر شکست طلبی انقلابی به معنای خواهان شکست امپریالیسم خودی شدن بود و طبقه ی کارگر و احزاب کمونیست در تمام کشورهای امپریالیستی باید خواهان شکست امپریالیسم خودی می شدند و این از طریق افشای جنگ گرگ های درنده از یک سو و آماده کردن جنبش طبقه ی کارگر و توده های کشورهای خود برای انقلاب و جنگ داخلی و قیام مسلحانه علیه حکومت خودی و تحقق عملی آن از سوی دیگر بود.
روشن است که شکست طلبی در اینجا به این معنا که طبقه ی کارگر یک کشور معین خواهان شکست تمامی طرف درگیر در جنگ شود نبود و حتی اگر هم خواهان آن می شد چنین چیزی ممکن نبود. زیرا شکست طلبی انقلابی به معنایی که گفته شد باید از طریق برنامه و سیاست های معینی که در بالا اشاره شد عملی شود و در غیر این صورت به شکل یک شعار توخالی و پوچ در می آید. در سیاست لنینی که نظریه و عمل را با یکدیگر در پیوند می بیند، شکست طلبی به معنای شکست امپریالیسم خودی از طریق تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی طبقه ی کارگر علیه حکومت خودی است.
به بیانی دیگر هر چند افشا کردن تمامی امپریالیست های درگیر و سیاست هاشان پیش و در هنگام جنگ و خواهان تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی برای سرنگونی دولت های خودی شدن جزیی از تبلیغ و ترویج عمومی هر حزب و نیروی کمونیست واقعی به شمار می رفت اما تحقق عملی چنین سیاستی یعنی سیاست شکست طلبی انقلابی که محور عملی و تحقق بخش آن تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی و قیام مسلحانه برای برانداختن سلطه ی سرمایه داران امپریالیست است، با همه ی طرف های جنگ به وسیله ی طبقه ی کارگر و خلق یک کشور معین، ممکن و مقدور نبود، بلکه در کل چنانچه این سیاست شکست طلبی انقلابی به وسیله طبقه ی کارگر کشورهای درگیر صورت می گرفت می توانست به معنای شکست طلبی انقلابی برای تمامی طرف های درگیر در جنگ به شمار رود.
در ایران زیرسلطه ی امپریالیسم تا جایی که جنگ ارتجاعی باشد شکست طلبی انقلابی به معنای دست زدن به مبارزه ی نظامی و جنگ توده ها علیه حکومت خودی است.
 اما در صورت تجاوز اسرائیل به همین شکل کنونی و ضربات بیشتر به زندگی و معیشت توده ها و تخریب زیرساخت ها، کودتای امپریالیستی و یا تجاوز زمینی امپریالیست ها به ایران و یا دیگر شکل های توطئه های امپریالیستی و در نهایت تلاش برای تغییر حکومت از بیرون و عمده شدن تضاد خلق و امپریالیسم، مساله ی شکست طلبی حکومت خود هر چند ارتجاعی، می تواند به معنای دشمن عمده قلمداد کردن حکومت داخلی و جنگ علیه آن و بنابراین به معنای همراهی با امپریالیست ها و شکست طلبی برای جنبش طبقه ی کارگر و توده های مردم علیه امپریالیسم، به شمار آید.
مضحکه کردن شکست طلبی انقلابی مارکسیستی- لنینیستی
شکست طلبی انقلابی یعنی تبدیل جنگ امپریالیستی و یا هر جنگ ارتجاعی به جنگ داخلی. نیروهای انقلابی باید از فرصت تضعیف حکومت خودی در جنگ ارتجاعی یا امپریالیستی به گسترده ترین شکل بهره برداری کنند، علیه آن دست به تبلیغ و ترویج دامنه دار بزنند، توده های کشور خود را از تمامی جوانب جنگ آگاه کنند، سازماندهی سیاسی و نظامی خود را گستره و عمق ببخشند و خود را برای قیام مسلحانه و جنگ داخلی آماده کنند و آن را عملا تحقق بخشند.
اما گروه های سیاسی «شبه چپ»سوسیال دموکرات همچون خروشچفیست های راه کارگری که هوادار گذار مسالمت آمیز به یک حکومت بورژوایی و یا در بهترین حالت خرده بورژوایی هستند و بنابراین نه انقلاب قهر آمیز را قبول دارند و نه جنگ داخلی و نه قیام مسلحانه را، تصوری به کلی پرت و مضحک از این امر ارائه می دهند. آنها گمان می کنند شکست طلبی انقلابی یعنی برای همه ی طرف های درگیر خواهان شکست شدن صرفا در نظریه و تبلیغ و ترویج. آنها فکر می کنند همین که این کار را انجام دادند و سپس به شکست جمهوری اسلامی از اسرائیل و شکست اسرائیل از جمهوری اسلامی و شکست آمریکا در این جنگ اشاره کردند و شواهد و دلایلی هم برای این شکست ها آوردند، سیاست شکست طلبی انقلابی را اجرا کرده اند!
به عبارت دیگر گویا این ها تصورشان از شکست طلبی، شکست طلبی در تبلیغ و ترویج و آن هم به استناد شکست مرتجعین از یکدیگر است، و نه عملی و شکست مرتجعین به وسیله ی انقلاب قهرآمیز و قیام مسلحانه ی طبقه ی کارگر و توده های ستمدیده ی کشور خود.
به این ترتیب این ها شکست طلبی انقلابی لنینیستی را تبدیل به یک کاریکاتور مضحک می کنند و در عمل سیاست رویزیونیستی خود را پیش می گذارند.
گروه های دیگری نیزهستند که هر دم فیل شان هوای جایی می کند. برخی از آنها می خواهند «انقلاب کارگری» و برخی دیگر نیز «انقلاب کمونیستی» کنند. و جالب این که این گروه ها، حتی اگر فرض را بر این گذاریم که در شرایط کنونی امکان انقلاب کارگری و یا انقلاب کمونیستی شان ممکن باشد، در معادلات سیاسی جاری عددی حتی کوچک نیز به شمار نمی آیند. این که این ها چگونه می خواهند به گفته ی برخی شان«جنگ ارتجاعی» و به گفته ی برخی دیگرشان «جنگ امپریالیستی» را به «انقلاب کارگری» و یا «انقلاب کمونیستی» تبدیل کنند، خود چیستانی است!؟   
 هرمز دامان
نیمه ی نخست تیر ماه1404
 
1-   تا اینجای کار عمده تحرکات صورت گرفته برای «خاورمیانه ی نوین» شامل حماس، حزب الله لبنان، حشدالشعبی عراق و حوثی های یمن و جمهوری اسلامی( اگر نخواهیم از زمین گذاشتن سلاح به وسیله ی پ ک ک صحبت کنیم) شده است. در کنار این ها تغییر حکومت بشار اسد رقم خورده است. این مجموعه متوجه «محور مقاومت» بوده است. به جز حکومت بشار اسد بقیه مزدور امپریالیسم روسیه نبوده اند گرچه در رقابت میان امپریالیست ها قطعا مورد معامله قرار گرفته اند.( این جا من ساکت می ایستم و به مقاومت کمک نمی کنم و نیروها را تجهیز نمی کنم تا تو درآنجا ساکت بمانی). به این ترتیب بخش مهم «تغییر نقشه ی خاورمیانه» در حد سر و دم سازمان های اسلامی مسلحی بوده است که مورد پشتیبانی جمهوری اسلامی بوده اند و نیز «ادب کردن» خود جمهوری اسلامی و سرجای خود نشاندن اش. چنانچه جمهوری اسلامی در چارچوب تغییر نقشه خاورمیانه  تغییر نکند و بخواهد سیاست های ماجراجویانه پیشین را ادامه دهد، یا با مجازات های سخت تری( تحریم ها و یا حملات نظامی بیشتر، تخریب زیرساخت ها و...) روبرو خواهد شد و یا سرنگونی آن در دستور کار امپریالیست های غربی قرار خواهد گرفت.      

۱۴۰۴ تیر ۱۲, پنجشنبه

حکم اعدام پخشان عزیزی لغو باید گردد


لیست شماره سه از امضا کنندگان پتیشن لغو اعدام پخشان عزیزی( از ع تا م(

تاکنون ۶،۶۳۵ نفر از دادخواهان،فعالان حقوق زنان، وکلا، فعالان جنبش زن زندگی آزادی، فعالان حقوق کودکان، فعالان کارگری، معلمان، بازنشستگان، نویسندگان، پرستاران، شعرا، آسیب دیدگان چشمی جنبش زن زندگی آزادی،هنرمندان،فعالان محیط زیست و مردم آزادیخواه و همچنین فعالین و مردم غیرایرانی که نگران احکام اعدام درایران هستند،  با امضا این بیانیه خواهان لغو حکم اعدام #پخشان_عزیزی شده اند. شما هم به پتیشن آنلاین علیه حکم اعدام پخشان عزیزی بپیوندید.


پخشان عزیزی را از یاد نبریم خطر اعدام جدی است



حکم اعدام پخشان عزیزی لغو باید گردد

پخشان عزیزی روزنامه نگار و فعال زنان ، اهل مهاباد و دانش آموخته مددکاری اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی تهران ،  که به جرم  "فعالیت های داوطلبانه و انسان دوستانه" خود در میان آوارگان جنگ داعش ، دستگیر و به حکم #بغی و  اعدام محکوم شده است. در پی اظهارات وکلای وی مبنی بر رسیدگی شتابزده در دیوان عالی کشور، خطر اعدام برای پخشان عزیزی جدیست.
ما امضاکنندگان این طومار خواهان لغو فوری حکم اعدام پخشان عزیزی هستیم و از همگان می خواهیم برای نجات جان پخشان عزیزی همصدا شویم.

لینک امضا از بیو اینستاگرام، استوری این صفحه و تلگرام ندای زنان ایران قابل مشاهده است.

لینک پتیشن آنلاین
https://forms.gle/MNjfkTXkUukzsQFC6 
   


درخواست اعاده دادرسی پخشان عزیزی در دیوان عالی، رد شد

شعبه نهم دیوان عالی کشور، قرار رد اعاده دادرسی در پرونده پخشان عزیزی، زندانی سیاسی کورد محکوم به اعدام را صادر کرده است و هر لحظه خطر اجرای حکم وجود دارد.
امیر رئیسیان، وکیل پخشان عزیزی، با اعلام این خبر در گفت‌وگو با شبکه شرق گفت: «این شعبه با این استدلال که ایرادات وارده به حکم و جریان دادرسی از نوع ایرادات ماهوی است، اعاده دادرسی ما را رد کرده است.» به گفته این وکیل دادگستری: «دستور توقف اجرای حکم اعدام که در جریان رسیدگی به اعاده دادرسی صادر شده بود، در تاریخ ۱۳ بهمن ۱۴۰۳ لغو و به اجرای احکام اعلام شده است. متأسفانه، هر لحظه خطر اجرای حکم وجود دارد
جمهوری اعدامی که تداوم بقا و چرخه‌ی حکمرانی خود را در اعدام، سرکوب و اختناق می‌بیند، پیشتر در جریان اعتصاب سراسری کردستان در اعتراض به احکام اعدام پخشان عزیزی و وریشه مرادی خبر از توقف اجرای حکم اعدام پخشان داد. پر واضح بود که اتخاذ این موضع، تنها برای شکست اعتصاب سراسری کردستان و هراس از تداوم و اشاعه‌ی آن به‌شکلی فراگیرتر بود.
رد اعاده‌ی دادرسی پخشان عزیزی، بسیار خطرناک و هراس‌آور است. جان این مبارز سیاسی کورد در خطر جدی اعدام قرار دارد.
برای لغو احکام ارتجاعی اعدام (برای هر پرونده و جرائم) و پایان این چرخه‌ی نکبت‌بار خشونت و قدرت، به هر طریق ممکن، به‌پاخیزیم.