۱۳۹۶ شهریور ۳۰, پنجشنبه

وقتی که ترتسکیست ها به دفاع از دیالکتیک برمی خیزند! (20)

وقتی که ترتسکیست ها به دفاع از دیالکتیک برمی خیزند! (20)
بررسی مجموعه مقالات منتشره به وسیله ترتسکیست ها، مارکسیست های غربی و چپ نویی ها درباره کتاب یادداشت های فلسفی لنین

لنین و نفی نظریه ی ترتسکیستی «تزار نه، حکومت کارگری»
در بخش پیش ما این عبارت را از لووی آوردیم: «از این رو بی علت نبود که کامنف«بلشویک قدیمی» لنین را در آوریل 1917«ترتسکیست»دانست».(اهمیت گسست لنین از ماتریالیسم عامیانه، پیشن، ص49)
اکنون میخواهیم  ببینیم که چرا بر خلاف نظر لووی، کامنف، کاملا «بی علت» بود که لنین را چنین خطاب کند، و نیز لنین در همان زمان چه نظری درباره شعاراصلی  ترتسکی یعنی «تزار نه، حکومت کارگری»  ارائه میدهد. شعاری که  درعین حال با تبدیل به شعاری عام برای تمامی انقلاباتی که نیاز به انقلاباتی دو مرحله ای  دارند، تبدیل به یکی از مشخصه های اساسی ترتسکیسیم بویژه در کشورهای تحت سلطه و مستعمره  شد.  
لنین در همان  نامه درباره تاکتیکها  و در ادامه مباحث خویش مینویسد:
«ولی آیا ما در خطرسقوط به ذهن گرایی، در خطر انتظار رسیدن یک انقلاب سوسیالیستی به وسیله «پرش» از انقلاب بورژوا - دموکراتیک نیستیم- که هنوز کامل نشده و هنوز جنبش دهقانان را تا به آخر پیش نبرده است؟
ممکن بود که من متحمل این خطر میشدم، اگر میگفتم «تزار نه، بلکه یک حکومت کارگری ولی من این را نگفتم،»(  خوب دقت کن جناب لووی! این لنین است که علیه نظریه ی ترتسکی تو سخن میگوید) من چیز دیگری گفتم، من گفتم که هیچ دولت دیگری (با حذف یک دولت بورژوایی)
نمی تواند در روسیه وجود داشته باشد بجز دولت شوراهای نمایندگان کارگران، کارگران کشاورزی، سربازان و دهقانان. من گفتم که اینک قدرت در روسیه میتواند از گوچکوف و لووف فقط به این شوراها منتقل شود. و در این شوراها، چنانچه بخواهیم یک اصطلاح علمی مارکسیستی، یک توصیف طبقاتی و نه یک توصیف عامیانه و سطحی را بکار بریم، این دهقانان و سربازان و در واقع خرده بورژوازی است که مسلط میباشد. 
من درتزهایم، علیه پرش از روی جنبش دهقانی، که هنوز عمرش به سر نیامده یا جنبش خرده بورژوایی بطور کلی، و علیه هر نوع بازی «قاپیدن قدرت»توسط یک دولت کارگری، علیه هر نوع ماجراجویی بلانکیستی، مطلقا از خودم مراقبت کرده ام. زیرا که من با کنایه به تجربه کمون پاریس اشاره کرده ام. و این تجربه ، همانطور که میدانید، و همانطور که مارکس  به تفصیل در 1871 و انگلس در 1891 ثابت کرده اند، مطلقا بلانکیسم را رد میکند و مطلقا حاکمیت مستقیم، بلاواسطه و بدون تردید اکثریت و فعالیت توده ها را، فقط تا آن حدی که اکثریت خودش آگاهانه عمل کند، تضمین میکند.»(نامه درباره تاکتیکها، پیشین، تمامی تاکیدها از لنین است).
همان گونه که میبینیم در اینجا، یک بار دیگر لنین خط و مرز دقیق و روشنی میان دیدگاه خود با دیدگاه ترتسکیستی یعنی شعار«تزار نه، حکومت کارگری» میکشد. و کسانی مانند میشل لووی که آسمان و ریسمان میبافند تا لنین را با مشتی نقل قول ثنار سی شاهی از مشتی ترتسکیست، یا افرادی ناآگاه از تاکتیکهای مارکسیستی- لنینستی و یا مغرض، «ترتسکیست شده » جا بزنند، باید هم  در مورد این گونه بیانات لنین زبان در کام کشند و همچون موجوداتی حقیر سکوت کنند تا عمق گنداب تحریف هایی را که در آن وول میخورند، آشکار نسازند.
لنین در این گفته های خود همچنین خط فاصل مشخصی میان دو دیدگاه ذهنی گرایی و عینی گرایی میکشد. پرشی از انقلاب دموکراتیک به انقلاب سوسیالیستی در میان نیست. «قاپیدن قدرت» در میان نیست. آنچه باید تغییر کند تاکتیکهای ما در مورد انتقال از یک مرحله به مرحله دیگر با توجه به شرایط مشخصی است که بوجود آمده است.
اما شرایط مشخصی که موجود است کدامند:
وجود دو قدرت کنار یکدیگر. یکی قدرتی که در دست  بورژوازی لیبرال است. و دیگری قدرت کارگران و دهقانان. آنچه لنین شعار آنرا میدهد، انتقال تمامی قدرت بدست قدرت دوم یعنی  شوراهای کارگران و دهقانان است.(1) و آنچه لنین میگوید این است که« در این شوراها، ...این دهقانان و سربازان و در واقع خرده بورژوازی است که مسلط میباشد». بنابراین و از دیدگاهی معین حتی در این هنگام، انقلاب هنوز درون چارچوب انقلابات  بورژوا- دموکراتیک، گرچه نه نوع کهن آن، قرار دارد.
لنین در مورد چرایی و چگونگی موجودیت قدرت دیکتاتوری کارگران و دهقانان چنین میگوید:
« نباید فراموش کرد که در واقع در پتروگراد، قدرت در دست کارگران و سربازان است؛ دولت جدید بر علیه آنها خشونت بکار نمیبرد و نمیتواند ببرد، زیرا که هیچ پلیسی، هیچ ارتشی، نیست که در خارج از مردم قرار داشته باشد، هیچ دستگاه اداری نیست که با قدرت در بالای سر مردم قرار داشته باشد. و این واقعیتی است، آن نوع واقعیت که ویژگی دولتی به سبک کمون پاریس است. این واقعیت با طرحهای قدیمی جور در نمیآید. انسان باید بداند که چگونه طرحها را با واقعیات وفق دهد، بجای اینکه کلماتی که اکنون بی معنی شده ند درباره یک «دیکتاتوری پرولتاریا و دهقانان» بطور کلی را تکرار کند.»(همانجا، تاکیدها از لنین است).
به این ترتیب، اشکال در دادن چنین شعاری، خواه در 1905 و خواه در 1917 نبوده و نیست. اشکال در دو مرحله ای بودن انقلاب و نخستین بودن مرحله ی انقلاب بورژوا - دمکراتیک نیست. اشکال در طرح «قدیمی» نبوده است. اشکال در تجزیه و تحلیل واقعیت زنده است. شرایط عینی، دیکتاتوری پرولتاریا و دهقانان را به واقعیت تبدیل کرده است، اما نه آنچنان که در طرح پیشین (در 1905) وجود داشت. مثلا همچون یک قدرت تک و مستقل، که یا از نظر زمانی پیش از دیکتاتوری بورژوازی بیاید و بطور کلی همچون مانعی برای تحقق دیکتاتوری بورژوازی شود و خود اساسا به عنوان شکل جانشین چنین دیکتاتوری ای در انقلاب  دموکراتیک نوع نوین و همچون واسطه ی انتقال از انقلاب دموکراتیک به انقلاب سوسیالیستی عمل کند، و یا اینکه (از نظر زمانی) پس از آن و باز همچون قدرتی تک و بی رقیب بیاید. چنین دیکتاتوری ای درست در کنار دیکتاتوری بورژوازی اعلام موجودیت کرده است. بنابراین مشکل در طرح لنینیستها نبوده  و نیست. مشکل  در این است که چگونه «طرحها را با واقعیات وفق» دهیم.
پس زمانی که لنین میگوید: «کسی که امروز فقط از دیکتاتوری دموکراتیک کارگران و دهقانان صحبت میکند از زمان عقب افتاده است و بر اساس این واقعیت عملا موضع خرده بورژوازی را اتخاذ میکند، این فرد سزاوار آن است که به موزه عتیقه های «بلشویکی» پیش از انقلاب سپرده شود.( به این موزه، موزه «بلشویک های قدیمی »هم میتوان گفت)»به هیچوجه منظورش آن چیزی نیست که لووی ترتسکیست وانمود میکند. یعنی همان وداع با گذشته ی غیر دیالکتیکی و مزخرفاتی از این گونه، بلکه منظورش این است که این دیکتاتوری اکنون در مقابل همه در واقعیت موجودیت یافته است.
نقد لنین از هذیان های کامنف
لنین در نامه درباره تاکتیکها به گونه ای ویژه به نظرات کامنف  نیز میپردازد و مینویسد:
«رفیق کامنف مینویسد: «در مورد نقشه کلی رفیق لنین، از آنجایی که از این فرض حرکت میکند که انقلاب بورژوا- دمکراتیک کامل شده و بر تبدیل بلافاصله  این انقلاب به انقلاب سوسیالیستی اتکاء دارد، به نظر ما قابل پذیرش نیست».
دو اشتباه بزرگ در اینجا هست:
اول- مسئله «کامل شدن انقلاب بورژوا- دمکراتیک به نحو غلطی مطرح شده است. مسئله به نحوی انتزاعی، ساده، و اگر بتوان گفت، تک رنگ مطرح شده است که با واقعیت عینی تطبیق نمی کند.  طرح سئوال به این نحو که در حال حاضر«آیا انقلاب بورژوا – دمکراتیک کامل شده» و هیچ چیز دیگری نگفتن، به این معنی است که مانع دیدن حقیقت بی نهایت پیچیده شویم که حداقل دورنگ است. این در عالم تئوری است. در عمل این به معنی تسلیم شدن ناگزیر به انقلابیگری خرده بورژوازی است.
در حقیقت، واقعیت به ما هم انتقال قدرت به دستان بورژوازی (انقلاب «کامل شده»بورژوا – دمکراتیک از نوع معمولی) و هم دوشادوش دولت واقعی، وجود یک دولت موازی را نشان میدهد که نشان دهنده «دیکتاتوری انقلابی- دموکراتیک پرولتاریا و دهقانان» است. این«دولت دوم»خودش قدرت را به بورژوازی واگذار کرده، خودش را با زنجیر به دولت بورژوایی بسته است.
آیا فرمول بلشویکی قدیمی رفیق کامنف که میگوید «انقلاب بورژوا – دمکراتیک کامل نشده است» این واقعیت را در بر میگیرد؟
نه نمیگیرد. این فرمول کهنه است. اصلا خوب نیست. مرده است و فایده ای ندارد که بکوشیم آنرا احیا کنیم.»(همانجا).
اینجا نیز همان نکاتی که ما پیش از این درباره آنها صحبت کردیم مطرح است. لنین از فرمولی که کهنه است حرف میزند. نه از فرمولی که «نادرست» بوده است. کهنه شدن آن بوسیله شرایط عینی صورت گرفته است. انقلاب بورژوا– دموکراتیک در روسیه از نقطه نظر تصرف قدرت سیاسی از هر جنبه که نگاه کنیم، کامل شده است. خواه از جنبه انقلاب بورژوا - دمکراتیک نوع معمولی  یا نوع کهن آن که بوسیله بورژوازی رهبری میشد و خواه از جنبه نوع نوین آن یعنی وجود «دولت کارگران و دهقانان« یا نوع «غیر معمولی» و یا نوین چنین انقلابی. نکته مرکزی، دیگر در موجودیت این دیکتاتوری اخیر نیست. زیرا این دیکتاتوری موجودیت یافته است. مشکل این نیست که این  دیکتاتوری نمیتواند دیکتاتوری خود را اعمال کند؛ زیرا میتواند چنین کند و هیچ نیروی مسلحی بالای سر آن نیست که بتواند مانع آن گردد. مشکل این است که بجای اینکه بازمانده ی  قدرت را از بورژوازی بگیرد، و دولت آنرا ساقط کند، خود داوطلبانه قدرت عظیم خود را به بورژوازی واگذار کرده است. واگذاری ای که دلایل اصلی آن ناآگاهی توده های وسیع خرده بورژوازی و همچنین بخشهای مهمی از طبقه کارگر نسبت به بورژوازی و سازمانیابی عموما بهتر طبقه ی اخیر نسبت به آنها است. اینجا نیز صحبت بر سر تئوری ها و تاکتیک های  نادرست گذشته و یا «مارکسیسم گذشته» و تعویض آن با چرندیات ترتسکیستی «تزار نه، حکومت کارگری»  و مزخرفاتی که لووی سرهم میکند، در میان نیست.  
لنین ادامه میدهد:  
«دوم - یک مسئله عملی. چه کسی میداند که آیا هنوز هم در حال حاضر ممکن است که «دیکتاتوری انقلابی- دمکراتیک پرولتاریا و دهقانان»ویژه که از دولت بورژوایی جدا باشد، در روسیه ظاهر بشود. تاکتیکهای مارکسیستی نمیتوانند بر اساس نادانسته ها استوار شوند.
ولی اگر این هنوز ممکن باشد، آنگاه یک راه به سوی آن وجود دارد، یعنی جدایی بلافاصله، قاطع و برگشت ناپذیر عناصر کمونیست پرولتری از عناصر خرده بورژوا.
زیرا که تمامی خرده بورژوازی، نه بطور اتفاقی، بلکه از روی ضرورت به طرف شوینیسم(= دفاع گرایی) گرویده است، به طرف «پشتیبانی» از بورژوازی ، به سوی وابستگی به آن، به سوی ترس از اینکه مجبور شود بدون آن کاری بکند، و غیره و غیره.
چگونه میتوان خرده بورژوازی را، اگر حتی هم اکنون بتواند قدرت را در دست گیرد، ولی این را نخواهد ، به سوی قدرت «هل» داد؟...»(همانجا).
بیانات لنین کاملا روشن است و بویژه باز با خط و مرز مشخص با تبدیل فوری انقلاب به انقلاب سوسیالیستی و بویژه باز با چیزی که کامنف لنین را دچار آن میبیند، یعنی «ترتسکیست شدن».  نکته ای که ازجهت بحث ما نیاز به تاکید دارد، اشاره لنین به بخشی از نظرات خود در کتاب دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دموکراتیک است. لنین ضمن همین بحث با کامنف اشاره ای هم به نظر ارائه شده در آن کتاب میکند:
«اتفاقا، در رابطه با «فرمول»دیکتاتوری پرولتاریا و دهقانان، لازم به گفتن است که در «دو تاکتیک»(ژوئیه 1905)، من نکته ای را با تاکید مطرح کردم...«مثل هر چیز دیگری در دنیا، دیکتاتوری انقلابی- دمکراتیک پرولتاریا و دهقانان، گذشته و آینده ای دارد. گذشته اش حکومت مطلقه، سرواژ، سلطنت و امتیاز انحصاری است... آینده اش مبارزه علیه مالکیت خصوصی، مبارزه کارگر روزمزدی علیه کارفرما، مبارزه برای سوسیالیسم است...»
اشتباه رفیق کامنف در این است که حتی در سال 1917 او تنها گذشته دیکتاتوری انقلابی- دمکراتیک پرولتاریا و دهقانان را میبیند. در واقع آینده اش اکنون هم اکنون شروع شده است، زیرا که منافع و خط مشی های کارگر مزدی و خرده مالک، حتی در مورد چنین مسئله مهمی مثل «دفاع گرایی» و مسئله برخورد نسبت به جنگ امپریالیستی، هم اینک در واقع از یکدیگر جدا شده اند.
این مرا به دومین اشتباه استدلال رفیق کامنف که در بالا ذکر شد، میکشاند. او از من انتقاد میکند، میگوید که «اتکا» نقشه من بر»تبدیل فوری این انقلاب [بورژوا – دمکراتیک] به انقلاب سوسیالیستی» است.
این درست نیست. من نه تنها بر«تبدیل فوری» انقلاب ما به یک انقلاب سوسیالیستی «اتکا» نمی کنم، بلکه در موقعی که در تز شماره 8 بیان میکنم که «وظیفه فوری ما این نیست که سوسیالیسم را «بر پا...»کنیم  در واقع بر علیه این امر اخطار میکنم.
آیا روشن نیست آن کسی که بر تبدیل فوری انقلاب ما به یک انقلاب سوسیالیستی تاکید میکند، نمیتواند مخالف وظیفه فوری مطرح کردن سوسیالیسم باشد؟(همانجا)
می بینیم که کامنف  در اشتباه مطلق است، زمانی که لنین را «ترتسکیست» شده میخواند. کامنف  یک اپورتونیست خرده بورژوا است، اما در مقایسه با او، لووی، ترتسکیست  تحریف گر و مزدور امپریالیستها است که میخواهد به هر قیمتی که شده لنین را «ترتسکیست» شده نشان دهد و حقانیت نسخه ترتسکیستی خود را برای انقلابات(بویژه انقلابات درکشورهای که نیاز به انقلاب دومرحله ای دارند یعنی کشورهای زیر سلطه ی امپریالیستها) ثابت کند. عمق دریوزگی و حقارت لووی این است که تنها به بیان آن عبارت از زبان کامنفی که خود در معرض شدیدترین انتقادات از جانب بلشویکهای لنینیست بود، میپردازد، اما حاضر نیست حتی به یکی از پاسخ های لنین به کامنف اشاره ای بکند!
کمون پاریس
لووی مینوسد:
«نفی صریح و رسمی کمون پاریس در دو تاکتیک به عنوان مدلی برای انقلاب روسیه درونمایه دیگری است که حکایت از مانع روش شناختی دارد که ماهیت تحلیلی این نوع مارکسیسم ببار میآورد. بنا به نظر لنین کمون به این دلیل به راه خطا رفت چون «قادر نبود میان عناصر انقلاب دموکراتیک و انقلاب سوسیالیستی تمایز قائل شود» چون «میان وظایف مبارزه برای جمهوری و وظایف مبارزه برای سوسیالیسم سر در گم مانده بود- از این رو دولت ما(دولت موقت انقلابی آتی- مولف) نباید مانند دولت کمون باشد». بعدا خواهیم دید که این نکته یکی از آن مسائل دشواری بود که لنین پیرامون آن به بازنگرش دردناک «بلشویسم قدیمی» در آوریل 1917 مجبور شد.»(اهمیت گسست لنین...، ص39-38، همچنین نگاه کنید به ص 47 که در آنجا لووی از اینکه لنین هنگام انتقاد از کمون« زندانی مارکسیسم گذشته» بوده است، دم میزند).
بنابراین، از نظر لووی لنین خود نیز جزء «بلشویسم قدیمی» است؛ بلشویسمی که نه شرایط عینی ای که شعارهای آنها را تحقق بخشیده، آن شعارها را کهنه  و قدیمی کرده، بلکه چون آن شعارها اشکال داشته اند، در مقابل دیدگاه نوین،«ماتریالیسم عامیانه» و «قدیمی» به شمار آمده اند. لووی«تفاوت» نظر لنین را در مورد کمون پاریس در دو زمان متفاوت به عنوان نمونه ای ازاین دو دیدگاه قید میکند. اکنون به بررسی این مسئله بپردازیم که لنین از چه دیدگاهی به کمون توجه میکند.
نخست به برخی از فرازهای نظرات لنین در مورد کمون توجه میکنیم:
لنین در تزهای آوریل به کمون اشاره میکند:
«در مورد روش نسبت به دولت و خواست ما درباره "دولت- کمون"»(منتخب آثار چهارجلدی، جلد سوم، درباره وظایف پرولتاریا در انقلاب حاضر، ص11، تاکید از لنین است)
و سپس در همین تزها چنین مینویسد:
«البته فریاد زدن، ناسزا گفتن، فغان کردن به مراتب آسانتر از اینست که سعی شود چگونگی قضاوت مارکس و انگلس در سالهای 1871،1872،1875 درباره تجربه کمون پاریس و درباره اینکه چه دولتی برای پرولتاریا لازمست؟ ذکر شود، ایضاح گردد و بیاد آورده شود. آقای پلخانف مارکسیست سابق از قرار معلوم مایل نیست مارکسیسم را یاد نماید.» (همانجا، ص 13) تا اینجا نه صحبتی از اشتباهات کمون  در مورد درهم کردن وظایف دموکراتیک و سوسیالیستی است و نه چیزهایی از این گونه. صحبت صرفا بر سر شکل دولتی است که پرولتاریا لازم دارد.
کمی بعد لنین در مقاله ی درباره قدرت دوگانه پس از بیان وجود قدرت دوگانه، اندیشه اصلی خود را در مورد دولت نوع کمون به روشنی بیشتری شرح میدهد:
«ترکیب طبقاتی این حکومت دیگر، چگونه است؟ پرولتاریا و دهقانان(که به لباس سربازان ملبس هستند). خصلت سیاسی این حکومت چیست؟ دیکتاتوری انقلابی یعنی قدرتی که مستقیما بر تصرف انقلابی و ابتکار بلاواسطه توده های مردم از پایین متکی است نه بر قانون صادره از سوی یک قدرت متمرکز دولتی. این قدرت حاکمه بکلی غیر از آن نوعیست که بطور کلی در جمهوری پارلمانی بورژوا دموکراتیکی که تا کنون تیپ عادی بشمار میرفت و در کشورهای پیشرفته اروپا و آمریکا حکمفرماست، دیده میشود. چه بسا این نکته را فراموش میکنند و چه بسا در آن تعمق نمیورزند و حال آنکه تمام کنه مطلب اینجا است.  این قدرت از همان نوع کمون 1871 پاریس است. مشخصات اصلی این نوع:1) منبع قدرت- قانونی نیست که قبلا در پارلمان مورد بحث قرار گرفته و به تصویب آن رسیده باشد، بلکه ابتکار مستقیم توده های مردم از پایین و در محلها و باصطلاح رایج «تصرف»مستقیم است؛2) تسلیح مستقیم تمام مردم بجای پلیس و ارتش، که موسساتی جدا از مردم و در نقطه مقابل مردم هستند. در شرایط وجود این قدرت نظام امور در کشور به توسط خود کارگران   و دهقانان مسلح  و خود مردم مسلح حفظ میشو؛3) مستخدمین دولت و دستگاه بوروکراتیک نیز یا جای خود را به قدرت بلاواسطه ی ناشی شده از مردم میدهند و یا حداقل تحت کنترل مخصوص قرار میگیرند و نه تنها انتخابی میگردند، بلکه با اولین درخواست مردم قابل تعویض خواهند بود، یعنی تا مقام عاملین ساده تنزل میکنند. و از قشر ممتاز دارای «مقاماتی»با حقوق عالی، بورژوایی، به کارگرانی از «رسته »مخصوص بدل میشوند که حقوق آنها از حقوق معمولی یک کارگر خوب بالاتر نخواهد بود.
ماهیت کمون پاریس که نوع مخصوصی از دولت است، در همین و فقط در همین است. آقایان پلخانف(این شوینیستهای علنی که به مارکسیسم خیانت کرده اند) و کائوتسکی ها(این «مرکزیون» که بین شوینیسم و مارکسیسم در نوسانند) و بطور کلی تمام سوسیال دموکراتها و سوسیال رولوسیونرها و غیره که امروز حکمفرمایی میکنند این نکته را فراموش نموده و مورد تحریف قرار داده اند.
و...« این اشخاص... نمیخواهند در این باره فکر کنند که شوراهای نمایندگان کارگران و سربازان یعنی چه.  آنها نمیخواهند این حقیقت عیان را ببینند که تا آنجا که این شوراها وجود دارند و تا آنجا که این شوراها قدرتی هستند، در روسیه دولتی از نوع کمون پاریس وجود دارد.(همانجا، درباره قدرت دوگانه، ص17-15)
 و بالاخره در نامه هایی درباره تاکتیکها لنین مینویسد:
«نباید فراموش کرد که در واقع در پتروگراد، قدرت در دست کارگران و سربازان است؛ دولت جدید بر علیه آنها خشونت بکار نمی برد و نمیتواند ببرد، زیرا که هیچ پلیسی، هیچ ارتشی نیست که در بالای سر مردم قرار داشته باشد.و این واقعیتی است، آن نوع واقعیت که ویژگی دولتی به سبک کمون پاریس است.»(نامه در باره تاکتیکها، تاکید از لنین است)
«... در حالی که من با دقتی که هر نوع امکان سوء تعبیر را از بین میبرد، از نیاز به دولت در این دوره حمایت میکنم، اگر چه مطابق با مارکس و درسهای کمون، من از دولت معمولی پارلمانی بورژوایی حمایت نمیکنم، بلکه از دولتی بدون ارتش ثابت، بدون پلیس مخالف با مردم، بدون یک سیستم اداری که در بالای سر مردم قرار داشته باشد، حمایت میکنم.»(همانجا)
در تمامی این سخنان، کوچکترین اشاره ای به آنچه نقد لنین از کمون در کتاب دو تاکتیک ... است، در میان نیست(2). به عبارت دیگر، این گونه نیست که آن نقد، مستقیم و یا غیر مستقیم  نفی شود و جای آنرا نوعی ستایش بی چون و چرا از کمون بگیرد؛ آن هم بویژه از این دیدگاه، که کمون مساوی با انقلاب سوسیالیستی است و اگر روسیه به دولتی از نوع کمون احتیاج دارد، به این معنی است که  هر گونه تمایزی بین دو مرحله انقلاب بی معنا است و صرفا یک انقلاب  یعنی انقلاب سوسیالیستی باید انجام داد. در حقیقت عدم نفی آن نقد، که خود اساسا متکی به نقد مارکس و انگلس از اشتباهات و ضعفهای کمون بود، در تمامی مباحثی که در نامه های از دور، تزهای آوریل، و نامه در باره تاکتیکها آورده ایم و تمامی تفکیکهایی که لنین بین وظایف دموکراتیک و سوسیالیستی انقلاب میگذارد، کاملا آشکار است.
در آنچه از لنین، بویژه از مقاله درباره قدرت دوگانه آوردیم، لنین از دیدگاهی دیگر، از دیدگاهی که وجوه قدرتمند کمون پاریس را در بر دارد، به آن میپردازد و از این جنبه ها کمون پاریس را برجسته میکند. جنبه هایی که تمامی اپورتونیستها و رویزیونیستها  عامدانه بدست فراموشی سپرده اند و لنین در 3 مورد خود آنرا به شکلی روشن بیان میکند.  این جنبه ها عبارتند از:
منبع قدرت، قانون پارلمانی نیست بلکه ابتکار مستقیم توده های مردم از پایین است؛ تسلیح مستقیم تمام مردم بجای پلیس و ارتش، و اداره امور کشور بوسیله خود کارگران و دهقانان مسلح؛ و بالاخره مستخدمین دولت و دستگاه بوروکراتیک نیز باید جای خود را به قدرت بلاواسطه ی ناشی شده از مردم دهند. اجرای این وجوه  دولت نوع کمون بوسیله دیکتاتوری کارگران و دهقان( و یا دیکتاتوری کارگران و دهقانان تهیدست) خواه انقلاب هنوز در مرحله دموکراتیک آن باشد و خواه در مرحله ی سوسیالیستی آن امری ضروری است. 
برحسته کردن این جنبه های تجارب کمون، بر خلاف نظر لووی، نه این معنا را دارد که لنین میخواهد انقلاب بورژوا دموکراتیک را نفی کند و نه اینکه  سریعا انقلاب سوسیالیستی کند. اینجا مثلا، به جای اینکه گفته شود کمون پاریس« قادر نبود میان عناصر انقلاب دموکراتیک و انقلاب سوسیالیستی تمایز قائل شود» این چنین گفته نمیشود که  قادر بود چنین تمایزی بگذارد، و یا اساسا چنین تمایزی درست نیست که گذاشته شود، و یا اینکه  یک راست باید انقلاب سوسیالیستی کرد؛ و یا برای نمونه، بجای اینکه گفته شود«میان وظایف مبارزه برای جمهوری و وظایف مبارزه برای سوسیالیسم سر در گم مانده بود»، این چنین گفته نمیشود که در این خصوص کمون کاملا درست عمل کرد و هیچ سردرگمی در آن وجود نداشت. اشاره به حکومتی از نوع کمون بوسیله لنین و مدل قرار دادن آن برای طبقه ی کارگر روسیه، به هیچوجه چنین مضمونی را ندارد که لنین نظرات خود را در مورد این گونه اشتباهات کمون تغییر داده و اینک باور آورده که اینها اشتباه نبوده اند. خیر! در واقع هیچکدام از این نقدهای پیشین نه تنها نفی نمیشود، بلکه با دقت فراوان و  بدرستی از جزیی ترین آنها، درس گرفته شده و در عمل انقلاب روسیه بکار بسته میشود.
 اگر لنین در آن زمان میگوید  که «از این رو دولت ما(دولت موقت انقلابی آتی- مولف) نباید مانند دولت کمون باشد» درست از همین جنبه هاست و اگر اکنون میگوید ما به دولتی از نوع کمون نیاز داریم از جنبه هایی دیگر است.
اما لووی به گونه ای سالوسانه این گونه قلمداد میکند که گویا لنین تمامی نظراتی که در مورد ضعفها، کمبودها و اشتباهات کمون داشته، و معتقد بوده که از آن جنبه ها، حکومت کارگران و دهقانان نباید مانند کمون باشد را پس گرفته، و اگر اکنون آن به عنوان مدلی برای انقلاب روسیه و طبقه کارگر قرار میدهد از تمامی جنبه هاست. سالوسی لووی بویژه آنجاست که میخواهد مدل قرار دادن کمون را، نفی انقلاب دو مرحله ای و باور آوردن لنین به نظریه ترتسکیستی انقلاب یک مرحله ای سوسیالیستی جا بزند.
ادامه دارد.
م- دامون
شهریور 96
یادداشتها
1-  اساس تاکتیک لنین برای انتقال به انقلاب سوسیالیستی، بر کار توضیحی و اقناع کننده و بر مبنای احتیاجات عملی توده ها  استوار است:«من در این تزها، صراحتا مسئله را به مبارزه برای نفوذ درون شوراهای نمایندگان کارگران، کارگران کشاورزی، دهقانان و سربازان، محدود کردم، به این منظور که هیچ سایه شکی دراین باره باقی  نماند، من دوبار در این تزها بر نیاز به کار پیگیر «توضیحی» صبورانه که «با احتیاجات عملی توده ها وفق داده شده باشد» تاکید کردم.»
2-  در کتاب دو تاکتیک... اشارات لنین به کمون پاریس از آن روی است که منشویکهای اپورتونیست بگونه ای فرمالیستی در قطعنامه خود از«کمون های انقلابی» نام برده بودند. لنین نظر خود را چنین بیان میکند:                                                                                               «معنی «کمونهاى انقلابى» چيست؟ آيا فرقى ميان اين مفهوم و «حکومت انقلابى موقت» هست و اگر هست در چيست؟ آقايان کنفرانس‌چى‌ها خودشان هم اين موضوع را نميدانند. آشفته‌فکرى انقلابى بطورى که اغلب ديده ميشود آنها را به مرحله جمله‌بافى انقلابى ميکشاند. آرى، استعمال کلمه «کمون انقلابى» در قطعنامه نمايندگان سوسيال دمکراسى فقط يک جمله‌بافى انقلابى است و لاغير. مارکس به دفعات اين قبيل جمله‌بافى‌ها را، که به وسيله آنها با اصطلاحات «فريبنده و جذاب» مربوط به دوران سپرى شده، به روى وظايف آينده پرده ميکشند تقبيح نموده است. فريبندگى و جذابيت يک اصطلاح که نقش خود را در تاريخ بازى کرده است، در چنين مواردى جنبه زينت‌آلات بدلى پُر زرق و برق را پيدا ميکند که زيب پيکر عروسک پر سر و صدايى کرده باشند. ما بايد به کارگران و به تمام مردم با صراحت و بدون ذره‌اى ابهام بفهمانيم براى چه ما ميخواهيم حکومت انقلابى موقت تشکيل دهيم، و اگر فردا قيام مردم که اکنون آغاز گرديده پيروزمندانه خاتمه پذيرد و ما به قطعى‌ترين طرزى در حکومت نفوذ داشته باشيم چه اصلاحات بخصوصى را عملى خواهيم نمود؟ اين است پرسشهايى که در برابر رهبران سياسى قرار دارد.
کنگره سوم حزب کارگر سوسيال دمکرات روسيه در کمال وضوح به اين پرسشها پاسخ ميدهد و برنامه کامل اين اصلاحات را که عبارت است از برنامه حداقل حزب ما تعيين مينمايد. ولى کلمه «کمون» هيچ پاسخى به اين پرسش‌ها نداده فقط مغز را با آوازى دور دست... يا آواز دُهُل مانندى آکنده مينمايد. به همان نسبتى که فرضا کمون سال ١٨٧١ پاريس در نزد ما عزيز و گرامى است به همان اندازه هم ما کمتر مجازيم، بدون تجزيه و تحليل اشتباهات و شرايط مخصوص آن، به آن استناد ورزيم، استناد به کمون بدون تجزيه و تحليل اشتباهات و شرايط مخصوص آن، تکرار عمل نابخردانه بلانکيست‌ها است که از هر عمل کمون(در «بيانيه سال ١٨٧٤» خود) ستايش ميکردند... و به همين جهت هم انگلس آنها را مورد استهزاء قرار ميداد. اگر کارگرى از يکى از کنفرانس‌چى‌ها بپرسد اين «کمون انقلابى» که در قطعنامه از آن يادآورى ميشود چيست او چه جواب خواهد داد؟ او تنها جوابى که ميتواند بدهد اين است که در تاريخ، يک حکومت کارگرى به اين نام معروف است که دانايى و توانايى تشخيص بين عوامل دمکراتيک و سوسياليستى را نداشت، وظايف مبارزه در راه جمهورى و مبارزه در راه سوسياليسم را با يکديگر مخلوط مينمود، از عهده حل مسأله تعرض جدّى جنگى بر ضد ورساى بر نيامد، در مورد بانک فرانسه مرتکب اشتباه شد و آن را ضبط نکرد و قس‌عليهذا. خلاصه اعم از اينکه شما در پاسخ خود به کمون پاريس استناد جوييد يا به کمون ديگر، ناچار بايد بگوييد: اين حکومتى بود که حکومت ما نبايد مانند آن باشد، جوابى بسيار عالى است و جاى حرف هم نيست! ولى آيا سکوت در مورد برنامه عملى حزب و تدريس بيجاى تاريخ در يک قطعنامه، گواه بر درازگويى اشخاص مُلّانُقَطى و عجز و زبونى فرد انقلابى نيست؟ آيا اين نشانه اشتباهى نيست که بيهوده ميکوشيدند آن را به ما نسبت دهند؛ يعنى مخلوط نمودن انقلاب دمکراتيک با انقلاب سوسياليستى که هيچيک از «کمون‌ها» تفاوت بين اين دو را تشخيص نميدادند؟
هدف حکومت موقت (که آنقدر بيجا نام کمون به آن داده شده است) «منحصرا» بسط و توسعه قيام و ايجاد بی نظمى در دستگاه حکومت معيّن شده است. اين کلمه «منحصرا» که بمثابه بخارى است که از منجلاب همان تئورى مهمل اعمال نفوذ «فقط از پايين» متصاعد شده است بر حسب معنى لغوى خود، هرگونه وظايف ديگرى را نفى ميکند. ولى نفى وظايف ديگر با اين طريق و اين نحوه، اثبات ديگرى است بر کوته‌بينى و عدم تعقل. «کمون انقلابى» يا به عبارت ديگر حکومت انقلابى، ولو در يک شهر هم که باشد، ناگزير مجبور خواهد بود کليه امور دولتى را (ولو بطور موقت و «جزئى و اپيزوديک») انجام دهد و سر زير برف کردن در اينجا منتهاى نابخردى است. اين حکومت بايد هم به روزکار ٨ ساعته صورت قانونى بدهد، هم بازرسى کارگرى را در کارخانه‌ها برقرار سازد، هم آموزش مجانى همگانى را اجرا نمايد، هم انتخابى بودن قضات را معمول دارد، هم کميته‌هاى دهقانى را تشکيل دهد، و هم غيره و غيره . مختصر کلام اين حکومت حتما بايد يک سلسله رفرمهايى را به موقع اجرا گذارد. خلاصه کردن اين رفرمها در مفهوم «کمک به بسط و توسعه قيام» معنايش بازى با الفاظ و تشديد عمدى ابهام در آن جايى است که احتياج به وضوح کامل دارد. (منتخب آثار تک جلدی، دو تاکتیک...، ص 267-266، تاکیدها از لنین است).
ممکن است اینکه لنین میگوید «دولت ما نباید مانند آن باشد» کمی غلط انداز عمل کند وظاهرا همه ی جوانب را دربر بگیرد. اما نگاهی به بند پایانی همین قطعه نشان میدهد که اعمال بسیاری از امور دولتی در«دیکتاتوری کارگران و دهقانان» به شیوه کمون پاریس، از نظر لنین اموری هستند بسیار بدیهی، و اگریک انقلابی طبقه کارگر بخواهد خلاف آن در روسیه عمل کند، عجیب خواهد بود. همچنین نگاهی به مقاله ی درسهای کمون که  در مارس 1908 نگاشته شده و لنین بطور مشخص تری به نکات قوت و ضعفها ، کمبودها و اشتباهات کمون توجه کرده، نشان میدهد که از نظر لنین به هیچوجه نفی مطلق تجارب کمون  در میان نبوده است. از این رو اینکه دولت ما ما نباید مانند کمون باشد، صرفا از جنبه هایی معین در نظر است و نه از کلیه ی جوانب.





۱۳۹۶ شهریور ۱۹, یکشنبه

وقتی که ترتسکیست ها به دفاع از دیالکتیک برمی خیزند! (19)

وقتی که ترتسکیست ها به دفاع از دیالکتیک برمی خیزند! (19)
بررسی مجموعه مقالات منتشره به وسیله ترتسکیست ها، مارکسیست های غربی و چپ نویی ها درباره کتاب یادداشت های فلسفی لنین
نامه های از دور و تزهای آوریل- ادامه
لووی ادامه میدهد:
: «باید این نکته را نیز گفت که «تزهای آوریل» تا حدی عقب نشینی از نتیجه گیری هایی است که در پنجمین «نامه هایی از دور» گرفته شده بود.(1) به نظر میرسد که لنین به خاطر حیرت و سردرگمی رفقایش مجبور شده بود تا حدی نظراتش را ملایم کند. در واقع «تزهای آوریل» از گذار میان نخستین مرحله و دومین مرحله «که باید قدرت را به پرولتاریا و اقشار دهقانان فقیر بدهد»، سخن به میان میآورد. اما این بحث الزاما با نظر سنتی بلشویسم قدیمی در تضاد نیست(جز ذکر «اقشار دهقانان فقیر» به جای کل دهقانان که بدیهی است بسیار مهم است) چون مضمون وظایف این قدرت (فقط دموکراتیک یا دیگر سوسیالیستی؟)تعریف نشده است. لنین حتی تاکید میکند که «وظیفه فوری ما برقراری سوسیالیسم نیست. فقط باید کنترل شوراهای نمایندگان کارگران را فورا بر تولید اجتماعی و توزیع کالاها برقرار سازیم». اظهار نظری قابل انعطاف که در آن ویژگی مضمون این کنترل تعریف نشده است.»(لووی، پیشین، ص 46)
نخست اینکه لووی تزهای آوریل لنین را«عقب نشینی از متن نامه پنجم» میداند. اما میتوان پرسید این عقب نشینی در کدام نکات صورت گرفته است؟ در نامه پنجم چه چیزیست که در تزهای آوریل نیست؟
 به گفته ی لووی در تزهای آوریل، لنین «از گذار میان نخستین مرحله و دومین مرحله «که باید قدرت را به پرولتاریا و اقشار دهقانان فقیر بدهد»، سخن به میان میآورد» و بنابراین میتوان نتیجه گرفت که در نامه پنجم از« گذار از نخستین مرحله به دومین مرحله» سخن به میان آورده نمیشود، بلکه از یک انقلاب تمام عیار سوسیالیستی و «برقراری فوری سوسیالیسم» صحبت میشود. اما اینها در نخستین عبارات نامه پنجم لنین آمده است:
«1- یافتن مسیر مطمئن به سوی مرحله بعدی انقلاب، یا به انقلاب دوم...»(نامه پنجم، بخش های اصلی این نامه در بخش گذشته همین نوشته آورده شد).
 یافتن  راه و یا «مسیر مطمئن» به سوی مرحله بعدی به معنی یک سلسله اقدامات واسطه ای است که انقلاب را از مرحله نخست به مرحله دوم منتقل یا تبدیل کند. در ادامه و در پایان قسمتی از نامه که در بخش پیشین آوردیم، لنین این نکات را بیان میکند:
«7- در روسیه، پیروزی پرولتاریا میتواند در یک آینده بسیار نزدیک بدست آید، فقط اگر،از گام نخست، کارگران بوسیله اکثریت عظیم دهقانانی پشتیبانی شوند که در حال جنگ برای مصادره اراضی مالکان هستند(و برای ملی کردن تمامی زمینها..)8- در پیوند با یک انقلاب دهقانی، و پایه های آن، پرولتاریا میتواند و باید، با تهیدست ترین بخش از دهقانان متحد شود، و گام بعدی را به سمت کنترل تولید و توزیع محصولات اساسی، به سمت ایجاد «خدمات عمومی کارگری» و غیره بردارد...سرتاسر این گامها و نیز گسترش آنها نشانه انتقال به سوسیالیسم خواهد بود، که در روسیه بگونه ای مستقیم ، با یک ضربه، و بدون اقدامات انتقالی، نمیتوان به آن دست یافت، اما همچون نتیجه ی این اقدامات انتقالی ضرورتی مبرم و کاملا قابل دستیابی  است...»(همانجا، تاکید از لنین است).
میبینیم این جا نیز سرتاسر این اقدامات «انتقالی»  و برای «انتقال به سوسیالیسم» هستند و این شامل «کنترل تولید و توزیع» نیز میشود. بنابراین هیچ اشاره معینی به «مضمون این وظایف» یعنی دموکراتیک و یا سوسیالیستی بودن آنها نشده است.(در حقیقت این اقدامات از سویی دموکراتیک، و از سوی دیگر زمینه ساز سوسیالیسم بشمار میآیند). این نکته که در روسیه « با یک ضربه، و بدون اقدامات انتقالی، نمیتوان»  به سوسیالیسم دست یافت، درست وحدت کلی نظریه لنین را از دو تاکتیک تا نخستین نامه های از دور و از آن  تا تزهای آوریل توضیح میدهد.  
دوم اینکه  نه تنها در تزهای آوریل، لنین قدرت سیاسی جانشین را قدرت پرولتاریا و اقشار دهقانان تهیدست(یا فقیر) میخواند، بلکه در نامه پنجم نیز قدرت سیاسی از آن پرولتاریا و دهقانان تهیدست است.
 اینها نیز در نامه پنجم آمده است:
«2- باید انتقال قدرت سیاسی از دولت ملاکان و سرمایه داران(گوچکف ها، لووف ها، میلیوکف ها، کرنسکی ها) به دولت کارگران و دهقانان تهیدست باشد.3- این دولت اخیر باید به شکل شوراهای نمایندگان کارگران  و دهقانان تهیدست سازمان یابد...»(همانجا)
بنابراین از این نظر نیز بین دو نوشته اختلافی موجود نیست.
 تزهای آوریل و دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دموکراتیک
سپس لووی میگوید:« اما این بحث(یعنی بحث لنین در تزهای آوریل در مورد گذار از نخستین مرحله به دومین مرحله - دامون) و اقدامات انتقالی مورد نیاز، الزاما با نظر سنتی بلشویسم قدیمی در تضاد نیست».
 لووی میخواهد این گونه جا بیندازد که تزهای آوریل با شعار «دیکتاتوری پرولتاریا و دهقانان تهیدست» و با توجه به «عقب نشینی صورت گرفته» از جانب لنین، کمابیش تزهایی در مورد مرحله نخست انقلاب است. از نظر وی  تغییر بوجود آمده و جایگزین کردن «دهقانان تهیدست» به جای «دهقانان بطور کلی» گرچه « بسیار مهم است» اما  تضادی با نظریه «دیکتاتوری پرولتاریا و دهقانان» در دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دموکراتیک ( از این پس دو تاکتیک) ندارد. و این هم همان «نظریه سنتی» بلشویکی از نظر لووی« انقلاب بورژوایی روسیه» است. چنانچه لنین میخواست به نظریه« سنتی»  و «مارکسیسم قدیمی» و «پیش دیالکتیکی» پایبند نباشد(که از نظر لووی در نامه پنجم نیست) می باید، نه انقلابی به نام انقلاب بورژوا- دموکراتیک را برای روسیه به رسمیت میشناخت و نه چیزهایی شبیه به اقدامات انتقالی برای تبدیل این انقلاب را طرح میکرد. یک راست و مستقیم همچون ترتسکی انقلاب سوسیالیستی را طرح میکرد.
بنابراین، از نظر لووی، تا جاییکه  لنین به چنین نظریات «متحجری»(همانجا ص 45) باور دارد،«زندانی مارکسیسم گذشته»(ص 47) یا مارکسیسم غیر دیالکتیکی گذشته است.در نتیجه، لنین مارکسیستی است که گویا در گذشته(پیش از مطالعه هگل) اندیشه هایش از دیالکتیک هیچ بهره ای نبرده بود، اما  در سال 1917 به یکباره ( و احتمالا تنها در نامه پنجم و نه حتی تزهای آوریل که لووی نخست قیل و قالی در مورد آن براه میاندازد) تبدیل به «دیالکتیسین انقلابی» میشود.(2)
اینها البته افکار لووی است، اما از نظر لنین و بلشویکها  تا جایی که بحثهای کلی بر سر دو مرحله ای بودن انقلاب و نیاز به یک سلسله اقدامات واسطه ای برای  تبدیل مرحله نخست به مرحله دوم در میان بود، میان بلشویسم نوین و «نظرات سنتی بلشویسم قدیمی» تضادی موجود نبود. این یک سوی قضیه است.
 از سوی دیگر، آوردن «اقشار دهقانان فقیر» بجای «کل دهقانان»، نشانگر تبدیل مرحله نخست انقلاب به مرحله دوم انقلاب است. زیرا «دیکتاتوری پرولتاریا و دهقانان» یک دیکتاتوری دموکراتیک ماهیتا بورژوایی است و به مرحله نخست یعنی مرحله انقلاب دموکراتیک تعلق دارد، در حالیکه «دیکتاتوری پرولتاریا و دهقانان تهیدست» یک دیکتاتوری دموکراتیک ماهیتا پرولتاریایی است و به مرحله دوم یعنی به انقلاب سوسیالیستی تعلق دارد. آنچه به عنوان دیکتاتوری دموکراتیک کارگران و دهقانان در دو تاکتیک آمده مربوط به مرحله نخست است؛ در حالیکه آنچه در نامه ها از دور و تزهای آوریل آمده مربوط به انتقال از مرحله نخست به مرحله دوم و مربوط به انقلاب سوسیالیستی است. بنابراین از این لحاظ، شعار تزهای آوریل که مربوط به مرحله دوم است با شعار دو تاکتیک که مربوط به مرحله نخست است در تضاد است.
 اما این تضاد همچنانکه اشاره شد، ربطی به تضاد لنین با «نظر سنتی بلشویسم قدیمی» ندارد. زیرا میان بلشویسم نوین و قدیمی، بحثی بر سر اینکه چه شعارهای متعلق به  کدام مرحله انقلاب است، نبود، بلکه بحث بر سر این بود که آیا اصلا شرایط تبدیل مرحله ی نخست به مرحله ی دوم فراهم است یا خیر؟ آیا شرایط انتقال وجود دارد و میتوان از انقلاب دموکراتیک به انقلاب سوسیالیستی گذر کرد یا خیر؟ آیا باید قدرت به کارگران و دهقانان تهیدست انتقال یابد یا به همان کارگران و دهقانان بطور کلی اکتفا شود؟
 همچنانکه  پایین تر خواهیم دید، «بلشویسم قدیمی» تلقی تئوریک - سیاسی خاصی از نظریه ی دو مرحله انقلاب و رابطه آن دو و شرایط عینی لازم برای تبدیل اولی به دومی داشت، که بطور کلی درست بود، اما برای زمان نامه های از دور و تزهای آوریل و شرایط عینی مشخصی که  در آن ها مورد بحث قرار میگیرد، کهنه و قدیمی به شمار میآمد. از این لحاظ تزهای آوریل  نه صرفا از نقطه نظر شعارها، بلکه از نقطه نظر تحلیلی که از شرایط عینی و امکان تبدیل مرحله نخست به مرحله دوم به عمل میآورد، با نظر بلشویسم قدیمی در تضاد، و برهمین  اساس هم با نظر«بلشویک های قدیمی» که اذهانشان  در مرحله نخست انقلاب و «بلشویسم قدیمی» مانده بود، نیز در تضاد است.
لووی پس از صحبت هایی در مورد تغییر نظر لنین در مورد کمون پاریس که جداگانه به آن خواهیم پرداخت، به بحث خود این چنین ادامه میدهد:
«لنین در ماه آوریل، به تناسب جلب نظر رده های پایینی حزب بلشویک به خط سیاسی اش، نظراتش را با صراحت بیشتری بیان میکرد. این کار خصوصا حول دو محور انجام میشد: بازنگری «بلشویسم قدیمی» و ارائه چشم انداز گذار به سوسیالیسم. متن اصلی در مورد این موضع جزوه کوچک و نه چندان معروفی است به نام نامه هایی درباره تاکتیکها که از هشتم تا سیزدهم آوریل نوشته شده است. در این جزوه عبارت کلیدی را میابیم که چرخش تاریخی لنین و نیز گسست قطعی و رادیکالش را با آنچه که در «بلشویسم قدیمی» بیش از حد عمر کرده بود، جمع بندی میکند: «کسی که امروز فقط از دیکتاتوری دموکراتیک صحبت میکند از زمان عقب افتاده است و بر اساس این واقعیت عملا موضع خرده بورژوازی را اتخاذ میکند، این فرد سزاوار آن است که به موزه عتیقه های «بلشویکی» پیش از انقلاب سپرده شود. ( به این موزه، موزه «بلشویک های قدیمی »هم میتوان گفت)(همانجا ، ص 48-47)
به این ترتیب، لووی چند مبحث را با یکدیگر درهم میکند. نخست انتقاد لنین از نظریه ای کهنه که زمان آن گذشته است و ما در ادامه همین مقال به این مسئله میپردازیم که چه چیزی را لنین «بلشویسم قدیمی» و چه کسانی را «بلشویکهای قدیمی» مینامد.  دوم خلط کردن مبحث بین نقد نظریه ای که در زمانی کلا درست بوده و اکنون  زمان و شرایط آنرا کهنه کرده است، با این دیدگاه که گویا آنچه کهنه شده است در همان زمان خود ماهیتا  نادرست و «متحجر» بوده است؛ و بالاخره برابری بر قرار کردن بین  آنچه زمانی درست بوده و اینک نادرست است، با چیزی که لووی آنرا «مارکسیسم گذشته» یا «پیش دیالکتیکی» لنین مینامد. از نظر لووی انتقاد لنین از «بلشویسم قدیمی» نشاندهنده ی انتقاد از «مارکسیسم گذشته» ای است که  لنین«زندانی» آن بوده است، یعنی «مارکسیسمی غیر دیالکتیکی». 
دیگر افادات لووی در این خصوص از این قرارند:  
و«لنین در همین جزوه، در حالی که از خود در برابر تمایل به برقراری «بلادرنگ»سوسیالیسم دفاع میکند(3) اعلام میکند که قدرت شورایی «برای رسیدن به سوسیالیسم»از مراحلی میگذرد، مثلا «کنترل بانکها و ادغام همه آن ها در یک بانک هنوز سوسیالیسم نیست، اما گامی است به سمت سوسیالیسم.»(همانجا،ص 47)(4)
و «لنین در مقاله ای که در 24 آوریل منتشر کرد با عبارت زیر وجه تمایز منشویکها و بلشویکها را تعریف کرد: منشویکها«با اینکه طرفدار سوسیالیسم هستند، گمان میکنند که فکر کردن درباره آن و اقدامات عملی برای تحقق آن زودرس است.»(5) بلشویک ها فکر میکنند که « شوراها باید بلادرنگ به اقداماتی دست بزنند که در عمل واقعیت پذیرند تا پیروزی سوسیالیسم را تحقق بخشند.»(همانجا، ص48)و
«اقداماتی که در عمل واقعیت پذیرند»چه معنایی دارد؟ لنین به ویژه، اقداماتی را مد نظر دارد که مورد حمایت اکثریت مردم است. یعنی نه تنها کارگران که توده های دهقانان هم مورد نظر است. لنین که از محدودیت های نظری قالب پیش دیالکتیکی یعنی این که «انتقال به سوسیالیسم از لحاظ عینی واقعیت پذیر نیست» رها شده بود،(6) از آن به بعد مشغول بررسی شرایط واقعی سیاسی – اجتماعی(7) به منظور تضمین«مراحل پیشروی به سوی سوسیالیسم» شده بود. از این رو در سخنرانی اش در هشتمین کنگره حزب بلشویک (29-26آوریل)مسئله را به شیوه ای واقع گرایانه و مشخص مطرح کرد" «ما باید از اقدامات و گام های عملی صحبت کنیم. ما نمیتوانیم  هوادار «برقراری» سوسیالیسم باشیم. اکثریت مردم روسیه از دهقانان و ملاکین خرد تشکیل یافته است که به هیچ وجه خواستار سوسیالیسم نیستند. اما آن ها چه اعتراضی میتوانند به تاسیس بانک در هر دهکده داشته باشند که موجب بهبود دارایی شان میشود؟ آن ها مخالفتی با این کار نمیتوانند داشته باشند. ما باید این اقدامات را در سراسر کشور توصیه کنیم و آگاهی درباره این نیاز را تقویت کنیم.»(ص 49-48)
««برقراری»سوسیالیسم در این متن، به معنای تحمیل فوری سوسیالیسم «از بالا»علیه اراده اکثریت مردم است. لنین، برعکس، خواستار جلب حمایت توده های دهقانی برای اقداماتی مشخص، با خصیصه ی عینی سوسیالیستی است که قدرت شوراها را (به رهبری کارگران)ممکن میسازد. این برداشت، با درجاتی پایین تربه نحو حیرت آوری شبیه به موضعی است که ترتسکی از سال 1905 از آن دفاع میکرد: دیکتاتوری پرولتاریا که از سوی دهقانان حمایت میشود«موجب پیشروی بی وقفه از انقلاب دموکراتیک به انقلاب  سوسیالیستی میشود». از این رو بی علت نبود که کامنف«بلشویک قدیمی» لنین را در آوریل 1917«ترتسکیست»دانست».(همانجا،ص49) 
 ترتسکی و «انقلاب پرمنانت»
پیش از اینکه به نامه در باره تاکتیکها بپردازیم و مهمترین نکات آنرا تجزیه و تحلیل کنیم به عبارات پایانی حضرت لووی توجه میکنیم که دست به تحریف نظرات ترتسکی عزیزش و درهم کردن نظرات وی  با نظریه لنین نیز زده است. و حیف است که ما در مقام دفاع از ترتسکی  و رفع اتهامات لووی به وی بر نیاییم و نگوییم که وی نه تنها «بدرجات پایین تری» با نظریه جلب «حمایت دهقانان» از سوی لنین موافق نبود، بلکه برعکس او دهقانان را نیرویی ارتجاعی محاسبه میکرد. در این خصوص به استالین رجوع میکنیم که نظریه ترتسکی را از زبان خود ترتسکی بازگو میکند.
استالین در بخش دوم رساله خود به نام انقلاب روس و تاکتیک کمونیستهای روس (درباره دو خصوصیت انقلاب اکتبر و تئوری انقلاب «پرمنانت» ترتسکی ) مینویسد:
«راجع به روش ترتسکی در سال 1905، یعنی موقعی که ترتسکی «صاف و پوست کنده» دهقانان را به منزله یک نیروی انقلابی فراموش کرده بود و شعار «بدون تزار ولی حکومت کارگری »یعنی شعار انقلاب بدون دهقانان را پیش کشیده بود به شرح و بسط نمیپردازیم. حتی رادک که  مدافع دیپلمات «انقلاب پرمنانت»است اکنون مجبور شده است اعتراف کند که معنی «انقلاب پرمنانت» در سال 1905 «پرش به هوا » و دور شدن از حقیقت بود. معلوم میشود اکنون همه معترفند که دیگر سروکار داشتن با این «پرش به هوا»ارزشی ندارد.» (استالین، منتخب آثار، ترجمه فارسی، جلد نخست، ص 373)
سپس  استالین اضافه میکند:
«بهتر است به تالیفات اخیر ترتسکی در این باره، یعنی تالیفات او در ادواری که دیکتاتوری پرولتاریا به تثبیت مقام خویش توفیق یافته بود و ترتسکی  عملا این امکان را داشت که تئوری «انقلاب پرمنانت» خود را مورد بررسی قرار داده و اشتباه خود را تصحیح کند، بپردازیم. به «پیش گفتار» کتاب ترتسکی به نام «سال 1905» پیش گفتاری که در سال 1922 نوشته است، توجه کنیم. این است آن چه ترتسکی در باب «انقلاب پرمنانت» در این «پیش گفتار» میگوید:
همانا در فاصله ی بین نهم ژانویه و اعتصاب اکتبر سال 1905 نظریاتی درباره چگونگی تکامل انقلابی روسیه برای نویسنده پیدا شد که اسم «تئوری پرمنانت» به خود گرفت. زیر این نام شگفت این فکر جای داشت که گرچه در برابر انقلاب روسیه مستقیما مقاصد بورژوازی قرار گرفته است ولی با این همه انقلاب روسیه نمیتواند به این مقاصد بسنده کند. انقلاب نمیتواند مقدم ترین وظایف بورژوازی خود را انجام دهد مگر آنکه پرولتاریا را در راس حکومت بنشاند. و پرولتاریا هم وقتی که حکومت را به دست گرفت، نمیتواند ضمن انقلاب، خود را در چهاردیوار بورژوازی محدود کند. برعکس پیشاهنگ پرولتاریا همانا برای تامین پیروزی  خود مجبور است  از همان اوان نخستین حاکمیت خود، نه فقط بر ضد مالکیت فئودالی بلکه بر ضد مالکیت بورژوازی نیز به حمله بسیار عمیقی پردازد. در این ضمن پرولتاریا نه تنها با تمام دسته بندی های بورژوازی، که در اولین مراحل مبارزه انقلابی وی یاریش میکردند، بلکه با توده های وسیع دهقانان نیز که با کمک آنان به حکومت رسیده است، کارش به تصادم دشمنانه میکشد تضاد میان وضعیت حکومت کارگری در کشور عقب مانده و اکثریت عظیم سکنه ی دهقانی فقط در مقیاس بین المللی و در عرصه انقلاب جهانی پرولتاریا میتواند راه حل خود را به دست آورد.»(همانجا، ص 373-372 ، تاکیدها از متن است)
بنابراین موضعی که ترتسکی از 1905 از آن دفاع میکرد «دیکتاتوری پرولتاریا که از سوی دهقانان حمایت میشود» نبوده، بلکه نخست «حکومت کارگری بدون تزار» و سپس «حکومت کارگری در تصادم دشمنانه با دهقانان» بوده است. بد نبود لووی یا به پیشوایش وفادار میبود و نظرات وی را آنگونه که واقعا بودند بازگو میکرد و یا اگر خود نظری دیگر داشت آنرا به ترتسکی نمی بست!؟
لنین – نامه درباره تاکتیکها
تحزیه و تحلیل عینی از واقعیت مشخص
در نخستین سطور این نامه لنین مینویسد:
«مارکسیسم از ما میخواهد که تجزیه و تحلیل کاملا دقیق و بطور عینی قابل تایید از روابط طبقات و از ویژگیهایی حقیقی مختص هر وضعیت تاریخی به عمل آوریم. ما بلشویکها همیشه کوشش کرده ایم این خواست را که برای تعیین یک بنیاد علمی برای سیاست ما مطلقا ضروری است، بر آورده سازیم.
«نظریه ما یک دگم نیست، بلکه راهنمای عمل است»، مارکس و انگلس همیشه این را میگفتند، و به درستی از بر کردن و تکرار «فرمولها»را مسخره میکردند، فرمولهایی که در بهترین وضع فقط میتوانند وظایف کلی را مشخص کنند.، وظایفی که به دلیل شرایط اقتصادی و سیاسی مشخص هر دوره ی خاص تاریخی، الزاما قابل تغییرند.»(لنین درباره تاکتیکها، تاکیدها از لنین است. از این پس، اگر تاکیدی از ما باشد، قیدمیکنیم ).
 لنین نخست به آنچه مارکسیسم از ما میخواهد اشاره میکند یعنی «تجزیه و تحلیل کاملا دقیق و بطور عینی قابل تایید از روابط طبقات و از ویژگیهای حقیقی مختص هر وضعیت تاریخی». به عبارت دیگر بررسی وضعیت واقعی هر طبقه، اهداف وی، کمیت و کیفیت نیروی وی بخودی خود و نیز در قیاس با نیروهای دیگر طبقات، درجه وحدت یا گسستگی درونی وی، اشکال مبارزه وی برای رسیدن به هدفهایش، روابط و مناسبات وی با دیگر طبقات و چگونگی تاثیرات متقابل، ویژگیهای شرایط مشخص تاریخی، غیره. این بینان ماتریالیستی اندیشه لنین است. بنیانی که لنین از زمانی که مارکسیست شد آنرا به عنوان پایه و اساس تجزیه و تحلیل خود از هر واقعیت، اوضاع و شرایطی بکار برد. همین بنیان است که در دو تاکتیک وی را به این نتیجه میرساند که اوضاع و شرایط عینی برای گذار از انقلاب دموکراتیک به سوسیالیسم آماده نیست.(8)
دوره انتقال
لنین می نویسد:
«پس آن حقایق عینی مسلمی که حزب پرولتاریای انقلابی باید به وسیله آنها برای مشخص کردن وظایف و اشکال فعالیتهایش هدایت شودکدامند؟
هم در اولین «نامه ای از دور»(«اولین مرحله انقلاب») که در شماره های 14 و 15 پراودا در 21 و 22 مارس منتشر شد، هم در تزهایم من«ویژگی خاص وضعیت فعلی روسیه» را به عنوان دوره انتقال از اولین مرحله انقلاب به دومین مرحله ان تعریف کرده ام...»(همانجا)
پس، بر خلاف نظر لووی، نه تفاوت اساسی ای میان سه نامه نخست با دو نامه پس از آن یعنی نامه های  چهارم و پنجم وجود دارد و نه میان نامه ی پنجم و تزهای آوریل: خط مشخصی که میان نامه نخست تا تزهای آوریل دنبال میشود این است که بر مبنای تجزیه و تحلیل عینی وضع واقعی طبقات این دوره، دوره ی «انتقال» از انقلاب دموکراتیک به انقلاب سوسیالیستی است.
انقلاب بورژوا دموکراتیک در روسیه
لنین ادامه میدهد:
«پس اولین مرحله چیست؟
اولین مرحله، انتقال قدرت دولتی به بورژوازی است.
پیش ازانقلاب فوریه- مارس 1917، قدرت دولتی در روسیه در دست یک طبقه کهنه، یعنی اشراف زمیندار
فئودال بود که نیکلای رومانف در راسش قرار داشت.
بعد از انقلاب، قدرت در دست طبقه دیگری است، یک طبقه جدید ، یعنی بورژوازی.
انتقال قدرت دولتی از یک طبقه به طبقه دیگر ، اولین  نشانه اصلی و اساسی یک انقلاب است، هم به معنای دقیقا علمی کلمه و هم به معنای عملی سیاسی آن.
تا اینجا، انقلاب بورژوایی، یا انقلاب بورژوا – دموکراتیک در روسیه تکمیل شده است.»(همانجا)
 بنابراین تا آنجا که ما از«اولین نشانه اصلی و اساسی یک انقلاب»صحبت میکنیم، این انقلاب «تکمیل شده است». به عبارت دیگر نشانه های اصلی و اساسی گوناگونی بر وقوع یک انقلاب دلالت میکند. یکی از این نشانه ها، انتقال قدرت دولتی از یک طبقه به طبقه دیگر است، و انقلاب روسیه از این لحاظ انقلاب دموکراتیک را پشت سر گذاشته است و این مرحله بطور نسبی پایان یافته است. ضمنا توجه کنیم که جایگزینی «دیکتاتوری پرولتاریا  و دهقانان تهیدست» بجای «دیکتاتوری پرولتاریا و دهقانان» خود نشانه انتقال قدرت دولتی از یک طبقه به طبقه دیگر و بنابراین یک انقلاب سیاسی است.
بلشویکهای قدیمی و انقلاب بورژوا دمکراتیک
اینجا لنین به بلشویکهای قدیمی میپردازد:
«ولی در این نقطه، ما غریو اعتراض کسانی را میشنویم که با اشتیاق خودشان را «بلشویکهای قدیمی» مینامند. آنها میگویند، مگر ما همیشه معتقد نبودیم که انقلاب بورژوا- دمکراتیک فقط به وسیله «دیکتاتوری انقلابی- دمکراتیک پرولتاریا و دهقانان»تکمیل میشود؟ آیا انقلاب ارضی، که آن هم یک انقلاب بورژوا – دمکراتیک است، پایان یافته است؟ آیا واقعیت این نیست که درست برعکس، این انقلاب حتی شروع هم نشده است؟
جواب مشخص من این است: شعارها و ایده های بلشویکی درکل توسط تاریخ اثبات شده اند؛ ولی بطور مشخص رویدادها به نحو متفاوتی رخ دادند؛ آنها بیشتر از آنچه که کسی میتوانست انتظارش را داشته باشد، اصیل، ویژه و متنوع تر هستند.»(همانجا)
در این سخنان، دو نکته که از جهت بحث ما بسیار مهم هستند، وجود دارند: یکی اشاره لنین به شعارها و ایده های بلشویکی است که از نظر وی «در کل» بوسیله تاریخ اثبات شده اند. یعنی خط مشخصی که لنینیستها در کل داشته اند، درست بوده است. در اینجا لنین، نه از «بلشویسم قدیمی» حرف میزند، نه از «نظریه ای متحجر» و نه «مارکسیسم گذشته». بنابراین، تحلیل و نظر لووی یک تحریف، یک نظریه پوچ در مورد دو دوران با تفاوت کیفی اساسی یعنی «مارکسیسم قدیمی» و «پیش دیالکتیکی» لنین و مارکسیسم دیالکتیکی میشود. نکته دوم این است که در حالی که درکل شعارها و ایده ها درست بوده اند، اما بطور خاص و مشخص رویدادها به نحو متفاوتی رخ داده اند. و همین امر اختلاف میان دو نوع بلشویسم را دامن زده است. اکنون به این نکته بپردازیم که رویدادها به چه نحوی رخ داده اند و چگونه این وضعیت به شکافی میان بلشویکها انجامیده است:
تبدیل شعار دیکتاتوری دموکراتیک کارگران و دهقانان به واقعیت و کهنه شدن آن
«نادیده گرفتن یا چشم پوشیدن از این واقعیت بدین معنی خواهد بود که از آن «بلشویکهای قدیمی» دنباله روی کنیم که تا به حال بیش از یکبار نقشی بسیار تاسف بار در تاریخ حزب ما داشته اند، از این رو که بجای مطالعه ویژگیهای مخصوص واقعیت جدید و زنده، فرمولهایی را که از روی عادت یاد گرفته اند، تکرار میکنند.«دیکتاتوری انقلابی- دمکراتیک پرولتاریا و دهقانان»هم اکنون در انقلاب روسیه واقعیتی شده است، زیرا که این «فرمول» رابطه بین طبقات را در نظر دارد، و نه یک نهاد سیاسی مشخص که بتواند این رابطه، این همکاری را به مرحله عمل در آورد. « شورای نمایندگان کارگران و سربازان »- آنجا، شما «دیکتاتوری انقلابی- دمکراتیک پرولتاریا و دهقانان » را دارید که هم اکنون در واقعیت تحقق یافته است. این فرمول دیگر کهنه شده است. وقایع آن را از حوزه فرمولها به حوزه واقعیت کشانده اند، آن را با گوشت و استخوان پوشانده اند، به آن تجشم بخشیده اند، و در نتیجه آن را تغییر داده اند.»(همانجا)
میبینم که آنچه موجب نظریه ی ضرورت انتقال از مرحله نخست به مرحله دوم میشود، نه تغییرنظرات لنین درباره دو مرحله ای بودن انقلاب در روسیه، نه تغییرنظرات اساسی وی و مثلا تحول از چیزی به نام «مارکسیسم قدیمی» به چیزی شبیه به «مارکسیسم جدید»(یا دقیقتر و بر اساس نظر لووی چیزی شبیه ترتسکیسم) بلکه تغییرات معینی در وضعیت واقعی  و پیشرفت و تکامل  مبارزه طبقاتی است. لنین به «بلشویکهای قدیمی» که نه صرفا بعد از انقلاب فوریه بلکه پیش از آن نیز وجود داشته اند(9) وهنوز در وضعیت قدیمی بسر میبرند و دنبال دیکتاتوری کارگران و دهقانان میگردند، میگوید که دیکتاتوری کارگران و  دهقانان اکنون موجودیت یافته، اما نه در آنگونه شکل کلی که ما طرح میکردیم، بلکه در واقعیت و در کنار دیکتاتوری بورژوازی . این همان قدرت دوگانه است. دو دولت و دو حکومت. یکی آن بود که منشویکها شعارش را میدادند، یعنی حکومت بورژوازی لیبرال و دیگری آنکه بلشویکها شعارش را میدادند یعنی دیکتاتوری کارگران و  دهقانان. تاریخ بطور مشخص این دو حکومت را نه یکی بجای دیگری و یا یکی پس از دیگری، بلکه با یکدیگر و به عنوان دو قدرتی که دارای تضادی آنتاگونیستی هستند، آفرید. و اینجا تفاوت اساسی لنین و بلشویکهای لنینست با «بلشویکهای قدیمی» آشکار میشود.
کهنه و نو
لنین ادامه میدهد:
«حال وظیفه جدید و متفاوتی در برابر ما قرار دارد: ایجاد شکافی در این دیکتاتوری، بین عناصر پرولتری (عناصر ضد گرایش دفاع گرایانه، انترناسیونالیست، «کمونیست» که خواهان انتقال به کمون هستند) و عناصر خرده مالک یا خرده بورژواها(چخیدزه، تسره تلی، استکلوف، سوسیالیست رولوسیونرها و سایر دفاع گراهای انقلابی دیگر، که مخالف حرکت به سمت کمون و موافق «حمایت» از بورژوازی و دولت بورژوایی هستند).
کسی که الان فقط از «دیکتاتوری انقلابی- پرولتاریا و دهقانان»( درعباراتی که از لووی آوردیم وی نوشته «دیکتاتوری دموکراتیک») صحبت میکند، از زمان عقب است، درنتیجه، علیه مبارزه طبقاتی پرولتاریا به جبهه خرده بورژوازی رفته است؛ این فرد را باید به بایگانی «بلشویکی» پیش از انقلاب سپرد( به این بایگانی ، بایگانی «بلشویکهای قدیمی» هم میتوان گفت)».(همانجا)
بنابراین شعار «دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا و دهقانان» شعاری است که در گذشته درست بوده اما اکنون نادرست است. زیرا اوضاع و احوال آنرا به واقعیت تبدیل کرده و اکنون دیگر اگر کسی بخواهد شعار آن چیزی را که واقعیت یافته بدهد و نخواهد از آن فراتر برود از زمان عقب است.  این گونه اشخاص را باید به
بایگانی «بلشویکی» که نام دیگرش «بلشویکهای قدیمی» است باید سپرد. میبینیم که لنین علیه چیزی به نام مارکسیسم قدیمی بحث نمیکند.
تئوری کلی و واقعیت مشخص
لنین ادامه میدهد: « دیکتاتوری انقلابی – دمکراتیک پرولتاریا و دهقانان »هم اینک تحقق یافته است. ولی به شیوه ای بسیار بدیع و و با چندین تعدیل به نهایت مهم... در حال حاضر، ضروری است که این حقیقت مسلم را درک کنیم که یک مارکسیست باید از زندگی واقعی، فاکتهای حقیقی واقعیت آگاه شود و به تئوری دیروز نچسبد، که مثل تمام تئوری ها، در بهترین حالت فقط میتواند مسائل عمده و کلی را مشخص کند و فقط تا آن حد نزدیک میاید که زندگی را در تمام پیچیدگی هایش در بر بگیرد.
« تئوری، دوست من، خاکستری است، ولی سبز، درخت جاودان زندگی است.»
اینکه با مسئله «تکمیل»انقلاب بورژوایی به شیوه قدیمی برخورد کنیم، فدا کردن مارکسیسم زنده برای حرفهای مرده است.»
بر طبق شیوه قدیمی تفکر، بدنبال حکمرانی بورژوازی میتواند و باید حکومت پرولتاریا و دهقانان و دیکتاتوری آنها بیاید.
ولی در زندگی واقعی، هم اکنون چیزها متفاوت درآمده اند؛ درهم آمیختگی به غایت اصیل جدید و بی سابقه یکی با دیگری اتفاق افتاده است. ما بطور هم زمان هم حکومت بورژوازی (دولت لووف و گوچکوف ) وهم
 دیکتاتوری انقلابی – دمکراتیک پرولتاریا و دهقانان را، که داوطلبانه قدرت را به بورژوازی واگذار میکند، که داوطلبانه خود را ضمیمه بورژوازی میکند، در کنار یکدیگر داریم.»(همانجا)
هسته اصلی انتقاد لنین به بلشویکهای قدیمی نوع نگاه آنان به  شکل«تکمیل» انقلاب بورژوایی روسیه است. در این شیوه یک طبقه بندی یا چارچوب نظری وجود دارد. نخست باید انقلاب بورژوایی باشد. این انقلاب باید کامل انجام پذیرد. سپس باید انقلاب سوسیالیستی صورت گیرد. همه چیز در یک چارچوب حساب شده و از پیش تعیین  شده جای میگیرد و اگر واقعیت با این چارچوب جور نیاید، بجای اینکه در چارچوب تغییری صورت گیرد، واقعیت  نادیده گرفته میشود.
البته این دیدگاه بلشویکهای قدیمی خواه ناخواه در نوع درک آنها از مارکسیسم نهفته است. آنها تا حدودی مارکسیسم را به گونه ای خشک، منجمد و مرده درک میکردند. آن را از جان مایه ی  زنده آن که همانا تحلیل مشخص از شرایط مشخص است، خالی میکردند. به نظریه دیروز که برای دیروز درست اما برای امروز نادرست است چسبیده و حقایق عینی را از نظر میانداختند.
اما مغلطه ی موذیانه لووی این است که اولا، نظریه دیروز را که برای دیروز درست بوده و به واقعیت هم تبدیل شده، برای همان دیروز نیز نادرست به شمار میآورد و دوما، دیدگاه «بلشویکهای قدیمی» یا دگماتیستهای بلشویک را که نه به یکباره و پس از 1917، بلکه پیش از آن نیز در حزب وجود داشته اند، با دیدگاه پیشین لنین  که همواره به تحلیل مشخص از شرایط مشخص پای بند بود، یگانه قلمداد میکند.
ادامه دارد.
م- دامون
شهریور 96
یادداشتها
1-    این جالب است که لووی از سویی میگوید که تزهای آوریل بین نامه سوم و نامه پنجم نوشته شد(نگاه کنید به بازگفت از لووی در بخش18 همین مقاله) و از سویی دیگر میگوید که لنین در این تزها مجبور شده بود که نظراتش را نسبت به نامه پنجم ملایم کند!؟ یعنی نامه پنجم پیش از تزهای آوریل نوشته شده بود. تاریخ نامه پنجم،26  مارس(8 آوریل) و تاریخ خواندن تزها 4 آوریل(17 آوریل) است. بر مبنای این تاریخ ها میتوان حدس زد که  تزها پس از نامه پنجم نگاشته شده است.
2-     لووی مینویسد:«دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا و دهقانان» یعنی شعاری که جانمایه بلشویسم قبل از جنگ- «بلشویسم قدیمی»- بود تمام ابهامات لنین آغازین را در خود منعکس میکند. نوآوری عمیقا انقلابی لنین که (به شیوه ای رادیکال از استراتژی منشویک ها متمایز میگردد) در شعار انعطاف پذیر و واقع گرایانه قدرت کارگران و دهقانان بیان میشود. شعاری با مشخصه «جبری» (چنان که ترتسکی عنوان کرد) که در آن وزن مشخص هر طبقه از قبل تعیین نشده است. از طرف دیگر، اصطلاح تناقض دار «دیکتاتوری دموکراسی» نشانه راست کیشی و حضور ملموس محدودیت هایی است که مارکسیسم «گذشته» بر لنین تحمیل میکرد؛ انقلاب فقط دموکراتیک یعنی بورژوایی است. پیش فرضی که بر اساس آنچه که لنین در این قطعه روشن کننده میگوید«ضرورتا»از کل فلسفه مارکسیستی حاصل شود. یعنی آن نوع فلسفه مارکسیستی که کائوتسکی، پلخانف، و سایر نظریه پردازان جریانی که روزگاری «سوسیال دمکراسی انقلابی»نامیده میشد، درک میکردند.(همانجا، 38)
پس تا جایی که لنین از «قدرت کارگران و دهقانان» صحبت میکند، نوآوری انقلابی کرده است، اما چون این قدرت را «دیکتاتوری دمکراسی» میخواند، پایبند «انقلاب فقط دموکراتیک بورژوایی » و «سوسیال دموکراسی»(تغییر یافته به کمونیست در 1917 ) و نتیجتا مارکسیسم راست کیش است!؟ لابد لنین، نه می بایست از «دیکتاتوری» کارگران و دهقانان بر علیه دشمنانشان صحبت میکرد و نه از« دمکراسی» میان خود کارگران و دهقانان!؟ لابد میبایست از همان اول از «قدرت کارگران و دهقانان» بدون هیچ ذکری از «دیکتاتوری دموکراتیک» بودن این قدرت صحبت میکرد! لابد میباید از انقلاب «فقط سوسیالیستی» (آنهم با درک امروزه ترتسکیستهای غربی که با مارکسیسم غربی و چپ نویی آب شان توی یک کاسه است یعنی دمکراسی بدون دیکتاتوری) صحبت  میکرد! در حقیقت، ابهام و تناقض نه در نظریات لنین و عبارت «دیکتاتوری دموکراتیک» کارگران و دهقانان که لنین در 1917 نیز به تبدیل شدن آن به  واقعیت اشاره میکند، بلکه در نظرات لووی است که بگونه ای روشن نظر واقعی خویش را نمیگوید؛ یعنی نادرست دانستن دو مرحله ای بودن انقلاب، و نفی مرحله نخست آن یعنی انقلاب دموکراتیک بطور کامل. ضمن، بر خلاف نظر لووی و ترتسکی در شعار مورد اشاره، زمانی که میگوییم رهبری در دست طبقه کارگر است، وزن هر طبقه  بطور کلی تعین شده است.  
3-    جالب است که در نامه پنجم، لنین انقلاب دموکراتیک  و کلا نظریه «متحجر» را کنار میگذارد و به انقلاب ترتسکیستی سوسیالیستی «با یک ضربت و در سطح جهانی» باور میآورد، اما اینک در مقاله درباره تاکتیکها هنوز از خود در برابر برقرای بیدرنگ سوسیالیسم دفاع میکند!؟
4-    توجه کنیم که در اینجا لنین از اقدامات واسطه ای صحبت میکند. اقداماتی که شرایط را برای گذراز مرحله نخست به مرحله دوم آماده میکند.
5-    ما جداگانه به بحث نادرست«زود بودن انقلاب سوسیالیستی» برای روسیه «عقب مانده» و مغطه ی لووی در این خصوص خواهیم پرداخت.
6-    لنین زمانی- در 1905 - میگفت که انتقال به سوسیالیسم از لحاظ عینی واقعیت پذیر نیست و زمانی دیگر –در 1917 - و پس از انقلاب فوریه و شرایط ویژه ای که بوجود میاید، میگوید انتقال به سوسیالیسم واقعیت پذیر است. مشکل از نظر لووی ربطی به شرایط عینی متضاد ندارد که موجب ضرورت تغییر یک مرحله به مرحله دیگر شده است. مشکل در دیدگاه «مارکسیسم قدیمی» است!؟ لووی اینگونه وانمود میکند که در حالی که در انقلاب 1905 شرایط اجازه میداد، اما لنین و بلشویکها مایل به انقلاب سوسیالیستی نبودند، زیرا صرفا به یک انقلاب یعنی انقلاب بورژوایی باور داشتند.
7-    اینجا بالاخره پای شرایط واقعی سیاسی- اجتماعی به میان میاید.لابد تا پیش از این بررسی شرایط عینی از نظر لنین اهمیتی نداشته است!؟  خیر! «مارکسیسم قدیمی» در گذشته اصلا به لنین امکان بررسی شرایط واقعی سیاسی – اجتماعی را نداده بود!؟ اما پس از اینکه لنین «مارکسیسم قدیمی» را کنار گذاشت تازه مشغول بررسی شرایط واقعی سیاسی- اجتماعی شد!؟ چه چرندیاتی میبافد این لووی!
8-    در نخستین ماههای پس از انقلاب فوریه ارزیابی لنین از وضع طبقه کارگر چنین است: « به این واقعیت اعتراف شود که حزب ما در اکثر شوراهای نمایندگان کارگران در برابر بلوک کلیه عناصر اپورتونیست خرده بورژوا از سوسیالیستهای توده ای و اس آرها گرفته تا کمیته تشکیلاتی(چخیدزه، تسره تلی، و غیره ) و استکلف و سایرین، که به نفوذ بورژوازی تن در داده و نفوذ وی را در بین پرولتاریا بسط میدهند، در  اقلیت و آن هم فعلا در اقلیت ضعیفی است.»(منتخب آثار چهار جلدی، جلد سوم، درباره وظایف پرولتاریا در انقلاب حاضر، ص9، تاکید از لنین است).
9-     لنین خصلت ویژه این نوع بلشویکها را این گونه بر میشمارد:« بجای مطالعه ویژگیهای مخصوص واقعیت جدید و زنده، فرمولهایی را که از روی عادت یاد گرفته اند، تکرار میکنند». این نکته لنین در مورد این بلشویکها نشان میدهد که اشتباه آنها پیش از هر چیز، فقدان یک تجزیه و تحلیل ماتریالیستی زنده از واقعیت مشخص و بازتاب درست و دقیق آن و دگماتیسم است.