۱۳۹۶ شهریور ۱۹, یکشنبه

وقتی که ترتسکیست ها به دفاع از دیالکتیک برمی خیزند! (19)

وقتی که ترتسکیست ها به دفاع از دیالکتیک برمی خیزند! (19)
بررسی مجموعه مقالات منتشره به وسیله ترتسکیست ها، مارکسیست های غربی و چپ نویی ها درباره کتاب یادداشت های فلسفی لنین
نامه های از دور و تزهای آوریل- ادامه
لووی ادامه میدهد:
: «باید این نکته را نیز گفت که «تزهای آوریل» تا حدی عقب نشینی از نتیجه گیری هایی است که در پنجمین «نامه هایی از دور» گرفته شده بود.(1) به نظر میرسد که لنین به خاطر حیرت و سردرگمی رفقایش مجبور شده بود تا حدی نظراتش را ملایم کند. در واقع «تزهای آوریل» از گذار میان نخستین مرحله و دومین مرحله «که باید قدرت را به پرولتاریا و اقشار دهقانان فقیر بدهد»، سخن به میان میآورد. اما این بحث الزاما با نظر سنتی بلشویسم قدیمی در تضاد نیست(جز ذکر «اقشار دهقانان فقیر» به جای کل دهقانان که بدیهی است بسیار مهم است) چون مضمون وظایف این قدرت (فقط دموکراتیک یا دیگر سوسیالیستی؟)تعریف نشده است. لنین حتی تاکید میکند که «وظیفه فوری ما برقراری سوسیالیسم نیست. فقط باید کنترل شوراهای نمایندگان کارگران را فورا بر تولید اجتماعی و توزیع کالاها برقرار سازیم». اظهار نظری قابل انعطاف که در آن ویژگی مضمون این کنترل تعریف نشده است.»(لووی، پیشین، ص 46)
نخست اینکه لووی تزهای آوریل لنین را«عقب نشینی از متن نامه پنجم» میداند. اما میتوان پرسید این عقب نشینی در کدام نکات صورت گرفته است؟ در نامه پنجم چه چیزیست که در تزهای آوریل نیست؟
 به گفته ی لووی در تزهای آوریل، لنین «از گذار میان نخستین مرحله و دومین مرحله «که باید قدرت را به پرولتاریا و اقشار دهقانان فقیر بدهد»، سخن به میان میآورد» و بنابراین میتوان نتیجه گرفت که در نامه پنجم از« گذار از نخستین مرحله به دومین مرحله» سخن به میان آورده نمیشود، بلکه از یک انقلاب تمام عیار سوسیالیستی و «برقراری فوری سوسیالیسم» صحبت میشود. اما اینها در نخستین عبارات نامه پنجم لنین آمده است:
«1- یافتن مسیر مطمئن به سوی مرحله بعدی انقلاب، یا به انقلاب دوم...»(نامه پنجم، بخش های اصلی این نامه در بخش گذشته همین نوشته آورده شد).
 یافتن  راه و یا «مسیر مطمئن» به سوی مرحله بعدی به معنی یک سلسله اقدامات واسطه ای است که انقلاب را از مرحله نخست به مرحله دوم منتقل یا تبدیل کند. در ادامه و در پایان قسمتی از نامه که در بخش پیشین آوردیم، لنین این نکات را بیان میکند:
«7- در روسیه، پیروزی پرولتاریا میتواند در یک آینده بسیار نزدیک بدست آید، فقط اگر،از گام نخست، کارگران بوسیله اکثریت عظیم دهقانانی پشتیبانی شوند که در حال جنگ برای مصادره اراضی مالکان هستند(و برای ملی کردن تمامی زمینها..)8- در پیوند با یک انقلاب دهقانی، و پایه های آن، پرولتاریا میتواند و باید، با تهیدست ترین بخش از دهقانان متحد شود، و گام بعدی را به سمت کنترل تولید و توزیع محصولات اساسی، به سمت ایجاد «خدمات عمومی کارگری» و غیره بردارد...سرتاسر این گامها و نیز گسترش آنها نشانه انتقال به سوسیالیسم خواهد بود، که در روسیه بگونه ای مستقیم ، با یک ضربه، و بدون اقدامات انتقالی، نمیتوان به آن دست یافت، اما همچون نتیجه ی این اقدامات انتقالی ضرورتی مبرم و کاملا قابل دستیابی  است...»(همانجا، تاکید از لنین است).
میبینیم این جا نیز سرتاسر این اقدامات «انتقالی»  و برای «انتقال به سوسیالیسم» هستند و این شامل «کنترل تولید و توزیع» نیز میشود. بنابراین هیچ اشاره معینی به «مضمون این وظایف» یعنی دموکراتیک و یا سوسیالیستی بودن آنها نشده است.(در حقیقت این اقدامات از سویی دموکراتیک، و از سوی دیگر زمینه ساز سوسیالیسم بشمار میآیند). این نکته که در روسیه « با یک ضربه، و بدون اقدامات انتقالی، نمیتوان»  به سوسیالیسم دست یافت، درست وحدت کلی نظریه لنین را از دو تاکتیک تا نخستین نامه های از دور و از آن  تا تزهای آوریل توضیح میدهد.  
دوم اینکه  نه تنها در تزهای آوریل، لنین قدرت سیاسی جانشین را قدرت پرولتاریا و اقشار دهقانان تهیدست(یا فقیر) میخواند، بلکه در نامه پنجم نیز قدرت سیاسی از آن پرولتاریا و دهقانان تهیدست است.
 اینها نیز در نامه پنجم آمده است:
«2- باید انتقال قدرت سیاسی از دولت ملاکان و سرمایه داران(گوچکف ها، لووف ها، میلیوکف ها، کرنسکی ها) به دولت کارگران و دهقانان تهیدست باشد.3- این دولت اخیر باید به شکل شوراهای نمایندگان کارگران  و دهقانان تهیدست سازمان یابد...»(همانجا)
بنابراین از این نظر نیز بین دو نوشته اختلافی موجود نیست.
 تزهای آوریل و دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دموکراتیک
سپس لووی میگوید:« اما این بحث(یعنی بحث لنین در تزهای آوریل در مورد گذار از نخستین مرحله به دومین مرحله - دامون) و اقدامات انتقالی مورد نیاز، الزاما با نظر سنتی بلشویسم قدیمی در تضاد نیست».
 لووی میخواهد این گونه جا بیندازد که تزهای آوریل با شعار «دیکتاتوری پرولتاریا و دهقانان تهیدست» و با توجه به «عقب نشینی صورت گرفته» از جانب لنین، کمابیش تزهایی در مورد مرحله نخست انقلاب است. از نظر وی  تغییر بوجود آمده و جایگزین کردن «دهقانان تهیدست» به جای «دهقانان بطور کلی» گرچه « بسیار مهم است» اما  تضادی با نظریه «دیکتاتوری پرولتاریا و دهقانان» در دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلاب دموکراتیک ( از این پس دو تاکتیک) ندارد. و این هم همان «نظریه سنتی» بلشویکی از نظر لووی« انقلاب بورژوایی روسیه» است. چنانچه لنین میخواست به نظریه« سنتی»  و «مارکسیسم قدیمی» و «پیش دیالکتیکی» پایبند نباشد(که از نظر لووی در نامه پنجم نیست) می باید، نه انقلابی به نام انقلاب بورژوا- دموکراتیک را برای روسیه به رسمیت میشناخت و نه چیزهایی شبیه به اقدامات انتقالی برای تبدیل این انقلاب را طرح میکرد. یک راست و مستقیم همچون ترتسکی انقلاب سوسیالیستی را طرح میکرد.
بنابراین، از نظر لووی، تا جاییکه  لنین به چنین نظریات «متحجری»(همانجا ص 45) باور دارد،«زندانی مارکسیسم گذشته»(ص 47) یا مارکسیسم غیر دیالکتیکی گذشته است.در نتیجه، لنین مارکسیستی است که گویا در گذشته(پیش از مطالعه هگل) اندیشه هایش از دیالکتیک هیچ بهره ای نبرده بود، اما  در سال 1917 به یکباره ( و احتمالا تنها در نامه پنجم و نه حتی تزهای آوریل که لووی نخست قیل و قالی در مورد آن براه میاندازد) تبدیل به «دیالکتیسین انقلابی» میشود.(2)
اینها البته افکار لووی است، اما از نظر لنین و بلشویکها  تا جایی که بحثهای کلی بر سر دو مرحله ای بودن انقلاب و نیاز به یک سلسله اقدامات واسطه ای برای  تبدیل مرحله نخست به مرحله دوم در میان بود، میان بلشویسم نوین و «نظرات سنتی بلشویسم قدیمی» تضادی موجود نبود. این یک سوی قضیه است.
 از سوی دیگر، آوردن «اقشار دهقانان فقیر» بجای «کل دهقانان»، نشانگر تبدیل مرحله نخست انقلاب به مرحله دوم انقلاب است. زیرا «دیکتاتوری پرولتاریا و دهقانان» یک دیکتاتوری دموکراتیک ماهیتا بورژوایی است و به مرحله نخست یعنی مرحله انقلاب دموکراتیک تعلق دارد، در حالیکه «دیکتاتوری پرولتاریا و دهقانان تهیدست» یک دیکتاتوری دموکراتیک ماهیتا پرولتاریایی است و به مرحله دوم یعنی به انقلاب سوسیالیستی تعلق دارد. آنچه به عنوان دیکتاتوری دموکراتیک کارگران و دهقانان در دو تاکتیک آمده مربوط به مرحله نخست است؛ در حالیکه آنچه در نامه ها از دور و تزهای آوریل آمده مربوط به انتقال از مرحله نخست به مرحله دوم و مربوط به انقلاب سوسیالیستی است. بنابراین از این لحاظ، شعار تزهای آوریل که مربوط به مرحله دوم است با شعار دو تاکتیک که مربوط به مرحله نخست است در تضاد است.
 اما این تضاد همچنانکه اشاره شد، ربطی به تضاد لنین با «نظر سنتی بلشویسم قدیمی» ندارد. زیرا میان بلشویسم نوین و قدیمی، بحثی بر سر اینکه چه شعارهای متعلق به  کدام مرحله انقلاب است، نبود، بلکه بحث بر سر این بود که آیا اصلا شرایط تبدیل مرحله ی نخست به مرحله ی دوم فراهم است یا خیر؟ آیا شرایط انتقال وجود دارد و میتوان از انقلاب دموکراتیک به انقلاب سوسیالیستی گذر کرد یا خیر؟ آیا باید قدرت به کارگران و دهقانان تهیدست انتقال یابد یا به همان کارگران و دهقانان بطور کلی اکتفا شود؟
 همچنانکه  پایین تر خواهیم دید، «بلشویسم قدیمی» تلقی تئوریک - سیاسی خاصی از نظریه ی دو مرحله انقلاب و رابطه آن دو و شرایط عینی لازم برای تبدیل اولی به دومی داشت، که بطور کلی درست بود، اما برای زمان نامه های از دور و تزهای آوریل و شرایط عینی مشخصی که  در آن ها مورد بحث قرار میگیرد، کهنه و قدیمی به شمار میآمد. از این لحاظ تزهای آوریل  نه صرفا از نقطه نظر شعارها، بلکه از نقطه نظر تحلیلی که از شرایط عینی و امکان تبدیل مرحله نخست به مرحله دوم به عمل میآورد، با نظر بلشویسم قدیمی در تضاد، و برهمین  اساس هم با نظر«بلشویک های قدیمی» که اذهانشان  در مرحله نخست انقلاب و «بلشویسم قدیمی» مانده بود، نیز در تضاد است.
لووی پس از صحبت هایی در مورد تغییر نظر لنین در مورد کمون پاریس که جداگانه به آن خواهیم پرداخت، به بحث خود این چنین ادامه میدهد:
«لنین در ماه آوریل، به تناسب جلب نظر رده های پایینی حزب بلشویک به خط سیاسی اش، نظراتش را با صراحت بیشتری بیان میکرد. این کار خصوصا حول دو محور انجام میشد: بازنگری «بلشویسم قدیمی» و ارائه چشم انداز گذار به سوسیالیسم. متن اصلی در مورد این موضع جزوه کوچک و نه چندان معروفی است به نام نامه هایی درباره تاکتیکها که از هشتم تا سیزدهم آوریل نوشته شده است. در این جزوه عبارت کلیدی را میابیم که چرخش تاریخی لنین و نیز گسست قطعی و رادیکالش را با آنچه که در «بلشویسم قدیمی» بیش از حد عمر کرده بود، جمع بندی میکند: «کسی که امروز فقط از دیکتاتوری دموکراتیک صحبت میکند از زمان عقب افتاده است و بر اساس این واقعیت عملا موضع خرده بورژوازی را اتخاذ میکند، این فرد سزاوار آن است که به موزه عتیقه های «بلشویکی» پیش از انقلاب سپرده شود. ( به این موزه، موزه «بلشویک های قدیمی »هم میتوان گفت)(همانجا ، ص 48-47)
به این ترتیب، لووی چند مبحث را با یکدیگر درهم میکند. نخست انتقاد لنین از نظریه ای کهنه که زمان آن گذشته است و ما در ادامه همین مقال به این مسئله میپردازیم که چه چیزی را لنین «بلشویسم قدیمی» و چه کسانی را «بلشویکهای قدیمی» مینامد.  دوم خلط کردن مبحث بین نقد نظریه ای که در زمانی کلا درست بوده و اکنون  زمان و شرایط آنرا کهنه کرده است، با این دیدگاه که گویا آنچه کهنه شده است در همان زمان خود ماهیتا  نادرست و «متحجر» بوده است؛ و بالاخره برابری بر قرار کردن بین  آنچه زمانی درست بوده و اینک نادرست است، با چیزی که لووی آنرا «مارکسیسم گذشته» یا «پیش دیالکتیکی» لنین مینامد. از نظر لووی انتقاد لنین از «بلشویسم قدیمی» نشاندهنده ی انتقاد از «مارکسیسم گذشته» ای است که  لنین«زندانی» آن بوده است، یعنی «مارکسیسمی غیر دیالکتیکی». 
دیگر افادات لووی در این خصوص از این قرارند:  
و«لنین در همین جزوه، در حالی که از خود در برابر تمایل به برقراری «بلادرنگ»سوسیالیسم دفاع میکند(3) اعلام میکند که قدرت شورایی «برای رسیدن به سوسیالیسم»از مراحلی میگذرد، مثلا «کنترل بانکها و ادغام همه آن ها در یک بانک هنوز سوسیالیسم نیست، اما گامی است به سمت سوسیالیسم.»(همانجا،ص 47)(4)
و «لنین در مقاله ای که در 24 آوریل منتشر کرد با عبارت زیر وجه تمایز منشویکها و بلشویکها را تعریف کرد: منشویکها«با اینکه طرفدار سوسیالیسم هستند، گمان میکنند که فکر کردن درباره آن و اقدامات عملی برای تحقق آن زودرس است.»(5) بلشویک ها فکر میکنند که « شوراها باید بلادرنگ به اقداماتی دست بزنند که در عمل واقعیت پذیرند تا پیروزی سوسیالیسم را تحقق بخشند.»(همانجا، ص48)و
«اقداماتی که در عمل واقعیت پذیرند»چه معنایی دارد؟ لنین به ویژه، اقداماتی را مد نظر دارد که مورد حمایت اکثریت مردم است. یعنی نه تنها کارگران که توده های دهقانان هم مورد نظر است. لنین که از محدودیت های نظری قالب پیش دیالکتیکی یعنی این که «انتقال به سوسیالیسم از لحاظ عینی واقعیت پذیر نیست» رها شده بود،(6) از آن به بعد مشغول بررسی شرایط واقعی سیاسی – اجتماعی(7) به منظور تضمین«مراحل پیشروی به سوی سوسیالیسم» شده بود. از این رو در سخنرانی اش در هشتمین کنگره حزب بلشویک (29-26آوریل)مسئله را به شیوه ای واقع گرایانه و مشخص مطرح کرد" «ما باید از اقدامات و گام های عملی صحبت کنیم. ما نمیتوانیم  هوادار «برقراری» سوسیالیسم باشیم. اکثریت مردم روسیه از دهقانان و ملاکین خرد تشکیل یافته است که به هیچ وجه خواستار سوسیالیسم نیستند. اما آن ها چه اعتراضی میتوانند به تاسیس بانک در هر دهکده داشته باشند که موجب بهبود دارایی شان میشود؟ آن ها مخالفتی با این کار نمیتوانند داشته باشند. ما باید این اقدامات را در سراسر کشور توصیه کنیم و آگاهی درباره این نیاز را تقویت کنیم.»(ص 49-48)
««برقراری»سوسیالیسم در این متن، به معنای تحمیل فوری سوسیالیسم «از بالا»علیه اراده اکثریت مردم است. لنین، برعکس، خواستار جلب حمایت توده های دهقانی برای اقداماتی مشخص، با خصیصه ی عینی سوسیالیستی است که قدرت شوراها را (به رهبری کارگران)ممکن میسازد. این برداشت، با درجاتی پایین تربه نحو حیرت آوری شبیه به موضعی است که ترتسکی از سال 1905 از آن دفاع میکرد: دیکتاتوری پرولتاریا که از سوی دهقانان حمایت میشود«موجب پیشروی بی وقفه از انقلاب دموکراتیک به انقلاب  سوسیالیستی میشود». از این رو بی علت نبود که کامنف«بلشویک قدیمی» لنین را در آوریل 1917«ترتسکیست»دانست».(همانجا،ص49) 
 ترتسکی و «انقلاب پرمنانت»
پیش از اینکه به نامه در باره تاکتیکها بپردازیم و مهمترین نکات آنرا تجزیه و تحلیل کنیم به عبارات پایانی حضرت لووی توجه میکنیم که دست به تحریف نظرات ترتسکی عزیزش و درهم کردن نظرات وی  با نظریه لنین نیز زده است. و حیف است که ما در مقام دفاع از ترتسکی  و رفع اتهامات لووی به وی بر نیاییم و نگوییم که وی نه تنها «بدرجات پایین تری» با نظریه جلب «حمایت دهقانان» از سوی لنین موافق نبود، بلکه برعکس او دهقانان را نیرویی ارتجاعی محاسبه میکرد. در این خصوص به استالین رجوع میکنیم که نظریه ترتسکی را از زبان خود ترتسکی بازگو میکند.
استالین در بخش دوم رساله خود به نام انقلاب روس و تاکتیک کمونیستهای روس (درباره دو خصوصیت انقلاب اکتبر و تئوری انقلاب «پرمنانت» ترتسکی ) مینویسد:
«راجع به روش ترتسکی در سال 1905، یعنی موقعی که ترتسکی «صاف و پوست کنده» دهقانان را به منزله یک نیروی انقلابی فراموش کرده بود و شعار «بدون تزار ولی حکومت کارگری »یعنی شعار انقلاب بدون دهقانان را پیش کشیده بود به شرح و بسط نمیپردازیم. حتی رادک که  مدافع دیپلمات «انقلاب پرمنانت»است اکنون مجبور شده است اعتراف کند که معنی «انقلاب پرمنانت» در سال 1905 «پرش به هوا » و دور شدن از حقیقت بود. معلوم میشود اکنون همه معترفند که دیگر سروکار داشتن با این «پرش به هوا»ارزشی ندارد.» (استالین، منتخب آثار، ترجمه فارسی، جلد نخست، ص 373)
سپس  استالین اضافه میکند:
«بهتر است به تالیفات اخیر ترتسکی در این باره، یعنی تالیفات او در ادواری که دیکتاتوری پرولتاریا به تثبیت مقام خویش توفیق یافته بود و ترتسکی  عملا این امکان را داشت که تئوری «انقلاب پرمنانت» خود را مورد بررسی قرار داده و اشتباه خود را تصحیح کند، بپردازیم. به «پیش گفتار» کتاب ترتسکی به نام «سال 1905» پیش گفتاری که در سال 1922 نوشته است، توجه کنیم. این است آن چه ترتسکی در باب «انقلاب پرمنانت» در این «پیش گفتار» میگوید:
همانا در فاصله ی بین نهم ژانویه و اعتصاب اکتبر سال 1905 نظریاتی درباره چگونگی تکامل انقلابی روسیه برای نویسنده پیدا شد که اسم «تئوری پرمنانت» به خود گرفت. زیر این نام شگفت این فکر جای داشت که گرچه در برابر انقلاب روسیه مستقیما مقاصد بورژوازی قرار گرفته است ولی با این همه انقلاب روسیه نمیتواند به این مقاصد بسنده کند. انقلاب نمیتواند مقدم ترین وظایف بورژوازی خود را انجام دهد مگر آنکه پرولتاریا را در راس حکومت بنشاند. و پرولتاریا هم وقتی که حکومت را به دست گرفت، نمیتواند ضمن انقلاب، خود را در چهاردیوار بورژوازی محدود کند. برعکس پیشاهنگ پرولتاریا همانا برای تامین پیروزی  خود مجبور است  از همان اوان نخستین حاکمیت خود، نه فقط بر ضد مالکیت فئودالی بلکه بر ضد مالکیت بورژوازی نیز به حمله بسیار عمیقی پردازد. در این ضمن پرولتاریا نه تنها با تمام دسته بندی های بورژوازی، که در اولین مراحل مبارزه انقلابی وی یاریش میکردند، بلکه با توده های وسیع دهقانان نیز که با کمک آنان به حکومت رسیده است، کارش به تصادم دشمنانه میکشد تضاد میان وضعیت حکومت کارگری در کشور عقب مانده و اکثریت عظیم سکنه ی دهقانی فقط در مقیاس بین المللی و در عرصه انقلاب جهانی پرولتاریا میتواند راه حل خود را به دست آورد.»(همانجا، ص 373-372 ، تاکیدها از متن است)
بنابراین موضعی که ترتسکی از 1905 از آن دفاع میکرد «دیکتاتوری پرولتاریا که از سوی دهقانان حمایت میشود» نبوده، بلکه نخست «حکومت کارگری بدون تزار» و سپس «حکومت کارگری در تصادم دشمنانه با دهقانان» بوده است. بد نبود لووی یا به پیشوایش وفادار میبود و نظرات وی را آنگونه که واقعا بودند بازگو میکرد و یا اگر خود نظری دیگر داشت آنرا به ترتسکی نمی بست!؟
لنین – نامه درباره تاکتیکها
تحزیه و تحلیل عینی از واقعیت مشخص
در نخستین سطور این نامه لنین مینویسد:
«مارکسیسم از ما میخواهد که تجزیه و تحلیل کاملا دقیق و بطور عینی قابل تایید از روابط طبقات و از ویژگیهایی حقیقی مختص هر وضعیت تاریخی به عمل آوریم. ما بلشویکها همیشه کوشش کرده ایم این خواست را که برای تعیین یک بنیاد علمی برای سیاست ما مطلقا ضروری است، بر آورده سازیم.
«نظریه ما یک دگم نیست، بلکه راهنمای عمل است»، مارکس و انگلس همیشه این را میگفتند، و به درستی از بر کردن و تکرار «فرمولها»را مسخره میکردند، فرمولهایی که در بهترین وضع فقط میتوانند وظایف کلی را مشخص کنند.، وظایفی که به دلیل شرایط اقتصادی و سیاسی مشخص هر دوره ی خاص تاریخی، الزاما قابل تغییرند.»(لنین درباره تاکتیکها، تاکیدها از لنین است. از این پس، اگر تاکیدی از ما باشد، قیدمیکنیم ).
 لنین نخست به آنچه مارکسیسم از ما میخواهد اشاره میکند یعنی «تجزیه و تحلیل کاملا دقیق و بطور عینی قابل تایید از روابط طبقات و از ویژگیهای حقیقی مختص هر وضعیت تاریخی». به عبارت دیگر بررسی وضعیت واقعی هر طبقه، اهداف وی، کمیت و کیفیت نیروی وی بخودی خود و نیز در قیاس با نیروهای دیگر طبقات، درجه وحدت یا گسستگی درونی وی، اشکال مبارزه وی برای رسیدن به هدفهایش، روابط و مناسبات وی با دیگر طبقات و چگونگی تاثیرات متقابل، ویژگیهای شرایط مشخص تاریخی، غیره. این بینان ماتریالیستی اندیشه لنین است. بنیانی که لنین از زمانی که مارکسیست شد آنرا به عنوان پایه و اساس تجزیه و تحلیل خود از هر واقعیت، اوضاع و شرایطی بکار برد. همین بنیان است که در دو تاکتیک وی را به این نتیجه میرساند که اوضاع و شرایط عینی برای گذار از انقلاب دموکراتیک به سوسیالیسم آماده نیست.(8)
دوره انتقال
لنین می نویسد:
«پس آن حقایق عینی مسلمی که حزب پرولتاریای انقلابی باید به وسیله آنها برای مشخص کردن وظایف و اشکال فعالیتهایش هدایت شودکدامند؟
هم در اولین «نامه ای از دور»(«اولین مرحله انقلاب») که در شماره های 14 و 15 پراودا در 21 و 22 مارس منتشر شد، هم در تزهایم من«ویژگی خاص وضعیت فعلی روسیه» را به عنوان دوره انتقال از اولین مرحله انقلاب به دومین مرحله ان تعریف کرده ام...»(همانجا)
پس، بر خلاف نظر لووی، نه تفاوت اساسی ای میان سه نامه نخست با دو نامه پس از آن یعنی نامه های  چهارم و پنجم وجود دارد و نه میان نامه ی پنجم و تزهای آوریل: خط مشخصی که میان نامه نخست تا تزهای آوریل دنبال میشود این است که بر مبنای تجزیه و تحلیل عینی وضع واقعی طبقات این دوره، دوره ی «انتقال» از انقلاب دموکراتیک به انقلاب سوسیالیستی است.
انقلاب بورژوا دموکراتیک در روسیه
لنین ادامه میدهد:
«پس اولین مرحله چیست؟
اولین مرحله، انتقال قدرت دولتی به بورژوازی است.
پیش ازانقلاب فوریه- مارس 1917، قدرت دولتی در روسیه در دست یک طبقه کهنه، یعنی اشراف زمیندار
فئودال بود که نیکلای رومانف در راسش قرار داشت.
بعد از انقلاب، قدرت در دست طبقه دیگری است، یک طبقه جدید ، یعنی بورژوازی.
انتقال قدرت دولتی از یک طبقه به طبقه دیگر ، اولین  نشانه اصلی و اساسی یک انقلاب است، هم به معنای دقیقا علمی کلمه و هم به معنای عملی سیاسی آن.
تا اینجا، انقلاب بورژوایی، یا انقلاب بورژوا – دموکراتیک در روسیه تکمیل شده است.»(همانجا)
 بنابراین تا آنجا که ما از«اولین نشانه اصلی و اساسی یک انقلاب»صحبت میکنیم، این انقلاب «تکمیل شده است». به عبارت دیگر نشانه های اصلی و اساسی گوناگونی بر وقوع یک انقلاب دلالت میکند. یکی از این نشانه ها، انتقال قدرت دولتی از یک طبقه به طبقه دیگر است، و انقلاب روسیه از این لحاظ انقلاب دموکراتیک را پشت سر گذاشته است و این مرحله بطور نسبی پایان یافته است. ضمنا توجه کنیم که جایگزینی «دیکتاتوری پرولتاریا  و دهقانان تهیدست» بجای «دیکتاتوری پرولتاریا و دهقانان» خود نشانه انتقال قدرت دولتی از یک طبقه به طبقه دیگر و بنابراین یک انقلاب سیاسی است.
بلشویکهای قدیمی و انقلاب بورژوا دمکراتیک
اینجا لنین به بلشویکهای قدیمی میپردازد:
«ولی در این نقطه، ما غریو اعتراض کسانی را میشنویم که با اشتیاق خودشان را «بلشویکهای قدیمی» مینامند. آنها میگویند، مگر ما همیشه معتقد نبودیم که انقلاب بورژوا- دمکراتیک فقط به وسیله «دیکتاتوری انقلابی- دمکراتیک پرولتاریا و دهقانان»تکمیل میشود؟ آیا انقلاب ارضی، که آن هم یک انقلاب بورژوا – دمکراتیک است، پایان یافته است؟ آیا واقعیت این نیست که درست برعکس، این انقلاب حتی شروع هم نشده است؟
جواب مشخص من این است: شعارها و ایده های بلشویکی درکل توسط تاریخ اثبات شده اند؛ ولی بطور مشخص رویدادها به نحو متفاوتی رخ دادند؛ آنها بیشتر از آنچه که کسی میتوانست انتظارش را داشته باشد، اصیل، ویژه و متنوع تر هستند.»(همانجا)
در این سخنان، دو نکته که از جهت بحث ما بسیار مهم هستند، وجود دارند: یکی اشاره لنین به شعارها و ایده های بلشویکی است که از نظر وی «در کل» بوسیله تاریخ اثبات شده اند. یعنی خط مشخصی که لنینیستها در کل داشته اند، درست بوده است. در اینجا لنین، نه از «بلشویسم قدیمی» حرف میزند، نه از «نظریه ای متحجر» و نه «مارکسیسم گذشته». بنابراین، تحلیل و نظر لووی یک تحریف، یک نظریه پوچ در مورد دو دوران با تفاوت کیفی اساسی یعنی «مارکسیسم قدیمی» و «پیش دیالکتیکی» لنین و مارکسیسم دیالکتیکی میشود. نکته دوم این است که در حالی که درکل شعارها و ایده ها درست بوده اند، اما بطور خاص و مشخص رویدادها به نحو متفاوتی رخ داده اند. و همین امر اختلاف میان دو نوع بلشویسم را دامن زده است. اکنون به این نکته بپردازیم که رویدادها به چه نحوی رخ داده اند و چگونه این وضعیت به شکافی میان بلشویکها انجامیده است:
تبدیل شعار دیکتاتوری دموکراتیک کارگران و دهقانان به واقعیت و کهنه شدن آن
«نادیده گرفتن یا چشم پوشیدن از این واقعیت بدین معنی خواهد بود که از آن «بلشویکهای قدیمی» دنباله روی کنیم که تا به حال بیش از یکبار نقشی بسیار تاسف بار در تاریخ حزب ما داشته اند، از این رو که بجای مطالعه ویژگیهای مخصوص واقعیت جدید و زنده، فرمولهایی را که از روی عادت یاد گرفته اند، تکرار میکنند.«دیکتاتوری انقلابی- دمکراتیک پرولتاریا و دهقانان»هم اکنون در انقلاب روسیه واقعیتی شده است، زیرا که این «فرمول» رابطه بین طبقات را در نظر دارد، و نه یک نهاد سیاسی مشخص که بتواند این رابطه، این همکاری را به مرحله عمل در آورد. « شورای نمایندگان کارگران و سربازان »- آنجا، شما «دیکتاتوری انقلابی- دمکراتیک پرولتاریا و دهقانان » را دارید که هم اکنون در واقعیت تحقق یافته است. این فرمول دیگر کهنه شده است. وقایع آن را از حوزه فرمولها به حوزه واقعیت کشانده اند، آن را با گوشت و استخوان پوشانده اند، به آن تجشم بخشیده اند، و در نتیجه آن را تغییر داده اند.»(همانجا)
میبینم که آنچه موجب نظریه ی ضرورت انتقال از مرحله نخست به مرحله دوم میشود، نه تغییرنظرات لنین درباره دو مرحله ای بودن انقلاب در روسیه، نه تغییرنظرات اساسی وی و مثلا تحول از چیزی به نام «مارکسیسم قدیمی» به چیزی شبیه به «مارکسیسم جدید»(یا دقیقتر و بر اساس نظر لووی چیزی شبیه ترتسکیسم) بلکه تغییرات معینی در وضعیت واقعی  و پیشرفت و تکامل  مبارزه طبقاتی است. لنین به «بلشویکهای قدیمی» که نه صرفا بعد از انقلاب فوریه بلکه پیش از آن نیز وجود داشته اند(9) وهنوز در وضعیت قدیمی بسر میبرند و دنبال دیکتاتوری کارگران و دهقانان میگردند، میگوید که دیکتاتوری کارگران و  دهقانان اکنون موجودیت یافته، اما نه در آنگونه شکل کلی که ما طرح میکردیم، بلکه در واقعیت و در کنار دیکتاتوری بورژوازی . این همان قدرت دوگانه است. دو دولت و دو حکومت. یکی آن بود که منشویکها شعارش را میدادند، یعنی حکومت بورژوازی لیبرال و دیگری آنکه بلشویکها شعارش را میدادند یعنی دیکتاتوری کارگران و  دهقانان. تاریخ بطور مشخص این دو حکومت را نه یکی بجای دیگری و یا یکی پس از دیگری، بلکه با یکدیگر و به عنوان دو قدرتی که دارای تضادی آنتاگونیستی هستند، آفرید. و اینجا تفاوت اساسی لنین و بلشویکهای لنینست با «بلشویکهای قدیمی» آشکار میشود.
کهنه و نو
لنین ادامه میدهد:
«حال وظیفه جدید و متفاوتی در برابر ما قرار دارد: ایجاد شکافی در این دیکتاتوری، بین عناصر پرولتری (عناصر ضد گرایش دفاع گرایانه، انترناسیونالیست، «کمونیست» که خواهان انتقال به کمون هستند) و عناصر خرده مالک یا خرده بورژواها(چخیدزه، تسره تلی، استکلوف، سوسیالیست رولوسیونرها و سایر دفاع گراهای انقلابی دیگر، که مخالف حرکت به سمت کمون و موافق «حمایت» از بورژوازی و دولت بورژوایی هستند).
کسی که الان فقط از «دیکتاتوری انقلابی- پرولتاریا و دهقانان»( درعباراتی که از لووی آوردیم وی نوشته «دیکتاتوری دموکراتیک») صحبت میکند، از زمان عقب است، درنتیجه، علیه مبارزه طبقاتی پرولتاریا به جبهه خرده بورژوازی رفته است؛ این فرد را باید به بایگانی «بلشویکی» پیش از انقلاب سپرد( به این بایگانی ، بایگانی «بلشویکهای قدیمی» هم میتوان گفت)».(همانجا)
بنابراین شعار «دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا و دهقانان» شعاری است که در گذشته درست بوده اما اکنون نادرست است. زیرا اوضاع و احوال آنرا به واقعیت تبدیل کرده و اکنون دیگر اگر کسی بخواهد شعار آن چیزی را که واقعیت یافته بدهد و نخواهد از آن فراتر برود از زمان عقب است.  این گونه اشخاص را باید به
بایگانی «بلشویکی» که نام دیگرش «بلشویکهای قدیمی» است باید سپرد. میبینیم که لنین علیه چیزی به نام مارکسیسم قدیمی بحث نمیکند.
تئوری کلی و واقعیت مشخص
لنین ادامه میدهد: « دیکتاتوری انقلابی – دمکراتیک پرولتاریا و دهقانان »هم اینک تحقق یافته است. ولی به شیوه ای بسیار بدیع و و با چندین تعدیل به نهایت مهم... در حال حاضر، ضروری است که این حقیقت مسلم را درک کنیم که یک مارکسیست باید از زندگی واقعی، فاکتهای حقیقی واقعیت آگاه شود و به تئوری دیروز نچسبد، که مثل تمام تئوری ها، در بهترین حالت فقط میتواند مسائل عمده و کلی را مشخص کند و فقط تا آن حد نزدیک میاید که زندگی را در تمام پیچیدگی هایش در بر بگیرد.
« تئوری، دوست من، خاکستری است، ولی سبز، درخت جاودان زندگی است.»
اینکه با مسئله «تکمیل»انقلاب بورژوایی به شیوه قدیمی برخورد کنیم، فدا کردن مارکسیسم زنده برای حرفهای مرده است.»
بر طبق شیوه قدیمی تفکر، بدنبال حکمرانی بورژوازی میتواند و باید حکومت پرولتاریا و دهقانان و دیکتاتوری آنها بیاید.
ولی در زندگی واقعی، هم اکنون چیزها متفاوت درآمده اند؛ درهم آمیختگی به غایت اصیل جدید و بی سابقه یکی با دیگری اتفاق افتاده است. ما بطور هم زمان هم حکومت بورژوازی (دولت لووف و گوچکوف ) وهم
 دیکتاتوری انقلابی – دمکراتیک پرولتاریا و دهقانان را، که داوطلبانه قدرت را به بورژوازی واگذار میکند، که داوطلبانه خود را ضمیمه بورژوازی میکند، در کنار یکدیگر داریم.»(همانجا)
هسته اصلی انتقاد لنین به بلشویکهای قدیمی نوع نگاه آنان به  شکل«تکمیل» انقلاب بورژوایی روسیه است. در این شیوه یک طبقه بندی یا چارچوب نظری وجود دارد. نخست باید انقلاب بورژوایی باشد. این انقلاب باید کامل انجام پذیرد. سپس باید انقلاب سوسیالیستی صورت گیرد. همه چیز در یک چارچوب حساب شده و از پیش تعیین  شده جای میگیرد و اگر واقعیت با این چارچوب جور نیاید، بجای اینکه در چارچوب تغییری صورت گیرد، واقعیت  نادیده گرفته میشود.
البته این دیدگاه بلشویکهای قدیمی خواه ناخواه در نوع درک آنها از مارکسیسم نهفته است. آنها تا حدودی مارکسیسم را به گونه ای خشک، منجمد و مرده درک میکردند. آن را از جان مایه ی  زنده آن که همانا تحلیل مشخص از شرایط مشخص است، خالی میکردند. به نظریه دیروز که برای دیروز درست اما برای امروز نادرست است چسبیده و حقایق عینی را از نظر میانداختند.
اما مغلطه ی موذیانه لووی این است که اولا، نظریه دیروز را که برای دیروز درست بوده و به واقعیت هم تبدیل شده، برای همان دیروز نیز نادرست به شمار میآورد و دوما، دیدگاه «بلشویکهای قدیمی» یا دگماتیستهای بلشویک را که نه به یکباره و پس از 1917، بلکه پیش از آن نیز در حزب وجود داشته اند، با دیدگاه پیشین لنین  که همواره به تحلیل مشخص از شرایط مشخص پای بند بود، یگانه قلمداد میکند.
ادامه دارد.
م- دامون
شهریور 96
یادداشتها
1-    این جالب است که لووی از سویی میگوید که تزهای آوریل بین نامه سوم و نامه پنجم نوشته شد(نگاه کنید به بازگفت از لووی در بخش18 همین مقاله) و از سویی دیگر میگوید که لنین در این تزها مجبور شده بود که نظراتش را نسبت به نامه پنجم ملایم کند!؟ یعنی نامه پنجم پیش از تزهای آوریل نوشته شده بود. تاریخ نامه پنجم،26  مارس(8 آوریل) و تاریخ خواندن تزها 4 آوریل(17 آوریل) است. بر مبنای این تاریخ ها میتوان حدس زد که  تزها پس از نامه پنجم نگاشته شده است.
2-     لووی مینویسد:«دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا و دهقانان» یعنی شعاری که جانمایه بلشویسم قبل از جنگ- «بلشویسم قدیمی»- بود تمام ابهامات لنین آغازین را در خود منعکس میکند. نوآوری عمیقا انقلابی لنین که (به شیوه ای رادیکال از استراتژی منشویک ها متمایز میگردد) در شعار انعطاف پذیر و واقع گرایانه قدرت کارگران و دهقانان بیان میشود. شعاری با مشخصه «جبری» (چنان که ترتسکی عنوان کرد) که در آن وزن مشخص هر طبقه از قبل تعیین نشده است. از طرف دیگر، اصطلاح تناقض دار «دیکتاتوری دموکراسی» نشانه راست کیشی و حضور ملموس محدودیت هایی است که مارکسیسم «گذشته» بر لنین تحمیل میکرد؛ انقلاب فقط دموکراتیک یعنی بورژوایی است. پیش فرضی که بر اساس آنچه که لنین در این قطعه روشن کننده میگوید«ضرورتا»از کل فلسفه مارکسیستی حاصل شود. یعنی آن نوع فلسفه مارکسیستی که کائوتسکی، پلخانف، و سایر نظریه پردازان جریانی که روزگاری «سوسیال دمکراسی انقلابی»نامیده میشد، درک میکردند.(همانجا، 38)
پس تا جایی که لنین از «قدرت کارگران و دهقانان» صحبت میکند، نوآوری انقلابی کرده است، اما چون این قدرت را «دیکتاتوری دمکراسی» میخواند، پایبند «انقلاب فقط دموکراتیک بورژوایی » و «سوسیال دموکراسی»(تغییر یافته به کمونیست در 1917 ) و نتیجتا مارکسیسم راست کیش است!؟ لابد لنین، نه می بایست از «دیکتاتوری» کارگران و دهقانان بر علیه دشمنانشان صحبت میکرد و نه از« دمکراسی» میان خود کارگران و دهقانان!؟ لابد میبایست از همان اول از «قدرت کارگران و دهقانان» بدون هیچ ذکری از «دیکتاتوری دموکراتیک» بودن این قدرت صحبت میکرد! لابد میباید از انقلاب «فقط سوسیالیستی» (آنهم با درک امروزه ترتسکیستهای غربی که با مارکسیسم غربی و چپ نویی آب شان توی یک کاسه است یعنی دمکراسی بدون دیکتاتوری) صحبت  میکرد! در حقیقت، ابهام و تناقض نه در نظریات لنین و عبارت «دیکتاتوری دموکراتیک» کارگران و دهقانان که لنین در 1917 نیز به تبدیل شدن آن به  واقعیت اشاره میکند، بلکه در نظرات لووی است که بگونه ای روشن نظر واقعی خویش را نمیگوید؛ یعنی نادرست دانستن دو مرحله ای بودن انقلاب، و نفی مرحله نخست آن یعنی انقلاب دموکراتیک بطور کامل. ضمن، بر خلاف نظر لووی و ترتسکی در شعار مورد اشاره، زمانی که میگوییم رهبری در دست طبقه کارگر است، وزن هر طبقه  بطور کلی تعین شده است.  
3-    جالب است که در نامه پنجم، لنین انقلاب دموکراتیک  و کلا نظریه «متحجر» را کنار میگذارد و به انقلاب ترتسکیستی سوسیالیستی «با یک ضربت و در سطح جهانی» باور میآورد، اما اینک در مقاله درباره تاکتیکها هنوز از خود در برابر برقرای بیدرنگ سوسیالیسم دفاع میکند!؟
4-    توجه کنیم که در اینجا لنین از اقدامات واسطه ای صحبت میکند. اقداماتی که شرایط را برای گذراز مرحله نخست به مرحله دوم آماده میکند.
5-    ما جداگانه به بحث نادرست«زود بودن انقلاب سوسیالیستی» برای روسیه «عقب مانده» و مغطه ی لووی در این خصوص خواهیم پرداخت.
6-    لنین زمانی- در 1905 - میگفت که انتقال به سوسیالیسم از لحاظ عینی واقعیت پذیر نیست و زمانی دیگر –در 1917 - و پس از انقلاب فوریه و شرایط ویژه ای که بوجود میاید، میگوید انتقال به سوسیالیسم واقعیت پذیر است. مشکل از نظر لووی ربطی به شرایط عینی متضاد ندارد که موجب ضرورت تغییر یک مرحله به مرحله دیگر شده است. مشکل در دیدگاه «مارکسیسم قدیمی» است!؟ لووی اینگونه وانمود میکند که در حالی که در انقلاب 1905 شرایط اجازه میداد، اما لنین و بلشویکها مایل به انقلاب سوسیالیستی نبودند، زیرا صرفا به یک انقلاب یعنی انقلاب بورژوایی باور داشتند.
7-    اینجا بالاخره پای شرایط واقعی سیاسی- اجتماعی به میان میاید.لابد تا پیش از این بررسی شرایط عینی از نظر لنین اهمیتی نداشته است!؟  خیر! «مارکسیسم قدیمی» در گذشته اصلا به لنین امکان بررسی شرایط واقعی سیاسی – اجتماعی را نداده بود!؟ اما پس از اینکه لنین «مارکسیسم قدیمی» را کنار گذاشت تازه مشغول بررسی شرایط واقعی سیاسی- اجتماعی شد!؟ چه چرندیاتی میبافد این لووی!
8-    در نخستین ماههای پس از انقلاب فوریه ارزیابی لنین از وضع طبقه کارگر چنین است: « به این واقعیت اعتراف شود که حزب ما در اکثر شوراهای نمایندگان کارگران در برابر بلوک کلیه عناصر اپورتونیست خرده بورژوا از سوسیالیستهای توده ای و اس آرها گرفته تا کمیته تشکیلاتی(چخیدزه، تسره تلی، و غیره ) و استکلف و سایرین، که به نفوذ بورژوازی تن در داده و نفوذ وی را در بین پرولتاریا بسط میدهند، در  اقلیت و آن هم فعلا در اقلیت ضعیفی است.»(منتخب آثار چهار جلدی، جلد سوم، درباره وظایف پرولتاریا در انقلاب حاضر، ص9، تاکید از لنین است).
9-     لنین خصلت ویژه این نوع بلشویکها را این گونه بر میشمارد:« بجای مطالعه ویژگیهای مخصوص واقعیت جدید و زنده، فرمولهایی را که از روی عادت یاد گرفته اند، تکرار میکنند». این نکته لنین در مورد این بلشویکها نشان میدهد که اشتباه آنها پیش از هر چیز، فقدان یک تجزیه و تحلیل ماتریالیستی زنده از واقعیت مشخص و بازتاب درست و دقیق آن و دگماتیسم است.





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر