۱۳۹۶ شهریور ۱۲, یکشنبه

وقتی که ترتسکیست ها به دفاع از دیالکتیک برمی خیزند! (18)

وقتی که ترتسکیست ها به دفاع از دیالکتیک برمی خیزند! (18)
بررسی مجموعه مقالات منتشره به وسیله ترتسکیست ها، مارکسیست های غربی و چپ نویی ها درباره کتاب یادداشت های فلسفی لنین
انترناسیونال دوم و لووی
سپس لووی همچون دیگر ترتسکیستها  به جریان 4 اوت 1914 اشاره میکند که گویا دلیل اصلی مطالعه هگل و دیالکتیک بوده است:
« ...از یکسو توهمات لنین را در مورد سوسیال دمکراسی «مارکسیست» و نیز حیرتش را هنگام روبرو شده با ورشکستگی بین الملل دوم روشن میکند و از سوی دیگر شکاف میان او و «راست کیشان سابق» را نشان میدهد که سوسیال میهن پرست شده بودند. فاجعه چهارم اوت از نظر لنین نشانه قاطعی بود حاکی از این که مارکسیسم «راست کیش» رسمی دچار انحطاط شده است. ورشکستگی این راست کیشی ، لنین را به بازنگری ژرف» از پیش فرض های فلسفی مارکسیسم کائوتسکی- پلخانف وادار کرد.» و به نقل از ر. جرادی مینویسد:«ناتوانی بین الملل دوم در نخستین روزهای جنگ موجب شد که لنین بنیادهای نظری چنین خیانت بزرگی را به اندیشه نشیند»(همانجا، ص39)
 همانطور که در مقالات پیشین اشاره کردیم شروع یک جنگ عظیم جهانی برای نخستین بار درتاریخ بشر
 و در گستره ای حیرت انگیز، و نیاز مارکسیستها به تبیین تئوریک اقتصادی- سیاسی آن، کوچکترین دلیلی برای مطالعه متد بکار رفته در سرمایه مارکس و در پیش گیری روش وی برای ادامه تبیین تکامل سرمایه داری به مرحله نوین امپریالیستی نمیدهد، اما اینکه حزب سوسیال دموکرات آلمان به اعتبارات جنگی رای میدهد، دلیل اصلی لنین برای مطالعه هگل میشود، و اینها همه برای این است که تمامی تاریخ گذشته انترناسیونال دوم که خود لنین و حزب بلشویک  بخشی از آن است، زیر نام «مارکسیسم راست کیش» نفی گردد، تا دلایل ترتسکیسم، مارکسیسم غربی و چپ نویی که درست ادامه دهنده راست گرایی جریانهای سوسیال دمکرات غربی ،زیر لوای تئوری پیشامارکسیستی  و اومانیستی«از خود بیگانگی انسان» و تئوری و تفسیرهای انحرافی لوکاچ و غیره هستند، موجه گردند.
به هرحال، همانطور که این لووی اشاره میکند چنانچه بپذیریم  انقلابی ای همچون لنین قضیه رای به اعتبارات جنگی را باور نمیکند و دچار شوک روحی میگردد این امر نشان دهنده ی این است که این انترناسیونال آنچنان که این حضرات تصویر میکنند، بطور یک جانبه راست نبوده است و بسیاری اقدامات مثبت در تکامل مارکسیسم و جنبش کارگری داشته است و همین پیش زمینه ی عملی (و نه صرفا تئوریک) است که موجب واکنش لنین میگردد. از سوی دیگر، از این «مارکسیسم راست کیش» انترناسیونال دوم، تصور وحدتی قوی و کمابیش  مطلق درون انترناسیونال دوم و بگرد یک دیدگاه معین استنتاج میشود،  و آنگاه این پرسش طرح میگردد که چرا لنین (و نه تنها لنین بلکه بسیاری دیگر از مارکسیستها در دیگر کشورها از جمله در خود آلمان که رهبر عمده ی انترناسیونال دوم یعنی کائوتسکی و حزب این کشور، نماینده  اوج این ابتذال بودند) بدنبال رهبران این انترناسیونال نرفتند؟ آیا پاسخ این نیست که لنین و دیگر مارکسیستها با جریانات رهبری درون این انترناسیونال تضادهایی داشته اند و درون این انترناسیونال یک سلسله صف بندی ها و جریانهای متضادی با پیش زمینه های متفاوت فلسفی و سیاسی وجود داشته است؟
به هر حال پس از ذکر این مقدمات و از نظر لووی اهمیت یافتن دیالکتیک برای لنین و اینکه« کشف و شهودی روشن حاکی از این که عدم درک دیالکتیک پاشنه آشیل روش شناسی مارکسیسم بین الملل دوم بوده است»(همانجا، ص39) است که لنین مطالعه هگل را آغاز میکند. اینک لووی به توضیح تغییرات بوجود آمده میپردازد.
نظرات لووی درباره انحرافات لنین پیش از مطالعه ی هگل
 لووی  ضمن اشاره به نامه لنین به گرانات و نیز مقاله درباره ماتریالیسم رزمنده، به تغییرات بوجود آمده در تفکر لنین درباره دیالکتیک میپردازد. وی نخست  انحرافاتی را ذکر میکند که از نظر وی شامل لنین نیز میشده است:
«1- اولا گرایش به از بین بردن تمایز میان ماتریالیسم دیالکتیکی مارکس و ماتریالیسم«عهد عتیق»، «عامیانه» و متافیزیک هلوتیوس، فوئرباخ و غیره و ... پلخانف...
2- گرایش تقلیل ماتریالیسم تاریخی به جبر باوری اقتصادی مکانیکی که از گرایش نخست ناشی میشود و در آن «عینی»همیشه علت ذهنی» است...
3- تلاش برای تقلیل دیالکتیک به تکامل داروینی که مطابق با آن مراحل متفاوت تاریخ بشر(برده داری، فئودالیسم، سرمایه داری، سوسیالیسم) از ترتیبی پیروی میکنند که بر اساس «قوانین تاریخ» به دقت تعیین شده است. مثلا کائوتسکی ...
 4- برداشت انتزاعی و طبیعت باورانه از «قوانین تاریخ»
5- بازگشت به روش تحلیل، درک صرف ابژه های «مجزا و جداگانه»یا ناهمسانی های ثابت روسیه - آلمان، انقلاب بورژوایی– انقلاب سوسیالیستی، حزب – توده ها، برنامه حداقل- برنامه حداکثر و غیره.»(همانجا،42-40)
به این ترتیب، طبق نظر لووی لنین پیش از مطالعه هگل، تمایزی میان ماتریالیسم دیالکتیکی مارکس و ماتریالیسم کهن و از جمله فوئرباخ قائل نبوده، درک وی از ماتریالیسم تاریخی بر جبر باوری اقتصادی و مکانیکی استوار بوده،  دریافتی داروینی از مراحل تکامل جوامع بشری داشته و برداشتی انتزاعی و طبیعت باورانه از قوانین تاریخ داشته و انقلاب دمکراتیک را از انقلاب سوسیالیستی مجزا و جدا میکرده است.
بطور کلی، آن گونه که از نظریات لووی بر میآید وی معتقد است که اگر بگوییم که انقلاب روسیه ماهیتی بورژوا- دموکراتیک داشت این یک «دگم» است. درستر این است که از این«دگم» عبور کنیم و بگوییم انقلاب روسیه ماهیت پرولتری- سوسیالیستی داشت. یعنی همچون ترتسکی فکر کنیم که خواهان انقلاب سوسیالیستی بود. (1)
نظر لووی درباره نتایج لنین از مطالعه هگل
اینک لووی به نتایج  مطالعه ی هگل بوسیله لنین میپردازد:  
«1- اولا لنین بر شکافی تاکید میکند که ماتریالیسم "خرفت" یعنی " ماتریالیسم متافیزیک، نابالیده، مهجور و خام" را از ماتریالیسم مارکسیستی جدا میکند که برعکس به ماتریالیسم"هوشمند"یعنی دیالکتیکی، ایده آلیستی نزدیک تر است...(2)
2- لنین درکی دیالکتیکی از علیت دست میابد:"علت و معلول، از این رو ، صرفا لحظه ای است از وابستگی دو سویه جهان شمول، پیوستگی (جهان شمول)پیوستگی دو سویه رویدادها..." در همان حال مهر تایید بر فرایند دیالکتیکی میزند که هگل آن "تضاد مجسم و مجرد" ذهنی و عینی را حل میکند و یکسویگی آن ها را از بین میبرد.
3- لنین بر تفاوت عمده میان برداشت تحول گرایی عامیانه و برداشت دیالکتیک از تکامل تاکید میکند: نخستین برداشت"تکامل به عنوان کاهش و افزایش ، به عنوان تکرار مرده ، بیرنگ و خشک است. دومین"برداشت" تکامل به عنوان وحدت اضدادبه تنهایی کلید"جهش ها"، "گسستگی در پیوستگی"، " دگر سانی به ضد" "ویرانی کهنه و ظهور نو" را در اختیار میگذارد
4- همراه با هگل در برابر "مطلق ساختن مفهوم قانون ساده و بتواره کردن آن" مبارزه میکند(و میافزاید "قابل توجه فیزیک مدرن!!!)علاوه بر این مینویسد که «قوانین، تمامی قوانین، محدود، ناقص و تقریبی هستند"
5- جوهر شناخت دیالکتیکی را در مقوله تمامیت در تکامل کل مطلق لحظه های واقعیت، درک میکند. ...تاکید لنین بر این نکته است که دیالکتیک مارکس "بدرستی هر گونه بررسی منفرد ابژه را نفی میکند یعنی بررسی که یک جانبه و تحریف شده است"... همانطور که لوکاچ میگوید این موضوع از اهمیت عمده ایی برخوردار است زیرا مقوله دیالکتیکی تمامیت، اصل انقلابی را در علم میگنجاند.
جدایی، ثبوت، تفکیک و تضاد انتزاعی لحظه های متفاوت واقعیت، بعضا با مقوله تمامیت و بعضا با این عبارت لنین حل میشود:« دیالکتیک نظریه است که نشان میدهد ... چرا فهم انسانی نباید اضداد را بی جان و متحجر بلکه زنده، مشروط، متحرک و در حال نفوذ در هم درک کند.»(همانجا، ص 43-42)
ظاهرا لووی در استنتاجات خود از نتایج لنین از مطالعه هگل از «وحدت ماتریالیسم وایده آلیسم» صحبت نمیکند، با این همه مروری بر این نتیجه گیری ها نشان میدهد که هدف اصلی لووی نیز همچون دیگر ترتسکیستها مخدوش و تحریف نتیجه گیری های لنین در مورد تضاد میان ماتریالیسم و ایده آلیسم است.
لووی در نخستین نکته خود یادداشت لنین در خصوص «ماتریالیسم متافیزیکی» و «ایده آلیسم هوشمند» را ذکر میکند و در نکته دوم از رابطه علت و معلول و  اینکه این دو رابطه ی دیالکتیکی دارند، صحبت میکند. سپس همچون دلیلی براین رابطه، رابطه بین ذهنی و عینی را ذکر میکند. اینها بخودی خود درست به نظر میرسند. اما این تاکید ها روشن نمی کند که رابطه دیالکتیکی بین علت و معلول و یا عینی و ذهنی بر اساسی ماتریالیستی استوار است یا براساسی ایده آلیستی. البته عینی و ذهنی رابطه ای دوجانبه دارند، اما یک ایده آلیست این رابطه دوجانبه را بر اساس عینی استوار میکند و یک ایده آلیست بر اساس ذهنی. بنابراین صحبت کردن از رابطه دوجانبه میان این دو و صحبت نکردن از اینکه کدام اساس است، تحریف دیالکتیک ماتریالیستی لنین است.
همچنین است وارد کردن لوکاچ در بحث، که لنین بسیاری دیدگاههای تئوریک  وی را نقد کرده بود. ضمنا  لووی گویا به پیروی از لوکاچ، جوهر دیالکتیک را «کلیت»  و نه قانون تضاد میداند؛ امری که  تحریفی دیگر در نظرات لنین بشمار میآید که بارها  جوهر دیالکتیک را قانون تضاد عنوان کرده بود.
بهر حال آنچه در اینجا  برای ما اهمیت دارد نه این نکات، که در مورد بیشتر آنها در گذشته صحبت کرده ایم، بلکه یکم این است که آیا لنین در گذشته خلاف این نظرات میاندیشید، و دوم اینکه لووی چگونه از برخی احکام و نتایج لنین از مطالعه ی هگل استفاده میکند، تا اولا نظرات تئوریک- سیاسی لنین بویژه درباره انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی پس از این مطالعه را تحریف کند و دوما تمامی نظرات سیاسی- تئوریک گذشته لنین را در این خصوص نفی کند و این گونه جا بزند که گویا لنین نظریاتی که منسوب به ترتسکی و  در مورد انقلاب سوسیالیستی است، در فاصله فوریه و اکتبر 1917 پذیرفته است.
نامه های از دور- نامه سوم و پنجم
 لووی گرد تزهای آوریل لنین تاب میخورد. گویا این تزها نه پاسخی نوین به شرایطی نوین و بر مبنای شرایط واقعی و عینی تکامل یابنده و نیز اصول و ضوابط تئوریک - سیاسی گذشته در مورد دو مرحله ی انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی، بلکه  وداعی با تمامی گذشته تئوریک- سیاسی لنین در مورد انقلاب دو مرحله ای بوده اند. وی از سویی به این نکته اشاره میکند که ایده ی«نفوذ متقابل اضداد» به درک « دگرگونی انقلاب دموکراتیک به انقلاب سوسیالیستی»(ص 43) انجامید(گویی لنین در پیش از مطالعه هگل، اندیشه ای در مورد این تبدیل نداشته) و از سوی دیگر مینویسدکه:« لنین که در ماههای مارس و آوریل 1917، از قیود مارکسیسم پیش دیالکتیکی رها شده بود(3) زیر فشار رویدادها توانست خود را سر بزنگاه(4) از شر پی آمدهای سیاسی این قاعده ی انتزاعی و انعطاف ناپذیر که «انقلاب روسیه فقط میتواند انقلاب بورژوایی باشد» و «روسیه از لحاظ اقتصادی مستعد انقلاب سوسیالیستی نیست»(5) خلاص کند. لنین وقتی این قدم قاطع  و نهایی را برداشت، خود را مکلف به بررسی مسئله از زاویه عملی، مشخص و واقعی کرد: چه اقداماتی گذار به سوسیالیسم (بزبان لنین یعنی گذار از انقلاب دموکراتیک به انقلاب سوسیالیستی – دامون) را در واقعیت ممکن میسازد و میتواند مورد قبول اکثریت مردم یعنی توده های کارگر و دهقان واقع شود.»(همانجا، ص 44)
   در اینجا لووی به دو سند اشاره میکند که پیش از این تزها نگارش یافته است: نامه سوم و نامه پنجم از مجموعه نامه هایی از دور. او از نامه نخست که نامه ای بسیار مهم است و نام آن نخستین مرحله ی نخستین انقلاب است یاد نمیکند. نامه ای که به تاریخ7 مارس 1917 نوشته شده است.
اکنون ما به  استباط های ویژه لووی از این دو نامه توجه میکنیم:
لووی مینویسد:
«حقیقت این است که «تزهای آوریل» در ماه مارس یا دقیقتر بین 11 تا 26 مارس یعنی میان سومین و پنجمین نامه«نامه هایی از دور»زاده شد.(6) تحلیل دقیق این دو سند(که در ضمن در سال 1917 منتشر نشدند) به ما اجازه میدهدتا حرکت واقعی اندیشه لنین را درک کنیم.(7) او به این پرسش اصلی که آیا انقلاب روسیه میتواند به اقداماتی برای گذار به سوسیالیسم دست بزند دو گونه جواب میدهد: در نخستین نامه(نامه سوم)، پاسخ سنتی را تکرار میکند (8) در نامه دوم(نامه پنجم) جواب جدید میدهد.»( همانجا، ص 44) وی نخست به نامه سوم میپردازد:
«در نامه سوم دو موضوع کنار هم ردیف شده اند که تناقضی حل نشدنی دارند. لنین اقدامات مشخصی را در زمینه کنترل تولید و توزیع توضیح میدهد(9) که برای پیشبرد انقلاب، اجتناب ناپذیر است. ابتدا تاکید میکند که این اقدامات هنوز سوسیالیسم یا دیکتاتوری پرولتاریا نیست. آنها از حدود«دیکتاتوری دموکراتیک انقلابی پرولتاریا و دهقانان» فراتر نمیروند. اما بلافاصله قطعه تناقض دارد کوتاه زیر را اضافه میکند که به عیان تردیدش را در مورد آنچه که تازه گفته بود نشان میدهد(یعنی اینکه این اقدامات میتواند سوسیالیسم و یا دیکتاتوری پرولتاریا باشد- دامون) یعنی زیر سئوال بردن صریح تزهای «کلاسیک».»
 و سپس لووی به نقل این بخش از سومین نامه میپردازد:
«موضوع این نیست که «برای این اقدامات» (لنین عبارت برای این اقدامات را در گیومه نمیگذارد- دامون) طبقه بندی نظری بیابیم. چنانچه بخواهیم وظایف عملی، بغرنج، حاد و سریعا رشد یابنده انقلاب را در تخت پروکراست نظریه هایی که از قبل ساخته و پرداخته شده اند بزور بگنجانیم، مرتکب اشتباه بزرگی شده ایم...»
 و سپس ادامه میدهد:« پانزده روز بعد در نامه پنجم، این ورطه طی میشود و گسست سیاسی به اوج میرسد:«این اقدامات(کنترل تولید و توزیع و غیره) در کلیت و تکامل خود، به معنای گذار به سوسیالیسم میباشند. سوسیالیسم در روسیه نمیتواند یکباره بدون اقدامات گذرنده تحقق پذیرد. اما به عنوان نتیجه چنین اقدامات انتقالی کاملا قابل تحقق و به تمام معنی ضروری است»
 و خود در ادامه مینویسد:
«لنین دیگر در پی آن نیست که از«طبقه بندی نظری»این اقدامات سر باز زند و آنها را دیگر نه به عنوان «اقدامات» دموکراتیک بلکه به عنوان گذار به سوسیالیسم تعریف میکند.»(همانجا، ص 45-44)
برای اینکه ببینیم حرف لووی درست است یا خیر ، نخست باید ببینیم که اقدامات مورد اشاره لنین کدامند:
لنین در نامه سوم مینویسد:
«آیا پرولتاریای روسیه خون خود را نثار کرده است تا فقط و فقط وعده های شیرین اصلاحات دموکراتیک سیاسی تحویل بگیرد؟ آیا امکان دارد پرولتاریا بر خواست خود مبنی بر اینکه همه زحمتکشان باید بلافاصله بهبودهایی در اوضاع خویش ببینند و لمس کنند پافشاری نکند و انجام آنرا تضمین ننماید؟ اینکه هر خانواده باید نان داشته باشد؟ اینکه هر طفلی باید یک شیشه شیر سالم داشته باشد و هیچ بزرگسالی در خانواده ثروتمند نباید جرات کند، مادام که کودکان تامین نشده اند، قطره ای شیر اضافه بخورد؟ که کاخها و آپارتمانهای تجملی ای که تزار و اشراف رها کرده و رفته اند، نباید خالی بماند؛ بلکه باید سر پناهی برای بی خانمان ها و بینوایان شود؟ چه کسی جز یک میلیشیای مردمی، که  زنان و مردان یکسال در آن شرکت دارند، میتواند این اقدامات را به انجام برساند.»(نامه هایی از دور، نامه سوم، 11 مارس 1917، ترجمه فارسی، ص 11)
لنین سپس ادامه میدهد:
«این اقدامات هنوز اجزاء تشکیل دهنده سوسیالیسم نیست.اینها به توزیع وسائل مصرف مربوط میشود و نه تجدید سازمان تولید. این اقدامات هنوز به معنای «دیکتاتوری پرولتاریا» نیست، بلکه اجزاء تشکیل دهنده «دیکتاتوری انقلابی- دموکراتیک پرولتاریا و دهقانان تهیدست» است. مسئله بر سر جور کردن یک طبقه بندی تئوریک نیست. این اشتباه خواهد بود اگر ما سعی کنیم وظایف عملی سریعا در حال رشد، مبرم و پیچیده  انقلاب را بزور در تخت پروکراست یک تئوری، آن هم با درک محدودی از آن، جای دهیم، بجای اینکه تئوری را اساسا و عمدتا راهنمای عمل سازیم»(همانجا، تمامی تاکیدها از لنین است)
همچنانکه می بینیم لنین خود به روشنی، صراحت و تاکید میگوید «هنوز... سوسیالیسم نیست زیرا اینها به توزیع وسائل مصرف مربوط میشود و نه تجدید سازمان تولید»؛ اما لووی مینویسد که این اقدامات «کنترل تولید و توزیع» است و در ثانی میگوید که لنین در «تردید» است که این اقدامات را سوسیالیستی بنامد. به عبارت دیگر بر مبنای نظر لووی لنین هنوز در بند اینکه «انقلاب روسیه فقط بورژوایی است» اسیر است و هیچ انتقال و یا تبدیلی را از انقلاب دموکراتیک به انقلاب سوسیالیستی مجاز نمیداند. وی مدعی است که چنین اقداماتی در نامه پنجم «سوسیالیسم» خوانده میشوند.
بطور کی توجه اساسی لنین معطوف به پاسخ گویی به  «وظایف عملی سریعا در حال رشد، مبرم و پیچیده» است و نه اینکه این وظایف و اقدامات بسرعت در حال تغییر را زیر نام هایی معین و در چارچوب یک تئوری که به نظر وی درک های محدودی( و منظور وی جدای از افرادی همچون کامنف، بویژه بلشویکهای قدیمی است) از آن وجود دارد، بگنجاند. او میتواند تنها بطور کلی بگوید این اقدامات هنوز چه چیزی نیستند. یعنی هنوز به چه چیزی تغییر کیفی نیافته اند. از نظر لنین تئوریها پاسخ مسائل را بطور کلی میدهند و نه بطور مشخص. در عمل و در پاسخ به موارد مشخص مرزهای معینی که یک طبقه بندی تئوریک را از طبقه بندی دیگر جدا میکند، شکسته میشوند. لذا نمیتوان بطور دقیق و معین خاطر نشان کرد که فلان اقدام پاسخی دموکراتیک است و در مرحله نخست قرار میگیرد یا پاسخی سوسیالیستی است و در مرحله دوم قرار میگیرد.
اشاره لنین به درک های محدودی که از تئوری(انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی، رابطه آن دو و در مجموع مارکسیسم) در اینجا بسیار مهم است. زیرا همچنانکه خواهیم دید نشان میدهد درک لنین از تئوری انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی و نیز شعارهای و خواستهای منطبق با آنها در همان زمان نگارش این نامه با بلشویکهای قدیمی در تضاد بوده است.
و اما نامه پنجم: در این نامه اقداماتی نه سوسیالیسم بلکه به مثابه انتقال به سوسیالیسم خوانده میشوند که بکلی متفاوت از اقدامات مندرج در نامه سوم هستند:
«...(1) یافتن مسیر مطمئن به سوی مرحله بعدی انقلاب، یا به انقلاب دوم، که (2) باید انتقال قدرت سیاسی از دولت ملاکان و سرمایه داران(گوچکف ها، لووف ها،میلیوکف ها،کرنسکی ها) به دولت کارگران و دهقانان تهیدست باشد.(3) این دولت اخیر باید به شکل شوراهای نمایندگان کارگران و دهقانان تهیدست سازمان یابد،(4) ماشین دولتی کهنه  باید شکسته شود، کاملا خرد شود، ارتش، نیروی پلیس، و بوروکراسی( مستخدمین رسمی)، این باید برای تمام دولت بورژوازی عمومی باشد، و جانشین برای این ماشین،(5) نه فقط یک سازمان توده ای، بلکه یک سازمان همگانی از تمامی مردم مسلح.(6) فقط همچون یک دولت،«همچون» یک ترکیب طبقاتی( «دیکتاتوری انقلابی -  دموکراتیک کارگران و دهقانان تهیدست»)و همچون ارگانی از دولت (میلیشیای کارگری) که توانایی انجام موفقیت آمیز مشکلات فوق العاده و تمامی وظایف  فوری و اصلی  لحظه ی حاضر را خواهد داشت، که از این قرارند: دست یافتن به صلح ، نه یک  صلح امپریالیستی، نه یک معامله بین قدرت های امپریالیستی درباره تقسیم غنایم بوسیله سرمایه داران و دولتهاشان، بلکه یک صلح پایدار و دموکراتیک،  که بدون انقلاب پرولتاری در یک سلسله کشورها نمیتوان به آن دست یافت.(7) در روسیه، پیروزی پرولتاریا میتواند در یک آینده بسیار نزدیک بدست آید، فقط اگر،از گام نخست، کارگران بوسیله اکثریت عظیم دهقانانی پشتیبانی شوند که در حال جنگ برای مصادره اراضی مالکان هستند(و برای ملی کردن تمامی زمینها..)8) در پیوند با یک انقلاب دهقانی، و پایه های آن، پرولتاریا میتواند و باید، با تهیدست ترین بخش از دهقانان متحد شود، و گام بعدی را به سمت کنترل تولید و توزیع محصولات اساسی ، به سمت ایجاد «خدمات عمومی کارگری» و غیره بردارد...سرتاسر این گامها و نیز گسترش آنها نشانه انتقال به سوسیالیسم خواهد بود، که در روسیه بگونه ای مستقیم ، با یک ضربه، و بدون اقدامات انتقالی، نمیتوان به آن دست یافت، اما همچون نتیجه ی این اقدامات انتقالی ضرورتی مبرم و کاملا قابل دستیابی  است... بنابراین، بگونه ای خلاصه، این برنامه ای است که ما، بر مبنای ارزیابی نیروی طبقات در روسیه و انقلاب جهانی، و همچنین تجربه ی 1871 و 1905، تنظیم کرده ایم. »(نامه پنجم، برگردان از متن انگلیسی کلیات آثار، جلد بیست سوم، ص 341-340، تاکیدها از لنین است).
اکنون خواننده خود میتواند داوری کند که لنین چه اقداماتی را انتقال به سوسیالیسم میخواند و در مقایسه با اینها آیا اقدامات مندرج در نامه سوم را میتوان سوسیالیسم خواند و یا خیر؟ 

ادامه دارد.

 م- دامون
شهریور 96
یادداشتها
1-    این بسیار جالب است که لووی در حالیکه لنین را متهم به چنین انحرافاتی میکند به ترتسکی عزیزش یک تاج گل هدیه میکند:« ترتسکی تنها(یا تقریبا تنها)استثنا در برابر این قانون آهنین بود و در کتاب نتایج و چشم اندازها... نخستین کسی بود که از دگم ماهیت بورژوایی - دموکراتیک انقلاب آتی روسیه فراتر رفت.»(همانجا، یادداشتها، ص 51 یادداشت 9).  منظور از «قانون آهنین»  و «دگم» چیست؟ اگر منظور این است که لنین و بلشویکها صرفا به یک مرحله ی انقلاب بورژوایی - دموکراتیک( بنا به نظر لووی یک «دگم») باور داشتند که این تحریف نظرات آنهاست. زیرا لووی خوب میداند که لنین و بلشویکها نمیگفتند که انقلاب روس صرفا یک ماهیت بورژوایی - دموکراتیک دارد. آنها میگفتند که انقلاب در روسیه دو مرحله دارد. یکی مرحله بورژوایی – دموکراتیک و دیگری مرحله ی پرولتری – سوسیالیستی که لووی خود به آن به عنوان «برنامه حداقل و حداکثر» اشاره میکند. از سوی دیگر، آیا چنانچه لنین و بلشویکها بخواستند به چنین «دگمی» اعتقاد نداشته باشند آیا باید میگفتند که انقلاب آتی روسیه ماهیت بورژوایی– دموکراتیک ندارد، بلکه ماهیت پرولتری– سوسیالیستی دارد؟ در این صورت آنها باید روی برنامه حداقل و حداکثر خط میکشیدند و صرفا به یک برنامه و یک انقلاب یعنی انقلاب سوسیالیستی باور میداشتند. اگر منظور این است که باید از این انقلاب بورژوایی - دموکراتیک در همان زمان یعنی در فرایند انقلاب 1905فراتر میرفتند، که ما میبینیم آنها در سال 1917 نیز آن هم پس از آن همه کار تبلیغی و ترویجی و بروز جنگ و انقلاب و قدرت دوگانه( و با توجه به سازش شوراها با حکومت موقت بورژوازی) نیز بسادگی نمیتوانند فراتر بروند، چه برسد در سال 1907-1905 که طبقه کارگر و مجموعه شرایط  بسیار ناپخته تر از فوریه1917 است.
2-     واژه «ماتریالیسم» پیش از «یعنی هوشمند» در عبارت دوم  صحیح  نیست و باید جای خود را به واژه ایده آلیسم بدهد. حال یا مشکل در ترجمه بوده و یا در چاپ؛ لووی هم در نوشته خود میگوید «برعکس به ایده آلیسم هوشمند یعنی دیالکتیکی نزدیک تر است». که خودش برعکس عبارت لنین است. زیرا لنین میگوید ایده الیسم دیالکتیکی به  ماتریالیسم دیالکتیکی نزدیک تر است و نه ماتریالیسم دیالکتیکی به ایده آلیسم دیالکتیکی. چنانچه این امر آگاهانه باشد، یک تحریف است در عبارت لووی  نقطه استوار و تکیه گاه ایده آلیسم دیالکتیکی است؛ در عبارت لنین نقطه استوار و تکیه گاه  ماتریالیسم دیالکتیکی است. 
3-    به عبارت دیگر، پیش از این دو ماه(و همچنانکه پایین تر خواهیم دید پیش از حدود دو هفته فاصله نامه ی سوم و نامه پنجم) از این قیود آزاد نشده بود. جالب اینکه لنین مطالعه ی هگل را طبق گفته ی حضرات درسپتامبر 1914 اغاز کرده و در ژانویه 1915 تمام کرده بود و اغلب همان نامه به گرانات را که لووی نیز به آن اشاره میکند، مدرک این تغییر نظرات در مورد دیالکتیک میدانند. از این دیدگاه لنین در ژانویه 1915 از قیود ماتریالیسم پیش دیالکتیکی رها شده بود اما از نظر سیاسی درکهای این ماتریالیسم پیش دیالکتیکی را تا نامه هایی از دور( نامه سوم) دارد.
4-    توجه کنیم که لنین تا «سر بزنگاه» هنوز همچون پیش میاندیشید.انسان یاد جناب دونایفسکایا و تغییر لنین در هنگام مطالعه ی فصل «مفهوم» در علم منطق هگل میافتد. آن یکی فلسفی بود این یکی سیاسی – تاکتیکی!؟
5-    لووی از یکسو نظر واقعی خود را سرراست و روشن نمیگوید و این در تمامی مقاله وی به چشم میخورد و از سوی دیگر نظرات مقابل را مداوما و  با عبارت بندی های متفاوت تحریف میکند.«انقلاب روسیه فقط میتواند انقلاب بورژوایی باشد».همان گونه که در بالا اشاره کردیم لنین و بلشویکها چنین باوری نداشتند(ما در ادامه بررسی مقاله لووی به ایده های اصلی دو تاکتیک سوسیال دموکراسی  در انقلاب دموکراتیک لنین مراجعه خواهیم کرد)از سوی دیگر اگر انقلاب نباید «فقط » بورژوایی باشد، آنگاه هم میتوان گفت« فقط  میتواند سوسیالیستی باشد» و این همان نظر کذایی ترتسکی و نیز لووی است. و هم میتوان گفت که نمیتواند فقط بورژوایی باشد بلکه میتواند دو مرحله ای باشد. یعنی بورژوایی– دموکراتیک و پرولتری – سوسیالیستی که به هم آمیخته اند.اما مرحله نخست آن فقط میتواند بورژوایی – دموکراتیک باشد. ما در بخش بعدی خواهیم دید که لنین گر چه تعدیلها و تغییراتی در تزهای مندرج در دو تاکتیک ... آنهم در وابستگی به شرایط عینی بوجود آورد، اما نه تنها در همان زمان بلکه حتی سالها پس از انقلاب اکتبر، بر ایده های اساسی مندرج در آن تاکید کرد.
6-    تاریخ این دو نامه، نامه سوم 11 مارس و نامه چهارم 12 مارس و نامه ی پنجم  26 مارس است.  
7-    منظور بین 11 تا 26  مارس یعنی به مدت دو هفته است. 
8-    یعنی در این نامه که در ماه مارس 1917 نوشته  شده است لنین هنوز اثرات مطالعه دیالکتیک را آشکار نکرده است و تابع همان «ماتریالیسم متافیزیکی» کذایی حضرات است.
9-    پایین تر خواهیم دید که «اقدامات مشخصی» که لنین «توضیح میدهد» صرفا در حوزه توزیع  وسائل مصرف است و ربطی به تولید ندارد، و لنین خود نیز بر این نکته تاکید میکند.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر