درباره ی سرمایه داری بوروکراتیک -
کمپرادور
و نقد نظریه ی گونزالو( صدر پیشین
حزب کمونیست پرو)
متن کامل
بخش نخست
گونزالو در مقاله “مسئله ملی” به سال 1974 حین بررسی
سرمایه داری بوروکراتیک چنین می نویسد:«منظور ما از سرمایه داری بوروکراتیک چیست؟
عبارت از آن سرمایه داری ای است كه امپریالیسم در كشور های عقب مانده گسترش می دهد، نوعی از سرمایه داری، شكلی خاص از سرمایه داری، كه به وسیله ی كشوری امپریالیست در كشوری عقب مانده ایجاد می گردد، چه آن{كشور عقب نگهداشته شده} نیمه فئودالی باشد، چه نیمه مستعمره.»
( سخنرانی صدر گونزالو در كنفرانسی كه به وسیله ی اتحادیه معلمان منطقه “هومانگا” در آیاكوچوی كشور پیرو، به سال 1974،برگزار گردیده بود - تمامی بازگویه ها از این متن است)
دراینجا نیمه فئودالی در مقابل نیمه مستعمره قرارداده شده است وسرمایه داری بوروکراتیک انگار به دو ساخت وصل می شود یا به ساختار نیمه فئودالی و یا به ساخت نیمه مستعمره.
این شکل درستی برای طرح و پاسخ به مساله نیست.
دراین جا ما به چهار مفهوم روبروییم:
یک - مستعمره
دو- نیمه مستعمره
سه- نیمه فئودالی
چهار- سرمایه داری بوروکراتیک
دو مفهوم نخست به رابطه ی کشور مزبور با امپریالیست ها اشاره دارد.
مستعمره به این معناست که کشورهایی که مورد اشاره هستند به وسیله ی امپریالیست ها اشغال نظامی شده اند و امپریالیست ها حاکم مطلق العنان هستند و نوکران آنها در کنار حضور نظامی آنها وظایف خود را انجام می دهند.
مفهوم نیمه مستعمره که ما به جای آن از مفهوم «زیرسلطه ی امپریالیسم »استفاده می کنیم اشاره به این دارد که کشورهایی که مورد بحث هستند دارای استقلال سیاسی ظاهری بوده اما در واقع و در تمامی روابط اقتصادی و سیاسی و فرهنگی خود زیرسلطه ی امپریالیست ها هستند. از این رو این خصلت یعنی نیمه مستعمره در مقابل مستعمره که به معنای اشغال نظامی است قرار می گیرد.
به این ترتیب در مقابل مستعمرات کشورهایی وجود دارند که سران آنها ظاهرا نماینده و برگزیده ی امپریالیست ها نیستند و از درون کنش های سیاسی کشور مثلا انتخابات ریاست جمهوری و یا انتخابات پارلمانی و یا کودتای داخلی(ظاهرا ملی و در واقع امپریالیستی ) وغیره برآمده اند و بنابراین ظاهر مستقل دارند اما در واقع از هر نظر و عمیقا وابسته به امپریالیست ها و نوکر و مزدور آنها هستند.
این دو مفهوم به ساخت اقتصادی مشخص حاکم در این گونه کشورها( فئودالی، نیمه فئودالی و سرمایه داری بوروکراتیک) اشاره نمی کنند بلکه به وابسته بودن آشکار و یا غیرآشکار آنها و حضور مستقیم و آشکار و یا حضور پنهانی و غیرمستقیم در تمامی جوانب اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و نظامی و اطلاعاتی اشاره می کنند. از این رو زمانی که ما مفهوم نیمه مستعمره را به کارمی بریم به این معناست که امپریالیست ها در تمامی روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و نظامی کشور مزبور نقش تعیین کننده دارند بی آنکه کشور را اشغال نظامی کرده باشند.
دو مفهوم سوم و چهارم به ساختار اقتصادی اشاره دارند.
کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره عموما دو ساخت اقتصادی دارند:
یک - نیمه فئودالی- نیمه سرمایه داری بوروکراتیک
و دو - نبود ساخت فئودالی و صرفا سرمایه داری بوروکراتیک.
در دوران کنونی کشورهای با ساخت نیمه فئودالی، عموما نیمه مستعمره( و نه مستعمره) هستند اما ممکن است که کشوری نیمه مستعمره باشد اما نیمه فئودالی به معنای وجود ساخت نیمه فئودالی( درمقابل نیمه سرمایه داری بوروکراتیک) در ساخت اقتصاد آن کشور، نباشد.
زمانی که می گوییم ساخت فئودالی در اقتصاد نداشته باشد به این معناست که روابط فئودالی بین مالکین زمین و دهقانان( در ایران با نام ارباب - رعیتی) وجود نداشته باشد. این به معنای نبود روابط و ستم ها فئودالی و نیمه فئودالی در دیگر روابط از جمله شکل های دیگری از آن در روابط اقتصادی روستایی( مثلا در شکل خرده مالکی) و نیز به ویژه در ساخت و روابط اجتماعی و سیاسی و فرهنگی(جهان بینی، روابط حقوقی و مذهبی و غیره) جامعه نیست. در واقع بسیاری از این روابط در این عرصه ها در کشورهای نیمه مستعمره وجود دارند و طبقات حاکم بوروکرات - کمپرادور حفظ آنها را برای بقای خود و امپریالیست ها لازم می بینند.
از این رو ما نباید این دو را به عنوان دو وجه در روابط کشورهای زیر سلطه در مقابل هم قرار دهیم و بگوییم یا نیمه فئودالی یا نیمه مستعمره.
اکنون می توانیم روابط موجود را برشماریم:
یک مستعمره- افغانستان و عراق و لیبی و سوریه در دوره ی اشغال امپریالیستی
نیمه مستعمره - تمامی کشورهای غیرامپریالیستی ( امپریالیست ها از درجه یک تا سه دارند)(1) که زیرسلطه ی غیر آشکار امپریالیست ها هستند.
ساخت های اقتصادی کشورهای نیمه مستعمره یا زیرسلطه امپریالیسم:
یک– نیمه فئودالی- نیمه سرمایه داری بوروکراتیک
دو – سرمایه داری بوروکراتیک
تمامی شکل های این دو نوع ساخت اقتصادی که در مستعمرات و نیمه مستعمرات موجودند وابسته به امپریالیسم هستند. نمونه نخست یعنی مستعمرات آشکارا و نمونه ی دوم یا نیمه مستعمرات غیرآشکار و به ظاهر مستقل.
به این ترتیب اگر بخواهیم بر مبنای ترم های پیشین، ساخت اقتصادی یک کشور زیرسلطه را بیان کنیم این گونه می شود:
کشور: نیمه مستعمره - ساخت: نیمه فئودالی- نیمه سرمایه داری بوروکراتیک
کشور: نیمه مستعمره- ساخت: سرمایه داری بوروکراتیک
زمانی که ما از کشور زیر سلطه ای که داری اقتصاد سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور است صحبت می کنیم در واقع داریم از کشوری نیمه مستعمره صحبت می کنیم که دارای ساخت اقتصادی سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور است. در چنین ساختی تضاد اساسی کار و سرمایه نبوده و به هیچ وجه انقلاب سوسیالیستی در دستور کار طبقه ی کارگر نیست بلکه انقلاب کماکان دموکراتیک نوین است و تمامی طبقات خلقی( کارگران، کشاورزان، خرده بورژوازی و سرمایه داران ملی که یا وابستگی به امپریالیسم ندارند و یا وابستگی جزیی دارند) در این انقلاب شرکت داشته و می توانند متحد شوند. برقراری جمهوری دموکراتیک به رهبری طبقه ی کارگر مرحله نخست این انقلاب و سپس انقلاب سوسیالیستی در دستورکار قرارمی گیرد.
به ادامه ی نظرات گونزالو برمی گردیم:
«اما صدر گونزالو برای آنكه نظریات اشتباه در خصوص سرمایه داری محض و خالص دانستن سرمایه داری بوروکراتیک را خاطر نشان كند، به تشریح و توضیح فرق می پردازد:
مسئله سرمایه داری بوروکراتیک مهم است، زیرا كه برای ما اجازه درک این موضوع را می دهد كه راه غالبی كه امپریالیسم در یک كشور عقب مانده اعمال می كند، در یک كشور نیمه فئودالی- نیمه مستعمره اعمال می كند كدام است.»
چنان که دیده می شود گونزالو اساسا وجود و رشد سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور را درکشورهای زیرسلطه به معنای وجود در ساخت اقتصادی کشور مزبور نمی داند. این در حالی است که سرمایه داری بوروکراتیک- صرفا سرمایه داران بوروکراتیک – کمپرادور در قدرت نیستند بلکه یک ساخت اقتصادی است.
گونزالو البته به طور غیرمستقیم به پذیرش سرمایه داری بوروکراتیک در ساخت اقتصادی اشاره می کند به این شکل که «سرمایه داری بوروکراتیک ... راه غالبی[است] كه امپریالیسم در یک كشور عقب مانده اعمال می كند، در یک كشور نیمه فئودالی- نیمه مستعمره اعمال می كند»
اگر جز این باشد آنگاه بخش سرمایه داری اقتصاد، تماما سرمایه داری ملی است و نه بوروکراتیک – کمپرادور.
حال می توان پرسید که آیا این راه غالبی که امپریالیسم در کشور نیمه مستعمره اعمال می کند تغییری در ساخت اقتصادی موجود یعنی نیمه فئودالی ایجاد می کند و یا خیر! اگرایجاد می کند منجر به چه وضعی می شود؟
اگر این منجر به همگونی روابط فئودالی و روابط سرمایه داری کمپرادوری شود، آنگاه این دو رابطه با یکدیگر در تضاد قرار گرفته و به مرور و با رشد سرمایه داری بوروکراتیک، این رابطه ی اقتصادی بر رابطه ی اقتصادی فئودالی غلبه می کند. از زمان غلبه ی سرمایه داری بوروکراتیک – کمپرادور دیگر نمی شود ساخت را«نیمه فئودالی» خواند.
از دهه های شصت میلادی به این سو در بخشی از کشورهای نیمه مستعمره این همگونی به نفع سرمایه داری بوروکراتیک – کمپرادور پیش رفت. نتیجه آن شد که سرمایه داری بوروکراتیک – کمپرادور در کشور نیمه مستعمره( یا زیرسلطه)بر نیمه فئودالیسم غلبه یافت. ساخت این گونه کشورها که یکی دوتا هم نیستند اکنون دیگر نیمه فئودالی نبوده بلکه سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور است. روشن است که وجه نیمه مستعمره ی این گونه کشورها تغییر کیفی نکرده و این کشورها کماکان نیمه مستعمره و زیرسلطه ی امپریالیسم هستند.
ما ترم سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادوررا از آن رو بر می گزینیم که این تئوری خصلت اساسی کشورهایی را که از فرایند نیمه فئودالیسم و نه نیمه مستعمره گذر کرده و در حالی که کماکان نیمه مستعمره(استعمار نو) هستند، ساخت اقتصادی شان دیگر نیمه فئودالی به مفهوم وجود رابطه ی استثماری میان دهقانان و فئودال ها نیست بیان می کند.
یادداشت بخش نخست
1- ما برای تشخص بخشیدن و ترسیم کلی حد و مرزها، کشورهای امپریالیستی درجه یک و دو وسه را از کشورهای نیمه مستعمره جدا می کنیم. در جزء برخی از کشورهای امپریالیستی درجه سو و حتی دو زیر سیطره ی امپریالیست های بزرگ ترهستند و آنها امور داخلی شان را کنترل می کنند.
بخش دوم
«با درک این مسئله ما قادر و مجهز به دانشی خواهیم بود كه به وسیله آن بر ضد تز سرمایه داری دانستن كاراكتر كشورها{ی دارای سیستم سرمایه داری بوروکراتیک} و سایر مشتقات سیاسی {آن تز} به مقابله برخیزیم.»
پذیرش تز سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور به معنای پذیرش «سرمایه داری محض و خالص» یعنی به مفهوم سرمایه داری صنعتی مستقل و قائم به ذات همچون کشورهای امپریالیستی نیست. سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور یک سرمایه داری عقب مانده ( عقب نگه داشته شده) و زیرسلطه ی امپریالیست هاست. کره جنوبی نمونه بارز این گونه کشورهاست و کشورهایی مانند برزیل و ایران و ترکیه، سنگاپور، مالزی، ... نمونه های دیگری از این رابطه ی اقتصادی هستند. کشورهایی مانند کوبا و یا ویتنام و یا کره شمالی با درنظر گرفتن تفاوت ها بین شکل سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور( تسلط بخش خصوصی یا دولتی) نیز از این زمره هستند.
به نظر نمی رسد که نیروهایی باشند( یا لااقل ما نمی شناسیم) که کشور نیمه مستعمره ای را دارای ساخت اقتصادی سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور بدانند اما تضاد آن را «کار و سرمایه» ارزیابی کنند. در حقیقت این بیشتر ترتسکیست ها و گروه های چپ نویی و مارکسی و از این قماش هستند که ساخت اقتصادی را سرمایه داری «خالص»( و نه سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور) و تضاد را هم «کار و سرمایه» می دانند.(1)
اما نیروهایی که به این ساخت اقتصادی باور دارند تضاد آن را کماکان بین طبقات خلقی یعنی طبقه ی کارگر، کشاورزان، خرده بورژوازی و سرمایه داران ملی با سرمایه داران بوروکراتیک- کمپرادور و امپریالیست ها دانسته و مرحله ی انقلاب را مرحله ی انقلاب دموکراتیک نوین یعنی انقلاب به رهبری طبقه ی کارگر ارزیابی می کنند.
گونزالو سپس می گوید:
«به منظور حصول نتیجه در این خصوص، ما چنین موضوع را به بررسی می گیریم:
برخی ها ضمن اذعان بر سرمایه داری بوروکراتیک دانستن كشوری، كاراكتر نیمه فئودالی- نیمه مستعمره یی آن را به فراموشی می سپارند، و می گویند كه كشوری كه سرمایه داری بوروکراتیک در آن مسلط بود، در حقیقت به گونه پنهانی یک ملت سرمایه داری است. این موضوع، اشتباه بوده، و قوانین تكامل اجتماعی كشور ما و كشورهای عقب مانده را به غافل می گردند.»
ما می توانیم و باید نظر خود را درمورد ساخت اقتصادی جوامع زیرسلطه( نیمه مستعمره یا مستعمره) با کشیدن خط و مرزهای مشخص با نظریات ترتسکیستی و چپ نویی و ... غیره مشخص کنیم. ما می توانیم و باید در حالی که تغییرات در ساخت اقتصادی کشورهای زیرسلطه را به نفع سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور به گونه ای توضیح می دهیم که نه زیرسلطه امپریالیسم بودن کشورهای مزبور- به این دلیل که موجود و واقعی است - نقض شود و نه در زمانی که روابط اقتصادی فئودالی در ساخت کشور وجود ندارد و ساخت کشور زیرسلطه سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور است مجبور باشیم از ترم نیمه فئودالی - نیمه مستعمره استفاده کنیم.
نکات اساسی مهم در درک نادرست از تغییرات در کشورهای زیرسلطه و سرمایه داری دانستن آنها( ترتسکیستی و رویزیونیستی) عبارتند از خلوص در سرمایه داری و نفی هرگونه وجوه فئودالی و نیمه فئودالی که پایین تر درمورد ایران به آنها اشاره خواهیم کرد و در واقع نفی هر گونه تمایز اساسی میان سرمایه داری کشورهای زیرسلطه و کشورهای امپریالیستی ، و بر این اساس تضاد اساسی جامعه را کار و سرمایه دانستن( که در مورد هر دو این جریان ها چنانکه گفتیم اساسا برای تقابل با جریان های مارکسیستی – لنینیستی - مائوئیستی است و نه به واقع باور واقعی به آن و عمل در جهت آن که در بهترین حالت می توانست شکلی از «چپ روی» به شمار آید، زیرا آنها درعمل اکونومیست و سندیکالیست - گاه با نام شورا - هستند) و سوم نفی هر گونه وابستگی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی به امپریالیسم و اساسا نفی زیرسلطه بودن- نیمه مستعمره - کشورهای مزبور.
به این ترتیب ما در حالی که می گوییم ساخت اقتصادی حاکم بر اقتصاد ایران سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور است، در حالی که بر این باوریم که وجه نیمه فئودالی در ساخت سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور تحلیل رفته است، در عین حال این کشورها را سرمایه داری به مفهوم نوع سرمایه داری کلاسیک یعنی سرمایه داری صنعتی خود رو نمی دانیم و به همین سبب در حالی که معتقد ایم که تضاد میان دهقانان و فئودال ها وجود ندارد چون این دو طبقه به شکل فئودالی آن دیگر وجود ندارند، اما در عین حال تضادهای جامعه را تضاد بین طبقه ی کارگر و کشاورزان( عمدتا خرده مالکین تهیدست، میانه و مرفه) و خرده بورژوازی و سرمایه داری ملی با سرمایه داران بوروکراتیک - کمپرادور و امپریالیست های پشتیبان آنها ارزیابی کرده و مرحله ی انقلاب را نیز انقلاب دموکراتیک نوین به رهبری طبقه ی کارگر می دانیم.
«حال آنكه، كاپیتالیسم بوروکراتیک چیزی سوای راهی كه امپریالیسم در كشور های نیمه فئودال- نیمه مستعمره با آن نفوذ می كند نبوده، و بدون شرایط نیمه فئودالی - نیمه مستعمراتی، امكان موجودیت یافتن كاپیتالیسم بوروکراتیک منتفی خواهد بود. لهذا، برای آنكه به وجود كاپیتالیسم بوروکراتیک پی ببریم، باید قبلا درنظر داشته باشیم كه ماقبل برآن، آن كشور نیمه فئودالیزم- نیمه مستعمره بوده است. »
این ها اشتباه است. از این دیدگاه مشخص نیست که اصلا روابط سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور چگونه در ساخت اقتصادی وجود دارد! و اگر بپذیریم وجود دارد آن گاه پرسش این است که این روابط چگونه جایگاهی در این ساخت دارند و تاریخ به وجود آمدن و رشد آنها چگونه بوده است و نقش شان چگونه بوده است. آیا آنها با روابط نیمه فئودالی در تضاد نیافتاده اند؟ آیا این روابط را در خود تحلیل نبرده اند؟ آیا جامعه حالت ایستا داشته است و هیچ گونه تغییری را نپذیرفته است و جوامع زیرسلطه ی کنونی درست همان ساختاراقتصادی پیش از جنگ جهانی دوم و دهه های شصت و هفتاد میلادی را دارند.؟
مائو در مورد ساخت اقتصادی چین می گوید:
«مردم چین قبل از رسیدن به پیروزی در سال 1949، برای برانداختن سلطه ی امپریالیسم و فئودالیسم و سرمایهداری بوروکراتیک در چین مجبور شدند که بیش از صد سال وقت صرف کنند و دهها میلیون جان آدمی قربانی دهند.» (سخنرانی در جلسه بوروی سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست چین در اوچان، 1 دسامبر 1958، آثار منتخب جلد 4 Tنقل شده در توضیح بر مصاحبه با خبرنگار امریکایی آنا لوئیز استرانگ)
پرسش این است که آیا ساخت اقتصادی کشورها از دهه پنجاه سده ی گذشته به این سو تغییری نکرده است؟ بله! در بسی از کشورها تغییر کرده است.
آیا در تمامی کشورهای زیرسلطه کماکان ساخت نیمه فئودالی حکمفرماست؟ خیر!
آیا سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور با ساخت نیمه فئودالی یک همگونی اضداد نیستند؟ بله!
آیا سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور زیرسلطه ی امپریالیسم درصورتی که رشد کند نمی تواند نیمه فئودالیسم را تضعیف کند و از بین ببرد؟ بله می تواند در خود مستحیل کرده و از ببرد. فئودال ها به سرمایه دار کمپرادور تبدیل می شوند و روابط سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور در اقتصاد روستایی جای نیمه فئودالیسم رامی گیرد.
آیا روابط سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور به معنای روآمدن تضاد کار و سرمایه است؟ خیر! به معنای رو آمدن تضاد کارو سرمایه نیست. گرچه به دلیل رشد طبقه ی کارگر و سرمایه داری، تغییراتی در ویژگی های جنبش انقلابی دموکراتیک و ضدامپریالیستی(بافت طبقاتی، شرایط و محتوی آگاهی سیاسی- انقلابی طبقه ی کارگر و کشاورزان و دیگر توده های زحمتکش و تهیدست شهری، دوره های گذار و انتقالی اقتصادی و سیاسی از سرمایه داری بوروکراتیک به سوسیالیسم و غیره...) می دهد و امکان رو آمدن و زمان تحقق انقلاب سوسیالیستی را نزدیک تر می کند.
آیا انقلاب سوسیالیستی است؟ خیر! انقلاب کماکان دموکراتیک نوین است.
و...
در ایران روابط اقتصادی نیمه فئودالی( یعنی روابط استثماری بین دو طبقه ی فئودال و دهقان) در ساخت اقتصادی روستایی ایران وجود ندارد. در کره جنوبی وجود ندارد در سنگاپور و ترکیه و بخشی از کشورهای دیگر وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد دارای نقش مهمی در ساخت افتصادی نیست. ما نمی توانیم ساخت اقتصادی این کشورها را با ساخت نیمه فئودال – نیمه مستعمره توضیح دهیم. در بهترین حالت می توانیم بگوییم نیمه مستعمره – نیمه سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور. مفهوم کمپرادو همان مفهوم نیمه مستعمره را در خود دارد. بنابراین زمانی که می گوییم سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور به همان مفهوم است. در عین حال زمانی که از مفهوم «زیرسلطه» استفاده می کنیم این نیز به همان مفهوم نیمه مستعمره است.
وجود روابط نیمه فئودالی در ساخت اقتصادی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی چگونه است؟
از دیدگاه ما انقلاب دموکراتیک نوین در ایران که ساخت اقتصادی آن یک ساخت سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور است، باید به مسائل دموکراتیک انقلاب از جمله رفع ستمگری ملی، قومی و مذهبی که از فئودالیسم باقی مانده اند، پاسخ دهد. دیگر مسائل و تضادهای ستم فئودالی و سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور عبارتند از:
یک - وجود نهادهای فئودالی مانند ولایت فقیه که جای سلطنت شاهی(«استبداد سلطنتی» نیز شکلی از روساخت فئودالی است)را گرفته و همچنین«دفتر رهبری» که در جمهوری اسلامی نقشی همچون «دربار شاه» را در حکومت استبداد سلطنتی دارد و نیز عمله و اکره ی آن مانند «شورای نگهبان» و «مجلس خبرگان» و کلا نهاد و دم و«دستگاه روحانیت»؛
دو- نقش مذهب در روساخت فرهنگی؛
سه- وجود نظام خرده مالکی پراکنده در کشاورزی که باید از دوره ی انتقالی تعاونی های کشاورزی عبور کند.زمین های بزرگ باید به مالکیت دولت در آیند.
چهار- ستم فئودالی( و سرمایه دارانه) بر زنان؛
پنج- وجود روابط نیمه فئودالی در مناسبات اقتصادی(کار و سرمایه) و ساخت اجتماعی( وجود روابط طایفه ای و عشیره ای، و نفوذ این روابط در خانواده، فامیل و اقوام، و همچنین در رابطه میان نسل ها و نیز با جوانان) و فرهنگی( سنت ها، آداب، باید ها و نباید ها) و غیره؛
سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور
شش- وجود یک طبقه بوروکرات - کمپرادور رانت خوار دولتی و خصوصی که از تسلط خویش بر دستگاه های حاکم و به ویژه دستگاه اجرایی استفاده می کند و موجبات رانت خواری به ویژه از فروش نفت را برای کمپرادورهای دو بخش دولتی و خصوصی(تولیدی، مالی و تجاری) فراهم می کند، اشکال اقتصادی و سیاسی و فرهنگی تسلط امپریالیسم در کنار تحمیل اقتصاد نفت فروشی و صنایع مونتاژی و روابط نابرابر در حوزه ی تولید، امور مالی و واردات و صادرات و... نماینده ی امپریالیسم یعنی دولت( به مفهوم کلی آن یعنی کل دستگاه حاکم) رانت خوار با عمله و اکره ی آن نماینده ی امپریالیسم در ایران است و ما به کرات در مقالات خود در مورد آن صحبت کرده ایم؛
پس از این مرحله، مرحله ی انقلاب سوسیالیستی فرا می رسد.
این دو مرحله را دیوار چین از یکدیگر جدا نمی کند بلکه به هم پیوسته هستند و در مرحله ی نخست که انقلاب دموکراتیک به رهبری طبقه ی کارگر جهت عمده است، عناصر سوسیالیستی به عنوان جهت غیرعمده وجود دارند و نیز عملا در چنین انقلابی بخش هایی از انقلاب سوسیالیستی تحقق می پذیرد. اساسا خود سلب مالکیت از سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور( خواه موسسات مالی و خدماتی و صنعتی و خواه کشاورزی) و در اختیار دولت جمهوری دموکراتیک به رهبری طبقه ی کارگر قرار گرفتن مالکیت آنها، یک اقدام ماهیتا سوسیالیستی است و...
هرمز دامان
خرداد 1404
یادداشت
بخش دوم1- ادعای اینان مبنی برتضاد کار و سرمایه بر مبنای یک باور واقعی و عمل در جهت تحقق آن نیست بلکه برای تقابل با دیدگاه های مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی طرح می شود. این جریان ها نه تنها کوششی درجهت آگاهی سیاسی- انقلابی طبقه ی کارگر در مخالفت با سرمایه داران، سازماندهی این طبقه و مبارزه ی سوسیالیستی نمی کنند بلکه مشتی علنی کار حراف اند که یا مبلغ اکونومیسم در طبقه کارگر هستند و یا نقش تخریب گر و عوامل امپریالیسم را در این جنبش اجرا می کنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر