۱۳۹۴ اسفند ۶, پنجشنبه

و در آینده، «خامنه ای» به جای خامنه ای انتخاب خواهد شد!؟



و در آینده، «خامنه ای» به جای خامنه ای انتخاب خواهد شد!؟ 


1


انتخابات مجلس و یا ریاست جمهوری  در ایران، در هیچ دوره ای و هیچ زمانی از آزادی تام وتمام برخوردار نبوده و این نا آزادی در انتخاب،  در حکومت اسلامی به اوج خود رسیده است. جدای از هر چیز دیگری، استبداد موجود در انتخابات بویژه خود را در این امر نشان میدهد که مشتی افراد قدرت خواه و مال پرست، در جایگاهی علی الظاهر قانونی قرار گرفته و از سیر تا پیاز انتخابات را رصد میکنند.


در دوران انقلاب مشروطیت،  شیخ مرتجع  فضل اله نوری، این نظریه را ارائه داد که شورایی از فقها شامل پنج  فقیه باید بالای سر مجلس باشند و قوانین ارائه شده از جانب مجلس را با فقه اسلامی (شیعه) مقایسه کنند و در صورت عدم خوانایی، آنها را به مجلس رد کنند و از آن بخواهند تا آنها را اصلاح کند، بطوری که با قوانین فقه خوانایی داشته و مخالف آنها نباشد. نظریه ای که با مخالفت روحانیون مشروطه خواه آنزمان روبرو شد.


اما پس از انقلاب، حکومت اسلامی این نظریه را که بخودی خود ارتجاعی بود، ارتجاعی تر کرد و نه تنها پنج فقیه را تبدیل به دم و دستگاهی کرد به نام «شورای نگهبان قانون اساسی» با بودجه ای  سرسام آور که  گوشه ای بنشینند و مفت و مجانی مال مردم را بالا بکشند،  بلکه کلی وظیفه به عهده این ارگان گذاشت که یکی از آنها «نظارت استصوابی» بود.


به این ترتیب  و در انتخاباتها گوناگون، این حضرات، طبق نظرات جناحی که حاکم بوده است، جز افرادی که خود قبول داشته و دارند و با آنها هم پیاله هستند، بقیه افراد را میباید رد صلاحیت کرده و مردم را که همیشه وقت کم دارند!، و چه بهتر، زیرا این نشان میدهد که همه درگیر کارند و مملکت مشغول است!،  از زیر بار چنین مسئولیتی در آورده  و کار ایشان را« اقتصادی و به صرفه» کنند. دیگر مطالعه مردم روی افراد کاندید شده، ضرورتی نداشت. زیرا چه بهتر از این فقهای «عالی مقام» که برای مردم و بجای مردم انتخاب کنند.


البته این میان، یک چند تایی کاندیدای«ناشناخته» که ممکن بود قبول نداشته باشند و باصطلاح از جناح آنها نباشد، برای آنها که زیادی «نق» میزنند و میگویند«این که همش شد از یک جناح»، زیر سبیلی در کنند که اگر هم  انتخاب شدند «وز وز» ایشان در مجلس، مخل آسایش و مال خوری های ایشان نشود. البته روشن است که آن کاندیداهای «ناشناخته» برای شورای نگهبان که تمامی اطلاعات را برای تایید یا رد افراد، از وزارت اطلاعات و سازمان های اطلاعاتی سپاه  و غیره میگیرد، چندان هم ناشناخته نبودند. زیرا کسی که از زیر «نظارت استصوابی» در میرود، باید گذشته اش معلوم باشد و خدمات «شایسته ای» به این حکومت جنایت و ننگ و نکبت کرده باشد و باصطلاح تعهد خود را بطور کامل نشان داده باشد.   


باری، حضرات  شورای نگهبان  عرق ریزان، کاندیداهای منتخب خود را برای منتخب شدن بوسیله مردم بسراغ مردم میفرستند و این پیام بسیار مهم را به آنها میدهند  که ما وظیفه ای که شما مردم بر دوش ما گذاشتنید به نحو احسن انجام دادیم و چون میدانستیم که شما دنبال«اصلح ترین» افراد میگردید ما نیز اصلح ترین کاندیداها را برای شما انتخاب کردیم. اکنون کار شما بسیار ساده و آسان گشته است. روز موعود بپای صندوق رای بیایید و به این کاندیدها رای دهید. البته هوش و حواستان را جمع کنید. زیرا ممکن است یک چند تایی  نااصلح  در میان این کاندیدها باشند که سازمان های اطلاعاتی ما درست نشناختنشان و از زیر تیغ ما رد شده اند. اینها در لیست مخالف لیست ما قرار میگیرند. به آنها رای ندهید. زیرا آنها ممکن است «انگلیسی» و یا «ضد ولایت فقیه» باشند!


 البته ایشان فراموش نمیکنند که این نکته را اضافه نکنند  و خطاب به مردم نگویند که ای مردم!  اگر کار داشتید و نتوانستید در انتخابات شرکت کنید، نگران نباشید! برادران پاسدار و بسیجی شما  که میدانند شما چقدر گرفتارید، جورتان را میکشند و چون حقیقتا میدانند رای شما چیست، هویتهای آن دنیایی شما را ملاک گرفته و بر طبق «مکاشفه» و« شهود» شناسنامه های شما را که بر سینه  فلک رسم است، بازیاب  کرده بجای شما، و بطور قانونی رای شما را به صندوق خواهند انداخت!


چنین است حکایت مضحکه گون  و نامطول انتخابات کنونی  در ایران!  با این وضع شرکت کردن در بیشتراین انتخاباتها، جز آنکه  دستاویزی باشد در دست این رژیم  برای قر قره کردن اینکه چقدر مردم قبولشان دارند، هیچ نتیجه ی بدرد بخوری عاید مردم نخواهد کرد. 


 


2


تکامل جریان رسمی اصلاح طلبان از 76 به این سو، دو سیر متفاوت را نشان میدهد:


حرکت به طرف نفی مبانی استبدادی رژیم ( ولایت فقیه، شورای نگهبان و...) و تمامی افرادی که از این مبانی دفاع میکنند از جمله رفسنجانی، و حتی گذر از خاتمی که برخی اصلاح طلبان در آن دوره، وی را راست میدانستند. این روندی است که تا انتخابات مجلس ششم ادامه دارد و در این انتخابات به اوج خود میرسد.


حرکت بطرف تایید نسبی تا مطلق تمامی مبانی استبدادی رژیم و از جمله ولایت فقیه، شورای نگهبان و مجلس خبرگان. این حرکتی است که ایشان پس از ترور حجاریان تا کنون و بویژه پس از سرکوب اعتراضات و خیزشهای سال 88 دنبال کرده اند. البته ما در مورد جریان رسمی اصلاح طلبی صحبت میکنیم که اکنون در صدر لیست مجلسش عارف قرار دارد. روشن است که اصلاح طلبان دچار تجزیه  ها و و «ریزش» های  گوناگونی شده اند و اکنون به جریان های مختلف و متفاوت تقسیم میشوند. اما سیر این تجزیه ها اینجا مورد بحث ما نیست.


در دوره های اخیر اصلاح طلبان خوار و ذلیل شده خواسته اند نشان دهند که این اتهامات به آنها نمی چسبد که  برانداز هستند و یا ولایت مطلقه فقیه و یا شورای نگهبان و مجلس خبرگان را قبول ندارند و نیز فعالیت در چارچوب قوانین کنونی کشور را برسمیت میشناسند و میخواهند ( گویا  با باز کردن بیشتر دست امپریالیستها در اقتصاد ایران) با فعالیت سیاسی در چارچوب قانون و استفاده از فرصتها، بتدریج امر دموکراسی را در ایران نهادینه کنند. البته، نا گفته نماند که  عده ای روشنفکر تدریج گرا که از انقلابات بشری خیری ندیده اند! و همچنین حضرات توده ای و اکثریتی و شرکا نیز که رهبری این اصلاح طلبان را بر خود پذیرفته اند- چشم حسود کور!- با دهانهای کف کرده بدنبال اینان و سیاستهای اینان روانند.


پس اصلاح طلبان که میخواهند به هر قیمتی در صحنه سیاسی و در قدرت باقی بمانند،  دست بدامن جناح لاریجانی و بخش هایی از جناح های حاکم شده اند و بسیاری از این حضرات  و مال دزدها را در لیست خود جای داده اند. این جنابان میخواهند نشان دهند که باصطلاح قواعد مبارزه انتخاباتی را بخوبی از دمکراسی های سرمایه داری امپریالیستی غربی یاد گرفته و در تاکتیکهای کنونی خود در استبداد ولایت فقیه بکار گرفته اند.   


اوج این تاکتیک «فوق العاده» که  دنباله انتخاب نورمحمدی برای وزارت دادگستری بوسیله روحانی است و براستی  چشم عالم را کور کرده، در انتخاب اشخاصی نظیر  محمدی ری شهری، فلاحیان و  دری نجف آبادی برای مجلس خبرگان  است. اصلاح طلبان که اکنون باید آنها را بر مبنای نام گذاری های  جناح های کنونی در سیاست ایران ، نه اصلاح طلب بلکه  در مقابل  جناحهایی که آنها «اصول گرایان  تندرو»  و «اصول گرایان  میانه رو» میخوانند «اصول گرایان راست» یا «رفوگر» خواند، از مردم میخواهند به آنها رای دهند تا اشخاصی نظیر یزدی و جنتی و مصباح به مجلس خبرگان نروند!  


گویا وجود مجلسی بنام «خبرگان» خودش بقدر کفایت تحقیر کننده ی رای دهندگان  نیست که این جریانها از مردم میخواهند بجای یک عده افراد بدنام و جانی از یک جناح ، افراد دیگری را که در بدنامی و جانی بودن دست کمی از دسته اخیر ندارند، بجای آنها به مجلس بفرستند!


 


3


تاکتیکی وجود دارد به نام انتخاب بین بد و بدتر! این تاکتیک در زمینه های مختلف و در مواقعی مشخص میتواند کاربرد داشته باشد. از این رو برخلاف هوچیان شبه چپ و شبه چپ های «کاغذی» که جاروجنجال راه میاندازند و این تاکتیک را مطلقا نادرست میدانند، ما باور داریم که این تاکتیک بخودی خود تاکتیک نادرستی نیست و در صورتی که درست و به موقع بکار برده شود میتواند نتایجی مثبتی داشته باشد. مثلا وضع را بسوی بدتر شدن شرایط برای نیروهای انقلابی تغییر ندهد، و ضمن ایجاد تنفس، شرایط  و وزن نیروها را به مرور به نفع نیروهای انقلابی و مترقی برگرداند. بر خلاف این هوچیان و کاغذی ها که بگونه زمختی با طناب دار اعدام شدن و در آتش سوختن را برای مثال انتخاب میکنند و آنها را یکسان قلمداد میکنند، از دیدگاه طبقه کارگر این اهمیت دارد  که او را قیمه قیمه یا سنگسارکنند، در آتش بسوزانند یا با گیوتین سرش را قطع کنند و بالاخره به گلوله  ببندند، با صندلی الکتریکی و یا با مقداری دارو اعدام کنند. بدون تردید اینها همه اعدام هستند و نتیجه آنهاجانباختن  است . اما این انواع تفاوت اعدام ها، نشان از انواع ساخت های اقتصادی واجتماعی و نیز طبقات گوناگون در سطوح مختلف تکامل  دارد. از این رو طبقه کارگر ترجیح میدهد که در برخی شرایط بین بد و بدتر، بد را انتخاب کند. 


 


4


به گفته لنین «هر حقیقتی اگر در آن افراط شود به اراجیف تبدیل خواهد شد». هر سیاست و تاکتیکی  حد و مرزی دارد، و اگر از مرزهایی که درون آن درست دانسته شده و کاربرد آن صحیح باشد، بیرون برود، آنگاه دیگر این سیاست و تاکتیک به اراجیف و لاطاعلات تبدیل خواهد شد. یکسوی آن تراژدی های دردبار است و سوی دیگر آن مضحکه.


این حکایتی است که در ایران بر سر این انتخاب بین بد و بدتر آمده است. این سیاست که میتواند در شرایطی درست تلقی شود، اکنون بوسیله اصلاح طلبان، بواقع به مشتی اراجیف تبدیل شده است. یعنی تبدیل شده به عکس آن از جانب حکام مرتجع ولایت فقیه که : «به مرگ میگیرمت تا به تب راضی شوی». اصلاح طلبان را طی این تقریبا بیست سال همواره به «مرگ» گرفته اند تا آنها به «تب» راضی شوند. و عجبا و اسفا که آنها همواره و بیش از پیش  به تب، «تبی» که در دوره پیشین «مرگ» بوده، راضی شده و تلاش کرده اند که  هر زمان مردم را نیز از مرگ ترسانده و به تب راضی کنند. شاید این حضرات در «تب»ی  که ارمغان  این حکام جانی است، امکان بهبودی بیمار را ملاحظه میکنند!


این مورد اخیر را ما نمیدانیم چه نام دهیم. اما حتی اگر قرار باشد یکی از این سه تن بجای خامنه ای و یا هر سه در شورایی به جای خامنه ای به عنوان ولی فقیه انتخاب شوند، تعویض آنها با اشخاصی نظیر دری نجف آبادی و یا محمدی ری شهری چه تفاوتی را موجب میگردد؟ آیا موجب این میشود که این جانیان با یافتن جاه و مکانهایی، نسبت به اصلاح طلبان  رفتار بهتری داشته باشند و یا شاید این حضرات اصلاح طلبان از جانب این اشخاص اخیر،  قول امتیازهایی را گرفته اند!؟


 چنانچه اصلاح طلبان موفق شوند مردم را برای رای  ندادن به این افراد به میدان کشند و در این مورد پیروز شوند، آیا این پیروزی نشانگر قوت اینان خواهد بود و مزه شیرین انتقام، دل  آنها راخنک خواهد شد؟


 خیر! مشکل که چنین  پیروزی هایی بتوان بادی به غبغب آنان اندازد و چیز دندان گیری نیز بدست مردم دهد.     


 


5


 آیا «اصلاح طلبان» مطمئن هستند که در آینده و زمانی که جناح حاکم آنها را به گوشه ای پرتاب کرده باشد، و برای مجلس یا ریاست جمهوری کاندیدایی برای آنها باقی نگذاشته باشد، و باصطلاح به مرگ گرفته تا به «مرگ» راضی باشند، «نوچه های خامنه ای» را بجای نوچه های خامنه ای انتخاب و «مرگ» را با مرگ تعویض نخواهند کرد!؟


هرمز دامان


اسفند 94


                                



 


 

۱ نظر:

  1. با سلام. در صورت امکان راه ارتباطی خود را در وبلاگ درج کنید...

    پاسخحذف