۱۳۹۴ بهمن ۲۳, جمعه

تراژدی و مضحکه ی جمهوری اسلامی(6) تضاد میان مردم با هیئت حاکمه جمهوری اسلامی


تراژدی و مضحکه ی جمهوری اسلامی(6)

تضاد میان مردم با هیئت حاکمه جمهوری اسلامی

سخن گفتن از این تضاد، بیان سوگنامه ای است جگرخراش از رنج های مردمی که  با آمال و آرزوهای فراوان انقلابی سترگ را به پیش بردند و حکومتی چنان سنگین بر شانه هاشان را، بر انداختند، اما آنچه از پس آن نصیبشان شد با آنچه درپی اش بودند چنان تفاوت داشت که مردم (حداقل بخشهایی از مردم و میان طبقات زحمتکش نیز) از انقلاب و کرده خود پشیمان گشته و به لعن و نفرین قضا و قدر پرداختند و چنان تمایلی نسبت به آنچه در رژیم  گذشته داشتند(مانند آزادی های اجتماعی) و اکنون آن را نیز از دست رفته میدیدند، در آنان ایجاد شد که رژیمی آن چنان مستبد و خونخوار، در نظرشان، بسی بهترآمد از آنچه اکنون همچون دیوی کریه منظر اینچنین در مقابلشان سربرافراشته بود و در استبداد و خونخواری باصطلاح  «روی آن رژیم را سفید» کرده بود. و اینک چنین عوض شدنی را نه نتیجه اقدام و داشته های موجود خود، بلکه توطئه ای از جانب امپریالیستها میدیدند و هم آنها را مسبب همه ی بدبختیهای خود دانستند، که گویی آنکه را میخواست ایران را پیش برد و سربلند و آباد کند، برداشته بودند و آنرا که ایران را به پسگرد دچار کرده و به قرنها پیش بر میگرداند، به جای آن بر آنها حاکم کرده بودند. (1)

چنانچه بخواهیم از این تضاد سخن برانیم باید تمامی شرایط کار و فعالیت و زندگی تمامی طبقات و تمامی بخشهای جامعه همچون زنان و جوانان، و تمامی ملتها، گروه ها و فرق اجتماعی، سیاسی و فرهنگی تمامی ایران را، در این سی و اندی سالی که این حکومت بر سرکار بوده از نظر بگذرانیم؛ زیرا تقریبا هیج طبقه ی خلقی، هیچ بخشی از جامعه، هیچ ملتی از خلق ایران، هیچ  گروه و فرقه ی ملی، مذهبی، سیاسی، فرهنگی و هنری و حتی ورزشی جامعه نیست که از استثمار و ظلم و ستم این کهنه پرستان و مومیایی های عهد عتیق که همچون کنه به مال و قدرت چسبیده اند، در امان بوده باشد. سی و اندی سال تسلط این حکام بر این جامعه میگذرد، و جدای از بازداشتها، زندان ها و مجازات هایی که در قساوت و کراهت دست رژیم های قرون وسطا را بسته است و... تقریبا مشکل بتوان روز و یا هفته ای یافت که حکام این رژیم برای حفظ خود بر قدرت، خونی نریخته و کشتاری نکرده باشد. بیهوده نیست که مردم نام این رژیم را «آبادگر گورستانها» نام نهادند.

اما، تمامی ادبیات سیاسی گروه های مدافع تمامی طبقات خلقی و نمایندگان ملیتها  و گروه ها و فرق مذهبی بعد از انقلاب، حکایت این ظلمها و جورهاست و خون ریختنهاست و کمتر نقطه و نکته ای است که از چشم پوشیده مانده باشد و به بیان در نیامده یاشد. از این رو ما به تکرار آنچه گفته شده، دست نخواهیم زد و به اشاراتی نام وار و گذرا بسنده کرده و تنها بر سر چند نکته، کمی تامل خواهیم کرد.

 

طبقه کارگر

تردیدی نیست که یکی از حاملین بار سنگین تمامی فشارهای اقتصادی- سیاسی و فقر و فلاکت جانکاه و روزافزون، در دوران اخیر، طبقه کارگر ایران بوده است. این طبقه یکی از بی چیزترین و بی حقوق ترین طبقات در جامعه ایران است و این  نداری و بی حقوقی در استبداد حکومت اسلامی به حد اعلای ممکنه خود رسیده است. چندانکه خواست حقوق عقب افتاده از جانب کارگران و یا مخالفت با اخراج گروهی و «قرادادهای موقت» و «سفید» در این حکومت جرم تلقی میشود، و اگر کارگران نماینده و یا نمایندگانی از میان خود انتخاب کنند که چنین اموری را پی گیری کنند، کار آن نمایندگان نخست به بازداشت و زندان، و نهایتا بیکار شدن میانجامد. و چنانچه کارگران برای حقوق صنفی خود از قبیل تدوین حداقل حقوق با شرکت نمایندگان  کارگران، افزایش دستمزدها، بهبود شرایط کار، تقلیل ساعات کار، آزادی اعتصاب و یا حق سندیکا، آزادی دوستان زندانی خود و چیزهایی مانند اینها مبارزه کنند، علیه «حکومت قران»  و «حکومت الهی» برخاسته اند و دیگر به احتمال به یقین تبدیل به عمال بیگانه و ضد انقلاب میشوند و اگر از آسیب های بدنی در امان بمانند، باید زندان های طولانی از سر بگذرانند.

علی رغم همه ی این فشارها، در طول این نزدیک به بیش از سی سال که از عمر این حکومت فاسد میگذرد(دراین میان تنها طبقه کارگر تا حدودی مزه آزادی را آنهم در همان سه سال نخست انقلاب چشید) مبارزه طبقه کارگر ادامه داشته و دارد. این طبقه در عین تحمل رنج و مرارات فراوان و سختی های زندگی کردن با چیزی کمتر از حداقل معیشت و فشارهای سیاسی ای که در این سالیان دراز بر گرده ی وی سنگینی کرده، مداوما برای دفاع از موقعیت خود و بهبود آن مبارزه کرده و بسیاری از پیشروان خود را بشکلهای مختلف(کشتن، زندان، بیکاری و غیره) از دست داده است.

 

جنبش کارگری در زیر سرنیزه 

چنانچه ما این دوره 94-60  و بویژه سالهای 94-76 را که در مجموع و ظاهرا دوره ثبات جمهوری اسلامی است با دوره 56-32  مقایسه کنیم که حکومت شاه سابق از ثبات نسبی برخوردار بود، از نظر کمی و کیفی تغییرات چشمگیری را در جنبش کارگری مشاهده خواهیم کرد:

افزایش چشمگیر اعتراضات: از لحاظ تعداد دست از کار کشیدن و بشکلهای مختلف اعتصاب کردن، متینگ های کوچک و بزرگ ترتیب دادن، تظاهرات و جاده بستن، جمع شدن در جلوی ارگانهای مسئول، شورش و زدخورد خیابانی و شهری و خلاصه هر گونه شکل تا کنون موجود و ممکن اعتراضی، تقریبا با آن دوره غیر قابل مقایسه است. در آن سالها، چنین تعدادی از اشکال اعتراض (گرچه بیشترآنها اشکالی ابتدایی هستند) صورت نگرفت. این امر نشان میدهد که کارگران تحت شدیدترین فشارهای اقتصادی هستند. فشارهایی غیر قابل قیاس با آن دوره! (2)

افزایش میزان شرکت کنندگان: تعداد کارگران شرکت کننده  در این نوع گردهمایی ها، اعتراض ها و اعتصاب ها به هیچوجه با آن سالها قابل مقایسه نیست. این امر از یک طرف در ارتباط است با گسترش کارگاه ها و کارخانه های کوچک و متوسط و افزایش جمعیت کارگری ایران و از سوی دیگر، شرایطی مانند عقب افتادن حقوق ها که گاه تا یکسال و بیشتر کشیده شده است، و یا «تعدیل نیروی انسانی» یعنی اخراج بخشی از کارگران و نیز بستن کارخانه ها و بیرون کردن گروهی کارگران، که کارگران تنها به امید دریافت حقوق و تداوم کار موسسه، کارخانه و یا کارگاه، بکار خود ادامه داده اند.

این امر هم به فشارهمه جانبه اقتصادی ای بر میگردد که در این دوران به طبقه کارگر وارد شده و فقر روز افزونی که به این طبقه تحمیل شده و میشود و هم به بیکاری گسترده ای که جامعه را فرا گرفته است.

 خواستها: مرکزی ترین خواست بیشتر این اعتراضات، همانا عقب افتادن حقوق هاست که در جمهوری اسلامی و بویژه در مورد کارگران موسسات متوسط وکوچک  به امری عادی تبدیل شده است. در این دوره با حقوق نمیشود زندگی کرد، چه برسد بدون حقوق و زندگی برای ماهها!

دومین خواست کارگران، اعتراض به  اخراج و یا بسته شدن کارخانه هاست که در سالهای اخیر  تا حدودی متاثر از وضع  تحریمها و سیر نزولی واردات و صادرات در جمهوری اسلامی و نیز فشارهایی است که از سوی سرمایه های بزرگ که بویژه در انحصار جناح خامنه ای و پاسداران است بر سرمایه های متوسط و کوچک وارد میشود و نیز چرخش نسبی اقتصاد از تولید به تجارتی در دست مال پرستان و نمایندگان «حکومت خدا» بروی زمین.

سومین خواست مهم کارگران لغو قراردادهای موقت و سفید بین کارگران و کارفرمایان است که میخواهند از آب گل آلود بی حقوقی کارگران در جمهوری اسلامی ماهی بگیرند، و لذا در تمامی زمینه ها تلاش میکنند کارگران را به عقب برانند و بیشترین سود را از اوضاع موجود از گرده ی آنان بیرون بکشند. این قراردادها موجب آن میگردد که بواسطه رقابت میان کارگران و از ترس اخراج، حداعلای کاری( و گاه مافوق طاقت انسان)که میتوانند برای کار فرما انجام دهند، انجام دهند. بواسطه این قراردادها، بیکار شدن همواره آنها را تهدید میکند و هر گونه اطمینانی را به آینده را در آنها از بین ببرد.  این وضع اسفناک و فلاکت و فقر، کارگران را دچار سرگردانی کرده است. برخی کارگران با یک شغل نمیتوانند امرار معاش کنند، از این رو، شغل دومی برای خود دست پا میکنند. و برخی چنان چه بفهمند بیکار شده و یا بزودی بیکار خواهند شد یا خودکشی میکنند و یا کارشان به بیمارستان کشیده خواهد شد.

اشکال مبارزه: همانگونه که اشاره کردیم این اشکال از شکلهای ساده ای مانند عریضه نویسی و جمع شدن در مقابل ارگانهای مسئول(از استانداری و وزارت خانه تا مجلس) آغاز شده و تا اعتصاب، تظاهرات و جاده بستن پیش رفته و گاه به شورش و زد و خورد با نیروهای انتظامی و بسیجی و پاسداران کشیده شده است.(مهمترین نمونه این آخری شورش کارگران در شهر بابک در سال 1382میباشد.)  

چنانچه به این اعتراضات  بنگریم، خواه از نظر کمیت، یعنی تعداد اعتراضات و تعداد شرکت کنندگان که تمامی اقشار کارگری از پیشروترین تا رشد نیافته ترین کارگران را در بر میگیرد و خواه کیفیت آنها، یعنی محتوی و مضمون خواستها، درجه اتحاد کارگران و تشکل آنها، و اشکالی مبارزه ای که کارگران برای رسیدن به خواستهای خود دنبال میکنند، آنها را غیر قابل مقایسه با دوره 56-32 مییابیم. لذا این امر حداقل در محدوده ی معینی، نشان از رشد کمی و کیفی جنبش کارگری دارد.

از سوی دیگر اگر این حرکات را که تقریبا از سال 1376 شکل علنی و گسترده یافت، با زمان سه ساله انقلاب 60-57 مقایسه کنیم آنگاه میبینم که خواه از نظر کمیت (تعداد اعتراضات، تعداد کارگران شرکت کننده) و نیز کیفیت( بافت کارخانه ها و موسسات شرکت کننده در اعتراضات، مضمون خواستها، درجه ی اتحاد و تشکل و نیز اشکال مبارزه) گسترش، عمق و شدت کمتری دارند،

ضمنا این نیز روشن است که گرچه اعتراضات دوره 56-32  و نیز دوره اخیر، خودبخودی بوده اند، اما اعتراضات دوره 60-57 به مرور تحت رهبری تشکلات کارگری همچون شوراهای  و سندیکاهای کارگری و پیشروترین کارگران، که بسیاری از آنها اعضا و یا هواداران سازمان کمونیستی بودند، قرار گرفتند. 

 

نکات قوت و ضعف جنبش کارگری کنونی

مهمترین نکته در قوت این اعتراضات این است که آنها در شرایطی صورت میگیرد که یکی از خونخوارترین رژیمهای تاریخ ایران یعنی  جمهوری اسلامی سر کار است؛  حکومتی که حکام مال پرست و قدرت پرست آن، شمشیر در دست، خود را «حکومت خدا و پیغمبر و قران» در ایران و روی زمین میخوانند و هر گونه اعتراضی را بر علیه خود، اعتراضی بر علیه خدا و پیغمبر و قران خطاب میکنند. این حکومت، از تمامی امکانات ممکنی که برای تحمیل استبداد خود و خفه کردن مردم در اختیار دارد، در نهایی ترین حدود آنها استفاده کرده است، تا امکان کوچکترین تحرکی را از طبقه کارگر و توده های مردم سلب کند؛ یعنی از تدوین قوانین ضدکارگری کار گرفته تا تهاجم انواع و اقسام سازمان های اطلاعاتی، دادگاهها، نیروهای انتظامی و نظامی. نتیجتا، مبارزات کارگران و این که کارگران برای بدست آوردن حقوق خود، در چنین شرایط خفه کننده و مرگباری دست به مبارزه میزنند، در خور تحسین و ستایش است و نشانگر آنست که فشار به این طبقه بسیار شدید  است و کارد به استخوان رسیده و نیز این طبقه هیچ ترس و واهمه ای از حکومت خرافات و شمشمیر ندارد.

دیگر از نکات قوت، گستردگی اعتراضات و تداوم آنهاست. دلیل این امر وضع نابسامان اقتصادی است که یکی از مشخصه های آن برای کارگران عقب افتادن حقوق ها و یا اخراج گروهی است. اینکه یک یا دوبار، و اینجا و آنجا، حقوق ها عقب بیفتد و یا در برخی از دوره ها، بویژه  دوره های بحران اقتصادی، کارگران بیکار شوند، برای نظام های سرمایه داری تحت سلطه و نیز امپریالیستی امری عادی است، اما اینکه چنین امری در دوره ای تقریبا بیست ساله ادامه یابد و بسیاری از موسسات کوچک و متوسط را در بر بگیرد، وضعی غیر عادی است. گستردگی و تداوم این اعتراضات و اینکه به مرور به بخشهای دیگر سرایت کنند، و البته با توجه به اوضاع سیاسی جاری و وضع جناح حاکم در مجموع، چنان رژیم را دچار هراس کرده که به شدت درگیری و جلوگیری از هر حرکت اعتراضی، حتی کوچکترین کارگاهها افزوده است. هر جا اعتراض کارگری جدی ای هست، رژیم با سپاه و بسیجش به سرعت دست  به لشکرکشی میزند.

درگیر شدن کارگران ساده  در این اعتراضات. که این امر با توجه به تقاضاهای ابتدایی کارگران در بیشتر این اعتراضات است.

 از لحاظ برخی خواستها. این نوع خواستها در این حکومت تقریبا بعید به نظر میرسید که بتواند تقاضا شود و به نتیجه برسد. یکی از بهترین خواستها در این جنبش، خواست تشکلات کارگری و سندیکا است که البته بطور محدود و در حد موسسات و کارخانه های چندی وجود داشت و در موارد نادری همچون شرکت واحد و یا نیشکر هفت تپه و...به نتیجه (گرچه نه چندان ایده آل) رسید. و این امر البته با مبارزات طولانی و پیگیرانه و آسیب دیدن و زندانی شدن بسیاری از پیشروان این طبقه صورت گرفت.

ضعفهای اساسی این جنبش  که بسیار گسترده است اینهاست:

اولا، این مبارزات کارخانجات بزرگ را در بر نگرفته و کماکان در کارخانه ها، کارگاه ها و موسسات و پروژه های متوسط و کوچک صورت گرفته و میگیرد.

این در حالی است که اعتصابات و شورشها در در دوران شاه، گاه کارخانه ها و موسسات بزرگ را در بر میگرفت و از سوی دیگر در دوره 60-57 مبارزات اساسا در کارخانجات و موسسات بزرگ که تشکلات عالی طبقه کارگر در نتیجه انقلاب در آنها ایجاد شده بود، گره خورده بود. این امر نشان میدهد که اولا حکومت تلاش کرده تا کارگران این واحدها، وضعی مانند کارگران کارخانه های کوچک و متوسط پیدا نکنند و باصطلاح کاری نکند که آنها به اعتراض و اعتصاب بر خیزند. دوما، نشان از فقر کشنده ای است که تمامی طبقه کارگر را تهدید میکند، لذا کارگرانی که سر کارند نگران از بیکار شدن، به آنچه دارند اکتفا میکنند و تا حدودی فشارها را تحمل میکنند.

دوما، کارگران متحد نیستند و بندرت از مبارزات یکدیگر پشتیبانی میکنند. این امر جدای از دلایلی که در بالا بیان کردیم (یعنی فقر و بیکاری تهدید کننده) بطور عمده به حکومت بر میگردد که از یکسو با اجرای سیاست خصوصی سازی و سپردن بخشهایی ازکار به پیمانکاران و مقاطعه کاران تلاش کرده که هم بار حقوقی و مزایای  کارگران رسمی را از دوش خود بردارد و سود بیشتری نصیب خود کند و هم کارگران را قطعه قطعه کرده و از تجمع و یگانگی منافع و تشکل آنها جلوگیری کند. همچنین حکومت با تحمیل استبداد و دیکتاتوری به کارگران، مانع اساسی رشد آگاهی و تشکل آنها، گشته است.

 سوما، بندرت خواستهایی که موجب ارتقا و بهبودی اوضاع معیشتی کارگران را در بر گیرد در آنها وجود دارد. خواستهایی همچون افزایش حقوق و ساعات کار و شرایط کار. این امر به آن دلیل است که عجالتا کارگران مجبورند کلاه شان را نگاه دارند تا باد آنرا نبرد. لذا وقتی کارگران حقوق های عقب افتاده خود را بزحمت میگیرند و بسیاری کارخانه ها، خود میخواهند تعطیل شوند و یا تعداد کارگران خود را باصطلاح تعدیل و کم کنند، چه جای ابراز خواستهایی بالاتر در جهت بهبود وضع معیشت کارگران!

چهارم، جز در برخی موسسات انگشت شمار، خواستهای تشکلهایی همچون سندیکا مطرح نمیشود. این امر، به بافت متوسط و کوچک کارگاه ها و کارخانه هایی بر میگردد که کارگران آنها دست به اعتراض میزنند، و اینکه در این نوع  کارگاه ها و کارخانه ها، تقاضاهایی همچون خواست سندیکا  عموما سابقه ندارد و دیر جذبتر است. افزون بر این، شرکتها و موسساتی که دنبال تشکل سندیکایی رفتند و باصطلاح نمونه های پیشرو جنبش کارگری شدند همچون شرکت واحد و یا نیشکر هفت تپه تحت شدیدترین فشارهای ممکن قرار گرفته و میگیرند تا از این لحاظ درسی باشند برای بقیه کارگران که این گونه خواستها و فعالیتها را نداشته باشند .

پنجم: تهدید های مداوم رژیم و نیروهای پاسدار و دستگیری نمایندگان کارگران و غیره، کارگران را مجبور کرده که در بسیاری مواقع حتی از انتخاب نماینده سرباز زنند و همگی با هم تقاضاهای خود را طرح نمایند. گرچه این امر تا حدودی پیشروان کارگران را در امان نگه داشته، اما از سوی دیگر مانع حرکت های متشکل کارگران، ارتباط با کارخانه های دیگر و تکامل آنها میشود.

پنجم: اشکال مبارزه عموما در ابتدایی ترین اشکال خود بوجود میآید. شکلهای مبارزه عموما در حد عریضه نویسی و یا جمع شدن در محلی برای زمان کوتاه محدود میگردد و بندرت شکلهایی  جدی تر مبارزه را اتخاذ میکند.

و بالاخره ششم، تقریبا بطور مطلق از سیاست فاصله گرفته و از ابتدا اعلام میکند این اعتراض هیچ ربطی به سیاست ندارد و هیچ گروه سیاسی وابسته نیست. و این در حالی است که جناح حاکم احزاب خود را دارد و از تمامی اشکال تشکل خود برای پیشبرد منافع اقتصادی و سیاسی خود استفاده میکند.

 

کارگران پیشرو و فعالین کارگری

بار اصلی رشد نکات قوت و بر طرف کردن ضعفها به عهده پیشروان طبقه کارگر و فعالین کارگری است. در دوران کنونی  بیشتر پیشروان و فعالین کارگری بصورت علنی فعالیت میکنند و عموما هم  از سوی رژیم شناسایی گردیده اند.

پیشروان کارگری را میتوان به چند دسته تقسیم کرد: بخشی از این پیشروان از میان کارگران هستند و بی تعلق گروهی و سازمانی و در حال حاضر صرفا برای منافع اقتصادی صنف خود و گاه تنها برای موسسه، کارگاه و یا کارخانه ای که در آن کار میکنند، مبارزه میکنند. بخشی از اینان در بهترین حالت فعالیتهای خود را تا حدود سندیکا و یا انجمن های صنفی کارگری پیش میبرند و یا ارتقاء میدهند. بخشی دیگر قادرند در شرایط معین افکار خود را تکامل داده و به دیدگاههای سیاسی – انقلابی کمونیستی تکامل بخشند.  

گرو ه دیگر، فعالین کارگری، وابسته به گروه های سیاسی هستند. بسیاری از اینان صادقانه در جهت خواستهای کارگران و سازمان دادن آنها مبارزه میکنند و عموما از دل و جان نتایج آن، چون مورد ضرب و شتم، بازداشت، زندانی شدن و اعدام را میپذیرند. بخشی از این فعالین، هوادار سازمانهایی هستند که  گر چه کوچکند اما دارای جوهره انقلابی و یا مترقی هستند و قابل اتکا. بخش دیگری از آنها، هوادار آن گروه ها و سازمانهای سیاسی باصطلاح چپ خارج از کشور است که عمده ی رهبری  آن ها را فسیلهای بظاهر چپ تشکیل میدهند. این دسته های سیاسی از توده ای و اکثریتی و اقلیتی و راه کارگری گرفته تا گروه های جوراجور ترتسکیستی - حکمتی که بیشتر رهبران آنها مزدوران کشورهای امپریالیستی هستند، از لحاظ تئوریک - سیاسی در منجلاب غرقند و در تشکلاتی بسر میبرند که بی در و پیکرند و به همه چیز شباهت دارد جز به یک تشکل و حزبی که بخواهد برای تغییر بدرد بخوری در جامعه مبارزه کند. بندرت میان آنها مبارز صادقی یافت میشود که هنوز نفمیده باشد، پیرو چه خطی و چه کسانی است!

با این وضعیت، سموم این گروه های هوچی که بهترین و سالم ترین آنها و در بهترین حالت یک سوسیال دمکرات هست، بداخل میاید و فعالین کارگری پیرو آنها را به انواع و اقسام تئوری های رویزیونیستی ، ترتسکیستی و سوسیال دمکراسی آلوده میکند. لذا پوسته ای که فعالیت این فعالین را دربر گرفته، از یک سو سکتاریسم و از سوی دیگر اکونومیسم است. فعالیت اینها در بهترین حالت فعالیتی است که در چارچوب وضعیت کنونی میگنجد و بهیچوجه راه به آینده نمیبرد. و این اشکالات از موانع اصلی امکان فعالیت در راه اتحاد کارگران در تشکلات صنفی و ایجاد اتحادی بالاتر در حزب انقلابی کمونیستی، و تکامل جنبش کارگران و آماده کردن آنها برای دوران ها و شرایطی است که میتوان و باید به قصد گرفتن قدرت سیاسی دست به تعرض زد.

 

پروژه های امنیتی رژیم برای کارگران و چرخش های جنبش کارگری

 جدای از نکات امنیتی مورد نظر رژیم جمهوری اسلامی که در بالا به آن اشاره کردیم، نکته ای که باید مد نظر قرار گیرد، تلاش رژیم برای محدود و محصور کردن کارگران در حول و حوش ابتدایی ترین خواستهای صنفی و مجبور کردن کارگران به دوری از هرگونه تعلق سیاسی و راه دادن و یا سخن گفتن از از هر نوع دیدگاه سیاسی است. این شیوه که با نگاه داشتن شمشیر اتهام «ضد انقلاب» و«مزدور دشمن» بر بالای سر کارگران به نتایج دلخواه میرسد، موجب آن گشته که کارگران از آغاز، حرکت خود را صرفا برای خواستهایی اقتصادی عنوان کنند. آنها از هر گونه وابسته بودن به گروهها و غیره خود را مبرا کرده و با شعارها و یا پلاکاردهایی این نکات را مدام ذکر میکنند.

این گونه محدود کردن بی اندازه طبقه کارگر در ایران، همواره نتایجی معکوس داشته است. به محض اینکه رژیم و نیروهای پاسدارش، نتوانند شرایط ثبات را تداوم بخشند و کار به از هم گسیختگی و بروز جنبش ها و شورش ها گردد، وضع کاملا برعکس میشود. کارگرانی که بزور  سر نیزه و تفنگ و بازداشت، زندان و بگلوله بستن تجمعاتشان و اعدام و غیره، امکان مبارزه برای ابتدایی ترین خواستهای خود را نمی یابند و در هر حرکت خود، بناچار باید از انتخاب نماینده و سخنگو برای مبارزات خود، و چک وچانه زدن ها خود داری کنند، و نیز باید از سیاست و گروه های سیاسی بطور مطلق دوری جویند، به محض اینکه ورق برگردد نه تنها خواستهای اقتصادی، سیاسی گسترده ای را مطرح میکنند، نه تنها به سیاست در ابعاد بسیار گسترده وارد شده ، بلکه در چنان اوضاعی از احزاب سیاسی، دوری که نمیجویند،هیچ، بلکه پیشروان آنها دسته دسته و با تمایل به تشکیل حزب طبقه شان، به گروه های سیاسی انقلابی میپیوندد و از طریق آنها تقاضاهای دموکراتیک و سوسیالیستی انقلابی خود را مطرح میکنند.

 بنابراین و بر مبنای دو دوره سفت شدن کمربندها از جانب حکومت ها، و شل کردن آنها از جانب توده ها، دو وضعیت کاملامتفاوت برای جنبش کارگری ایران رقم زده شده و میشود: وضعیت مبارزه در ابعاد محدود اقتصادی وعموما شکلهای مسالمت آمیز و، وضعیت مبارزه گسترده در ابعاد سیاسی و شکلهای متعرضانه و قهر آمیز سیاسی.

کافی است به تجارب دوران رژیم وابسته به امپریالیسم شاه سابق نگاه کنیم. این نظام برای مدت دو دهه کارگران را از هر لحاظ و از هر گونه حقوقی محروم کرد تا جایی که کارگران نه حق اعتراضی داشتند و نه حق اعتصابی. در صورت بروزاعتصاب، نیز رژیم شاه آنها را به گلوله می بست. جاسوسان رژیم در همه کارخانه ها بودند و کوچکترین صدای پیشرویی را خفه میکردند. و خلاصه این طبقه به مدت دو دهه در بدترین شرایط حقوقی از لحاظ صنفی و سیاسی بسر برد.

ولی با اولین جرقه های انقلاب و سست شدن بندهای رژیم، این طبقه تکان خورده و به مرور به سوی ابراز خواستهای خود قدم برداشت. در نیمه دوم سال انقلاب، مشکل بتوانست جایی را یافت که کارگران برای خواستهای خود تلاشی و اعتراضی نکرده باشند. از خواستهای اقتصادی کوچک تا خواستهای سیاسی بزرگ. و این خواستهای سیاسی تا مرز تقاضای سرنگونی رژیم پیش رفت و کارگران خواه از طریق اعتصابات و خواه از طریق تظاهراتها، شورشها و قیامها جزء بدنه اصلی انقلاب بودند. از لحاظ سازمانهای سیاسی انقلابی نیز، گر چه پیش از انقلاب، تشکلات و محافل کارگری - کمونیستی در ایران کم نبود، اما در دوره انقلاب، تشکلات و سازمانهای بیشتر و منظم تری بوجود آمد، و کارگران زیادی به این گروهها و سازمانهای سیاسی کمونیستی( ویا دموکراتیک) پیوستند. این است که تمام فشارها به جنبش کارگری تحت شرایط معین، به ضد خود تبدیل گردید.

این آینده ای است که (در صورتی که اوضاع بر همین پایه بچرخد) در انتظار جمهوری اسلامی است، که نه تنها تمامی فشارهایی را که در زمان رژیم سابق بر کارگران وارد میشد وارد میکند، بلکه هم ابعاد این فشارها را تا جایی که شده زیاد کرده  و هم بر تمامی امور زندگی اجتماعی گسترش داده است.

خیال خامی است که میشود با فشار و محدود کردن و در هر زمینه ای، اجازه کوچکترین تحرکی را نداد و جلوی جنبش و شورش و انقلاب را گرفت.  بسیاری حکومت ها در تاریخ بودند و اکنون نیز هستند که بسیار باهوشتر از عمال کنونی ایران و ادارات و کمیته های امنیتی آن بودند(که این رژیم ناخن کوچک آنها نیز نمیشود) اما با بستن همه ی درها و دریچه ها برای بروز تحرک، راه بجایی نبرده اند و نمیبرند. اگر این حکام میبینند که رژیم رویزیونیستی چین(که از لحاظ استبداد سیاسی مدل آنهاست) با فشار بی امان سیاسی به مردم کشورش میتواند سالها پا برجا بماند، یکی از دلایل اصلی آن این است که امپریالیستها تا جایی که میشده سرمایه داخل این کشور ریخته و به رویزیونیستها در این پرجایی کمک کرده اند، و نیز همچون رژیم جمهوری اسلامی کار به همه ی جنبه های  زندگی مردم نداشته و حداقل در زمینه های معینی سوپاپ های اطمینان  را وضع کرده اند. با این همه، هم آنها نیز در ایمن نیستند. در تاریخ معاصر، قدرتهایی مانند شوروی امپریالیستی و کل اروپای شرقی و نیز کشورهای فرانسه و اسپانیا و یونان و پرتغال و غیره ایمنی نداشته اند، چه برسد به حکام اسلامی که از زیر خروارها خاک سر برآورده و در تمامی زمینه های زندگی اجتماعی و سیاسی جز بوی مرگ و کهنگی و پوسیدگی چیزی در فضا پراکنده نکرده اند.

 

قرادادهای کنونی با امپریالیستها و آینده

با توجه به تصویب قرارداد جدید ایران با امپریالیستها، لغو تحریمها و هجوم کمپانی های امپریالیستی برای بستن قرادادهای جدید، به احتمال وضع ایران از لحاظ اقتصادی تغییر خواهد کرد و این امکان وجود دارد که به وضع سابق (در بهترین حالت به زمان شاه سابق) بر گردد. دولت نفت بیشتری و اگر احتمالا به قیمت بالاتری خواهد فروخت و وزارتخانه ها و موسسات وابسته به خود را فعالتر خواهد کرد. بانک ها و موسسات مالی خواهند توانست سرمایه گذاری های خود را افزون کنند و نیز اعتبارات بیشتری به تجار و سرمایه گذاران بدهند؛ کارخانه ها، و موسسات تولیدی خواهند توانست در صورت نیاز مواد اولیه و تکنولوژی و وسایل مورد نیاز خود را از خارج تهیه کنند و... خلاصه چرخ اقتصاد اندکی به گردش خواهد افتاد. اغلب کارگران بخوبی میدانند که این ها در بهترین حالت خود نیز ،هیچ حقوق تازه اقتصادی و سیاسی  برای کارگران و توده های زحمتکش به ارمغان نخواهد آورد، بلکه صرفا حقوق ها عقب و یا این قدر عقب نخواهد افتاد و درصد تورم و بیکاری نیز تا حدودی پایین خواهد آمد.

 اینها نیز مشروطند به چگونگی حل وفصل تضادها میان حکام جمهوری اسلامی، بویژه جناح خامنه ای و مصباح از یک طرف و روحانی- رفسنجانی از سوی دیگر. چنانچه  جناح خامنه ای بتواند با«مهندسی» دارودسته ی شورای نگهبان و پاسدارانش «به سلامت» از انتخابات مجلس بگذرد و دو مجلس شورا و خبرگانش را در اختیار باند خود بگیرد،(3) که در حال حاضر چنین بنظر میرسد، و نیز طی دو سال آینده و با انتخابات آینده ریاست جمهوری، معضل رئیس جمهورش را حل کند و روابط با امپریالیستها را (که اکنون نیز در اختیار دارد) بطور کامل در اختیار خود گیرد، وضع بگونه ای ادامه خواهد یافت که اقتصاد در اختیار این جناح و امپریالیستها قرار خواهد گرفت و سیاست و فرهنگ استبدادی و مذهبی که تا کنون وجود داشته، ادامه خواهد یافت. اینکه این جناح تسلط کدام بخش (دولتی، خصوصی، تجارت، صنعت و...) را بر اقتصاد تامین کند، نیز در تعیین ویژگیهای آتی اشکال وابستگی اقتصاد ایران به امپریالیستها، موثر خواهد بود.

 اما در صورتی که جناح رفسنجانی- روحانی، به همراه اصلاح طلبان دنباله رو آنها، بتوانند قدرت را بدست بگیرند،که عجالتا چشم انداز روشنی در این مورد وجود ندارد، وضع از نظر اقتصادی فرق اساسی نخواهد کرد، اما ابعاد فشارهای سیاسی و فرهنگی کم خواهد شد و آزادی های اجتماعی  در مورد نوع لباس و پوشاک و چگونگی گذراندن اوقات و چیزهایی از این قبیل به مردم داده خواهد شد که این نیز با زمان شاه که مردم بسی اینها را داشتند اما بطرف  انقلاب رانده شدند، فرق چندانی نخواهد داشت.(4)                 

 

ادامه دارد.

هرمز دامان

بهمن ماه 94

یادداشتها

 

  1. البته  امپریالیستها سهم چندان کمی در روی کار آمدن خمینی نداشتند ولی نه به آن دلایل که حداقل بخشهایی از مردم می پنداشتند،مثل این پندار بشدت نادرست که گویا شاه میخواست ایران را به پیش برد، ولی چون امپریالیستها نمیخواستند ایران قدرتمند شود، خمینی را روی کار آوردند.
  2.  به اشاره بگوییم که در آنزمان فقر چنان بود که اگر در یک خانواده 4 نفره، یک نفر، روزانه  8 ساعت کار میکرد، با حداقل حقوق ( میانگین آن شاید چیزی در حدود 500- 400 تومان) بیست روز از ماه را، حداقل از لحاظ غذای بخور و نمیر کم نمیاورد و بقیه ماه را نیز با نسیه از بقالی محل میگذراند. اما اکنون یک خانواده 4 نفره، یک نفرکارکن و حداقل حقوق! این وحشتناک است! به یک هفته هم نمیکشد! پس وضع به گونه ای گشته که باید بدنبال شغل دوم بود و هر کس هم در خانواده میتواند، باید کار کند. و اگر کاری بدرد بخور یافته نشد که بیشتر اوقات نمیشود، آنگاه زن  و یا دختر خانواده باید به خود فروشی و یا کارهای خلاف دست زنند تا بشود سر و ته ماه را سر آورد. بیخود نیست که در این دوران خفه کننده، اضطراب، افسردگی، غمزدگی، و بیماری های گوناگون عصبی در میان مردم، بویژه لایه های این طبقه، چنین عمومی شده، و میزان گرایش به اعتیاد و خودکشی در میان کارگران و افراد خانواده شان بویژه جوانان دختر و پسر به گونه ای چشمگیر افزایش یافته است.
  3. این بسیار مضحک و چندش آور است که خامنه ای از همه و همینطور کسانی که حکومت خود و جناحش  را قبول ندارند و یا بکلی مخالف این حکومت و سرتاپای آن هستند، میخواهد که در انتخابات مجلسینش شرکت کنند: «ما افراد مجلس اسلامی و خبرگانمان را بوسیله شورای نگهبانمان انتخاب میکنیم و بوسیله سپاه پاسدارانمان هم بر آن نظات میکنیم تا مبادا کسانی که مخالف حتی جناح ما هستند، به مجلس هایمان راه بیابند اما شما ای مخالفان ما و این حکومت بیایید و به آنها که ما برای حفظ قدرت خود انتخاب کرده ایم، تاهمگی باهم، برشما، هر نوع پستی و وحشیگری روا داریم، رای بدهید»!؟
  4. دراین باره در آینده بیشتر خواهیم نوشت.
     
     

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر