۱۳۹۴ بهمن ۳۰, جمعه

تراژدی و مضحکه ی جمهوری اسلامی(7) تضاد میان مردم و هیئت حاکمه جمهوری اسلامی(ادامه)

  
تراژدی و مضحکه ی جمهوری اسلامی(7)

تضاد میان مردم و هیئت حاکمه جمهوری اسلامی(ادامه)


لایه های  پایین خرده بورژوازی
فشاری که رژیم به طبقه کارگر وارد میکند کمابیش به تمامی لایه های پایینی طبقه خرده بورژوازی شهری و روستایی وارد میکند. در میان لایه های پایین تر این طبقه، معلمان (عموما دوره ابتدایی) که کمیت قابل ملاحظه ای دارند و از نظر حقوق و مزایا در پایین تر سطح هستند، بیش از دیگر لایه های خرده بورژوازی تحت فشار هستند. این در درجه نخست به علت ویژگی شغلی و در آمد پایین آنهاست که به هیچوجه با تورم و گرانی ای که کشور را بلعیده است جور در نمیآید.


اگر ما در دوره ی ثبات نظام شاه سابق، بندرت با اعتراضی از جانب معلمان روبرو بودیم، در عوض در دوره ثبات جمهوری اسلامی با اعتراض و اعتصاب گسترده معلمان روبروییم. این میزان اعتصاب و دست از کار کشیدن و دنبال کردن حقوق صنفی خود از جانب معلمان، در دوره های ثبات رژیمهای تاریخ یکصد ساله ایران بی نظیر است. و این نشان از فشار طاقت فرسای شرایط اقتصادی دارد که امان این لایه ها را بریده است. مرکزی ترین خواست معلمان، بالارفتن حقوق و مزایا همراه با تورم و گرانی است که همواره سطح موجود زندگی آنها را تهدید کرده و آنها را به وضعی فقیرانه تر میاندازد.


اعتراضات معلمان در اشکال متفاوت مبارزه (درخواست نویسی برای مسئولین، تجمع و متینگ و تظاهرات، اعتصاب های جسته و گریخته، جمع شدن در جلوی ارگانهای مسئول) جریان یافته و معلمان تشکلاتی به نسبه منسجم تر، فراگیرتر و متحدتر از کارگران درست کرده اند. این قشر نیز با وجود انواع تهدیدها، قهرمانانه مبارزه خود را در این شرایط دنبال کرده، و گردهمایی های آنها با ضرب و کتک خوردن بوسیله پلیس روبرو شده، نمایندگان و عناصر پیشرو آن تحت فشارهای مختلف قرار گرفته، ، بازداشتها و زندانی های درازمدت برای آنها بریده شده است.


مقایسه ای میان مبارزه معلمان و کارگران جدای از ماهیت آنها، در شرایط کنونی و در حدودی که این مبارزات جریان یافته، نشان از دو تفاوت اساسی دارد: یکی از نظر کمیت و دیگری از نظر کیفیت. از نظر کمیت و در تمامی وجوه آن، مبارزه معلمان قابل مقایسه با کارگران نیست؛ زیرا تعداد اعتراضات کارگری و شرکت کنندگان در آنها به مراتب بیش از معلمان است. اما از نظر کیفیت، اعتراضات معلمان، از نظر خواستها، سازمان و تشکل، و همچنین اتحاد و پشتیبان یکدیگر بودن در سطح کشوری، وضع بهتری نسبت به اعتراضات کارگری دارد. و این از یک سو بر میگردد به اینکه عموم معلمان در استخدام یک وزارت خانه هستند، و از سوی دیگر از نظر آگاهی عمومی، سوای پیشروان این قشر، عموما در رده های نزدیک به هم قرار دارند و اتحاد بیشتری را از خود بروز میدهند.


اما اعتراض ها و اعتصاب های معلمان و کارگران  در این ویژگی مشترک بوده و در آن پافشاری میکنند که بطور مطلق خواستها و اعتراضات خود را از سیاست مبرا بدارند، واز این رو هیچ «انگ» سیاسی را از جانب باندهای ارتجاعی حاکم و سازمان اطلاعات و سپاه پاسداران نپذیرند.(1) و این نشان از این دارد که این دو جنبش اعتراضی، با اشکال تقریبا یکسان فشارها و تهدیدها مواجه اند و میدانند که رژیم تنها به خاطر پس راندن آنها از خواستها، و تبدیل جنبش اعتراضی آنها به سکوت و تحمل هر آنچه بر آنها میاید، این نوع «انگ ها»، بویژه وابستگی به گروه های چپ را (که عجالتا  نه عددی در معادلات جاری مبارزه طبقاتی هستند و نه واقعا این اعتراضات و اعتصابات منسوب به چپ است) به آنها وارد میکند؛ و از سوی دیگر نشان از ضعف ویژه ی این جنبشها و اعتراضات در مقابله با رژیم در اوضاع کنونی، و بسندگی به حداقل خواستهای ممکن دارد، و خواست اساسی آنها را نشان میدهد که عبارت است از مقابله با وضعیت اقتصادی و شغلی و تلاش برای دور شدن از موقعیت هراسناک و فقر دهشتناکی که با آن روبرو هستند و یا ممکن است با بدتر از آن روبرو شوند.       


شیوه ای که سازمان های امنیتی و سپاه  پاسداران رژیم اسلامی در برخورد به معلمان(همچون کارگران) دنبال میکنند، یعنی محدود کردن حرکات اعتراضی آنها، تهاجم به گردهمآیی ها و ضرب و شتم آنها، بازداشت کردن و به زندان های دراز مدت محکوم کردن نمایندگان آنها و در صورت امکان، به شکلهای مختلف سربه نیست کردن چند معلم اینجا و آنجا( بویژه در مناطق محروم مانند کردستان و بلوچستان که گویی رژیم دیواری کوتاهتر از آنها پیدا نکرده است و البته میخواهد با یک تیر دو نشان بزند!) همگی نشان از ترس و واهمه ی آنان از اعتراض معلمان و بویژه ترس از سرایت کردن اعتراض ها و اعتصابهای معلمان به دیگر اقشار و طبقاتی دارد که تا کنون حرکتهای اعتراضی همچون کارگران یا معلمان نداشته اند، مانند لایه ی کارمندان جزء در ادارات دولتی.(2)


 این، در حقیقت، کابوس اصلی این رژیم و بویژه جناح خامنه ای و پاسداران و قمه کشانش است . کابوسی که همواره در روز و شب آنها را تعقیب میکند و خوب خوش و راحت را از آنها ربوده و عجالتا تا حل نسبی مسائل خواهد ربود: کابوس آغاز چیزی شبیه به انقلاب!


 در حقیقت هم، مضمون و محتوی خواستهای معلمان و کارگران، که اساسا اقتصادی و آنهم حداقل خواستهای اقتصادی است، گاه حتی از نظر گاه ارتجاعی ترین رژیم ها خیلی اهمیت ندارد و چه بسیا چنین رژیم هایی، در دوره ثبات خود، گاه با شیوه های ساده تری بتوانند با آنها کنار بیایند، اما مشکل اینجاست که جدای از اینکه این رژیم دست ارتجاعی ترین و کهنه پرست رژیم های تقریبا صد ساله اخیر در ایران( و در کشورهای تحت سلطه مشابه ) را از پشت بسته، و حکام کنونی آن طاقت شنیدن هیچ ساز مخالفی را در حکومت خود را ندارند، و نیز عقب مانده ترین و متحجرترین شیوه های استبداد را اعمال میکنند، اینها بشدت از فرا گیر شدن این اعتراضات و تبدیل شدن آنها به نقطه های آغاز یک جنبش وسیع اعتراضی و در صورت متکاملتر، یک انقلاب میترسند. آنها بخوبی میدانند که در ایران همواره حرکات بزرگ اعتراضی بر بستر همین حرکات کوچک صورت گرفته است. آنان نمونه های انقلابات مشروطیت و 57 را در پیش رو دارند. میدانند که انقلاب بزرگ 57، از اعتراضاتی در خارج از محدوده تهران آغاز شد و به مدت نه چندان درازی به سرعت گسترش یافت و تمامی اقشار و طبقات خلق را در بر گرفت. این است که آنها که با شرایط کنونی بحران اقتصادی و اختلافات با امپریالیستها که با آن تا کنون درگیربوده و در آینده نیز درگیر خواهند بود، حل مشکلات را ساده  نمی بینند، و حرص و ولع پایان نیافتنی تک تک آنها، که قشر و لایه های ضخیمی را تشکیل میدهند، و در هر شهر و روستایی میتوان از آنها نشانی بدست آورد، به اندوختن ثروت و مال و منال، جایی و میلی را برای نگاه به مردمی که در فقر و محنت دست و پا میزنند و زیر پا له میشوند، برای آنها نگذاشته است، راه چاره را صرفا در آن میبینند که به هرنحوی به سرکوب خلق دست زنند و مانع رشد این اعتراضات و سرایت آن بدیگر لایه ها و طبقات و شکل گیری انقلاب شوند.     


 


لایه ها  میانی و بالای خرده بورژوازی


دیگر اقشار و لایه های مختلف خرده بورژوازی نیز در شهر وروستا، به اشکال گوناگون تحت فشارها و ستم  اقتصادی و سیاسی هستند. در ایران و در حکومتی که این خون آشامان به مدت بیش از سی سال در ایران براه انداخته اند، بواسطه سیاستهای اقتصادی وهمچنین سیاسی و فرهنگی عمیقا ارتجاعی، هیچ طبقه و قشری که غیر از باند حاکم باشد، در ایمن نیست. تمامی ستم هایی که تمامی لایه های طبقاتی که از رفاه نسبی برخوردارند و مشکل اساسی آنها نان نیست، به جنبش عمومی و انقلاب دموکراتیک 57-56 کشاند، در وضعیتی صدها بار به مراتب بدتر، اکنون وجود دارد. انحصار بخش های سودمند اقتصاد در اختیار باند حاکم (بنیاد مستضعفان، سپاه پاسداران و...)، رانت های ویژه، دزدیهایی نجومی و فراتر از حدس و گمان از جانب باندهای شیاد و متقلب، سیاستهای اقتصادی مملکت بر باد ده  در عرصه واردات و صادرات، رشد بورژوازی تجاری به ضرر بخش صنعت، رواج شیوه های انگلی و مال خوری های آسان(کافی است  زد و بندی داشته باشی تا یکشبه ره صد ساله پیمایی و ثروتمند شوی)، سیاست های پولی و ارزی و نیز اعتبارات بانکی بر مبنای نیاز و منافع باندهای حاکم، بده و بستان های غیر قانونی و«خلاف» میان آنها در این زمینه و بالاخره نوسان مداوم عموم سیاستها، هر گونه ثبات نسبی را از بخش های خرده بورژوازی میانی و مرفه  گرفته است. این وضعیت، موقعیت این قشرها را متزلزل و آنان را که همواره برای رسیدن به موقعیت لایه های بالاتر تلاش میکنند، خود را همواره با  سقوط به لایه های پایین تر روبرو می بینند. به این گونه فشارهای روزافزون اقتصادی، باید شکلهای کهنه و ارتجاعی ستم های سیاسی و فرهنگی که ویژه حکومت مذهبی و بویژه باند مسلط خامنه ای است، نیز افزوده گردد تا واقعیت اوضاعی را که این لایه های با آن طرف هستند، بهتر فهمید. بازداشت، زندان و کشتن در شکلهای مختلف و بویژه ترور کردن نمایندگان سیاسی و فرهنگی آنها که به طرق مختلف درگیر سیاست و فرهنگ میشوند، امری است که همواره در انتظار این اقشار و طبقات بوده و خواهد بود و بسیاری از نمایندگان سیاسی این دستجات نیز به همین شکلها از بین رفته و از بین خواهند رفت.      


اعتراض این اقشار، که عموما و در شرایطی که طبقه کارگر از نظر سیاسی ضعیف است دنباله رو بورژوازی ملی میشوند، از سوی تشکلات سیاسی طبقه اخیر ابراز میشود که ایضا هیچگونه آزادی قانونی ندارد. البته در شرایط دمکراسی های نسبی، این لایه ها نمایندگان سیاسی(با ایدئولوژی های مذهبی و غیر مذهبی) و سازمان های  نسبتا مستقل خود را بوجود میآورند، اما در شرایط استبداد، این نوع تشکلات که معمولا ضعیف هستند، بشدت  تحت پیگرد و سرکوبی قرار میگیرند و مشکل که خیلی دوام داشته باشند. سازمان های این لایه ها عموما از طبقه شان جدا نیستند و از سوی افراد این طبقه مورد  پشتیبانی قرار میگیرند.(تشکلاتی نظیرگروه پیمان و سامی بیشترنماینده سیاسی این لایه ها بودند)


همان دلایلی که موجب سرکوب هر گونه حرکت اعتراضی و جنبش در میان کارگران و معلمان از سوی حکومت خامنه ای میشود، نسبت به هر گونه  تحرک و جنبش از جانب این اقشار نیز اعمال میشود. اعتصاب بازاریان، که بخش هایی از این لایه ها در آن قرار دارند، در سال 92 نمونه ای از نارضایتی این لایه هاست که بشدت از جانب نیروهای امنیتی و پاسداران رژیم سرکوب شد.


 


بورژوازی ملی ایران


 این طبقه نیز کماکان زیر ستم مشترک نیروهای ارتجاعی حاکم و امپریالیستهاست و مدت بیش از سی سالی که جمهوری اسلامی بر سر کار بوده و مداوما بجانب تسلط کهنه پرست ترین و ارتجاعی ترین جناح ها و باندهایش چرخش کرده و تمامی دیگر جریانهای درون خود را کم یا زیاد حذف کرده است، نسبت به دوره های مشابه، تحت بیشترین فشارهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی قرار گرفته است.  بورژوازی ملی  طبقه ای است گاه مترقی و گاه ضد انقلابی و این دو خصوصیت را یکجا در خود دارد. از این رو، اغلب بین صف خلق (طبقه کارگر، تمامی زارعین بی زمین و دهقانان کم زمین و دهقانانا میانه حال و مرفه، لایه های مختلف خرده بورژوازی) و ضد خلق (بورژوازی کمپرادور وابسته به امپریالیسم و تمامی لایه و اقشاری که اشکال ایدئوژلویک کهنه و ارتجاعی را نمایندگی میکنند) نوسان میکند. در ایران این طبقه در بیش از صد سال که از انقلاب مشروطیت میگذرد گاه در صف خلق و گاه در صف ضد خلق، و از این رو درهر دو وضع قرار گرفته است؛ حتی در برخی زمانها در حالیکه از لحاظ معینی و در منطقه ای و از دیدگاهی در صف خلق بوده، در منطقه ای دیگر و از دیدگاهی دیگر در صف ضد خلق قرار گرفته است. نمونه های برجسته قرار گرفتن این نیرو در صف خلق در دوران های نزدیک تر به ما، مبارزه برای ملی شدن نفت به رهبری مصدق، و مبارزه برای دموکراسی در دوران بنی صدر در دوران ریاست جمهوری اش در سالهای 60- 59 میباشد.  نمونه های قرار گرفتن در صف ضد خلق، حمله مصدق و ارتش به آذربایجان و سرکوب خلق ترک و نیز برخوردهای ضد انقلابی به خواستهای کارگران و طبقات زحمتکش و نیز مشابه آن برخورد ضد انقلابی دولت های بازرگان به خواستهای کارگران و طبقات زحمتکش شهری و روستایی و حمله به کردستان و سرکوب خلق کرد و سازمانهای آزادیخواه این سرزمین بوسیله بنی صدر وارتشبد آن زمانش ظهیر نژاد میباشد.


در دوره کنونی نیز که مبارزه برای جنبه دموکراتیک انقلاب عمده شده و این طبقه در تقابل با ارتجاع حاکم قرار گرفته، در صف خلق است. بطور کلی این طبقه، بویژه لایه های بالایی یا جناح راست آن، به این دلیل که آمادگی آن را دارد که با  هر نوع ارتجاع ( از نوع شبه مدرن گرفته تا کهنه پرست ترین جناح ها) و امپریالیسم، در اوضاع واحوالی که امتیاز های خود را گرفته و یا در زمانی که مبارزه طبقه کارگر و دیگر طبقات خلقی عمق و گسترش میابد، به سازش دست زند و یا به ضد انقلاب و ارتجاع بگرود، قابل اعتماد نیست.(3) بطور خلاصه این طبقه، مدام میان انقلاب و ضد انقلاب و میان خلق و ضد خلق، نوسان میکند؛ لذا باید در هر اوضاعی و بویژه در شرایط اتحادها و ائتلافها، بشدت مراقب آن بود و بهیچوجه صفوف طبقات خلقی را با آن درهم نکرد و استقلال سیاسی و سازمانی  طبقه کارگر و نیز طبقات انقلابی خلق را از آن، همواره نگاه داشت. ولی در عین حال با تاکتیک ها منعطف، سنجیده و درست  با تمامی اشکال ستمی که امپریالیستها و بورژوازی کمپرادور ونیروهای کهنه پرست وارتجاعی کنونی به وی روا میدارند مبارزه کرد و  از هر گونه  مبارزه وی، ضمن ذکر تمامی جنبه های سازشکارانه بورژوا - لیبرالی، بطور مشروط پشتیبانی نمود .


هزارها خروار کاغذ سیاه کردن که این طبقه در اقتصاد و سیاست و فرهنگ ایران وجود ندارد، از یک سو، در نظر نگرفتن و دهن کجی به  مباحث تئوریک مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم بویژه مسئله امپریالیسم و طبقه حاکم بر کشورهای تحت سلطه یعنی بورژوازی بوروکرات - کمپرادور و نیروهای ارتجاعی متحد وی در این قبیل کشورها، که عموما فئودالها و یا نیروهای وابسته به اشکال کهنه قبیله ای و طایفه ای هستند، و از سوی دیگر انبوه واقعیات جامعه ایران  است.


در مورد نخست، این ها متوجه نیستند که اقتصاد کشورهای تحت سلطه امپریالیسم، این طبقه را بازتولید میکند. در حقیقت هم تا امپریالیسم و بورژوازی کمپرادور در اقتصاد این گونه کشورها حاکم هستند، بورژوازی ملی را نیز بازتولید میکنند و حیات این طبقه در ضدیت نسبی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی با آنها شکل میگیرد. لذا همانگونه که مائو گفت «بدون ستم ملی امپریالیستی مستعمره و نیمه مستعمره نیست؛ بدون مستعمره و نیمه مستعمره، ستم ملی امپریالیستی نیست.» (4)همینطورهم بدون بورژوازی کمپرادور، بورژوازی ملی در کار نخواهد بود و بدون بورژوازی ملی، بورژوازی کمپرادوری در کار نخواهد بود.


 در مورد واقعیات جامعه ایران نیز وجود دهها و صد ها کارگاه و کارخانه کوچک ومتوسط و موسسات تجاری که در بازارهای ایران مدرن و سنتی ایران، در اختیار این طبقه است و همینطور مبارزه این طبقه با ارتجاع حاکم در زمینه های مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی که با توجه به  منافع و خواستهای وی و فقط و فقط در چارچوب آنها (و نه در چارچوب منافع دیگر طبقات خلقی و یا منافع طبقه کارگر) صورت میگیرد، نمونه هایی از آن است.


ترتسکیستها حسابشان روشن و جداست. زیرا تا آنجا که ما در مورد سازمان های ورشکسته شان(حزب کمونیسم امپریالیستی و شیادانی نظیر حکمت و تقوایی، و شرکا ایشان آذرین و مقدم، و دارودسته های وحدت کمونیستی، مدرسی ها و مابقی ترتسکیستها و پراکسیسی ها که چپ و راست سایت – و فقط سایت- براه میاندازند ) صحبت میکنیم، اینها یا مستقیما عوامل امپریالیسم غرب و سلطنت طلبان هستند و به مغازله با آنها مشغول، و جز برای پیشبرد منافع آنها کاری  نمیکنند؛ و یا نوکران بی جیره و مواجب این نیروها میباشند. بر همین سیاق، اینها خدمتگزار  و یعضا نوچه های سازمان های اطلاعاتی  و امنیتی جمهوری اسلامی این رژیم نیز هستند و به همراه توده ای و اکثریتی ها بواقع بهترین خدمات را به این رژیم در ضربه به چپ ایران انجام دادند و باز هم انجام خواهند داد. هدف اساسی اینان از نفی این طبقه، نه صرفا نفی این طبقه، بلکه نفی  تمامی طبقات میانی خلقی، نفی امپریالیسم و بورژوازی کمپرادور، نفی نفس انقلاب(و نه تنها نفی مرحله دموکراتیک انقلاب، بلکه نفی انقلاب سوسیالیستی نیز) و نهایتا درهم شکستن اتحاد خلق در مبارزه با ارتجاع و امپریالیسم است.(5)


 اما جریانهایی که تا حدودی جوهره انقلابی خود را حفظ کرده اند، در این مورد، یا تحت تاثیر توده ای ها و یا زیر نفوذ افکار ترتسکیستها هستند؛ و بواسطه تسلط مفاهیم تئوریک این جریانها بر جریانهای چپ،در عرصه تجزیه و تحلیل اقتصاد ایران، قادر نیستند بطور مستقل و با مفاهیم تئوریک لنینی و مائوئی  در باره امپریالیسم و مستعمرات و نیمه مستعمرات، و نیز درباره اشکال سلطه اقتصادی امپریالیسم بر کشورهای تحت سلطه و چگونگی صف بندی طبقاتی در این گونه کشورها، قضاوتی از خود ارائه دهند. این است که با بررسی سطحی تغییرات این کشورها و اینکه مثلا در پاره ای از این کشورها مسئله ارضی حل شده و یا حدت سابق خود را از دست داده و جمعیت روستایی نسبت به جمعیت شهری کاهش یافته، و خلاصه طبقه کارگر(که آنها برای خالی نبودن چنته شان، آن را تا لایه های پایینی و میانی و حتی بالایی طبقه خرده بورژوازی  گسترش میدهند) رشد کرده است، به یکباره مسائل دموکراتیک انقلاب را حل شده و یا نیمه حل شده می پندارند، و نخست به انقلاب سوسیالیستی باور، و سپس  اسب خود را برای انقلاب سوسیالیستی زین میکنند. اما هر بار که مسائل دموکراتیک انقلاب، با حدت هر چه تمامتر، در عرصه مبارزه طبقاتی خود را نشان میدهد، مجبورند آسمان و ریسمان ببافند تا بتوانند حوادث و مسائل را تجزیه و تحلیل کنند و خود را بدر ببرند.


در حقیقت، مشکل آنها بورژوازی ملی و یا طبقات میانی و مرفه خرده بورژوازی نیست؛ مشکل آنها این است که  حوصله ی طولانی بودن پروسه انقلاب و بویژه گذر از انقلاب دموکراتیک و مسائل تاکتیکی و استراتژیک آن را ندارند، و کپی برداری از انقلاب روسیه و «کار را یکسره کردن» را به تجزیه و تحلیل واقعیات مشخص جامعه خود ترجیح میدهد. چرا که چنین تحلیل مشخصی، ممکن است وضع انقلاب در این جامعه را به انقلاب در جوامع تحت سلطه نزدیک تر بنمایاند تا انقلاب روسیه؛ و این چیزی است که آنها به هیچوجه دوست ندارند. باضافه اینکه خود را حسابی دارای مواضع رادیکال رادیکال در هر زمینه ای  میدانند، و حاضر نیستند این «ژست فوق العاده» و بیمانند را با چیز دیگری عوض کنند. افزون براین، اصلا و ابدا، حال و حوصله و تحمل  «انگ راست خوردن» را ندارند؛ از این رو نخست به انقلاب سوسیالیستی باور میآورند و سپس به تجزیه و تحلیل اقتصاد کشور تحت سلطه امپریالیسم و طبقات بر مبنای چنین پیشداوری ای  دست میزنند.


بطور خلاصه بگوییم حل نصف و نیمه و یا حتی کامل مسئله ارضی در کشو رهای تحت سلطه امپریالیسم، بخودی خود انقلاب دموکراتیک را به انقلاب سوسیالیستی تبدیل نمیکند. مهمترین نکته این است که این مسئله در غرب با وقوع انقلابات دموکراتیک بورژوایی به نفع یک اقتصاد  سرمایه داری خودکفا و ملی  که در نهایت به امپریالیسم تکامل یافت، حل و فصل شد؛ در حالیکه در کشورهای تحت سلطه، حل نصف و نیمه و یا حتی کامل این مسئله، به نفع یک اقتصاد  سرمایه داری خودکفا و ملی نبوده، و چنین تغییرات و«حل هایی»نه تنها و هرگز این قبیل کشورها را به کشورهای صنعتی (و امپریالیستی!)، و تواناشدن در تولید، حتی در حد نیازهای ابتدایی و ضروری خود، تبدیل نکرده است، بلکه چنین تغییراتی،اساسا در جهت حل و فصل نیازهای امپریالیستها و بورژوازی بوروکرات - کمپرادور صورت گرفته است. در نتیجه، اقتصاد این کشورها به هیچوجه، ویژگی های اقتصاد سرمایه داری بخود استوار و سر پا را از خود بروز نمیدهد. این مسئله حتی در کشوری مانند کره جنوبی که تا کنون، بدلایل اقتصادی و سیاسی، چپ و راست، از سوی امپریالیستها مورد انواع و اقسام حمایتها قرار گرفت و میگیرد، نیز صدق میکند، چه برسد به کشور ما که قادر نیست حتی ابتدایی ترین نیازهای خود را در زمینه ی اقتصادی برآورده سازد و 90 درصد از صادرات آن را ماده خام نفت تشکیل میدهد. در این کشور نه کشاورزی صنعتی وجود دارد و نه تولید و صادرات صنعتی؛ و اگر چنانچه صادراتی در این زمینه ها صورت بگیرد، این به هیچوجه در اقتصاد ایران نقش ندارد. به همین دلیل هم با تحریم های اخیر، و پایین آمدن قیمت نفت و کاهش تولید آن، این اقتصاد «سرمایه داری» لابد صنعتی!؟ کله پا میشود و واقعیت و ناتوانی و عقب ماندگی خود را به وجه  تام و تمام نشان میدهد.


ادامه دارد.


هرمز دامان


بهمن 94


 


یادداشتها


  1. گر چه ما بخوبی میدانیم این ظاهر قضایا است و اکثریت توده ی وسیع کارگران و معلمان و عموم طبقات خلقی هیچ دل خوشی از این حکومت ندارند. اما اعتراضات و مخالفت های  سیاسی بیشتر طبقات و لایه های خلقی با جناح مسلط خامنه ای و شرکا، عمدتا از طریق دنباله روی از سیاستهای اصلاح طلبان و جریانهای مخالف جناح حاکم و از طریق شرکت در انتخابات های گوناگون، و رای دادن به نماینده های برگزیده آنها صورت میگیرد. و این بواسطه فقدان نمایندگان سیاسی واقعی آنها و یا عدم پیوند بین احزاب سیاسی و طبقه ای که نمایندگی میکنند، صورت میگیرد.
  2. این لایه ها در بخش های خصوصی و بویژه در کارخانه ها، کارگاه ها و موسسساتی که کارگران آنها به اعتراض و اعتصاب دست میزنند، همراه کارگران هستند.
  3. بختیار نمونه شبه مدرن و بارز چنین گرایشی در این طبقه بود که در کوران انقلاب از حزب خود کنده شده و با ارتجاع و امپریالیسم دست به سازش زد. از نوع مذهبی آن نیز میتوان اشخاصی مانند ابراهیم یزدی را مثال زد که گرچه در احزاب بورژوازی ملی هستند اما وصلت آنها با راست ترین  و مرتجعترین جریانهای مذهبی حاکم بیشتر است.
  4. مائو تسه دون، منتخب آثار، جلد یک، درباره تضاد، بخش همگونی و مبارزه اضداد، ص512
  5. در مورد نظرات ترتسکیستی و کمونیسم امپریالیستی حکمت در مورد بورژوازی ملی، نگاه کنید به مقاله ی نگارنده به نام نگاهی به نظرات «اسطوره شناسان» اقتصاد ایران. بخشهایی از این مقاله در وبلاگ ما قرار داده شد. بخشهای دیگر آن نیز بزودی در وبلاگ قرار خواهد گرفت.
     
    .
     
     


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر