۱۴۰۴ آبان ۲۶, دوشنبه

انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(۱۹)

 

انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(۱۹)
بخش دوم - راه های تصرف قدرت سیاسی و شرایط ایران

مبارزات مسلحانه ی خلق های دربند و زیر ستم ایران
 
حال به مبارزات خلق های دربند و زیرستم ایران توجه می کنیم. این مبارزات در بیشتر دوران های مورد بررسی ما مرکز ثقل مبارزات مسلحانه بوده اند و در دوران هایی تا تاسیس حکومت های محلی و منطفه ای پیش رفته اند. اهمیت این مساله برای مبارزات مسلحانه ی مد نظر مائوئیست ها بسیار زیاد است. 
تفاوت مبارزه مسلحانه خلق های دربند و زیرستم در مناطق گوناگون
نگاهی به مبارزات خلق های ترک و کرد و بلوچ و عرب و ترکمن نشانگر تفاوت های بارزی میان جنبش ها و  مبارزات مسلحانه این خلق هاست.
نخستین نکته این است که در حالی که خلق های ترک و کرد توانسته اند حکومت های دموکراتیکی از آن خودشان در منطقه تشکیل دهند دیگر خلق ها چنین امکانی و در این حد و حدود را نداشته اند. یکی از علل اساسی این امر تاریخ مبارزات سیاسی و فرهنگی این دو خلق و وجود احزاب و سازمان های دموکرات انقلابی و کمونیستی پرنفوذ در میان این دو خلق بوده است( کافی است به انقلاب مشروطه و نقش مبارزان فرهنگی و سیاسی و نظامی از لیبرال تا کمونیست خلق ترک توجه کنیم؛ کافی است به مبارزات یک صد ساله ی اخیر خلق کرد از زمان مشروطیت و به ویژه از سال های 1320 به این سو توجه کنیم) امری که خلق های بلوچ و عرب و ترکمن به دلیل وضع اقتصادی، به دلیل کار فرهنگی و سیاسی و بخشا هم به دلیل محرومیت و خفقان ها و کشتارهای شدیدتر، تا حدودی فاقد آن بوده اند.
اهمیت اقتصادی و سیاسی این مناطق برای حکومت مرکزی از زمره ی نکات دیگر است؛ این مساله بیشتر در مورد خلق عرب صدق می کند. روشن است که خوزستان به دلیل وجود نفت اهمیتی بیشتری از دیگر مناطق داشته است و از این رو خلق عرب از هر نظر بیش از دیگر خلق ها در معرض فشارهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی قرار داشته، در فقر و مسکنت بیشتری به سر برده و شدیدتر از دیگر خلق ها سرکوب شده است. نکته ی قابل توجه در این خصوص این است که خوزستان با وجود این که یکی از صنعتی ترین استان های ایران است اما در عین حال یکی از فقیرترین و عقب مانده ترین مناطق از جهت رشد خدمات شهری و استانی بوده و هست؛ خواه در حکومت استبداد سلطنتی پهلوی ها و خواه در حکومت استبداد دینی ولایت فقیه خمینی و خامنه ای. بیشتر استانداران و  شهرداران و فرماندارانی که بر سرکار آمده اند تا آنجا که توانسته اند دزدیده اند و خدمتی و کاری پیش نبرده اند( مقایسه کنیم مثلا با استان های اصفهان و فارس به ویژه شهرهای اصفهان و یا شیراز). یکی از مهم ترین دلایل این امر وجود خلق عرب در این منطقه بوده است.
مساله ی سوم وضعیت جغرافیایی مناطق است. در حالی که آذربایجان و کردستان و بلوچستان وسعت قابل توجه و موقعیت جغرافیایی بهتری برای تداوم مبارزات مسلحانه داشته اند مناطقی مانند خوزستان( البته نه همه ی مناطق آن) و ترکمن صحرا چنین موقعیتی نداشته اند.      
خلق ترک
آذربایجان و خلق ترک از مشروطیت به این سو یک مرکز مهم تحولات انقلابی- دموکراتیک و نیز سوسیالیستی در ایران بوده است. جدا از بزرگی استان و جمعیت بسیار ترک ها و نیز نقش اقتصادی( کشاورزی و نیز در آغاز تا حدودی بازرگانی و صنعتی) این منطقه در ایران، آذربایجان به سبب نزدیکی به دو کشور روسیه تزاری- شوروی سوسیالیستی بعدی - و عثمانی- ترکیه( استانبول) - یک مرکز مهم رابطه با اندیشه های پیشرو لیبرالی و دمکراتیسم و بنابراین تحولات سیاسی و فرهنگی ایران بوده است.
در عین حال به سبب مهاجرت تهیدستان روستایی و شهری به قفقاز و باکوی روسیه ی تزاری و تبدیل شدن به کارگر و آگاهی یافتن به اندیشه های سوسیالیستی، این منطقه نقش اصلی را در پرورش و رشد اندیشه های کمونیستی در دوران های نخستین شکل گیری این اندیشه ها در ایران داشته است. نقش بزرگ آذربایجان در انقلاب مشروطیت آن را به یکی از دو منطقه ی مهم تحول انقلابی - دموکراتیک در ایران همپای استان تهران و حتی در برخی مقاطع مهم تر از تهران تبدیل کرده بود. مبارزان انقلابی و مترقی آذربایجانی ها در حل تئوریک - سیاسی و عملی مسائل انقلاب دموکراتیک ایران پیشگام خلق و طبقه ی کارگر ایران بوده اند. دو انقلابی بزرگ این سرزمین حیدرعمواوغلی و ستار دو قله ی بزرگ اندیشه و عمل انقلابی کارگران و زحمتکشان و تهیدستان ایران بوده و هستند. رهبران دموکرات، انقلابی و تحول طلب جانباخته در انقلاب مشروطه از تمامی طبقات انقلابی و مترقی در میان خلق مبارز ترک، بسیارند.
در حالی که در انقلاب مشروطیت وجه دموکراتیک مبارزات آذربایجانی ها وجه عمده ی جنبش های انقلابی و مترقی آنها بوده است، در سال 1324 و با برپایی جنبش دموکراتیک آذربایجان به رهبری حزب دموکرات و پیشه وری وجه سوسیالیستی مبارزات نیز رشد زیادی می کند. خلق آذربایجان پس از دوران مشروطیت و جمهوری گیلان نخستین حکومت خود را برای یک سال برپا می کند. تغییرات انقلابی و مترقی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی ای که در این دوران کوتاه ایجاد می شود در تاریخ صد و اندی ساله  جنبش های انقلابی و مترقی در ایران بی سابقه و یا کم سابقه است. این حکومت در شرایط بینابینی یعنی نه انقلاب و نه رکود جنبش و دوران 1332- 1320 ایجاد می شود.
در انقلاب 1360- 1356 نیز خلق آذربایجان نقش مهمی در تحولات اجرا می کند. قیام صد هزار نفری تبریز نخستین نقطه ی اوج انقلاب و جهش بزرگ آن است و همان هم انقلاب را وارد مرحله ی تازه می کند، گسترش می دهد و به جویبارهای تازه ای روان می سازد.
در دوران انقلاب یک جنبش دیگر علیه حکومت مرکزی خمینی بر پا می شود اما به سبب این که رهبری این جنبش در دست حزب خلق مسلمان و شریعتمداری است به آذربایجان و خلق ترک محدود می ماند. گرچه این رهبری ارتجاعی در مقابل خمینی موضع می گیرد و بر مخالفت های بحق خلق ترک علیه حکومت مرکزی( در آن زمان بخش قابل توجهی از خلق ایران در مقابل حکومت خمینی بودند) متکی است، اما در مقابل رهبری های انقلابی و مترقی مبارزات دموکراتیک و سوسیالیستی خلق ترک و اهمیت آنها برای کل کشور، یک گام به پس است.
در عین حال گرایش های جدایی طلبانه و یا جدایی خواهانه در میان خلق ترک در دوران جنبش مشروطیت، خواه در قیام تبریز به رهبری ستارخان و خواه در جنبش های بعدی از جمله جنبش دموکراتیک به رهبری شیخ محمد خیابانی وجود نداشته است. چنین گرایشی برای دوره ای در سال 1324و در حکومت حزب دموکرات تا حدودی به وجود آمده اما سپس به وسیله جعفر پیشه وری و انقلابیون به عنوان یک اشتباه سیاسی حزب دموکرات ارزیابی شده و در دوران بعدی که آذربایجان از نظر اقتصادی رشد بیشتری کرده است به مرور تضعیف شده است. اکنون نیز گروه هایی که چنین مباحثی را پیش می کشند در مبارزات جاری خلق ترک در پیوند با دیگر خلق های ایران جایگاه چندانی ندارند.( به چند و چون و جایگاه این مساله و اهمیت آن برای مبارزه ی انقلابی دموکراتیک و سوسیالیستی در ایران باز می گردیم).
خلق کرد
جنبش خلق کرد خواه پیش از انقلاب 57 و خواه پس از آن همواره ادامه یافته است. نخستین برآمد مهم خلق کرد در ایران پس از انقلاب مشروطیت( در این انقلاب کردستان نسبت به آذربایجان و شمال ایران و همچنین تهران به طور کلی نقشی جانبی داشت)، برقراری جمهوری کردستان به رهبری قاضی محمد است.
 آنچه در مورد وضع جنبش توده ای آذربایجان در دوران مزبور گفته شد با گستره ی محدودتر و درجه و شدت کمتری در مورد جنبش خلق کرد در آن دوران راست در می آید با این تفاوت مهم که مبارزات خلق کرد بر خلاف خلق ترک که بیشتر در ایران بوده است، در چهار کشور عراق و ترکیه و سوریه و ایران جریان داشته است و همین امر ویژگی هایی به مبارزات خلق کرد و رشد فرهنگی - سیاسی آن داده است که دیگر خلق های ایران یا اساسا فاقد آن بوده اند( مانند خلق های ترکمن و عرب) و یا حداقل به این نسبت آن را نداشته اند( برای نمونه خلق بلوچ).  
برآمد دیگری که باید آن را مهم ترین برآمد خلق کرد در یک صد و اندی سال اخیر در محدوده ی ایران دانست جنگ ده ساله ی پس از انقلاب( 1368- 1358) است. انقلاب و این جنگ اوجی تازه در خیزش های خلق زحمتکش کرد و در نگاهی گسترده تر خلق های ایران به وجود آورد و یکی از طولانی ترین مقاومت ها و ایستاده گی های یک خلق در برابر حکومت مرکزی را رقم زد. ایستاده گی ای که خلق کرد از آغاز در آن تنها نبوده بلکه بسیاری از انقلابیون کمونیست و دموکرات های انقلابی ایران از سایر خلق ها به آن پیوستند و تا پای جان از آن دفاع کردند.
 به سبب مبارزات پیش از انقلاب و وجود سازمان سیاسی کومه له با گرایش مائوئیستی در زمان کاک فواد سلطانی و حزب دموکرات و نیز مبارزات دیگر احزاب کرد در عراق و ترکیه و سوریه، توده های کارگر و زحمتکش و تهیدست خلق کرد نسبت به دیگر خلق های ایران دارای آگاهی سیاسی دموکراتیک و کمونیستی بالاتری بوده است. در کنار آن این خلق بزرگ از لاییک ترین خلق های ایران به شمار رفته و می رود. در عین حال به سبب سنی بودن کردها( آنها که میان شان مذهبی هستند) نقش رهبری شیعی انقلاب( خمینی و دیگران) در کردها، به طور کلی آن قدرت و نفوذی که این رهبری در استان های دیگر و حتی تا حدودی در آذربایجان شرقی( با واسطه ی رهبران شیعی) داشت در کردستان نداشت و آن بخش از مردمی که مذهبی بودند رهبران مذهبی خود را داشتند. 
در سه دهه ی اخیر و به ویژه پس از بروز گرایش به راست در کومه له و وحدت این سازمان با جریان ضد انقلابی ضد کارگری و مزدور ترتسکیستی«سهند»( منصور حکمت و دارودسته اش که محفلی بیش نبودند و زیر نام «مبارزان کمونیست» چند جزوه ای بیرون داده بودند) و تاسیس حزب کمونیست ایران، در این سازمان انقلابی و مردمی گرایش ترتسکیستی و رویزیونیستی رشد یافته و ضربات سنگینی به جنبش خلق کرد زده است. پس از این سو گیری های تازه، کومه له به چندین گروه تقسیم شد در حالی که در هیچ یک از این گروه  ها و حتی کومه له اصلی به رهبری علیزاده، دیگر مطلقا مارکسیسمی وجود ندارد.
 این تحولات در داخل کردستان ایران در حالی که از تکوین درونی گرایش های اپورتونیستی و رویزیونیستی سازمان انقلابی کومه له و شکست های خلق کرد در مبارزات ده ساله اش و نیز اروپا نشینی رهبران و کادرهایش ناشی می شود در عین حال بی ارتباط با گرایش های فرصت طلبانه به کسب پشتیبانی امپریالیسم آمریکا در میان کردهای عراق( اتحادیه ی میهنی کردستان عراق به رهبری جلال طالبانی) و سپس سوریه( احزاب کرد در رژوا) و بالاخره سازش های دوران اخیر حزب کارگران ترکیه( پ - ک - ک) با دولت مرتجع و مزدور ترکیه نیست و به سهم خود از آنها تاثیر پذیرفته است.
 با این حال در کردستان در سی سال اخیر یک جنبش توده ای رادیکال انقلابی نیرومندی، تلفیقی از مبارزات زحمتکشان علیه استثمار و ستم، مبارزات زنان علیه ستم پدرسالارانه و مردسالارانه و مبارزه ی تمامی طبقات دموکراتیک و ملی خلق کردعلیه ستم ملی و برای احقاق حقوق ملی خویش وجود داشته و دارد که طبقه ی کارگر و کشاورزان و نیز لایه های تهیدست و میانی و مرفه( به ویژه کارگران و کشاورزان و زحمتکشان تهیدست) بافت طبقاتی اصلی آن را تشکیل می دهند. در حالی که گرایش های رویزیونیستی و ترتسکیستی با وجود کاهش نفوذشان در میان خلق کرد،(1) کماکان می تواند بر این جنبش تاثیرات منفی گذارد و آن را به سازش کشاند در عین حال گرایش های رادیکال و انقلابی این جنبش مردمی که به دلیل ستم و استبداد حکومت ولایت فقیه تداوم خواهد یافت می تواند به ایجاد اندیشه ها و سازمان های نوین انقلابی مائوئیستی در میان این خلق پا دهد. وظیفه ی انقلابیون مائوئیست است که این گرایش را تقویت کنند.
در بخش بعدی به  دیگر خلق های ایران و برخی استنتاجات می پردازیم.
 هرمز دامان
نیمه ی دوم آبان 1404
یادداشت
1- این مساله ای نیست که ما بگوییم، خود کومه له چنین اعتراف می کند: «در جنبش انقلابی کردستان مهمترین سازوکار برای ایجاد آمادگی جهت پاسخگویی به نیازهای این دوره، ایجاد فرصت برای پیشروی و خنثی کردن مخاطراتی که جنبش انقلابی کردستان را تهدید می کند، تلاش کومه له و دیگر سوسیالیست های انقلابی در جهت برانگیختن اعتراضات تودەای علیه گرانی، بیکاری، کمبود آب و برق، علیه سرکوبگری های رژیم و کمک به سازمانیابی این جنبشهای اعتراضی و اجتماعی، به هم مرتبط کردن فعالان و سازماندهندگان این جنبش ها و تلاش برای شکل دادن به یک شبکه رهبری در سطح محلات شهرهای کردستان است. بازسازی اعتبار اجتماعی کومه له به مثابه یک جریان کمونیستی و مدافع پیگیر منافع کارگران و زحمتکشان نیز از همین مسیر می گذرد.»( بیانیه سیاسی پلنوم چهارم کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران: بن بست‌ جمهوری اسلامی بر متن تحولات جهان و منطقه، پنجشنبه 15 آبان 1404- تاکید از ماست). روشن است که اعتبار اجتماعی کومه له به مثابه یک جریان انقلابی کمونیستی و مدافع پیگیر کارگران و زحمتکشان از دست رفته است که در صدد بازسازی آن هستند.
 
 
 

 

۱۴۰۴ آبان ۲۳, جمعه

انتخاب زهران ممدانی سوسیال دموکرات به عنوان شهردار نیویورک و...(1)

 

انتخاب زهران ممدانی سوسیال دموکرات به عنوان شهردار نیویورک

 و هورا کشیدن جریان های پیرو«سوسیالیسم دمکراتیک» در ایران(1)

 

رفرم های ممدانی در صورت تحقق مرهمی ناچیز بر

 زخم های پیکر طبقه ی کارگر و زحمتکشان و تهیدستان آمریکا است 

در صورت تحقق وعده های ممدانی این رفرم های کوچک تنها می تواند مُسکنی بر زخم ها و دردهای بیشمار طبقه ی کارگر و زحمتکشان و تهیدستان جامعه آمریکا در نظام سرمایه داری امپریالیستی باشد!

وعده های ممدانی تنها در اوضاع کنونی که بحران اقتصادی و سیاست های خانمان برانداز ترامپ شیره ی جان کارگران و زحمتکشان آمریکا را مکیده و می مکد به وی امتیاز داده و وی را به طور نسبی مقبول بخش هایی از کارگران و زحمتکشان کرده است 

کمونیست ها از رفرم  و از رفرم های امثال ممدانی و جریان متبوع اش به گونه ای تاکتیکی پشتیبانی می کنند و نتایج آن را در صورت تحقق در خدمت مبارزه برای استراتژی انقلاب و سرنگونی سرمایه داران و برقراری نظام سوسیالیستی و کمونیستی در می آورند؛ 

ممدانی و جریان وی در حزب دموکرات آمریکا در بهترین حالت و « شبه چپ» ترین وجه خویش یعنی«سوسیالیسم دمکراتیک»( بنا به گفته ی هواداران سوسیالیسم دموکراتیک) نماینده فروش بهتر نیروی کار کارگران در جامعه ی سرمایه داری آمریکا است 

ممدانی عضو حزب امپریالیستی دموکرات آمریکا، خواهان زیست طبقه ی کارگری در جامعه ی نکبت بار سرمایه داری آمریکاست و رفرم های وی در صورت تحقق خدمتی به بقای این نظام است. 

ممدانی در ماهیت امر طبقه ی کارگر و زحمتکشان را فریب می دهد و در ژرفای سیاست هایش خواهان آرایش چهره ی کثیف سرمایه داری امپریالیستی است! 

رفرم یا انقلاب! این مساله ی اساسی است! 

سیاست تبعی دفاع از رفرم های بورژوایی در جامعه ی سرمایه داری به وسیله ی انقلابیون کمونیست، باید گشاینده ی راه انقلاب سوسیالیستی طبقه ی کارگر و در خدمت آن باشد و نه محدود شدن به آن و نه تمامی آن چیزی که طبقه ی کارگر می خواهد 

نه رفرم و نه مُسکن و نه مرهم بل

انقلاب سوسیالیستی طبقه ی کارگر آمریکا راه نهایی نجات طبقه ی کارگر از استثمار، فقر، فلاکت و جنگ است!

 
در4 نوامبر امسال زهران ممدانی از پیروان«سوسیالیسم دموکراتیک»،عضو حزب دمکرات آمریکا و سوسیالیست های دمکرات آمریکا( (DSAو به وسیله ی یک میلیون رای دهنده( از مجموع دو میلیون رای دهنده)به عنوان شهردار نیویورک انتخاب شد. چند مشخصه ی اصلی وی که این انتخاب را برجسته و همچون رویدادی تا حدودی خلاف جهت روندهای جاری در آمریکا که به ویژه با روی کار آمدن ترامپ از حزب جمهوریخواه، سیاست های وی و تشدید فقر و فلاکت طبقه ی کارگر و دیگر تهیدستان آمریکا، مهاجر ستیزی، نژادپرستی و صهیونیسم پرستی و نیز مسائل جنسیتی است عبارتند از سوسیال دمکرات و مسلمان و شیعه بودن وی و نیز اوگاندایی بودن تباراش است. مشخصه هایی که جدا از وعده هایش که نقش اصلی را داشته است در انتخاب وی نقش کمکی زیادی داشته اند.
وعده ها
ممدانی وعده های زیادی داده است که مهم ترین آن ها عبارتند از:
ثابت نگه داشتن اجاره ی خانه ها؛
مجانی کردن وسائل نقلیه ی عمومی مانند ساب وی و مترو و اتوبوس؛
مجانی کردن محل نگه داری و مراقبت از کودکان برای مادران تنها و وعده ی ساختن مهد کودک های عمومی؛
ساختن خانه های ارزان قیمت در نیویورک؛
 حمایت از حقوق مهاجران و اقلیت های مذهبی و قومی؛
دفاع از حقوق جامعه ی ال جی بی تی کیو؛
 تعیین حداقل دستمزد 30 دلار تا سال 2030 و برخی وعده های دیگر.
منابع تحقق وعده های ممدانی
ممدانی منابع زیر را برای انجام این رفرم ها معرفی کرده است:
افزودن دو درصد بر مالیات افرادی که در شهر نیویورک سالیانه بیش از یک میلیون دلار درآمد دارند؛
افزودن 11 درصد بر مالیات شرکت ها و کمپانی ها و به طور کلی افزودن بر مالیات افرادی که در طبقه ی خرده بورژوازی مرفه و بورژوازی کوچک و متوسط( لیبرال) و بزرگ( انحصارات و کارتل های امپریالیستی) جای می گیرند به نفع کارگران و تهیدستان و لایه های میانی و تهیدست نیویورک.
دلایلی که موجب انتخاب ممدانی شده است
چند دلیل را باید مهم ترین دلایل و دارای بیشترین تاثیرات در انتخاب ممدانی به عنوان شهردار نیویورک دانست:
یک - وضع بد کارگران و زحمتکشان و تهیدستان شهری و لایه های میانی حقوق بگیر در طی هفده سال اخیر یعنی پس از آغاز بحران اقتصادی در سال 2008. نیویورک شهری است از زمره ی گران ترین شهرهای دنیا و مهاجران بسیاری از آمریکای مرکزی و جنوبی و همچنین آسیایی و افریقایی به عنوان کارگر و خرده بورژوازی تهیدست در آن زندگی می کنند. زندگی کردن در آن و دوام آوردن بسیار مشکل است. نیویورک شهرک های در حومه - همچون کرج و دیگر مناطق اطراف برای تهران - دارد که شاغلین کارگر و زحمتکش در آن مسکن دارند.
دو- بالا رفتن نرخ تورم و وسائل زندگی ( بهداشت، مسکن و ...) و بدتر شدن وضعیت معیشت و زندگی طبقه ی کارگر پس از اجرای سیاست های ترامپ که بر خلاف وعده های دروغین اش به طبقه ی کارگر متوجه سرازیر شدن سودهای کلان به جیب سرمایه داران بزرگ است.
سه - حملات اسرائیل به غزه و نسل کشی هولناک دولت صهیونیست و جنایتکار این کشور که یک جنبش ضد صهیونیستی و ضد اسرائیلی را در تمامی جهان و از جمله در شهرها و دانشگاه های آمریکا رقم زد. ممدانی مسلمان به سبب مخالفت اش با دولت اسرائیل و نسل کشی در غزه توانست رای بسیاری از کسانی را که مخالف این تجاوز و نسل کشی بودند با خود همراه سازد. مخالفت ترامپ و حزب جمهوری خواه را که گفته است در صورتی که مردم نیویورک به ممدانی رای دهند بودجه فدرال را کاهش خواهد داد می توان بیشتر به سبب دو دلیل اخیر دانست و همچنین به هر حال رقابت اش با حزب دموکرات آمریکا.
چهار- افزایش مسائل و مشکلات بیشتر مهاجران و همچنین مسائل قومی و نژادی و جنسیتی در دوره ترامپ و افزایش ستم های دستگاه حاکم بورژوا- امپریالیست به این بخش ها.
پنج- تک و دو حزب دموکرات آمریکا برای عقب نماندن از رقیب سنتی اش حزب جمهوریخواه و  طرح های در دست برای پیروزی در انتخابات بعدی کنگره و ریاست جمهوریدر این دوره انتخابات همیچنین نامزدی با نام ابیگیل اسپنبرگر در ویرجینیا به عنوان فرماندار این ایالت انتخاب شد. او نخستین زنی است که در این ایالت به این مقام می رسد.
امکان تحقق وعده های ممدانی
ممدانی و جریان وی از نخستین افراد و جریان های درون هیئت حاکمه در کشورهای امپریالیستی نیستند که نیاز به اقدامات اصلاح طلبانه را طرح می کنند و خواست اجرای آنها را دارند. بسیاری از این رفرم ها در تاریخ کشورهای امپریالیستی در یک صد سال اخیر صورت گرفته و اجرا شده است. برخی از کشورهای سرمایه داری امپریالیستی اروپایی مانند کشورهای اسکاندیناوی تجلی تمام و کمال عالی ترین درجه ی امثال این گونه اصلاحات هستند. در دوران کنونی بحران اقتصادی امپریالیستی( از 2008 به این سو) و در شرایط ویژه ی اقتصاد آمریکا که ضربات پی درپی ای به دنبال مداخلات اش در کشورهای دیگر و به ویژه جنگ های صورت گرفته در خاورمیانه، خورده است، برخی از گروه ها و دسته های هیئت حاکمه این گونه اصلاحات را برای برون رفت از اوضاع حادی که درگیرش هستند پیشنهاد می کنند.
اما به این دلیل که منابعی که برای این اصلاحات در نظر گرفته شده درآمد و سود طبقات مرفه خرده بورژوازی( یک میلیون دلار در آمریکا حدود درآمد این لایه ی طبقاتی است) و بورژوازی کوچک و متوسط لیبرال و همچنین بورژوازی امپریالیست می باشد، و به احتمال زیاد این گروه ها به ویژه بورژوازی امپریالیست( حتی اگر برایش کندن مویی از تن منافع اش باشد) در هر دو حزب جمهوری خواه و دموکرات در مقابل آنها می ایستند، امکان این که همه ی این وعده ها بتواند محقق شود دور از انتظار است و به احتمال زیاد برخی از آنها و نیز تا حدودی و نه تمام و کمال ممکن است - تا انتخابات کنگره و ریاست جمهوری 2028 - تحقق یابند. یعنی حداقل بخش هایی از حزب دموکرات - و نیز تا حدودی لایه هایی از حزب جمهوریخواه آمریکا که مخالف باند ترامپ هستند- با آنها برای  به دست آوردن پیروزی های بزرگ تر آینده همراهی کنند.
از سوی دیگر انجام تمام و کمال این وعده ها و یا حتی تحقق آنها تا حدودی، می تواند به طبقه ی کارگر و تهیدستان شهری و نیز لایه های میانی دیگر شهرهای آمریکا سرایت کند و موجب تغییر رویکرد آنها نسبت به حزب جمهوری خواه و حتی حزب دموکرات که یکی از دو حزب بورژوازی امپریالیست آمریکاست گردد و جریان های«شبه چپ»و میانی را در این حزب اخیر تقویت کند. امری که به مذاق سرمایه داران امپریالیست خوش نخواهد بود.
وضع در ایران و هوار کشیدن های«شبه چپ» ها برای ممدانی
 انتخاب ممدانی موجب وجد و شعف وصف ناپذیری از جانب شماری از «شبه چپ» های ضد مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم و به طور کلی ضد کمونیست ایران گردیده است. برخی از این دارودسته ها چنان گرد و خاک می کنند و فرصت را غنیمت شمرده دنبال فروش«سوسیالیسم دموکراتیک» کذایی شان هستند، انگار که شهر نیویورک تافته ای جدا بافته گردیده و می رود که«سوسیالیسم» در آن برقرار گردد.
گفتنی است که این «شبه چپ» ها عمیقا مخالف برقراری سوسیالیسم و کمونیسم هستند و در زیر عباراتی مانند«سوسیالیسم واقعا موجود»( که منظورشان عموما هم سرمایه داری دولتی خروشچفی و برژنفی نیست بلکه سوسیالیسم لنینی و استالینی و مائوئی است) و «سوسیالیسم و کمونیسم روسی» و یا «استالینیسم» و غیره به نفی بنیادهای برقرار شده ی سوسیالیستی در شوروی لنینی و استالینی و چین مائوئی می پردازند.
برخی دیگر از «سوسیالیسم شهری» صحبت می کنند و امید آن دارند که با تغییر شهرداران بورژوا- امپریالیست و جایگزینی آنها با شهرداران«سوسیالیست دموکراتیک» از طریق انتخابات بورژوایی و البته زیر عنوان پر طمطراق «انتخابات از پایین» و از محلات و ...، برخی از رفرم ها به نفع کارگران و زحمتکشان به تغییر و تحول جامعه ی سرمایه داری بورژوا - امپریالیستی به جامعه ی«سرمایه داری خرده بورژوایی» دست یابند.
یکی از نمونه های این هورا کش های رفرمیسم بورژوایی که عناصرشان عموما در میان سایت های توده ای - اکثریتی و جریان های رویزیونیست سوسیال دموکرات و یا پیرو«سوسیالیسم دموکراتیک» می باشند مقاله ای است با نام «پاسخ نیویورک به ترامپیسم».
 در مقاله ی چنین نوشته شده است:
«انتخاب زوهران ممدانی به سمت شهرداری نیویورک، تنها یک تغییر مدیریتی در سطح محلی نیست، بلکه نشانه‌ای است از تحولی سیاسی و اجتماعی در درون جامعه‌ای که دهه‌هاست سوسیالیسم، از هر نوعش، را به حاشیه رانده و حتی واژه آن را تابو کرده است. در دل یکی از نابرابرترین شهرهای جهان، جایی که وال‌استریت نماد قدرت سرمایه و شکاف طبقاتی است، یک سوسیالیست جوان با تکیه بر مطالبات طبقه کارگر، مهاجران، و اقلیت‌های فراموش‌شده، توانسته به جایگاهی برسد که تا همین چند سال پیش برای چپ آمریکا رؤیایی دور از دسترس بود.»( پاسخ نیویورک به ترامپیسم - ناصر اصغری، سایت اخبار روز – 17 آبان 1404)
طرف «سوسیالیست» نامیده می شود و اقدامات وی سوسیالیستی!( میتران هم «سوسیالیست» بود و حزب متبوع اش هم «سوسیالیست» نام داشت اما این حزب یکی از چند حزب بورژوا- امپریالیستی فرانسه بود، همچنین ماریو سوارش هم «سوسیالیست» بود و حزب متبوع اش سوسیالیست نام داشت اما این حزب یکی از احزاب بورژوا- امپریالیستی پرتغال بود!) این در حالی است که این فرد از نظر سیاسی نماینده ی یک حزب بورژا- امپریالیست، یعنی حزب دمکرات آمریکاست که یکی از دو حزب حاکم آمریکاست. پیشنهادها و وعده های وی در نهایت بدون پذیرش رهبری بورژوا- امپریالیست حزب دموکرات شدنی نبوده است. حتی اگر بخواهیم اغماض کنیم و وی را نماینده بخش های« چپ» این حزب( چپی که در مقابل راست «چپ» به شمار می آید و گر نه این ها در مقابل جریان های کمونیستی انقلابی مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی راست و همچون نمونه ی کائوتسکی در مقابل لنین به شمار می آیند) یعنی جریان برنی سندرز و امثال او بدانیم، باز هم تغییری در جایگاه طبقاتی وی داده نمی شود و وی از یک بورژوا- امپریالیست به یک هوادار طبقه ی کارگر تبدیل نمی شود.
نویسنده در بخشی دیگر از مقاله ی خود می نویسد:
«زوهران ممدانی از اعضای جریان “سوسیالیست‌های دمکرات آمریکا” (Democratic Socialists of America) است؛ سازمانی که در سال‌های اخیر کوشیده است سوسیالیسم را از چارچوب‌های خشک ایدئولوژیک بیرون آورد و آن را به زبان زندگی روزمره بازگرداند.»
توجه کنیم که طرف چگونه خود را گم کرده و دچار چه وجد و شعفی شده است!:
برگرداندن «سوسیالیسم» به «زبان زندگی روزمره». یعنی به جای «زبان انقلاب» و تبلیغ و ترویج سوسیالیسم و کمونیسم به عنوان اهداف استراتژیک طبقه ی کارگر صرفا به تبلیغ خواست های اقتصادی «زندگی روزمره» بپردازیم؛ یعنی اکونومیسم خالص؛
بر مبنای این دیدگاه وی این اقدامات را تحقق عملی«زبان زندگی روزمره» مردم و«سوسیالیستی» جا می زند و این تصور را رواج می دهد که با تحقق این اقدامات «سوسیالیسم»ی (احتمالا نسبی زیرا منتظر بقیه اش خواهد شد!) حداقل در شهر نیویورک برقرار می گردد.
 ادامه دارد.

 

 هرمز دامان

نیمه ی دوم آبان 1404

۱۴۰۴ آبان ۲۲, پنجشنبه

خودسوزی و مرگ جوان زحمتکش عرب و خروش توده ها علیه مقامات شهری حکومت

 

خودسوزی جوان بیست ساله ی عرب اهوازی احمد بالدی در 13 آبان 1404 که به علت تخریب دکه اش به وسیله ی ماموران شهرداری صورت گرفت و جان باختن وی در بیمارستان در 20 آبان، خشم و غضب توده های کارگر و زحمتکش اهوازی را علیه مقامات شهرداری این شهر به شدت برانگیخت و فضای عمومی را در این شهر و خوزستان ضد حکومت کرد. امری که در نهایت منجر به استعفای رضا امینی شهردار و عظیم شمخانی برادر ناتنی علی شمخانی و سرپرست فرمانداری اهواز و نیز  برخی دیگر از مقامات شهر گردید. 

با این حال استعفای مذکور خواست های خانواده ی بالدی و توده های زحمتکش و تهیدست اهوازی را بر آورده نکرده و آنها خواستار این هستند که افراد مزبور محاکمه علنی شوند.

در آخرین سخنان خود پدر احمد بالدی گفته است که:

 «تا وقتی شهردار و معاونش امید شمس از شهر بیرون نروند، پیکر پسرم را تحویل نمی گیرم . پسرم در دفاع از نان خانواده‌اش سوخت و هیچ‌کس پاسخگو نیست.»

همچنین مراسم به خاکسپاری و سوگ وی  با دخالت  سپاه و سازمان های اطلاعاتی از روز پنجشنبه به چهارشنبه شب تغییر کرد. با وجود تمامی موانع برای شرکت توده ها در مراسم خاکسپاری در این مراسم تعداد زیادی شرکت کردند.

به نظر می رسد که وضع به گونه ای شده که توده های مردم و به ویژه کارگران و زحمتکشان دیگر افدامات تهاجمی نیروهای اداری و نظامی حکومتگران دزد و ریاکار و جنایتکار را بر نمی تابند و هر حرکت تهاجمی از جانب حکومت با مقاومت و مبارزه ی آنها روبرو می شود و هر مقاومت و مبارزه ای نیز می تواند جرقه ی جنبشی را بزند که بی شک گسترده تر و تکامل یافته تر از مبارزات پیشین خواهد بود. 

عقب نشینی سریع حکومتیان و استعفای شهردار و برخی دیگر از مقامات اداری شهرداری خود نشانگر ترس و وحشت حکومت از شعله ور شدن خشم توده ها و گسترش آن است.

با این حال تفاله های متعفن قرون و اعصار حکومت ولایت فقیه هیچ راهی ندارند جز این که برای جلوگیری از جنبش توده ها و نیامدن آنها به خیابان ها و تکوین شورش های توده ای دست به تهاجم و بازداشت و شکنجه و زندان و اعدام بزنند و در واقع جز این راه دیگری نمی شناسند. 

همچنین به دلیل ملوک الطوایفی بودن حکومت آخوندی و فعال مایشا و هرکی به هر کی بودن حکام و سران منطقه ای و استانی و شهری و روستایی، هر آن امکان اقدامی از جانب این گونه مصدران امور در زیر پا گذاشتن حقوق توده ها و تعرض به آنها وجود دارد. هر کدام از این اعمال خودسرانه در شرایط کنونی می تواند جنبش توده ای را به غلیان درآورد و تغییرات مهم و جدی ای در وضع کنونی جنبش توده ای ایجاد کند.

گروه مائوئیستی راه سرخ 

ایران  

 بیست و دوم آبان 1404

دو اعلامیه از جانب شورای هماهنکی تشکل های فرهنگیان


احمد بالدی جانش را از دست داد

احمد بالدی، دانشجوی ۲۰ ساله‌ای که در اعتراض به تخریب دکه خانوادگی، اقدام به خودسوزی کرده بود، جانش را از دست داد.
احمد بالدی، دانشجوی ۲۰ ساله اهل اهواز، که در پی تخریب محل کسب خانوادگی‌‌شان توسط مأموران شهرداری و نیروی انتظامی، اقدام به خودسوزی کرده بود، ساعاتی پیش جان باخت.
شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران ضمن اعلام همدردی با خانواده ایشان اعلام می دارد: فقر و نابرابری‌های اجتماعی که حاصل حکمرانی ناکارآمد در حوزه‌های مختلف سیاسی و اقتصادی و امنیتی است، سبب ساز اقداماتی همچون خودکشی و خودسوزی خصوصا در بین قشر جوان و تحصیلکرده می باشد. دردناک‌تر اینکه هیچ اراده‌ای از سوی حاکمیت برای حل این ابر بحران‌ها وجود ندارد.


حکم غیرانسانی شلاق آتش شاکرمی، خاله نیکا شاکرمی بە اجرا درآمد

حکم غیرانسانی ٣٨ ضربه شلاق آتش شاکرمی از اعضای خانواده‌های دادخواه و خالە نیکا شاکرمی از جانباختگان جنبش زن، زندگی، آزادی (ژن، ژیان، ئازادی) در اجرای احکام تهران اجرا شد.
شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان ایران ضمن اعتراض به اجرای این احکام غیر انسانی خواهان لغو اعدام، شلاق و لغو هر گونه حکم قضایی غیر انسانی دیگری است که باوجود اعتراضات کنوانسیون های حقوق بشری جهانی، همچنان در کشور جاری است.

شورای سازماندهی اعتراضات (ارکان ثالث) راهپیمایی سه هزار نفری کارگران و خانواده هاشان

 

اعتصاب و راهپیمایی چند صد نفری کارگران ارکان ثالث و پیمانکاری پالایشگاه گاز فجر جم،

در اتحاد و همبستگی با همکاران در مجتمع گاز پارس جنوبی

سه شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۴

همکاران در جم طبق روال گذشته بازهم با دست کشیدن از کار و راهپیمایی پرشکوه خود با اعتراضات کارگری در مجتمع گاز پارس جنوبی اعلام همبستگی نمودند. کارگران در جم با شعار:
نشان برده داری، فیش حقوقی ماست
بطور مستقیم به ساختار برده وار محیط‌های کار و کل سیستم بردگی بر مبنای مزد اشاره نموده، فیش‌های حقوقی شان را نشان مشخص آن مطرح نمودند.
همکاران همچنین با شعار؛
وعده وعید کافیه، سفره ما خالیه
دروغین بودن وعده های منجر به سکوت تا کنونی خود را توسط مديريت چپاولگر نفت اعلام داشتند.
گزارش های دیگری توسط همکاران بصورت میدانی به پیامگیر شورا ارسال گردیده که در پیامهایی بعدی منتشر میگردد.

همکارانمان طبق التیماتوم قبلی، نسبت به عدم رسیدگی به خواسته‌های شان بعد از تجمعات درون پالایشگاهی صبح امروز ضمن دست کشیدن از کار، با همراهی خانواده های خود راهپیمایی پرشکوه و گسترده ای را ترتیب دادند.
طبق گزارش های دریافتی از همکاران از همان ابتدای صبح جمعیتی بالغ بر یکهزار نفر در شکل گیری تجمع و راهپیمایی حضور داشتند که این جمعیت تا قبل از ظهر به بیش از سه هزار نفر رسید.
راهپیمایی گسترده از شرق خیابان سیراف تا مقابل ساختمان اداری مجتمع گاز، پالایشگاه دوم پارس جنوبی با تجمع گسترده کارگران تا حوالی ظهر ادامه یافت.
شعارهای همکاران در این روز؛
وعده وعید کافیه سفره ما خالیه،
از شعار تا عمل، وعده های بی ثمر،
وزیر نفت سکوت نکن، حق ما رو ضایع نکن،
حق و حقوق شعار ما، عدالت انتظار ما و... دروغین بودن وعده های مدیران و مسئولان در رسیدگی به خواسته‌های های برحق کارگران را هدف قرار داد.

مدیریت مجتمع گاز پارس جنوبی و منطقه ویژه اقتصادی پارس بیشتر از یک سال است که از هرگونه نشست و گفتگو با نمایندگان کارگری در منطقه خودداری نموده، حتی در اندک نشست های فرمال و نمایشی با انجمن صنفی دست سازخود، تحت عنوان کانون انجمن های صنفی استان بوشهر نیز به خواسته‌های های کارگران شاغل در منطقه بی توجه بوده است.
طبق گزارش کارگران ارکان ثالث و پیمانکاری در منطقه پارس جنوبی، کانون انجمن های صنفی دولتساخته، مدتهاست با تمکین به شرایط دیکته شده مدیریت نفت و مدیران در پارس جنوبی، با مسالمت آمیز توصیف کردن اعتراضات کارگران، طبق شرایط امنیتی تا کنون در چندین مورد مسبب لغو اعتصابات و اعتراضات کارگری شده است و اساسأ دلیل عدم توجه مدیران نفت به خواسته‌های برحق این همکاران، تمکین این انجمن صنفی به شرایط و خواسته‌های های از بالا بوده است!

- اهم خواسته‌های کارگران ارکان ثالث و پیمانکاری در پالایشگاه های مجتمع گاز پارس جنوبی عبارتند از؛
۱- حذف فوری پیمانکاران مفتخور و تبدیل وضعیت استخدامی کارگران ارکان ثالث و پیمانکاری، ۲- بازنگری طرح طبقه بندی مشاغل با رویکرد نظام همسان‌ساز دستمزد،
۳- اجرای طرح اقماری دو هفته کار دو هفته استراحت برای نیروهای اداری و پشتیبانی،
۴- ساماندهی وضعیت رانندگان غیر مالک خودروهای استیجاری،
۵- پرداخت هزینه‌ قطع امکانات رفاهی (حق کمپ)،
۶- تأمین ایاب‌ و ذهاب هوایی برای کارگران پیمانکاری.
در همین روز همکاران ارکان ثالث و پیمانکاری پالایشگاه گاز فجر جم نیز طبق روال گذشته اعتصاب و راهپیمایی پرشکوهی را در اتحاد با کارگران پارس جنوبی و طرح خواسته‌های شان رغم زدند.
همچنین طبق اخبار منتشر شده از شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت، همکاران رسمی در مناطق عملیاتی جنوب، شرکت نفت فلات قاره منطقه عملیاتی سیری، سکوهای ایلام و نصر نیز در اعتراض به عدم تحقق خواسته‌هایشان در روز جاری در اعتصاب و اعتراض قرار داشتند.

بیانیه‌ی کانون نویسندگان ایران در مورد نسل کشی در سودان


نسل‌کشی در سودان و سکوت سلطه‌گران

قرن شکلکِ چهر
برگذشته از مدارِ ماه
لیک بس دور از قرارِ مهر...


این روزها در جنوب سودان، پیش چشمان مردم دنیا و در سکوت سنگی ارباب سلطه و سرمایه و رسانه‌های وابسته به ایشان، نسل‌کشی آشکار و سبعانه‌ی دیگری به راه افتاده است.
شبه‌نظامیان موسوم به نیروهای واکنش سریع به سرکردگی ِ «محمد حمدان دَقَلو» معروف به «حمیدتی» پس از سقوط شهر فاشر در جنوب سودان، دست به جنایاتی مافوق تصور زدند به‌طوری که ردّ ِ خون ِ ناشی از اعدام‌های گروهی ِ خیابانی و آتش‌سوزی‌های عدیده‌ی تعمدی، در تصاویر ماهواره‌ای نیز قابل تشخیص و مشاهده است.
در کمتر از ۴۸ ساعت بیش از ۲۰۰۰ انسان بی‌دفاع، که بسیاری از آن‌ها غیرنظامیان اعم از زنان و کودکان بودند، به‌طرزی فجیع کشته شده‌اند و مردان نیز عموماً در اعدام‌های خیابانی جان باخته‌اند.
بیش از دو سال است که سودان گرفتار جنگی داخلی میان نیروهای ارتش و گروه شبه‌نظامی موسوم به «نیروهای پشتیبانی سریع» است؛ گروهی که از دل «جَنجَویدها» یا همان میلیشیای عرب‌تبار ِ متهم به نسل‌کشی در دارفور، زاده شد.
شهر فاشر که از ماه‌ها پیش در محاصره بود، با عقب‌نشینی نیروهای ارتش درنهایت سقوط کرد و نیروهای واکنش سریع به‌محض ورود به شهر، دست به کشتار دست جمعی و مثله‌کردن اجساد و تجاوز گروهی به زنان و کودکان زدند و طرفه اینکه ابعاد هولناک این جنایات با انتشار فیلم‌ها و تصاویر گرفته شده توسط خود نیروهای واکنش سریع به دید ِ جهانیان رسید.
در یک کلام فاشر نمادِ رهاشدگی بشر در عصر مجازی‌ست. عصری که درآن شهری در آتش می‌سوزد و مردمی سلاخی می‌شوند و جهانی که صرفاً نظاره‌گر است، انگشت ِ شصت به رد و تایید می‌رقصاند!
کانون نویسندگان ایران ضمن محکوم کردن موکد این نسل‌کشی ِ آشکار و اسفبار و اعلام همدردی با همه‌ی رنج‌دیدگان و بازماندگان این فاجعه‌ و نیز اعلام انزجار و اعراض از تمامی حامیان، آمران و عاملان این واقعه‌ی ضدانسانی، وجدان‌های بیدار و جان‌های آگاه در سرار جهان را نسبت به این فجایع بشری و نسل‌کشی‌های پی‌درپی، اِنذار می‌دهد و سازوارانه دوشادوش همه‌ی آنان که سودای جهانی جز این را در سر می‌پرورند؛ خواهد ایستاد.

کانون نویسندگان ایران
١۴٠۴/۸/۱٧


۱۴۰۴ آبان ۱۹, دوشنبه

درباره ی مواضع برخی گروه های سیاسی و افراد در مورد دیدگاه های نویسندگان و مترجمین بازداشت شده ی اخیر


 
 
بازداشت تعدادی از نویسندگان و همکاران سایت اقتصاد سیاسی و برخی از زنان پژوهشگر و مترجم در حوزه ی جامعه شناسی یکی از تازه ترین اقدامات سازمان های اطلاعاتی حکومت ولایت فقیه علیه مبارزات و جنبش دموکراتیک در جامعه است. این اقدام در راستای سرکوب طبقات میانی جامعه و زیر فشار قرار دادن ایدئولوگ های آنها صورت می گیرد که بیشتر نویسندگان و نظریه پرئازان مزبور که عموما دارای تحصیلات دانشگاهی در ایران و یا کشورهای اروپایی در رشته هایی مانند اقتصاد و جامعه شناسی هستند به آن تعلق دارند. این امر نشان می دهد که وضع برای حکومت به گونه ای شده که از سایه ی خودش نیز دچار وحشت می شود.
 ما در اعلامیه ای با نام «سرکوب های کنونی تقلاهای بی حاصل از جانب خامنه ای و شرکای پاسدار برای بقای حکومت ولایت فقیه است!» به این بازداشت ها و جایگاه آنها در مجموع سیاست های حکومت ولایت فقیه پرداخته و در آنجا نوشتیم:
«ما بازداشت های اخیر را به شدت محکوم کرده و بر این باوریم که هر چه عناصر سازنده ی شرایط کنونی بیشتر تکامل پیدا کند که همه چیز نشانگر آن است، وضع برای خامنه ای و شرکای پاسدار وخیم تر و محصور شدن آنها و دست و پا زدن شان بیشتر خواهد شد و این گونه تقلاهاشان به نتایج عکس منجر خواهد شد.»
بررسی مساله بازداشت ها به وسیله ی باند خامنه ای و هسته ی سخت قدرت و دلایل آن و نیز محکوم کردن آنها و مقابله و مبارزه با سیاست های سرکوب حکومت ولایت فقیه در مورد تمامی طبقات و بخش های جامعه از جمله نویسندگان و محققین دانشگاهی و غیر دانشگاهی دارای اهمیت درجه ی نخست در شرایط کنونی است و باید به آن پرداخته شود و با آن مبارزه صورت گیرد. با این حال در اینجا می خواهیم به جنبه ی دیگری از مساله هم توجه کنیم که اگر چه نه دارای اهمیت درجه ی اول اما به نوبه ی خود دارای اهمیت زیادی است و به آن نیز باید پرداخته شود.
در بررسی اوضاع و شرابط برای طبقه ی کارگر ایران و پیشروان آن یعنی مارکسیست- لنینیست ها و مائوئیست ها دو نوع چارچوب و تضاد بزرگ برای داوری ها و موضع گیری ها و تنظیم رهنمودها و وظایف عملی وجود دارد. یکی تضاد خلق و ضد خلق که در آن تضاد طبفات خلقی انقلابی( کارگران و کشاورزان و مزدبگیران فقیر و خرده بورژوازی تهیدست شهر و روستا) و مترقی(خرده بورژوازی میانی و مرفه دموکرات و همچنین سرمایه داران کوچک و متوسط ملی و لیبرال) و طبقات ارتجاعی و ضدخلقی به میان می آید، و دیگری چارچوب تضادهای درون خلق که در آن تضادهای طبقات درون خلق( همین طبقات خلقی مورد اشاره) پیش کشیده می شود. چارچوب دیگری نیز وجود دارد که در برگیرنده ی تضادهای درون نیروهای ارتجاعی و ضد خلقی داخلی و خارجی است. همه ی این ها دارای اهمیت هستند و بسته به شرایط، اهمیت آنها رده بندی می شود. در این خصوص توجه اعلامیه ی ما در امر بازداشت های نویسندگان و مترجمین متوجه تضاد نخستین یعنی تضاد خلق ایران با ارتجاع حاکم ولایت فقیه بوده است که مهم ترین و کلیدی تری و اساسی ترین تضاد جاری جامعه ما می باشد و تمامی تضادهای دیگر تابع آن هستند و از آن پیروی می کنند.
با توجه به این اشاره ها و نیز اعلامیه گروه که تمامی موضع گیری های آنها در چارچوب تضاد اساسی میان خلق و ضد خلق است در این جا می خواهیم به چارچوب دوم یعنی تضادهای درون خلق و تضاد طبقه ی کارگر با لایه هایی از طبقات میانی یعنی خرده بورژوازی مرفه توجه کنیم. برخوردهایی که درون این تضاد در شرایط کنونی و اوضاع جاری جامعه به وجود می آید در خدمت برطرف کردن موانعی است که موجب کند شدن حرکت در جهت حل تضاد اساسی مورد اشاره می شود. به عبارت دیگر مبارزه درون خلق و بین طبقه ی کارگر و دیگر طبقات متحد خلقی برای آن است که طبقه ی کارگر و دیگر طبقات خلق بهتر بتوانند مبارزه ی خود را با ارتجاع و ضد خلق پیش برند.
از نظر ما چنانچه در بیانیه ی مزبور اشاره شده است این نویسندگان در بهترین حالت و تا آنجا ما آنها را از طریق نوشته ها و ترجمه ها و سخنرانی هاشان می شناسیم در زمره ی نمایندگان ایدئولوژیک لایه های مرفه و میانی خرده بورژوازی( و حتی تا حدودی بورژوازی ملی) قرار می گیرند و بیشتر بازگو کننده ی مواضع این لایه های طبقاتی هستند. از این رو صرف نظر از این که خودشان خود را چه می نامند باید بر این نکته تاکید کرد تا صفوف ایدئولوگ های طبقه ی کارگر با ایدئولوگ های طبقات میانی و مرفه درهم نشود و این گونه وانمود نگردد که این افراد نمایندگان سیاسی طبقه ی کارگر ایران اند.
بیان این نکات ضروری است از این رو که از سوی برخی جریان های سیاسی که از همپیمانان آنها هستند با عناوینی نادرست از آنها نام برده می شود و شرح مبهم و نادرستی از جایگاه آنها داده می شود و مساله ما همین شرح مبهم و نادرست و عناوین است که به مغشوش و درهم کردن مرزهای میان طبقه ی کارگر و دیگر طبقات خلقی میدان می دهد. در زیر به برخی از این جریان ها و شرح ماجرا از جانب آنها می پردازیم.
سوسیال دموکرات های راه کارگری
جریان خروشچفیستی و سوسیال دموکرات راه کارگر( کمیته ی اجرایی) این ایدئولوگ ها را چنین توضیح می دهد:  
« اما، مهمترین جرم آن ها این است که در کشوری که باندهای مافیایی ثروت، قدرت و رسانه به چپاول تمامی هست و نیست کشور مشغولند و مردمان یک کشور ثروتمند را به خاک سیاه نشانده اند، صادقانه علت های این وضعیت را در عرصه اقتصاد و جامعه شناسی با زبانی رسا و بی لکنت بیان کرده اند. حملات هیستریک رسانه های الیگارش های فربه کشور به این نظرات  و دیدگاه ها و متهم کردن آنها به آگاه کردن مردمان فرودست جامعه، زمینه ساز دستگیری آنها شده است. غارتگران هست و نیست کشور، در شرایطی که اکثریت عظیم مردم دست شان را خوانده اند و از آنها عبور کرده اند، نسبت به هر عنصر آگاهی بخش بشدت حساس و نگران شده اند.»
به بررسی و تحلیل این مطالب می پردازیم:
یک: «صادقانه» مفهومی نسبی است. نماینده ی سیاسی هر طبقه ی خلقی از دیدگاه آن طبقه مسائل را شرح می دهد. ممکن است نماینده گان سیاسی یک طبقه یا لایه ای از یک طبقه ی خلقی یک جا صادقانه سخن گویند و نظرات شان در آنجا و آن مورد درست یا تا حدودی درست باشد، و جای دیگر صادقانه سخن گویند و نظرات شان نادرست باشد و نتایح عملی مضری داشته باشد. همچنین گاه ممکن است سخن شان آغشته به دروغ و فریب و گاه تماما دروغ  و فریب باشد آنجا که قصدشان گمراه کردن دیگر طبقات خلقی باشد.
برای همین در مارکسیسم اشاره شده است که برای داوری در مورد دیدگاه طبقات( خلق و ضد خلق) نه به حرف هاشان بلکه به آنچه عمل می کنند دفت کنید و دیدگاه های واقعی و نظرات آنها را بر مبنای آنچه عمل می کنند بازسازی کنید.
نخست به تضاد آنها با حکومت ولایت فقیه توجه کنیم:   
در اینجا می توان پرسید که شرح«صادقانه» ی آنها از واقعیت های جامعه ی کنونی از دیدگاه کدام طبقه است؟ آیا شرح آنها از نظام حاکم و تضادهای آن بر مبنای دیدگاه های طبقه ی کارگر است؟ آیا پرویز صداقت و یا محمد مالجو نماینده ی طبقه ی کارگرند؟ اگر از دیدگاه طبقه ی کارگر نیست از دیدگاه کدام طبقه است؟
در متن آمده که آنها متهم «به آگاه کردن مردم فرودست جامعه»شده اند! «مردم فرودست جامعه» را به چه معنا بگیریم؟ جای آن استثمارشده گان یعنی کارگران یا زحمتکشان تهیدست را قرار دهیم و یا هر طبقه ای که در این نظام «فرودست» یا زیرستم است و از جمله لایه های مرفه و میانی طبقه ی خرده بورژوازی را؟
 به نظر ما بازداشت شده گان نماینده ی سیاسی و یا فرهنگی هیچ یک از طبقات استثمارشده گان، کارگران و کشاورزان تهیدست و دیگر زحمتکشان بی چیز نیستند زیرا که این طبقات انقلابی اند اما این ایدئولوگ ها که عمده کارشان هم نوشتن بود، نه انقلابی و نه حتی دموکرات انقلابی بلکه بیشتر سوسیال دموکرات( و یا پیروان«سوسیالیسم دموکراتیک» که ماهیتا همان معنا را دارد) و دموکرات لیبرال هستند. آنها در بهترین حالت خواهان تغییر نهایی حکومت از راه اصلاحات بودند.
دو: شرح علت های وضعیت کنونی در عرصه ی اقتصاد و جامعه شناسی از دیدگاه دموکراسی پرولتری با شرح آن از دیدگاه «دموکراسی خرده بورژوایی» و یا«دموکراسی بورژوایی» تفاوت دارد و شکی نیست که به نتایج و وظایف جداگانه ای برای طبقاتی که هر کدام از این دموکراسی ها نماینده ی سیاسی آن ها هستند می انجامد. این امر که ممکن است که در شرح برخی واقعیات جامعه بین دیدگاه طبقه ی کارگر یا دموکراسی پرولتری و دیگر طبقات خلقی که نماینده ی دموکراسی بورژوایی و در بهترین حالت دموکراسی خرده بورژوایی هستند، یگانگی هایی وجود داشته باشد امر تفاوت و تضاد میان این شرح ها را از میان بر نمی دارد.
سه:«زبان رسا و بی لکنت» می تواند در مورد شرح دیدگاه هر طبقه ای و از جمله یک سرمایه دار پیش بیاید. حتی فریب و دروغ و نیرنگ را نیز می توان با «زبان رسا و بی لکنت» گفت. بنابراین یک ویژگی تمایز دهنده ی این افراد نیست. «زبان رسا و بی لکنت» و روشن در شرح دیدگاه های یک طبقه در مورد مسائل اقتصادی و سیاسی و ایدئولوژیک - فرهنگی و همچنین نظامی بسیار مهم است اما مهم تر از آن محتوایی است که در این «زبان رسا و بی لکنت» عرضه می شود.
چهار: به همین ترتیب «عنصر آگاهی بخش» که معنای آن پیشروان یک طبقه است، عنصر طبقاتی است و آگاهی بخشی طبقاتی دارد و نه «عناصر آگاهی بخش»ی که آگاهی ای بی مضمون و محتوی طبقاتی عرصه می کنند.
 از نظر ما نظریه پردازانی مانند پرویز صداقت و دیگر افراد همانند در سایت نقد اقتصاد سیاسی( و سایت های مشابه مانند نقد و...) نقشی دوگانه داشته و دارند.
این ها از یک سو بسان نماینده گان دموکراسی بورژوایی و در بهترین حالت خرده بورژوایی، ناقدین اصلاح طلب دگراندبیش و سوسیال دموکرات حکومت هستند؛ یعنی افرادی که سال هاست در ایران در عرصه های اقتصاد و سیاست و فرهنگ مقاله می نویسند و یا ترجمه می کنند و کارشان صرفا نگارش و ترجمه است. نگارش و ترجمه هایی که یک وجه آن بررسی و تحلیل انتقادی شرایط اقتصادی و سیاسی حکومت ولایت فقیه بوده است. همین تداوم طولانی نوشتن و تنها نوشتن، نشان می دهد که خطر جدی ای از جانب بیشتر آنها حکومت را تهدید نمی کرده است.
البته کار این گروه های ایدئولوگ از افراد اصلی تا همکاران مهم، صرفا مخالفت با طبقات حاکم، و آنها که میان شان ضد امپریالیست بوده و هستند مخالفت با امپریالیسم نیست؛ این تنها یک جنبه از نقش این افراد و گروه هاست و محکوم کردن بازداشت آنها هم ناشی از نقش مترقی این وجه کارشان است.
سوی دیگر کار این ایدئولوگ ها این بوده است که آنها برای خود وظیفه ی مبارزه با مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم را قائل بوده اند. این کار را خواه مستقیما از طریق مبارزه با اندیشه ی انقلابی کمونیستی مارکسیستی و لنینیستی و مائوئیستی در ایران و جهان و خواه غیرمستقیم از طریق ترجمه ی نظرات تئوریسین های ضد چپ سوسیال دموکرات و یا ایدئولوگ های چپ نو، مارکسیسم غربی، اروکمونیسم و افراد پیرو «سوسیالیسم دموکراتیک» انجام داده اند.
بنابراین این گروه ها دو شمشیر نظری داشته اند یکی علیه حکومت و در اینجا ما علیرغم کاستی هاشان در این زمینه و کندی شمشیرشان علیه حکومت به طور مشروط پشتیبان آنها هستیم. و دیگری علیه ی طبقه ی کارگر و در اینجا ما مخالف آنها بوده و هستیم و با آنها مبارزه ی ایدئولوژیک کرده و می کنیم.  
توجه کنیم که بیشتر این افراد خود را «مارکسی»( به پیروی از ایدئولوگ های سوسیال دموکراسی غربی) می نامند. این مفهوم از آن رو به کار گرفته شده تا در نظر گرفتن مارکسیسم به عنوان یک جهان بینی و یک نظام اندیشه ای که عناصر آن در زمینه اقتصاد و سیاست و فرهنگ به یکدیگر پیوسته اند و یکدیگر را تکمیل می کنند، لزومی نداشته باشد و بنابراین هیچ وجه انقلابی ای از اندیشه ی های انقلابی مارکس و انگلس( انقلاب قهری و لزوم سرنگونی قهر آمیز حکومت های مرتجع و در نتیجه نقش سلاح در مبارزه و همچنین برقراری دیکتاتوری پرولتاریا دکترین مارکس و انگلس برای دوران سوسیالیسم یعنی دوران تاریخی ای که جامعه ی سرمایه داری را از جامعه ی کمونیستی جدا می کند) باز نماند. در واقع «مارکسی» بودن یعنی ایدئولوگ و پیرو مکتبی که تمامی نکات انقلابی اندیشه ی مارکس را نفی کرده و می کند؛ یعنی ضد مارکس بودن!
 به این ترتیب این افراد و گروه ها به همراه مبارزه ی نصف و نیمه با حکومت و آن هم در عرصه ی اندیشه و تالیف و ترجمه، نقش لایه ی کنترل کننده ی پویش ها و تحرکات انقلابی و زدن سر و دم اندیشه های انقلابی و به ویژه مارکسیسم و کانالیزه کردن آنها به رفرمیسم را در میان گروه های چپ به عهده داشته اند. این ایدئولوگ ها( به همراه برخی «مارکسی» های دیگر که ما در گذشته به نقد و افشای نظرات آنها پرداخته ایم) با اینکه چنان که اشاره کردیم موافق حکومت کنونی نبوده اند- در واقع از این حکومت جز ارزشی ها و حزب اللهی های خودش و از میان دگراندیشان جز«محور مقاومتی» های توده ای- اکثریتی کسی دفاع نمی کند- اما کمابیش و از دیدگاه معینی به نفع بقای آن و بر ضد مبارزه ی انقلابی کمونیستی عمل کرده اند. امری که برای حکومت بسیار مهم بوده و برای همین هم چندان مانع کارشان نشده و به شکل مفیدی از آنها در مسیر دلخواه خود برای محدود کردن تئوری انقلابی مارکسیستی- لنینیستی - مائوئیستی استفاده کرده است.
 به طور کلی خواست طبقات میانی و مرفه برقراری دموکراسی خرده بورژوایی و در ماهیت امر دموکراسی بورژوایی است. «مارکسی» بودن و هوادار «سوسیالیسم دموکراتیک» بودن که محور اساسی اندیشه ی بیشتر این ایدئولوگ هاست، شکل دروغین چپ گرفته ی همین دموکراسی هاست.( در این خصوص در اطلاعیه ی دیگری صحبت کرده ایم).
حزب کمونیست ایران نویسندگان مزبور را «چپگرا» می نامد!
 این حزب که خودش سوسیال دموکرات است در بیانیه اش می نویسد:
«پرویز صداقت، مهسا اسداله نژاد، شیرین کریمی، رسول قنبری نویسندگان و پژوهشگران چپگرای حوزه علوم حوزه اجتماعی و اقتصاد سیاسی»( اعلامیه  کمیته ی مرکزی حزب کمونیست ایران با نام«در محکومیت بازداشت چند نفر از نویسندگان و پژوهشگران چپ» 13 آبان 1404)
«نویسندگان چپگرا»! چپگرا یعنی چه؟ در این دیدگاه «چپگرا» یعنی سوسیال دموکرات بودن یعنی ترتسکیست بودن! در این دیدگاه حتی عضو رهبری حزب دموکرات آمریکا نیز می تواند چپگرا باشد!؟
به نظر ما اگر شما جریان های راست ولایت فقیهی و یا سلطنت طلب مرتجع و یا با کمی اغماض بورژازی ملی لیبرال را ملاک بگیرید، شاید این افراد نسبت به آنها «چپگرا» به شمار آیند اما اگر مارکسیست- لنینیست ها و مائوئیست ها و یا دیدگاه های دموکراتیسم انقلابی خرده بورژوازی تهیدست را در نظر گیرید تمامی جریان های «سوسیال دموکرات» و «مارکسی» و «سوسیالیسم دموکراتیک» راستگرا هستند. همان گونه که منشویک های اپورتونیست و رویزیونیست در مقابل تزاریسم و جریان های بورژوایی حاکم در روسیه برای دورانی می توانستند«چپ گرا» به شمار آیند اما نسبت به بلشویک ها، جریانی راستگرا و اساسا نماینده بورژوازی در جنبش کارگری بودند. نماینده گی و جایگاهی که در دوران جنگ جهانی نخست و به ویژه پس از انقلاب فوریه 1917 با تشکیل دولت موقت کرنسکی آن را نشان دادند.
شرح حمید آصفی
حمید آصفی در یادداشتی با نام «از تریبون تا سلول؛ سرنوشت اندیشمندانی که به جای قدرت از مردم گفتند»( 15 آبان 1404) از گروه بازداشت شده گان که آنها را نماینده گان« اندیشه‌ی مستقل و عدالت‌خواهانه » می نامد چنین سخن می گوید:
« این افراد و حلقه فکری‌شان، در حوزه‌های تخصصی خود کوشیده‌اند ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران را از منظر عدالت اجتماعی نقد کنند — نه از موضع قدرت، بلکه از زاویه مردم و مسئولیت اخلاقی».
به واژه های آصف توجه کنیم: مردم، نقد ساختار اقتصادی از دیدگاه عدالت اجتماعی( «عدالت اجتماعی» یعنی چه و در مناسبات میان طبقات خلقی چگونه تحقق می یابد؟)، نقد ساختار از دیدگاه مسئولیت اخلاقی! از این واژه های ناروشن غیر طبقاتی یک مارکسیست- لنینیست- مائوئیست چه برداشتی می تواند داشته باشد؟
او در مورد محمد مالجو چنین می نویسد:
«محمد مالجو، اقتصاددانی که رویکردی متعادل و میانه‌رو داشت» و « او با حفظ انتقادهای سازنده، از تلاش برای یافتن راه‌حل‌هایی عملی برای اصلاحات ساختاری حمایت می‌کرد.»( تاکیدها از ماست). این شرح که « صادقانه» تر است را مقایسه کنید با شرح گروه هایی که خود را «کمونیست» می نامند.
و از کار پرویز صداقت چنین یاد می کند:
« پرویز صداقت نیز، در پژوهش‌های خود تصویری روشن و بی‌رحمانه از اقتصاد سیاسی ایران ارائه داد؛ اقتصادی که در آن فساد و تمرکز قدرت، موتور محرک بحران‌های عمیق است. او نشان داد که خصوصی‌سازی‌های صورت‌گرفته بیشتر بازتولید رانت و تمرکز قدرت بوده تا اصلاح واقعی. هشدارهای او درباره بحران مشروعیت ناشی از بی‌عدالتی، امروز بیش از هر زمان دیگری اهمیت یافته است.».
 ضمن مثبت دانستن این گونه نوشته ها گفتنی است که در حال حاضر کار بیشتر جناح های دیگر حکومتی افشای فسادهای یکدیگر و نیز کار روزنامه های داخلی دادن همین «تصویر بی رحمانه» از اقتصاد ایران است( ببینید در مورد مساله ی آب و نظر پزشکیان در مورد امکان اجبار به تخلیه ی تهران چه می نویسند!). اما «بی عدالتی» مفهومی کش دار و ناروشن است. در مورد تمامی طبقات خلقی و از جمله سرمایه داران کوچک و متوسط بخش خصوصی نیز بی عدالتی های فراوان صورت می گیرد که البته باید با آن هم مبارزه کرد.
او در مورد سیاست حکومت می نویسد:
«نهادهای امنیتی قصد دارند آخرین پیوند میان نقد اجتماعی مستقل و دانش دانشگاهی را قطع کنند.» وی کلا برنامه ی حکومت را «پروژه‌ای برای پاکسازی آرام صدای عقلانیت در برابر اقتدار مطلق» می نامد و می نویسد که:
« موج بازداشت‌های اخیر نه یک حادثه مقطعی، بلکه نشانه‌ای از ورود به مرحله‌ای تازه در حذف فکری و تبدیل اختلاف اندیشه به جرم امنیتی است».
توجه کنیم «تبدیل اختلاف اندیشه به جرم امنیتی»! این جا دیگر آصف کمی نامنصف شده است و اختلاف این گروه ایدئولوگ ها را با حکومت صرفا«اختلاف اندیشه» می نامد!( البته اگر به زبان ازوپ صحبت نکرده باشد!). درست است که این نویسندگان حز در حوزه ی اندیشه و آن هم آن گونه که در بالا شرح دادیم فعالیتی بر علیه حکومت نداشتند اما این گونه نیز نبود که اختلاف آنها با حکومت صرفا در حوزه اندیشه باشد.
 و در پایان «پرویز صداقت و محمد مالجو نماد وجدان بیدار ملی‌اند. آن‌ها نشان دادند که می‌توان بی‌وابستگی، بدون فرمان خارجی و بدون امتیاز داخلی، آزادانه اندیشید و سخن گفت. بازداشت آن‌ها یعنی بازداشت حق اندیشیدن و انتقاد آزاد.»( تاکید از ماست)
 توجه کنیم: «حق اندیشیدن و انتقاد آزاد».
 حمید آصفی ته کلام خود را در مورد نقش این افراد چنین بازگو می کند:
«حکومت در ایران در طول تاریخ خود، همواره از دو گونه دشمن هراس داشته: دشمنان مسلح و دشمنان عدالت‌خواه و اندیشه‌ورز. در برابر اولی جنگیده است، اما از دومی بیشتر ترسیده و از هر فرصتی برای حذف آن‌ها بهره برده است. ترس حکومت از افرادی چون پرویز صداقت و محمد مالجو نه به دلیل گرایش سیاسی‌شان، بلکه به خاطر نقد عقلانی و اخلاقی قدرت است؛ نقدی که خاموش کردنش با سرکوب‌های امنیتی یا تبلیغات تبلیغاتی ممکن نیست.»
 و در پایان:
روزی فرا خواهد رسید که سخنان امروز صداقت و مالجو نه در سلول، که در کلاس‌های درس و کتابخانه‌ها بازخوانی شود. تا آن روز، هر تکرار اندیشه، خود مقاومتی است در برابر اسارت عقل.» چنان که می بینیم آصف هم «صادقانه» اما همچون یک لیبرال با تمایلات شبه دموکرات و نه همچون یک دموکرات انقلابی سخن می گوید. لیبرال هایی که کارشان تنها حوزه ی اندیشه و نه عمل و برای در آوردن عقل از «اسارت» و رسیدن به آزادی عقل است:
«با دشمنان مسلح جنگیده اما از دومی بیشتر ترسیده...  واز هر فرصتی برای حذف آن‌ها بهره برده است.»  
 یعنی دومی برای حکومت ترساننده تر بوده است تا اولی. یعنی اندیشه ترسناک تر از سلاح است. و یعنی حکومت از هر فرصتی برای حذف دشمنان مسلح خود که با آنها جنگیده استفاده نکرده و اما از هر فرصتی برای حذف اندیشه ورزان استفاده کرده است! لابد برای همین بوده که به آنها اجازه داده سایتی داشته باشند و کتاب ها و نوشته های خود را منتشر کنند( به ویژه برای برخی از آنها مانند حسن مرتضوی و شرکای «شبه چپ» اش برای دهه ها، و به ایشان هم نگفته بالای چشم ات ابروست!)
و انگار آنها که دست به سلاح می برند بی اندیشه و بی مخ و بی کله هستند!( اگر منظور آصف چنین نباشد و دشمنان مسلح با اندیشه به مبارزه دست زده باشند عبارت مزبور بی معنا می شود!) این چیزی جز بیان دیدگاه افراد مورد بحث و اشتراک حمید آصف با آنها نیست و یکی از مواردی که افراد مزبور را در دایره ی لیبرالیسم انئیشه ی ورزی آکادمیک محصور می کند.
و اما پرسش ما از جناب آصفی!
در کجا طبقه ی کارگر و مبارزان کمونیست و انقلابی این دشمنان حکومت های ارتجاعی و نظام سرمایه داری امپریالیستی بی اندیشه دست به مبارزه ی مسلحانه زدند؟
کاربرد سلاح از جانب حزب بلشویک و برپایی قیام مسلحانه اکتبر و نیز بزرگترین نبردها با 14 کشور امپریالیستی برای پایداری دیکتاتوری پرولتاریا در روسیه نه تنها بی اندیشه نبود بلکه بزرگ ترین اندیشه ها پشت آن ایستاده بود.
کاربر سلاح از جانب حزب کمونیست چین و برپا کردن بزرگ ترین ارتش سرخ تاریخ از کارگران و دهقانان و بی چیزان، و بزرگ ترین نبردهایی که تا کنون تاریخ جهان به خود دیده است، بی اندیشه نبود بل بزرگترین اندیشه ها پشت آن ایستاده بود.
این سلاح انتقاد بوده است که به انتقاد سلاح تبدیل شده است.
اندیشه ی انقلابی به خودی خود سترگ است و ترسناک برای مرتجعین و سلاحی علیه آنها، اما اندیشه و انتقادی که اندیشه و انتقاد در حوزه ی اندیشه یعنی سلاح در حوزه ی اندیشه بماند و به نیروی توده ای و به نیروی دگرگون کننده ی عملی و به سلاح عملی تبدیل نشود، همان اندیشه ی عموما اکادمیک و عموما بی ربط با خواست ها و نیازهای واقعی طبقات خلقی«عدالتخواه» جامعه است. همان پیکار در عرصه ی اندیشه ی صرف و البته با خصوصیات دو سری که شرح دادیم می باشد!   

  هرمز دامان

نیمه ی دوم آبان 1404

یادداشت 

1- تمامی تضادهای کنونی جهان در این سه گونه تضاد می گنجد: 
تضاد طبقه ی کارگر و خلق های زیرستم با ارتجاع داخلی و امپریالیست ها و تضاد میان طبقه ی کارگر و توده های تهیدست در کشورهای امپریالیستی با سرمایه داران مرتجع، از زمره ی تضادهای خلق و ضد خلق است؛ و تضاد میان دولت های مرتجع امپریالیستی و مزدوران ایضا مرتجع وابسته شان شان با یکدیگر در زمره ی تضاد میان مرتجعین است و بالاخره هر گونه تضادی درون جنبش های سوسیالیستی و انقلابی- دموکراتیک و تمامی طبقاتی که در این جنبش ها و انقلاب ها با یکدیگر درگیرند خواه درون یک خلق و یک ملت و خواه در عرصه ی جهانی جزیی از تضادهای درون طبقه ی کارگر و در معنایی گسترده تر درون خلق می باشد .