تفاوت مبارزه مسلحانه خلق های دربند و زیرستم در مناطق گوناگون
نگاهی به مبارزات خلق های ترک و کرد و بلوچ و عرب و ترکمن نشانگر تفاوت های بارزی میان جنبش ها و مبارزات مسلحانه این خلق هاست.
نخستین نکته این است که در حالی که خلق های ترک و کرد توانسته اند حکومت های دموکراتیکی از آن خودشان در منطقه تشکیل دهند دیگر خلق ها چنین امکانی و در این حد و حدود را نداشته اند. یکی از علل اساسی این امر تاریخ مبارزات سیاسی و فرهنگی این دو خلق و وجود احزاب و سازمان های دموکرات انقلابی و کمونیستی پرنفوذ در میان این دو خلق بوده است( کافی است به انقلاب مشروطه و نقش مبارزان فرهنگی و سیاسی و نظامی از لیبرال تا کمونیست خلق ترک توجه کنیم؛ کافی است به مبارزات یک صد ساله ی اخیر خلق کرد از زمان مشروطیت و به ویژه از سال های 1320 به این سو توجه کنیم) امری که خلق های بلوچ و عرب و ترکمن به دلیل وضع اقتصادی، به دلیل کار فرهنگی و سیاسی و بخشا هم به دلیل محرومیت و خفقان ها و کشتارهای شدیدتر، تا حدودی فاقد آن بوده اند.
اهمیت اقتصادی و سیاسی این مناطق برای حکومت مرکزی از زمره ی نکات دیگر است؛ این مساله بیشتر در مورد خلق عرب صدق می کند. روشن است که خوزستان به دلیل وجود نفت اهمیتی بیشتری از دیگر مناطق داشته است و از این رو خلق عرب از هر نظر بیش از دیگر خلق ها در معرض فشارهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی قرار داشته، در فقر و مسکنت بیشتری به سر برده و شدیدتر از دیگر خلق ها سرکوب شده است. نکته ی قابل توجه در این خصوص این است که خوزستان با وجود این که یکی از صنعتی ترین استان های ایران است اما در عین حال یکی از فقیرترین و عقب مانده ترین مناطق از جهت رشد خدمات شهری و استانی بوده و هست؛ خواه در حکومت استبداد سلطنتی پهلوی ها و خواه در حکومت استبداد دینی ولایت فقیه خمینی و خامنه ای. بیشتر استانداران و شهرداران و فرماندارانی که بر سرکار آمده اند تا آنجا که توانسته اند دزدیده اند و خدمتی و کاری پیش نبرده اند( مقایسه کنیم مثلا با استان های اصفهان و فارس به ویژه شهرهای اصفهان و یا شیراز). یکی از مهم ترین دلایل این امر وجود خلق عرب در این منطقه بوده است.
مساله ی سوم وضعیت جغرافیایی مناطق است. در حالی که آذربایجان و کردستان و بلوچستان وسعت قابل توجه و موقعیت جغرافیایی بهتری برای تداوم مبارزات مسلحانه داشته اند مناطقی مانند خوزستان( البته نه همه ی مناطق آن) و ترکمن صحرا چنین موقعیتی نداشته اند.
خلق ترک
آذربایجان و خلق ترک از مشروطیت به این سو یک مرکز مهم تحولات انقلابی- دموکراتیک و نیز سوسیالیستی در ایران بوده است. جدا از بزرگی استان و جمعیت بسیار ترک ها و نیز نقش اقتصادی( کشاورزی و نیز در آغاز تا حدودی بازرگانی و صنعتی) این منطقه در ایران، آذربایجان به سبب نزدیکی به دو کشور روسیه تزاری- شوروی سوسیالیستی بعدی - و عثمانی- ترکیه( استانبول) - یک مرکز مهم رابطه با اندیشه های پیشرو لیبرالی و دمکراتیسم و بنابراین تحولات سیاسی و فرهنگی ایران بوده است.
در عین حال به سبب مهاجرت تهیدستان روستایی و شهری به قفقاز و باکوی روسیه ی تزاری و تبدیل شدن به کارگر و آگاهی یافتن به اندیشه های سوسیالیستی، این منطقه نقش اصلی را در پرورش و رشد اندیشه های کمونیستی در دوران های نخستین شکل گیری این اندیشه ها در ایران داشته است. نقش بزرگ آذربایجان در انقلاب مشروطیت آن را به یکی از دو منطقه ی مهم تحول انقلابی - دموکراتیک در ایران همپای استان تهران و حتی در برخی مقاطع مهم تر از تهران تبدیل کرده بود. مبارزان انقلابی و مترقی آذربایجانی ها در حل تئوریک - سیاسی و عملی مسائل انقلاب دموکراتیک ایران پیشگام خلق و طبقه ی کارگر ایران بوده اند. دو انقلابی بزرگ این سرزمین حیدرعمواوغلی و ستار دو قله ی بزرگ اندیشه و عمل انقلابی کارگران و زحمتکشان و تهیدستان ایران بوده و هستند. رهبران دموکرات، انقلابی و تحول طلب جانباخته در انقلاب مشروطه از تمامی طبقات انقلابی و مترقی در میان خلق مبارز ترک، بسیارند.
در حالی که در انقلاب مشروطیت وجه دموکراتیک مبارزات آذربایجانی ها وجه عمده ی جنبش های انقلابی و مترقی آنها بوده است، در سال 1324 و با برپایی جنبش دموکراتیک آذربایجان به رهبری حزب دموکرات و پیشه وری وجه سوسیالیستی مبارزات نیز رشد زیادی می کند. خلق آذربایجان پس از دوران مشروطیت و جمهوری گیلان نخستین حکومت خود را برای یک سال برپا می کند. تغییرات انقلابی و مترقی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی ای که در این دوران کوتاه ایجاد می شود در تاریخ صد و اندی ساله جنبش های انقلابی و مترقی در ایران بی سابقه و یا کم سابقه است. این حکومت در شرایط بینابینی یعنی نه انقلاب و نه رکود جنبش و دوران 1332- 1320 ایجاد می شود.
در انقلاب 1360- 1356 نیز خلق آذربایجان نقش مهمی در تحولات اجرا می کند. قیام صد هزار نفری تبریز نخستین نقطه ی اوج انقلاب و جهش بزرگ آن است و همان هم انقلاب را وارد مرحله ی تازه می کند، گسترش می دهد و به جویبارهای تازه ای روان می سازد.
در دوران انقلاب یک جنبش دیگر علیه حکومت مرکزی خمینی بر پا می شود اما به سبب این که رهبری این جنبش در دست حزب خلق مسلمان و شریعتمداری است به آذربایجان و خلق ترک محدود می ماند. گرچه این رهبری ارتجاعی در مقابل خمینی موضع می گیرد و بر مخالفت های بحق خلق ترک علیه حکومت مرکزی( در آن زمان بخش قابل توجهی از خلق ایران در مقابل حکومت خمینی بودند) متکی است، اما در مقابل رهبری های انقلابی و مترقی مبارزات دموکراتیک و سوسیالیستی خلق ترک و اهمیت آنها برای کل کشور، یک گام به پس است.
در عین حال گرایش های جدایی طلبانه و یا جدایی خواهانه در میان خلق ترک در دوران جنبش مشروطیت، خواه در قیام تبریز به رهبری ستارخان و خواه در جنبش های بعدی از جمله جنبش دموکراتیک به رهبری شیخ محمد خیابانی وجود نداشته است. چنین گرایشی برای دوره ای در سال 1324و در حکومت حزب دموکرات تا حدودی به وجود آمده اما سپس به وسیله جعفر پیشه وری و انقلابیون به عنوان یک اشتباه سیاسی حزب دموکرات ارزیابی شده و در دوران بعدی که آذربایجان از نظر اقتصادی رشد بیشتری کرده است به مرور تضعیف شده است. اکنون نیز گروه هایی که چنین مباحثی را پیش می کشند در مبارزات جاری خلق ترک در پیوند با دیگر خلق های ایران جایگاه چندانی ندارند.( به چند و چون و جایگاه این مساله و اهمیت آن برای مبارزه ی انقلابی دموکراتیک و سوسیالیستی در ایران باز می گردیم).
خلق کرد
جنبش خلق کرد خواه پیش از انقلاب 57 و خواه پس از آن همواره ادامه یافته است. نخستین برآمد مهم خلق کرد در ایران پس از انقلاب مشروطیت( در این انقلاب کردستان نسبت به آذربایجان و شمال ایران و همچنین تهران به طور کلی نقشی جانبی داشت)، برقراری جمهوری کردستان به رهبری قاضی محمد است.
آنچه در مورد وضع جنبش توده ای آذربایجان در دوران مزبور گفته شد با گستره ی محدودتر و درجه و شدت کمتری در مورد جنبش خلق کرد در آن دوران راست در می آید با این تفاوت مهم که مبارزات خلق کرد بر خلاف خلق ترک که بیشتر در ایران بوده است، در چهار کشور عراق و ترکیه و سوریه و ایران جریان داشته است و همین امر ویژگی هایی به مبارزات خلق کرد و رشد فرهنگی - سیاسی آن داده است که دیگر خلق های ایران یا اساسا فاقد آن بوده اند( مانند خلق های ترکمن و عرب) و یا حداقل به این نسبت آن را نداشته اند( برای نمونه خلق بلوچ).
برآمد دیگری که باید آن را مهم ترین برآمد خلق کرد در یک صد و اندی سال اخیر در محدوده ی ایران دانست جنگ ده ساله ی پس از انقلاب( 1368- 1358) است. انقلاب و این جنگ اوجی تازه در خیزش های خلق زحمتکش کرد و در نگاهی گسترده تر خلق های ایران به وجود آورد و یکی از طولانی ترین مقاومت ها و ایستاده گی های یک خلق در برابر حکومت مرکزی را رقم زد. ایستاده گی ای که خلق کرد از آغاز در آن تنها نبوده بلکه بسیاری از انقلابیون کمونیست و دموکرات های انقلابی ایران از سایر خلق ها به آن پیوستند و تا پای جان از آن دفاع کردند.
به سبب مبارزات پیش از انقلاب و وجود سازمان سیاسی کومه له با گرایش مائوئیستی در زمان کاک فواد سلطانی و حزب دموکرات و نیز مبارزات دیگر احزاب کرد در عراق و ترکیه و سوریه، توده های کارگر و زحمتکش و تهیدست خلق کرد نسبت به دیگر خلق های ایران دارای آگاهی سیاسی دموکراتیک و کمونیستی بالاتری بوده است. در کنار آن این خلق بزرگ از لاییک ترین خلق های ایران به شمار رفته و می رود. در عین حال به سبب سنی بودن کردها( آنها که میان شان مذهبی هستند) نقش رهبری شیعی انقلاب( خمینی و دیگران) در کردها، به طور کلی آن قدرت و نفوذی که این رهبری در استان های دیگر و حتی تا حدودی در آذربایجان شرقی( با واسطه ی رهبران شیعی) داشت در کردستان نداشت و آن بخش از مردمی که مذهبی بودند رهبران مذهبی خود را داشتند.
در سه دهه ی اخیر و به ویژه پس از بروز گرایش به راست در کومه له و وحدت این سازمان با جریان ضد انقلابی ضد کارگری و مزدور ترتسکیستی«سهند»( منصور حکمت و دارودسته اش که محفلی بیش نبودند و زیر نام «مبارزان کمونیست» چند جزوه ای بیرون داده بودند) و تاسیس حزب کمونیست ایران، در این سازمان انقلابی و مردمی گرایش ترتسکیستی و رویزیونیستی رشد یافته و ضربات سنگینی به جنبش خلق کرد زده است. پس از این سو گیری های تازه، کومه له به چندین گروه تقسیم شد در حالی که در هیچ یک از این گروه ها و حتی کومه له اصلی به رهبری علیزاده، دیگر مطلقا مارکسیسمی وجود ندارد.
این تحولات در داخل کردستان ایران در حالی که از تکوین درونی گرایش های اپورتونیستی و رویزیونیستی سازمان انقلابی کومه له و شکست های خلق کرد در مبارزات ده ساله اش و نیز اروپا نشینی رهبران و کادرهایش ناشی می شود در عین حال بی ارتباط با گرایش های فرصت طلبانه به کسب پشتیبانی امپریالیسم آمریکا در میان کردهای عراق( اتحادیه ی میهنی کردستان عراق به رهبری جلال طالبانی) و سپس سوریه( احزاب کرد در رژوا) و بالاخره سازش های دوران اخیر حزب کارگران ترکیه( پ - ک - ک) با دولت مرتجع و مزدور ترکیه نیست و به سهم خود از آنها تاثیر پذیرفته است.
با این حال در کردستان در سی سال اخیر یک جنبش توده ای رادیکال انقلابی نیرومندی، تلفیقی از مبارزات زحمتکشان علیه استثمار و ستم، مبارزات زنان علیه ستم پدرسالارانه و مردسالارانه و مبارزه ی تمامی طبقات دموکراتیک و ملی خلق کردعلیه ستم ملی و برای احقاق حقوق ملی خویش وجود داشته و دارد که طبقه ی کارگر و کشاورزان و نیز لایه های تهیدست و میانی و مرفه( به ویژه کارگران و کشاورزان و زحمتکشان تهیدست) بافت طبقاتی اصلی آن را تشکیل می دهند. در حالی که گرایش های رویزیونیستی و ترتسکیستی با وجود کاهش نفوذشان در میان خلق کرد،(1) کماکان می تواند بر این جنبش تاثیرات منفی گذارد و آن را به سازش کشاند در عین حال گرایش های رادیکال و انقلابی این جنبش مردمی که به دلیل ستم و استبداد حکومت ولایت فقیه تداوم خواهد یافت می تواند به ایجاد اندیشه ها و سازمان های نوین انقلابی مائوئیستی در میان این خلق پا دهد. وظیفه ی انقلابیون مائوئیست است که این گرایش را تقویت کنند.
در بخش بعدی به دیگر خلق های ایران و برخی استنتاجات می پردازیم.
1- این مساله ای نیست که ما بگوییم، خود کومه له چنین اعتراف می کند: «در جنبش انقلابی کردستان مهمترین سازوکار برای ایجاد آمادگی جهت پاسخگویی به نیازهای این دوره، ایجاد فرصت برای پیشروی و خنثی کردن مخاطراتی که جنبش انقلابی کردستان را تهدید می کند، تلاش کومه له و دیگر سوسیالیست های انقلابی در جهت برانگیختن اعتراضات تودەای علیه گرانی، بیکاری، کمبود آب و برق، علیه سرکوبگری های رژیم و کمک به سازمانیابی این جنبشهای اعتراضی و اجتماعی، به هم مرتبط کردن فعالان و سازماندهندگان این جنبش ها و تلاش برای شکل دادن به یک شبکه رهبری در سطح محلات شهرهای کردستان است. بازسازی اعتبار اجتماعی کومه له به مثابه یک جریان کمونیستی و مدافع پیگیر منافع کارگران و زحمتکشان نیز از همین مسیر می گذرد.»( بیانیه سیاسی پلنوم چهارم کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران: بن بست جمهوری اسلامی بر متن تحولات جهان و منطقه، پنجشنبه 15 آبان 1404- تاکید از ماست). روشن است که اعتبار اجتماعی کومه له به مثابه یک جریان انقلابی کمونیستی و مدافع پیگیر کارگران و زحمتکشان از دست رفته است که در صدد بازسازی آن هستند.