۱۴۰۴ فروردین ۶, چهارشنبه

راه حل در انقلاب است! در مورد تحولات جاری در ترکیه


این مقاله که در مورد تحولات حاری ترکیه است نخست به وسیله ی دوستان ترک ما از ترکی به انگلیسی برگردانده شده و سپس متن انگلیسی برای ما فرستاده شده است. ما نیز به وسیله ی هوش مصنوعی متن انگلیسی را به فارسی برگردانده ایم و سپس تلاش کرده ایم متن را تا حدودی به صورتی که راحت تر خوانده شود در آوریم. 
 
 
«رستگاری در صندوق های رای نیست، در خیابان است»
 
راه حل در انقلاب است!

خیابان‌ها و میدان‌ها در مدت کوتاهی مملو از ده‌ها هزار جوان، کارگر، دانشجو، وکیل، بیکار و زن شد و توده‌ها خشم و واکنش خود را در برابر شرایط بد معیشتی، بی‌عدالتی‌ها، تجاوزات فاشیستی و بی‌عدالتی‌های تحمیل شده به آنها نشان دادند.
26  مارس 2025
 
 [توجه: ارزیابی زیر از تحولات ترکیه سرمقاله ی روزنامه Özgür Gelecek است که در خط مارکسیست لنینیست مائوئیست منتشر می شود. در جریان اعتراضات، حساب های شبکه های اجتماعی روزنامه بسته شد و هزاران نفر از جمله بسیاری از خوانندگان روزنامه بازداشت شدند. در جریان اعتراضات صدها نفر از جمله بسیاری از خوانندگان پارتیزان دستگیر شدند. این ترجمه به دلیل اعتراضات ادامه دار ترجمه رسمی نیست.]
 
حمله به اکرم ایمام اوغلو، شهردار شهرداری کلانشهر استانبول (IBB) و دستگیری و بازداشت او و حلقه ی اطرافیان نزدیک اش، جنگ قدرت بین جناح های طبقه حاکم ترکیه را تشدید کرده است.
لغو مدرک دانشگاهی 35 ساله شهردار IBB  E.İmamoğlu  که انتظار می رود نامزد ریاست جمهوری حزب اصلی بورژوازی اپوزیسیون فاشیست CHP باشد، و سپس بازداشت و دستگیری او به اتهام «فساد» و «کمک به تروریسم» آخرین حرکت جنگ قدرت بین طبقه ی حاکمه ترکیه بود.
اگرچه دستگیری ایماموغلو در چارچوب تحقیقات «فساد» علیه وی و تصمیم کنترل قضایی صادر شده علیه وی در تحقیقات «تروریسم»، به ممانعت از انتصاب متولی در IBB تعبیر می‌شود، اما در واقعیت، آنچه رخ داده را باید «معامله» برای آرام کردن خشم و واکنش توده‌های خیابانی خواند. صلاحیت تعیین معتمد برای IBB کاملاً در اختیار وزارت کشور است و قدرت فاشیست این اختیار را دارد که هر زمان که صلاح بداند معتمد تعیین کند.
آنچه ملموس است این است که ر.ط. اردوغان می خواست «بزرگترین رقیب» خود، ایماموغلو را که چهار بار در انتخابات شکست داد، ابتدا با لغو مدرک تحصیلی و سپس با دستگیری او به اتهام «فساد»، از دور خارج کند. این که آیا اردوغان در این حرکت موفق خواهد شد یا خیر، بسته به مذاکرات میان [ جناح های] طبقه حاکم و البته مبارزه ی توده ها دارد. زیرا دستگیری E.İmamoğlu به این معنی است که مبارزه بین جناح های طبقه حاکم به یک وضعیت تازه تکامل یافته است.
یادآوری می‌شود که یک سال پیش، در انتخابات محلی 31 مارس 2024، حزب اصلی بورژوایی اپوزیسیون CHP آرای خود را در سراسر ترکیه به بیش از 37 درصد افزایش داد و در 14 کلان شهر از جمله استانبول، آنکارا و ازمیر که بخش قابل توجهی از جمعیت ترکیه در آن زندگی می‌کنند، با قاطعیت پیروز شد.
حزب عدالت و توسعه که سال ها در قدرت بود با 35 درصد به دومین حزب تبدیل شد. واضح بود که برای قدرت فاشیستی AKP-MHP، به ویژه ر. ط. اردوغان، قدرت یافتن بورژوازی [رقیب]، به عنوان تهدیدی مهم برای منافع دسته ای که او نمایندگی می کرد تلقی می شد. در واقع روشن است که خود ر.ط. اردوغان گفته است که اگر استانبول را از دست بدهیم، ترکیه را از دست خواهیم داد.
بنابراین، این یک هدف سیاسی کاملاً روشن بود که پس از انتخابات محلی 31 مارس، تمام هدف قدرت فاشیستی AKP-MHP به سمت CHP، نماینده طبقه حاکم رقیب بورژوازی و شخصیت برجسته این اپوزیسیون، رئیس IBB، E.İmamoğlu. معطوف شود. در واقع، پس از انتخابات محلی، معلوم شد که حکومت AKP-MHP به قول رئیس جمهور ر.ط. اردوغان، با استفاده از تمام ابزارهای قدرت دولتی، به ویژه قوه قضائیه، برای امام اوغلو آماده می شود.
معلوم است که قانون در ترکیه حتی به معنای بورژوایی هم معادلی ندارد و [از] «چیزی» به نام «قوه قضاییه مستقل» در واقع به عنوان ابزار سرکوب و [ایجاد] وحشت [از جانب] طبقات حاکم بر[علیه] طبقه کارگر و زحمتکش استفاده می شود. در ترکیه، «قوه قضاییه مستقل» نه تنها علیه طبقه کارگر و مردم، بلکه به عنوان ابزار مفیدی در مبارزه برای قدرت بین جناح های طبقه حاکم به کار رفته است. در واقع، یک واقعیت تاریخی وجود دارد که نشان می دهد نخست وزیران در دوره هایی که جنگ قدرت بین جناح های طبقه حاکم تشدید شده بود، اعدام می شدند.
به این معنا، فاشیسم در شرایط ترکیه نه تنها شکلی از حکومت است، بلکه شکلی از حکومت است که بر کل دستگاه دولتی از بالا تا پایین تسلط دارد. همان گونه که برخی ادعا می کنند، دولت ترکیه در دوره حزب عدالت و توسعه و اردوغان فاشیست نشده است. این یک دیکتاتوری فاشیستی از روز تاسیس[بوده] است.
دقیقاً به همین دلیل، روشن است که دیکتاتوری فاشیستی دستگاه مفیدی به نام قوه قضاییه را نه تنها علیه طبقه کارگر و زحمتکش، اپوزیسیون خارج از نظم، بلکه علیه اپوزیسیون درون نظم و حتی بر علیه طبقه بورژوازی رقیب که برادران طبقاتی آنها هستند، هدایت کرده و خواهد کرد. این واقعیت که تضادهای بین طبقات حاکم قابل آشتی است، چنین روش هایی را در نزاع بین آنها حذف نمی کند.
نبرد دادگاه بین دسته های بورژوازی!
تضادهای میان جناح های طبقه حاکم در آخرین تحلیل تضادهای آشتی پذیر است. حتی زمانی که دو گروه طبقه حاکم در رقابت شدید با یکدیگر هستند، ممکن است در حملات علیه مردم مشترک باشند. نمونه های بیشماری از این دست در تجربه ی اجتماعی ترکیه وجود دارد. و باز در تجربه ی اجتماعی ترکیه بیش از پیش آشکار است که دسته ی طبقه حاکم که رسول «دموکراسی» در اپوزیسیون است، بدنام ترین دشمن مردم پس از به دست گرفتن قدرت است. معلوم است که در مبارزه ی گروه های اپوزیسیون برای به دست گرفتن قدرت دولتی، واکنش توده ها به نظم موجود و مطالبات آنها برای دموکراسی به عنوان ابزاری برای مبارزه جناح های خود مورد استفاده قرار گرفته است.
در نتیجه این وضعیت در مبارزه طبقاتی در ترکیه: «شکست در ایجاد یک جنبش مردمی مستقل و قوی تحت رهبری پرولتاریا منجر به استفاده از اپوزیسیون طبقه کارگر، مردم زحمتکش و عناصر دموکراتیک به عنوان اهرمی برای به قدرت رساندن گاه یکی و گاه یکی دیگر از[جناح های] بورژوازی بزرگ کمپرادور و دسته‌های زمیندار شده است.»
از زمان تأسیس دولت ترکیه، طبقات حاکم ترکیه به دو اردوگاه اصلی تقسیم شده اند. این دو اردوگاه، استفاده از دستگاه قدرت برای منافع حامیان خود را اولویت اصلی خود دانسته و [استفاده از] هر وسیله و روشی از جمله فروپاشی سرمایه ی اردوگاه رقیب را برای خود جایز دانسته اند. کسانی که در زمان اپوزیسیون قهرمان دموکراسی بودند، وقتی به قدرت رسیدند به حامیان خود مشوق[مادی] می‌دادند و مناقصه‌ها را به صورت موقت اعطا می‌کردند. مشخص است که در دوران حکومت AKP-MHP، «دوستان» معروف به «باند پنج نفره» که در واقع تعدادشان بیشتر است، شکوفا شده اند.
از سوی دیگر، این دو اردوگاه یک کل منجمد و یکپارچه نیستند. برخی اطلاعات فاش شده در عملیات دستگیری E.İmamoğlu به این واقعیت اشاره دارد. بین دو اردوگاه بورژوازی، نظم غارت و چپاول کامل برقرار شده است. غارت با «اجاره ی استانبول» در مرکز برقرار شده و مناقصه هایی به ارزش میلیاردها لیره به یکدیگر داده شده است. از این نظر، نباید از نظر دور داشت که مسئله قدرت حزب عدالت و توسعه از یک سو، انحلال ایماموغلو و از سوی دیگر، تقسیم «رانت استانبول» است.
بنابراین، دولت ترکیه به یک دیکتاتوری فاشیستی تحت حاکمیت حزب عدالت و توسعه و اردوغان تبدیل نشده است، یا حتی به یک اقتدارگرایی جدید، آن طور که برخی لیبرال ها دوست دارند آن را بخوانند! اتفاقی که افتاده این است که در بیست سالی که حزب عدالت و توسعه در قدرت بوده، به تدریج قدرت دولتی را به دست گرفته، فاشیسم اسلام گرا را جایگزین فاشیسم کمالیستی کرده و توانسته طرفداران خود را مورد لطف قرار دهد. در مرحله کنونی، ظهور امام اوغلو به‌عنوان یک «مخالف سرسخت» برای اولین بار در برابر جناحی که حزب عدالت و توسعه آن را نمایندگی می‌کند، ضرورت اتخاذ تدابیری را برای قدرت حزب عدالت و توسعه برای تداوم منافع جناحی خود به وجود آورده است.
امروز دستگیری E.İmamoğlu در جنگ قدرت بین جناح های طبقه حاکم تعجب آور نیست. آنچه جای تعجب دارد این است که CHP که پس از انتخابات محلی 31 مارس به رهبری اوزغور اوزل به عنوان اولین حزب تبدیل شد، روندی را تحت عنوان «عادی سازی» با دولت فاشیست AKP-MHP  پیش برد، و علاوه بر این، کمپین سیاسی مانند «نشان دادن کارت قرمز» به دولت را انجام داد که از نظر ترکیه بسیار خنده دار است.
اگرچه دلایل «قابل درک» برای CHP وجود دارد که موقعیتی مانند نمایندگی جناح مخالف طبقات حاکم دارد و علاوه بر این، حزب موسس نظم است، اما با انگیزه ی نمایندگی از منافع نظم مستقر انجام می شود. با توجه به شدت تضادهای میان جناح های طبقه حاکم در شرایط امروز ترکیه و علاوه بر آن وضعیتی که دولت AKP-MHP در آن قرار دارد، این مخالفت CHP هیچ معنایی فراتر از «مخالفت اعلیحضرت» نداشته است. در عمل هم تجربه شده که این گونه نیست.
در واقع،CHP  در خطی که تا آخرین حمله و بازداشت و دستگیری دنبال کرد و علاوه بر آن امکان انتصاب معتمدان برای CHP، به اپوزیسیون بورژوایی حق خود را داد و اعتراضی اساسی نسبت به حملات دولت AKP-MHP به طبقه کارگر و زحمتکشان ایجاد نکرد.
اپوزیسیون بورژوازی گفت «این خلاف قانون اساسی است، اما ما به لغو مصونیت پارلمانی که در قانون اساسی خودشان وجود دارد، بله خواهیم گفت» و با همکاری دولت AKP-MHP راه را برای دستگیری روسای مشترک و نمایندگان وقت HDP هموار کرد. علاوه بر این، CHP حداکثر تلاش خود را کرده است تا خشم و واکنش توده‌های مردم علیه دولت AKP-MHP را در چارچوب نظم نگه دارد. [این حزب] ارجاع هر بار واکنش و خشم توده‌های خارج از نظم را به پای صندوق‌های رأی و انتخابات، وظیفه اصلی خود دانسته است.
خواسته های توده ها واقعی و انقلابی است!
اما در مقطع کنونی، تحولات عرصه بین المللی و فقر شدید، بیکاری، دستمزدهای پایین تحت عنوان حداقل دستمزد تحمیل شده به طبقه کارگر و مردم در کشور، سیاست انکار و یکسان سازی ملیت های زیرستم به ویژه ملت کرد، سیاست انکار و یکسان سازی باورهای سرکوب شده به ویژه علویان، آینده نگری جوانان، کشتار زنان و ستم مردسالارانه، جنایات نفرت آور، اعمال ضد دمکراتیک و سیاست های ظلم فاشیستی و سیاست های ظلم ستیزی فاشیستی از جمله اقدامات اخیر ضد دموکراتیک استانبول، سیاست های سرکوب فاشیستی مانند برکناری اداره کانون وکلای اول استانبول و... [همه وهمه ] خشم توده ها را انباشته کرده است. به اصطلاح، دیگر«نیزه در گونی جا نمی شود».
تعمیق تضاد بین امپریالیست ها در عرصه بین المللی نشانه هایی از یک جنگ تجدید تقسیم را آشکار می کند و علاوه بر این، تأثیر مستقیم تشدید تضاد بین امپریالیست ها بر خاورمیانه و تحولات جغرافیای قفقاز و غیره، فرصتی برای حفظ قدرت ائتلاف AKP-MHP به عنوان نماینده قدرت تلقی می شود.
به همین دلایل، سیاستی را تحت عنوان «تحکیم جبهه داخلی» اجرا کردند.
در آخرین روند، جهت‌گیری ای که در مورد جنبش ملی کرد و با عنوان «اتحاد ترک و کرد» تبلیغ می‌شود، محصول این سیاست است و قابل ذکر است که «آشتی شهری» با جنبش دموکراتیک کرد در دستگیری امام‌اوغلو با «ترور» جرم انگاری می‌شود. علاوه بر این، پیشنهادهای پوچ مانند درخواست دولت باهچلی فاشیست برای «پ‌ک‌ک برای تشکیل کنگره در ملازگیرت در 4 مه» راه‌حلی برای جنبش ملی کرد راه حلی به وسیله ی طبقات حاکم ترکیه نیست. این سیاست، توقف در جنگ قدرت در میان جناح های طبقه حاکم را به ذهن متبادر می کند. به علاوه بدیهی است که فاشیسم ترکیه در این زمینه گامی برنداشته است.
سیاست «تحکیم جبهه داخلی» دولت ترکیه و دسته‌های صاحب قدرت به معنای تهاجم فاشیستی به طبقه کارگر و مردم به طور کلی و جنبش انقلابی و اپوزیسیون به طور خاص است. در شرایط کنونی که بحران اقتصادی مردم را فقیرتر کرده است، بیکاری افزایش یافته، جوانان به آینده ی خود مطمئن نیستندد، زنان به قتل می رسند، انواع اعمال ضد دمکراتیک و ستم فاشیستی اعمال می شود، واکنش حزب فاشیست CHP در برابر بازداشت و دستگیری نامزد احتمالی ریاست جمهوری اپوزیسیون بورژوایی، مهار واکنش توده های خیابانی و تلاش برای حفظ نظم آنها بوده است.
در مقابل تهاجم فاشیست‌های حکومت  AKP-MHP، به‌ویژه جوانان دانشجو با بسیج توده‌ای همراه شدند، خاک مرده ی دانشگاه ها را رها کردند، سنگرهای پلیس را تخریب کردند و به روشنی با شعار «نجات در خیابان است، نه در صندوق‌های رأی» نشان دادند چه باید کرد.
خیابان‌ها و میدان‌ها در مدت کوتاهی مملو از ده‌ها هزار جوان، کارگر، دانشجو، وکیل، بیکار و زن شد و توده‌ها خشم و واکنش خود را در برابر شرایط بد معیشتی، بی‌عدالتی‌ها، تجاوزات فاشیستی و بی‌عدالتی‌های تحمیل شده به آنها نشان دادند. از سوی دیگر CHP مراقب بود که این خشم و واکنش توده ها را در محدوده نظم نگه دارد. به جای انتخاب مناطق نمادین ممنوعه برای مبارزه ی توده ها، به ویژه میدان تقسیم، برگزاری تجمعات را ترجیح داد و توده ها در هر فرصتی با شعار «ما وارد عمل شدیم، نه تجمع» به این رویکرد CHP اعتراض کردند.
اگرچه این روند یک جنگ قدرت بین دسته‌های طبقه حاکم است، اما توده‌ها بازداشت و دستگیری E.İmamoğlu را به مبارزه علیه اقدامات ضد دموکراتیک، فقر، غصب اراده و خودسری‌های تحمیل شده بر آنها تبدیل کرده‌اند. اپوزیسیون بورژوایی هر جا و هر زمان که جنبش توده‌ای تمایلی برای غلبه بر درگیری طبقات حاکم بین خود نشان داد، به ویژه در اقدامات مترقیان و انقلابیون، وارد عمل شد، توده‌ها را «تحریک‌کننده» اعلام کردند و نیروهای مجری قانون را که به توده‌ها حمله کردند و آنها را شکنجه کردند، به عنوان «پلیس ما» در آغوش گرفتند.
نگرش پرولتاریای آگاه طبقاتی نسبت به مبارزه میان جناح های طبقه‌ی حاکم، که هر روز خشن‌تر می‌شود و به نظر می‌رسد در دوره‌ی آتی ادامه خواهد یافت، از دیرباز شناخته شده است: «البته برای یک جنبش کمونیستی، ترجیح دادن یکی از دو دسته‌ی ارتجاعی غیرممکن است. جنبش کمونیستی هر دوی آنها را دشمن می داند. برای سرنگونی هر دوی آنها تلاش می کند. اما از کشمکش بین آنها چشم پوشی نمی کند. برای به دست آوردن حداکثر منفعت از این مبارزه به حساب خود، وضعیت آنها را در رابطه با یکدیگر به خوبی تعیین می کند، ارتجاعی ترین آنها را منزوی می کند، اولین و خشن ترین حملات خود را علیه آن انجام می دهد، در حالی که در افشای ماهیت دیگر دسته ارتجاعی کوتاهی نمی کند و خط دشمنی بین خود و با آنها را محکم حفظ می کند. او می‌داند که این مبارزه بین طبقات حاکم هر لحظه ممکن است به اتحاد علیه مردم تبدیل شود و این که ارتجاعی‌ترین گروه امروزی ممکن است فردا با دیگری جایگزین شود. این بستگی به توازن دائمی در حال تغییر قدرت بین مرتجعین، که جناحی از نهاآنها آن ها در قدرت هستند، به وجود یک رکود اقتصادی و سیاسی و شرایط مشابه بستگی دارد.(IK، سن)
 توده ها خاک مرده را پرت کردند و خیابان ها و میدان ها را پر کردند. این یک تجربه مهم برای توده های وسیع است. در عین حال، توده ها نه تنها تجاوز دولت فاشیستی، بلکه نظم و خصلت فاشیستی حزب اصلی مخالف CHP را نیز تجربه می کنند. واضح است که در دوره آتی، به ویژه در طول 1 مه، اقدامات جمعی افزایش می یابد و به سمت اهداف ملموس تر هدایت می شود. لازم است برای این روند آماده شود.

تصاویری از جنبش توده ای در ترکیه


تصاویر به وسیله ی حزب کمونیست ترکیه( م-ل) برای ما فرستاده شده است 















حزب کمونیست ترکیه( م- ل) درباره ی فراخوان اوجالان - «ندای قرن»: راه حل یا انحلال؟( بخش نخست)

 
جزوه  زیر را حزب کمونیست ترکیه( مارکسیست- لنینیست- (TKP-ML نگاشته
و در آن به تحلیل فراخوان اوجالان پرداخته است. این جزوه در دو بخش در سایت
قرار داده خواهد شد.  برگردان متن به وسیله ی هوش مصنوعی صورت گرفته و کمی
راست و ریست شده است. 
(درج مقالات و بیانیه های دیگران  در وبلاگ به معنای توافق با تمام نظرات مندرج در آنها نیست.)
 
تاکیدها از متن اصلی است.


مسئله ملی کرد
ندای قرن»: راه حل یا انحلال؟» 

 [توجه: این بروشور ارزیابی از «ندای صلح و یک جامعه دموکراتیک»ست 
که به وسیله ی رهبر پ‌ک‌ک آ. اوجالان در 27 فوریه 2025 اعلام شد.]


ابتدا یک یادآوری مختصر لازم است. در پی «عملیات سیل الاقصی» که به وسیله ی مقاومت ملی فلسطین در 7 اکتبر 2023 انجام شد، خاورمیانه شاهد تحولاتی با اهمیت تاریخی بود. اسرائیل ابتدا عملیات نظامی را علیه غزه و سپس علیه لبنان آغاز کرد. در همین حال، در سوریه، رژیم بعث سقوط کرد و قدرت به باند سلفی جهادی HTS واگذار شد.
تضاد بین قدرت های سرمایه داری- امپریالیستی در صحنه بین المللی با حمله روسیه به اوکراین و جنگ ها و درگیری های جاری در خاورمیانه به جنگ آشکار تبدیل گردید. این وضعیت بر اساس این تضادها، اتحادها و صف بندی دوباره بین قدرت(جنگ جهانی سوم امپریالیستی) آماده می شوند.
به قول رئیس مائو، «در زیر بهشت هرج و مرج وجود دارد.»
غیر قابل تصور است که این تحولات تأثیری بر دولت ترکیه و طبقات حاکم ترک نداشته باشد. ترکیه از زمان تأسیس خود بازار نیمه استعماری امپریالیسم بوده و به دلیل موقعیت ژئوپلیتیکی خود به عنوان «ژاندارم منطقه ای» برای قدرت های امپریالیستی عمل کرده و این وضعیت را بیش از پیش اجتناب ناپذیر کرده است.
در حالی که اهداف و مقاصد ترکیه در سوریه به خوبی شناخته شده است، ظهور اداره خودمختار شمال و شرق سوریه - به رهبری جنبش ملی کردها و دربرگیرنده ملیت ها و مذاهب مختلف، به ویژه ملت عرب - به یک عامل حیاتی تبدیل شده است. از آنجایی که این «خودمختاری» به طور فزاینده ای چشم انداز دستیابی به جایگاه رسمی را به دست آورده است، طبقات حاکم ترک مجبور شده اند سیاست جدیدی در مورد مسئله ملی کردها ایجاد کنند.
دولت ترکیه بار دیگر به عبدالله اوجالان که 26 سال است در جزیره امرالی در انزوای شدید قرار دارد، روی آورد. گزارش‌ها حاکی از آن است که پس از جلساتی که ظاهراً حدود یک سال پیش آغاز شده بود، روندی که رسماً «فرایند راه‌حل» نامیده نمی‌شد، در جریان بوده است. در نتیجه این روند، در 27 فوریه، «هیئت ایمرالی» فراخوانی را با عنوان«صلح و جامعه دموکراتیک» که شخصا به وسیله ی اوجالان نوشته شده بود، اعلام کرد. پس از قرائت بیانیه مکتوب به دو زبان کردی و ترکی، سیری سوریا اوندر، عضو هیأت، یادداشتی از اوجالان به اشتراک گذاشت: «هنگامی که این دیدگاه ارائه می شود، این بدون شک مستلزم کنار گذاشتن سلاح، انحلال پ.ک.ک و به رسمیت شناختن چارچوب حقوقی و سیاسی برای سیاست دموکراتیک است.»
این تحولات بار دیگر بحث هایی را با محوریت مسئله ملی کرد رو آورد. طبیعتاً رویکردهای «طرفین» به این روند به شدت متفاوت است. جنبش ملی کرد با استقبال از فراخوان عبدالله اوجالان اعلام کرد که نیروهای چریکی سلاح های خود را زمین خواهند گذاشت. گفته شد که جنبش ملی کرد هیچ شرطی در مورد این روند ندارد. همان گونه که Sırrı Süreyya Önder از«هیئت ایمرالی»  می گوید: «هیچ شرطی برای این کار وجود ندارد. نه پیش شرطی وجود دارد و نه شرطی بعد از آن.» (3 مارس 2025)
موضع سخنگویان دولت ترکیه در قبال این روند کاملاً شناخته شده است و نیازی به تکرار آن نیست.
این اولین بار نیست که دولت ترکیه و جنبش ملی کرد به طور مستقیم یا غیرمستقیم در مورد مسئله ملی کرد مذاکره می کنند. برای نمونه، در سال 1993، تحت ابتکار رئیس جمهور تورگوت اوزال، رهبر پ ک ک عبدالله اوجالان برای اولین بار در 20 مارس 1993 آتش بس یکجانبه اعلام کرد.
پس از دستگیری اوجالان در 15 فوریه 1999، در نتیجه یک توطئه بین المللی، او خواستار آتش بس دیگری شد که پ.ک.ک در سپتامبر 1999 آن را اعلام کرد. در کنار آن، دستور خروج نیروهای چریکی از این منطقه صادر شد. پ‌ک‌ک تا حد زیادی از این فراخوان پیروی کرد و دوره‌ای از «انفعال یک جانبه» را آغاز کرد که تا سال 2004 ادامه داشت.
زمانی که دولت ترکیه نتوانست هیچ گامی برای «راه حل» بردارد، پ.ک.ک به آتش بس یکجانبه خود پایان داد و در 1 ژوئن 2004 مبارزه مسلحانه را از سر گرفت. گفتگوها با عبدالله اوجالان در جزیره امرالی از سر گرفته شد و مقامات سازمان اطلاعات ملی (MİT) و برخی از نمایندگان حزب عدالت و توسعه جلساتی محرمانه با نمایندگان پ ک ک (مدیران KCK) در اسلوی اروپا برگزار کردند. این دیدارها که به گفتگوهای اسلو معروف است بین سال های 2009 تا 2011 برگزار شد.
در دسامبر 2012، رجب طیب اردوغان، نخست وزیر وقت، علناً اعلام کرد که مذاکرات با اوجالان در مورد امرالی در حال انجام است. به دنبال این بیانیه، در اوایل سال 2013، نمایندگان دولت به رهبری معاون وزیر MİT با «هیئت ایمرالی» گفتگو کردند. در این دوره که از سال 2013 تا 2015 به طول انجامید و در سخن عمومی به «فرایند راه حل» معروف شد، دولت عدالت و توسعه اقدامات قانونی را برای نهادینه کردن این روند انجام داد. در سال 2014، قانونی به تصویب رسید، مجلس ملی بزرگ ترکیه (TBMM) «کمیسیون حل» را تأسیس کرد و «کمیته مردم خردمند» تشکیل شد. در 21 مارس 2013، در جشن نوروز درآمد، نامه اوجالان برای عموم قرائت شد. در 28 فوریه، در سال 2015، هیئت امرالی و نمایندگان دولت AKP کنفرانس مطبوعاتی مشترکی را در کاخ دولما باغچه برگزار کردند. در این کنفرانس چارچوب مذاکرات 10 ماده ای اوجالان قرائت شد و اعلام شد که اوجالان از پ.ک.ک می خواهد تا در بهار کنگره فوق العاده ای را برای تصمیم گیری در مورد خلع سلاح تشکیل دهد. با این حال، رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه در مارس 2015 با بیان اینکه موافقتنامه دولماباغچه را تایید نکرده است، مخالفت کرد و اعلام کرد: من این توافق را به رسمیت نمی شناسم.
در اواخر سال 2024، گزارش هایی مبنی بر وقوع یک روند جدید «مذاکره» بین دولت ترکیه و عبدالله اوجالان منتشر شد .این روند از این جهت متمایز از روندهای قبلی بود که رسماً به عنوان یک «فرآیند» نامگذاری نشد و جزئیات جلسات برای مردم فاش نشد. در حالی که بنا بر گزارش ها به جنبش ملی کرد هیچ شرط و خواسته ای داده نشد، از سوی دیگر، دولت ترکیه هیچ تعهد یا امتیازی نداد. در نتیجه ماهیت این فرآیند ناشناخته باقی می ماند. با این حال، باید تاکید کرد که تعامل دوباره ی دولت ترکیه با عبدالله اوجالان در مورد مسئله ملی کرد قابل توجه است. دلیل اصلی این امر، تحولات در حال رخ دادن در خاورمیانه، به ویژه در سوریه است. بنابراین تحلیل سیاست جدید دولت ترکیه در این زمینه ضروری است.
استحکام«جبهه داخلی»
قابل درک است که تجاوزات اسرائیل، روند جاری در سوریه و تحولات کلی در خاورمیانه، دولت ترکیه را به سمت توسعه سیاست جدیدی سوق داده است. نشانه های این سیاست از یک سال پیش ظاهر شد. اولین نشانه زمانی بود که رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور و رئیس حزب عدالت و توسعه اظهار داشت: «وقتی به رویدادهایی که امروز تجربه می کنیم نگاه می کنیم، به وضوح می بینیم که جبهه داخلی چقدر برای یک ملت حیاتی است.» (30 اوت 2024). اردوغان بعداً در نیویورک برای هفتاد و نهمین مجمع عمومی سازمان ملل متحد، مجدداً این تأکید را تکرار کرد و اعلام کرد: «اهداف داخلی ماKızıl» Elma (سیب سرخ)» ما است.» (27 سپتامبر 2024.(
به دنبال اردوغان، دولت باهچلی، رهبر MHP نیز با تاکید بر «جبهه داخلی»، تصریح کرد: «وظیفه اولیه ما تقویت جبهه ملی و معنوی خود در برابر دنیای آشفته است. جبهه داخلی ما که متزلزل شده است و اتحاد و همبستگی ما که تهدید به انحلال است، قابل چشم پوشی نیست و اجازه نمی دهیم.» (۲ اکتبر ۲۰۲۴(.
به عنوان محصول این استراتژی سیاسی جدید، این روند زمانی آغاز شد که دولت باهچلی، رهبر MHP در 1 اکتبر 2024 با گروه حزب DEM در مجلس ملی ترکیه دست داد. در همان روز، باهچلی اظهار داشت:«ما با ورود به عصر جدیدی در حالی که خواستار صلح در جهان هستیم، باید صلح را در داخل کشور خود نیز تضمین کنیم.»
در همان روز، رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور و رئیس حزب عدالت و توسعه، در سخنرانی خود در مجمع عمومی، گفت: «اکنون بیش از یک ضرورت است - این یک الزام است - درک این موضوع که در مواجهه با تجاوز اسرائیل، این مناطق درگیری نیست، بلکه مناطق آشتی است که باید در سطح داخلی و بین المللی به منصه ظهور برسد.»
به عنوان نشانه دیگری از این راهبرد جدید سیاسی، در 22 اکتبر 2024، بهچلی در جلسه گروه  MHP در مجلس اعلام کرد: «اگر انزوای رهبر تروریست ها برداشته شد، بگذارید بیاید و در جلسه گروه حزب DEM در مجلس صحبت کند. بگذارید اعلام کند که تروریسم به طور کامل پایان یافته است و سازمان منحل شده است.» اردوغان همچنین در ادامه بیانیه ای اعلام کرد: «امیدواریم پنجره فرصت تاریخی که به وسیله ی اتحاد خلق باز شده قربانی منافع شخصی نشود.» (۲۲ اکتبر ۲۰۲۴).
در پی این اظهارات، «هیئت امرالی» بیانیه عبدالله اوجالان را با عنوان «صلح و جامعه دموکراتیک» به مناسبت بیست و ششمین سال حبس وی به وسیله ی دولت ترکیه منتشر کرد. همان گونه که در بالا اشاره شد، اگرچه این بیانیه به وسیله ی خود اوجالان نوشته شده است، اما به نظر می رسد اساساً محصول مذاکراتی است که در طول یک سال گذشته بین مقامات دولتی ترکیه و اوجالان انجام شده است که در نهایت به توافق خاصی منجر شده است. از آنجایی که هیچ توضیح رسمی در مورد ماهیت این گفتگوها یا «توافق» حاصل شده به مردم ارائه نشده است، ارزیابی دقیق آن دشوار است. با این حال، قابل درک است که در ازای زمین گذاشتن سلاح پ‌ک‌ک و انحلال خود، اقدامات خاصی از سوی دولت ترکیه انجام شده است.
بر اساس اطلاعات در دسترس عموم، مذاکرات و گفتگوها بین دولت ترکیه و عبدالله اوجالان در یک سال گذشته ادامه داشته است. به نظر می رسد که دولت ترکیه این روند را با اوجالان، که او را به اسارت گرفته است، انجام داده است - وضعیتی که ذاتاً مشکل ساز و اساساً ناعادلانه است. در این شرایط باید از «دیپلماسی مخفی» صحبت کرد. این به نوبه خود، توانایی ارزیابی عینی موضوع را محدود می کند.
آیا ندای اوجالان تسلیم است؟
قبل از هر چیز، باید توجه داشت که برای طرف های متخاصم، مذاکره با دشمنان، گذراندن «فرایندهای صلح» یا آتش بس های متقابل یا یکجانبه، غیرعادی نیست. در طول تاریخ، کمونیست ها و رهبران جنبش های مختلف آزادیبخش ملی و اجتماعی گام های عملی مشابهی برداشته اند. این مراحل را باید مانورهای تاکتیکی در خدمت هدف انقلاب و رهایی تلقی کرد، تا زمانی که آن هدف رها نشده باشد.
اگرچه فراخوان اوجالان در 27 فوریه، که شامل انحلال پ‌ک‌ک می‌شود، حاکی از یک گسست سیاسی قابل توجه است، اما نباید فراموش کرد که این اولین بار نیست که او چنین درخواستی را مطرح می‌کند. در واقع، اوجالان پیش از این در اعلامیه‌ها و نوشته‌های مختلف اعلام کرده بود که به دلیل عقب‌نشینی‌های تجربه شده در سوسیالیسم و ​​فروپاشی رژیم‌های تجدیدنظرطلب مدرن (آنچه اوجالان «فروپاشی سوسیالیسم واقعی» می‌نامد)، تغییر در خط (که از آن به عنوان«تغییر پارادایم» یاد می‌کند) ضروری بود و باید روش‌های جدید اتخاذ شود.
حزب کارگران کردستان (پ‌ک‌ک) در ابتدا به‌عنوان یک جنبش ملی متاثر از مارکسیسم ظهور کرد و یک جنگ انقلابی را علیه سیاست‌های انکار و نابودی ملی طبقات حاکم ترکیه به راه انداخت. با این حال، اوجالان در اظهارات و دفاعیات خود پس از زندانی شدن، از «حق جدایی آزادانه» به معنای درخواست ایجاد یک کشور جداگانه چشم پوشی کرد. درعوض، او جنبش ملی کرد را به سمت آنچه که او به عنوان «مدرنیته دموکراتیک» تصور می‌کرد، رهبری کرد، که با «پارادایم ملت اکولوژیک، آزادی‌خواهانه زنان و دموکراتیک» مشخص شد.
اوجالان در اظهارات و دفاعیات خود، تغییر ایدئولوژیک خود را «گسست از سوسیالیسم واقعی» تعریف کرد و از اندیشه های انقلابی-سوسیالیستی که بر تأسیس پ.ک.ک تأثیر گذاشت، فاصله گرفت. در عوض، او مدل‌های جایگزین مختلفی از جمله تئوری‌های بوم‌شناختی، جریان‌های «پسا مارکسیستی» و گرایش‌های آنارشیستی را به عنوان «الگوی سازمانی جدید» برای جنبش ملی کرد معرفی کرد. از این نظر، هیچ چیز واقعاً «جدیدی» در آخرین بیانیه اوجالان وجود ندارد.
با این حال، همان گونه که در بیانیه اخیر دیده می شود، به نظر می رسد که حتی این «پارادایم» هم اکنون کنار گذاشته شده است. قابل ذکر است، اوجالان صریحاً پ‌ک‌ک، یعنی سازمانی که او در بنیاد خود رهبری می‌کرد، این گونه توصیف کرد که از «فقدان معنا و تکرار بیش از حد» رنج می‌برد. در حالی که این اظهارات حاکی از یک گسست سیاسی مهم است، باید آن را به عنوان فراخوانی از رهبری عملی جنبش ملی کرد برای «به روز کردن معنای آن» درک کرد. از این نظر، تفسیر موضع اوجالان به عنوان «تسلیم شدن» نادرست است. با توجه به موضع ایدئولوژیک، مانورهای سیاسی و عمل گرایی او به عنوان نماینده یک جنبش ملی، این امر اهمیت بیشتری پیدا می کند. بنابراین، تقلیل موضوع صرفاً به «انحلال‌طلبی»، «تسلیم» یا حتی «خیانت» گمراه‌کننده خواهد بود. نباید فراموش کرد که ملت کرد حتی قبل از پ.ک.ک قیام کرده بود و با پ.ک.ک، شورش خود را از طریق یک جنگ چریکی طولانی مدت ادامه داد. در این مرحله نمی توان مبارزه ملی را که ستم، ممنوعیت وجود و زبان خود و کشتارها را تحمل کرده است، به عنوان «تسلیم» خلاصه کرد. علاوه بر این، مسئله ملی کرد تنها به کردستان ترکیه محدود نمی شود. به اشکال مختلف در نقاط مختلف کردستان وجود دارد.
در این مرحله، مسئله ملی کرد بارها و بارها از «پارادایم» اوجالان پیشی گرفته است. واکنش ها به اظهارات وی، ملت کرد و واقعیت کردستان را بیش از پیش در دستور کار جهانی قرار داده است. مسئول اصلی این وضعیت کسی نیست جز خود اوجالان که 26 سال است در انزوای شدید در جزیره ای به سر می برد. مبارزه بی وقفه ملت کرد و بالاتر از همه مقاومت مسلحانه آن، با وجود تمام ضعف ها و کاستی ها، عامل تعیین کننده بوده است. حتی در وضعیت کنونی خود، جنبش ملی کرد که از کردستان ترکیه آغاز شد و بعداً به عراق، سوریه و کردستان ایران گسترش یافت، نه تنها به موضوع خاورمیانه، بلکه به موضوع سخن سیاسی جهانی تبدیل شده است. این بدون شک به وسیله ی رهبری عملی پ‌ک‌ک و ارتقای اوجالان به وسیله ی خلق کرد به جایگاه نمادین «رهبری ملی» شکل گرفته است، حتی اگر در عمل مستقیم نباشد.
به همین دلیل، ارزیابی وضعیت بر اساس این فرض که جنبش ملی کرد تحت رهبری اوجالان از طریق مذاکره تسلیم شده و قرار است منحل شود و بدین وسیله انحلال جنبش انقلابی را به طور کلی تحمیل کند، مشکل ساز است. ارزیابی موضوع صرفاً از طریق این امکان اساساً یک موضوع خطی ایدئولوژیک و سیاسی است. مسئله ملی کرد یکی از اصلی ترین تضادها در منطقه ماست. حل و فصل آن چه از طریق این و چه از طریق آن و یا کاهش شدت و فوریت آن لزوماً به این معنا نیست که سایر تضادها در منطقه ما یا در واقع تضاد اصلی نیز حل شود.
کسانی که تمام تحلیل و نقد خود را صرفا بر مبنای «تسلیم» و «تحلیل» قرار می دهند، ناامنی ایدئولوژیک و سیاسی خود را آشکار می کنند. مهم تر از آن، آنها تمایل خود را برای پیوند دادن کل فرآیند انقلابی منحصراً به مبارزه ملت زیر ستم، بدون توجه به مبارزه طبقاتی گسترده تر، آشکار می کنند.
جنبش ملی کرد، مانند هر جنبش ملی، البته می تواند با دشمنی که با آن مبارزه می کند، به توافق و سازش برسد. این امکان از لحظه ظهور نهضت ملی وجود داشته است و در مراحل خاصی از جنگ، برای جنبش قابل درک است که این احتمال را به عنوان یک ملاحظات تاکتیکی به رسمیت بشناسد و برجسته کند. با این حال، تمرکز مداوم بر این امکان به عنوان موضوع اصلی، نشان دهنده یک رویکرد مشکل ساز است. آنچه باید سازش ناپذیر باقی بماند، امکانات نیستند، بلکه اصول هستند. تزلزل در اصول و در عین حال حفظ انعطاف در تدوین سیاست ها بر اساس شرایط مشخص ضروری است.
اصل: حق جدایی آزادانه
قبل از هر چیز مشکل آفرین است که حق اساسی مانند حق جدایی آزادانه که برخاسته از وجود یک ملت زیر ستم است، در حال چشم پوشی است، به ویژه زمانی که این انصراف به وسیله ی یک فرد واحد (اوجالان) در شرایط اسارت بیان شود. علاوه بر این، جرم انگاری بنیاد مشروع و عادلانه ای که مبارزه ملت ستمدیده بر آن استوار است، در حالی که پیشنهاد سازش (یا توافق) با بورژوازی طبقه حاکمه ملت ستمگر، این واقعیت را تغییر نمی دهد که ملت کرد در ترکیه یک ملت زیر ستم باقی می ماند.
یکی دیگر از جنبه های مشکل ساز اظهارات اوجالان، تاکید او بر به اصطلاح «سرنوشت مشترک ترک ها و کردها» است. این لفاظی مکرر به وسیله ی نمایندگان ملت ستمگر استفاده می شود. عباراتی مانند «برادری» و «ما مثل گوشت و استخوان هستیم» فقط برای پنهان کردن و مشروعیت بخشیدن به ظلم و ستم ملت مسلط بر مظلوم است. برادری واقعی بین ملت ها تنها زمانی قابل بحث است که برابری کامل ملی به رسمیت شناخته شود. بنابراین، مسئله واقعی تجدید و تقویت به اصطلاح «ائتلاف ترک و کرد» نیست، بلکه پایان دادن به بی عدالتی های تاریخی تحمیل شده بر ملت کرد است.
کردها در ترکیه به عنوان یک ملت وجود دارند و به وسیله ی ملت مسلط مورد ستم ملی قرار می گیرند. تغییر در شکل یا روش های این ظلم – چه شدت آن کم شود و چه کم – نافی این واقعیت نیست که کردها یک ملت هستند. همچنین خواسته های مشروع و عادلانه دموکراتیک آنها را بی اعتبار نمی کند، بیش از همه، حق آنها برای جدایی آزادانه، که از موقعیت آنها به عنوان یک ملت ناشی می شود.
به طور کلی، مسئله ملی و مشخصاً مسئله ملی کرد، در نهایت یک مسئله حقوقی و جایگاهی است. همان گونه که خود این اصطلاح نشان می دهد، مشکلی نیست که صرفاً بر اساس طبقه حل شود. در حالی که راه حل نهایی آن به مبارزه طبقاتی گره خورده است، این مانع از تولید «راه حل‌های» میانی گوناگون در این راه نمی‌شود. در عصر امپریالیسم و ​​انقلاب های پرولتاریا، برخی از مسائل ملی به هر طریقی از طریق مداخله امپریالیستی «حل» شده اند.
مطالبه دولت گرایی که هسته اصلی مسئله ملی از نظر تأمین حقوق ملی و ایجاد فضای اقتصادی مستقل است، می تواند اشکال مختلفی داشته باشد. همان گونه که در نمونه های تاریخی مختلف دیده می شود، ممکن است به ترتیباتی مانند خودمختاری یا فدراسیون تبدیل شود. در واقع استقرار حقوق جمعی فرهنگی، موقعیت سیاسی و ساختارهای سازمانی به ویژه در زمینه زبان، از منظر معیارهای ملی مرحله پیشرفته ای را تشکیل می دهد. از این نظر، نشان دهنده تغییر وضعیت است. علاوه بر این، این مطالبات، خواسته های دموکراتیک بورژوازی ملی زیر ستم در برابر بورژوازی طبقه حاکمه ملت ستمگر است. این امکان که این مطالبات ممکن است به وسیله ی امپریالیسم ابزاری شوند یا برای منافع دیگر مورد استفاده قرار گیرند، محتوای دموکراتیک آنها را باطل نمی کند. در مورد خاص ما، راه حل مسئله ملی کرد در احقاق حقوق ملی-جمعی ملت کرد از جمله حق جدایی، فدراسیون، خودمختاری و حقوق فرهنگی نهفته است. چشم پوشی یا امتناع از مطالبه این حقوق ملی-جمعی نه به معنای حل مسئله ملی کرد است و نه به معنای از بین رفتن تضاد بین ملت های ستمگر و ستمدیده.
به همین دلیل، در «ندای صلح و جامعه دموکراتیک» اوجالان بیان می‌کند که «پیامد اجتناب‌ناپذیر یک انحراف بیش از حد ملی‌گرایانه، مانند ایجاد یک دولت-ملت مجزا، فدراسیون، خودمختاری اداری و راه‌حل‌های فرهنگی، نمی‌تواند پاسخی به جامعه‌شناسی جامعه تاریخی بدهد». در حالی که این بیانیه به بن‌بست در حل مسئله ملی اشاره می‌کند، همچنین به طور ضمنی امتیاز کشوری بودن ملت ترک را می‌پذیرد و در عین حال حق ملت کرد برای ایجاد یک دولت مستقل را که ناشی از موقعیت آن به عنوان یک ملت است، حتی به معنای بورژوا - دمکراتیک رد می‌کند. چنین دیدگاهی البته برای کمونیست ها غیرقابل قبول است.
در ترکیه مسئله ملی کردها حل نشده باقی مانده است. با تمام شدت خود ادامه می دهد. برخلاف ادعای اوجالان، موضوع حقوق ملی ملت کرد در ترکیه همچنان پابرجاست.

۱۴۰۴ فروردین ۴, دوشنبه

درباره برخی چرخش های خامنه ای و دلایل آن ها (2 - بخش پایانی)


چرخش سوم- از مذاکره با آمریکا تا مذاکره نکردن با آمریکا
این چرخش نیز در فاصله ای کوتاه رخ داد. خامنه ای یک باره و طی مدتی کوتاه مذاکره با دولت ترامپ را کنار گذاشت و از مذاکره نکردن صحبت کرد.
دلایل مهم این چرخش عبارتند از:
یکم - خواست ترامپ که در نامه اش طرح شده بود؛
دوم-  نقش پوتین و روس ها و به احتمال تقاضای آنها برای نفی این مذاکره در شرایط فعلی.
در مورد خواست های ترامپ تا جایی که این خواست ها آشکار شده است هشت مورد است:
یک - توقف کامل برنامه ی هسته ای ایران
دو- تعطیلی غنی سازی اورانیوم
سه- قطع ارسال سلاح به حوثی های یمن
چهار- قطع حمایت مالی از حزب الله لبنان
پنج- انحلال گروه های مسلح وابسته به جشدالشعبی عراق
شش - مهلت دوماهه برای اجرای این شروط
هفت - در صورت پذیرش، لغو تحریم ها و پایان دادن به انزوای ایران
هشت - در غیر این صورت اقدام نظامی گسترده علیه ایران
 که می توان آنها را به سه مورد اساسی خلاصه کرد:
یک- توقف کامل برنامه ی هسته ای ایران
دو- دنبال نکردن برنامه ی موشکی و سایر قابلیت های تسلیحاتی متعارف و غیر متعارف
سه - پشتیبانی  نکردن از نیروهای نیابتی( حزب الله، حماس و جهاد اسلامی، حوثی ها و حشدالشعبی عراق) و آموزش ندادن و نفرستادن اسلحه و مهمات برای آنها
سازش ها و عقب نشینی هایی که برای ترامپ کافی نبودند!
به نظر می رسد که تغییر نظر خامنه ای اساسا به دلیل بیشتر شدن خواست های ترامپ بوده است. تصور خامنه ای ای این بود که سازش ها و عقب نشینی هایش در مورد حماس و حزب الله و سوریه برای آغاز مذاکره و کنار آمدن آمریکا با وی کافی است. اما زمانی که نامه ی ترامپ و خواست های تازه ی وی طرح شد وی در یکی سخنرانی های خود پس از چرخش به مذاکره نکردن گفت که هر چه شما خواست های آنها را برآورده سازید و عقب نشینی کنید آنها از شما یک خواست تازه و عقب نشینی دیگری را می خواهند( نقل به معنی ).
پس از دریافت نامه ی ترامپ و پی بردن به خواست های او که روشن نیست آنچه در موردشان گفته شده تمامی آن خواست هایی است که در نامه بوده است، وی از مذاکره کردن به مذاکره نکردن چرخش کرد.
با توجه به این چرخش و همچنین رشد تضادها با پزشکیان در مسائلی مانند مذاکره با ترامپ و مساله اجرای «قانون عفاف و حجاب» که گویا نمی خواست اصول گرایان مجری آن باشند و نیز ناتوانی در حل و فصل مسائل اقتصادی،  تهاجمی به دولت پزشکیان صورت داد و آن را از دو فرد مهم آن محروم ساخت.
پایان کار چه خواهد شد؟ تضاد خامنه ای و سران سپاه با ترامپ و اسرائیل و تضاد توده ها با حکومت
 اکنون خامنه ای مانده است و تغییر سیاست ها و دو ماه فرصت که بخشی از آن سپری شده است. البته مذاکرات پنهانی (پنهان از نظر کارگران و کشاورزان و توده های زحمتکش و نیز طبقات میانی که همیشه و همواره در همه ی دولت های استثمارگر و ستمگر« نامحرم»ترین بوده اند) ادامه داشته و دارد و اکنون نیزعراقچی وزیر خارجه اعلام کرده است که «ما با آمریکا مذاکره ی مستقیم نمی کنیم اما مذاکره ی غیرمستقیم خواهیم کرد». امری که خود نشان دهنده ی دمدمی مزاجی و چرخشی دوباره از جانب خامنه ای است که هنگامی که تغییر موضع اش را اعلام می کرد گفت که«با یک چنین دولتی مذاکره نباید کرد، مذاکره کردن عاقلانه، هوشمندانه و شرافتمندانه نیست.»  ظاهرا خامنه ای یادش رفته بود که بگوید منظورش از مذاکره ای که «عاقلانه و هوشمندانه و شرافتمندانه نیست» مذاکره ی مستقیم است اما مذاکره ی غیرمستقیم «عاقلانه و هوشمندانه و شرافتمندانه» است!؟
به هر حال اکنون روشن نیست که با توجه به چرخش های مداوم خامنه ای طی این یک سال اخیر و نوسان و بی ثباتی ای در سیاست های وی که اینک به نظر می رسد مزمن و پایدار شده است نهایت این وضع چه خواهد شد. اگر هدف صرفا حملاتی به تاسیسات هسته ای و موشکی و نظامی و یا ترور برخی سران سپاه باشد ممکن است خامنه ای تا جایی که فکر کند حکومت اش در خطر نیست از سیاست مذاکره نکردن خود دست بر ندارد. اما آنچه که می توان از آن مطمئن بود این است که در صورتی که گام هایی از جانب ترامپ به سوی سرنگونی حکومت برداشته شود موجود حقیر و بزدلی مانند خامنه ای با چرخشی دیگر زهر مذاکره را خواهد خورد و به خورد سران سپاه و پایه هایش نیز خواهد داد. در کل تغییر و چرخشی در سیاست های خامنه ای به سوی مذاکره ی مستقیم بیشتر احتمال دارد تا چرخشی در سیاست های ترامپ و دولت صهیونیستی اسرائیل به سازشی با خامنه ای.  
وضع توده های مردم
در گیر و دار تضادهای میان خامنه ای و ترامپ پای تضادهای توده ها با حکومت به میان می آید. در مورد این نیز می توان اطمینان داشت که توده ها نه تنها به دنبال خامنه ای روان نخواهند شد بلکه چنین درگیری ای اگر رخ دهد و در میانه ی راه به پایان رسد اگر حتی جنبشی به وجود نیاید اما تضاد میان توده ها و حکومت را شدت خواهد داد و وارد مراحل متکامل تری خواهد کرد.
اشتباهات ما   
نیروهای انقلابی کمونیست و تحلیل گران از جمله خود ما دیدگاه ها و تاکتیک های خود را در تقابل با دشمن جدا از آنچه مبنای آن وضع و شرایط و استراتژی انقلابی خودشان است( واین یک سوی قضیه است)، بر مبانی کم و بیش ثابت شرایط و وضعیت دشمن و سیاست ها و تاکتیک هایی که از جانب دشمن در یک مرحله ی معین از یک فرایند بزرگ شکل گرفته اند،( و این سوی دیگر قضیه است) استوار و تنظیم می کنند و تحلیل های سیاسی خود را بر آن مبنا قرار داده و وضع آینده را پیش بینی می کنند.
این در کل درست است و جز این اشتباه است. این مبانی نسبتا ثابت، تحلیل را روی چارچوب و خط معینی قرار می دهد که در آن مرحله ی معین به وسیله ی دشمن در پیش گرفته شده و در عین حال سیاست هایی است که از جانب نیروهای انقلابی در آن مرحله باید در پیش گرفته شود.
اما وضع نه تنها طی یک مرحله ثبات مطلق ندارد بلکه با گذار از مرحله ای به مرحله ای دیگر تفاوت هایی بروز می کند که طبعا باید در سیاست ها بازتاب یابد. در درون یک مرحله این تغییرات می تواند جزیی باشد اما با گذار از یک مرحله به مرحله ی دیگر باید در سیاست های تجدید نظر کرد و برخی از آنها را که دیگر با مرحله ی نوین سازگار نیست کنار گذاشت.
هنگامی که تغییر خط و تاکتیکی از جانب دشمن صورت می گیرد به دلایل گوناگون از جمله فقدان شناخت دقیق و عمیق و همه جانبه از تغییرات تازه در اردوی دشمن و بروز مشکلات در پیش بینی برخی حرکات او که به سبب نااگاهی از دلایل تغییر سیاست وی رخ می دهد و یا فقدان نیرو به ویژه نفوذی در دشمن و همچنین پیچیده گی و سرعت رویدادها، ما به روی چارچوب و خط گذشته باقی می مانیم و مدتی زمان می برد تا خود را با چرخش های نیروهای دشمن و تاکتیک های نوین آنها هماهنگ کرده و تحلیل نسبتا جامعی را از آنها بیان کنیم.
به دلایلی این چنین مثلا خود ما در آغاز چرخش خامنه ای از دولت رئیسی به دولت پزشکیان فکر می کردیم که پزشکیان صرفا برای گرم کردن تنور انتخابات وارد شده و انتخاب نخواهد شد، و به هر حال زمان برد تا ارزیابی ما از چرخش خامنه ای از دولت رئیسی به دولت پزشکیان به دلایل آن برسد. 
در مورد خط مذاکره نکردن نیز باید گفت که بدون تردید خط خامنه ای تا پیش از اعلام مواضع در مورد نفی مذاکره با آمریکا مذاکره با آمریکا بود اما به نظر می رسد که با دریافت نامه ی ترامپ چرخشی در موضع خامنه ای به مذاکره نکردن صورت گرفت. البته این چرخش را مشکل که بتوان تنها با دریافت درخواست های ترامپ توضیح داد و به نظر می رسد که دیپلماسی روسیه نیز که در مواردی مانند اوکراین در حال مذاکره با ترامپ  بود نقش مهم و چشمگیری در این چرخش خامنه ای داشته است. افزون بر این ها با وجود این که نقش باند پایداری ها و حزب اللهی هنوز باقی مانده در جناح خامنه ای آنچنان نبود که این تغییر موضع را توضیح دهد با این وجود نباید در تغییر چارچوب و خط خامنه ای از آن چشم پوشی کرد. به هر حال این تغییر موضع می توانست آنها را هم راضی کند.
در هر صورت خامنه ای و سران سپاه نشان دادند که با توجه به وضع تضادهای داخلی جناح خود و تضادهاشان با جناح های دیگر و از جمله اصلاح طلبان و تضادهاشان با جنبش انقلابی - دموکراتیک توده ها و نیز تضاد با امپریالیست ها چرخش های متوالی را در سیاست هاشان صورت می دهند و وظیفه ی ماست که با دقت تغییرات را دنبال کرده و آنچه از آنها در سیاست های ما موثر واقع می شود را به شمار آورده و در تغییر سیاست های خود وارد کنیم.      
هرمز دامان
چهارم فروردین 1404

 

۱۴۰۴ فروردین ۳, یکشنبه

درباره برخی چرخش های خامنه ای و دلایل آن ها (1)

 این مقاله در دو بخش 
تنظیم شده است

در سال گذشته در سیاست های خامنه ای چرخش هایی صورت گرفت که تا حدودی ثبات چارچوب تحلیل ها را در موقعی که این چرخش ها صورت گرفت دستخوش تغییر کرد. در زیر به مهم ترین این چرخش ها و دلایل آن می پردازیم. پیش از آن اشاره کنیم که کلی ترین و مهم ترین مواردی  که می تواند موجب چرخش خامنه ای شود عبارتند از:
یک - تضاد توده ها و مبارزات و جنبش های تک تک طبقات و گروه های اجتماعی خلقی با حکومت و چگونگی سرکوب آن
دو- تضادهای درون جناح اصول گرایان و چگونگی هدایت آن
سه- تضاد های بین جناح اصول گرایان و اصلاح طلبان و چگونگی حفظ برتری اصول گرایان بر اصلاح طلبان حکومتی و غیر حکومتی
چهار- تضاد های میان امپریالیست ها با حکومت و نیز وحدت با دولت های روسیه و چین
پنج – تضاد با اسرائیل و دیگر حکومت های منطقه مانند عربستان سعودی
شش - تضادهای درونی سپاه و بسیج و نیروهای امنیتی
چرخش نخست- تغییر سیاست خامنه ای در مورد دولت یکدست جوان حزب اللهی - دولت پزشکیان و دولت «وفاق ملی»
در تابستان سال1403 خامنه ای به یک باره دست از «دولت یکدست جوان حزب اللهی» برداشت و دست یاری به سوی راست ترین و مطیع ترین اصلاح طلبان، اصلاح طلبانی که از جنبش توده ها هزاران بار بیشتر می ترسیدند تا از استبداد ولایت فقیه و آماده ی هر گونه همکاری با خامنه ای در ایجاد انحراف در جنبش توده ها و جستجوی راه هایی برای تخفیف تضادهای آن ها با حکومت بودند، دراز کرد و دولت را حداقل در نام به آنها سپرد. قرار شد پزشکیان رئیس جمهور شود و خامنه ای پزشکیان را رئیس جمهور کرد و او هم «دولت وفاق ملی» اش را تشکیل داد.
این ها را می توان دلایلی دانست که موجب این چرخش گردیدند:
یک- ناکارآمدی دولت رئیسی که توده ها هم از وی نفرت داشتند و هم به سخره می گرفتندش و به طور کلی گروه پایداری ها در سر و سامان دادن به امور کشور
دو- باند بازی رئیسی و فامیل و اقوام وی و شاخ شدن شان برای مجتبی خامنه ای
سه - تشدید تضادها درون سپاه پاسداران و افشاگری های تازه ی برخی از باندها علیه باندهای دیگر در سپاه و بروز تجزیه های تازه
چهار- تشدید تضادها درون جبهه ی اصول گرایان و مرکز ثقل شدن این تضادها در مجموع تضادهای درون هیئت حاکمه
پنج - مساله ی خیرش« زن؛ زندگی، آزادی» که فضای جامعه را تا حدود زیادی متحول کرد و نشانگر پایان یک مرحله از جنبش انقلابی- دموکراتیک ایران و ورود آن به مرحله ای تازه بود.
شش- شرکت نکردن مردم در انتخابات مجلس و به اصطلاح «قهر» با صندوق رای
هفت - نیاز به راست و ریست کردن رابطه با دولت تازه ی آمریکا
هشت- ضرورت برخی تغییرات در اقتصاد به ویژه حل مساله ی افزایش قیمت سوخت برای تامین بودجه ی دولت
به این ترتیب نخست تضادهای داخلی خود اصول گرایان و ناکارآمدی هاشان از یک طرف و شدت گرفتن تضادها داخلی آنها که موجب تضعیف بیشتر آنها در مقابل جناح های دیگر و نیز توده های مردم می گردید و دوم تضادهای میان حکومت با توده های مردم به ویژه پس از خیزش مهسا و بالاخره تضادهای موجود میان حکومت ولایت فقیه با امپریالیست های غربی و در راس شان آمریکا موجب این تغییرات گردید.
یکی از مهم ترین این تغییرات یا چرخش ها انتخاب پزشکیان به عنوان رئیس جمهوری بود. این امر در حالی صورت گرفت که حاکمیت یک دست آرزوی جریان اصول گرایان بود و با تمامی نیرو پس از انتخاب روحانی به عنوان رئیس جمهور در جهت آن حرکت کرده بودند. امری که  در نهایت با آمدن رئیسی روی کار تحقق یافته بود.
 در میان این دلایل باید خیزش  ژینا را که در هنگامی که دولت رئیسی بر سرکار بود رخ داد و به ویژه شرکت نکردن توده ها در انتخابات دوازدهمین دوره ی مجلس( در اسفند 1402 و اردیبهشت 1403) و نیز مشکلات کنار آمدن با دولت تازه ی آمریکا را دارای جایگاه ویژه و مهم تری دانست.
خامنه ای گمان می کرد که با انتخاب پزشکیان از یک سو از تضادهای داخلی میان اصول گرایان و باند بازی ها و سهم خواهی هایی که موجد درگیری و گسست ها و ریزش های بیشتر در میان این جناح و به ویژه نهادهایی مانند سپاه پاسداران و امنیتی ها می گردید خواهد کاست و از سوی دیگر با روی کار آوردن پزشکیان وظیفه ی مهم «تسکین» و «آرام کردن» و « کنترل تضاد توده ها با حکومت را به آنها خواهد سپرد تا با انتخابات( رئیس جمهوری) آشتی کنند و به این ترتیب از شدت گرفتن تضادها میان مردم و حکومت خواهد کاست و بالاخره با آمدن پزشکیان راه تا حدودی برای کنار آمدن دولت تازه ی آمریکا با جمهوری اسلامی بازتر شده و خامنه ای و حکومت اش زیر فشار بیشتری از جهت اقتصادی و نظامی قرار نخواهند گرفت.
ارزیابی نتایج چرخش نخست
گرچه این تغییر سیاست تا حدودی در مورد کاستن از تضادهای درون اصول گرایان و وحدت آنها در مقابل اصلاح طلبان حکومتی و جنبش توده ها و همچنین پیوست موقتی بخش ناچیزی از مردم به اصلاح طلبان و شرکت در انتخاب پزشکیان به عنوان رئیس جمهور موثر بود اما نه در این موارد تاثیر اساسی داشت و نه به ویژه در مورد مساله خواست های دولت تازه ی آمریکا موثر بود. در عمل تضادهای درون اصول گرایان تشدید شد( شکاف های بیشتری به ویژه بین باند قالیباف و جلیلی به وجود آمد و تلاشی ها و ریزش های بیشتری درون سپاه صورت گرفت که پس از سرنگونی بشار اسد بارز گردید) و همچنین تضاد میان جنبش توده ها و حکومت شدت بیشتری یافت که این امر خود را حداقل تا کنون در تقریبا ناممکن بودن اجرای«قانون عفاف و حجاب» نشان داده است.
در مورد تضاد آمریکا با خامنه ای نیز با آمدن ترامپ نه تنها تغییری نکرد بلکه بدتر و شدیدتر شد. اکنون دیگر این دولت ها دست خامنه ای را خوانده و به کلی به وی بی اعتماد شده اند. مهلت دو ماهه ی ترامپ  در مورد اجرای شروط اش از جمله ی این بی اعتمادی هاست.  
 
چرخش دوم - محدود کردن دولت پزشکیان و از سر و دم آن زدن- بازگشت عملی به دولت حزب اللهی با حفظ پزشکیان به عنوان رئیس جمهور
پس از طی دوره ای خامنه ای در سیاست های خود دوباره چرخش کرد و این بار برخی از افراد کلیدی دولت پزشکیان( همتی وزیر اقتصاد و نیز ظریف معاون راهبردی دولت پزشکیان و دیپلمات اصلی برجام و موثر در سامان دادن روابط خارجی با امپریالیست های غربی) را که دولت خود را دولت«وفاق ملی» می نامید از دولت بیرون کرد. این درست خلاف سیاست پیشین خامنه ای بود که نه تنها پست های مهم و کلیدی را خود انتخاب کرده بود بلکه به گفته ی پزشکیان در مورد تک تک وزرا با او مشورت شده و او تأییدشان کرده بود. در ضمن خود وی افرادی مانند ظریف را دوباره پرو بالی داده بود که خواه در انتخابات و خواه پس از آن فعال شوند.
مهم ترین دلایلی این چرخش را می توان چنین برشمرد:
یک - تغییر سیاست خامنه ای در مورد مذاکره با دولت ترامپ که  احتمالا خواست های تازه تری را طرح کرده بود( خواست هایی که حداقل در مواردی روشن شده است)
دو- شدت گرفتن تضادها میان خامنه ای و اصول گرایان با اصلاح طلبان حکومتی بر سر مذاکره با آمریکا و تمایل مسلط در مردم برای مذاکره با دولت ترامپ و رهایی از مشکلات جاری
سه- تلاش برای انداختن مشکلات جاری اقتصادی به گردن همتی وزیر اقتصاد دولت پزشکیان و اصلاح طلبان حکومتی و جایی برای اصول گرایان درست کردن میان مردم به ویژه در آستانه ی سال نو
این سیاست در مواردی مانند مذاکره نکردن با آمریکا نشانگر محاسبات به احتمال زیاد نادرست وی در مورد شرایط درگیری میان جمهوری اسلامی با آمریکا و اسرائیل( خامنه ای در درگیری های اخیر با آمریکا و اسرائیل در مورد نیابتی ها و سوریه نه تنها پیروزی ای به دست نیاورده بلکه همواره شکست خورده و عقب نشینی و سازش کرده است) و همچنین امیال جاه طلبانه ی خامنه ای و خود پرستی های وی برای نام در کردن در مورد ایستادن در مقابل ترامپ و آمریکا است و نه سیاست هایی مبتنی بر منافع واقعی طبقه ی سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور حاکم و حتی جناح اصول گرایان.
ارزیابی نتایج چرخش دوم
شدت گرفتن تضادهای داخلی بر سر مذاکره با دولت ترامپ با توجه به این که در میان اصول گرایان موافقین مذاکره کم نیستند، به هیچ وجه به نفع خامنه ای نبوده بلکه بر عکس به ضرر وی و مخالفین مذاکره در میان اصول گرایان است. اصلاح طلبان حکومتی نیز به کلی مخالف با این سیاست هستند و برعکس دیدگاه خامنه ای چنان که پزشکیان گفت نظرشان نشستن پای میز مذاکره با ترامپ است. توده ها نیز در حال حاضر نه تنها تمایلی به تداوم سیاست هایی که منجر به تداوم تحریم ها می شود نشان نمی دهند بلکه برعکس بر ضد آنها هستند و چنین سیاستی خشم شان را علیه خامنه ای بیشتر بر می انگیزد. از این رو در پیش گرفتن این سیاست اگر تداوم یابد و با چرخش دیگری دوباره به مذاکره با آمریکا برنگردد موجب انزوای بیشتر باندهای اصول گرایی که مخالف مذاکره هستند و به ویژه باند خامنه ای در میان هیئت حاکمه جمهوری اسلامی خواهد شد.
از سوی دیگر انداختن بار افزایش بی درو پیکر دلار و سکه و تورم و گرانی های بی وقفه که دهان باز کرده و زندگی توده ها به ویژه کارگران و زحمتکشان را می بلعد نیز لبه ی تیز حمله ی توده ها را متوجه پزشکیان و دولت اصلاح طلب نکرده بلکه بیشتر متوجه خود خامنه ای و اصول گرایانی کرده است که مخالف مذاکره هستند. نگاهی به شعارهای توده ها علیه خامنه ای در گردهمایی هاشان در آغاز سال نو نشانگر این مورد است.
اکنون به چرخش خامنه ای در مورد مذاکره می پردازیم.

هرمز دامان

4 فروردین1404