۱۴۰۳ تیر ۶, چهارشنبه

جنبش تحریم

 
جنبش تحریم سویه ای از تکامل جنبش «زن، زندگی، آزادی»است

1-    جنبش تحریم از یک سو مستقیما در برابر شرکت در انتخابات ریاست جمهوری در سال های 76 و 78 و 92 و 96 قرار می گیرد و در نقطه ی مقابل آن هاست. دلیل این که آن شرکت گسترده در انتخاب ها به جنبش تحریم انجامیده آن است که آن شرکت ها به نتایجی که طبقات خلقی ایران دنبال آن بودند نیانجامید. اوج این شکست در انتخاب دوم روحانی در سال 1396 بود که چندی پس از انتخاب روحانی سرخوردگی از رای دادن به وی در بسیاری از رای دهنده گان دیده شد. توده ها مشاهده کردند که هر گونه امید بستن به این جریان ها اشتباه است. برآمد تجربی ویا درس این شرکت ها به توده ها این بود: نه می گذارند کاری کنند و نه این انتخاب شده ها می خواهند گامی هر چند کوچک به نفع طبقات اصلی زیر استثمار و ستم جامعه بردارند.  
2-   از سوی دیگر جنبش تحریم در ادامه ی جنبش«زن، زندگی، آزادی» و پیش از آن جنبش های آبان 98، دی 96 و خرداد 88 است. برآمد تجربی این جنبش ها این بود که حکومت سرکوبگر و جنایتکار و سالوس و وقیح است. آن جنبش های بزرگ به جنبش تحریم، از انتخابات 1400 به این سو یعنی انتخابات ریاست جمهوری 1400 و انتخابات مجلس 1402 پا داد و جنبش تحریم می تواند بیشتر به جنبش ها و خیزش های دموکراتیک انقلابی پا دهد. هرگونه نفی جنبش تحریم که نفی حکومت و ساز و کارش از راه منفی- شرکت نکردن در انتخابات و رای ندادن- است منجربه نفی جنبش های مثبت پیشین خواهد شد.
3-   تمامی طبقات خلقی ایران، کارگران، کشاورزان و لایه های میانی جامعه تلاش کردند که طی بیست سال(از خرداد 76 و انتخاب خاتمی تا 96 انتخاب روحانی) از سویی از راه شیوه ی اصلاح، عناصر استبدادی( ولی فقیه، شورای نگهبان و مجلس خبرگان و شورای مصلحت و ...) را از نظام کنونی بزدایند و از سوی دیگر به نظامی سوق دهند که حقوق اساسی مردم را یعنی حقوق ملت در قانون اساسی را رعایت کند، یعنی با تهی کردن جمهوری اسلامی از درون و آنچه مشخصه های اساسی آن را تشکیل می داد، آن را به یک جمهوری دموکراتیک ملی تبدیل کنند.
4-   تلاش های مزبور با توجه به ساختار استبدادی حاکم و شکل های مقاومت و برخورد آن به هر گونه تلاش برای اصلاح و در مجموع پشتیبانی امپریالیست ها از طبقه ی حاکم علیرغم برخی تضادها با آن و نیز ناتوانی نیروهای انتخاب شده برای طی این فرایند ممکن و مقدور نشد. 
5-   این نیروهای انتخاب شده یعنی اصلاح طلبان(محمد خاتمی)و اعتدال گرایان(حسن روحانی) نه تنها نتوانستند مبارزه ای در شآن پشتیبانی ای که توده ها از آنها کردند پیش برند بلکه برعکس بیشتر در مقابل توده ها و خواست هایشان، یعنی آنها که به این جریان ها رای دادند و آن خواست هایی که به خاطر آنها رای دادند، ایستادند تا در مقابل حکومت خامنه ای و سران سپاه و بسیج. سرکوب دانشجویان در تیرماه 78 و سرکوب جنبش های 96 و 98 از زمره ی مواردی است که این نیروها (خاتمی و روحانی) یا در کنار حکومت ایستادند و یا در بهترین حالت موضعی منفعل گرفتند که عملا به نفع نیروهای مرتجع حاکم بود. باید توجه کرد که یکی از دلایل طولانی شدن کنش اصلاحگرانه نبود تشکل های صنفی و سیاسی طبقات خلقی به ویژه طبقه ی کارگر بود.
6-   در کنار تلاش برای اصلاح نظام از درون و تبدیل آن به یک جمهوری دموکراتیک ملی، جنبش های توده ای بسیاری از جمله مبارزات طبقه ی کارگر برای احقاق حقوق اقتصادی و صنفی و سیاسی خویش، جنبش کشاورزان برای آب، جنبش فرهنگیان برای حقوق اقتصادی و برنامه های آموزشی و فرهنگی، مبارزات و جنبش طبقات محروم در تمامی نقاط ایران به ویژه خوزستان، اصفهان، چهارمحال بختیاری و جنبش های خلق های کرد، بلوچ و عرب و دیگر خلق های ایران برای احقاق حقوق ملی، جنبش های زنان و جوانان و دانشجویان و نیز جنبش هنرمندان و استادان دانشگاه و وکلا و پزشکان و مبارزان محیط زیست و... جریان یافت. در کنار این جنبش های طبقاتی در مقاطعی بنا به دلایل گوناگون اعم از اقتصادی و سیاسی و فرهنگی جنبش هایی همچون جنبش 88 و 96 و 98 و در تکامل آنها خیزش ژینا صورت گرفت. این جنبش ها و خیزش ها نشان داد که نه باند خامنه ای در جناح اصول گرایان و نه جریان های اصلاح طلب برای مشکلات طبقات اصلی جامعه پشیزی ارزش قائل نبودند.
7- این مبارزات دوگانه به طورعینی به حکومت نشان می داد که یا راه اصلاح را در پیش گیرد و یا اینکه توده ها دیگر از راه تلاش برای اصلاح و رفرم پیش نرفته و راه جنبش های انقلابی پیگیر و با هدف سرنگونی را پی خواهند گرفت.  
8-   در حال حاضر و برخلاف صدور بادهای ناامیدی و یاس بر جنبش توده ای از سوی عناصری که مخالف سرنگونی جمهوری اسلامی هستند، خواه حکومتیان که نقش کثیف شان بر کسی پنهان نیست و خواه اصلاح طلبان حکومتی و خواه عناصر و جریان های فرصت طلب و نان به نرخ روز خور در اپوزیسیون مترقی و یا انقلابی، که عمدتا به جزیی از عقب نشینی مقطعی جنبش توده ای( اعتراضات خیابانی جنبش مهسا) اشاره می کنند و مقاومت جانانه ی زنان و جنگ تک به تک آنها با حکومت را که در جای جای ایران تداوم یافته و نیز دیگر جنبش های جاری کارگران و فرهنگیان و بازنشستگان را نمی بینند،  توده ها آگاه تر و متحدتر و مبارزتر از پیش شده و جنبش توده ای پیشرفته تر و تکامل یافته از پیش گردیده است.
9-   بر بستر همین آگاهی و رشد جنبش توده ای است که جنبش های تحریم در سه سال اخیر شکل گرفته است. چنین جنبش هایی از بیست و اندی سال پیش تا حتی هفت سال پیش یعنی انتخابات 1396به این درجه از گسترده گی ممکن نبود.
10-   اکنون برای توده ها روشن است که یک اصلاح طلب در مقام ریاست جمهوری و تشکیل دولت اصلاح طلب نه تنها قدرت آن را ندارد و نمی تواند مشکلی از مشکلات اساسی آنها را حل کند بلکه خود با حضور در حکومت مانعی در راه تکامل مبارزات و جنبش هایشان می شود.
11-   باید روشن بود که اگر حدود سی سال پیش، به دلیل موقعیت و قدرت به نسبت بیشتر اصلاح طلبان در حکومت و پشتیبانی توده ای آنها از یک سو و موقعیت و قدرت نسبتا ضعیف تر خامنه ای و سران سپاه در حکومت از سوی دیگر، برخی اقدامات( مانند رو کردن پشت پرده ی قتل های زنجیره ای و یا وجود مطبوعات به نسبت آزادتر و برخی اقدامات سیاسی و فرهنگی و اقتصادی ...) ممکن بود اکنون دیگر به دلیل قدرت زیاد خامنه ای و سران سپاه و برنامه ی آنها برای دوران پس از خامنه ای و همچنین موقعیت پایین اصلاح طلبان در حکومت و بیشتر شدن ضعف های آنها و نیز فقدان پشتیبانی توده ای از آنها به دلیل استفاده ابزاری شان از جنبش توده ها یعنی فشار از پایین و چانه زنی در بالا، به ویژه در دولت های دوم خاتمی و روحانی، دیگر چنان اقداماتی هم ممکن نیست. و حتی در صورت ممکن بودن دردی از دردهای طبقات اصلی جامعه به ویژه زحمتکشان شهر و روستا دوا نمی کند. 
12-   به عبارت دیگر اکنون دیگر فرقی نمی کند که حکومت«یک‌دست» باشد- که دولت رئیسی نشان داد حکومت مفسدان و دزدان و اختلاس گران و جنایتکاران جمهوری اسلامی نمی تواند«یک‌دست» شود و حداکثر«یک‌دستی» شان در سرکوب جنایتکارانه ی جنبش توده هاست که آن هم شکسته و تضعیف خواهد شد - و جلیلی و قالیباف رئیس جمهور باشند یا یک‌دست نباشد و پزشکیان و اصلاح طلبان در آن حضور داشته باشند. تجربه نشان داده است که در هر دو حال توده ها به خواست های اساسی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی خود دست نخواهند یافت و هر گونه جنبشی از جانب آنها برای تحقق خواست هاشان سرکوب خونین می شود.
13-   از سوی دیگر جنبش کنونی جنبش بیست و پنج سال پیش نیست که از توده ها بخواهیم به عقب برگردند و به این فکر کنند که دوران خاتمی بهتر بود و یا دوران روحانی بهتر از دوره ی احمدی نژاد و اکنون رئیسی بود. دو سر تضاد اصلی کنونی جامعه یعنی جنبش طبقات خلقی از یک سو و حکومت ولایت فقیه خامنه ای و سران سپاه و کلا طبقه ی ارتجاعی حاکم از سوی دیگر تکامل یافته اند و نبرد جنبش خلق با حکومت وارد مراحل تازه ای گردیده است.
14-   اینکه به این جنبش گفته شود که عقب گرد کند و به این فکر کند که حضور پزشکیان در حکومت بهتر از نبود وی در حکومت است و یا دولت های اصلاح طلب خاتمی و اعتدالی روحانی را با دولت های احمدی نژاد و رئیسی مقایسه کند و آن را که بهتر بوده برگزیند یک خواست عقب مانده و ابلهانه است. دولت خاتمی به دولت روحانی انجامید و دولت روحانی در بهترین حالت می توانست به دولت لاریجانی تبدیل شود. از سوی دیگر دولت احمدی نژاد به دولت رئیسی ختم شد و دولت رئیسی می تواند به دولت های جلیلی و یا قالیباف تبدیل شود. تکوین مبارزه ی طبقاتی بین خلق و ضد خلق و بین انقلاب و ضد انقلاب در ایران پس از دولت دوم روحانی، امکان چنین مقایسه ها و برگشت هایی را مسدود کرده است. جنبش خلق و مبارزه آن با ارتجاع حاکم وارد مراحل نوینی شده است.
15-   از این رو حال مساله ی مرکزی و اصلی توده ها این نیست که دولت خاتمی بهتر از دولت احمدی نژاد بود و دولت روحانی بهتر از دولت رئیسی. مساله ی مرکزی توده ها و جبهه ی انقلاب، سرنگونی بساط این حکومت فاسد و جنایتکار است. توده ها اکنون بیشتر دنبال راه سرنگونی می گردند.
16-    پیام جنبش تحریم این است: ما حاضر نیستیم که جنبش بزرگ انقلابی خود را فدای مصالحه با خامنه ای و سران پاسدار و حکومت شان کنیم. ما خواهان سرنگونی این حکومت و برپایی یک جمهوری دموکراتیک انقلابی ملی هستیم.
17-   هر گونه رای ریختن به صندوق جمهوری اسلامی، خامنه ای شادکن و سران سپاه شادکن(همان ها که تمامی کشتارهای فرزندان خلق را از بدو پیروزی انقلاب در بهمن 57 تا جنبش مهسا صورت دادند) و مشتی فاسد و دزد شادکن خواهد بود. هر گونه شرکت گلوله ی خواهد بود در خشاب تفنگ های آنها برای شلیک به جوانان و زنان دلاورمان.
18-   جنبش تحریم بی تردید موجب اتحاد بیشتر طبقات خلقی خواهد شد، نیروی شان را افزایش خواهد داد، و امید به آینده را در توده ها بیشتر خواهد کرد و امکان تحقق جنبش ها و خیزش های نوین و انقلاب آنها برای سرنگون کردن هیولای ولایت فقیه و جمهوری اسلامی را بیش از پیش در چشم انداز قرار خواهد داد.  
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
ششم تیرماه 1403

۱۴۰۳ تیر ۵, سه‌شنبه

نقد نظرات مهدی کروبی در مورد پشتیبانی از پزشکیان

نقد نظرات مهدی کروبی در مورد انتخابات و پشتیبانی وی از پزشکیان

 با بازنگری در 4 مهر 1403

 مهدی کروبی از طریق فرزندش پیام داده است که در انتخابات ریاست جمهوری از مسعود پزشکیان پشتیبانی می کند.
کروبی شرایطی را که موجب شده پزشکیان را انتخاب کند چنین بر می شمارد:
«1- عبور از تحریم‌ها با کمک محمد جواد ظریف، ۲- احقاق حقوق ملت، از طریق حفظ حریم خصوصی شهروندان در سبک زندگی و حجاب و اخلاق و آزادی‌ها بدون دخالت حکومت، جمع کردن بساط گشت‌های ارشاد و زمینه‌سازی برای برگزاری انتخابات آزاد، و ۳- مبارزه با فساد و مافیای سیاسی اقتصادی و عدم دخالت سپاه و نظامیان در سیاست
آنچه کروبی طرح کرده است جزیی ناچیز از خواست های طبقه ی کارگر و کشاورزان و توده های تهیدست جامعه است. مهم راه و چگونگی تحقق این خواست ها است.
ما نمی دانیم که کروبی با توجه به کدام تجربیات می گوید که عبور از تحریم ها ممکن است، با توجه به کدام تجربیات بر این باور است که حقوق ملت احقاق خواهد شد و مبارزه با فساد سیاسی صورت خواهد گرفت و دخالت نظامیان در سیاست پایان خواهد یافت!
آیا همین که مردم در انتخابات شرکت کنند و پزشکیان را انتخاب کنند کافی است؟ آیا اگر بخش ناچیزی از کل حکومت در دست اصلاح طلبان حکومتی قرار گیرد- بخشی که هم زیر نفوذ و هم در محاصره  دیگر بخش های حکومت است - همین آنها را بس است که بتوانند تمامی این برنامه ها را پیش برند؟ آیا در گذشته بیش از آنچه اکنون ممکن است در دست آنها قرار گیرد قرار نگرفته بود و با وجود این نخواستند و نتوانستند سیاستی را در جهت حل مسائل و مشکلات مردم پیش برند؟
مساله ی تحریم ها - سیاست مقطعی در مقابل سیاست استراتژیک
مثلا در مورد راه رفع تحریم ها کروبی می گوید:
«تحریم کمر ملت ایران را شکسته و توسعه ایران را نابود کرده است و به نظر می‌رسد با یاری دیپلمات‌هایی برجسته چون دکتر ظریف در مقام مشاور دولت احتمالی دکتر پزشکیان [رفع تحریم]می‌تواند در این دوران محقق شود.»
به راستی کروبی چه برنامه و راه حلی را برای رفع تحریم ها در نظر دارد( زیرا نخست بحث بر سر برنامه و راه حل  رفع تحریم ها بر مبنای منافع خلق ایران است) و سپس بر مبنای کدام دلایل و تجربیات   وی گمان می کند ظریف که در بهترین حالت یک اصول گرای راست شیفته ی مزدوری غرب است و نه حتی یک ملی گرای استقلال طلب، می تواند این برنامه را عملی کند؟ آیا اینکه ظریف مخالف تسلط سپاه پاسداران بر چگونگی رابطه با غرب یا آنچه ظریف آن را تسلط «میدان» بر سیاست نامیده است کافی است؟
در مورد تحریم ها گفتنی است که بحث صرفا بر سر مسائل مقطع کنونی و نفی سیاست های خامنه ای و سپاه در دنبال کردن پروژه ی اتمی و یا جاه طلبی های منطقه ای و دخالت در امور کشورهای دیگر و همچنین قرار گرفتن در بلوک روسیه ی پوتین نیست، بلکه صحبت از برنامه ای استراتژیک( برنامه ی حداقل انقلاب دموکراتیک ایران) برای رابطه با کشورهای امپریالیستی غرب بر مبنای منافع خلق ایران است.
در این مورد نه تنها اصولا گرایان هوادار غرب( و از جمله ظریف و روحانی) که خواهان مزدوری کشورهای امپریالیستی غرب هستند( و از این نظر تفاوتی با سلطنت طلبان ندارند) و در صورت تسلط بر حکومت و نه صرفا دستگاه اجرایی، می توانند این مسائل مقطعی را رفع کنند و رابطه با امپریالیسم غرب را در جهت مورد نظر خویش اندازند و به هر حال مسکنی به اقتصاد تزریق کنند، بلکه حتی سرمایه داران ملی و لیبرال چاره ی کار را رابطه با کشورهای امپریالیستی غرب می بینند که روشن است از نظر امپریالیست ها این رابطه نمی تواند رابطه و بده بستانی برابر باشد. یعنی امپریالیست ها رابطه ای را که بر مبنای منافع اقتصادی و سیاسی خلق ایران و از دیدگاه ما اساسا طبقه ی کارگر و کشاورزان و دیگر طبقات زحمتکش ایران باشد نمی پذیرند. در رابطه ای که سرمایه داران ملی توان تحقق دادن عملی آن را دارند، ایران در نهایت کشوری زیرسلطه ی امپریالیست ها و امپریالیست ها مسلط بر ایران و شئون اقتصادی و سیاسی آن خواهند ماند. مصدق نماینده ی سرمایه داران ملی که استقلال طلبی وی نمونه ای برجسته است، نتوانست در رابطه با امپریالیست ها سیاست های استراتژیک درستی تنظیم کند و سازش وی با دستگاه سلطنت و سران ارتش و نیز تا حدودی امپریالیسم آمریکا وضعی را به وجود آورد که در نهایت موجب سقوط اش و شکست جنبش بزرگ خلق ایران که در آن زمان زیر رهبری وی و حزب جبهه ملی بود، گردید.
اما تداوم جنبش و خیزش های کنونی که ماهیت دموکراتیک و ضد امپریالیستی دارند می تواند راه را برای رو آمدن طبقه ی کارگر و کشاورزان و خرده بورژوازی در انقلاب دموکراتیک نوین ایران فراهم کنند و در آن صورت و تنها بر مبنای اتکا به رهبری طبقه ی کارگر و اتحاد طبقه ی کارگر با طبقه ی کشاورز و دیگر طبقات خلقی می توان به تدوین چگونگی سیاست و تدوین برنامه در برقراری رابطه با امپریالیست های غربی و شرقی دست زد.
بازگشایی روزنه یا بستن روزنه های تکامل جنبش خلق
کروبی می‌گوید، پزشکیان می‌تواند به «روزنه‌ای برای اتحاد اصلاح‌طلبان و تحول‌خواهان بدل شود و به سبب سلامت نفس و دوری از فساد، می‌تواند رئیس‌جمهور خوبی برای ایران شود و نهاد انتخابات را زنده کند».
پرسش این است که مگر خاتمی در دوره ای هشت ساله رئیس جمهور نبود، مگر در آن دوران اصلاح طلبان و تحول خواهان متحد نبودند، چرا چنین برنامه هایی را نتوانست در دوران دولت خود اجرا کند و وضع بسیار بدتر از پیش شد؟ یعنی روابط با کشورهای غربی به تحریم ها کشانده شد، حقوق ملت بیشتر به یغما رفت و دایره ی کاندیداها برای ریاست جمهوری و مجلس کمتر شد و نظامیان که آن زمان دخالت کمتری در سیاست داشتند به مرور مسلط بر اقتصاد و سیاست و فرهنگ شدند.
کروبی آیا فراموش کرده است که خود او در مقام رئیس مجلس ناچار شد حکم حکومتی مردکی مستبد چون خامنه ای را چون حکم حکومتی بود اطاعت کند و بستن 16 روزنامه و هفته نامه و ماهنامه را نظاره گر باشد؟( ما در اینجا فرض گرفته ایم که کروبی مخالف این حکم بودو نه به نوعی موافق آن! شک در این مورد جایز است چرا که در آن برهه کروبی رای زیادی زیادی نداشت و قرار نبود رئیس مجلس شود و با فشار خامنه ای و رفسنجانی و اصول گرایان به عنوان رئیس مجلس انتخاب شد!)
     آیا صحبت صرفا بر سر قرار گرفتن دولت در دست اصلاح طلبان حکومتی است و بس؟ آیا توده ها باید به خود بگویند که بهتر است یک دستگاه اجرایی در دست اصلاح طلبان باشد تا در دست اصول گرایان و همین را«غنیمت» بدانند؟
آیا روشن نیست که اگر چنین راهنمایی:« نخواستیم وضع ما بهتر شود بلکه تنها می خواهیم  بدتر نشود!» می توانست توده ها و جنبش انقلابی توده ها را کافی باشد، آنگاه این جنبش به مراتب که اکنون رسیده است نمی رسید و چنین خامنه ای و سران سپاه را هراسان و دست و پاچه نمی کرد؟(1) 
حکومت سران و فرماندهان سپاه
کروبی می گوید که «یک مافیای سیاسی اقتصادی می خواهد با تصدی ریاست جمهوری، جمهوری اسلامی را به حکومتی نظامی که منافع مالی و سیاسی را به هم آمیخته بدل کند.»
کروبی جوری سخن می گوید که انگار دولت رئیسی «دولت جوان حزب اللهی» یعنی دولت فرماندهان سپاه نبود و در دست غیر نظامیان بود و حالا برای اولین بار مافیای اقتصادی می خواهد حکومت را حکومت نظامیان پاسدار تبدیل کند!
در واقع حکومت با روی کار آمدن دولت رئیسی به حکومت سپاه که بخش اصلی شریان های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی ایران را در دست دارند تبدیل شد. اکنون در بخش های مختلف این حکومت( دولت و مجلس و ...) چند نفر را می توان نام برد که عضو سپاه و بسیج و سازمان های اطلاعاتی نبوده باشد و اکنون دنباله شان به سپاه نرسد؟ کدام بخش ها را می توان نام برد که سپاه در آنها نافذ نباشد و یا نقش نداشته باشد.
با این تفاصیل و با توجه به تکامل حکومت کنونی به حکومت سپاه و تفاوت کیفی بین وضع کنونی و وضع دو دهه ی پیش، یعنی زمانی که نیروی اصلاح طلبان بیشتر بود و دولت و مجلس را در اختیار داشتند و نخواستند و نتوانستند با این مافیای در آن زمان تازه شکل گرفته مبارزه کنند حال کروبی چگونه می خواهد با در دست گرفتن صرفا دستگاه اجرایی که عملا کاره ای نیست با این مافیای اقتصادی و سیاسی که اکنون در اوج خویش است، مقابله کند؟
اصلاح طلبان حکومتی در کنار خامنه ای و سران سپاه
کروبی می گوید:
«دکتر پزشکیان می‌تواند احیاگر جمهوریت نظام باشد و در شرایط رد صلاحیت گسترده نامزدهای اصلاح‌طلب و مستقل به روزنه‌ای برای اتحاد اصلاح‌طلبان و تحول‌خواهان بدل شود و به سبب سلامت نفس و دوری از فساد، می‌تواند رئیس‌جمهور خوبی برای ایران شود و نهاد انتخابات را زنده کند.
برای تحقق این هدف حضور اکثریت ملت پای صندوق رای و تکیه دکتر پزشکیان بر مطالبات ملت به خصوص سه محور فوق ضروری است و من نیز از حصر با همه دوری در کنار شما هستم.»
چهار بار روی کار آمدن دولت های اصلاح طلب و اعتدالی، کروبی را بس نبوده که فکر تغییر در ولایت فقیه و جمهوری اسلامی را از طریق اصلاح از سر به در کند اینک امید می بندد که شاید این دولت تازه ی اصلاح طلبی بتواند «احیاگر جمهوریت نظام» باشد!
کروبی در کنار دیگر اصلاح طلبان حکومتی مانند محمد خاتمی قرار گرفته است. بخشی از این جریان آگاهانه در جهت مقابله با خیزش ژینا و در کل جنبش انقلابی رو به رشد برای سرنگونی حکومت ولایت فقیه و جمهوری اسلامی برخاسته اند و خود را در چارچوب برنامه ی سالوسانه ی خامنه ای بر مقابله با این جنبش قرار داده اند.(2) به عبارت دیگر خواهان ایفای نقش در این مقابله هستند. البته اگر خامنه ای می پذیرفت که برای مدتی دولت را به دست ایشان بسپارد تا جنبش را به افت کامل دچار کنند برای آنها بهتر بود. هم فال بود و هم تماشا! هم سرکوب خیزش انقلابی خلق بود هم دسترسی به خوان یغما و بخور بخور!
دسته ی دیگر نیز کسانی هستند که ناآگاهانه وارد این بازی فریب شده اند. کسانی که شاید امید دارند با در دست گرفتن دستگاه اجرایی بتوانند فضای حرکتی برای خود ایجاد کرده و برخی از مشکلات کنونی در سیاست داخلی و خارجی را حل کنند. شاید کروبی از این دسته دوم باشد. کروبی به جای اینکه از موقعیت خویش و 14 سال حصر استفاده کرده و در کنار موسوی و جریان وی(تحول طلبان) قرار گیرد و با برانگیختن هواداران و پایگاه اجتماعی شان جنبش تحریم را پیش برد،  دنبال روزنه گشایان اصلاح طلب راه افتاده که بخش مهمی از آنها دنبال فریب خلق و سرکوب جنبش انقلابی خلق هستند و برخی دیگر جاه طلب و دنبال مقام و موقعیت در جمهوری اسلامی می گردند.
هرمز دامان
5     تیر 1403
یادداشت ها
1-    یکی از دلایلی که موافقان رای به پزشکیان پیش می کشند این است که اگر شرکت درانتخابات گسترده و توده ای شود این امر موجب خواهد شد که از نظر آنها وضعیت به گونه ای شود که افت و رکودی که خیزش«زن، زندگی، آزادی» پس از سرکوب یافته است متوقف شده و روندی عکس آن آغاز شود. یعنی با شور و شوق در انتخابات شرکت کردن موجب شود مردم متحد شده و توان بیشتری برای مقابله با خامنه ای بیابند. این حضرات یا سالوس اند و می خواهند با چنین تحلیل هایی مردم را فریب دهند زیرا مساله ی اساسی آنها انتخاب شدن پزشکیان است و نه صرف شرکت در انتخابات و دادن رای به وی بدون در نظر گرفتن نتیجه نهایی، و یا ناآگاه و نمی دانند که وضع کاملا برعکس است. به دسته ی دوم باید گفت که اتفاقا خود تحریم شکلی از جریان یافتن و تکامل این جنبش انقلابی دموکراتیک و حاوی این مضمون و پیام که توده ها جز به سرنگونی خامنه ای و حکومت ولایت فقیه و جمهوری اسلامی به چیز دیگری نمی اندیشند. اگر جنبش اکنون نمی تواند به شکل مقابله ی مثبت در خیابان باشد به شکل تحریم، زنده و با وجود نشستن در خانه، در خیابان است. تحریم های سه ساله ی اخیر ضربات سنگینی به ولایت فقیه و حکومت پاسداران و جمهوری اسلامی وارد کرده است. بدون تحریم ها و به طور کلی برخی از شکل های منفی مبارزه، شکل های مثبت مبارزه رشد نمی کرد و نمی کنند.
2-    بعید نیست یا خود اصلاح طلبان حکومتی پیشنهاد به خامنه ای داده باشند که چنین پروژه ای به نفع خامنه ای و جمهوری اسلامی است و خامنه ای هم پذیرفته که در یک چارچوب معین آنها در بازی فریب توده ها شرکت کنند! و یا خامنه ای پیشنهاد داده و آنها پذیرفته اند.

۱۴۰۳ تیر ۳, یکشنبه

وضع رقت انگیز اصلاح طلبان حکومتی!

 
 
نقد دلایل ابراهیم نبوی که هوادار شرکت در انتخابات و رای به پزشکیان است.
 
مقاله ابراهیم نبوی با نام چرا به پزشکیان رای می‌دهم؟( سایت زیتون) نمونه ای است از دلایلی که اصلاح طلبان حکومتی( و حتی برخی مانند کروبی که 14 سال است در حصر به سر می برد) برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری و در نفی تحریم انتخابات می آورند.
 
نقد ما:
چرا ما انتخابات ریاست جمهوری را تحریم می کنیم!
 
 
مقاله ی ابراهیم نبوی
چرا به پزشکیان رای می‌دهم؟
۲ تیر ۱۴۰۳ 
چرا رای می‌دهم؟ پس از جنبش زن زندگی آزادی، تصور من بر این بود که رای دادن دیگر بی‌معنی است، اما امروز معتقدم که رای دادن درست‌ترین عمل برای رسیدن به یک آینده خوب برای ایران است. برای این ادعای خود چند دلیل دارم.
نخست اینکه اگر بپذیریم که اصلاح‌طلبی بخاطر اینکه نتوانسته حکومت را تغییر بدهد، به همین دلیل باید آن را کنار نهاد، به طریق اولی براندازی به دلایل مختلف، از جمله سرنوشت جنبش زن، زندگی و آزادی، عملکرد اپوزیسیون خارج از کشور در یک سال و نیم گذشته، ناتوانی جنبش اعتراضات خیابانی در تغییر حکومت، براندازی نیز به بن بست رسیده است. تنش‌ها و دعواهای میان ده پانزده رهبر جنبش براندازی عملا جز یاس و سرخوردگی ثمری نداشته است. به همین دلیل گمان می‌کنم رای دادن و انتخاب یکی که بهتر از دیگری است، به گمان من راهی است گشوده به سوی مردم. 
پاسخ نخست: کمونیست ها انقلابی و نماینده ی طبقه ی کارگر هستند و بنابراین در جهت مخالف اصلاح طلبان(از سرمایه داران ملی گرفته تا بخش های بالایی خرده بورژوازی) قرار دارند، اما این به این معنا نیست که با هر گونه حرکت اصلاحی مخالف اند.
تکامل نزدیک به 25 سال نشان داده است که خامنه ای و سران سپاه و دیگر باندهای مرتبط با دفتر رهبری نه تنها اجازه ی هیچ گونه اصلاحی را نداده اند بلکه برعکس نظام کنونی را به سوی ارتجاعی ترین برنامه های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی سوق داده اند. اکنون حکومت به دست سالوس ترین و دزدترین و فاسدترین و جنایتکارترین جناح ها و باندها و افراد افتاده است.
باز گذاشتن شرکت اصلاح طلبان حکومتی در انتخابات ریاست جمهوری نخست برای از بین بردن فضای حاکم بر جامعه و نفرت و کینه ی توده ها از حکومت است که پس از سرکوب خونین خیزش ژینا جهش وار افزایش یافته و گستره و شدت و عمق آن بسیار بیشتر شده است.
سپس برای پیشگیری از گذار خیزش ژینا به مراحل بالاتر و تکامل یافته تر است. اعتراضات خیابانی گامی در تکامل این جنبش بود. اگر جنبش های گذشته به ویژه دی 96 و آبان 98 با وجود سرکوب شدید و عقب نشینی به خیزش بزرگ«زن، زندگی، آزادی» انجامید، چرا عقب نشینی موقتی این خیزش مساوی با «ناتوانی» و یا «بن بست» در نظر گرفته شود و با توجه به وجود شرایطی بسیار بدتر از گذشته از نظر اقتصادی و سیاسی، در این عقب نشینی موقتی امکان خیزش هایی بزرگتر از خیزش «زن، زندگی، آزادی»دیده نشود؟  
و سوم برای این است که خامنه ای از اصلاح طلبان ابزاری برای برداشتن گام بعدی برای تحقق برنامه هایش بسازد. به محض این که به این امر توفیق یابد گام های بعدی را برای تحقق برنامه های ارتجاعی خود برمی دارد. انتخابات برای خامنه ای و دفترش تنفس است. اجازه به شرکت نماینده ی اصلاح طلبان حکومتی در انتخابات یک عقب نشینی صوری، گامی بسیار کوچک به عقب برای  فراهم کردن شرایط برای داشتن گام های بزرگ خامنه ای به جلو برای اجرای برنامه های ارتجاعی اش می باشد.
در مورد جنبش دموکراتیک خلق ایران شکی نیست که این جنبش ایرادات و کمبودهای فراوان دارد که مهم ترین آنها فقدان سازمان های سیاسی منسجم طبقات ( طبقه ی کارگر و لایه های خرده بورژوازی) و نبودن یک جبهه ی متحد واقعی تمامی طبقات خلقی ایران است. اما تحریم از یک سو می تواند برنامه ی خامنه ای را نقش بر آب کند و فرصت تنفس و استحکام نیروهایش را از وی بگیرد و وی را بیشتر به عقب براند و از سوی دیگر می تواند شرایط اتحاد توده ها را بهتر و مستحکم تر کرده و راه تکامل جنبش های 20 ساله ی اخیر را بهتر باز کند. برعکس شرکت در انتخابات و حتی در صورت پیروز شدن پزشکیان، انتخاب دولتی مانند دولت روحانی( در بهترین حالت) می تواند تفرقه در جنبش ایجاد کرده و یاس و ناامیدی را دامن زند. 
 
دوم اینکه در دو انتخابات ۱۴۰۰ ریاست جمهوری و ۱۴۰۲ مجلس، نامزدهای رقیب تقریبا هیچ فرقی با هم نداشتن‌، اما در حال حاضر مسعود پزشکیان کاندیدایی است که کاملا با پنج نفر دیگر متفاوت است. او خردمند، دوستدار ایران، دارای سابقه اجرایی خوب، معتقد به تغییر و حامی آزادی‌های اجتماعی و سیاسی است و نگاهش به سیاست خارجی نگاه درستی است که با انتخاب ظریف به عنوان همکار خودش تعریف می‌شود.
پاسخ دوم: نبوی گمان می کند مردم ایران کودکان دبستانی اند که فریب این گونه چرب زبانی های پیش پا افتاده وی را بخورند!
اگر مسعود پزشکیان اصلاح طلب باشد که جای شک دارد، وی جزو راست ترین اصلاح طلبان و نزدیک ترین جریان ها به خامنه ای و دفتر رهبری بوده و هست. تازه در این جا صحبت از «خردمند و دوستدار ایران بودن و دارای سابقه ی اجرایی خوب و معتقد به تغییر و حامی آزادی های اجتماعی و سیاسی» و غیره... بیهوده است زیرا اساسا مساله بر سر این نیست که فرد صاحب چه خصال و چه تجاربی است وچه برنامه هایی دارد(محمد خاتمی نیز هنگام انتخاب اش در دو دوره ی ریاست جمهوری پیشینه ای داشت که اصلاح طلبان به آن می بالیدند) بلکه صحبت برسر این است که حتی وی اگر هم بهتر از آنچه گفته شد باشد نمی تواند در مقابل خامنه ای و سران سپاه و باندهای پیرامون قالیباف و جلیلی و ... کاری را صورت دهد. نگاهی از سال 76 به این سو نشان میدهد که نه دولت های اصلاح طلب و نه دولت های اعتدالی نتوانستند هیچ یک از برنامه هایی را که به مردم وعده می دادند عملی کنند. 
و اما ظریف را علم کردن و وعده ی رفع تحریم ها را دادن نشان می دهد که اصلاح طلبان حکومتی عمده مسائل مردم ایران را روابط خارجی قلمداد می کنند. این در حالی است که تضاد اساسی طبقات مردمی ایران با خود حکومت استبدادی ولایت فقیه، دم و دستگاه خامنه ای و سران سپاه که اکنون همکاره ی کشور شده اند، در تمامی زمینه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است. 
 
سوم اینکه به گمان من اگر تحریم انتخابات برای وادار کردن جمهوری اسلامی به تغییر در برگزاری انتخابات بود، حالا این اتفاق افتاده است. تائید صلاحیت پزشکیان جز به معنی عقب‌نشینی رهبری و اعوان و انصارش در شورای نگهبان نیست. از همین رو باید وجود او را یک پیروزی برای جنبش اعتراضی ایران دانست و با حضور فعال او را روی صندلی ریاست جمهوری نشاند.
پاسخ سوم: یک سالوسی و فریبکاری دیگر! خامنه ای عقب نشینی کرد و به شورای نگهبان اش دستور داد که یک نماینده ی اصلاح طلب را تایید صلاحیت کند! جنبش اعتراضی پیروز شد! و  حالا زمان جشن پیروزی و شرکت در انتخابات و رای به پزشکیان و نشاندن وی بر صندلی ریاست جمهوری است! چه دلایل مضحک و مسخره ای! چه افراد و جریان هایی خود را وارث خیزش «زن، زندگی، آزادی» تصور می کنند!
تحریم توده ای انتخابات برای وادار کردن جمهوری اسلامی به تغییر در برگزاری انتخابات و تایید یک نماینده ی«اصلاح طلب» نبود( توده ها مدت هاست که از اصلاح طلبان عبور کرده اند) بلکه گامی در جهت پیشرفت و تکامل جنبش انقلابی توده ای و ایجاد شرایط و امکانات برای برداشتن گام های بعدی این جنبش بود. جنبشی که اکنون به مدت سه دهه است توده های مردم دنبال کرده اند. چرا که روشن بوده است که خامنه ای تن به یک تغییر اساسی در برگزاری انتخابات نمی دهد( نخستین شرط آن و تنها نخستین شرط آن، برداشتن نظارت استصوابی شورای نگهبان است که خامنه ای آن را نمی پذیرد).
 تایید صلاحیت پزشکیان در بهترین حالت به معنای یک عقب نشینی جزیی از جانب خامنه ای در مقابل جنبش خلق به ویژه خیزش بزرگ«زن، زندگی، آزادی» است که اصلاح طلبان حکومتی نه تنها نقشی در آن نداشتند بلکه بخش هایی از آنها حتی در سرکوب جنبش در کنار خامنه ای قرار گرفتند. این عقب نشینی جزیی خامنه ای برای به وجود آوردن شرایط برای برداشتن گام های بعدی در جهت برنامه ی اصلی پس از مرگ اش است.
 
چهارم اینکه پزشکیان جز اینکه تنها امکان برای انتخاب یک رئیس جمهور خردمند و عاقل است، حتی اگر رقبایی مانند جهانگیری یا آخوندی یا حتی خود ظریف یا حتی سید محمد خاتمی و میرحسین موسوی هم نامزدهای تائید صلاحیت شده بودند، باز هم من به پزشکیان رای می‌دادم. او شیوه گفتگو با حکومت را می‌داند، با عرضه است، شریف و سالم است، روراست و درستکار است و می‌تواند یک کابینه خوب و توانمند برای چهار سال آینده شکل بدهد.
پاسخ چهارم: این هسته ی مرکزی دلایلی است که نبوی وامثال وی به پیش می کشند. در واقع آنها دنبال «مدارا»هستند. «مدارا» ی آنها یعنی تحمیق توده ها، یعنی بریدن سر جنبش های توده ای در پیشگاه خامنه ای و سران سپاه!
پزشکیان خوب است چون او «شیوه ی گفتگو با حکومت را می داند»! «با عرضه است»! آنهای دیگر شیوه ی گفتگو با حکومت را بلد نبودند و بی عرضه بودند!
صلاحیت پزشکیان به وسیله خامنه ای و سران سپاه تآیید شد برای اینکه او می توانست بگوید که من گامی بر علیه سیاست ها و برنامه ها رهبری بر نمی دارم و در چارچوب آنها حرکت می کنم. روشن است که در صورتی که پزشکیان انتخاب شود،«کابینه ی خوب» وی که قطعا با مشورت و دستور خامنه ای شکل خواهد گرفت چه جور کابینه ای خواهد بود! اگر خودش و کابینه اش بدتر از روحانی وکابینه ی او نباشد بهتر از آنها نیز نخواهد بود.

پنجم اینکه ممکن است برخی افراد که این متن را می‌خوانند این بخش نوشته مرا غیرمنطقی یا غیرواقعی بدانند، ولی من به این موضوع معتقدم. به گمان من رهبر نظام از دوره ریاست جمهوری ابراهیم رئیسی درس خوبی گرفته است. او با روی کار آوردن رئیسی گمان می‌کرد که اگر یک حکومت یکدست را ایجاد کند، امنیت بیشتری برای خودش و حکومت ایجاد می‌کند. اما نتیجه این بود که تمام مشکلات کشور تحت مسئولیت رئیسی قرار گرفت. و رئیسی آنقدر ناتوان و بی‌عرضه و پیاده بود که حتی تقصیر کار را کسی نمی‌توانست گردن او بیاندازد. خامنه‌ای که سی سال عادت کرده بود که اصلاح طلبان یا اعتدال‌گرایان و کارگزاران حمالی کشورداری را بکنند و رهبر دائم غرغر کند و مسئولیت هیچ چیزی را هم نپذیرد، در این سه سال به نظرم ایشان زجر فراوانی کشید و حالا هم امیدوار است با یک دولت اصلاح طلب دوباره همان وضعیت ایجاد شود. به نظر من وقتی خبر مرگ رئیسی به رهبر داده شده، وی در کمال خونسردی با خودش گفته: حل شد، بالاخره مشکل حل شد.
پاسخ پنجم:  چنین دلایلی تنها نشاندهنده ی این است که برخی از اصلاح طلبان حکومتی به چه وضع رقت انگیزی افتاده اند:
 به پزشکیان رای دهید تا خامنه ای بتواند به عادت پیشین خویش برگردد و از خود سلب مسئولیت کرده و دائما به دولت اصلاح طلبان و یا کارگزاران و یا اعتدال گرایان که حمالی کشورداری خامنه ای را می کنند غرغر کند! ایجاد یک دولت حمال برای خامنه ای، این است هدف نهایی شرکت در انتخابات!
خامنه ای چنان که بخواست تغییری و اصلاحی در اموری بدهد این کار را به وسیله ی افراد وابسته به جناح و باند خویش همچون قالییاف و جلیلی و امثال این ها انجام می داد تا مثلا نشان دهد که صدای مردم را شنیده و آماده است تغییراتی را ایجاد کند نه این که این را به دست فردی از اصلاح طلبان حکومتی صورت دهد تا از نظر او پای«نامحرمان» به حکومت باز شود و شرایطی را که او دنبال آن بوده برای جانشین اش بسازد به خطر اندازد. وانگهی حتی اگر مجبور شود که چنین فردی را انتخاب کند تا به دست وی این تغییرات را انجام دهد آنگاه فردی را انتخاب می کند که مطیع وی باشد و کمترین حد توانایی برای تغییری در جهت مخالف سیاست ها و برنامه هایش داشته باشد.

ششم اینکه اما و هزار اما که دلیل من برای اینکه دوست دارم پزشکیان با رای بالایی رئیس جمهور شود، از عشق سرشارم به ایشان نیست. بیش از این معتقدم که سقوط جمهوری اسلامی در شرایطی رخ می‌دهد که شکاف جدی در درون حکومت وجود داشته باشد. و انتخاب پزشکیان شکاف در حکومت را به خوبی آغاز می‌کند، شکافی که می‌تواند روز به روز عمیق تر شود و موجب تغییر حکومت بشود.
رقیب اصلی پزشکیان نه قالیباف است که کلا هفت هشت میلیون رای هم در بهترین حالت ندارد. در مورد جلیلی هم اصلا مسئله جدی نیست، فکر نمی‌کنم حتی خانواده جلیلی هم به او رای بدهند. در مورد زاکانی هم به گمانم نهایتا او بتواند ۵۰۰ هزار رای بیاورد حتی اگر وعده بعدی او این باشد که به هر ایرانی یک ماشین فراری دم در خانه تحویل می‌دهم. در مورد پورمحمدی هم با اینکه وعده‌هایش بسیار سکسی و دلپذیر بوده است ولی فکر نمی‌کنم کسی او را جدی بگیرد. اسم آخرین کاندیدا هم نمی‌دانم قاضی زاده هاشمی است یا هاشم زاده قاسمی یا هر چیز دیگر، به نظرم این پنج نفر رقیب پزشکیان نیستند. رقیب اصلی پزشکیان تحریم و تحریمی‌هاست. و حتی تحریم در خارج از کشور هم اهمیتی ندارد. به گمان من اصلا روی خارج از کشور نه باید تبلیغ کرد و نه انتظار داشت که مردمان خارج از کشور در انتخابات شرکت کنند. من با دهها نفر در خارج از کشور گفتگو کردم که همه طرفدار رای دادن به پزشکیان بودند، ولی فقط سه چهار نفر آنها حاضر بود که این موضوع را بطور علنی اعلام کند. از دوستانی که در ایران فعالیت تبلیغی می‌کنند و یا رسانه‌هایی مانند بی بی سی که قدری سلامت سیاسی و حرفه‌ای دارد انتظار دارم که در این روزهای اندک با مردم داخل کشور گفتگو کنند و روی افزایش مشارکت مردم کار کنند.
انتخاب پزشکیان یکی از راههای معدودی است که برای نجات ایران باقی مانده است. مسئله را جدی بگیرید.
پاسخ ششم: بنا به دلایلی که در بالا آمد نبوی موافق شرکت در انتخابات و رای به پزشکیان است و آنهای دیگر را رقیب وی ندانسته و تنها رقیب پزشکیان را«تحریم»ی ها می داند. انگار این موجود یادش رفته انتخابات سال 1388 را که مردم در آن شرکت کردند و به موسوی و کروبی رای دادند اما خامنه ای و پسرش تقلب کردند و احمدی نژاد را که در حد رقیب موسوی و کروبی هم نبود انتخاب کردند!
 از سوی دیگر اگر خامنه ای پزشکیان را می خواهد و می خواهد دولتی حمال روی کار بیاورد که مسئولیت اعمال اش هم به عهده ی وی نباشد و وی بتواند دائما به آن غرغر کند دیگر چه جای مقایسه ی پزشکیان با قالیباف و جلیلی و بقیه.  و از آن مهم تر چه جای رقیب دانستن تحریم کننده گان انتخابات برای پزشکیان؟ خامنه ای و سران پاسدارش انتخابات را«مهندسی» کرده و نام پزشکیان را از صندوق بیرون می کشند.
و اما صحبت کردن در مورد«سقوط جمهوری اسلامی» با این اراجیفی که نبوی در مورد «عرضه»ی پزشکیان برای «گفتگو با حکومت» بافت و با این دولتی که قرار است حمال  خامنه ای باشد، مضحک و مسخره می نماید. آدرس عوضی دادن و از راست واقعی به «چپ» زدنی دروغین و نشانی بی پرنسیبی و تهی بودن است.
و بالاخره تجارب بیش از  25 ساله جنبش طبقات مردمی نشان می دهد که آنچه بیش از هر چیز موجب شکاف واقعی درون حکومت شده و شرایط ریزش های بیشتر را فراهم کرده است ضربات پی در پی این جنبش، یعنی جنبش های سال 88، 96 و 98 و جنبش «زن، زندگی، آزادی» بوده است و نه رئیس جمهور شدن یک اصلاح طلب و در دست گرفتن دستگاه اجرایی کشور به وسیله ی این جریان. نگاهی به وقایع دوساله ی اخیر نشانی می دهد که یکی از مهلک ترین ضربات به درون حکومت و ایجاد شکاف میان جناح ها و باندهای آن را خیزش مهسا وارد کرده است. اکنون نیز تحریم توده ای انتخابات است که می تواند هم شرایط تکامل جنبش را فراهم کند و هم در ایجاد شکاف ها و ریزش های بیشتر درون حکومت نقش داشته باشد.
 هرمز دامان
سوم تیرماه 1403        

 

۱۴۰۳ خرداد ۳۰, چهارشنبه

نقش کریه و نفرت انگیز اصلاح طلبان حکومتی برای ایجاد سازش بین توده ها و خامنه ای و سران پاسدارش

 
 نقش نفرت انگیز اصلاح طلبان حکومتی برای ایجاد سازش بین توده ها و خامنه ای و سران پاسدارش
 
در اعلامیه ی خود در تاریخ 21 خرداد 1403 چنین نوشتیم:
«جریان راست اصلاح طلبان نیز به سهم خود فریبکار است و برای شرکت در انتخابات و انداختن رای در صندوق له له می زند. این دارودسته دنبال جاه و مقام و موقعیت دولتی هستند و برای رسیدن آن از هیچ فریب و مکری روگردان نیستند.»
همچنین اشاره کردیم:
«این که این فرد در میان اصلاح طلبان تآیید صلاحیت می شود، جدا از این که این جریان را به درون انتخابات بکشند و با واسطه ی اینان بخش های از توده هایی را که ممکن است فریب وعده های اصلاح طلبان را بخورند به پای صندوق بیاورند و مثلا شرایطی را برای آشتی توده ها و حکومت فراهم کنند، دو دلیل مهم تر از بقیه دلایل است:
یکی این که این فرد خامنه ای را به عنوان ولی فقیه اش قبول داشته است و نه تنها علیه وی سخنی بر زبان نیاورده بلکه مجیز گوی و ستایشگر وی هم بوده است و دوم این فردی متعلق به خلق آذربایجان یعنی یکی از خلق های زیرستم است. از دیدگاه خامنه ای انتخاب این فرد در حد کاندید شاید بتواند به نوعی« دلجویی» از خلق هایی که در جنبش «زن، زندگی، آزادی» سرکوب شدند تعبیر گردد و اگر ممکن شد بخش هایی از آنها را به پای صندوق رای بکشاند.» 
فریبکاری اصلاح طلبان
کنش این چند روز این حضرات اصلاح طلب و نماینده ی بی خاصیت شان مسعود پزشکیان که گفت برای بالا بردن« شور و شوق» مردم برای«حضور در صحنه» و کشاندن«مردم پای صندوق رای» و کلا گرم کردن تنور انتخابات آمده است، نشان داد که آنها وظیفه ی اصلی خود را ایجاد سازش بین توده ها و خامنه ای و سران پاسدار و استبداد ولایت فقیه قرار داده اند. آنها می خواهند آب سردی روی خشم و کینه ی عمیق توده ها بپاشند. آنها دنبال ایجاد شرایطی هستند که بین توده ها و حکومت صلح و آشتی پدید آورند. آنها می خواهند که توده ها تمامی رنج ها و فلاکت ها و فقر و بدبختی تمامی این سال ها و دهه ها و تمامی جانباخته گان و آسیب دیده گان در جنبش ها و خیزش های خود را برای سرنگونی حکومت فراموش کنند. آنها می خواهند خامنه ای و سران پاسدار را از مخمصه ای که در آن افتاده اند نجات دهند.
فساد فکر و سالوسی امثال عباس عبدی
امثال عباس عبدی و برخی همچون او حتی اصلاح طلب هم نیستند بلکه کمابیش اصول گرایانی محافظه کار در لباس اصلاح طلب هستند که گاهی به اصول گرایان دیگر تنها نق می زنند. این افراد فریبکار و فاسدفکر و دشمن توده ها و انقلاب شان به محض اینکه جنبش به سویی می رود که تضادهای بین توده ها و حکومت شدیدتر می شود به سمت حکومت مستبد چرخش کرده و از اصول گرایان هم بدتر می شوند.
این که عباس عبدی می گوید«هنوز یخ انتخابات آب نشده است» را می توان به این گونه برگرداند که او می خواهد یخ روابط توده ها و حکومت را آب و بنابراین رابطه ی آنها و حکومت خامنه ای را «گرم» کند. آنچه عبدی می خواهد این است که خشم توده ها از حکومت  فروکش کند، کینه ی آنها به سردی گراید و نفرت شان از خامنه ای و حکومت خاموش شود. او می خواهد تنور انتخابات را گرم کند تا به بهترین شکل به سرور و ولی نعمت اش خامنه ای و سران پاسدار و باندهای فاسد و جنایتکارش خدمت کند و به بقای جمهوری اسلامی بیفزاید.
 اما اگر تنور انتخابات «یخ» است به این دلیل است که توده ها انتخابات خامنه ای را( و امثال شما را که موس موس کنان به دنبال آن روانید) پشیزی ارزش نمی گذارند و از آن متنفرند.
به راستی آنچه عباس عبدی و امثال او در «جبهه ی اصلاحات»( یعنی اصلاح طلبان حکومتی) از آن هراسان اند همین خشم و کینه ی ویرانگری است که تمامی وجود توده ها را فرا گرفته و به ویژه پس از خیزش «زن، زندگی، آزادی» به اوجی تازه رسیده است.
پهلوان پنبه ی مرتجعی به نام جواد ظریف
این میان نقش شارلاطان مرتجعی به نام جواد ظریف هم این است که استعدادهای بی خاصیت خود را به کار گیرد و های و هویی به راه اندازد و تنها قیافه ی مخالف دستگاه حاکم بگیرد تا مثلا یخ انتخابات را آب کنده و اوضاع را به نفع نامزدشان گرم کند.
باید به این مردک فریبکار گفت که مگر این همه سال قدرت در دستان شما و امثال روحانی نبود؟ آیا در آن دوران خوابتان برده بود که حالا بیدار شدید و یادتان آمده که خامنه ای و دارودسته اش چه کرده اند؟
مگر دولت روحانی خودش در آن هشت سال در اکثر امور دست اش در دست خامنه ای و سران پلید سپاه نبود؟
مگرشما دورویان فاسد و دروغگو در گرانی بنزین که خود همواره دنبال آن بودید و در کشتار دی 96 و آبان 98 و دیگر جنبش های محلی و منطقه ای آن سال ها نقش نداشتید؟
آیا شما در سالوسی دست کمی از خامنه ای و آخوندهای مکار و سران فاسد و جنایتکار سپاه دارید؟
آیا این نیست که اگر دوباره دولت را در دست بگیرید از همان روز نخست(همچون روحانی که پس از انتخاب شدن به عنوان رئیس جمهور نتوانست برسر وعده هایش- در واقع وعده هایی فریبکارانه- در انتخابات بایستند و شد یک پا مرید دستگاه حاکم!) زبان در کام می کشید و مجیز گوی خامنه ای و سران سپاه می شوید؟
توده ها و اصلاح طلبان حکومتی
طبقه ی کارگر و کشاورزان و توده های تهیدست و زحمتکش شهر وروستا به همراه دیگر طبقات خلقی هرگز فریب مزدورانی چون عباس عبدی و جواد ظریف را که برای تحمیق توده ها و تسلیم شدن آن ها به زور و ستم و حفظ دستگاه حاکم به میدان آمده اند نخواهند خورد.
برای توده ها سال هاست که دیگر«مهم نیست که چه کسی در پاستور نشسته باشد»! زیرا آنها تمامی افراد و جریان های این دم و دستگاه فاسد، سالوس و ارتجاعی را در عمل و در حدود نزدیک به سی سال محک زده اند و به خوبی پی برده اند که اصول گرایان جایگاه نخستین را در حفظ دستگاه حاکم دارند و اصلاح طلبان حکومتی( و نه بخش هایی که در گذشته با آنها بوده اما از یک سو خود را از اصلاح طلبان حکومتی صندوق پرست جدا کرده اند و از سوی دیگر به سلطنت طلبان و قدرت های امپریالیستی غرب پناه نبرده بلکه یا خود را در کنار توده ها قرار داده اند و یا کمابیش دنبال آنند که در کنار توده ها قرار دهند) نیز آنجا که مبارزه ی توده ها اوج می گیرد و جدایی بین توده ها و حکومت بیش از پیش می شود و بنابراین پای حفظ حکومت در میان باشد با جناح اصول گرایان در یک صف و در جبهه ی دشمنان خلق قرار می گیرند. 
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
چهارشنبه 30 خرداد 1403       

۱۴۰۳ خرداد ۲۹, سه‌شنبه

نامه گلرخ ایرایی خطاب به اصلاح طلبان حکومتی- شما برای شکست مردم آمده اید

 
در افشای برنامه ی کثیف و متعفن اصلاح طلبان حکومتی برای ایجاد آشتی میان توده ها و حکومت و به شکست کشاندن خیزش های دو دهه ی اخیر به ویژه خیزش« زن، زندگی، آزادی»
خطاب گلرخ ایرایی به اصلاح طلبان حکومتی که
«شما نه برای پیروزی در انتخابات بلکه برای شکست مردم به میدان آمده‌اید»
 تیری است به قلب نیت وهدف واقعی اصلاح طلبان از شرکت در انتخابات و تلاش شان برای کشاندن توده ها به پای صندوق رای
 
یکشنبه 27 خرداد 1403
نامه گلرخ ایرایی زندانی سیاسی از زندان اوین خطاب به اصلاح طلبان
 
شما نه برای پیروزی در انتخابات بلکه برای شکست مردم به میدان آمده‌اید
 
اصلاح‌طلبان بدانند ما مردم ایران خیانت‌شان را از روز نخست به خاطر داریم. از یاد نمی‌بریم، تثبیتِ قدرتِ جمهوری اسلامی و کشتار فاجعه‌بار جوانان در دهه‌ی شصت را؛ در روزهایی که شما حزب‌اللهی‌ها و خط امامی‌ها در رأس امور بودید.
انقلاب فرهنگی و اخراج و خانه‌نشین کردنِ دانشجویان و اساتید؛ و برتری دادن به سفاهت در برابر لیاقت را؛ کشتار، شکنجه، تجاوز، تواب‌سازی و وادار کردن زندانیانِ سیاسی به تیرِ خلاص زدن به رفقایشان در زندان‌های دهه‌ی شصت را؛ و قتل‌های زنجیره‌ای را که توسط شما و گماشتگانتان در وزارت اطلاعاتِ تحت نفوذتان رُخ داد. وقتی در قتل‌های زنجیره‌ای نزدیک به هزار نفر طی چند سال سلاخی شدند، شما یک تدارکات‌چیِ ساده شدید تا از پاسخگویی شانه خالی کنید و وقتی به جوانان در کوی دانشگاه حمله شد، دست از حمایتشان در خیابان و زندان‌ها کشیدید تا توسط انصار حزب‌الله به خاک و خون کشیده شوند و از پشت بام‌ها به زمین پرت شوند و مفقود شوند و بازماندگانشان به حبس‌های طویل‌المدت محکوم شوند.
وقتی در عاشورای ۱۳۸۸ شکل اعتراضات از راهپیماییِ سکوت فراتر رفت و شعارها از مرزهای تعیینی‌تان عبور کرد؛ مردمی که به واسطه‌ی فضای ایجاد شده توسط شما و ادعای رأی‌های مفقود شده‌تان به خیابان آمده بودند را رها کردید تا کشته شوند و به اعدام محکوم شوند و در زندان‌ها مورد شکنجه قرار بگیرند.
هشتاد و هشت را مشخصاً شما رقم زدید. برای برگشتن به عرصه‌ی قدرتی که از آن بیرونتان رانده بودند. اما حتی آن زمان هم به صندوق رأی پشت نکردید و روی خونِ مصطفی‌ها و بچه‌های کهریزک «حماسه‌ی دماوند» را آفریدید.
ما مردمِ کف خیابان همیشه سیاهی لشکرتان بودیم تا از پایین فشار بیاوریم و شما از بالا چانه بزنید تا بلکه به بازی قدرت دوباره راهتان دهند.
وقتی مردم در سال ١٣٩۶ و در کف خیابان‌های ایران با شعار «اصلاح‌طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» به میدان آمدند و از شما گذر کردند، مانند همیشه پوست انداختید و رنگ عوض کردید و پس از آن بخش بزرگی از نسل دوم‌تان در پیوند با پهلوی و چهره‌سازی از او و چهره‌سوزی از نمایندگان واقعی مردم، خیانتی دیگر را رقم زدند و در جایگاه تئورسین و مشاوران و مباشران درگاه همایونی، حضور مردم را به مصرِف خیابان تعبیر کردند و سهیم شدند شکست خیزش انقلابی ١۴٠١.
مردم از اصلاحات گذر کرده‌اند و شما هنوز بر جنازه‌های تلنبار شده‌ی جوانان ایران، وعده‌های محمد خاتمی را دوره می‌کنید. او در سال ١٣٩٨ پس از کشتار معترضان، ما مردم را امواج مخرب خواند و قدردان مقام عظما شد. حالا دوباره به میدان آمده‌اید تا نوجوانی و جوانی نسل‌های بعد از ما را نیز همچون ما تباه کنید. بعد از آن همه فراز و فرود و بعد از افزایش بینش سیاسی جامعه در سال‌های اخیر، باز به میدان آمدید تا با فریب افکار عمومی شعبده‌ای دیگر به راه اندازید. اما از پشت میله‌های زندان هم دیده می‌شود که نه برای پیروزی در انتخابات بلکه برای شکست مردم به میدان آمده‌اید.
شما شکست خوردگان «فتح سنگر به سنگر» و «روزنه‌گشایی» حالا برای «راه‌گشایی» به میدان آمده‌اید و در سنگرِ فردی ایستاده‌اید که می‌گوید «قرار نیست برنامه جدیدی بنویسیم یا سیاست جدیدی را اعلام کنیم. چرا که سیاست‌های کلی را خامنه‌ای مشخص کرده است.
شما همواره گُرد ناامیدی به جامعه پاشیده‌اید و وجودتان فرصتی بود برای بقای بیشتر رژیم و حالا نیز به همین شعبده دلخوش هستید. مردم ایران شما وفاداران به جمهوری اسلامی را فراموش نمی‌کنند.
رأی بی رأی

۱۴۰۳ خرداد ۲۷, یکشنبه

امپریالیسم سوئد و معامله ای کثیف

 
امپریالیسم سوئد و معامله ی کثیف دیگری با خامنه ای
 
در روز شنبه ۲۶ خرداد ماه ۱۴۰۳(۱۵ ژوئن ۲۰۲۴) حمید نوری از عاملین جنایت ها و کشتارهای دهه 60 که دو سال پیش و پس از نه ماه محاکمه در دادگاه عالی سوئد به حبس ابد محکوم شده بود با دو زندانی سوئدی( در واقع به گروگان گرفته شده برای چنین روزهایی) با نام های یوهان فلودروس و سعید عزیزی که در زندان های جمهوری اسلامی بودند و موقعیت شان به هیچ وجه با حمید نوری قابل مقایسه نبود مبادله شد.  
جدا از نفس گیر انداختن جنایتکارانی چون حمید نوری و جانیانی چون اسدالله اسدی و... سپردن آنها به دادگاه ها آنچه که مهم ترین بخش محاکمه حمید نوری جنایتکار در دادگاه عالی سوئد را تشکیل می دهد شرکت زندانیان سیاسی دهه ی شصت و خانواده های قربانیان و افشای جنایات حمید نوری و دستگاه آدمکشی خمینی و خامنه ای در پیشگاه طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش و آزادیخواه کشور ما و دیگر کشورها است. این جنبه ی مثبت و در خور این محاکمه است.
اما اینکه دولت هایی مانند سوئد یا بلژیک و یا آلمان چنین محاکماتی را در مورد اتباع کشوری که به درجاتی و یا در مجموع زیرسلطه ی اقتصادی آنها و بلوک آنهاست انجام می دهند و به نوعی قیافه ی احترام به حقوق بشر می گیرند، نه همچون امری که ماهیت حقوقی و سیاسی و اقتصادی آنها را تشکیل می دهد - چرا که ماهیت امپریالیست ها ارتجاع است نه ترقی خواهی، نه احترام به حقوق بشر- بلکه عمدتا وابسته به شرایط  اقتصادی و سیاسی چگونگی رابطه با این گونه کشورها است. یعنی در این جا و در مورد جمهوری اسلامی آنچه در درجه نخست قرار می گیرد و به طور کلی تعین کننده ی انجام چنین محاکماتی است شرایط روابط اقتصادی و سیاسی این دولت های امپریالیستی و کلا دولت های امپریالیستی غرب با ولایت فقیه خامنه ای و جناح ها و یا جناح های حاکم است.
 به طور کلی اگر این روابط در دورانی باشد که تضادهای بین این کشورها با جمهوری اسلامی به هر دلیلی( به سیاست های جهانی و منطقه ای امپریالیست ها و به شرایطی که آنها برای حکومت مرتجعین حاکم بر می شمارند گردن نگذاشتن، گرایش پیدا کردن به سوی بلوک امپریالیستی مقابل و...) تشدید و بنابراین جهت عمده ی این روابط خصومت باشد برای زیر فشار قرار دادن حکومت از این گونه اقدامات انجام می دهند و اگر این روابط در دورانی باشد که سیاست آنها در مورد کشور مزبور بر مبنای پیام هایی که از آن کشور برای آماده گی اطاعت و حرف شنوی و ترمیم روابط و یا تامین منافع آنها می رسد قرار باشد تغییر کند آن گاه عموما برعکس آن را انجام می دهند؛ یعنی امتیازاتی به این دولت می دهند. موردمبادله ی حمید نوری و نیز اسدالله اسدی از این گونه مبادلات است که در چارچوب کلی روابط امپریالیست های غربی با جمهوری اسلامی، بین کشورهای امپریالیستی سوئد و بلژیک و جمهوری اسلامی صورت گرفت.
البته در چنین چارچوب هایی گاه ظاهر قضیه این گونه می شود که مثلا این دولت ها جانب خلق این کشورها و جنبش و انقلاب آنها را گرفته اند و مثلا افرادی را بازداشت و محاکمه کرده و به زندان انداخته اند که جنایاتی در حق توده های زحمتکش  کشور خویش مرتکب شده اند و به این وسیله با جنبش ها و خیزش های جاری در این کشورها همراهی کرده اند. اما در ماهیت امر این بیشتر و اساسا به سبب همان تضاد نخستین یعنی در چارچوب تضاد خودشان با حکومت مزبور صورت می گیرد و نه در چارچوب تضاد خلق کشور مزبور با مرتجعین حاکم بر کشورشان. و اگر هم همراهی ای باشد برای وابسته کردن جنبش به خودشان و رهبری های وابسته به خودشان است نه دفاع از منافع خلق.
به بیانی دیگر امپریالیست ها هرگز در جانب خلق هیچ کشور زیر سلطه ای نایستاده و نمی ایستند مگر این که در خط جنبش این گونه کشورها ایستادن و همراهی ظاهری با آن، در چارچوب تضاد خودشان با حکومت مزبور و یا دیگر قدرت های امپریالیستی باشد. نمونه ی مهم تاریخی در ایران ایستادن موقتی امپریالیسم جهانخوار انگلستان در کنار مشروطه خواهان است که کاملا در چارچوب تضاد آنها با امپریالیسم روسیه بود و نه در چارچوب تضاد طبقات خلقی ایران با حکومت استبدادی قاجار.
روشن است که طبقه ی کارگر و دیگر طبقات زحمتکش می توانند از این تضادها استفاده کنند و امر انقلاب خود را پیش برند( و مورد محاکمات این چنینی از زمره ی آنهاست) اما به هیچ وجه نباید چنین پشتیبانی هایی از جانب امپریالیست ها به عنوان امری که ماهیت آنها را تشکیل می دهد به شمار آورند و دچار خوش بینی های فریبنده شوند. یعنی همواره باید چرخش آنها را در نظر داشته و پیش بینی کنند.
محاکمه ی حمید نوری دو سال پیش و در دورانی صورت گرفت که پیش از آن خامنه ای با راندن روحانی متمایل به امپریالییست های غربی از قدرت، باز هم بیشتر از پیش به امپریالیسم روسیه نزدیک شده بود، و از سوی دیگر با امکان ندادن گسترش روابط اقتصادی با غرب و امکان سرمایه گذاری های امپریالیست های غربی در ایران شرایط تشدید بحران اقتصادی جاری در ایران و رشد بیشتر شورش های توده ای را فراهم کرده بود، و از سوی سوم با سرکوب حتی ساده ترین آزادی های اجتماعی و فرهنگی، جنبش و خیزش های متوالی در ایران را بیش از پیش  برانگیخته بود، و از سوی چهارم به ماجراجویی هایش در منطقه ی خاورمیانه ادامه می داد و موجب به هم ریختن برنامه های امپریالیست های غربی برای کنترل منطقه می شد. جنبش هایی که می توانست در منطقه خاورمیانه تاثیر گذارد و شرایط در خطرقرار گرفتن منافع امپریالیست ها را سبب شود. اما مبادله و آزادی وی در دورانی صورت می گیرد که حکومت خامنه ای پس از سرکوب خشنی که در مورد خیزش«زن، زندگی، آزادی» پیش برد بخشی از هم و غم خود را از انزوای شدید بین المللی بیرون آوردن حکومت اش و سروسامان دادن به روابط با امپریالیست های غربی و در راس شان آمریکا و بایدن و حزب دموکرات آمریکا قرار داد و در این راه انواع دریوزگی ها و عقب نشینی ها پیشه کرد.
آنچه نیاز است تکرار و به روی آن تاکید شودهمانا امید نبستن جنبش طبقه ی کارگر و طبقات خلقی ایران به امپریالیست هاست. امپریالیسم، امپریالیسم است. خواه آمریکا (و روسیه) باشد خواه انگلستان و آلمان و فرانسه و ایتالیا و خواه کشورهایی مانند بلژیک و سوئد و سویس و دانمارک و فنلاند و ... اینها همه امپریالیست اند و در این جای شک و تردیدی نیست.
این که این میان برخی از این دولت ها( و به ویژه دولت امپریالیستی سوئد) موذیانه و به دلیل برخی شرایط اقتصادی و سیاسی توانسته اند چهره ی کامل تری از«دولت های رفاه» برای خود در اذهان ترسیم کنند و حتی در نظر برخی تا حدودی«نیمه سوسیالیستی» بنمایند تغییری در اصل مساله یعنی امپریالیستی بودن این کشورها نمی دهد.
آنچه که بخش مضحک قضیه را تشکیل می دهد این است که در نظر حتی برخی از جریان های«شبه چپ» ایران از قماش دارودسته های ترتسکیست های حکمتی، «مارکسی» های به اصطلاح «ضد سرمایه داری»اما در واقع و در عمل غرب پرست و خروشچفیست های راه کارگری، دولت سوئد تا حدود زیادی چنین است؛ صاحب یک «دموکراسی کامل»( یعنی به شکلی نبود دولت و نبود دیکتاتوری سرمایه داران امپریالیست!)، جامعه ای تقریبا«کمال مطلوب» و به احتمال یک «مدینه ی فاضله»!
این حضرات«شبه چپ» که برخی شان عنوان استاد دانشگاه را یدک می کشند کار را به جایی می رسانند که شروع به پند و اندرز دادن به دولت امپریالیست سوئد می کنند و از این سخن می رانند که «چنین اقداماتی به نفع دولت سوئد نیست و جمهوری اسلامی از آن استفاده می کند و در آینده دست اش بازتر است و راحت تر دست به ترور نیروهای مخالف پناه آورده به این کشورها می زند و اگر فردی از این تروریست های جمهوری اسلامی هم دستگیر شد، خیال اش راحت است که با چند گروگان گرفتن می تواند دولت هایی مانند دولت سوئد را وادارد که تروریست مزبور را آزاد کند.» و ...( نقل به معنا از مصاحبه ها و مقالات چنین افرادی و نیز اعلامیه های گروه های«شبه چپ»).
حضرات گمان می کنند که این دولت ها منافع خود را نمی شناسند و منتظرند تا این «شبه چپ» های بی خاصیت و دانشگاه دیده های پرمدعا که عملا مزدبگیر سرمایه داران و صد البته خدمتگزارشان هستند، به آنها بگویند که چه به نفع شان هست و چه به نفع شان نیست. برای این ها که دچار خرافات«دموکراسی کامل در سوئد»هستند و پشت این دموکراسی و دولت دموکراتیک سوئد، دیکتاتوری سرمایه داران امپریالیست را نمی بینند، این روشن نیست که این تا حدود زیادی خود این دولت ها هستند که در صورتی که منافع اقتصادی و سیاسی شان ایجاب کند میدان کشتار مخالفان را برای جمهوری اسلامی باز می گذارند و چشم بر هم می گذارند که چیزی ندیده اند. مشکل بتوان گفت که بخشی از ترورهای حکومت اسلامی در کشورهای امپریالیستی اروپای غربی بدون آگاهی دولت های این کشورها صورت گرفته باشد.
جنبه ی دیگر خرافاتی بودن این «شبه چپ» ها و«استادان دانشگاه» این است که گمان می کنند در دولت سوئد و کلا جمهوری های دموکراتیک بورژوایی، دستگاه قضایی استقلال کامل دارد و حال که این جنایتکار آزاد شده است به این معناست که دولت سوئد استقلال دستگاه قضایی را نادیده گرفته است( نگاه کنید به اعلامیه ی مشترک راه کارگر و حزب کمونیست ایران با نام در «محکومیت آزادی حمید نوری؛ “حقوق بشر”، ابزاری برای حفظ منافع دولت های غربی» یکشنبه 27 خرداد 1403). این است که آه و ناله سر می دهند که حمید نوری در دادگاه عالی سوئد محاکمه شده است «وبا این استرداد... کل سیستم قضایی مورد اهانت قرار گرفته است»( اعلامیه ی حزب چپ ایران با نام« استرداد حمید نوری، آزادی یک جنایتکار دیگر، تشویقی مکرر برای گروگانگیری جمهوری اسلامی» 27 خرداد 1403). این حضرات که فریب دموکراسی بورژوایی را خورده اند اصلا نمی توانند دولت سرمایه داران را همچون کلی تصور کنند که سه بخش دستگاه قانون گذاری، دستگاه اجرایی و دستگاه قضایی به همراه دستگاه نظامی دارد که ظاهرا مجزا از یکدیگر و دارای استقلال اما در ماهیت متحد هستند و به عنوان یک مجموعه دستگاه بوروکراتیک- نظامی، دیکتاتوری همه جانبه ی یک طبقه را بر طبقه ی کارگر و زحمتکشان و لایه های خرده بورژوازی اعمال می کنند.
 اما جنبه ی آزارنده ی قضیه این است این جریان ها این آت و آشغال های نظری را برای خود نگه نمی دارند بلکه در میان طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش کشور نیز تبلیغ و ترویج می کنند و به این وسیله طبقه ی کارگر را فریب می دهند.
طبقه ی کارگر و دیگر طبقات زحمتکش و خلقی ایران در انقلاب دموکراتیک بزرگ خود باید بر نیروی خود اتکاء کنند. این پایه ی قضیه و اصلی اساسی است. در کنار آن نگاه یاری خواهانه ی طبقه ی کارگر و خلق ما به طبقه ی کارگر بین المللی و زحمتکشان جهان است و نه امپریالیست ها و دولت های ارتجاعی و دستگاه قضایی آنها.
هرمز دامان
28 خرداد 1403