۱۳۹۵ مهر ۲۲, پنجشنبه

سیاست «درهای باز» و «اقتصاد مقاومتی» یادداشت های در باره اوضاع سیاسی ایران*

سیاست «درهای باز» و «اقتصاد مقاومتی»

یادداشت های در باره اوضاع سیاسی ایران*
با تجدیدنظر

 جدال رودرو
روز بروز بر شدت تضادها و جدال جناحهای حاکم در جمهوری اسلامی افزوده میگردد. اگر در گذشته سر کردگان دو بخش اصلی حاکمیت، بطورعمده،، بشکلی غیر مستقیم، یکدیگر را مورد خطاب قرار میدادند، اکنون وضع به گونه ای گشته که شکل برخورد مستقیم  به جهت عمده برخوردها تبدیل گردیده است و باصطلاح دیگر آب از سرگذشته است. مسائل مورد جدال نیز همچون سابق از سوی جناح رفسنجانی – روحانی، اقتصادی و سیاسی و از سوی جناح خامنه ای پیرامون سیاست و فرهنگ  دور میزند. 
خامنه ای که سرکرده راست ترین جناحهای این حکومت است پس از شکست نسبی جناحش در انتخابات دو مجلس، آن هم با آن همه رد صلاحیت ها و مهندسی های شورای نگهبان و رد صلاحیت های دور دوم و تقلب های پاسداران و بسیجی ها و غیره ، پاک از کوره در رفته و نخست برای برقراری تناسب  میان جناح خود و جناح مقابل و سپس برای ایجاد شرایطی که دایره حرکت و نفوذ رهبران اصلی جناح مقابل یعنی  رفسنجانی و روحانی را محدود کند، شمشیر را از رو بسته و هر چه این دو نفر میگویند  لحظه ای بعد به کرنش در میاید و خلاف نظر آنها را که مساعد با منافع صوری و واقعی راست هاست، بزبان میراند.
 از آن سوی، این دو فرد که خود بطور مستقیم خواهان درگیری رودر با خامنه ای نیستند(گویا برای  احترام به قانون اساسی و در واقع از ترسی که از «هجمه » های تبلیغی و عملی نیروهای راست- غیر نظامی و نظامی - پشتیبان خامنه ای  دارند) چیزی نمیگویند، و باصطلاح سخنگوی آنها کسانی میشوند که باصطلاح آب از سرشان گذشته و دیگر هر چه بر سرشان آید آن اهمیت را برایشان ندارد. یعنی کروبی و این اواخر تاج زاده که مستقیما نامه به خامنه ای نوشته و او را آقای خامنه ای خطاب کرده است.
بدینسان نه برای خامنه ای راهی مانده که بیش از این بازی موش و گربه را ادامه دهد و نه برای جناح رفسنجانی- روحانی.
تکامل این تضادها قطعا هم در انتخابات آینده ادامه خواهد یافت و این احتمال وجود داردکه جناح راست حملات شدیدتری صورت داده و بگیر و ببندهای بیشتری انجام دهد. مهمترین تضاد بین دو جناح خامنه ای و دارودسته اش از یک سو و روحانی- رفسنجانی از سوی دیگر بر سر تفاهم (یا دقیقتر پذیرش نوکری) با امپریالیستهای غرب و پذیرش نقش در تقسیم کار اقتصادی و ایضا سیاسی و نظامی در منطقه است. روابط با روسیه نیز خواه از جهت همسویی جریان راست با روس ها در سوریه و خواه  از جهت مانورها برای گرفتن امتیازات از غربی ها و باصطلاح با دست پر در مذاکرات نشستن، ممکن است بیشتر توسعه یابد.

سیاست «درهای باز»
این سیاست در ظاهر بوسیله روحانی- رفسنجانی اتخاذ شده است. اما در واقع هر دو جناح به یکسان خواهان آن بوده اند. بخشی از  تلاشهای خامنه ای - احمدی نژاد، پیش از تشکیل دولت روحانی، پیرامون  رفع تضادهای شدت یافته با امپریالیستهای غربی متمرکز بود و دیدارهای با امپریالیستهای غربی که احمدی نژاد بعدها به آنها افتخار میکرد، در همین راستا و بویژه برای رفع محاصره اقتصادی صورت میگرفت .
با همه ی اینها، و با وجود اینکه خود خامنه ای (و تمامی جناحش) برای رفع محاصره اقتصادی لحظه شماری میکردند و دستانشان در تمامی آنات بر قراری قرارداد با غربی ها در کار بود، پس از اندکی چپ و راست رفتن، دوباره «ایر» ضد امپریالیستی اش گل کرد، تا هم مشتی بسیجی عقب مانده و نیروهای وفادار به خود را، با شور و حال دروغین  ایجاد کردن، فریب دهد، و هم دستش برای مانور در مقابل جناح رفسنجانی - روحانی باز باشد. تنها کسانی که گوشی به این مانورها نمیدهند و پشیزی برای آنها ارزش قائل نیستند و آنها را «سیاست بازی» و دارای «مصرف داخلی» میدانند همان کسانی هستند که این قراردادها با آنها بسته شده  است، یعنی امپریالیستها غربی.     
اما این سیاست «درهای باز» که قرار است مشکل گشای اقتصاد و سیاست ایران باشد، چیست؟
 این سیاست عبارتند از باز کردن درهای اقتصاد کشور بروی انحصارات، تراستها و کمپانی های غربی. اینها البته پیش از این نیز در اقتصاد کشور حضور داشته اند؛ اما بدنبال ماجراجویی های اتمی حکام اسلامی، دست به تحریم اقتصادی ایران زدند و حضور خود را یا کمرنگ کرده و یا بوسیله واسطه هایی نظیر هندی ها، چینی ها و کره ای ها ادامه دادند. و حال دوباره و در پی قرار داد اتمی، قرار است که یکی پس از دیگری وارد اقتصاد کشور شوند و باصطلاح  با خود «معجزه ای» را که حکام اسلامی بدنبال آنند، بیاورند.
این «معجزه» عبارت  است از:
امکان تولید و فروش بیشتر یگانه ماده مهم صادراتی ایران که از قبل آن باید نان ملت تامین شود.
ورود آزاد سرمایه های امپریالیستی به ایران .
تامین سرمایه و اعتبارات لازم برای فعالیتهای تولیدی و خدماتی مکمل.
بکار افتادن چرخ کارخانه ها و موسسات بانکی، تولیدی و خدماتی که یکی پس از دیگری بدلیل نبود مواد خام، تکنولوژی و یا سرمایه و اعتبارات لازم به تعطیلی کشانده شده و یا در حال تعطیل شدن بودند، با سرمایه امپریالیستها، و ایجاد کار و درآمد برای ملت و باری تولید و رفع نیازهای داخلی و احیانا صدور برخی از اقلام تولیدی به خارج.
رفع بیکاری مزمن و همه گیر داخلی و خطراتی که این امر برای حکام اسلامی دربر دارد.
کنترل تورم افسار گسیخته که امان مردم را بریده است.
ایجاد ثبات نسبی در تمامی وجوه اقتصاد کشور و غیره و غیره.
اینها «معجزاتی» است که قرار بوده است در پی رفع تحریمها در اقتصاد ایران رخ دهد و البته این امر هنوز به گونه ای تمام و کمال بوقوع نپیوسته است.
در اینکه چنین فرایندی صرفا مطلوب جریان رفسنجانی - روحانی نبوده بلکه جریان خامنه ای و راست ها نیز بدنبال آن بوده اند، تردیدی نیست. امر عادی سازی روابط با غرب تقریبا از همان اواخر جنگ ایران و عراق و در زمانیکه خمینی هنوز زنده بود، آغاز شد و در دوره ریاست جمهوری رفسنجانی، آن زمان که هر که مخالف رفسنجانی بود، مخالف پیغمبر بود،  با پیروی از سیاست های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول (که خصوصی سازی فعالیتها اقتصادی، مرکز آن به شمار میرفت)که  سیاست های آنها را بزرگترین انحصارات امپریالیستی تدوین میکنند و با بهانه قرار دادن شکست اقتصادهای دولتی در شوروی و اروپای شرقی، وارد مرحله تازه ای شد. در آن زمان جز تا حدودی، جریانی که بعدها در دوم خرداد رو آمد، نه تنها  جریانی مخالف این سیاستها نبود، بلکه همه بدنبال آن بوده و از آن استقبال میکردند.
 بدین ترتیب سیاست «درهای باز» به هیچ وجه سیاست تازه ای نیست. این سیاست همواره وجود داشته است و تنها حدود آن تا اندازه ای و در برخی دوره ها تا حدی تغییر کرده است. تازه تغییرات آن نه به منزله از بین رفتن «درهای باز» و بسته شدن درها و مثلا  رشد اقتصاد داخلی(که در اقتصاد جمهوری اسلامی اساسا بوقوع نپیوست) بلکه تبدیل درهای باز، از شکل مستقیم به شکل غیر مستقیم یا رابطه امپریالیستها با ایران از طریق واسطه هایی مانند چین، کره جنوبی و هندوستان بوده است.( و گرنه کشورهایی نظیر کره شمالی، کوبا و یا ونزوئلا که رابطه اساسی اقتصادی شان عموما با چینی هاست، نمیتوانند مسائل و مشکلات اقتصاد تا مغز استخوان وابسته به امپریالیستهای غربی ایران را حل کنند). اگر درهای اقتصاد ایران بروی امپریالیستها بسته شده، این امر عموما، نه بوسیله سیاست هایی از داخل و بواسطه مبارزه ای واقعی با امپریالیستها، بلکه بوسیله خود امپریالیستها  و عموما برای تنبیه  زیاده  خواهی های اتمی حکام اسلامی و یا ماجراجویی های منطقه ای ایشان اتخاذ شده است.

نقش اصلاح طلبان و چرخش براست های ناتمام
نکته درخور اشاره این است که اصلاح طلبان نیز که با هوی و هوی زیاد و بر علیه سیاستهای  اقتصادی رفسنجانی پیش از دوم خرداد 1376موضع داشتند و چپ و راست علیه آن سخنرانی میکردند و مقاله مینوشتند و به افشای سیاستهای صندوق بین المللی پول و بانک جهانی میپرداختند، در دوره اخیر نه  تنها مخالفتی با این سیاستها، که دنباله و تعمیق کننده ی همان سیاستها  است، ندارند، بلکه  خود مبلغ  و مروج آن بوده و برای رفع مشکلات اقتصادی کشورآنرا کاملا ضروری میدانند.
 این جریان تمایل خود را برای ایجاد سیاست«درهای باز» بویژه بروی  سه موضوع متمرکز کرده بود:
یکم: از بین رفتن خطر جنگ که  در صورت عدم قبول پیشنهادات امپریالیستها به یک تهدید جدی تبدیل میشد.
دوم: رفع محاصره اقتصادی که اقتصاد وابسته کشور را به فلاکت کشانده بود.
سوم: از بین بردن موقعیت  برتر جناح راست و رانت های این جریان از اوضاع نابسامان اقتصادی.
اما این جریان دلیل چهارمی نیز داشت:
چهارم: رسیدن به قدرت و شرایط را برای بهره برداری های جناح خود فراهم کردن  و سهم بردن از این خوان یغمای بی صاحب .
باید پذیرفت که امر چهارم که تا حدودی پوشیده بوده است، یکی از دلایل اصلی اصلاح طلبان بوده است که همواره از «گردش نخبگان» صحبت کرده بودند. گرچه این حضرات عجالتا و به سبب چشم های متمرکز و گوش های تیز جناح راست خیلی نمیتوانند از این خوان یغما بهره ببرند، اما اگر ما با دقت گرایش هر چه بیشتر در رهبری این جریان را بسوی راست، و بستن عهد و پیمان با بخشهایی از راست های جناح مقابل(آوردن نام بسیاری از آنها در لیست خود و حتی رای به لاریجانی رئیس کنونی مجلس) ملاحظه کنیم، میبینیم که در این انس و الفت ها، سوای ایجادکردن  اختلاف در جناح راست و منزوی کردن راست ترین ها( کدام راست ترین ها، زمانی که این حضرات نام فلاحیان یکی از سرکرده های  جانیان را نیز میخواستند در لیست خود بیاورند و به پورمحمدی- یکی دیگر از جانیان- وزارت دادگستری را تقدیم کردند)، درعین حال ایجاد قطبی نوین (جناحی که از واقع بین های هر دو جناح تشکیل میشود) را تعقیب میکند، که باصطلاح نه داعیه های جریان میانه و چپ اصلاح طلب اسلامی را داشته باشد،( یعنی جریانهایی که  پس از دوم خرداد76 نظریه «عبور از خاتمی» را طرح میکردند)(1) و نه داعیه باصطلاح راست ترین بخشهای جناح راست که گویا  در حال حاضرمصباح یزدی و احمدی نژاد  نماینده آن به شمار میروند. این جناح که هنوز تثیبت نشده، و به سبب مواج بودن خطوط سیاسی راست ها و نیز فرصت طلبی های جریان های نوسان کننده میان اصلاح طلبان و راست ها (بسیاری از اینان پس از انتخاب شدن به عنوان نماینده قول و قرارهای خود را فراموش کرده و به همان جریان اصلی پیوستند) مشکل که تثبیت گردد، بدنه اصلی و تا حدودی رهبری مجلس شورای اسلامی  را در اختیار گرفت.

اقتصاد مقاومتی
اما خامنه ای هم برای اینکه دستش در مقابل جناح مقابل خالی نباشد در مقابل سیاست «درهای باز»، سیاستی را که پیش از این هم پیرامون آن مانور داده بود بیشتر علم کرد. سیاستی که نامش را گذاشته بود سیاست «اقتصاد مقاومتی».
این سیاست «اقتصاد مقاومتی» که خامنه ای اصرار داشت که مبادا با سیاست تکیه به اقتصاد ملی دوران مصدق اشتباه شد(و البته در این زمینه کاملا محق بوده و است و هیچ شیر سالم خورده ای هرگز نباید تردیدی به خود راه دهد که این سیاست با سیاست اقتصاد ملی مصدق، که البته آن نیز در دوران امپریالیسم راه بجایی نمیبرد، اما به هرحال بین مصدق و اقتصادش و اینها و اقتصادشان باید فرق کیفی گذاشت، زمین تا آسمان فاصله دارد و در تمامی وجوه ضد آن است) بر وجوهی معین استوار است:
 یکم: امکان تام و تمام داشتن جناح راست در در اختیار گرفتن تمامی رئوس اساسی اقتصاد کشور واردات، صادرات، سیاست های پولی و بانکی و اعتبارات و  استفاده از رانتهای دولتی.
دوم: امکان تام و تمام داشتن سپاه پاسداران برای در اختیار داشتن بخش اصلی اقتصاد کشور
 سوم: امکان تام و تمام داشتن تمامی باندها و گرو ههای درون جناح راست برای دزدی های کلان اقتصادی هزاران میلیاردی و پس ندادن ذره ای حساب درباره آنها به ملت: «درب بانکها باز است مدیران نیز از ما هستند بردارید و ببرید!»
چهارم: دراختیارگرفتن اقتصاد کشور بوسیله نهادهای زیر نظر رهبری و نیز نهادهایی نظیر آستان قدس رضوی و بنیاد شهید و دیگر بنیادها اعم از نظامی و غیر نظامی.
و خصوصیاتی از این گونه ها که بر شمردیم.
بدین ترتیب «اقتصاد مقاومتی»، از جانب حکام اسلامی  نه تنها مقاومتی در مقابل امپریالیستها و برای اتکاء ملت به خویش و رشد تولید داخلی بحساب نمیآید، بلکه درست برعکس آن است. این اقتصاد نه تنها اقتصاد داخلی را رشد نمیدهد، بلکه شرایط را به گونه ای می پرورد که نیاز به امپریالیستها به بالاترین درجه خود برسد.
اگر بتوان آن را «مقاومت» از جانب این حریصان قدرت و ثروت نامید، تنها باید «مقاومتی» در برابر تمامی نظریات دینی اسلامی برای یک سرمایه «مشروع»(زیرا بر طبق نظرات خود آنها، اینها حتی مشروع  هم نیستند) که باصطلاح از راه  «حلال» بدست آمده است (تمام  اینها از راه های باصطلاح «ناحلال» یا باصطلاح خودشان«حرام» بدست آمده است) و در برابر محدودیت هایی که بر ازدیاد چنین سرمایه هایی  حاکم است (دادن خمس و ذکات و غیره) دانست و  بس؛ و در پیش گرفتن رفتاری حتی خلاف این نوع نظریات دینی اسلامی که خود هر روزه و همه جا و به حد تهوع آوری غرغره میکنند.
 و اما این اقتصاد بخش دیگری نیز دارد. بخشی که حکام اسلامی و بویژه مشارالیه جناب خامنه ای نظر به مقاومت آن دارد. این بخش مردم هستند.  و مردم کسانی هستند که خامنه ای از آنها براستی توقع مقاومت دارد. اما مقاومت دربرابر چه چیزهایی؟  مقاومت در برابر اینکه زمانی که بیکاری، بی پولی، فقر، بی سروسامانی، اعتیاد، تن فروشی، نبود آزادی برای فریاد زدن و هزاران ستم دیگر بر آنها وارد میشود، مقاومت کنند و چیزی نگویند! گوشه ای بنشینند و ضمن نگریستن حکام اسلامی و «برادران» فربه مسلمان خود که نیش هاشان تا بناگوش باز است و از لب و لوچه شان حرص و طمعی وصف ناشدنی میبارد، از گرسنگی بمیرند و یا منتظر بمانند تا اجسادشان بوسیله حکام اسلامی به بهشت کذایی هدایت و واریز شود.
 و بی تردید زمانی که خامنه ای از «اقتصاد مقاومتی» سخن میگوید منظور وی همین مقاومت در مقابل «هواهای نفسانی» برای اعتراض علیه  انحصار حکومت در دست مشتی دزد و مال مردم خور است که در پیش خود تابلوی «اسلام» را در دست گرفتند.
 آری مردم ! شما مقاومت کنید!
اگر کار میکنید و پولتان ماهها عقب میافتد،مقاومت کنید و چیزی نگویید!
اگر گرانی  و فقر کمرتان را خورد کرد، مقاومت کنید و چیزی نگویید!
 اگر بیکار شدید و آهی در بساط نداشتید، مقاومت کنید و چیزی نگویید!
 اگر مجبور شدید به اعتیاد و تن فروشی رو آورید، مقاومت کنید و چیزی نگویید!
اگر میبینید که ما حکام اسلامی با استفاده از دزدی های کلان همه یک شبه ره صد ساله ثروتمند شدن را طی میکنیم ، مقاومت کنید و چیزی نگویید!
 اگر ما هر گونه اعتراض شما را در هم کوبیدم مقاومت کنید و چیزی نگویید!
 اگر چپ و راست هر کدام از شما را به بهانه ای دستگیر کرده و بازداشت و شکنجه کردیم مقاومت کنید و چیزی نگویید!
 اگر برای شما زندانی های طولانی بریدیم، مقاومت کنید و چیزی نگویید!
 اگر فرزندان شما را کشتیم مقاومت کنید و چیزی نگویید!
و خلاصه از خامنه ای گرفته تا تمامی دورقاب چین های دهان چرب شده، و تا تمامی نماینده های وی در تمامی بنیادها و ارگان ها، و تمامی پیش نمازان وی در نمازهای جمعه، و تمامی حضرات روسای نیروی های عزیز کرده اش سپاه و بسیج و ... همه ی روحانیون «اعظم» اسلامی، همه و همه تنها برای این در این دنیا هستند تا خیری به خدای خود رسانند و مردمان بسیاری از ایرانیان را روانه بهشت سازند.
 چنین است مشخصات اصلی «اقتصاد مقاومتی».
 و البته این «نظریه ی اقتصادی» برای تمامی ملت ایران آشناست؛ زیرا سالها است که در چنین اقتصادی بزور سر نیزه نگه داشته شده است.
 در مجموع ، در حالیکه در اقتصاد «درهای باز»، خامنه ای همراه با رفسنجانی - روحانی است و خواهان باز شدن درها برای تسلط مطلق امپریالیستها بر اقتصاد ایران است، و البته  اختلاف خامنه ای با آن دو و جناحشان هم  تنها بر سر این است که  این سیاست «درهای باز» باید به کدام جناح سود رساند و با برتری مطلق کدام جناح پایان یابد، اما در «اقتصاد مقاومتی»، خامنه ای و جناحشان تنها هستند؛ در اینجا آنها بطور مستقیم رو روی جناح مقابل هستند که نه با این «اقتصاد مقاومتی» کذایی خامنه ای سر سازگاری دارند و نه اساسا با هر نوع سیاست اقتصادی ملی واقعی .
در ضمن این  نظریه «اقتصاد مقاومتی» قرار است نقش چند گانه زیر را ایفا کند: از یک سو  دست خامنه ای را برای نقد جناح رفسنجانی - روحانی و اصلاح طلبان باز گذارد و وی با پناه گرفتن در زیر لوای «ضد امپریالیستی» بتواند خود را رادیکال نشان دهد وآنها را در زمینه های سیاسی و فرهنگی زیر فشار قرار داده و برنامه های آنها را خنثی کند. از دیگر سو، هواداران خود را با این شعارها تحمیق کند و باصطلاح به آنها نشان دهد به «اصول» خود پای بند است، و بالاخره از هر گونه حرکت و یا اعتراض مردم با این «اقتصاد مقاومتی» جلوگیری کرده و یا  با بهانه هایی از این دست، حرکتها و یا اعتراضات آنها را سرکوب کند.
و اینها البته تا  زمانی است که سیاست «درهای باز» نتایج خود را آشکار کند؛ یعنی زمانی که همه چیز زیر کنترل آنها در آمده و مسائل اقتصادی مردم نیز به کمک سرمایه های امپریالیستی تا حدودی و برای دورانی بطور نسبی حل و فصل گردد. در ان زمان عمر شعار دروغین«اقتصاد مقاومتی » نیز به پایان میرسد.     

مهر 1395
هرمز دامان

*این یادداشت ها در زمانهای مختلف نوشته شده و مجموع آن اکنون بصورت یک نوشته در آمده است.
1- البته این بار نیز «عبور از خاتمی» (اگر بتوان خاتمی را حدی میان چپ و راست دانست و یا فرض کرد)مطرح بود، ولی برخلاف آن زمان که عبور از خاتمی به منزله عبور از گرایش راست و میانه در اصلاح طلبان و رفتن به سمت چپ در این جریان بود، این بار«عبور از خاتمی» به منزله عبور از حد میانه و راست اصلاح طلبان و  وحدت یا پیوستن به  جریانهای راست و محافظه کار جناح مقابل بود. 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر