۱۴۰۴ آذر ۱, شنبه

انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(20)

 
 
انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(20)
بخش دوم - راه های تصرف قدرت سیاسی و شرایط ایران
 
مبارزات مسلحانه ی خلق دربند و زیر ستم ایران(ادامه)
 
خلق بلوچ - مبارزات دموکراتیک مسالمت آمیز و مبارزات مسلحانه
با وجود داشتن تاریخ مبارزات طولانی و وجود رهبران مبارز، اوج گیری جنبش خلق بلوچ که در کنار خلق عرب از ستمدیده ترین و محروم ترین خلق های ایران به شمار می رود بیشتر در دو دهه ی اخیر و به ویژه در دوران خیزش بزرگ«زن، زندگی، آزادی» بوده است. در این دوران است که یک تغییر کیفی در خود بازیابی خلق بلوچ و یافتن جایگاهی در خور از جانب بلوچ های مبارز در میان جنبش خلق های ایران صورت می گیرد. خلق بلوچ دارای رهبری سیاسی مذهبی می باشد و در دو دهه ی اخیر برخی سازمان های نظامی- مذهبی از درون آن به مبارزه ی مسلحانه برخاسته اند.  این خلق در سه عرصه ی سیاسی و فرهنگی( مذهب سنی) و نظامی برای احقاق حقوق ملی خویش با حکومت ولایت فقیه در حال مبارزه است.
خلق بلوچ در هیچ زمانی نتوانسته حکومتی ملی و مترقی از آن خود یعنی حکومت هایی مانند آذربایجان و کردستان در زمان حزب دموکرات و کردستان تشکیل دهد. این مساله چند علت دارد که مهم ترین آنها نبود یک جنبش فرهنگی- سیاسی انقلابی و مترقی دموکراتیک پایدار سراسری در این منطقه بوده و تلاش ها عموما محلی و منطقه ای بوده است.
شاید بتوان علت آن را وضعیت اقتصادی و جغرافیایی منطقه دانست. از نظر اقتصادی منطقه به دلیل وجود بیابان ها و کوهستان ها، یکپارچگی ندارد و بیش از نقاط دیگر گسستگی و چند پاره گی در اقتصاد آن به چشم می خورد. درصد بیکاری بالاست و کارهای قاچاق جزیی و کلی رواج دارد.
 از نظر جغرافیایی مجاورت آن به ویژه با پاکستان که خود از نظر سیاسی - فرهنگی به شدت عقب مانده است و فرقه ها و نحله های گوناگون مذهبی و جدال این فرقه ها و نحله ها با یکدیگر بیداد می کند- و یکی از دلایل مهم دیرپایی حکومت ارتش و نظامیان برده ی امپریالیست های آمریکا و غرب همین بوده است - مانعی بوده است برای تکامل فرهنگی- سیاسی خلق بلوچ و مهاجران آن. یعنی این روابط به جای آنکه آنها را پیش ببرد - برعکس مناطق جنوبی روسیه و یا عثمانی و یا عراق برای آذربایجان و یا کردستان- در حال فعلی نگاه داشته و یا به عقب رانده است.
در عین حال مهاجرت زحمتکشان بلوچ به کشورهای خلیج ایضا به دلیل عقب مانده گی سیاسی - فرهنگی این شیخ نشین ها و فقدان جنبش های فرهنگی - طبقاتی در این خطه( به جز در «بهار عربی» و آن هم در برخی از کشورها)، برای خلق بلوچ ارمغان فرهنگی - سیاسی مثبتی نداشته است و کمالی حتی در نیروی کار این منطقه ایجاد نکرده است. این ها را مقایسه کنیم با مهاجرت زحمتکشان و تهیدستان ترک و یا کرد به قفقاز و باکو و یا مهاجرت افراد نیمه مرفه و مرفه این خلق ها به استانبول و یا حتی عراق( کشوری که به همراه سوریه و مصر و برخی دیگر از کشورهای عربی تحولات سیاسی - فرهنگی مهمی به ویژه در دوران نخستین حزب بعث در آن رقم خورد) که نقش مهمی در بالا بردن سطح فرهنگی - سیاسی این خلق ها اجرا کردند. در واقع مهاجرت به کویت و برخی دیگر از کشورهای منطقه که از هفتاد هشتاد سال پیش به این سو وجود داشته است بیشتر نقش اقتصادی در زندگی خانواده ها و کارگران مهاجر ایرانی داشته است و نه نقش سیاسی و فرهنگی. شاید به همین سبب باشد که ما با آن جنب و جوش کمونیستی و دموکراتیکی که در خلق ترک و یا کرد و حتی تا حدودی خلق های عرب و ترکمن به دلایل دیگری که هنگام صحبت از این خلق ها به آنها اشاره خواهیم کرد، روبرو بودیم در خلق بلوچ روبرو نیستیم.
در دوران اخیر رهبری سنی مذهب مترقی خلق بلوچ تا حدودی توانسته یک وضعیت مستقل نسبت به حکومت مرکزی و حکومت ولایت فقیه برای خود ایجاد کند. به عبارت دیگر خلق بلوچ از زیر نفوذ حکومت مرکزی خارج شده و به طور کلی به زیر نفوذ سران مذهبی و سیاسی خود در آمده است و این یک استقلال نسبی را برای جنبش این خلق بزرگ رقم زده است. جنبش توده ای گسترده در این منطقه توانسته با وجود سرکوب های گسترده و خشن و به همراه خلق کرد با بیشترین اعدام ها و جان باخته گان، به تداوم خود ادامه دهد.
یکی از خصال بارز جنبش دموکراتیک کنونی در میان خلق بلوچ و رهبری سنی مذهب آن تلاش برای پیوستگی و تداوم پیوستگی این جنبش با جنبش دموکراتیک- انقلابی سراسری در ایران است. این امر توانسته حس همبستگی ژرفی بین دیگر ملیت های ساکن ایران با خلق بلوچ ایجاد کند و به همدردی و همراهی با آنها بکشاند. امری که تلاش های خامنه ای و شرکای پاسدار را در بستن انگ «تجزیه طلبی» به خلق بلوچ ناکار کرده و نگذاشته این خلق تنها بماند.
نکته ی مهم در مورد بلوچستان تداوم مبارزات مسلحانه از جانب برخی گروه های مذهبی سنی است. در حالی که بیشتر سازمان های خلق کرد دست از مبارزه مسلحانه برداشته و خود را به اصطلاح تابع جنبش انقلابی توده ای کرد و این نظریه که «مبارزات اجتماعی و مدنی مسالمت آمیز» بهتر جوابگوی شرایط است، قرار داده اند، مبارزات مسلحانه از جانب خلق بلوچ کماکان ادامه یافته است.    
خلق عرب
 خلق عرب در خوزستان یکی از صنعتی ترین استان های کشور متمرکز است. ستمی که بر این خلق رفته و می رود بسیار بیشتر از دیگر خلق های ایران بوده و هست.
خوزستان سرزمین تضادهاست. پس از رشد نخستین صنعتی این استان به دلیل وجود شرکت نفت و نیز سیاست های جایگزینی جمعیت حکومت مرکزی، سیل جمعیت - و به ویژه دهقانان کنده شده از زمین - از شهرهای همجوار و همچنین سراسر کشور به این استان و بیش از همه شهرهای اهواز و آبادان جاری شد و بافت جمعیتی این شهرها را تا حدودی تغییر داد.
این استان گرچه از نظر صنعتی به دلیل وجود نفت گسترش یافت اما گسترش صنعت با گسترش و تکامل سطح زندگی و فرهنگ اکثریت مردم این منطقه که کماکان مردم عرب و در درجه ی بعدی بختیاری ها هستند تطبیق نکرد. صنعت ظاهر پیشرفت کرده اما سطح زندگی مردم بسیارعقب مانده است. بسیاری از روستاهای این مناطق پر از مردم فقیر و تهیدست عرب است. فقر و فلاکت در این منطقه بیداد می کند. امری که به مبارزات مداوم توده های کارگر و زارع و دامدار ستمدیده و نیز لایه های میانی آن دامن زده است.
خلق عرب در طول مبارزات و جنبش های خویش علیه ستم ملی و نژادی که علیه آن اعمال می شده به دلیل فشارها و سرکوب های وحشتناک حکومت مرکزی و نیز پاره ای مسائل و پراکنده گی های مربوط به بافت طبقات و لایه های درون طبقاتی و همچنین سنت های مذهبی و تعصبات عقب مانده ی شیوخ عرب که بر پایه ی ساخت قبیله ای کماکان حرف شان خوانده می شد، نتوانسته سازمان هایی مانند حزب دموکرات آذربایجان و یا کومه له زحمتکشان کردستان( کومه له ی ای که کاک فئواد سلطانی رهبر آن بود) ایجاد کند.  با این حال اگر از سازمان های جدایی خواه کوچکی که در میان خلق عرب نفوذ چندان ژرفی نداشته اند بگذریم سازمان های مبارز و حق طلب ملی که در زمان انقلاب شماری زیادی از آن ها ایجاد شد- مهم ترین شان سازمان سیاسی خلق عرب بود - و بسیاری شان نیز با ضربه های متوالی از بین رفتند، با وجود کوچک بودن توانسته اند تا حدودی از نظر فرهنگی - سیاسی توده های عرب را بالا کشند و نیز مبارزاتی را جسته و گریخته پیش برند.
در واقع به این دلیل که بخش های مهمی از توده های خلق عرب کارگران فنی و میانی و ساده هستند که در شرکت نفت و دیگر کارخانه ها و مؤسسات صنعتی مانند فولاد و نورد و لوله سازی و... کار می کنند تشکل پیشروان آنها تا حدودی در سازمانی های چپ انقلابی( چریک های فدایی خلق، پیکار و رزمندگان و اتحادیه ی کمونیست ها) بوده است امری که در بالا بردن سطح فرهنگ و اندیشه و سازماندهی خلق عرب تاثیر فراوان داشته است. بخش های دیگر نیز بیشتر به وسیله ی پیشوایان مذهبی رهبری شده اند.
مهم ترین برآمد توده ای و دموکراتیک خلق عرب پس از انقلاب است. در این برهه خلق عرب همچون یک خلق متحد بروز می کند. بزرگ ترین جنبش توده ای- دموکراتیک این خلق ستمدیده در همان اوان انقلاب برپا می شود و مهم ترین رهبر آن شیخ شبیر خاقانی یکی از پیشوایان مذهبی خلق عرب است و تقریبا تمامی گروه های کمونیست و دموکرات با آن همراهی می کنند. جدا از اجتماعات با شکوه این خلق ستمدیده در شهرهای اهواز( در استادیوم ورزشی این شهر) و آبادان و محمره (خرمشهر) و شوش، سوسنگرد و شادگان، عالی ترین تجلی این برآمد و جنبش خلق عرب در مقاومت مسلحانه ی آن در جنگ خرمشهر- مرکز اصلی سازمان های مترقی نو پدید خلق عرب - شکل گرفت که با سرکوبی هولناک به رهبری دریادار جنایتکار مدنی در چهارشنبه ی سیاه(9 خرداد 1358) پایان یافت.
نکته ی دیگری که در مورد مبارزات مسلحانه در این منطقه باید اشاره کرد این است که بخش مهمی از  خوزستان دشت است و صاف و تنها زمانی که به سوی مناطق بختیاری نشین مسجد سلیمان و یا ایذه مالمیر برویم با مناطق کوهستانی مواجه می شویم. از این رو خلق عرب امکان مبارزه ی پارتیزانی پیگیری به شکلی که در کردستان و یا بلوچستان شاهد آن بوده ایم نداشته است. با این حال در این استان همواره گروه ها و سازمان هایی که مبارزات مسلحانه را در اشکال ویژه ای تا حدودی متمایز از اشکال موجود در کردستان یا بلوچستان و به صورت جسته و گریخته پیش برده اند وجود داشته است.
خلق ترکمن
مهم ترین برآمد توده ای خلق ترکمن در انقلاب 1358و جنگ بزرگ دهقانی گنبد بود. با وجود داشتن تاریخی از مبارزات علیه ستم ملی و استثمار فئودالی، این خلق به دلایل گوناگون از جمله وضعیت جغرافیایی منطقه، میزان جمعیت، وضعیت گذرای دهقانی و تجزیه ی مداوم و تاریخ مبارزات و سازمان های سیاسی برآمده از خلق، شرایط و امکان تداوم مبارزات به سان دیگر خلق های ایران را نداشته است. با این همه، اگر حتی خود را به همان جنگ گنبد محدود کنیم متوجه جایگاه و اهمیت مبارزه ی زحمتکشان خلق ترکمن در میان خلق های ایران می شویم.
آنچه در جنگ گنبد بارز است بروز و واکنش یک جنبش دهقانی یعنی جنبشی که بافت طبقاتی آن را دهقانان تهیدست و میانی تشکیل می دادند به شکل یک جنبش مسلحانه ی شهری است. جنگ گنبد در عین روستایی بودن مهم ترین طبقه ی درگیر در آن، یک جنگ شهری بود و امکانات جنگ مسلحانه ی شهری را – به همراه جنگ های سنندج و خرمشهر و ... در اوان انقلاب 58 - در کنار جنگ های روستایی در انقلاب دموکراتیک نوین ایران نشان داد. نکته ی مهم در مورد خلق ترکمن فعالیت سازمان های سیاسی چپ به ویژه در دوران انقلاب بوده است. امری که همچون خلق عرب در تکوین فرهنگی - سیاسی این خلق نقش درخوری داشته است.   
نکاتی چند در مورد مبارزات مسلحانه ی خلق های زیر ستم ایران
سیاست و برنامه ی کمونیست ها در مورد مساله ی خلق ها، شعار انقلابی- دموکراتیک شناسایی حق ملل در تعیین سرنوشت خویش است تا مرز جدایی و تشکیل ملت و حکومت مستقل.
این سیاست کلی کمونیستی است و خواه در دوران سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور و انقلاب دموکراتیک و خواه در دوران سوسیالیسم و انقلاب سوسیالیستی صدق می کند. اما سیاست کمونیست ها در مورد این که آیا جدایی این یا آن ملت در فلان و یا بهمان شرایط از دیدگاه منافع طبقه ی کارگر درست است یا نه، کاملا ارتباط با شرایط کلی مبارزه ی طبقاتی طبقه ی کارگر و دیگر طبقات خلقی در آن شرایط مشخص تاریخی دارد.
مساله ی شرایط مشخص را باید از دو دیدگاه مورد سنجش قرار داد. از دیدگاه تکامل مبارزه ی طبقاتی در میان آن ملت بخصوص و از دیدگاه تکامل مبارزه ی طبقاتی در میان ملت یا ملت هایی که آن ملت بخصوص می خواهد از آنها جدا شود. این دو به طور کلی باید با یکدیگر هماهنگ باشند و در شرایطی که حتی جدایی به نفع تکامل مبارزه ی طبقه ی کارگر در آن ملت بخصوص و به ضرر تکامل همین مبارزه در میان دیگر خلق های موجود شود، باید دید ارزش آن جدایی بیشتر است و یا خیر بهتر است عجالتا جدایی صورت نگیرد و مثلا تا زمانی معین به عقب انداخته شود.
نکته ی اول
مساله ای که در ایران به طور تجربی و عملی بیشتر طرح شده این است که قرار دادن سیاست جدایی ملی در راس جنبش های انقلابی و مترقی یک خلق معین در شرایطی که تحولات اساسی انقلابی - دموکراتیک در ایران به وقوع نپیوسته، امکان پیوند جنبش آن خلق معین را با دیگر جنبش های اجتماعی- سیاسی و فرهنگی تضعیف کرده و نه عجالتا به نفع طبقه ی کارگر و آن خلق معین است و نه به نفع طبقه ی کارگر و دیگر خلق های ایران.
به طور کلی، هر زمان که جنبش دموکراتیک خلق ترک و کرد و بلوچ و عرب و ترکمن جزیی از جنبش های دموکراتیک خلق ایران بوده اند و خواست های ملی- طبقاتی خود را در چارچوب انقلاب دموکراتیک نوین تمامی خلق های ساکن ایران طرح کرده اند، شرایط برای اتحاد جنبش های خلق های ایران و تکامل جنبش خلق مورد بحث و  جنبش سراسری و گام گذاشتن آنها به مراحل بالاتر فراهم شده و توده های سراسر ایران با جنبش های این خلق ها متحد شده اند؛
برعکس هر زمان جنبش یکی از خلق ها در دایره خواست های خود و جدایی طلبی باقی مانده، آنگاه  دیگر بخش های ایران با آن احساس هم پیوندی نکرده و آن جنبش در محدودی منطقه و ملت زیر ستم باقی مانده و در عین حال تا حدودی سیاست های کثیف و جدایی افکن قدرت های حاکم( خواه استبداد شاهی و خواه استبداد دینی کنونی) را در تبلیغ این که ملت مورد بحث «تجزیه طلب» است موثر کرده و آن جنبش را در انزوا قرار داده و بنابراین هم به تکامل جنبش آن خلق ضربه زده و هم به جنبش عمومی خلق ایران آسیب رسانده است.
خلق ترک - مقایسه ی تجربه ی مبارزات دوران مشروطیت با دوران حکومت یک ساله ی حزب دمکرات
مقایسه ی دو نمونه ی تجربه ی جنبش آذربایجان در مشروطه و تجربه ی یک ساله ی جنبش خلق ترک به رهبری حزب دموکرات آذربایجان به ما نشان می دهد که در نخستین یعنی در دوران مشروطیت و قیام تبریز، خلق آذربایجان با خلق ایران در پیوند و وحدت بوده و ستارخان (و یا شیخ محمد خیابانی در جنبش آزادیستان) خود و جنبش خلق آذربایجان را جزیی از انقلاب دموکراتیک تمامی خلق ایران دانسته و از این رو بیشترین یگانگی و همدردی و بیشترین همیاری و همکاری را با جنبش خلق خود از جانب دیگر خلق ها و در راس آنها خلق فارس در آن شرایط تاریخی شاهد بوده است؛(1)
اما برعکس در دومی جنبش خلق تنها به خود و نیروی خود محدود مانده و نتوانسته همبستگی دیگر خلق های ایران را کسب کند؛ امری که یا به شکلی و یا به عنوان یکی از مهم ترین عوامل در شکست جنبش در آن منطقه موثر بوده است و هم به شکلی و یا به عنوان یکی از مهم ترین عوامل به تکامل مبارزه دیگر خلق ها در آن مقطع بخصوص ضربه زده است.
این نگاه کلی در مورد این تجربه است و تردیدی نیست که باید اشتباهات حزب کمونیست شوروی به رهبری استالین و در عین حال عدم سیاست اتکا به خود حزب دموکرات به رهبری پیشه وری را در تدوین سیاست انقلابی و نیز در مبارزه ی عملی انقلابی- کمونیستی که پایه و اساسی استمرار مبارزه ی انقلابی و پیروزی آن است در این مورد در نظر داشت. اتکا به و دنباله روی رهبری حزب دموکرات و پیشه وری از سیاست های یک کشور سوسیالیستی هر چقدر که رهبر و حزب آن کشور مورد احترام طبقه ی کارگر باشد، اشتباهی کم اهمیت نیست.
نتیجه ای که به دست می آید این است که خلق های ایران باید بکوشند تا برقراری یک جمهوری دموکراتیک به رهبری طبقه ی کارگر جنبش های خود را تا جایی که ممکن است در پیوند با دیگر خلق های ایران و خواست های کلی خلق ایران قرار دهند. پس از برقراری یک چنین جمهوری ای می توان برای جدا شدن و تشکیل ملت مستقل در صورتی که شرایطی که گفتیم در مورد آن صدق کند اقدام کرد.
آنچه گفته شد مشروط به شرایط کلی و برخی از قانونمندی های انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی طبقه ی کارگر و خلق ایران است و بنابراین تاکید عمده بر آن است. چنین تاکیدی اما این امکان را که در آینده اوضاع و شرایطی به وجود آید که جدایی در آن به نفع تکامل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و مبارزه ی طبقاتی طبقه ی کارگر آن ملت ویژه باشد و در عین حال به مبارزه ی سرتاسری طبقه ی کارگر یاری رساند و یا ضرر نرساند، نفی نمی کند.  
نکته ی دوم
نکته ی دیگر در مورد ارتباط بین جنبش و مبارزه و به طور کلی پیشرفت انقلاب در یک منطقه و ارتباط آن با پیشرفت انقلاب در مناطق دیگر است. تجارب نشان می دهد که هر گاه مبارزات در محدوده ی جغرافیایی یک منطقه مانده و حرکت آن با مناطق دیگر همسو نشده و یا بنا به دلایل کوچک و بزرگ ناتوان از برانگیختن حس همدردی و همبستگی و همچنین مبارزاتی به نفع خویش در میان ملت های دیگر به ویژه ملتی که دارای اکثریت است بوده، جنبش در آن منطقه ضربه خورده است.  
مقایسه ی تجربه ی جنگ ده ساله ی کردستان با تجربه ی جنبش «ژن ژیان ئازادی»
در این خصوص می توان مبارزات پس از انقلاب و دهه ی شصت خلق کرد را با مبارزات خلق کرد در متن خیزش ژینا مقایسه کرد. در نخستین و البته بی آنکه خلق کرد قصد جدایی داشته باشد، جنبش نتوانست پیوند منظمی حداقل از نظر سیاسی با مبارزات در دیگر مناطق ایران به وجود آورد و از انزوای خویش در آید. در حالی که در دومی این ارتباط برقرار شد و یک وحدت و هماهنگی بین مبارزات در کردستان با سایر نقاط ایران به وجود آمد و خلق کردستان شاهد بیشترین همدردی ها و همبستگی ها از جانب دیگر خلق ها و از جمله خلق فارس شد.
مبارزات مسلحانه ی دهه ی شصت
دو رشته عوامل و شرایط درونی و بیرونی در مورد نخست که این پیوند برقرار نشد موثر بودند.
عوامل و شرایط درونی
دسته نخست عوامل و شرایط درونی بودند و مربوط به تضادهای درونی جنبش طبقات خلق کرد.
این عوامل را به دو رشته محدود می کنیم: یکی رهبری جنبش که از سال های 60 به بعد از دست نیروهای انقلابی در آمده بود و نیروهای غیر انقلابی و حتی ضد انقلابی بر آن مسلط شده بودند. در این دوران دارودسته ی حکمت و رهبری کومه له در اتحاد با یکدیگر حزبی را به نام «حزب کمونیست ایران» درست کردند و پس از این اتحاد یک تغییر کیفی در سازمان انقلابی کومه له به وجود آمد و این سازمان از یک سازمان کمونیستی به یک سازمان رویزیونیستی- ترتسکیستی تبدیل شد.( باید توجه کرد که از سال 58 به بعد اکثر سازمان های چپ به نفع خلق کرد و به نفع سازمان کومه له ی زحمتکشان در کردستان وارد مبارزه مسلحانه با نیروهای ارتجاع جمهوری اسلامی شده بودند).
و دوم به سبب جنگی طولانی درون خلق کرد و بین «کومه له» و دمکرات که بسیار مضر به حال خلق کرد بود و ضربات سنگینی به اتحاد درونی خلق کرد زد. در این دوران در حزب دموکرات نیز گرایش های ارتجاعی و سیاست های ضدخلقی و ضد طبقات میانی و زحمتکش و به ویژه دهقانان نقش عمده را یافته بود.
عوامل و شرایط بیرونی
دسته ی دوم عوامل بیرونی و به شرایطی بر می گردد که در مناطقی که در وضعیتی مانند کردستان نبودند وجود داشت. مهم ترین عوامل و شرایط به قرار زیر بودند:
یکم: کشور از یک انقلاب بیرون آمده بود و بخش هایی از مردم و از جمله کارگران و زحمتکشان  رهبری خمینی و آخوندها را پذیرفته و از این رهبری پیروی می کردند. این پیروی تقریبا تا سال های 1365 ادامه یافت و از آن پس تغییراتی در میان مردم ایجاد گردید و آن بخش از مردم که از خمینی پیروی می کردند به مرور از وی گسست کردند.
دوم: کشور در شرایط جنگ با عراق به سر می برد و بخش مهمی از کارگران و کشاورزان و تهیدستان و طبقات میانی از بخش هایی از استان های ایران به جبهه های جنگ اهمیت بیشتری می دادند و به طور کلی در حال و فضای دیگری سیر می کردند.(2)
سوم: خمینی و دارودسته ی جنایتکارش کماکان توانایی بسیج نیرو از طریق سپاه و بسیج را برای جنگ با خلق کرد داشتند.
چهارم : از همان سال نخستین پس از برقراری جمهوری اسلامی یعنی همان سال 1358 و به ویژه از سال های 1360 به بعد و در جنگ دهساله ی جنبش خلق کرد، جنبش انقلابی طبقه ی کارگر و دیگر زحمتکشان و همچنین جنبش کمونیستی و دموکراتیک در سراسر کشور در حال مقاومت در مقابل ضرباتی بودند که پی در پی از سوی حکومت خمینی به آنها وارد می شد و بنابراین زیر فشار قرار داشتند و نتوانستند نقشی موثری در همبستگی میان دیگر خلق های ایران با خلق کرد ایجاد کنند.
پنجم: یگانگی ای در میان مردم برای دفاع از مردم کردستان وجود نداشت و تبلیغات حکومت در مورد «تجزیه طلبی» کردها و کاربرد«خشونت»از جانب کردها در مقابل نیروهای بسیج و پاسدار( «سر پاسدار بریدن» و غیره) به میزان زیادی نافذ و کارا بود.
عوامل و شرایطی که نام برده شد در این که جنبش خلق کرد در انزوا ماند موثر بود و موجب ضربات سنگینی به مبارزات این خلق از جانب نیروهای ارتجاعی گردید.
جنبش ژینا
اما در دومین جنبش خلق کرد با نام جنبش «ژن، ژیان ئازادی» ما شاهد آن بودیم که یکی از عالی ترین همبستگی های میان خلق کرد با دیگر خلق های ایران و به ویژه خلق فارس شکل گرفت.
در این دوران بیشتر عوامل و شرایط درونی و بیرونی بالا وجود نداشت.
شرایط درونی جنبش خلق کرد در هنگام خیزش ژینا
در مورد وضع درونی جنبش خلق کرد باید گفت که در این دوران رهبری سازمان های سیاسی چندان موثر نبود و این ها نقش چندانی در جنبش نداشتند، یعنی جنبش بر آمدی مستقل و تا حدود زیادی خود به خودی از جانب تمامی طبقات خلقی کردستان بود؛ و نیز جنبش خلق کرد در حالی که تمایلات طبقاتی متضادی را در خود و در جنبش خود جای داده بود اما یکپارچه بود و جنگی مانند کومه له و دمکرات درون آن وجود نداشت.
شرایط بیرونی در هنگام خیزش ژینا
در مورد شرایط در دیگر نقاط ایران و خیزش سراسری می توان این نکات را برشمرد:
یک: اکثریت توده های سراسر کشور از انقلاب گذشته ی خویش درس ها آموخته و با شناخت عمیق از حکومت مرتجع هر گونه پیوندی را با آن قطع کرده بودند. به این ترتیب بر خلاف دوره ی نخست نه حکومت ولایت فقیه پایگاه توده ای داشت و نه تبلیغات اش در مورد «تجزیه طلبی» موثر بود.
دو: کشور نه تنها در شرایط جنگ با کشوری خارجی به سر نمی برد بلکه جنبش های سراسری علیه حکومت، توده ها را علیه آن متحد کرده بود.
سه: خامنه ای و سپاه امکان بسیج نیرو از درون خلق برای قلع و قمع توده های ستمدیده ی کردستان را نداشتند و اتکایشان به نیروی هایی بود که یا حزب اللهی و در خدمت حکومت و یا برای دوران خدمت به نیروهای مسلح به ویژه سپاه گسیل شده بودند.
چهار: جنبش توده ای با وجود این که در سراسر کشور زیر ضرب به سر می برد( و در مورد نفس وجود سرکوب تفاوتی با وضعیت دهه ی شصت نداشت) اما حکومت آن نیرو و توان ایدئولوژیک لازم را برای سرکوب به ویژه پس از سرکوب های دی 96 و به ویژه آبان 98 و تاثیری که در ایجاد نفرت و کینه ی بیشتر در توده داشت، نداشت و آن توانایی و پشتوانه ی توده ای را که در سرکوب انقلاب توده ها پس از انقلاب و در دهه ی شصت داشت اینک از دست داده بود.
پنجم: توده ها به ویژه زنان و جوانان و نیز خانواده های کارگران و کشاورزان و زحمتکشان و توده های طبقات میانی در شهرها و نیز تا حدودی در روستاها یکپارچه علیه حکومت بودند و همه از جنبش کردستان پشتیبانی می کردند. دیدار و همدردی خانواده های جانباخته گان خلق در دیگر نقاط با خانواده ی مهسا امینی یکی از عالی ترین تجلیات این روح همبستگی و یگانگی بود.
در نتیحه عوامل و شرایط بالا و برخی عوامل ریز دیگر، تمامی خلق ایران با خلق کرد احساس یگانگی عمیق و همراهی کرد و در نتیجه جنبش زنان و خلق کرد علیرغم ضربات شدید ارتجاع به خلق کرد و کشتارها و اعدام هایش، در راس خلق ایران، یکی از بزرگترین پیروزی های خود را در میان جنبش هایی که تا کنون برپا کرده بود کسب کرد.
«مبارزه زنان علیه ستم» و «مبارزه ی مدنی مسالمت آمیز»
نکته ای که اینجا باید به آن توجه داشت این است که «وضع مساعد» در خیزش ژینا به این معنا نیست که جنبش و یا خیزش باید حتما« مبارزه ی مدنی مبارزه مسالمت آمیز» باشد و یا جنبشی از سوی زنان و به رهبری خودشان تا همراهی دیگر خلق های ایران را کسب کند؛ گرچه مساله ی به قتل رساندن ژینا دختر کرد( که نام «دختر ایران» به وی داده شد) و نقش زنان سقز در شعله ور کردن مبارزه با شعار «ژن، ژیان، ئازادی» اهمیت زیادی دارد اما:
 اولا شعله ور شدن مبارزه میان خلق های دربند صرفا به دلیل مبارزه ی زنان نبود بلکه به دلیل مساله ی ستم بر خلق های دربند هم بود( نگاه کنیم به جنبش خلق بلوچ که اولویت آن جنبش و خواست های زنان نبود)؛
و دوما مبارزه ی مسلحانه ی یک خلق به شرط این که از نظر سیاسی و فرهنگی، علیرغم برخی تضادهایش به ویژه از نظر داشتن موقعیت پیشرو با دیگر نقاط کشور که اجتناب ناپذیر است، در هماهنگی کلی با مبارزات سرتاسری طبقه ی کارگر و دیگر توده های زحمتکش باشد دیر یا زود می تواند اعتماد و همراهی دیگر خلق ها را کسب کرده و به نوبه ی خود به جنبش مسلحانه در میان آن خلق ها دامن بزند. نمونه ی مبارزه مسلحانه ی کوی امیرخیز و توده ی کارگران و زحمتکشان و بیچیزان تبریزی از نمونه های بارز تاریخی این همراهی است.  
از آنچه که گذشت می توان این گونه نتیجه گرفت که پیوند بین هر جنبش منطقه ای و جنبش سراسری بسیار مهم است و باید به وسیله ی حزب طبقه ی کارگر حزب کمونیست انقلابی که دست به مبارزه ی مسلحانه می زند و با تبلیغ و ترویج و سازماندهی، به پشتیبانی جنبش منطقه ای در سراسر کشور برخاست و هر چند که ممکن است جنبش در یک منطقه برای مدتی تنها و در انزوا بماند اما با وجود چنین تبلیغات و کار سیاسی و نظامی ای در مناطق دیگر و کسب پشتیبانی توده ای در نقاط دیگر، امکان ضربات کاری به وسیله ی دشمن به آن سلب می گردد و دشمن نمی تواند تمامی نیروها و یا بخش مهمی از نیروهایش را بر سرکوب جنبش منطقه ای بسیج کند. به این ترتیب امکان گسترش جنبش مسلحانه ی منطقه ای و تبدیل آن به جنبش سراسری بیش از پیش آماده می گردد.
حل تضادها از راه های گوناگون
این ها نکات کلی است و بیشتر گواه آن است که هر گونه جدایی جنبش یک خلق از دیگر مناطق خواه جدایی به دلیل خواست حق ملی جدایی و خواه جدایی به مثابه جدایی مبارزه در یک منطقه از دیگر مناطق از مبارزه ی سراسری طبقه ی کارگر و کشاورزان و تهیدستان و دیگر طبقات خلقی ایران نه به نفع آن خلق است و نه به نفع دیگر خلق های ایران.
 چنانکه اشاره کردیم شکل حل این دو مساله با یکدیگر فرق دارند. مساله ی نخستین یعنی جنبش آذربایجان باید با عقب انداختن حق جدایی ملی به پیش می رفت و در آن طبقه ی کارگر و ستمدیده گان خلق مبارز پیشرو- در اینجا خلق ترک - تلاش می کرد که وحدت خود را با جنبش طبقه ی کارگر و کشاورزان و ستمدیده گان ملت های دیگر حفظ کند و برای عمومی و سراسری کردن جنبش دموکراتیک خود عمل کند؛ این امر مانع مبارزه علیه ستم ملی و ابراز خواست های ملی نبوده است.
 و در جنبش دوم باید دست به یک کار سیاسی - فرهنگی همه جانبه زد و تبلیغات دروغین حکام مرتجع را تا آنجا که می توان افشا کرد و در عین حال با دقت و مراقبت مانع هر گونه تمایل جدایی طلبی در آن شرایط ویژه شد.
منطقه ی آزاد شده ی سرخ
جدا از مواردی که در بالا به آنها اشاره شد، باید در مورد شرایطی ویژه صحبت کنیم که امکان ایجاد منطقه ی آزاد شده سرخ در برخی بخش های ایران مثلا کردستان یا بلوچستان به وجود آید. امری که در شرایط کنونی جهان و جنبش در ایران و در این مناطق به سختی مقدور است، اما در صورت آغاز و تداوم جنگ خلق، به دلیل چرخش های متوالی شرایط و ایجاد وضعیت های نوین غیرممکن نیست.( در این مورد در ادامه ی مقالات بیشتر صحبت خواهیم کرد).
در چنین صورتی باید فرق بین مساله ی جدایی ملی با جدایی یک منطقه به عنوان منطقه ی سرخ را که در عین حال در آن منطقه یکی از خلق های ایران زندگی می کند تشخیص دهیم. در مساله ی نخست جدایی استراتژی است در حالی که در مساله ی دوم صحبت جدایی به هیچ وجه طرح نیست بلکه مساله جدایی یک منطقه ی سرخ از دیگر مناطق برای مدتی معین است.
امر مزبور مربوط می شود به شرایطی ویژه، یعنی شرایطی که پاکسازی منطقه از نیروهای نظامی حکومت مرتجع و برقراری حکومت منطقه ای جمهوری دموکراتیک خلق امکان پذیر می گردد. آنچه که مهم است وجود رهبری واحد طبقه ی کارگر و حزب کمونیست آن است. در چنین صورتی این حزب می تواند در حالی که جنبش ملی را با جنبش طبقاتی- دموکراتیک پیوند دهد در عین حال به وظایف خود در قبال تمامی خلق در مناطق دیگر عمل کرده و جنبش و منطقه ی سرخ را به مناطق دیگر گسترش دهد.
با توجه به این که ایجاد منطقه ی سرخ پایگاهی و یا منطقه ی آزاد شده گسترده در اوان جنگ خلق بسیار دشوار است و نباید به آن الویت داد، اما در صورتی که مجموع شرایط داخلی و خارجی برای آن به وجود آید نباید از ایجاد آن امتناع کرد. همچنین در صورتی که در نتیجه ی شرایطی ویژه برای دورانی ممکن و مقدور گردد که دو منطقه در کنار یکدیگر زندگی کنند، نباید از آن هراس داشت.
وضعیت مورد اشاره، شرایط و قوانین ویژه ی خود را دارد و در حالی که می تواند نزدیکی بیشتری به تجربه ی کردستان در دهه ی شصت داشته باشد، از هر دو مورد اشاره شده ی آذربایجان و کردستان متمایز است. این اقدام یک حزب کمونیست طبقه ی کارگر سراسری و یک ارتش انقلابی سرخ برای کسب قدرت سیاسی در سراسر کشور است. گرچه حتی در چنین مواردی از آنجا که امکان ایجاد چنین مناطقی در میان خلق های ایران به ویژه کرد و بلوچ بیشتر مقدور است باید توجه ویژه ای به مبارزه علیه ستم ملی و احیای حقوق ملی خلق ستمدیده کرد و جایگاهی مهم برای آن قائل شد و از سوی دیگر به مبارزه علیه مساله ی جدایی ملی دست زد. بدون مبارزه علیه ستم ملی در کنار ستم طبقاتی به اکثریت خلق در این منطقه به ویژه کارگران و کشاورزان و نیمه پرولتارها و خرده بورژوازی تهیدست شهر و روستا که اتکاء طبقاتی حزب کمونیست به آنهاست، جنگ خلق در این گونه مناطق نمی تواند پیش رود، چه برسد به این که پیروز گردد؛
و بدون مبارزه علیه جدایی طلبی نمی توان بین مبارزه این منطقه و خلقی که در آن زندگی می کند با دیگر مناطق و خلق های ایران پیوند برقرار کرد و مبارزه را تا پیروزی سراسری ادامه داد. زیرا مساله ی اخیر آتویی در دست ارتجاع برای برانگیختن حس ملی در دیگر مناطق ایران و منزوی کردن منطقه ی سرخ است.  
در بخش های بعدی این نوشته ما به طرح مسائل اساسی جنگ خلق در ایران می پردازیم.
هرمز دامان
نیمه ی دوم آبان 1404
یادداشت ها
1-   البته این که این جنبش ها در چنین دوران هایی به پیروزی های چشمگیری دست یافته اند صرفا به این مساله بر نمی گردد و مسائل دیگر اقتصادی و سیاسی و فرهنگی در بروز آن دخالت داشته اما شکی نیست که مساله مزبور یکی از مهم ترین مسائل بوده است.
2-    در این خصوص باید نقش امپریالیست ها را نیز در دامن زدن به جنگ عراق با ایران در نظر داشت که منجر به شکستن شکل تکامل مبارزه ی طبقاتی در ایران گشت و بنا به دلایل فراوان خدمات شایانی به استمرار و بقای جمهوری اسلامی کرد.

 

 

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر