چنانکه پیش بینی می شد و ما نیز در همان اوان جنگ تاکید کردیم تضادهای میان جناح ها و باندهای حاکم شدت گرفته و حملات آنها به یکدیگر افزایش یافته است.
یک سو روحانی و ظریف و افراد و جریان هایی که آنها را همراهی می کنند و سوی دیگر خامنه ای و باند هوادار وی در سپاه و نیروهای پایداری در مجلس و باند قالیباف.
شرایط کلی رشد تضادها
رشد این تضادها در شرایط کنونی و به ویژه انتقادات روحانی و ظریف جدا از مساله بازگشت تحریم ها و بدتر شدن وضعیت اقتصادی و امکان شورش های توده ای و به طور کلی در خطر بودن بقای نظام حکومتی کنونی، به این نیز بر می گردد که خامنه ای و باند پاسداران اش پس از جنگ دوازده روزه و ضربات وارده به آنها در موقعیت ضعیفی( شاید یکی از ضعیف ترین موقعیت های خود) قرار گرفته اند و از سوی دیگر مساله ی جانشینی خامنه ای مطرح است و باید مانع از سیر امور طبق خواست خامنه ای شد.
انتقادات روحانی و ظریف به سیاست های خامنه ای و شرکای پاسدار
روحانی و ظریف سیاست های خامنه ای و هسته ی مرکزی قدرت را نشانه گرفته اند و انتقادات خود را در زمینه های سیاست های داخلی و خارجی متوجه آن ها کرده اند. به همراه خامنه ای و سران سپاه، قالیباف رئیس مجلس خامنه ای نیز مورد حمله ی آنها واقع شده است.
موارد اساسی مورد بحث و نقد روحانی مواضع خامنه ای در امر توافقنامه ی برجام، دخالت سپاه در امور اقتصادی و به همراه نهادهای زیرنظر خامنه ای در دست گرفتن بیش از 60 درصد اقتصاد کشور، سیاست های جاه طلبانه ی خامنه ای و شرکای پاسدار در منطقه و پشتیبانی از گروه های نیابتی است.
همچنین روحانی و ظریف که رهبری باند طرفدار امپریالیست های غربی را در میان اصول گرایان میانه رو در دست دارند، تبعیت از امپریالیسم روسیه و شریک سیاسی اش چین را که سیاست خامنه ای و بخشی از سران پاسدار و جریان پایداری است مورد انتقاد قرار داده و به خامنه ای و هسته ی رهبری سپاه و باند هوادار امپریالیسم روسیه در جناح اصول گرایان و پاسداران تاخته اند.
سکوت نسبی کارگزاران و اصلاح طلبان حکومتی
در این جنگ درون حاکمیت در حال حاضر بیشتر روحانی و ظریف و برخی از افراد دیگر( این اواخر فائزه هاشمی که از به قتل رسیدن پدرش صحبت می کند) فعال بوده اند و دیگر جریان های درون حاکمیت از جمله چهره های سرشناس کارگزاران و اصلاح طلبان حکومتی( امثال خاتمی) تقریبا ساکت بوده و بیشتر نظاره گر این جدال گشته اند و این در حالی است که تقریبا آنچه روحانی و ظریف می گویند همان انتقاداتی است که بارها کارگزاران و اصلاح طلبان حکومتی به خامنه ای و سران پاسدار و هسته ی سخت قدرت وارد کرده اند.
این امر در مورد اصلاح طلبان غیر حکومتی نیز صادق است. آنها نیز در مورد جدال های اخیر سکوت کرده اند در حالی که انتقادات روحانی و افشاگری های وی در مورد سیاست های باند خامنه ای و دفتر رهبری و سران سپاه، حداقل بخشی از انتقادات آنها به حکومت را گرچه از موضع طبقاتی متفاوتی، تشکیل می دهد.
شیوه های مبارزه ی باندهای حاکم با یکدیگر- انتقادات روحانی و ظریف و تهدید به زندان و مرگ از سوی مخالفین آنها
اگر چه روحانی و ظریف صرفا انتقادات خود را در مورد سیاست های حاکم طرح کرده و می کنند در مقابل خامنه ای و هسته ی سخت قدرت( برخی از سران پاسدار و بخش مهمی از نماینده گان مجلس) کمتر به سیاست های مورد نظر روحانی و ظریف انتقاد کرده اند و به شدت به خودشان تاخته اند و آنها را به ناسزا گرفته اند و تهدید به مرگ کرده اند. رحیم صفوی یکی از سران پاسدار از« استخر فرح» صحبت می کند و امیر حسین ثابتی که از هوچی ترین بلندگوهای هسته مرکزی قدرت در مجلس است می گوید روحانی و ظریف باید محاکمه شوند و به جای شان که زندان است فرستاده شوند. قالیباف نیز که خود در مخالفت با جریان پایداری ها در مجلس وارد یک اتحاد با پزشکیان شده و دولت «وفاق ملی» نیز تا حدود زیادی متکی به اتحاد اصلاح طلبان حکومتی و جناح قالیباف است، اینک در چرخشی علیه روحانی و ظریف موضع گرفته و گفته است که این انتقادات مورد مخالفت دولت های روسیه و چین واقع شده است، که البته این سخنان وی با نقدهای تندی از جانب برخی از اصلاح طلبان حکومتی روبرو گردیده است.
به نظر می رسد چنین شیوه هایی از برخورد به روحانی و ظریف ( محاکمه و یا زندانی کردن و از آن بدتر ترور آنها) و به طور کلی حذف آنها در اوضاع فعلی که جدا از مسائل دیگر هر آن امکان برخاستن جنبش توده ای وجود دارد، بیش از آنکه به نفع خامنه ای و سران پاسدار باشد به ضررشان گردد.
علت این امر این است که روحانی و ظریف و کلا جریان عدالت و توسعه جزیی از اصول گرایان هستند و پشتیبانان زیادی در همین جناح دارند که گرچه ساکت هستند اما این صددرصد نخواهد بود که اگر اتفاقی برای روحانی و یا ظریف بیفتند ساکت بمانند. چه بسا اگر این دو کشته و یا به زندان انداخته شوند افرادی تندتر از این ها جایشان را بگیرند و مبارزه ی درونی را شدیدتر از گذشته ادامه دهند.
از سوی دیگر جریان روحانی - ظریف در سازمان های اطلاعاتی و سپاه نیرو و پشتیبان دارد. این نیروها گرچه احتمالا نقش اصلی را در بافت رهبری کنونی این سازمان ها ندارند اما خواه در همین رده رهبری و خواه در رده های دو و سوم هستند و چه بسا روحانی و ظریف به اتکای برخی از نیروهایی که خودشان و اصول گرایان حامی آنها در این سازمان ها دارند چنین بی محابا به سیاست های خامنه ای انتقاد می کنند. ( روحانی در هشت سال ریاست جمهوری اش بسیار با خامنه ای درافتاد و سیاست های مورد نظر او را به انتقاد گرفت کاری که خاتمی در بیشتر دوران هشت ساله ی ریاست جمهوری اش در این گستره نکرد). روشن است که وجود این نیروها می تواند همچون مانعی مقابل برخوردهای شدید خامنه ای و بخش هایی از رهبری سپاه که با او هستندعمل کند.
نفوذ امپریالیست های غربی در سپاه و سازمان های اطلاعاتی
افزون بر این ها نگاهی به ضربات هولناک وارد شده به دارودسته ی خامنه ای و سران سپاه در همان نخستین روزهای جنگ دوازده روزه که متکی به نفوذی های سازمان سیا، سازمان اطلاعات و امنیت انگلیس( ام آی 6) و موساد در دستگاه حاکم بود نشان می دهد که بخش مزبور علیرغم این که نقش اصلی را در بافت رهبری ندارد اما در برخی از موقعیت های کلیدی در سازمان های اطلاعاتی و سپاه نقش مهمی دارد.
در همین روزهای اخیر محمد رضا نقدی مشاور عالی فرمانده کل سپاه پاسداران که پیش از این دو تن از معاونان وی به جرم جاسوسی بازداشت شده و یکی از آنها اعدام شده بود، از سمت خود برکنار شد. اگر نقدی جاسوس بوده باشد خود نشاندهنده ی میزان نفوذ امپریالیست های غربی است و این که تا کجا رفته اند. وجود باندهای غربی در میان سران و کادرهای سپاه قطعا در بی پروایی روحانی و ظریف و شدت انتقادات آنها بی تاثیر نیست.
در هر صورت وجود باندهوادار امپریالیسم آمربکا و دیگر امپریالیست های غربی امکان پیشبرد برنامه های امپریالیسم روسیه و چین و نیز باندهای هوادار آنها و در راس شان باند خامنه ای و شرکای پاسدار را مشکل می کند.
بلاتکلیفی و ناتوانی در تصمیم گیری در باند خامنه ای و شرکای پاسدار
مساله ی دیگر این است که حکومت ولایت فقیه در حال حاضر در شرایطی به سر می برد که در کل خودش نیز نمی داند می خواهد چه کند. یعنی در یک بلاتکلیفی به سر می برد. بخشی مهمی از جناح و باندهای در قدرت خواهان عادی سازی روابط با امپریالیسم آمریکا و امپریالیست های غربی هستند و به طور کلی بخش هوادار امپریالیسم آمریکا جدا از جناح روحانی و ظریف کم نیستند و در مقابل جناح و باند هوادار امپریالیسم روسیه که در مقابل عادی سازی روابط با امپریالیست های غربی سنگ اندازی می کنند و ساز دیگری می زنند گر چه بخش مهم مقرهای کلیدی قدرت را در دست دارند اما مشکل که دایره ی نفوذ شان به اندازه ی جناح ها و باندهای هوادار امپریالیسم آمریکا و غرب باشد. به این ترتیب کشاکش مزبور و در حال حاضر نچربیدن زور ها و سیاست ها به یکدیگر موجب سردرگمی حکومت شده است. این ها در حالی است که دنبال کردن سیاست های پیشین به سبب فعال شدن مکانیسم ماشه و بازگشت تحریم ها مشکل شده است.
بالا رفتن سطح خواست های ترامپ
با ناتوانی فزاینده ی خامنه ای و سران سپاه در پیشبردن سیاست های پیشین ترامپ مداوما جلوتر می آید. این اواخر ترامپ یکی از مسائل مورد بحث در مذاکره ی احتمالی آینده را پذیرش دولت اسرائیل از جانب اش خامنه ای و حکومت ولایت فقیه عنوان کرده است. اگر حتی این گونه خواست های ترامپ را «به مرگ گرفتن برای به تب راضی شدن» بدانیم باز هم تردیدی نیست که سقف خواست ها برای رفع تحریم ها بالاتر رفته و هر چه باند خامنه ای و شرکای پاسدار دیرتر بجنبند شرایط مذاکره و توافق برای آنها سخت تر خواهد شد.
تلاش حکومتیان برای حفظ وحدت در مقابل جنبش توده ها
نکته ی دیگری که می توان در مورد عدم احتمال برخورد سخت خامنه ای و هسته ی مرکزی قدرت با روحانی و ظریف برشمرد این است که وجود این بخش ها در هیئت حاکمه امکانی برای کل آن فراهم می کند که بتواند در مقایل جنبش های توده ای متحدتر باشد و طیفی از تاکتیک های گوناگون را با جابجایی جناح ها و باندها در پیش بگیرد.
برای نمونه وجود پزشکیان در گروه اصلاح طلبان حکومتی توانست به خامنه ای کمک کند که بتواند مانور دهد و بخشی از توده ها را با پزشکیان همراه کند و این سان فضای بخشی از جامعه را تغییر دهد. گرچه این تغییر به این معنا نبود که این بخش با خامنه ای همراه شده است اما در عین حال بخش رای دهنده به پزشکیان حرکتی جدا از جنبش رادیکال شده و آماده شده برای خیزش های نوین را در پیش گرفت.
آینده این تضادها
با این حال شکی نیست که این تضادها علیرغم سازش های احتمالی به دلیل شرایط ویژه ی کنونی و از جمله جنبش توده ای آماده ی برخاستن، از یک سو گستره و ژرفای بیشتری یافته و از سوی دیگر شدیدتر و مهلک تر خواهد شد و موجب تجزیه های هر چه بیشتری درون جناح ها و باندهای حاکم خواهد گشت.
نگاهی به گذشته نشان می دهد که تداوم تضادها نه تنها منجر به حل نهایی آنها و وحدت و انسجام میان جناح ها و باندهای حاکم نشده بلکه برعکس طبقه ی حاکم را تکه تکه تر کرده است. امری که بی تردید به نفع طبقه ی کارگر و جنبش انقلابی است.
طبقه ی کارگر و جنبش انقلابی – دموکراتیک و تضادهای میان جناح ها و باندهای حاکم
آنجا که صحبت از نفوذ این جناح ها و از جمله جناح روحانی - ظریف که در دوره ی هشت ساله ی ریاست جمهوری روحانی امتحان خود را پس داده اند، در میان کارگران و کشاورزان و طبقات میانی خلق باشد روشن است که هیچ کدام از این جناح ها نفوذی ندارند و توده های مردم از کل حکومت متنفرند و تمامی آنها را ایجاد کننده ی وضع فلاکت بار کنونی می دانند. از این رو از نظر طبقه ی کارگر و کشاورزان و توده ها تنها جایگزین این حکومت می تواند یک جمهوری دموکراتیک انقلابی باشد و نه این که یک عده بروند و عده ی دیگری بیایند اما حکومت ولایت فقیه و جمهوری اسلامی سر جایش باقی بماند.
با این حال شدت گرفتن تضادهای میان باندها و جناح های حاکم به نفع جنبش طبقه ی کارگر و کلا جنبش دموکراتیک - انقلابی جاری و پیشرفت آن است. هر چقدر این تضادها بیشتر و شدیدتر باشد شرایط سرکوب متحدانه ی جنبش توده ای از جانب آنها کمتر می شود. این میان نوک تیز حمله ی ما کماکان باید خامنه ای و باند روسی- چینی باشد و به این دلیل که اولا این باند است که مقرهای اصلی و مهم قدرت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی را در دست دارد و دوما در حال حاضر مانع عمده ی هر گونه تحول انقلابی و مترقی در کشور می باشد.
x