سوم مهر 1404
دوستان
عزیزان دل
همراهانم
درود بر
ایراندرود بر آزادی
نوشتن این چند خط شاید سختترین کاری باشد که تا امروز انجام دادهام، نه بهخاطر ترس از زندان، که بهخاطر دل کندن از شما، از فرزندم، از آنچه برایش جنگیدم، و از این زندگی که پر از درد، اما پر از شرافت بود.
من زنی تنها مادری سرپرست خانواده حالا باید خودم را برای گذراندن سه سال زندان معرفی کنم تنها جرمم ایستادن کنار حقیقت بود جرم من بیگناهی بود
در این راه عزیزترینهای دلم را از دست دادم. برادرم را اعدام کردند چون نمیخواست دروغ را بپذیرد.
خواهرم در غربت در تنهایی و استرس، خاموش شد.
و من ماندم، زخمی اما پابرجا
اکنون که باید بروم میخواهم از همهتان حلالیت بطلبم اگر در این مسیر باری بر دوشتان گذاشتم اگر نتوانستم آنطور که باید و شاید باشم مرا ببخشید. من با قلبی آرام میروم چون میدانم خاموش نماندم چون وجدانم آسوده است.
این زندان جسمم را در بر خواهد گرفت اما روحم آزاد است. من را به یاد داشته باشید نه بهعنوان کسی که شکست خورد، که بهعنوان زنی که ایستاد.
تا دیدار دوباره
رعنا کورکور خواهر جاوید نامان مجاهد و نگار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر