۱۳۹۶ تیر ۹, جمعه

چرخش های تکراری و تغییرات در اوضاع سیاسی ایران(3)

چرخش های تکراری و تغییرات در اوضاع سیاسی ایران(3)

با تجدیدنظر در مرداد 96

 برنامه های احتمالی خامنه ای در تقابل با جناح روحانی
سرانجام پروژه «آتش به اختیار» خامنه ای «کلید» خورد و در یکی از مهمترین اقدامات آغازین خود در روز قدس پروژه «بنی صدری کردن» اوضاع را با روحانی و شعار «روحانی - بنی صدر پیوندتان مبارک» آغاز کرد.
پیداست که خامنه ای شکست در انتخابات را بر نمیتابد. وی پیش از انتخابات، تمامی کوشش خود را صرف دعوت از مردم برای شرکت در انتخابات کرد( و این نخستین برنامه وی بود) و با توجه به اینکه به احتمال نزدیک به یقین(شاید هم صدرصد) خود و جناحش را پیروز انتخابات میدانست (1) با انتخاب رفتار کجدار و مریز با روحانی، تا حدودی اجازه داد که باصطلاح وی«هر چه دل تنگش میخواهد بگوید». اما پس از شکست کاندید وی در انتخابات، برنامه های پس از انتخابات خود را با یک سلسله حملات پی درپی به دولت آغازکرد. اینک زمانی شده بود که هر چه خامنه ای میخواهد بگوید، بگوید.
 هدف استراتژیک خامنه ای، دفتر و دستک، کمیته ی امنیتی و جناح  کهنه پرست و مشروعه چی سرمایه داران انحصار طلب- بوروکرات گرد آمده پیرامون وی در این مرحله، زمینگیر کردن دولت روحانی و نشان دادن ناتوانی و ناکارایی وی در اجرای شعارها و برنامه های انتخاباتی اش، و در حدودی گسترده تر ناامید کردن مردم است که تا حدودی چشم امید(گرچه نه چندان زیاد) به روحانی دارند.
 سه نوع فرجام برای این نوع اقدامات میتوان پیش بینی کرد.1- شرایط دولت روحانی در چهار سال آینده به گونه ای در آید که مردم از انتخاب خود ناامید شوند و به انفعال سیاسی بیفتند و در نهایت کار را به خامنه ای و عمالش واگذار کنند.2- زیر فشارهای همه جانبه خامنه ای و عمالش دولت روحانی مجبور به استعفا شود.3- دولت روحانی با کودتا سرنگون شود.
هرکدام از این سیاستها بوسیله اقدامات معینی که روحانی را به جهت معینی سوق میدهد، اجرا خواهد شد؛ و پیروز نشدن خامنه ای در هر کدام از این برنامه ها، که میتواند هم به سبب مقاومت ومبارزه لایه های و طیف های گوناگون جناح روحانی وگسترش مراکز درگیری و تقابل(2) و هم به سبب رشد بیشتر جنبش مبارزاتی توده ها رخ دهد، خامنه ای و سپاه را جری تر خواهد کرد و آنان را به پروژه بعدی و اقدامات اجرایی آن سوق خواهد داد.
البته اقداماتی که در مورد برنامه نخست اجرا میشود، چندان با اقداماتی که در دو دوره ریاست جمهوری خاتمی و دوره پیشین ریاست جمهوری روحانی انجام شد، تفاوتی نخواهد داشت و احتمالا تغییرات عجیبی و غیر منتظره ای صورت نخواهد گرفت. اما برای تبدیل پروژه نخست به پروژه دوم و یا سوم نیاز به اقدامات شدیدتر و همه جانبه تری است.(یکی از مهمترین اقداماتی که ممکن است در دوره اجرای پروژه ی دوم اتفاق بیفتد، ترور برخی از موثرترین چهره های این جریانات است. این امری است که همواره  از جانب باند خامنه ای صورت گرفته و جدای از ترور افراد متعلق به جریانهای مترقی و انقلابی برخی از چهره های اساسی جناح مقابل را مجبور کرده اند به ذلت بیفتند  و یا  حذف فیزیکی کرده اند). در مورد اجرای پروژه سوم- اگر چنانچه کار به آنجا بکشد که اگر و اماهایش زیاد است- خامنه ای نمیتواند روی مجلس حساب کند. زیرا برخلاف دوره بنی صدر، مجلس در دست خامنه ای نیست که حکم «عدم کفایت ریاست جمهوری» را از آن درخواست کند. اما در مقابل خامنه ای نیروهای مسلح، بویژه سپاه را دارد و اگر که حتی بخشهایی از ارتش از برنامه ی کودتای وی پیروی نکنند، وی خواهد توانست بوسیله سپاه  امر خود را در کوتاهترین زمان ممکن صورت دهد.
بنی صدر یا بهشتی
واکنشهای فوری جریان روحانی به پروژه «بنی صدری کردن اوضاع» مانند کردن وی به بهشتی است. و باصطلاح پاتک آنها این است که خیر روحانی بنی صدر نیست، بلکه بهشتی است. اما همانگونه که مقایسه روحانی با بنی صدر درست نیست: نه در جایگاه طبقاتی و برنامه های سیاسی- فرهنگی و اقتصادی آنها (بنی صدربه بورژوازی ملی تعلق داشت، اما روحانی و اصلاح طلبان در مقابل ملی ها و ملی - مذهبی ها موضع دارند. گرچه آنرا برجسته و عمده نمیکنند) و نه در شرایط آن روزگار و اوضاع کنونی، خواه از نظر وضع حکومتگران و چگونگی تقسیم قدرت میان آنها، خواه از نظر وضع ذهنی و عینی توده های مردم، مقایسه روحانی با بهشتی از آن موضع و دیدگاههایی که این حضرات در پی آنند، نیز درست نیست.
 بهشتی در دوران خود رهبر حزب جمهوری اسلامی بود و این حزب رهبری همین جناحی را به عهده داشت که تمایل به حکومت مذهبی تمام عیار و انحصار طلبی سیاسی- اقتصادی داشت؛ جریانی که طالقانی بسوی جدا شدن از آنها و افشای فعالیتهای انحصار طلبانه، مشروعه گرانه و ارتجاعی آنها رفت و جانش را نیز بر سر اینکار گذاشت. البته از این حزب بسیاری جدا شدند و مواضعشان به مرور و از جنبه هایی معین و در حد و حدود معینی تغییرکرد(مانند خود موسوی که اکنون در زندان خانگی به سر میبرد. گرچه بیشتر اینها نه دموکرات شدند و نه حتی لیبرال) اما نام و عمل بهشتی، و در کنار وی باهنر، رفسنجانی و همین خامنه ای(که همگی از سران برقراری این نظام مذهبی ارتجاعی بودند) در راست و ریست کردن راههای پیش روی این جریان ارتجاعی مذهبی  و استوار کردن چارچوب های آن غیر قابل انکار است. اگر حضرات تئوریزه کنندگان این خط،  زیر بال و پر برخی از نزدیکان بهشتی پنهان میشوند که گویا وی در مورد آزدایهای دینی و فرهنگی خیلی خشک نبوده، این چندان کمکی به آنها نمیکند. زیرا در ایران و در آن زمان که زمانی بسیار مهم و تعیین کننده بود، بهشتی و حزب جمهوری اسلامیش در کنار خمینی بر علیه تمامی آزادیهای سیاسی و فرهنگی موضع گرفت و ستیز کرد. امری که ظاهرا روحانی و جناحش مایل به چیزی شبیه به آن نیست و در مقابل،  از حدودی از آزادیهای اجتماعی و فرهنگی (در حدی که در زمان شاه سابق مجاز بود و این حکومت آنرا نیز از مردم دریغ کرده است) دفاع میکند. در واقع، این توده های مردم بودند که از بهشتی نفرت پیدا کردند و بخش هایی از آنها در تقابل طالقانی و بهشتی، جانب طالقانی و در تقابل بنی صدر با بهشتی جانب بنی صدر را گرفتند.
احمدی نژاد و شکستن برخی خطوط قرمز    
همچنین در جدال با جناح خامنه ای،  گویا حضرات اصلاح طلبان و اعتدالیون در برخی موارد رفتارهایی مانند انچه  احمدی نژاد انجام داد، پیشه کرده اند. حکومت اسلامی تولید کننده ی انواع و اقسام اشخاص عجیب و غریب است. در اینجا و در این حکومت، گاه تضادهای درون افراد و در اعمالشان چنان به قطبیت میگراید که تعجب را بر میانگیزد. تردیدی نیست که احمدی نژاد  یک جانی، یک شیاد و کلاهبردار متقلب و دزد بزرگ بوده و هست. اما احمدی نژاد در دورانی که رئیس جمهوری بود و همچنین پس از دوران ریاست جمهوری تا همین انتخابات اخیر تقابلهایی با جناحی که نمک خورده اشان بود و هم آنان وی را بر سرکار آورده بودند(هم 84 و هم 88) انجام داد، که ظاهر مورد توجه همه ی جناح های درگیر در حکومت و نیز لایه هایی از مردم، که برخی از آنها نسبت به وی توهم دارند و ریاکاری ها و سالوسی های وی را تشخیص نمیدهند،  قرار گرفت. یکی اینکه پس از دخالت خامنه ای در کار  و بار وزیر اطلاعات، به عنوان اعتراض به خامنه ای خود را مدتی خانه نشین کرد و باصطلاح قبح ایستادن در مقابل وی را شکست. دوم، ناسپاسی را به اوج رساند و از برادارن پاسدارش که وی را رئیس جمهور کرده بودند با نام «برادران قاچاقچی» نام برد.(3) سوم، هر از چندگاهی «بگم بگم» راه انداخت و در این گیرودار برخی کارهای برادر لاریجانی را افشاء کرد و او را نزد یکی از برادرهایش( رئیس قوه قضاییه) فرستاد تا از وی دفاع کند. چهارم، هنگامی که خامنه ای با کاندید شدن وی برای ریاست جمهوری موافقت نکرد یکی دو سخنرانی کرد و وی را خطاب قرار داده و صراحتا گفت که« تو چکاره هستی» و بالاخره در یکی از آخرین دهن کجی های خود به خامنه ای و مورد ریشخند قرار دادن وی، به همراه یار غارش بقایی به سراغ صندوق رای رفت و  بقایی رای خود را که نام احمدی نژاد برآن نوشته بود در صندوق انداخت.
 البته خامنه ای هم بیکار ننشست و به گروه حزب الهی اش دستور داد تا وی را ادب کنند و چنان ادب کنند که بداند اگراز این خطاها تکرار کرد، ممکن است ترور شود.
 برگ های برنده احمدی نژاد برای رای آوردن در انتخابات نیز همین ها بود و خامنه ای هم درست بخاطر این نکات اورا از کاندید شدن منع کرد. اگر احمدی نژاد در انتخابات شرکت میکرد و لایه هایی از مردم هم به وی رای میدادند، عمده دلیل این رای ها میتوانست این باشد که این لایه ها فکر کنند احمدی نژاد میتواند مقابل خامنه ای بایستد.
 اما احمدی نژاد چه آسی در دست داشته و دارد که اینکارها را کرده و میکند و ظاهرا چندان ترسی هم از سرانجام کار ندارد. میتوان دلایل گوناگونی برای آن شمرد. یکی اینکه بهر حال هنوز در همان جناح است و باصطلاح از اعضای خانواده(شاید بچه های بد خانواده) شمرده میشود. دوم اینکه پایه هایی در بخش هایی  از جناح راست دارد. سوم اینکه خودش و جریانش(هم به آن دلایل که گفتیم و هم ژست های ضد امپریالیستی وی) هنوز میتوانند بخشهایی از مردم را بسیج کنند. و چهارم اینکه وی به اصطلاح به جناح خودش رودست زده و بسی از پرونده های طبقه بندی شده رابرای روز مبادا در اختیار خود گرفته است. و ظاهرا جناح خامنه ای را تهدید کرده که اگر وضعی ناگوار برای وی پیش آید، این پرونده ها را که پرونده تقلبهای 84 و 88  نیز درمیان آنهاست، رو میکند و...
اینک نیز روحانی  سخنرانی هایی همچون احمدی نژاد میکند و بطور غیر مستقیم  خامنه ای را خطاب قرار داده و میگوید که« تو کیستی که برای همه میخواهی تکلیف تعیین کنی»، و اگر نگوییم به اصطلاح به سیم آخر زده، اما اندکی زبان صریحتر و در قبال خامنه ای و ولی فقیه آینده اش در پیش گرفته است و نقش مردم را در انتخاب ولی فقیه برجسته کرده است.               
تضاد میان جناح ها و جنبش توده ها
بطور کلی، بیشتر مردمی  که در انتخابات شرکت کردند این تصور را داشتند که با رای خود به روحانی، در واقع جناحی را تقویت کرده اند که بودن وی در قدرت این امکان را ایجاد میکند که حداقل و تا حدودی برخی از خواستهای بسیار ابتدایی به گونه ای «خاموش»(تفریحات اجتماعی، «بدحجابی»، برخی امور فرهنگی، تداوم برخی روزنامه ها) جامه عمل پوشانده شود و یا حداقل فشار جناح خامنه ای در این زمینه ها به مردم، نتواند آن برد موثری را کسب کند که در زمان مثلا احمدی نژاد میتوانست کسب کند. جناح  روحانی هم تا حدودی به همین رای ها و بر آمدها و تحرک ها و پشتوانه کردن آنها در تقابل با جناح مقابل انحصار طلب و نیز گوشه چشمی به امپریالیستها برای اعتماد و اتکا  بخودشان، نیاز شدید داشته و دارد.
روشن است که از جهات معینی، تضاد و جدال میان جناح های حاکم، تداوم و شدت گرفتن آنها و نیز از پرده برون افتادن بسیاری از دزدیها، فسادها، جنایاتها و کلا «اسرار» این نظام به نفع جنبش توده ها است و تقدس دروغین مذهبی رژیم در نزد توده های بیشتری فرو میریزد و شرایط را برای تقابل رودروی طبقات مختلف مردم با آنها بیشتر آماده میکند.
از سوی دیگر خود این تضاد و جدال(که گریز ناپذیر است و ریشه های آن اقتصادی- سیاسی است) همه جانبه شدن آن، گسترش دامنه آن به تمامی جناح ها، و پاره پاره شدن حکومتگران و در نتیجه عدم تسلط کامل جناح خامنه ای بر تمامی شئون، نیز بخودی خود اجازه نمیدهد  که وضع کنونی به خاموشی کامل و گورستان شدن ایران تبدیل شود.
اما نکته ای که در نظر گرفته نمیشود این است که رای دادن مردم به این جناح، هرگاه طی چهار سال با سازشکاری های این جناح با جناح خامنه ای و زمینگیر شدن دولت و خلاصه محدود و در «حصر» شدن کامل دولت و برنامه هایش تداوم پیدا کند، تاثیرات مخربی بروی روحیه ی توده های رای دهنده  گذاشته و آنها را به مرور به وضع انفعال میاندازد و به بی تفاوتی سیاسی میکشاند. این وضعی است که در امتداد و بویژه در پایان دوره ریاست جمهوری خاتمی پیش آمد و در صورتی که جناح خامنه ای استراتژی محدود کردن و در «حصر» نگاه داشتن دولت روحانی را در چهار سال آینده دنبال کند و تمامی برنامه های اصلی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی وی را در عمل با شکست روبرو نماید، دوباره پیش خواهد آمد. مردم اعتماد نصف و نیمه خود را به روحانی را بطور اساسی از دست خواهند داد و در وضع انفعال قرار خواهندگرفت و اینکه در چنین زمانی دوباره اشخاصی مانند احمدی نژاد و رئیسی از کیسه ی جناح خامنه ای در آید،  و مردم هم خیلی واکنش غریبی نشان ندهند، چندان دور از انتظار نیست.(4)
اما در چنین مواردی، تحریم نقشی برعکس  داشته و دارد. یعنی بین توده ها و جناح اصلی حاکم انحصار طلب خط و مرز روشنی ترسیم میکند و همچنین خط مترقی و انقلابی را در مقابل خط سازشکارانه ی جناح اصلاح طلب و اعتدالی خواهد گذاشت و این جریان را به عقب  خواهد راند. تحریم نه  توده ها را به انفعال در جنبش های خود خواهد کشاند و نه به بی تفاوتی. آنچه در عمل نتیجه آن خواهد بود، خالی کردن زیر پای نظام، ایجاد شکاف بیشتر، گسترده تر و عمیق تر میان طبقات مترقی و انقلابی و نظام استبدادی و ایجاد زمینه برای  یک نوع تقابل و رویارویی جدی تر است که تحت شرایط معین میتواند با واسطه ی تکامل حرکت ها و جنبش های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی هر کدام از طبقات خلقی و تبدیل آنها به جنبش  تمام عیار متحد و سیاسی تمامی خلق پدید آید. در چنین اوضاع و احوالی، گشایش و گسستی نوین در اوضاع سیاسی رخ میدهد و راه برای فعالیتهای و اقدامات انقلابی رادیکالتر طبقه کارگر و دیگر طبقات انقلابی و مترقی و  پیشگامان آنها آماده می گردد.
با این همه، نگاهی به وضع فعلی مبارزه ی طبقات بویژه کارگران و طبقات زحمتکش تحت استثمار و ستم نشان از گسترده شدن کمی و تا حدودی کیفی این مبارزات  نسبت به سالهای نخستین دوره انتخاب خاتمی به عنوان رئیس جمهور دارد. گرچه در آن زمان، 8 سال جنگ و پس از آن تبعیت رفسنجانی از سیاستهای صندوق بین المللی و بانک جهانی و سیاستهای آزادی سازی های اقتصادی وی، وضع اقتصادی طبقه کارگر و زحمتکشان را خراب کرده بود، اما فشار حکومت استبدادی مذهبی در حوزه مسائل سیاسی و فرهنگی شدیدتر و عمده تر بود و این مسائل در اولویت بیشتری قرار داشت و یا حداقل  میتوانست کانال و مجرای ورود به طرح مسائل اقتصادی شود. اینک به این مسائل، با واسطه ی تداوم بحران عمیق اقتصادی، خواستهای صنفی در ابعادی بسیار گسترده افزوده شده است. در نتیجه وخامت اوضاع اقتصادی و در صورتی که راه برون رفتی از آن ایجاد نشود، این مبارزات گسترده تر، همه جانبه تر و عمیق تر خواهد شد.   
ادامه دارد.

هرمز دامان
تیرماه 96
یادداشتها
1-    برآورد کلی خامنه ای و جناحش که بر پایه گزارشهای غلو آمیز از توازن نیروها و وضع آرای رئیسی استوار بود، پیروزی رئیسی بود. امری که در نتیجه اشتباه در تحلیل وضع ذهنی مردم و نیز شرکت بیشتر مردم در انتخابات، کاملا غلط از کار در آمد. گویا اختلاف آرای روحانی و رئیسی که عجالتا برای اجرای برخی برنامه در آینده باید در آب نمک خوابانده شود، آن چنان زیاد بود که خامنه ای مجبور شد دست به دامان روحانی شود و تقاضای  خویش مبنی بر افزودن 5 میلیون رای در آرای رئیسی را بنمایند(امری که اخیرا حجاریان آنرا آشکارکرده است)یعنی تقلب محض . و روحانی دست و دلباز و سازشکار که گمان میکند با این گشاده دستی ها جریان مقابل به سر عقل میآید، نیز با آن موافقت کرد. این چنین سازشهایی از جانب روحانی و چه بسا بسیار بدتر از آن، همچون گذشته، در آینده نیز صورت خواهد گرفت. گویا وی نیز سیاست کجدار و مریزی را در قبال جریان انحصار طلب پیشه کرده و با پیشروی و عقب نشینی های ممتد، تلاش میکند آنها را «سر عقل بیاورد» و بخشی از آنها را منفرد کرده و مابقی را با سیاستهای خود همراه کند.
2-    ظاهرا یکی از مهمترین راهکارهای دولت روحانی و جناح اصلاح طلب و اعتدالی برای مبارزه با جناح مقابل، گسترش مراکز درگیری و افراد درگیر بوده است؛ یعنی برداشتن فشار از روی شخص واحد و تقسیم فشار بروی اشخاص مختلف  دارای موقعیت دولتی و مجلسی و یا نافذ در میان لایه های و طیف هایی از مردم. از نخستین حرکت روحانی در دوره انتخابات که معاون خود اسحاق جهانگیری را نیز با خود به انتخابات آورد، گرفته تا سخنرانی های دیگر افراد دارای موقعیتهای دولتی و نیز افرادی در مجلس مانند مطهری و... این تقسیم فشار در عین حال تقسیم مراکز واکنش و حمله، و در زمینه های مختلف  سیاسی، فرهنگی و اقتصادی به جناح خامنه ای میباشد. از دیدگاه اینان، هرچه این تقسیم فشارها و این مراکز واکنش و حمله بیشتر شود و در این حملات تا حدودی و بر برخی خواستهای مردم متمرکز و پیگیر شوند، این احتمال که برنامه های نیروی جناح خامنه ای نتواند روی فرد معینی (و احیانا ترور و حذف وی) و یا مراکز معینی متمرکز شود، بیشتر است؛ و نیز این امکان که در این جناح اشخاص با نفوذ بیشتری در میان مردم پدید آید، و لذا پروژه ی حذف فیزیکی افراد با نفوذ از جانب جناح خامنه ای را به شکست بکشانند، بیشتر میباشد.
3-    به نظر میرسد که هر کس رئیس جمهور میشود از چیزهایی سر در میآورد که تا در این موقعیت قرار نگیرد از آنها سر در نمیآورد. حقیقت آنست که رئیس جمهور و دولت در ایران یک مقام بی ارزش تشریفاتی است؛ برخلاف آنچه رفسنجانی در پی آن بود و میخواست ولایت فقیه را مقامی تشریفاتی کند. مقام اصلی و همه کاره ی مملکت، خامنه ای و دوربری هاش در دفتر رهبری و سپاه پاسداران و برخی از مهمترین انحصارات مانند بنیاد مستضعفان،بنیادشهید  و آستان قدس رضوی و غیره هستند. هر کس که در مقام رئیس جمهور قرار میگیرد، متوجه میشود که کاره ای نیست و باید از دولت پس پرده و پنهان (یا دولت دارای قدرت واقعی) که ولی فقیه و رئیس جمهور و رئیس مجلس و رئیس قوه قضاییه اش شخص واحدی است و البته باضافه ارگانهای مسلح وی، تبعیت مطلق کند. زیرا همه قدرت اقتصادی و نظامی در دست اینهاست. وقتی صدای ریاکاری همچون احمدی نژاد در میاید و او از فردی مطیع جناحی که نمکش را خورده بود، به یک یاغی تمام عیارعلیه  خامنه ای تبدیل میشود، باید پس پرده چیزهای زیادی نهفته باشد.
4-    البته اینها در صورتی است که شرایط خارجی و سیاستهای امپریالیستهای و سگ های زنجیریشان در منطقه(عربستان و کشورهایی در منطقه که دنباله رو سیاستهای این کشور هستند) نسبت به آنچه تا کنون بوده تغییر اساسی نکند. یعنی خواست کلی تغییر رژیم در ایران به وسیله جنگ را در دستور کار قرار ندهند و احیانا این عبارت حکام عربستان که میخواهند جنگ را به داخل ایران بکشانند شکل همه  جانبه ی عملی نیابد؛ و تنها به عقب راندن دایره نفوذ جناح خامنه ای و پاسدارانش و محدود کردن دایره تحرک آنها به داخل مرزهای ایران بسنده کنند. زیرا چنانچه این برنامه های امپریالیستی عملی گردد، وضع پیچیدگی زیادی کسب خواهد کرد که پیش بینی قطعی نتایج آن در حال حاضر شدنی نیست.
     

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر