۱۳۹۴ اسفند ۲۸, جمعه

تراژدی و مضحکه ی جمهوری اسلامی(10) تضاد میان مردم و هیئت حاکمه جمهوری اسلامی(ادامه)


تراژدی و مضحکه ی جمهوری اسلامی(10)
 
تضاد میان مردم و هیئت حاکمه جمهوری اسلامی(ادامه)
 
خلق های ایران
فشاری که استبداد حکومت اسلامی به مدد تمامی ابزارهای سرکوب گر خود و در تمامی جوانب و به تمامی طبقات و قشرها و گروههای خلق فارس وارد میکند، به میزان چندین برابر و در مرزهایی باور نکردنی به خلقهای تحت ستم ایران وارد میکند؛ و این بیش از همه و بویژه در مورد خلقهای محروم کرد، عرب و بلوچ راست در میاید.  
هر استبداد و هر فشاری در مبارزات طبقاتی حد و مرزی دارد که با توجه به شرایط و نیروهای طبقات درگیر در مبارزه تعیین میشود. حکومت اسلامی قادر نیست آن استبداد و فشاری را که در سالهای پس از 60 به طبقات مختلف خلقی وارد میکرد، اینک به همان سان وارد کند. زیرا نه این حکومت آن حکومت تا حدودی یکدست است و نه این مردم آن مردمند که هاله ای از ابهام بر دیدگاههای آنها نسبت به این حکومت و «اسلام»ادعایی آن یعنی «اسلام مستضعفبین» و «اسلام ضد مستکبران»  حاکم بود.
اما آنچه این استبداد مذهبی بواسطه مرزهای معین هر نوع فشار که بوسیله واقعیت های مبارزه طبقاتی کنترل میشود، نمیتواند بر سر خلق فارس در بیاورد- و چنانچه چنین نوع فشاری وارد کند، وضع خود را بمراتب بدتر خواهد کرد،- به یکباره بر سر دیگر خلقهای ایران در میآورد. اینجا و میان این خلقها آنچه رژیم در میان فارس ها انجام نمیدهد، بصورتی دهشتناک و با سلب هر گونه حقوقی از آنان انجام میدهد. گویا مرزهای استبداد و کنترل میتواند در مورد آنها بکرات کش بیاید.
 این است که جدای از تمامی فشارهایی که بوسیله دستگاههای سرکوب گر رژیم، سازمانهای اطلاعاتی رسمی و «غیر رسمی»، سپاه و ارتش، دادگاههای ارتجاعی و دستگاه عریض و طویل فرهنگی - سیاسی بر سر این تمامی خلقهای ایران و از جمله فارس وارد میشود، اینجا ما با فشارها و استبدادی ویژه روبروییم. از نظر حکومت اسلامی، این خلقها که در عقب مانده ترین مناطق ایران زندگی میکنند، (البته بجز خلق عرب که گر چه در یکی از پیشرفته ترین بخش های ایران زندگی میکند، خود در شرایط عقب ماندگی و بی حقوقی مطلق قرار داده شده است) میتوانند تا مرز بی حقوقی مطلق عقب رانده شوند.
در دوران کنونی، نقطه مرکزی این استبداد اعدام گسترده جوانان مبارز این خلقها است.اعدام جوانان کرد، عرب و بلوچ هر از چندگاهی در فضای ایران طنین میاندازد و هرگز قطع نمیشود. همیشه عده ای جوان مبارز به جرمهای سیاسی و یا مذهبی در زندان های کردستان ، خوزستان و بلوچستان هستند که منتظر گرفتن حکم و یا اجرای حکم اعدام خود میباشند و در هر بزنگاهی و هر آنگاه که رژیم برای ترساندن مردم نیاز به اعدام جوانان پیداد میکند، یا احکام اعدام برای آنها صادر میکند و یا این جوانان را از گوشه های زندان بیرون میآورد و به جوخه های اعدام میسپارد.
در حقیقت رژیم با این اعدام ها اهداف دوگانه ای را دنبال میکند و باصطلاح با یک تیر دو نشان میزند. از یکسو هدف اساسی این اعدام ها، کنترل این خلقها، ندادن اجازه به آنها برای هر گونه شور وشوق مبارزه برای کسب حقوق راستین خود و راندن آنها بسوی تمکین مطلق به رژیم مستبد مذهبی است. از سوی دیگر این کشتارها با هدف ترساندن خلق فارس انجام میگیرد. از آنجا که چنین کشتارها و در چنین ابعادی در میان فارس ها امکان پذیر نیست، رژیم برای ترساندن و خاموش کردن شور وشوق مبارزه در میان طبقات خلقی فارسها، دست به اعدام گسترده در میان خلقهای دیگر ایران میزند.
این وظیفه ای بس مهم برای خلق فارس و در قلب آن طبقه کارگر فارس است که علیه هرگونه ستمی بر دیگر خلقها  به مبارزه دست زند و برای آنها  و در تمامی جوانب حق تعیین سرنوشت خود را طالب شود.
 
مذاهب دیگر
 حکومت اسلامی که خود شیعه مذهب است، هیچ گروه مذهبی دیگری را بر نمی تابد.  تمایل اساسی استبداد این رژیم به گسترش اسلام و شیعه به عنوان دین و مذهب اصلی و تنها دین و مذهب است. تضاد اساسی دینی آن نخست با دین مسیحیت و تضاد اساسی مذهبی آن درون اسلام نیز در درجه نخست با مسلمانان سنی مذهب است. پیروان مذهب بهایی نیز که از نظر اینان رهبر آنها یعنی باب خود را پیامبر خوانده که دیگر جای خود را دارند. استبداد حکومت اسلامی شیعه، اینجا به تنگ نظرانه ترین ابعاد خود میرسد. پیروان دیگرادیان و دیگر مذهبان حق زیست ندارند، مگر آنکه آماده باشند گردن به «اولایی» و«ملکوتی» بودن اسلام و شیعه واین والامقامان مذهبی بگذارند و هر گونه ستم و تحقیری را که از جانب اسلامیان شیعه مذهب، بر آنها روا میشود، بپذیرند. در واقع هیچ  ستم و تحقیری وجود نداشته که  از جانب حکومت اسلامی نسبت به دینها و مذاهب  دیگربویژه سنی ها و بهایی ها انجام نشده باشد. این استبداد از بازداشت و زندان های طویل گرفته و تا اعدام پیروان ادیان و مذاهب دیگراز جمله مسیحیان، سنی مذهبان و بهاییان را شامل میشود.
ستم بر خلقهای ایران نیز تنها شکل ستم  ملی ندارد- گرچه این اصلی ترین شکل ستم بر آنهاست- بلکه ستمی است ملی و مذهبی. بیشتر دگر مذهبی های ایران بویژه سنی مذهبان در میان خلقهای ایران بویژه کردها و بلوچها هستند. و حکومت اسلامی شیعه مذهب، که همه را به فتنه گری علیه خود متهم میکند روزی نیست که دست به فتنه ای در میان این خلقها و تحقیر اعتقادات آنها نزند. بسیاری از رهبران مذهبی سنی ها که اینک بویژه در میان خلق بلوچ از حقوق خود دفاع میکنند، در معرض بدترین تحقیرها و بی احترامی ها و نهایتا محدودیت ها و همچنانکه که گفتیم بازداشت، شلاق، زندان و اعدام هستند.
اما علیرغم خواستها و استبداد دهشتناک رژیم بر خلقها و ادیان و مذاهب دیگر و ایجاد بدترین شرایط ممکن برای آنها، مبارزه  بوسیله آنها و در اشکال مختلف قانونی و غیر قانونی ادامه دارد.   
 
اقلیت ها و فرق مذهبی دیگر- اهل حق، دراویش، منتقدان مذهبی
استبداد حکومت اسلامی  را پایانی نیست. و اینجا در مرزهایی غریب ما با عریانی یک استبداد مذهبی که حکومت خود را تا مقام حکومت خدایی بسط میدهد، روبروییم که فرق مذهبی همچون فرقه های نه چندان بزرگی نظیر اهل حق یا دراویش را نیز تحمل نمیکند.  این نوع مذاهب و فرق و بویژه انواع عرفانی آنها در تاریخ ایران (ریشه های آنها به احتمال به گرایشات عرفانی در مذهب مانی میرسد) و اسلام همواره وجود داشته و بویژه در دورانی معین از تاریخ ایران نوعی واکنش منفی در مقابل حکومت های ظاهر پرست و غاصبان مغول و دیگر حکومت های مستبد محلی و سراسری بوده است. این فرقه ها  دربرخی از استانهای ایران همچون کرمانشاه ، کردستان، لرستان و نیز بخشهایی از خراسان تا حدودی از نفوذ برخوردارند. اما حکومت اسلامی شیعه مذهب، که جار وجنجال احترام به مذاهب دیگر از جانب آن گوش فلک را کر کرده است، حتی در مورد این فرقه ها نیز به انواع و اقسام تحقیر و فشار روی آورده است. خانقاه ها و حسینیه ها و مراکز گرد همایی های آنها را در شهرهای مختلف تخریب کرده؛ برگزاری مراسم و آداب و سنن مذهبی شان را  همواره تهدید کرده و مورد حمله اوباش  پاسداران حزب الهی قرار داده؛ به تجمعات رسمی آنها برای احقاق حقوق خود در شهرها (این آخری مقابل مجلس شورای ملی) حمله کرده و بسیاری از افراد پیرو آنها را یا از کار بیکار کرده و یا به گوشه زندان ها رانده، احکامی همچون شلاق خوردن، تبعید  و زندانی های طولانی برای آنها صادر کرده است.
اما این ها نیز پایانی بر حدود این  استبداد مذهبی نیست. زمانی که میگویند هیچ جنبنده ای از استبداد این مذهبیان حکومت پرست بر کنار نمانده، بواقع به واقعیت و حقیقتی اشاره میکنند.
در تاریخ اسلام ما همواره با جست و خیزها و جستجوهایی که به نتایجی  ضد احکام و احادیث اسلامی مسلط و رایج منجر گشته روبرو بوده ایم. از جمله احکام و احادیثی که همواره به نقد و بررسی گرفته شده است،همانا کلام خدا بودن قران و یا زنده بودن امام دوازدهم شیعیان است.
در دوران اخیر نیز در میان محافل و دسته های شیعه مذهب، بحث ها و نقدها کم نیست. و این بحث ها و جستجوها و نقدها ادامه دارد. اما حکومت اسلامی که گوش های تیزی برای شنیدن چنین حرفهای از نظر او ناخوشایندی دارد، بالاخره افرادی را یافته که مثلا در کلاسهای درس خود، آموزشی غیر از آموزش های رایج  شیعه داده اند و شک به زنده بودن امام دوازدهم شیعیان کرده اند!؟ این افراد و کسانی را که در کلاس های درس آنها شرکت کرده و یا به نوعی با آنها مرتبط بوده اند، دستگیر کرده و برای محقق اصلی با عنوانهایی نظیر خروج از دین، مفسد فی الارض و چیزهایی از این قبیل حکم اعدام صادر کرده است.
 
استبداد مذهبی ایران بدنبال بقا
باری حکومتی را در نظر آوریم که میداند همچون همه ی رفته گان تاریخ خواهد رفت. اما میخواهد به هر قیمت بقای خود را تا آنجا که میتواند طولانی تر کند.
مسیرهای متفاوتی برای این نوع دیرپایی ها  و نرفتن ها و تسلیم نشدن در مقابل سرنوشت محتوم تاریخی از سوی حکومت های مختلف استبدادی و دیکتاتوری که عمرشان به سر آمده در پیش گرفته شده است. از میان این مسیرها،  دو راه بیشتر از بقیه راهها مورد عنایت حکومتگران مستبد و برای بقای موقتی، قرار گرفته است:
 یکی عقب نشینی ها و سازش هایی نسبی بوده که با برخی مخالفین نه چندان جدی یا کمی جدی و گاه حتی جدی در پیش گرفته شده است، و بدینوسیله بقای نسبی حکومت کمی کش داده شده است و برای مدتی به عقب انداخته شده است. نمونه هایی از قبیل امضای مشروطیت بوسیله مظفرالدین شاه  و اجازه تشکیل مجلس شورا در سال 1285  وجود دارد. و نیز از این جمله است عقب نشینی های شاه در سال های پیش از انقلاب  که باصطلاح فضای سیاسی را اندکی باز کرد و اجازه اجرای برخی مراسم  را به مخالفین و بویژه به توده ای ها داد؛ و باز هم او در کوران انقلاب در سال 1357  که نخست برخی نمایندگان مجلس را مجال داد تا سخنرانی های پر آب و تاب بکنند و سپس نخست وزیری را به اشخاصی نظیرآموزگار و شریف امامی و نهایتا بختیار سپرد که این آخری اوج سازش های وی بود. اگر از دیدگاه تاریخی بنگریم هیچکدام از این اعمال در نهایت موجب آن نگشت که حکومتهای قاجارها و یا حتی پهلوی ها دوام عجیبی بیابد. آنها رفتند چون باید میرفتند و ملت ایران میخواست که بروند.(1)
راه دوم نفی هر گونه عقب نشینی و سازش با مخالفین و حتی غیر جدی ترین مخالفین است و سرکوب بی امان هر گونه حرکت و جنبش با هر میزان و شدتی از خواستها واشکال مبارزه . حکومت اسلامی و بویژه باندهای حاکم که گرد خامنه ای جمع شده اند، ایران را ملک طلق خود و ارثیه ی آبا و اجداد خود میدانند!؟ که بناحق از آنها گرفته شده بود، و بیاری «امداد غیبی» و «معجزه های گوناگون» آن را پس گرفته اند!؟ آنها میخواهند این برگشت ارثیه را به هر  شیوه که شده حفظ کنند و برای ابد و نسل پس از نسل این حکومت را که قدرت و ثروت را برای آنها به ارمغان آورده است، داشته باشند. امری که خود پی برده و میدانند که شدنی نیست و زمین و زمان و همه ی امور علیه آن گواهی میدهد. دایره ی حکام این حکومت که  روز بروز کوچکتر و خلاصه تر در باندهای محدودی میشود، درحالی که خود بخویش مطمئن نیست و برای رفتن نهایی آماده میشود، گویا در مورد نتایج تاریخی راه نخست چندان خرسند نیست (آخر راهی که سرانجام به رفتن منجر شود برای آنها که میخواهند به هر قیمت نروند و بمانند به چه دردی میخورد؟!) و گمان نمیکند آن عقب نشینی ها و سازش ها شیوه های بدرد بخوری برای بقا باشد! این است که  راه دوم را انتخاب کرده است.
باندهای حاکم و بویژه باندهای اطلاعاتی - امنیتی سپاه و غیره یعنی آنها که بر مبنای اطلاعات باصطلاح وسیعشان از وضع جامعه، پیشنها دها استراتژیک ارائه میدهند و یا چنین تصمیم هایی میگیرند، بر این باورند که با توجه به قوانین حاکم بر انقلاب ایران از مشروطیت بدین سو، ایرانی ها در حدودی تقریبا هر 25 سال یکبار دست به جنبش های وسیع و یا انقلاب میزنند. و هرگاه اینان یک بیست و پنج سال و بحران سیاسی - انقلابی که در پی آن میاید، را با سرکوب و کشتارهر چه تمامتر پشت سربگذارند، خود را برای یک بیست و پنج سال دیگر بیمه خواهند کرد.
اما اگر آن عقب نشینی ها و سازش ها برای آن رژیم ها و حکومت های مستبد ، نتایج نهایی سودمندی نداشت، به همین طریق و صد هزار بار بدتر در مورد شیوه ارعاب و سرکوب مطلق مردم بوسیله استبداد حکومت مذهبی نیز نتیجه ی سودمندی در بر نخواهد داشت. تازه آن حکومتها، بسی کمتر از آنچه حکومت اسلامی ستم میکند و مردم را به فقر و فلاکت چاره ناپذیر و بی حقوقی محض سیاسی و فرهنگی دچار کرده، ستم کردند و مردم را به فقر و فلاکت و بی حقوقی کشاندند. اگر تجارب تاریخی گواه میدهند که رژیم ها و حکومتهایی که باید میرفتند، حتی اگر عقب نشینی های تاکتیکی وسازش های موقتی با بخش دیگر از حاکمین و یا حتی بخش هایی از مخالفین خود میکردند، میروند، همین تجارب تاریخی گواه میدهند که ارعاب و سرکوبهای  شدید و متداوم، نیروی ویرانگر تمامی طبقات مردمی را علیه خود مجتمع و متمرکز کرده و چنانچه روز آن فرا برسد، این نیروی ویرانگر چنان حکومت مستبد را متلاشی خواهد کرد و به گور خواهد سپرد که گاه  جز خاطره ای آزارنده ی ذهن از آن باقی نخواهد ماند.               
ادامه دارد.
هرمز دامان
اسفند 94         
 
یادداشتها
  1. درحال حاضر ما درباره نظام تولیدی بحث نمیکنیم. گرچه تمامی این جنبش ها، شورش ها و انقلاب ها درست برای تغییرات در نظام تولیدی عقب مانده ایران صورت گرفته است. اما در فرایند این انقلاب و تا زمانی که تغییرات نهایی صورت گیرد، بسیاری تغییرات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی صورت خواهد گرفت و باصطلاح تا حل نهایی تضاد اساسی انقلاب ایران، هم انقلاب و هم حکومتگران پوست های مختلفی خواهند انداخت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر