۱۴۰۴ مهر ۷, دوشنبه

دنائت خامنه ای و سران پاسدار، تحریم های تازه ...

 دنائت خامنه ای و سران پاسدار، تحریم های تازه و فقر و فلاکت بیشتر در پیش روی
کارگران و کشاورزان و دیگر زحمتکشان شهر و روستا

 
بازگشت تحریم ها
از  شنبه شب 7 مهرماه  1404 با فعال شدن «مکانیسم ماشه» یا اسنپ بک، تحریم های سازمان ملل علیه  جمهوری اسلامی برگشته است. این تحریم ها شامل خرید و فروش تسلیحات، قطعات و فناوری های مربوط به موشک ها و مسدود شدن دارایی های افراد و گروه های درگیر در برنامه ی هسته ای و غیره  می باشد.
دلایل این امر غنی سازی اورانیوم در سطح بالاتر از میزان قید شده در معاهده ی برجام است. از نظر انگلستان و فرانسه و آلمان که تقاضای فعال شدن مکانیسم ماشه را کرده اند غنی سازی اورانیوم در سطح فعلی نشاندهنده ی تلاش جمهوری اسلامی برای رسیدن به سلاح هسته ای است.
ظاهرا سران جمهوری اسلامی از امپریالیسم روسیه و چین خواستند که مهلتی برای آنها گرفته شود. از سوی این دو کشور هم قطعنامه ای به شورای امنیت برای عقب افتادن شش ماهه ی تحریم ها و دادن مهلت به جمهوری اسلامی پیشنهاد شد که این قطعنامه نیز از جانب شورای امنیت رد شد.
خامنه ای و سران هسته ی اصلی قدرت مزوران و ریاکارانی پلید هستند و جز به منافع اقلیتی ناچیز نمی اندیشند
مواضع خامنه ای و هسته ی مرکزی قدرت طبق معمول صریح و روشن نیست و پر ابهام و تضاد است. از یک سو می گویند وضع نه جنگ و نه صلح خوب نیست و از سوی دیگر مواضعی می گیرند که همین وضع نه جنگ و نه صلح ادامه می یابد و بدتر به سوی جنگ می رود. از یک سو می گویند می خواهند به غنی سازی ادامه دهند و از سوی دیگر از روسیه و چین می خواهند مهلت شش ماهه برای آنها گرفته شود. از یک سو پزشکیان پیش از سفر به نیویورک با خامنه ای دیدار می کند و ظاهرا همه چیز درباره ی مواضع جمهوری اسلامی در مورد مکانیسم ماشه و مذاکره با آمریکا بین آنها حل و فصل می شود و از سوی دیگر پیش از این که پای پزشکیان به نیویورک برسد خامنه ای لازم می بیند پیامی بدهد و در آن مذاکره با آمریکا را بی نتیجه اعلام کند و بگوید ما به غنی سازی اورانیوم ادامه خواهیم داد. از یک سو می گویند مذاکره نمی کنند و از سوی دیگر گفته می شود که پیشنهادهایی برای مذاکره به آمریکا داده اند و حتی مخفیانه در حال مذاکره هستند. مجموع مواضع متضاد آنها و نیز باندها و جناح های حاکم در دستگاه ها به ویژه مجلس نشان می دهد که خودشان هم در چنبره ی تضادهایی که به وجود آمده یا به وجود آورده اند گرفتار شده اند و نمی توانند تصمیم نهایی را بگیرند.
 ضعیف شدن هر چه بیشتر خامنه ای و شدت گرفتن تضادهای درون حکومتیان
از آنچه گذشته است می توان این برداشت را کرد که تضادهای بین جناح ها و باندهای حاکم شدت زیادی گرفته است و سخنان و موضع خامنه ای بیش از پیش نمی تواند قضایا را به نفع یک جناح و به ضرر جناح های دیگر پایان دهد. به طور کلی خامنه ای و باند وی پس از جنگ دوازده روزه و ضربات سنگینی که به آنها وارد شد در ضعیف ترین موضع خود از پس از دوران اصلاحات قرار گرفته اند و همین امر نیز مشوق جناح های دیگر در تداوم حملات به آنها و در انزوا قرار گرفتن هر چه بیشتر آنها گردیده است. با توجه به وضعیت خامنه ای وهسته ی مرکزی قدرت هر کس به جناح خامنه ای و سران پاسدار تمکین کند و یا به آنها بپیوندد و مواضع آنها را تکرار کند - امری در این دوران بسیار کم است - مورد نفرت و کین توده ها قرار خواهد گرفت. این امر به ویژه شامل اصلاح طلبان حکومتی و در صدرشان پزشکیان خواهد شد که حتی به روی مواضع و برنامه ها و سیاست های پیشنهای اش در زمان انتخابات ریاست جمهوری نایستاده و در بیشتر سیاست ها به خامنه ای و سران پاسدار کرنش و تمکین می کند.
 افزایش تورم و فقر و فلاکت بیشتر طبقه ی کارگر و توده ها
 در این که بازگشت تحریم ها اثرات شدیدی بر اقتصاد ایران خواهد گذاشت تردیدی نیست. با بالا رفتن قیمت دلار در همین چند روز گذشته و احتمال رسیدن آن به بالای 160 هزار تومان ( به گفته ی مقامات  اقتصادی دولت) همه چیز باز هم گران شده و بسیار گرانتر خواهد شد و این جز کالاهای اساسی، اقلامی حیاتی مانند داروها را نیز در بر خواهد گرفت. تولید دچار افت و رکود بیش از آنی که هست خواهد گردید و بیکاری بازهم افزایش خواهد یافت و فقر و سیه روزی کارگران و کشاورزان و دیگر زحمتکشان و همچنین لایه های تهیدست و میانی خرده بورژوازی بسیار بیشتر خواهد شد.
 خامنه ای و دارودسته ی سران پاسدار و دیگر عمال اش در دستگاه قضایی تمامی بار تحریم ها را به دوش کارگران و زحمتکشان انداخته و خواهند انداخت. سیاست هایی که آنها تا کنون پیش برده اند و از این پس نیز پیش خواهند برد دارای این وجوه بوده است:
موسسات اقتصادی وابسته به آنها اکثر رشته ها پر درآمد اقتصادی را در دستان خود بگیرند اما مالیات ندهند، ثروت اندوزی و کنار آن ریاکاری کنند و دروغ بگویند و فریب دهند؛
بودحه های کلان به دم و دستگاه های خود و نهادهای مذهبی و نظامی موازی یکدیگر اختصاص دهند و اگر بحثی در مورد کم کردن این بودجه ها برای نهادهای بی خاصیت شان به میان آید هوچی بازی و ننه من غریبم های نوع ملایی راه اندازند؛
 در داخل برای غنی سازی و احتمالا اتمی شدن و در بیرون از کشور برای بقای حکومت کثیف و ننگین شان هر گونه هزینه ای را از جیب توده های مردم برای گروه های نیابتی بکنند و به این ترتیب کارگران و زحمتکشان را به فلاکت هر چه بیشتری بکشانند؛
 و پاسخ هر اعتراضی را با بازداشت و شکنجه و زندان و اعدام و کشتار دهند.
افزایش روز افزون اعدام ها برای پیشگیری از جنبش های توده ای است
افزایش اخیر بازداشت ها، شکنجه ها، زندان کردن ها و اعدام ها چندان ربطی به جنگ دوازده روزه ندارد بلکه به افزایش فشارهای روزافزون معیشتی به توده ها به ویژه به کارگران و کشاورزان و زحمتکشان و حقوق بگیران جزء ارتباط دارد و جنگ دوازده روزه تنها شرایط بهتری برای پیشبرد سیاست ها و طرح هایشان فراهم کرده است. هر چه این فشارها افزایش یابد طبعا واکنش بیشتر توده ها و پیشروان شان را به همراه دارد. خامنه ای و سران پاسدار به شدت از خشم و کینه و طغیان و شورش بی چیزان در وحشت و هراس اند و راه چاره را در افزایش بازداشت ها و شکنجه و اعدام ها می بینند.
پرسش های پیش رو
نتایج تحریم های بازگشتی به روی زندگی توده ها  دیر یا زود خود را نشان خواهد داد. پرسش این نیست که وضع توده ها به ویژه زحمتکشان بدتر و بدتر خواهد شد- در این شکی نیست –همچنین پرسش این نیست که توده ها به این وضع اعتراض می کنند که تا کنون و مداوما کرده اند بلکه پرسش این است که پاسخ کارگران و کشاورزان و دیگر زحمتکشان و طبقات میانی به این وضع چگونه خواهد بود، چه شدتی خواهد داشت و چگونه اشکالی به خود خواهد گرفت؟
اعتراضاتی که در پی افرایش تورم و گرانی و بیکاری در ده سال اخیر صورت گرفته به دو شکل شورش های خیابانی و اعتصاب ها بوده است. شورش های بزرگ دی ماه 96 و آبان 98 در اعتراض به گرانی ها و فقر و فلاکت بوده اند. همچنین تمامی اعتصاب های رخ داده در محیط های کارعمدتا اعتصاب های صنفی و اقتصادی و تنها یا عمدتا برای پیشگیری از سقوط بیشتر سطح معیشت و زندگی کارگران و زحمتکشان بوده است. پرسش این است که این بار اعتراضات به کدامین شکل صورت خواهد گرفت؟ آیا ادامه ی شورش ها خواهد بود و یا ادامه ی اعتصاب ها و راهپیمایی ها و دیگر اشکال اعتراض های توده ای و یا به هر دو شکل و در کنار یکدیگر؟
شکی نیست که خامنه ای و سران سپاه خود را برای سرکوب آماده کرده و هر چه بیشتر آماده خواهند کرد. آنها برای سرکوب جنبش ها به ویژه از سال 88 به این سو از انواع اشکال سرکوب استفاده کرده اند. از بازداشت و شکنجه و زندان تا  کور کردن چشم و تجاوز و کشتار جمعی و اعدام. و احتمالا در کنار آنها، شکل های تازه تری از سرکوب به کار خواهند بست.
با توجه به سیاست ها و شکل های سرکوب دشمن که طی چهل سال و به ویژه بیست و اندی سال اخیر تجربه شده، باید توده های زحمتکش و و در راس شان کارگران خود را برای درگیری های بزرگ تر و در اشکالی تکامل یافته تر آماده کنند. برترین تجاربی که باید از آنها درس گرفت مبارزات سال 88، شورش های دی ماه 96 و آبان98 و نیز خیزش «زن، زندگی، آزادی»، مبارزات کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز و نیز کارگران هپکو و آذرآب و این اواخر ایرالکو، کارگران پیمانکاری های نفت و همچنین اعتصاب بزرگ و سرتاسری رانندگان کامیون و کامیون داران است. از همه ی اینها باید آموخت، آگاهی کارگران و زحمتکشان را بالا برد، سازماندهی کرد و برای نبردهای بزرگ و بزرگ تر آماده شد.
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
7 مهر 1404

 

        

 

 

                                    

۱۴۰۴ مهر ۵, شنبه

بیانیه ۴۵ تن از زندانیان سیاسی زن زندان قرچک ورامین در مورد جان باختن سمیه رشیدی

 




سمیه رشیدی سرشار از میل به زندگی و آزادی بود

ضمن تسلیت به تمامی آزادی‌خواهان و زندانیان سیاسی و خانواده سمیه رشیدی، هم‌بندی جان‌باخته‌مان. امروز سوم مهرماه ۱۴۰۴ خبر جان‌باختن هم‌بندی‌مان سمیه رشیدی را در حالی می‌شنویم که اخبار ضد و نقیض شرح حال وضعیت او را به دور از واقعیت و با تحریفات دروغین بازنمایی می‌کند.
ما ۴۵ نفر از زندانیان زن بند سیاسی زندان قرچک ورامین شهادت می‌دهیم سمیه رشیدی نه به اعتیاد به مواد مخدر دچار بود و نه از بیماری روانی مشخصی رنج می‌برد. ما شهادت می‌دهیم سمیه رشیدی با اطلاع کامل مسئولان امنیتی، سازمان زندان‌ها، زندان اوین، زندان قرچک، بهداری زندان قرچک از زمان بدو ورود به زندان به بیماری صرع مبتلا بود و بارها در برابر چشمان‌مان، به‌ویژه در دو ماه اخیر دچار تشنج‌های شدید در بازه‌های زمانی کوتاه‌مدت شده و پس از انتقال به بهداری، بدون اعزام به بیمارستان جهت بستری، بدون رسیدگی به وضعیت اضطراری ایشان یعنی عدم تحمل مسئولیت کیفری او را به زندان باز می‌گرداندند.
ما هم‌بندی‌های سمیه رشیدی شهادت می‌دهیم او تا لحظه آخر سرشار از میل به زندگی و آزادی بود و تا روزهای واپسین مصرانه پیگیر وثیقه تعیین شده به ارزش سه میلیارد تومان بود که در هر صورت خانواده‌اش قادر به تامین آن نشدند.
مسئولان زندان قرچک و اوین و بازپرسی دادگاه کچوئی با اطلاع کامل از شرایط سلامتی او با گذشت نزدیک به پنج ماه اقدامی برای تسهیل آزادی او نکردند. اکنون که سمیه عزیزمان قربانی بی‌کفایتی و دروغ‌پردازی‌های عامدانه و همیشگی شده است، اخطار می‌دهیم «سمیه‌»های دیگر نیز همچنان در کنار ما و در سایر زندان‌های جمهوری اسلامی در بند هستند و سلامتی‌شان در خطر است. شاهدی بر این ادعا از دست دادن جان دو نفر از زندانیان جرائم عمومی در زندان قرچک در هفته پیش در سکوت و بی‌خبری است.
ما تکرار چنین فاجعه‌ای را بر‌نمی‌تابیم و هرچه‌زودتر خواهان اقدامات لازم جهت آزادی زندانیان بالای ۶۰ سال و نیز هم‌بندی‌هایمان با شرایط خطرناک سلامتی هستیم.

۴۵ تن از زندانیان سیاسی زن زندان قرچک ورامین
سوم مهر ۱۴۰۴


بیانیه زندانیان اوین
«ما زندانیان سیاسی اوین، مرگ سمیه رشیدی را نه یک حادثه، که جنایتی سازمان‌یافته می‌دانیم. او قربانی محرومیت از درمان و بی‌توجهی عامدانه‌ای شد که سال‌هاست جان زندانیان را تهدید می‌کند. در اعتراض به این جنایت، از شرکت در آمار روزانه خودداری کرده و با حضور در حیاط زندان و سر دادن شعار، یاد او را زنده نگاه داشتیم. سمیه رشیدی نماد مقاومت و مظلومیت است و ما عهد می‌بندیم که یاد او و دیگر قربانیان این نظام سرکوبگر را زنده نگه داریم. این صدا خاموش نخواهد شد.»



زندان قرچک ورامین؛ سمیه رشیدی به بیمارستان اعزام شد
خبرگزاری هرانا – سمیه رشیدی، شهروند بازداشتی محبوس در زندان قرچک ورامین، روز سه‌شنبه ۲۵ شهریورماه، در پی حال نامساعد جسمی به بیمارستان مفتح ورامین منتقل شد. اعزام وی به بیمارستان با تأخیر صورت گرفته است و در حال حاضر وضعیت او وخیم گزارش شده است.

یک منبع مطلع نزدیک به خانواده این متهم سیاسی ضمن تایید این خبر به هرانا گفت: “خانم رشیدی مدتی پیش در زندان دچار مشکل جسمی می‌شود، اما پزشکان زندان به جای رسیدگی جدی، او را به تمارض متهم می‌کنند و برایش داروهای اعصاب و آرام‌بخش تجویز می‌کنند. این بی‌توجهی باعث می‌شود وضعیت وی بدتر شود تا جایی که روز سه‌شنبه ۲۵ شهریورماه، دچار تشنج شده و به بیمارستان مفتح ورامین منتقل می‌شود. اکنون سطح هوشیاری او پنج گزارش شده و پزشکان وضعیت را بحرانی و فاقد امید به بهبود اعلام کرده‌اند”.
سمیه رشیدی سابقه ابتلا به اختلالات روانی داشته که به صورت دوره‌ای بروز می‌کند. این وضعیت موجب از دست دادن تمرکز و بروز اختلال در حرکات او می‌شود به طوری که گاهی توانایی راه رفتن ندارد و انجام امور روزمره‌اش تنها با کمک دیگر زندانیان ممکن است.
خانم رشیدی در تاریخ ۶ اردیبهشت ماه سال جاری، پس از دو روز بازداشت در بازداشتگاه آگاهی ۱۵ خرداد به بند زنان زندان اوین منتقل شده بود. وی پس از حمله اسرائیل به زندان اوین، به همراه ده‌ها زندانی زن دیگر به زندان قرچک ورامین منتقل شد.
بازداشت خانم رشیدی که با اتهام تبلیغ علیه نظام مواجه است، به دلیل شعارنویسی در محله جوادیه تهران صورت گرفته بود.
سمیه رشیدی، متولد ۱۳۶۲ و ساکن تهران است.


۱۴۰۴ مهر ۳, پنجشنبه

نکاتی در مورد امپریالیسم، قدرت های بزرگ...(2 بخش پایانی)

 نکاتی در مورد امپریالیسم، قدرت های بزرگ، امکان تحقق نظام های اقتصادی
و تغییر سیاسی در ایران(2- بخش پایانی)


با تجدید نظر و اصلاح و تصحیح برخی اشتباهات در متن 

ششم مهرماه 1404 

 

در مقابل آنچه بر شمردیم برخی افراد و گروه ها هستند که شیوه ی تولیدی حاکم بر ایران را «نظام سرمایه داری» می نامند. 
«نظام سرمایه داری» ایران
این تقریبا ترجیع بند بخشی از گروه های«شبه چپ» از دارودسته ی ترتسکیست های کمونیسم کارگری و حکمتیست های ترتسکیست و بخشی از رویزیونیست های رنگارنگ تا سوسیال دموکرات های «مارکسی» است. آنها خودشان را از هر گونه «زوائدی»آزاد کرده اند و برای رهایی از پیچیده گی های واقعیت، ساده انگاری فوق العاده ی را( البته کاملا عامدانه) پیشه کرده اند: «سرمایه داری ایران» بدون کم و کاست. نه وابسته و نه زیرسلطه و نه نیمه مستعمره و نه امپریالیسم و نه استعمار و غیره ...
معنای واقعی این ترم چیست؟ معنای واقعی آن که به کار برنده گان از آن طفره می روند این است که سرمایه داری در ایران به وسیله ی سرمایه داران ملی اداره می شود و سرمایه داری ایران در واقع سرمایه داری ملی ایران است. قطعا قصد جریان ها این نبوده که از سرمایه داری ملی حرف بزنند. تصورشان این بوده که با حذف«ملی» و «وابسته» از سرمایه داران و از سرمایه داری، سرمایه دار و سرمایه داری نه ملی خواهد بود و نه وابسته.
پیکار و رزمندگان
در اینجا تمرکز ما روی گروه ها و افرادی است که ملی و وابسته هر دو و بیشترشان امپریالیسم را نیز حذف می کنند. مانند برخی از دارودسته های ترتسکیست کمونیسم کارگری و حکمتیست. گروه هایی در گذشته (سازمان های پیکار در راه آزادی طبقه ی کارگر و رزمندگان طبقه کارگر و برخی دیگر از گروه های خط سه ... ) و حال( برخی از بازمانده گان این گروه ها و یا در تداوم خط آنها) می گفتند سرمایه داری ملی و سرمایه دار ملی نداریم و سرمایه داری وابسته داریم و سرمایه داران همه وابسته اند. این گروه ها البته موجودیت امپریالیسم و نقش آن در قبال کشورهای زیرسلطه را می پذیرفتند و نظام جهانی را امپریالیستی دانسته و می دانند و زمانی که از سرمایه داران وابسته صحبت می کردند منظورشان سرمایه داران وابسته به امپریالیسم بود.
اما این بحث به وسیله ی «شبه چپ» کنونی( به ویژه ترتسکیست ها و چپ نویی ها و «مارکسی» ها) درز گرفته شد و با حذف هر دو یعنی ملی و وابسته، نظام سرمایه داری خشک و خالی و طبقه سرمایه دار خشک و خالی جای آن را گرفت.
خروشچفیست های راه کارگری
در عین حال میان گروه هایی که نظام کنونی جهان را - و نه چندان مصر و پیگیر-«امپریالیستی» می دانند جریان هایی هستند که زمانی که به توضیح روابط اقتصادی داخل ایران می پردازند نه تنها سرمایه داران ملی بلکه سرمایه داران کمپرادور( یا وابسته) و سرمایه داری کمپرادور را نیز حذف می کنند و برای اینان می ماند«سرمایه داری ایران» به اضافه ی امپریالیسم در نظام جهانی. شکل و محتوای تحلیل تضادهای داخلی و نتایجی که این دسته ها به آن دست می یابند مانند گروه هایی است که ملی و وابسته هر دو را حذف می کنند. پس این دسته ها در همه چیز مانند دسته ی نخست هستند به جز مساله ی امپریالیسم که در مورد آن نیز به دلیل قاطی شدن با جریان های «حکمتیستی- ترتسکیستی» و «مارکسی» و «چپ نو» و «رویزیونیست های اروپایی» قرو قاطی هستند. این دسته ها با این که از مستقل بودن صحبت می کنند و طبعا در مقابل آن وابسته بودن به میان می آید، اما امپریالیسم برای شان بیشتر یک نیروی خارجی است نه مرحله ی عالی سرمایه داری و نه یک نظام اقتصادی بین المللی و دارای توانایی در رسوخ اقتصادی در دیگر کشورها و وابسته کردن آن ها از نظر اقتصادی و در پی آن سیاسی به خود. نمونه ی بارز این گروه ها قبایل و دسته های خروشچفیست های راه کارگری هستند. کافی است به تحلیل های اینان در مورد وضع اقتصادی داخلی و تضادهای کنونی که بر می شمارند توجه کنیم تا درهم بودن اینان را در مورد مساله ی امپریالیسم و نوع نظام اقتصادی داخلی مشاهده کنیم.
«نظام سرمایه داری ایران»- ادامه
به صحبت خود بازگردیم. آنچه می گوییم بر این مبناست که برای این سرمایه داری هیچ گونه خصلت وابستگی ذکر نمی شود. این به معنای نفی مناسبات بین المللی این «سرمایه ی داری» نیست.« سرمایه داری» مزبور با تمامی کشورهای دیگر که همه «سرمایه داری» اند رابطه دارد. در این جا نه تنها تمایزی بین دو طبقه ی سرمایه داران کمپرادور و ملی گذارده نمی شود بلکه تمایزی هم بین کشورهای دیگری که سرمایه داری اند گذاشته نمی شود. یعنی نظام بین المللی امپریالیستی وجود ندارد و همه ی کشورها دارای استقلال اقتصادی و سیاسی هستند و تصمیم گیری و سیاست ها و برنامه های اقتصادی و سیاسی آنها بر مبنای استقلال آنهاست. تنها برخی از کشورها «قدرت بزرگ» هستند و برخی کوچک و این «قدرت های بزرگ» ممکن است قدرت های کوچک را در مورد برخی برنامه های سیاسی و اقتصادی و نظامی زیر فشار بگذارند و سیاست های خود را به آنها تحمیل کنند. یعنی در بهترین حالت یک رابطه ی بیرونی بین آنها وجود دارد.
جمهوری اسلامی نیز «سرمایه داری» است و طبقه ی «سرمایه داران» بر آن حاکم اند و کشورهای دیگر نیز سرمایه داری هستند و سرمایه داران بر آنها حاکم اند و بین سرمایه داران کشورها و سرمایه داری کشورها رابطه ی بیرونی حاکم است و روابط بین آنها بر مبنای استقلال شان از یکدیگر است. سرمایه داری مورد بحث نیز بدون کم و کاست و خصوصیات ویژه ای درست هم همان گونه ای است که مارکس در سرمایه توضیح داده است. این تمامی وفاداری حضرات به مارکس و سرمایه و محتوی توضیح این جریان ها در مورد نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی و طبقه ی حاکم بر آن است. البته حضرات برقراری این سرمایه داری را پس از نابودی نظام پیشین که فئودالی( یا نیمه فئودالی) بود، می دانند. اینجا اشاره ی ما به افراد و گروه هایی است که خود را «چپ»می دانند.
 از این رو با توجه به این که از یک سو هر گونه توضیحی در مورد خصال و ویژگی های این سرمایه داری و نیز خصال و ویژگی های طبقه ی حاکم حدف می گردد( جز این که این ها سرمایه دارانی با ایدئولوژی مذهبی هستند) و از دیگر سو هر گونه تمایزی بین این سرمایه داری و سرمایه داری در کشورهای دیگر( اگر فرض را بر این بگیریم که همه بدون استثنا سرمایه داری اند) حذف می شود و به ویژه سرمایه داری امپریالیستی و سرمایه داری ای که در کشورهای زیرسلطه( نیمه مستعمره) وجود دارد از یکدیگر تفکیک  نمی شوند و خصال ویژه و تمایزهاشان مورد بررسی قرار نمی گیرد، آن گاه نتیجه این خواهد بود که سرمایه داری حاکم بر ایران «ملی»است و به وسیله ی سرمایه داران ملی این کشور- گیریم با ایدئولوژی مذهبی - اداره می شود و سرمایه داری در تمامی کشورهای دیگر نیز سرمایه داری ملی آن کشورهاست و به وسیله ی سرمایه داران ملی آنها اداره می گردد.
این به ویژه در مورد گروه هایی صادق است که  نظام امپریالیستی بین المللی کنونی و در نتیجه تقسیم کشورها به امپریالیسم و زیرسلطه( نیمه مستعمره یا نیمه مستعمره – نیمه فئودال) را نفی و انکار می کنند.
با حذف امپریالیسم و جایگزینی سرمایه داری و در بهترین حالت «قدرت های بزرگ» و « قدرت های منطقه ای» که استقلال دارند تصویری صاف و یک دست از نظام تولیدی بین المللی و نظام تولیدی حاکم بر تک تک کشورها ارائه می شود.  
این شکل شرح اقتصاد حاکم بر جمهوری اسلامی و نیز شرح وضعیت بین المللی تهی ترین نوع شرح است که چنان که گفتیم خود را وام دار نوع تجزیه و تحلیل مارکس در سرمایه می داند و ظاهرا آن را ملاک می کند. و این در حالی است که مارکس در سرمایه به مناسبات تولیدی حاکم در سره ترین و انتزاعی ترین شکل خود توجه می کند و در جایی که به مشخص می پردازد به هیچ وجه ویژگی های اقتصاد سرمایه داری را در کشورهایی که در آنها حاکم است و بنابراین اختلاف کشورها را از نظر دور نمی دارد و به دقت به آنها توجه می کند.  بر همین مبنای دنبال کردن مشخص چنان که لنین نشان داده است مارکس و انگلس( به ویژه انگلس) به آستانه ی درک مرحله ی امپریالیسم در تکامل سرمایه داری رقابت آزاد رسیده بودند.
در مورد بیشتر این گروه ها و افراد این وفاداری ظاهری به سرمایه ی مارکس همه برای قلم کشیدن به روی نظام جهانی امپریالیستی و تفاوت وجوه تولید در کشورهای امپریالیستی و کشورهای زیرسلطه و مناسبات واقعی بین المللی بین کشورهای امپریالیستی و کشورهای زیرسلطه  و نفی انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی و به طور کلی نفی بنیان ها و مواضع اساسی مارکسیسم - لنینیسم- مائوئیسم است.
انباشت
انباشت چیست؟ انباشت بازتولید گسترده است:« به کار بردن اضافه ارزش مانند سرمایه یا تبدیل مجدد اضافه ارزش به سرمایه، انباشت سرمایه خوانده می شود.»( مارکس، سرمایه، جلد نخست، فصل بیست و دوم، برگردان ایرج اسکندری، ص 525).
یعنی نه مصرف کامل اضافه ارزش به وسیله ی سرمایه دار برای زندگی شخصی خود و خانواده و تکرار تولید با سرمایه ی سال پیش که بازتولید ساده را به وجود می آورد بلکه تبدیل کردن بخشی از ارزش اضافی به دست آمده در پایان سال به سرمایه ی جدید( یعنی ابزار تولید و نیروی کاری اضاف بر سال پیش) و بنابراین انباشت سرمایه. این امر منجر به گسترش تولید و توسعه ی اقتصادی و در نتیجه سیاسی و فرهنگی کشور نسبت به سال پیش از آن می شود.
در ایران بنا به تجارب تقریبا 70 سال اخیر این گسترش یا انباشت سرمایه به طور عمده در دو حوزه ی اصلی اقتصادی صورت گرفته است: گسترش اکتشاف و استخراج و فروش نفت و تاسیسات و زیرساخت های مربوطه و صنایع مونتاژ. صادرات نفت بخش عمده ی صادرات ایران است و صنایع مونتاژ تا حدود زیادی نیازهای تولید و بخش اصلی نیازهای مصرفی داخلی را تولید می کنند. در کنار این ها برخی صنایع مادر و بخش خدمات نیز گسترش یافته اند.
این زمینه ی اصلی توسعه ی اقتصادی ایران است که جمهوری اسلامی آن را تا حدودی متوقف کرده و در این سال های اخیر خواه به دلیل ویژگی های طبقه ی حاکم بر ایران( باند بازی، فساد، اختلاس و دزدی، تضادهای شدید میان باندها برای بلعیدن هر چه در آن پول است، ناکارآمدی و...) خواه نوع حکومت و بنیادهای اقتصادی زیر نظر ولی فقیه و همچنین تا حدودی تحریم ها رشد ناچیزی داشته است. امری که طبعا به روی رشد تمامی امور دیگر تاثیر می گذارد.
این مساله مباحث پیرامون شرایطی که امکان «انباشت» را از بورژوازی ایران دریغ کرده است و بنابراین تمایل این بورژوازی به تغییر سیاسی در ایران و چگونگی آن را پدید آورده است.
بناپارتیسم
 یکی از این مباحث این است که در صورتی که قرار باشد تغییرات اساسی اقتصادی پدید آید و انباشت سرمایه به وسیله ی «بورژوازی ایران» صورت گیرد به یک نیروی مافوق طبقاتی نیاز است تا وضع را برای «بورژوازی» درآورد. این نیز با «بناپارتیسم»( عموما با توجه به تجربه ی فرانسه و کودتای لویی بناپارت) و یا با شعار «رضا شاه روحت شاد» توضیح داده می شود.
به عبارت دیگر این گونه تحلیل می شود که بورژوازی ایران می خواهد انباشت کند و برای این که بتواند انباشت کند به حکومتی که بتواند شرایط را برای این انباشت آماده کند نیازمند است. و چون مثلا نه طبقه ی کارگر و نه بورژوازی نمی توانند قدرت را مال خود کنند پس از نظر این بورژوازی باید نیرویی فراطبقاتی بیاید و برای دوره ای مثلا ده ساله یک دیکتاتوری فراطبقاتی نظامی و سیاسی برقرار کند و با منکوب کردن جناح ها و باندها و پایان دادن به بلیشو و هرج و حاکم میان جناح های «بورژوازی» حاکم و «میان بورژوازی و پرولتاریا» و آرامش بخشیدن به اوضاع و انداختن اقتصاد روی روال، شرایطی برای بورژوازی ایران به وجود آورد تا این بورژوازی بتواند انباشت خود را صورت دهد. از دید داخلی ها این نیرو عجالتا باید از میان سران و باندهای حاکم بر سپاه بباید. یعنی سپاه یا بخشی از آن کودتا کند و سپس قدرت( عموما دستگاه اجرایی) را قبضه کرده و این برنامه را اجرا کند.
 این حضرات به شعار «رضا شاه روحت شاد» نیز اشاره می کنند و می گویند که این شعار بیان خواست مردم برای روی کار آمدن یک فرد مقتدر و یا«نیروی فوق طبقاتی» است. از دید آنها، سلطنت طلبان نیز به همین شعار اشاره کرده و دوره ی گذار کذایی خود را بر مبنای نیاز به «رضا خان» استوار می کنند. همچنین آنها بیشتر «طبقه ی متوسط» را پایه ی توده ای و پشتیبان عمده ی این جریانی که قرار است«مافوق طبقاتی» باشد می دانند. توجه کنیم که در این تحلیل که مورد اشاره است«طبقه ی متوسط» که از نظر آنها ارتجاعی است وجود دارد یعنی بیشتر لایه های میانی و مرفه خرده بورژوازی و نیز احتمالا بورژوازی کوچک؛ و این در حالی است که برخی از افراد و جریان هایی که به چنین احتمالی در آینده اشاره می کنند و یا تحلیل ایدئولوگ های حکومتیان را در مورد سیاست دولت فرا طبقاتی «بورژوازی»می پذیرند اساسا جز دو طبقه ی بورژوازی و پرولتاریا طبقه ی دیگری را در ایران به عنوان نیرو نمی بینند.
باید اشاره کرد که ما مساله را از دیدگاه افراد و جریان های«شبه چپ»ی که نظرشان درباره ی برنامه و سیاست«بورژوازی» چنین است و یا نظرات ایدئولوگ های«بورژوازی» را شرح می دهند و گمان می کنند نظر این ایدئولوگ ها درست است و با واژه های این افراد و جریان های «شبه چپ» توضیح می دهیم. بنابراین رد این نظرات به معنای رد نظرات هر دو هم ایدئولوگ های بخشی از سرمایه داران حاکم و هم «شبه چپ» هایی را که گمان می کنند این ایدئولوگ ها درست می گویند و برنامه بورژوازی چنین می تواند باشد در بر می گیرد.
اشاره ای به نظر مارکس در هجدهم برومر لویی بناپارت
 به فشرده ترین شکل نظر مارکس این گونه است که شرایط مبارزه ی طبقاتی در فرانسه ( در سال های 1851- 1848)به گونه ای می شود که نه بورژوازی و نه طبقه ی کارگر نمی توانند قدرت سیاسی را مال خود کنند. از این رو بورژوازی قدرت اجرایی را به نیرویی فراطبقاتی( نه به مفهوم بی طبقه) می سپارد. این نیروی فرا طبقاتی دستگاه احرایی را در دستان خود گرفته و استبداد برقرار می کند و جناح های گوناگون بورژوازی را از نظر سیاسی منکوب و طبقه ی کارگر و توده ها را سرکوب می کند اما در عین حال مناسبات سرمایه داری را گسترش می دهد. بورژوازی هم از این استبداد و در حالی که از جانب خودش و نماینده گان سیاسی خودش نیست، به نفع پیشروی اش در اقتصاد استفاده می کند. پس از این دوره، بورژوازی قدرت اجرایی را دوباره در دستان خود می گیرد.
این تحلیل مارکس در مورد دولت فراطبقاتی متکی به وجوه معینی است. یکی این که طبقه ی کارگری که در حال مبارزه سیاسی با بورژوازی است یک جنبش طبقاتی عمیق و گسترده دارد. دارای نماینده ی سیاسی و حزب و تشکلات صنفی و مطبوعات و نماینده در مجلس است و شورش بزرگ ژوئن را بر پا می کند.(1) دوم اینکه بورژوازی فرانسه تکه تکه و بخش های گوناگون آن با یکدیگر در ستیز هستند و سوم این که بخش  عقب مانده ی دهقانان خرده مالک که از وضعیت نابسامان اقتصادی ناراضی هستند از لویی بناپارت که لمپن پرولتاریا را دور گروه خویش جمع کرده است پشتیبانی می کنند.
تفاوت شرایط ایران با فرانسه در انقلاب 1851-1848
تفاوت های این شرایط نه تنها با شرایط کنونی بلکه چهل ساله ی اخیر ایران( برخی بناپارتیسم را از پس از سرنگونی سلطنت و روی کار آمدن دولت بازرگان می دانند) بسیار زیاد است. 
نخست این که طبقه ی کارگر نه جنبش سیاسی دارد( در سه ساله ی نخست انقلاب داشت) و نه نماینده ی سیاسی مشخص دارای نفوذ در این طبقه و دارای پایه ی توده ای و غیره.  بر این مبنا در ایران در حال حاضر طبقه ی کارگر طبقه ای نیست که نیروی اش زیاد باشد اما تنها برای کسب قدرت کافی نباشد. وضعیت طبقه ی کارگر ایران به دلیل استبداد 40 ساله و سرکوب های متوالی و محرومیت از ابتدایی ترین تشکل های اقتصادی از وضعیت طبقه ی کارگر فرانسه در انقلاب 1851- 1848 بسیار دور است.
دوم این که«بورژوازی»( سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور ایران) قدرت را در دست دارند و  حکومت استبدادی کنونی و تمامی سرکوب ها به نفع کل این طبقه اعمال می شود. و باز اتفاقا نیروی اصلی نظامی تداوم این استبداد سپاه پاسداران است و اعمال این استبداد و سرکوب به وسیله ی این نیرو صورت می گیرد که ظاهرا قرار است« لویی بناپارت» ایرانی و یا «رضاخان اسلامی» از درون آن در آید. و سپاه نیز نه تنها  استبداد دینی را اعمال می کند بلکه در شراکت با بنیادهای اقتصادی دیگر، اقتصاد را هم در کنترل خود دارد. یعنی هم نیروی نظامی و هم سیاست و هم اقتصاد در اختیارشان است و ضمنا بخش اصلی مشکلات اقتصادی کشور و از جمله «فساد» و «ناکارآمدی» و «عدم انسجام» ( آنچه قرار است علت کودتا باشد) از خود همین نیرو و سران و باندهای درون آن بر می خیزد.  بنابراین گفتن این که حالا یکی و گروهی از میان سپاه بیاید و دستگاه اجرایی را در دست بگیرد و «دولت فراطبقاتی» بر پا کند و بالاخر مسائل را به نفع بورژازی ایران حل کند بر چه مبنایی است؟
البته تضادهای بین باندها و جناح های به ویژه میان اصول گرایان بسیار شدید است و این تضادها باید حل و فصل شوند. اما این تضادها نمی توانند به وسیله ی خود این باندها و جناح ها حل و فصل شوند. در واقع مداوما تلاش هایی برای حل تضادهای درونی حاکمیت( و نیز ایجاد یکدستی حاکمیت برای سرکوب توده ها) صورت گرفته و «دولت جوان حزب اللهی» خامنه ای آخرین آنها بود که به نتیجه نرسید.
شعار «رضاشاه روحت شاد»
 می رسیم به شعار «رضا شاه روحت شاد»( رضا شاه اسلامی یا غیراسلامی):
 اولا این شعار به هیچ وجه شعاری عمومی نیست و جز در مواردی و جز در برخی مکان ها شنیده نشده است. دوما در تمامی مبارزات و جنبش های دو دهه ی اخیر و به ویژه خیزش «زن زندگی آزادی» نه تنها این شعار به مثابه شعار عمومی شنیده نشد بلکه خواست های مبارزان و خیزشگران همه چیز بود الی این که ما نیاز به یک دیکتاتور داریم که اوضاع را سروسامان دهد. سوما معنای این شعار نیز تا آنجا که بخشی ناجیز از مردم با آن همراهی کرده باشند به این معناست که در اوضاعی که تمامی این حضرات آخوندها و سپاه پاسداران و غیره حکومت را قبضه کرده اند نیاز به کسی مانند رضا خان داریم که بیاید و بساط حکومت دینی شان را جمع کند و حکومت دیگری برپا کند. حکومتی که به داد مردم برسد. یعنی رضا خان نه برای سرکوب مبارزات مردم و نه برای این که بورژوازی اقتصاد را در دست خود بگیرد بلکه برای این که حاکمان کنونی را در هم بکوبد و بساط شان را جمع کند.  
قطعا این شعار زمانی که از جانب سلطنت طلبان تحلیل می شود معنایی این چنین ندارد، اما معنای مورد نظر حضرات را هم ندارد؛ یعنی رضا خانی بیاید و استبداد دیگری برپا کند. سلطنت طلبان می خواهند تجلی های  شخصی طبقه ی حاکم و شیوه حکمرانی ولایت فقیهی اش را برچینند و خود تجلی طبقه ی بورژوازی حاکم شوند. یک نوع سرمایه دار کمپرادور مذهبی برود و سرمایه دار کمپرادور سلطنت پرست جای وی را بگیرد.    
«طبقه ی متوسط»
طبقه ی متوسط ایران یعنی لایه های گوناگون خرده بورژوازی و از جمله بخش های مرفه و میانی آن نیز همواره در مبارزات دموکراتیک شرکت داشته است و نقشی مترقی اجرا کرده است. خواه در دوران اصلاحات که پشتیبان اصلاح طلبان بود و خواه در جنبش« زن، زندگی، آزادی» که بخشی از زنان و مردان و جوانان اش در جنبش حضور داشتند. آنها که فکر می کنند اگر سلطنت بر گردد اوضاع برگشته و بهتر می شود بخش بسیار ناچیزی از لایه های مرفه و میانی این طبقه هستند و نه کل طبقه و بنابراین در قیاس با دهقانان خرده مالک فرانسه که در آن زمان توده ی کمابیش انبوهی بودند زیاد نیستند.
 اشاره ای به ایدئولوگ های حکومتیان
و اما این بحث ها و نقد آنها از جانب چه کسانی صورت می گیرد:
نخست باید اشاره کرد که این بحث ها در داخل از جانب افراد و نیروهایی صورت می گیرد که می خواهند جمهوری اسلامی حکومتی مانند دوران شاه باشد و یا به چنان حکومتی تبدیل شود. یعنی بساط ولایت فقیه برچیده شود و در داخل آزادی های اجتماعی و نیز تا حدودی فرهنگی به وجود آید و نیز روابط خارجی با امپریالیست های غربی و در راس شان آمریکا برقرار گردد و نظام زیرسلطه ی امپریالیست های غربی در ایران برقرار گردد. یعنی همه چیز مانند دوران استبداد سلطنتی البته بیشتر بدون سلطنت.
خطی که این حضرات پیش می گذارند جدا از باندهای هوادار و وابسته به غرب در حکومت، خط رفسنجانی و روحانی و جریان کارگزاران و بخشی از اصلاح طلبان راست و اصول گرایان میانه رو و همچنین دارودسته هایی از اصول گرایان راست خواه در سپاه و خواه در سازمان های اطلاعاتی و نیز در موسسات اقتصادی است. در واقع نمونه های پیش روی این گونه افراد، اصلاح طلبانی هستند که به خارج رفتند و به  دارودسته های هوادار امپریالیست های غربی پیوستند و سازمان درست کردند و یا جزو ارکان تبلیغاتی آنها در تلویزیون هاشان شدند.
در مقابل، سلطنت طلبان و آنها که خواهان استبداد شاهی اند نیز با هدف برقراری استبداد سلطنتی چنین مباحثی را پیش می کشند و «رضا شاه روحت شاد» را چنین معنا می کنند. روشن است که هدف آنها نیز برقراری استبداد بوده و هست و تفاوت ماهوی بین نظرات این دوره و گذشته شان نیست.
اما هیچ یک از این دو نیرو مساله شان این نیست که فردی یا گروهی«مافوق طبقاتی» مسئولیت این امر را به عهده گیرد و اقتصاد سرمایه داری را سروسامان دهند. در هر دو مورد آنچه می خواهند این است که طبقه ی خودشان یعنی سرمایه داران کمپرادور قدرت را در دست بگیرد. آزادی های اجتماعی و تا حدودی فرهنگی را بدهد و روابط با کشورهای امپریالیستی برقرار کنند و نقش معیینی در تقسیم کار بین المللی اقتصادی و سیاسی امپریالیستی به عهده گیرد. اگر هم از جانب نیروهای داخلی اشاره ای به «بناپارتیسم» می شود نظرشان چنانکه گفتیم این است که جریانی از داخل نیروهای سپاه با کودتا و یا به شکل های دیگر مسئولیت این تغییرات در حکومت را به عهده گیرد.  
دو راه اساسی در تغییرات از بالا به نفع امپریالیست ها
واقعیت این است که تضادهای بین جناح ها و باندهای نیروهای سرمایه داران کمپرادور( یعنی از نظر اقتصادی وابسته به امپریالیسم) و هرج و مرج اقتصادی کنونی و فساد و ناکارآمدی و پایان دادن به جنبش توده ها و غیره ... تا آنجا که قرار باشد از بالا حل و فصل شود و ئه از پایین و با شورش و انقلاب کارگران و کشاورزان و دیگر توده ها، یا از آغاز و با تجاوز نظامی یا کودتایی رهبری شده از خارج، یا دست آخر یعنی در صورتی که نیرویی در داخل کودتا کرد و یا شکل هایی دیگر از سرنگونی و تغییر قدرت حاکم را رقم زد، باید به وسیله امپریالیست ها حل و فصل شود. یعنی حتی اگر نیرویی از این باندها و جناح ها مثلا کودتا کند و قدرت را در دستان خود بگیرد و دفتر و دستک دیگر باندها و جناح ها را ببندد باید با امپریالیست ها وارد بده و بستان شود تا بتواند نظم سرمایه داری حاکم  در ایران را که سرمایه داری بوروکرات - کمپرادور است پایدار نگه دارد و روی ریل اندازد. به عبارت دیگر باید به آنها وابسته گردد و مزدور آنها گشته و پشتیبانی آنها را بدست آورد.
پس دو حال اساسی متصور است: یا امپریالیست های غربی به شکلی( تجاوز یا کودتا) باید یکی را رئیس کنند( همچون مواردی مانند کودتای 28 مرداد، تجاوز به عراق و یا به شکل سوریه ...) و یا اگر کسی با تلاش خود و گروه اش رئیس شد- و این به معنای دولت فرا طبقاتی و بناپارتیسم نیست- باید با امپریالیست ها وارد بده بستان شده و به آنها وابسته شود.
تغییرات دیگر از بالا یعنی مثلا کودتا از جانب بخش هایی از ارتش و سپاه علیه حکومت ولایت فقیه و به نفع برقراری یک حکومت ملی اگر هم ممکن و مقدور شود، در این مقوله نمی گنجد.
 
 هرمز دامان
نیمه ی نخست مهرماه 1404
یادداشت
1- «واکنش پرولتارياى پاريسى در برابر اين بيان مجلس ملى مؤسسان، شورش ژوئن بود که عظيم‌ترين رويداد در تاريخ جنگ هاى داخلى اروپا به شمار مي رفت. در اين نبرد، جمهورى بورژوايى پيروز شد. اين جمهورى از حمايت اشرافيت مالى، بورژوازى صنعتى، طبقات متوسط، خرده‌بورژوازى، ارتش، قشرهاى اجتماعى پايين‌تر از پرولتاريا که به صورت گارد سيار سازمان يافته بودند، روشنفکران سرشناس، روحانيت و تمامى جمعيت  روستايى برخوردار بود. در کنار پرولتارياى پاريسى کسى نبود جز خود پرولتاريا. بيش از ٣٠٠٠ نفر شورشى با پيروزى بورژوازى از دَم تيغ گذرانده شدند و ١٥٠٠٠ نفر هم بدون محاکمه به تبعيد رفتند.»(برگردان باقرپرهام، ص25)

۱۴۰۴ مهر ۲, چهارشنبه

بیانیه مشترک - سندیکای هفت تپه و دیگر گروه های کارگری

 

از خیزش «زن زندگی آزادی» بیاموزیم و آن را ارتقا دهیم

سه سال است که نهاد های سرکوب،  قتل فجیع ژینا امینی را مرتکب شدند.  با این قتل خشم فروخوردۀ زنان و دیگر توده های ستم دیده و سرکوب شده، بویژه جوانان برافروخته شد. شعله های سرکش این آتش فراگیر، به زودی تقریبا همۀ شهرها و برخی از مناطق روستائی را دربرگرفت و توده های به ستوه آمده از ظلم و جور ستمگران، به میدان مبارزه پیوستند و اعتراضات خود را علیه حاکمیت، عمق و گسترش دادند. شاخص ترین شعار معترضان از آغاز خیزش عظیم « زن زندگی آزادی»، علیه دیکتاتوری و فریاد آزادی و رهایی بود.
نه تنها زنان و دختران مبارز و حق طلب، بلکه مردان بسیاری از میان جوانان، دانشجویان، دانش آموزان، معلمان، کارگران، روشنفکران، بازنشستگان و تهیدستان شهری به جنبش پیوستند، بلکه ابعاد و بُرد وسیع و عمیق سیاسی، اجتماعی و مدنی جنبش باعث شد که شمار زیادی از پزشکان و کارکنان بیمارستانی، استادان دانشگاه، ورزشکاران، هنرمندان، وکلا، حقوقدانان و غیره نیز از این جنبش پشتیبانی کنند، حتی در صفوف نیروهای سرکوبگر نیز تردید و تعلل هائی رخ داد.  این گستردگی  شگفت آور نیست، زیرا جنبش حق طلبانۀ زنان که بیش از ۴۶ سال هدف تعرض ها، تجاوزها، سرکوب، تحقیر و تبعیض رژیم اسلامی، شکنجه، مرگ زیر شکنجه و یا هدف گلوله در خیابان ها بوده اند، با جنبش آزادیخواهانۀ عموم مردم، اعم از زن و مرد، پیوند عمیق و ناگسستنی داشته و دارد. به همین دلیل این جنبش مورد همدردی و پشتیبانی نیروها و سازمان ها و شخصیت های پیشرو در سراسر جهان نیز قرار گرفت.
در همان حال بخشی از اپوزیسیون های ارتجاعی و دنباله روان آنها که برای دستیابی به قدرت، قادر به هر کار و نیز هر خدمتی به نیروهای امپریالیستی و ارتجاعی در جهان و منطقه هستند و توانائی قابل ملاحظه ای در عوام فریبی و تغییر رنگ و لباس و چهره دارند، و همچنین اصلاح طلبان حکومتی که خود نقش مؤثری در سازماندهی دستگاه های امنیتی رژیم، سرکوب جنبش های زنان، کارگران، دانشجویان و روشنفکران داشته اند و اکنون برای آنان اشک تمساح می ریزند، کوشیدند بر موج جنبش عمومی سوار شوند و  جنبش ژینا را به سرنوشت انقلاب بهمن تبدیل کنند.
بدین سان سؤالی که مطرح می شود این است: که چگونه می توان سیر تکاملی جنبش های اعتراضی را ارتقا بخشید که جلو سیر قهقرائی احتمالی آن را گرفت و چنین کاری از سوی کدام نیروی اجتماعی امکان پذیر است؟ به عبارت دیگر از نظر تاریخی و نیز از دیدگاه صف بندی طبقاتی جامعه و کنش و واکنش ها و تعارض های اجتماعی و طبقاتی، کدام نیروی اجتماعی قادر است جنبش اعتراضی، همچون جنبش زن زندگی آزادی را ارتقا دهد، آن را به سطوح بالاتر و به کیفیت برتری تکامل بخشد و مانع سیر قهقرائی آن گردد؟
نخستین پاسخی که به ذهن هرکسی که تا اندازه ای با تاریخ مبارزات نیم قرن اخیر ایران آشنائی داشته باشد، بویژه پاسخگوئی به این پرسش، این است که ورود قاطعانۀ طبقۀ کارگر به جنبش سیاسی و اعتراضی توده های مردم قادر به چنین کاری خواهد بود. برای همه روشن است که درسال ۱۳۵۷ با ورود کارگران نفت، برق، مخابرات، دخانیات، اتومبیل سازی ها و برخی مراکز کارگری بزرگ دیگر و اعتصابات و اعتراضات آنها و حمایتشان از جنبش عمومی بود که رژیم پهلوی به زانو درآمد. بدین سان شرکت فعال و نیرومند کارگران در جنبش سیاسی عمومی،  به طور طبیعی چاره ساز به نظر می رسد. بویژه که اکنون جمعیت کارگران نسبت به زمان شاه چند برابر شده و وزن اقتصادی و اجتماعی کارگران در جامعه بسیار
بالاتر رفته است. جای شگفتی نیست که حتی سلطنت طلبان و سرکرده آنان نیز با درس آموزی از قدرت اعتصاب کارگران متحد در ماه‌های پایانی انقلاب ۵۷ و تأثیر آن بر روند انقلاب، خواهان اعتصابات کارگری برای درمانده کردن رژیم اسلامی شدند.
پس نکتۀ اصلی، صرفا شرکت کارگران به صورت اعتصاب یا تظاهرات و یا ترکیب این دو در جنبش عمومی نیست. مسأله این است که کارگران چگونه و با چه خواست هائی و با کدام رهبری باید وارد جنبش شوند و برخوردشان به جنبش های عمومی و دموکراتیک مردم – مانند جنبش ژینا-  چگونه باشد تا بتوانند این جنبش ها را ارتقا بخشند؟
پاسخی که بارها از سوی کارگران آگاه و پیشرو داده شده و تکرار آن هنوز و در آینده نیز لازم است این است که کارگران باید به صورت مستقل، با خواست های خود (که صرفا خواست اقتصادی یا مطالباتی نیستند بلکه شامل خواست های سیاسی این طبقه و خواست های سیاسی عام اکثریت عظیم جامعه اند)، با تشکل های اصیل طبقاتی خود وارد جنبش عمومی شوند و نه تنها در جهت ارتقای خواست های چنین جنبش هائی گام بردارند، بلکه در سازماندهی آن و در سراسری کردن و بویژه تداوم آن به توده های مبارز یاری رسانند. در این میان خود کارگران باید امر تشکل را در صفوف خود، بویژه در مهم ترین مراکز کارگری به پیش برند.
کارگران مبارز در کشورهای مختلف جهان در روند مبارزاتی خود به ایجاد تشکل های موقت و موردی برای اعتصاب، اعتراض و آکسیون های دیگر اکتفا نکرده و به ایجاد تشکل های پایدار روی آوردند. این تشکل های پایدار به صورت سندیکا (یا اتحادیه) و حزب سیاسی طبقۀ کارگر پدیدار شدند.
 
کارگران  به مبارزۀ اقتصادی – اجتماعی یعنی مبارزه برای افزایش مزد، بهبود شرایط کار، برقراری بیمه های اجتماعی، آموزش و بهداشت رایگان و غیره، مبارزاتی که همواره تا نظام کارمزدی باقی است لازم اند، اکتفا نمی کنند بلکه باید علاوه بر آن به مبارزۀ سیاسی مستقل (نه به عنوان سیاهی لشکر یا پیاده نظام این یا آن طبقۀ ضد کارگری یا غیر کارگری) روی آورند. مبارزه ای که هدف مستقیم آن خلع ید از سرمایه داری و دیگر طبقات استثمارگر و استقرار شوراهای  کارگران و زحمتکشان به منظور فراهم کردن شرایط تغییرات بنیادی در روابط اقتصادی – اجتماعی – سیاسی و دگرگونی اساسی فرهنگ جامعه است.
 
بناراین از هم اکنون کارگران آگاه باید با آگاهی به صف تشکل های مستقل خود بپیوندند و در رأس جنبش اجتماعی قرار گیرند! نکته ای که در اینجا به عنوان راه حلی فوری می شود بر آن تأکید کرد، ایجاد تشکل های پایه ای متناسب با شرایطی باشد که مصونیت در مقابل نهادهای سرکوب و استمرار موجودیت و حیات آنها و گسترش تشکل های کارگری  یا کمیته های محلات در محل های کار و زندگی است و هرجا که در شرایط بحرانی امروز اعتراض و جنبشی برقرار است، امکانپذیر سازد.
  
کارگران در این جنگ بزرگ طبقاتی تنها نیستند. آنها با طبقات و لایه های زحمتکش جامعه در موارد بسیار زیادی اشتراک منافع دارند و از این رو باید از خواست ها و مبارزات بحق آنان پشتیبانی کنند.  نکتۀ بسیار مهمی که دراین زمینه باید در نظر داشت این است که پشتیبانی کارگران و جنبش کارگری از جنبش زنان، نوعی پشتیبانی تاکتیکی و بنا به مصلحت روز نیست، بلکه حمایت از مبارزۀ زنان برای آزادی و برابری با مردان در تمام عرصه های حقوقی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی یک محور استراتژیک برای جنبش طبقۀ کارگر است.
همین امر در مورد جنبش دموکراتیک عمومی مردم، مبارزه برای آزادی بیان و تحزب و تشکل، برابری زن و مرد، جدائی دین از دولت، امور قضائی و آموزش عمومی، حذف کمک های دولتی به مؤسسات مذهبی، لغو همۀ امتیازات، از جمله امتیازات روحانیت و غیره و نیز حقوق برابر همۀ ملت های ساکن ایران و حق آنها در تعیین سرنوشت خود، با منافع حیاتی و استراتژیک طبقۀ کارگر پیوند مستقیم دارد.
کارگران فعال و آگاه و تشکل هایی که برای رهایی طبقه کارگر و زحمتکشان مبارزه می کنند، باید فراز و نشیب ها، نقاط ضعف ها و قوت جنبش های اعتراضی ـ انقلابی  و جنبش های عمومی و دموکراتیک را بشناسند و از آن بیاموزند.  اما یادگرفتن کافی نیست باید بتوانیم چیزی هم به اعتراضات، جنبش ها یا به رویداد یا جنبش انقلابی یاد بدهیم، یعنی آن را تغییر بدهیم و ارتقا ببخشیم. به گمان ما چیزی که طبقۀ کارگر یا دست کم کارگران پیشرو و فعال به جنبش کنونی عمومی می توانند بیاموزند تشکل آگاهانه و ارتقای مضمون و خواست های این جنبش است، چون این جنبش ها توانائی و پتانسیل زیادی دارنند و می توانند راهگشای مبارزات بزرگی در آینده شوند.

زن زندگی آزادی

۱ مهر ۱۴۰۴

سندیکای کارگران نیشکر هفت

کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری

کارگران بازنشسته خوزستان

گروه اتحاد بازنشستگان

۱۴۰۴ شهریور ۲۹, شنبه

نکاتی در مورد امپریالیسم، قدرت های بزرگ...(1)

 
 
نکاتی در مورد امپریالیسم، قدرت های بزرگ، امکان تحقق نظام های اقتصادی
 و اشکال تغییر سیاسی در ایران کنونی(1)
 
امپریالیسم
نظام اقتصادی کنونی جهان سرمایه داری امپریالیستی است. ماهیت سرمایه داری و امپریالیسم  در هر دو بلوک غرب و شرق یکی است اما در هر بلوک امپریالیستی دارای ویژگی های خاص  خود است. در کشورهای امپریالیستی غرب شکل سیاسی و شکل سازمان یابی و کنش اقتصادی طبقه ی سرمایه داران امپریالیست با همین وجوه در امپریالیسم روسیه تفاوت هایی دارد. 
با توجه به رقابت میان امپریالیست ها خواه در یک بلوک و بین امپریالیست های ریز و درشت و خواه در میان دو بلوک، رشد امپریالیست ها در نظام امپریالیستی ناموزون است. گاه این کشور و این گروه در یک بلوک پیش می رود و سهم خواهی اش از اقتصاد جهان افزایش می یابد و گاه کشور و گروه دیگری. امری که جنگ های کوچک و بزرگ امپریالیستی را موجب گردبده است. گرچه در هر بلوک و یا بین دو بلوک امپریالیستی همواره رقابت وجود داشته است اما نگاهی به تاریخ صد و بیست سال اخیر جهان نشان می دهد که علیرغم افت و فرودها و تقسیم برخی از کشورهای امپریالیستی و نزول آنها به ویژه پس از دو جنگ امپریالیستی در سده ی بیستم اما برخی از قدرت های اصلی اقتصادی جهان امپریالیستی کماکان قدرت های اصلی جهان باقی مانده اند. مثلا در غرب، انگلستان، آلمان و فرانسه و آمریکا و ژاپن و در شرق روسیه موقعیت امپریالیستی خود به عنوان یک قدرت بزرگ را حفظ کرده اند.
قدرت های بزرگ
در نظام امپریالیستی جهانی برخی کشورها از نظر اقتصادی، سیاسی و یا نظامی قدرت بزرگ تراند. مثلا امپریالیسم آمریکا در میان کشورهای امپریالیستی غربی و حتی در جهان امپریالیستی قدرتی بزرگ تر از دیگر قدرت هاست. و یا امپریالیست های فرانسه و آلمان و ژاپن و انگلستان از امپریالیست های اتریش و بلژیک و یا سوئد و لهستان بزرگ ترند. با توجه به رشد ناموزون اقتصادی سرمایه داری امپریالیستی، برخی از قدرت شان کاسته می شود و به قدرت برخی امپریالیست های دیگر افزوده می گردد.
 از سوی دیگر ساخت جهان امپریالیستی و اقتصاد و سیاست استعماری و امپریالیستی قدرت های امپریالیستی در قرن بیستم و بیست و یکم به گونه ای بوده است که اقتصاد زیرسلطه ی امپریالیسم( نیمه فئودالیسم و سرمای داری بوروکراتیک- کمپرادور) را در کشورهای زیرسلطه ی آسیا، افریقا و آمریکای مرکزی و جنوبی به وجود آورده است( در اینجا چگونگی سیر تاریخی این جریان استعماری - امپریالیستی مد نظر ما نیست). این چگونگی تقسیم جهان به کشورهای امپریالیستی و کشورهای از نظر اقتصادی وابسته به امپریالیسم است. نکته ی مهم در این خصوص این است که شیوه ی تکامل اقتصاد این کشورها به گونه ای به وسیله ی امپریالیست ها و در وابستگی به خودشان سازماندهی شده است که همواره نیازمند امپریالیست ها بوده و در نتیجه امکان اینکه اقتصادشان به اقتصاد سرمایه داری امپریالیستی تکامل پیدا کند به وجود نیامده است. از پس از جنگ جهانی دوم تا کنون هیچ کشور نیمه مستعمره و سرمایه داری کمپرادور زیرسلطه ای نتوانسته از نظر اقتصادی به موقعیت امپریالیسم تکامل یبدا کند، و این علیرغم این بوده که ساختار اقتصادی این کشورها تغییرات بسیاری در انحلال فئودالیسم و گسترش و رشد سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور داشته است. برخی از کشورهایی که در میان کشورهای زیرسلطه بیشترین و محسوس ترین رشد را داشته اند در آسیا کره ی جنوبی و هند( حساب چین جداست) و در آمریکای جنوبی برزیل است. به نظر می رسد که در افریقا علیرغم رشد برخی شاخص های جداگانه در برخی از کشورها هیچ کشوری موقعیتی همچون برزیل و یا کره جنوبی در منطقه ی خود را پیدا نکرده است.
 به این ترتیب طی 150 سال اخیر جز کشورهای اروپای غربی و شرقی و نیز ژاپن کشور دیگری نتوانسته از نظر اقتصادی از فئودالیسم و نیمه فئودالیسم و یا سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور به امپریالیسم تکامل یابد و یک امپریالیست و رقیب قدری برای کشورهای امپریالیستی غرب یا شرق گردد.
این میان البته نظام اقتصادی شوروی سوسیالیستی به سرمایه داری تبدیل شد و سرمایه داری اتحاد شوروی به امپریالیسم تکامل یافت. از این رو انقلابیون کمونیست آن را سوسیال امپریالیسم نامیدند. اقتصاد شوروی در حالی تبدیل به امپریالیسم شد که  در زمان مورد بحث از بسیاری جنبه ها به اقتصاد سرمایه داری امپریالیستی غرب رسیده و به یک قدرت بزرگ سوسیالیستی تبدیل شده بود. در عین حال شوروی پیش از انقلاب یعنی روسیه تزاری خودش امپریالیست بود.
مساله ی امپریالیسم و«قدرت های بزرگ»
مفهوم امپریالیسم، توضیح دهنده ی ساختار اقتصادی مسلط بر اقتصاد کشورهای سرمایه داری ای است که توانستند وضعیت اقتصاد رقابت آزاد را پشت سر گذارند و به وضعیت انحصار امپریالیستی گام گذارند. این چنان که لنینیسم توضیح می دهد از اوائل دهه ی هفتاد سده ی نوزدهم شکل گرفت. اکنون دیگر اقتصاد این کشورها را نمی توان با سرمایه داری دوران رقابت آزاد که مارکس در سرمایه توضیح داد بیان کرد بلکه به وسیله اقتصاد امپریالیستی توضیح داده می شود که بیان تئوریک اقتصادی و سیاسی آن از جانب لنین در کتاب امپریالیسم همچون عالی ترین مرحله ی سرمایه داری صورت گرفت . گفتن این که این ها سرمایه داری هستند و حذف ویژگی های سرمایه داری در هر مرحله از رشد و تکامل حدود 400 ساله اش به معنای حذف طرح و شرح هر گونه ویژگی خواهد بود و این مفهوم سرمایه داری را به یک مفهوم انتزاعی تبدیل می کند. حذف ویژگی های سرمایه داری در دوران رقابت آزاد و متضاد با آن امپریالیسم و طرح مفهوم کلی «سرمایه داری» مانند این است که دوران تحول سرمایه را از سرمایه  تجاری و ربایی به سرمایه صنعتی حذف کنیم. در این صورت از سرمایه داری چه می ماند؟! این  بسته و قفل کردن مفاهیم و ایجاد مانع در تجزیه و درون کاوی آنها بر مبنای وضعیت واقعی و عینی است. 
مفهوم بزرگ در «قدرت های بزرگ» یک مفهوم کمی است. یعنی توضیح دهنده ی ساخت حاکم بر کشورهایی که قدرت بزرگ هستند نیست. قدرت بزرگ اگر نخواهیم از گذشته های دور و دوران برده داری آغاز کنیم، می تواند سوسیالیستی باشد و می تواند سرمایه داری باشد و نیز می تواند تلفیقی از فئودالیسم و سرمایه داری باشد. می تواند قدرت بزرگ استعماری کهن باشد و نیز می تواند قدرتی در دوران استعمار نو باشد. گفتن قدرت های بزرگ سرمایه داری هم بازگشت به طرح انتزاعی سرمایه داری است و مشکل را حل نکرده برجای می گذارد. بنابراین گفتن قدرت های بزرگ بدون توضیح ماهیت اقتصادی و سیاسی آن طرح یک مفهوم بی خاصیت است که هیچ گونه در مورد ساختار اقتصادی و سیاسی و فرهنگی کنونی جهان نمی دهد.
مفهوم «قدرت های بزرگ» که به وسیله ی بخشی از رویزیونیست ها و ترتسکیست ها و دیگر فرصت طلبان به کار گرفته می شود در ماهیت امر برای اشاره نکرده به ویژگی های اقتصادی آنهاست. این مفهوم از آن رو به کار می رود تا مفهوم امپریالیسم به کار گرفته نشود؛ و مفهوم امپریالیسم نیز به کار گرفته نمی شود تا سخن از ملزومات آن و نیز لنینیسم و مائوئیسم به میان نیاید و در ماهیت امر جا را برای سازش با امپریالیسم باز گذارد.
مساله ی«جهان چند قطبی»
حال گروه هایی با اشاره به برخی کشورها مانند هندوستان و برزیل و یا پاکستان( کشورهایی که تا مغز استخوان - برخی مانند پاکستان از نظر نظامی به شدیدترین شکل ممکن-  وابسته به سرمایه داری امپریالیستی آمریکا و غرب هستند) در کنار امپریالیسم روسیه و دولت چین می خواهند اثبات کنند که وضع جهانی قدرت های بزرگ جهان تغییر یافته و کشورهای رقیبی که روشن نیست چه ساخت اقتصادی ای بر آنها حاکم است( سرمایه داری رقابت آزاد، سرمایه داری امپریالیستی، سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور، سرمایه داری ملی و...)برای قدرت های بزرگی مانند آمریکا و یا اروپای غربی به وجود آمده است. این ها جدا از جریان های خرده بورژوایی و بورژوایی که در تخیلات شیرین خود تصور یک قطب مقتدر در مقابل امپریالیست های غربی را ترسیم می کنند جریان هایی در«شبه چپ» ایران و عموما رویزیونیست های توده ای - اکثریتی و نیروهای شریک در جهان بینی و یا خط آنها هستند که قبله گاه کنونی شان امپریالیسم روسیه و چین شده است. ترتسکیست های حکمتیست«متمدن تر» از آن هستند که کشورهای شرقی را رقیبی برای قدرت های امپریالیستی غرب ببینند و خیلی از جهان چند قطبی صحبت کنند.
اینها البته به این معنا نیست که قدرت امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست های غربی در عین گسترش دامنه ی نفوذ و مال خود کردن کشورهای وابسته به بلوک رقیب( بیشتر کشورهای اروپای شرقی که به ناتو ملحق شدند و به  همراه آنها ویتنام و لائوس و کامبوج و همچنین عراق، افغانستان، سوریه و نیز کشورهایی در افریقا...) کاهش نیافته است و یا نسبت به هر اقدام اقتصادی و سیاسی از سوی کشورهای واقعا رقیب علیه آنها و رشد رقابت و تضاد میان امپریالیست ها و یا تضاد بین برخی از کشورهای زیر سلطه با امپریالیست ها برای سهم خواهی های بیشتر منطقه ای بی تفاوت باشیم، بلکه به این معناست که علیرغم چنین کاهشی و رشد چنین تضادهایی، اما رقبای جدی قدرتمندی آن هم از میان کشورهایی مانند هندوستان و یا برزیل و یا ترکیه که خودشان وابسته به امپریالیست های غربی هستند( هندوستان تا حدودی به بلوک سوسیال امپریالیسم شوروی وابسته بود اما پس از سقوط شوروی و اروپای شرقی به غرب وابسته شد) و یا حتی چین که اقتصادش به وسیله ی سرمایه های شرکت های چند ملیتی امپریالیست های غربی قرق و حتی تا حدودی اشباع شده است برای آنها به وجود نیامده است و کشورهای نام برده در حال حاضر شرایط یک جهان چند قطبی شده( مانند دوران جنگ سرد و دو قطب امپریالیستی غرب و شرق به رهبری آمریکا و سوسیالیسم امپریالیسم شوروی) را رقم نزده اند. در واقع وضعیت اقتصادی و سیاسی کنونی کشورهایی که در مواردی یک سلسله جبهه گیری در مقابل کشورهای امپریالیستی غرب و به ویژه امپریالیسم آمریکا اتخاذ می کنند با دوران دو قطبی بودن گذشته که تا حدودی خلوص داشت، تفاوت های کیفی جدی دارد.
 در مورد روسیه نیز در حال حاضر نه تنها قدرت اقتصادی و نظامی امپریالیست های غربی از امپریالیسم روسیه بسیار بیشتر است بلکه روسیه از نظر گستره کشورهای وابسته به بلوک غرب  اساسا غیر قابل مقایسه با آنها است. پس از سقوط سوسیال امپریالیسم شوروی چنان که اشاره کردیم بیشتر اقمار آن خواه در اروپای شرقی و خواه در آسیا و افریقا به بلوک غرب پیوستند و این در حالی است که وضعیت برعکس یعنی الحاق مناطق زیر نفوذ غرب به امپریالیسم روسیه خیلی وجود نداشته است( نیکاراگوئه و ونزوئلا ؟) و حتی مواردی مانند جمهوری اسلامی نیز این گونه نیست که از بلوک امپریالیستی غرب کنده شده و به اقمار روسیه پیوسته است.
امکان تحقق نظام های اقتصادی در ایران
در ایران سه نظام اقتصادی امکان تحقق به عنوان نظام اقتصادی حاکم را دارند. سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور، سرمایه داری ملی و نظام سوسیالیستی.
نظام سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور
سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور در کشور ایران از یک سو دارای خصال ویژه ی خود است یعنی اتکا به تولید و درآمد نفت و صنایع مونتاژ و دیگر ملزومات چنین اقتصادی(انگلی بودن و وابستگی در تجارت و امور مالی و غیره به امپریالیست ها) و از سوی دیگر این اقتصاد می تواند هم وابسته به امپریالیست های غربی گردد و هم به امپریالیسم روسیه و بلوک امپریالیستی وی.
روساخت سیاسی نظام سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور در ایران استبداد است. یا استبداد سلطنتی و یا دینی. اقتصاد بوروکرات - کمپرادور در کشور ما تا کنون تجربه ی شکل جمهوری ای که نه استبداد سلطنتی باشد و نه استبداد دینی، نداشته است. در دوره های گسست در استبداد حاکم مانند سال های 32- 20 وضع تا حدودی متفاوت گردیده و در حالی که شکل حکومتی سلطنتی کماکان وجود داشته است اما استبداد سلطنتی تضعیف شده و درجه ای از دموکراسی بورژوایی حاکم گردیده است.
جمهوری هایی مانند کره جنوبی و یا ترکیه ( و نیز بسیاری کشورها در آسیا و افریقا و آمریکای مرکزی و جنولب) اشکالی غیر از استبداد سلطنتی و یا استبداد دینی را نشان می دهند. در این کشورها به ویژه در ترکیه بین استبداد نظامی- فاشیستی طبقه ی حاکم که به وسیله ی ارتش خود را تحمیل می کند و نوعی دیکتاتوری طبقات وابسته به امپریالیسم حاکم پلی زده شده است. در این دو کشور دیکتاتوری طبقه ی حاکم با ویژگی ای که گفته شد درجه ای از آزادی مطبوعات و آزادی احزاب را مجاز می شمارد.( در بخش دوم در این خصوص بیشتر صحبت می کنیم).
نظام اقتصادی سرمایه داری ملی
اقتصاد سرمایه داری ملی چنان که برقرار گردد در یک وضع برزخی خواهد بود. این اقتصاد که تمایل به تولید و رشد صنعتی دارد از یک سو با دخالت اقتصادی و سیاسی امپریالیسم در ایران مخالف است و خواهان رشد یک اقتصادی سرمایه داری ملی است و از سوی دیگر به دلیل ضعف و پیوندهای اقتصادی با امپریالیست ها و وابستگی به آنها نیروی اقتصادی مورد نیاز برای تقابل با امپریالیست ها را ندارد. این اقتصاد از یک سو همچون هر اقتصاد سرمایه داری دیگری بر استثمار طبقه ی کارگر و کشاورزان و دیگر زحمتکشان شهر و روستا استوار است و برای حفظ و تداوم موقعیت طبقه ی خود، دیکتاتوری سرمایه داران ملی را برقرار می کند و جمهوری دموکراتیک بورژوایی وی در واقع دیکتاتوری خود این طبقه است، و از سوی دیگر به دلیل پذیرش رقابت آزاد بین سرمایه های مختلف و نیز جدالی که با طبقه بوروکرات - کمپرادور موجود از پیش و امپریالیست ها بر سر استقلال اقتصادی دارد، نیازمند پشتیبانی طبقه ی کارگر از گرایش ها و برنامه ریزی های اقتصادی خود است و این امر وی را به سوی پذیرش آزادی سندیکاها و اتحادیه های کارگری و حتی احزاب نماینده ی سیاسی این طبقات( عمدتا احزاب رویزیونیست و سازشکار) سوق می دهد.
نظام اقتصادی سوسیالیستی
نظام سوسیالیستی دیگر ساخت اقتصادی ای است که می تواند در ایران برقرار گردد. این نظام نیز باید از یک دوران انتقالی که در آن هر دو ساخت سرمایه داری ملی و سوسیالیسم در کنار یکدیگر زیست می کنند، بگذرد تا اقتصاد سوسیالیستی به تنهایی حاکم شود. این دوره، دوره ی تحقق انقلاب دموکراتیک نوین و برقراری جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر است. پس از این دوره ی انتقالی، جمهوری سوسیالیستی برقرار خواهد شد. در دوره ی انتقالی جمهوری دموکراتیک خلق، دیکتاتوری تمامی طبقات انقلابی و مترقی بر روی سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور و نماینده گان امپریالیسم و ارتجاع داخلی از هر زمره ای( شبه مدرن و یا مرتجع مذهبی) برقرار خواهد بود. و در دوره ی دوم یعنی جمهوری انقلابی سوسیالیستی دیکتاتور پرولتاریا( بر مبنای اتحاد کارگران و کشاورزان تهیدست) به تنهایی برقرار خواهد گردبد و مبارزه با تمامی اشکال وجود سرمایه داری در شهر و روستا و در تمامی وجوه اقتصادی و سیاسی و فرهنگی صورت خواهد گرفت.
در بخش بعدی در ارتباط با این مباحث به برخی امکانات تغییر سیاسی در ایران می پردازیم.
هرمز دامان
نیمه ی دوم شهریور 1404

 

۱۴۰۴ شهریور ۲۷, پنجشنبه

گزارش های مبارزات کارگران نفت - شورای سازماندهی اعتراضات کارگران

  

تجمع اعتراضی کارگران ارکان ثالث منطقه ویژه اقتصادی پارس، عسلویه
چهارشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۴

همکارانمان در عسلویه در اعتراض به عدم اجرای وعده‌های محقق نشده از جمله طرح طبقه‌بندی مشاغل، اجرای مفاد رای ۳۱۸۸ دیوان، عدم افزایش مزد سالیانه در شش ماهه دوم، قطع امکانات رفاهی و عدم توجه به خواسته‌هایشان در پیمان‌ نامه های جدید و زد و بندها در واگذاری پروژه ها به شرکت‌های بدون سابقه اجرایی و استفاده از مدیران ناکارآمد تجمع نمودند.
همکاران در منطقه اقتصادی انرژی پارس اعلام نمودند تا پاسخگویی مدیران و مسئولان به خواسته‌های شان به اعتراضات خود ادامه خواهند داد.
همکاران در تجمع خود به سایر کارگران ارکان ثالث و پیمانکاری منطقه پارس جنوبی در گسترش اعتراضات فراخوان دادند و خواستار پیوستن این کارگران به اعتراضات سراسری نفت گردیدند.


اعتراضات کارگران رسمی شرکت بهره‌برداری نفت و گاز آغاجاری،
شرکت نفت فلات قاره، منطقه عملیاتی سیری و مناطق نفت خیز جنوب در اهواز
سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۴

کارگران رسمی نفت در مناطق عملیاتی آغاجاری، سیری و اهواز در ادامه اعتراضات روزهای گذشته همکاران دیگر در مناطق عملیاتی جنوب، امروز نیز اعتراضات خود را برگزار نمودند.
گسترش اعتراضات نفت در روزهای اخیر شکل پیوسته تری بخود گرفته، اعتراضات متحد کارگران بخش‌های مختلف نفت در جریان است.
برخی از خواسته‌های فوری همکاران رسمی عبارتند از:
۱- پرداخت کامل حقوق به حق همکاران
۲- حذف محدودیت های اعمال شده به سنوات بازنشستگی
۳- اصلاح کف حقوق همکاران جدیدالاستخدام
۴- مرجوع نمودن مالیات های اخذ شده طبق قوانین موجود
۵- اجرای کامل ماده ۱۰ و پرداخت کامل بک پی آن
۶- عدم ادغام صندوق بازنشستگی نفت با سایر صندوق های ورشکسته


تجمع اعتراضی کارگران ارکان ثالث و پیمانکاری نفت و گاز پارس جنوبی، عسلویه
دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۴۰۴

همکارانمان در عسلویه در اعتراض به عدم رعایت مفاد رأی ۳۱۸۸ دیوان در پرداختهای مزدی، قطع سرانه ورزش خانواده های کارگران پیمانکاری از گاز- نفت کارت، تبعیض در پرداختهای مزدی و تداوم سلطه پیمانکاران مفتخور در نفت با حمایت باندهای مافیایی و چپاولگر و دیگر خواسته‌های تحقق نیافته شان دست به تجمع و اعتراض زدند.
در همین روز همکاران رسمی مان در سکوهای ۴۰ گانه نفت و گاز پارس POGC و سایت یک عسلویه و سایت دو کنگان، پالایشگاه اول، دوم، یازدهم و دوازدهم مجتمع گاز پارس جنوبی SPGC، منطقه ویژه اقتصادی پارس، پالایشگاه گاز فجر جم، منطقه عملیاتی لاوان و نفت و گاز مسجد سلیمان با طرح خواسته‌های شان، در کنار همکاران غیر رسمی خود اعتراضات گسترده نفت را رغم زدند.


تجمعات بهم پیوسته و متحد کارگران نفت
سه شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۴

تجمع اعتراضی کارگران رسمی شرکت بهره‌برداری نفت و گاز آغاجاری و کارگران رسمی شرکت نفت فلات قاره، منطقه عملیاتی سیری
همکاران رسمی در آغاجاری هم زمان با اعتراض امروز همکاران خود در منطقه عملیاتی سیری، با دست کشیدن از کار تجمع اعتراضی خود را برگزار کردند.
اعتراضات کارگران رسمی نفت با خواسته‌های معیشتی و رفع دست درازی ها در مزد و مزایا و صندوق های بازنشستگی، با فشردگی زمانی هرچه بیشتر و بهم پیوسته از حالت هفتگی خارج گردیده و رو به گسترش است.
خواسته‌های فوری همکاران رسمی عبارتند از:
۱- حذف سقف‌حقوق
۲- حذف محدودیت حق‌سنوات بازنشستگی
۳- اجرای کامل ماده۱۰
۴- پرداخت بک پی ماده۱۰
۵- عدم تفکیک ۳ گانه‌ مشاغل عملیاتی
۶- بازنگری اساسنامه‌ تحمیلی صندوق بازنشستگی و...


تجمع اعتراضی کارگران ارکان ثالث شرکت نفت و گاز گچساران
یکشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۴

همکاران آگاهمان در گچساران امروز چهارمین هفته متوالی اعتراضات خود را با دست کشیدن از کار و تجمع شعاردهی علیه مدیران و مسئولان، نمایندگان مجلس، سازمان امور استخدامی، حامیان پیمانکاران و دست اندرکاران چپاول نفت برگزار نمودند.
کارگر بیدار است از تبعیض بیزار است
عدالت، عدالت
مرگ بر حامیان پیمانکار
پس از واقعه دردناک درگذشت همکار عزیزمان صابر آسایش به دلیل تعلل و برخورد تبعیض آمیز در رسیدگی به شرایط اورژانسی او، همکارانمان در گچساران اعلام نمودند تا رفع کامل تبعیضات در ساختار نفت، حذف کامل پیمانکاران مفتخور و پاسخگو نمودن مدیران و مسئولان به اعتراضات خود ادامه خواهند داد.
شورای سازماندهی اعتراضات کارگران غیر رسمی نفت(ارکان ثالث) در حمایت از ایستادگی و شجاعت همکاران آگاهمان، در برابر رفع تبعیضات و حذف پیمانکاران مفتخور و باندهای مافیایی چپاولگر نفت، کارگران همه بخش‌ها را به گسترش اعتراضات نفت فرامی‌خواند.



تجمع اعتراضی کارگران رسمی شرکت نفت فلات قاره، منطقه عملیاتی خارک
یکشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۴

همکاران رسمی مان یک بار دیگر با دست کشیدن از کار تجمع نمودند و نسبت به شرایط معیشتی و دیگر خواسته‌های شان اعتراض نمودند.
اعتراضات کارگران مناطق عملیاتی جنوب با فواصل زمانی کمتری نسبت به تجمعات هفتگی قبل، هم اکنون اعتراضات گسترده تری را در نفت شکل داده است. آخرین اعتراض همکاران در منطقه عملیاتی خارک، چهارشنبه هفته گذشته ۱۲ شهریور، با فاصله ای ۴ روزه صورت گرفته است.
خواسته‌های فوری کارگران رسمی مناطق عملیاتی جنوب عبارتند از:
۱- اصلاح حقوق حداقلی کارگران
۲- حذف کامل سقف حقوق کارگران مناطق عملیاتی
۳- حذف سقف سنوات بازنشستگی
۴- عودت مالیات‌های مازاد اخذ شده طبق قوانین موجود
۵- اجرای کامل ماده ۱۰ و پرداخت کامل بک پی آن
۶- استقلال کامل صندوق بازنشستگی نفت


تجمع اعتراضی کارگران رسمی شرکت نفت فلات قاره، منطقه عملیاتی سکوی نصر
جمعه ۱۴ شهریور ۱۴۰۴

همکاران رسمی در ادامه #جمعه‌های_اعتراضی خود نسبت به شرایط معیشتی شان دست به تجمع و اعتراض زدند.
خواسته‌های فوری این همکاران عبارتند از:
۱- اصلاح حقوق حداقلی کارگران
۲- حذف کامل سقف حقوق کارگران مناطق عملیاتی
۳- حذف سقف سنوات بازنشستگی
۴- عودت مالیات‌های مازاد اخذ شده طبق قوانین موجود
۵- اجرای کامل ماده ۱۰ و پرداخت کامل بک پی آن
۶- استقلال کامل صندوق بازنشستگی نفت
شورای سازماندهی اعتراضات کارگران غیر رسمی نفت(ارکان ثالث) تفاوت ساختاری و تبعیضات میان ارکان استخدامی، توسط مدیران چپاولگر نفت با عنوان "کارگر رسمی، ارکان ثالث و پیمانی" را قصدی برای جدا سازی خواسته های صنفی و ایجاد تفرقه و شکاف در صفوف متحد اعتراضات کارگران نفت میداند.
ما همه کارگران تحت ستم و تبعيض و استثمار را در برابر این سیاست تفرقه آمیز، به اتحاد و همبستگی و گسترش اعتراضات نفت فرامیخوانیم.



تجمع اعتراضی کارگران رسمی شرکت نفت فلات قاره، منطقه عملیاتی خارک
چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۴

همکاران رسمی مان در خارک در همبستگی با اعتراضات سراسری در جریان نفت، دست به تجمع زدند.
خواسته‌های فوری این همکاران عبارتند از:
۱- اصلاح حقوق حداقلی کارگران
۲- حذف کامل سقف حقوق کارگران مناطق عملیاتی
۳- حذف سقف سنوات بازنشستگی
۴- عودت مالیات‌های مازاد اخذ شده طبق قوانین موجود
۵- اجرای کامل ماده ۱۰ و پرداخت کامل بک پی آن
۶- استقلال کامل صندوق بازنشستگی نفت
روز گذشته، سه شنبه ۱۱ شهریور کارگران رسمی مناطق عملیاتی، از جمله در نفت و گاز پارس جنوبی، پالایشگاه گاز فجر جم، نفت و گاز پارس عسلویه سایت ۱، شرکت نفت و گاز پارس کنگان سایت ۲، سکوهای ۴۰ گانه‌ POGC و پالایشگاه هفتم در مجتمع گازی پارس جنوبی SPGC، منطقه ویژه عسلویه، شرکت بهره برداری نفت و گاز آغاجاری اعتراضات متحد خود را برگزار نمودند.


تجمع اعتراضی کارگران ارکان ثالث ملی حفاری، گچساران
سه شنبه ۱۱ شهریور ۱۴۰۴

همکاران آگاهمان در گچساران در تجمع اعتراضی نسبت به وضعیت معیشتی و تداوم سلطه پیمانکاران و چپاول در نفت دست به تجمع و اعتراض زدند.
در بخشی از بیانیه اعتراضی این همکاران آمده است:
به نیابت از ۹ هزار نیروی ارکان ثالث شرکت ملی حفاری اعلام می نماییم با برگزاری این تجمع اعتراضی، خواهان قطع دست دلالان و واسطه گران از سفره خودمان هستیم.
هشدار میدهیم ما کارگران هیچ سناریویی غیر از حذف پیمانکاران نیروی انسانی و نظام همسان سازی حقوق و دستمزد را قبول نخواهیم کرد.
سکوت مادر برهه ای از زمان نشانه رضایت از حقوق و دستمزد و تداوم سلطه پیمانکاران و ستم کارانی که به سفره کارگر چنگ انداخته اند و ناامیدی را در بین کارگران ایجاد میکنند صورت نگرفته است و از این پس تا قطع کامل دست های واسطه گران و دلالان سکوت نخواهیم کرد.


شورای سازماندهی اعتراضات کارگران غیر رسمی نفت(ارکان ثالث) از اعتراضات کارگری در همه بخش‌های نفت حمایت و پشتیبانی می‌نماید.