۱۴۰۴ تیر ۸, یکشنبه

برپایی جنبش همگانی ضد جنگ از سوی خلق ایران(بخش چهارم - قسمت پایانی)

 
جنگ اسرائیل و امپریالیست ها با ارتجاع ولایت فقیه 
 
و برپایی جنبش همگانی ضد جنگ از سوی خلق ایران(بخش چهارم - قسمت پایانی)
 
ارزیابی جایگاه و موقعیت تضادها در جنگ 12 روزه
این جنگ 12روز طول کشید. در دوره های پیش از این جنگ، حملات دولت صهیونیستی اسرائیل به نیابت از امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست ها و پاسخ های متقابل ارتجاع جمهوری اسلامی در چارچوب تضاد میان دو دولت مرتجع بود که در مجموع تضادهای جامعه ی ما نقشی غیر عمده داشت. حملات اسرائیل در دو سه روز نخست این 12 روز ادامه ی همان حملات پیشین اش به ایران و پاسخ های جمهوری اسلامی به آنها می گنجید.
تا پیش از این، تضاد طبقه ی کارگر و کشاورزان و طبقه خرده بورژوازی و همچنین سرمایه داران ملی یعنی کل خلق در این مرحله از تکامل جامعه با ارتجاع جمهوری اسلامی عمده بود. با شدت گرفتن جنگ تضاد میان دو مرتجع تضاد دیگری در حال رو آمدن بود.
در دو سه روز نخستین جنگ تعادلی نسبی میان تضاد پیشین یعنی تضاد تمام طبقات خلق و حکومت مرتجع ولایت فقیه و تضاد تازه یعنی تضاد میان مرتجعین مورد اشاره دیده می شد. به این معنا که تضاد نخستین هنوز اهمیت و فوریت خود و عمده بودن خود را از دست نداده(1) و تضاد دوم یعنی تضاد بین مرتجعین نیز هنوز به قدر کافی برجسته نشده بود.
 اما در طی روزهای پس از آن با شدت گرفتن حملات اسرائیل و نیز پاسخ های جمهوری اسلامی، وضع تا حدودی تغییر کرد و تضاد یک دولت مرتجع با جمهوری اسلامی بر تضاد پیشین سایه افکنده و به عنوان تضاد دو دولت مرتجع در کل تضادهای جامعه عمده شد و همه ی تضادها را زیر تاثیر خود قرار داد. با عمده شدن تضاد میان مرتجعین، از شدت تضاد خلق با جمهوری اسلامی تا حدودی کاسته شد و این تضاد تابع رشد تضاد عمده گردید.
با تداوم تجاوز نظامی اسرائیل و حمله به مناطق مسکونی و زیرساخت ها، مساله ی برخورد طبقه ی کارگر به این تضاد که در شکل جنگ بروز یافته و اینک عمده شده بیشتر رو آمد. مساله ی برخورد به این تضاد در عین حال مساله ی برخورد به دو سر مرتجع این تضاد بود. این بار احساسات خلق ایران دیگر بیش از این که علیه جمهوری مرتجع اسلامی باشد- و این جای خود را کماکان داشت - علیه دولت صهیونیستی اسرائیل و امپریالیسم آمریکا شد.
 به عبارت دیگر شیوه ی برخورد خلق تا حدی تغییر یافت و اگر چه در روزهای نخست نظاره گر تضاد مرتجعین بود و در عین حال وزنه ی نفرت از جمهوری اسلامی سنگین تر بود، اما به مرور و با توجه به حملات تجاوزکارانه ی دولت اسرائیل به زیرساخت ها، کارخانه هایی که کارگران در حال کار در آن بودند، مناطق مسکونی و نیز کشته شدن توده های غیرنظامی، اندیشه و احساسات توده ها بر ضد اسرائیل و آمریکا وزنه ی سنگین تری یافت.
البته مساله ی چگونگی برخورد به دو سر تضاد و تخفیف نسبی تضاد با جمهوری اسلامی و رشد تضاد با امپریالیسم آمریکا و اسرائیل هنوز به این معنا نبود که تضاد خلق ایران با امپریالیست ها و دولت جنایتکار اسرائیل همچون یک تضاد مستقل از تضاد امپریالیست ها با مرتجعین جمهوری اسلامی، عمده شده است و نقشی تعیین کننده در مجموع تضادهای جامعه یافته، بلکه با کماکان عمده بودن تضاد بین مرتجعین، شیوه ی برخورد به تضاد عمده یعنی تضاد میان مرتجعین مساله ی مهم شده بود. به عبارت دیگر برخورد طبقه ی کارگر به دو سر تضاد و دو مرتجع یکسان باقی نماند و وزنه ی اسرائیل و آمریکا بالاتر رفت و احساسات طبقه ی کارگر و توده ها بیش از آنکه علیه جمهوری اسلامی باشدعلیه اسرائیل و امپریالیست ها گردید.
این در حالی که از تضاد خلق ایران با امپریالیست ها و دولت جنایتکار اسرائیل سرچشمه می گرفت- همچنان که برخورد به ارتجاع جمهوری اسلامی از تضاد میان طبقه ی کارگر و خلق با جمهوری اسلامی سرچشمه می گیرد - اما به معنای رو آمدن خود این تضاد نبود، بلکه تجلی این تضاد در موضع طبقه ی کارگر و خلق نسبت به دو سر تضاد مرتجعین مورد بحث بود.
در توضیح این امر می توان گفت که حملات از جانب اسرائیل هوایی و (یا از نقاط نامعلومی در ایران) و از جانب جمهوری اسلامی زدن موشک ها به خاک اسرائیل بود. در این جنگ توده ها نمی توانستند دخالتی عملی به معنای رزمنده و جنگجو داشته باشند و صرفا می توانستند ناظری باشند که اندیشه ها و احساسات معینی نسبت به طرفین جنگ دارد. اندیشه ها و احساسات معینی که در ضدیت با و علیه جمهوری اسلامی بود تا حدودی کاهش یافت و اندیشه ها و احساسات بر ضد و علیه اسرائیل و امپریالیسم آمریکا افزایش پیدا کرد.
در مورد اندیشه ها و احساسات نسبت به دولت اسرائیل و امپریالیسم آمریکا می توان گفت که به دلیل غیرعمده بودن تضاد طبقه کارگر و خلق با امپریالیست ها برای مدت زمانی به نسبت طولانی، این احساسات خفته و پنهان بود( و این امر طولانی بودن پنهان بودن این تضاد و نیز نفرت از جمهوری اسلامی و شعارهای دروغین اش علیه امپریالیسم موجب تخفیف تضاد با امپریالیست ها و بسی اندیشه ها انحرافی در این خصوص شده بود) و راهی برای بروز نداشت، اما پس از این حمله و تجاوز امپریالیستی بیدار شد و امکان بروز یافت.
 با توجه به این که جنگ مدت 12 روز بیشتر طول نکشید وضع به گونه ای تغییر نکرد که تضاد نخست یعنی تضاد میان طبقه ی کارگر و دیگر طبقات خلقی و جمهوری اسلامی در مجموع  و برای یک مرحله ی معین جای خود را به تضاد دوم یعنی تضاد میان خلق و امپریالیسم به عنوان مرحله ای تازه در تکامل مبارزه بدهد. به عبارت دیگر تضاد مرتجعین و مساله برخورد طبقه ی کارگر و توده ها به دو طرف این تضاد به برخورد مستقیم و رویاروی توده ها با امپریالیست ها کشیده نشد.
از سوی دیگر به دلیل این که جنگ حدود 12 روز بود شرایط تضادها در این مدت در حدودی تغییر یافت که در آن مخالفت با این تضاد به شکل مخالفت با جنگ بروز یافت(2) و در مورد دو سر تضاد، به مرور و با توجه به گستره ی حملات و تجاوز اسرائیل، بر شدت مبارزه علیه اسرائیل و امپریالیست ها افزوده شد و از شدت مبارزه با جمهوری اسلامی تا حدی کاسته شد.
پیشروی بیشتر در این زمینه و به دور از ویژگی های واقعیات جاری و بنابراین تصنعی، این مدت را به عنوان یک مرحله ی نو در تکامل مبارزه ی طبقاتی و ملی در ایران در نظر گرفتن و به یکباره اعلام کردن این که تضاد میان خلق و امپریالیسم عمده شده و تضاد میان خلق و جمهوری اسلامی غیر عمده گشته است درست نبود و در واقع به معنای اپورتونیسم راست بود. نتیجه ی چنین دیدگاهی می توانست این باشد که با پایان جنگ 12 روزه، جنبش ضد ارتجاع ولایت فقیه که به هر حال به  دلیل احساسات ملی و ضدامپریالیستی توده ها به افت نسبی دچار شد، دچار افت بیشتری گردد.
در کل با توجه به زمان کم این جنگ و عدم تبدیل مرحله ی پیشین به مرحله ی تازه و نیز عدم تبدیل تضاد میان امپریالیست ها با جمهوری اسلامی به تضاد خلق و امپریالیسم چنین دیدگاهی اشتباه بود و عملا موجب نزدیکی بیشتر مردم به حکومت می گردید.
البته اگر این زمان ادامه می یافت و مبارزه ی طبقاتی وارد مرحله ای می گردید که در آن مبارزه ی طبقه ی کارگر و خلق با امپریالیست ها عمده می شد( که در صورت شکسته شدن آتش بس و تداوم جنگ و تبدیل به یک مرحله در انقلاب دموکراتیک و ضد امپریالیستی ایران می تواند عمده شود)، طبعا این تضاد محور حرکت مبارزات می گردید و تضاد با جمهوری اسلامی عجالتا غیرعمده می شد و این بیشتر زمانی ممکن بود که امپریالیست ها دست به تجاوز زمینی و تصرف کشور زنند و وضعیتی کمابیش مانند افغانستان و عراق پیش آید؛ امری که موجب می شد احساسات ضدامپریالیستی توده ها افزایش یابد و احساسات آن ها علیه حکام جمهوری اسلامی - اگر به مقابله با امپریالیست ها می پرداخت - بیش از آنچه در این مدت کاهش یافت، کاهش یابد.
اشاره ای به وحدت مبارزه ی دموکراتیک و ضد امپریالیستی
در مورد مبارزه ی ضد امپریالیستی که با عمده شدن تضاد طبقه ی کارگر و خلق و امپریالیست ها رشد می کند باید گفت که این مبارزه چنان که در مقالات دیگری در مورد آن صحبت کرده ایم (امپریالیست ها، جمهوری اسلامی و مردم ایران- بهار و تابستان 91) با مبارزه ی دموکراتیک پیوسته است و یکی بدون دیگری نمی تواند پیش رود. 
در این خصوص می توانیم به این نکته اشاره کنیم که جمهوری اسلامی اجازه نمی دهد که آزادی های سیاسی در ایران برقرار گردد و حال این که این یک شرط ضروری برای مبارزه ی خلق با امپریالیسم است. از سوی دیگر جمهوری اسلامی هر کس را که بخواهد با امپریالیست ها بجنگد می خواهد به لباس و رنگ خویش در آورد و این را خلق نمی پذیرد. از این رو اگر به دلیل شرایط عینی تکامل مبارزه، تضاد با امپریالیست ها عمده شده و مبارزه ی ضد امپریالیستی رشد کند، در همان مراحل نخست توده ها در مبارزه ی دموکراتیک، با حکومت- گر چه غیر عمده اما با اهمیت - در خواهند افتاد، چنان که این امر در جنگ جمهوری اسلامی و عراق متجلی شد و پس از مدتی کوتاه، مبارزه با تجاوز عراق به رشد جنبش دموکراتیک علیه انحصارطلبان و مشروعه چیان جمهوری اسلامی کشیده شد.
هرمز دامان
نیمه ی نخست تیرماه 1404
 
یادداشت ها
1-    دلیل شادی مردم از مرگ فرماندهان سپاه همین بود که مردم در چارچوب تضاد پیشین یعنی تضادشان با حکومت ولایت فقیه خامنه ای می اندیشیدند و از ضربات به سران جنایتکار وی شادی می کردند. و مشکل حتی اکنون نیز کسانی در میان توده های مخالف حکومت یافت شوند که از زنده ماندن شمخانی این دزد و جنایتکار بزرگ خوشحال باشند!
2-    و هنوز هم روشن نیست که آتش بس تداوم خواهد یافت و یا خیر شکسته خواهد شد. یکی از دلایل نیاز به مبارزه علیه جنگ و برپایی جنبش ضد جنگ در دل جنبش دموکراتیک همین است، و افزون بر آن این امکان که برخی باندهای سیاسی و نظامی درون حکام، جاه طلبی ها و ماجراجویی های هسته ای خود را دنبال کنند.

۱۴۰۴ تیر ۶, جمعه

برپایی جنبش همگانی ضد جنگ از سوی خلق ایران(بخش سوم)

 
جنگ اسرائیل و امپریالیست ها با ارتجاع ولایت فقیه 
 
و برپایی جنبش همگانی ضد جنگ از سوی خلق ایران(بخش سوم)
 
امپریالیسم توطئه گر
در بخش پیشین به حرکت دو خطی امپریالیسم آمریکا یعنی خط طرح و توطئه و خط مذاکره اشاره کردیم در این مورد باید کمی بیشتر صحبت کنیم.
به طور کلی احتمال این که دولت آمریکا( بایدن و ترامپ) خامنه ای و سپاه پاسداران را فریب داده باشند کم نیست. به این معنا که آنها نخست از جمهوری اسلامی خواسته اند که در غزه مداخله نکند( دوره ی بایدن آنها برای این که جمهوری اسلامی خود را از تیررس خارج بداند، گفتند که می پذیرند جمهوری اسلامی دخالتی در حمله ی هفت اکتبر نداشته است و بنابراین کاری به کار جمهوری اسلامی ندارند). سپس گفته اند در لبنان مداخله نکند و پس از آن در سوریه و در پایان عراق و یمن و به جای آن امتیازاتی - رفع تحریم ها، روابط اقتصادی گسترده، احتمالا اجازه ی تداوم غنی سازی3.67 و غیره - را بگیرد و مورد پشتیبانی دولت های غربی قرار گیرد.
اما در مذاکرات و بیشتر دولت ترامپ که مهلتی دو ماهه برای پذیرش خواست هایش از جانب جمهوری اسلامی طرح کرده بود، با این اندیشه که جمهوری اسلامی در وضعیت کنونی اش بیشتر امتیاز خواهد داد، خواست های خود را نسبت به پیش از آن تغییر داده و خواست های تازه ای طرح کرده است و از جمهوری اسلامی خواسته که در مورد آنها عقب نشینی کند.
 این امر می تواند به دلیل وجود یک برنامه و طرح پنهانی از پیش کار شده و آماده گی دولت اسرائیل برای اجرای برنامه و طرح بوده باشد و یا به دلیل نظرات خود ترامپ  و یا جناح هایی دیگری در دولت ترامپ که مایل به پیشروی های بیشتری بودند و نظرشان این بود که جمهوری اسلامی زیر فشار بیشتر امتیاز می دهد و بیشتر عقب نشینی می کند.
خامنه ای خود در یکی از سخنرانی هایش به این امر اشاره کرد که می توانست بیانی از مواضع آنها و امپریالیست ها در مذاکرات پنهانی یکی دو سال اخیرشان باشد و گفت با این ها نمی توان کنار آمد. هر چه عقب نشینی کنید باز یک چیز دیگر می خواهند و می گویند در مورد این موضوع عقب نشینی کند و اگر ما این چنین عقب نشینی کنیم فردا می گویند شورای نگهبان را هم بردارید و ... ( نقل به معنی از سخنرانی در نوروز 1404 برای زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی)
در این جا تضادی به وجود می آید:
 آیا با توجه به طرح های آماده و اجرا شده در 12روز جنگ، آمریکا از پیش برنامه ی حمله به ایران را داشت و بنابراین فرقی نمی کرد که جمهوری اسلامی چه موضعی بگیرد و حتی اگر آنها خواست های بیشتری را مطرح می کردند و جمهوری اسلامی قبول می کرد باز هم به بهانه ای به ایران حمله می کردند تا طرح های خود را اجرا کند؟
نکته ی مهم به ویژه طرح ترور فرماندهان نظامی و اطلاعاتی سپاه و دانشمندان اتمی بود. زیرا به نظر می رسد که زمانی که این ترورها صورت گرفت یعنی روزهای اول و دوم حمله، آنها آماده گی نداشتند و گیر آوردن زمانی مناسب تر از این ممکن بود در آینده و در صورتی که جمهوری اسلامی ناسازگاری می کرد مقدور نباشد. 
و یا خیر! در صورتی که جمهوری اسلامی خواست های آنها را می پذیرفت، طرح های از پیش  کار شده به وسیله ی سیا و موساد و دیگر سازمان های اطلاعاتی امپریالیست های غربی را بسته به شرایط جمهوری اسلامی، یا به کلی و یا به طور موقت به کناری می گذاشتند؟
به نظر ما امپریالیست ها عموما  توطئه گری خود را دنبال می کنند. این می تواند در رقابت ها و تضادهشان با امپریالیست های رقیب همچون امپریالیسم روسیه و دولت چین و همچنین امپریالیست های متحدشان باشد، می تواند در تقابل با طبقه ی کارگر کشور خود و دیگر کشورهای امپریالیستی باشد، و یا در جدال با مبارزات انقلابی طبقه ی کارگر و کشورهای زیرسلطه شکل گیرد و بالاخره در مورد  نوکران و مزدورانی باشد که خودشان در کشورهای زیرسلطه گمارده اند و یا به اردوگاه رقیب تعلق دارند و یا مانند سران جمهوری اسلامی می خواهند میان امپریالیست ها بازی کنند و پرسه زنند. از این رو دست امپریالیست ها از این طرح ها و توطئه ها پر است.
اما اگر سران جمهوری اسلامی در مذاکرات خواست های آن ها را می پذیرفتند چه دلیلی برای اجرای این طرح ها داشتند؟ آنها یک نوکر و مزدور می خواستند و اگر این نوکر - و از جمله سران ترور شده ی سپاه - اجازه می داد که همه چیز و از جمله  مساله ی غنی سازی و برنامه ی هسته ای به اراده ی ارباب پیش رود، چه لزومی بود که امپریالیسم آمریکا این قدر خرج روی دست خودش و دولت اسرائیل بگذارد تا این نقشه اجرا شود! اگر این نوکر به پیشواز ارباب می رفت خود به معنای حکومتی دست و پابسته و ضعیف بود و دیگر نیازی نبود او را له و لورده تر کنند و سر میز مذاکره بیارند. نگاهی به نوکران و مزدوران امپریالیسم در کشورهای زیرسلطه ی خاورمیانه نشان می دهد که تمامی آنها به عنایت اربابان خود توجه دارند. اما در جمهوری اسلامی به دلیل خواست بقای حکومت کنونی که همواره آن را و از هر جانب مورد تهدید می بینند و نیز جاه طلبی های خامنه ای و بخشی از سران سپاه و چنین نشد.    
 شکست تحقیرآمیز حکومت ولایت فقیه
در هر صورت چنانچه این جنگ ادامه می یافت نتایج آن به طور کلی به نفع خلق ایران نبود. اگر جمهوری اسلامی پیروز می شد و آن هم در یک چارچوب معین و محدود، که با توجه به شواهد جاری و دیدن ادوات جنگی جمهوری اسلامی و جنگ عمدتا هوایی، احتمال آن بسیار ناچیز و تا حدود زیادی غیرممکن بود، به طور کلی در مقابل امپریالیست ها وضع بهتری پیدا می کرد و نیز در تضادش با خلق ایران موقعیت برتری می یافت و از جهت مقابله با مبارزات دموکراتیک خلق ممکن بود برای مدتی های و هوی های بیشتری داشته باشد و اقدامات تهاجمی بیشتری انجام دهد.
اگر شکست می خورد که خورده است موقعیت حکومت  در برابر امپریالیست ها و اسرائیل تضعیف می شد. در صورت روی کار آمدن جناح های دیگری از طبقه ی حاکم( مثلا جناح روحانی و یا لاریجانی ها و کلا باندی غیر از باند خامنه ای)  با توجه به اینکه حکومت احتمالا مجبور می شد با امپریالیست ها کنار بیاید و طوق بنده گی آنها را گردن بگذارد مورد پشتیبانی امپریالیست ها واقع شده و امپریالیست ها آن را از نظر اقتصادی و سیاسی در مقابل توده ها تقویت کرده و شرایط ادامه اش را فراهم ساخته و به وی کمک می کردند تا بتواند جنبش خلق ایران را خفه کند.
گفتنی است که برای جمهوری اسلامی مبارزه با جنبش توده ها در دو حالت پیروزی و یا شکست تفاوت کیفی چندانی ندارد. زیرا عموما شکست خوردن را جز در موارد معدودی مانند جام زهر خمینی پس از جنگ با عراق نپذیرفته اند. بنابراین در حالت شکست نیز از ترس جنبش و برای بازگرداندن اوضاع به نفع خویش دست به انتقام جویی از جنبش توده ها زده و می زنند. چنان که هم اکنون که شکست خورده اند، بوق پیروزی به وسیله ی خامنه ای به صدا در آمده و دست به انتقام جویی از توده ها زده اند.
 در هر صورت همان گونه که در بخش دوم این سری مقالات اشاره کردیم امکان مانور روی پیروزی و انتفام جویی از توده ها محدوده ی معینی دارد و به دلیل تضادهای میان باندهای حاکم و وضع اقتصادی فلاکت بار کشور( بحران اقتصادی، تورم و گرانی و...) و نیز شرایط جنبش توده ها، نمی تواند مدت زمان زیادی ادامه یابد و به احتمال، زیاده روی در این خصوص به وسیله ی باند خامنه ای، به نفع حکام نخواهد بود و وضع را به عکس خود بر خواهد گرداند.   
 مساله ی برتری طلبی دولت جنایتکار اسرائیل
این که گفته می شود که اسرائیل هیچ نیرویی را برتر از خود در منطقه نمی تواند ببیند و بنابراین به دلیل میل دولت اسرائیل برای یکه تازی در خاورمیانه و یگانه قدرت قوی بودن در این منطقه، این جنگ پیش آمد، درست نیست. زیرا تعیین کننده ی این امر که بین دولت های مزدور منطقه چه توازنی از نظر سیاسی و نظامی و تا حدودی اقتصادی باید برقرار باشد و هر کدام باید به چه اندازه قوی باشند، در دست امپریالیست های غربی است و نه در دست حکومت اسرائیل.(1) در گذشته در زمان حکومت استبداد سلطنتی، قدرت نظامی شاه کمتر از حکومت اسرائیل نبود بلکه از جهاتی نیز قوی تر از آن بود. ترکیه را هم که نزدیک به منطقه درگیری هاست است می توانیم وارد کنیم. می دانیم ترکیه عضو ناتو است و یکی از بزرگ ترین ارتش های ناتو را دارد. از دولتی مانند مصر نیز می توان نام برد که گرچه نسبت به اسرائیل از نظر نظامی فروتر است به هر حال دولت  ضعیفی نبوده و نیست. عربستان سعودی نیز از نظر اقتصادی کشوری قوی است و ثروتمندترین کشور منطقه است. این ها همه  وابسته به امپریالیست های غربی بوده اند. البته وضع در مورد قوی بودن درمقابل کشورهای وابسته به بلوک روسیه که در گذشته به ویژه عراق و سوریه بودند فرق می کند.
مساله ی جایگاه رقابت امپریالیست ها
از سوی دیگر درمورد رقابت جهانی امپریالیست های غربی با امپریالیسم روسیه و قدرتی مانند چین بر سر جمهوری اسلامی نیز نباید اغراق کرد. حقیقت این است که دولت امپریالیستی روسیه پس از حمله ی 7 اکتبر و در تمامی یکی دو سال اخیر نه تنها اقدام مهمی در مقابله با امپریالیست های غربی در منطقه و در غزه، لبنان و یمن یعنی تمامی نقاطی که درگیری هایی به وجود آمده، صورت نداده است، بلکه در پی یک سازش سوریه را نیز دو دستی تحویل امپریالیست های غربی داد. به طور خلاصه روسیه پس از جنگ اوکراین بیشتر درگیر جنگ اش با دولت این کشور و از این طریق با امپریالیست های رقیب غربی بوده و دیگر فرصتی برای خودی نشان دادن در دیگر مناطق نداشته است و وجه حاکم در این موارد بیشتر معامله و سازش بوده است.
 در مورد چین نیز باید گفت این کشور بیشتر یک ناظر و تحلیل گر بوده است تا اینکه بخواهد واکنش عملی ای نشان دهد. بر مبنای گفته های تحلیل گران این کشور مساله ی دولت چین تجارت است و نه جنگ. از نظر آنها دولت چین اگر می خواهد پیشرفت کند باید به همین امور تجاری خود ادامه دهد.
باید توجه کنیم که تجارت چین با کشورهایی مانند آمریکا و اروپای غربی که سرمایه گذاران عمده در تولید و خدمات چین و نیز مردمان شان بخش مهمی از مصرف کنندگان تولیدات ساخته شده در چین هستند، قابل مقایسه با تجارت اش با دیگر کشورها نیست. به طور کلی مواضع این دو کشور بیشتر منفعلانه بود تا مثلا جانبداری شدید از جمهوری اسلامی.
 به نظر می رسد که تضاد امپریالیست ها بیشتر با حکومت مرتجعی است که توانایی اداره ی کشور را ندارد و با سیاست های متحجر و عقب مانده ی خود به جنبش انقلابی توده ها در ایران دامن می زند- امری که برای منطقه هم خطرناک است- جاه طلبی های ویژه ی خود را در منطقه دارد و ساز خود را می زند و در برنامه های امپریالیست ها در منطقه دنبال موقعیتی فراتر از آنی است که می توانند به وی واگذار کنند.
نظریه ی ساواکی ها و ماموران سیا
یکی از مضحک ترین و بی معناترین نظرات که از جانب دولت صهیونیستی اسرائیل و ناتانیاهو طرح می شد این بود که می گفتند ما حکومت را تضعیف کردیم و الان خود مردم می توانند آن را سرنگون کنند. در پی آن نیز سلطنت طلبان و مبلغین ساواکی و مزدوران سازمان سیا در تلویزیون انترناشنال که یکی دو تا هم نیستند همین را تکرار کرده و می گفتند که اسرائیل سران حکومت را زده و اکنون اوضاع آماده است که مردم به خیابان بریزند و سرنگون کنند.
جدا از این که هدف اسرائیل تضعیف حکومت برای مثلا ریختن مردم توی خیابان و سرنگونی حکومت نبود اما حتی اگر می بود چنین نظراتی به راستی جز مشتی پرت و پلا چیز دیگری نبود.
مردم در خرداد 88 و دی ماه 96 و آبان 98 و نیز در جنبش ژینا به خیابان ریختند اما نتیجه ی پایانی آن سرنگونی حکومت نبود و این جدای از آن است که این جنبش ها و خیزش ها ضربات سنگینی به حکومت زدند.
در مورد سرنگونی حکومت حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که از طریق صرف بیرون ریختن مردم مقدور می بود( یا باشد) باز هم رهبری انقلابی  یک طبقه و سازماندهی به نسبت جامع و نیز مسلح بودن مردم را می خواست( می خواهد) و این چیزی است که جنبش مردم ایران در دهه های اخیر فاقد آن بوده است و مهم ترین خلاء و کمبود در این جنبش به شمار آمده است. حال در چنین اوضاعی و آن هم زمانی که حکومت بیش از هر زمان دیگر آماده است که چنین شورش هایی را به دولت اسرائیل و امپریالیست ها ببندد، حتی در صورتی که رخ می داد حکومت منفور و جانی جمهوری اسلامی به احتمال بسیار بیش از آنچه در ماهشهر در سال 98 انجام داد، انجام می داد.
در بهترین حالت این توصیه ها را جدا از برخی خیال بافی های سطلنت طلبان می شد رفوگری حملات کثیف و متجاوزانه دولت صهیونیستی و جنایتکار اسرائیل به کشور و تلاش برای جلوگیری از احساسات ضداسرائیلی( ضد دولت صهیونیستی و جنایتکار اسرائیل) و ضد امپریالیستی توده ها دانست و نه چیز دیگری.
هرمز دامان
نیمه ی نخست تیرماه 1404
یادداشت
1-   چنان که در مقالات دیگر به اشاره گفته ایم رابطه ی اسرائیل با امپریالیست ها با دیگر کشورهای زیرسلطه و دولت های مزدور امپریالیست ها تا حدودی فرق می کند و توضیح ویژه ای نیاز دارد. برای نمونه می توان گفت در اسرائیل یک سرمایه داری برقرار است که در حالی که مانند سرمایه داری کشورهای امپریالیستی نیست – اسرائیل امپریالیست نیست - اما نمی توان به ساده گی آن را سرمایه داری کمپرادور نامید. در این کشور طبقه ی کارگر از یک رفاه اقتصادی نسبی برخوردار است. امری که در مورد کشورهای زیر سلطه ی منطقه وجود ندارد. همچنین یک دموکراسی شبه غربی در این کشور وجود دارد که در هیچ یک از کشورهای منطقه همانند آن وجود ندارد. در عین حال لابی قدرتمندی در کشورهای امپریالیستی  به ویژه آمریکا دارد در حالی که چنین لابی ای را دیگر کشورها ندارند. با این همه اسرائیل در منطقه نه مستقل از امپریالیست ها و همچون قدرتی صرفا دارای منافعی خود ویژه که به هر حال به دلیل شرایط ویژه این کشور در خاورمیانه وجود دارد، بلکه بیشتر همچون عامل امپریالیست ها عمل می کند و نقش یک عامل سیاسی و امنیتی و نظامی را برای آنها در منطقه و برای پیشبرد طرح های آنها دارد.  
 

۱۴۰۴ تیر ۴, چهارشنبه

درباره ی آتش بس( بیانیه ی دهم)


 
از روز دوم تیرماه اعلام شد که از سوی ترامپ پیشنهاد آتش بس به طرفین داده شده و در پی آن پس چند حمله ی متقابل آتش بس از سوم تیرماه اجرا شد. درحال حاضر این پایانی است بر این جنگ 12 روزه.
 قرار آتش بس را می توان از سه جانب درگیر در جنگ مورد بحث قرار داد.
امپریالیسم آمریکا
اگر این آتش بس دوام یابد و به صلح منجر گردد می توان به این نتیجه رسید که اهداف اعلام شده ی امپریالیسم آمریکا و دولت جنایتکار اسرائیل به طور کامل و یا به طور حداکثری تحقق یافته است که آنها از جنگ به آتش بس گذار کردند. این اهداف نابودی بخش مهمی از رهبری نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی و نیز تخریب و یا حداقل از کار انداختن موقت برنامه ی هسته ای و موشکی جمهوری اسلامی بوده است.
عدم تداوم جنگ از جانب آمریکا به این معناست که دولت آمریکا خواسته بر طبق برنامه های پیشین اعلام شده ی خود مبنی بر درگیر نشدن در جنگی طولانی و فرسایشی همچون جنگ های افغانستان و عراق و سوریه و لیبی عمل کند. در عین حال به تضادهای شدیدی که در بین جناح های حاکم دموکرات و جمهوری خواه و نیز بین خود جمهوری خواهان بر سر سیاست های ترامپ در مورد این جنگ پدید آمده و شدت گرفته بود پایان دهد. از دیدگاه آن چه به وقوع پیوست دخالت دولت آمریکا در جنگ و ریختن بمب به روی سایت اتمی فردو و زدن موشک به نطنز و اصفهان حداکثر دخالت عملی آمریکا و بخش پایانی این برنامه بوده است. 
اگر جمهوری اسلامی پای مذاکره برود و آنچه دولت آمریکا از وی می خواهد بپذیرد که بر مبنای تاریخ دو دهه ی اخیر به نظر می رسد چاره ای جز این ندارد، جنگ پایان خواهد یافت و صلح برقرار خواهد شد؛ اما در صورتی که باند خامنه ای بر طبل خویش و ماجراجویی های اتمی اش بکوشد و عملا راه گذشته را ادامه دهد - که به احتمال این گونه نخواهد بود-  آنگاه تلاش برای سرنگونی جمهوری اسلامی به طور جدی تر مطرح شده و ممکن است جنگ دیگری رقم بخورد.
 به طور کلی امپریالیسم آمریکا با تجاوز آشکارش به ایران نشان داد که پشیزی برای توافقنامه هایی که خودش نیز در تدوین آنها نقش داشته است قائل نیست.  در دوران امپریالیسم و برای امپریالیست ها آن چه حاکم است قانون جنگل است.
دولت صهیونیستی و جنایتکار اسرائیل
دولت اسرائیل تحقق بخش برنامه ی امپریالیسم آمریکا بود. این جدای از منافع ویژه ی این دولت یعنی پایان دادن به تهدیداتی بود که از جانب نیابتی های جمهوری اسلامی( مساله ی خلق فلسطین جایگاه دیگری دارد) در نزدیک مرزها و منطقه احساس می کرد.
با توجه به این که این برنامه از نظر دولت ترامپ به پایان خود رسید دولت اسرائیل نیز باید آتش بس را می پذیرفت.
 در کنار این سیر اصلی و در مراتب بعدی می توان از ضرباتی نام برد که موشک های جمهوری اسلامی به برخی از تاسیسات استراتژیک اسرائیل و به ویژه به مناطق مسکونی زد و اعتراضاتی را در این کشور برانگیخت . با این حال این ضربات را نمی توان دلیل اصلی پذیرش آتش بس از جانب اسرائیل دانست، چرا که اگر برنامه ی امپریالیسم آمریکا و دولت اسرائیل گسترده تر بود و مثلا ضربات بیشتر به تاسیسات نظامی و یا زیرساخت ها و از آن هم بیشتر سرنگونی حکومت را در بر می گرفت، به احتمال خود دولت آمریکا به مداخله ی گسترده تر دست می زد و اسرائیل نیز به حملات خود ادامه می داد. نگاهی به مداخلات نظامی گذشته ی امپریالیست های غربی به کشورهایی از جمله افغانستان و عراق این را نشان می دهد.
 تجاوز نظامی دولت جنایتکار اسرائیل و امپریالیسم آمریکا موجب اعتراض انقلابیون و توده های آزادیخواه جهان گشت. توده هایی که پیش از این جنایات اسرائیل در غزه را دیده و از آن به خشم آمده بودند اکنون تجاوز و جنگ افروزی دیگری از جانب این دولت می دیدند. این امر موجب نفرت بیشتر توده ها از این کشور و انزوای بیشتر دولت صهیونیستی اسرائیل در انظار توده های جهان گشت.   
ارتجاع جمهوری اسلامی
در این جنگ 12 روزه و تا اینجای کار این حکومت ولایت فقیه بوده است که شکست سخت و تحقیرآمیزی خورده است. گرچه حکومتیان تلاش کردند با حملات موشکی به اسرائیل ضرباتی به  این کشور وارد کنند اما سرجمع این ضربات با ضربات دولت صهیونیستی اسرائیل و سپس امپریالیسم آمریکا به هیچ وجه برابر نیست. این نابرابری حتی در صورتی است که بمباران فردو و دیگر تاسیسات اتمی، آنها را به طور کامل نابود نکرده باشد و گزارش های اخیر سیا و موساد که سال ها زمان می برد تا این تاسیسات بازسازی شوند نادرست باشد. جدا از ضربه به زیرساخت ها و ویرانی های به بار آمده به گزارش سازمان حقوق بشر ایران در این جنگ بیش از  1054 نفر کشته و 4476 نفر زخمی شدند.
به نظر می رسد که پیغام های مکرر از سوی عراقچی به دولت آمریکا که اگر دولت اسرائیل به حملات خود ادامه ندهد جمهوری اسلامی نیز به حملات خود ادامه نخواهد داد و آماده خواهد بود که آتش بس را بپذیرد، نشان از آماده گی جمهوری اسلامی برای پایان دادن به جنگ داشت. یکی از نشانه های مهم برای این که جمهوری اسلامی را خواهان ادامه ی جنگ ندانیم همین واکنش «نمادین» به حمله هوایی و موشکی آمریکا به سایت های اتمی، شلیک موشک به پایگاه نظامی العدیده در قطر بود. سران جمهوری اسلامی به دولت قطر و آمریکا اطلاع دادند که می خواهند موشک هایی به این پایگاه شلیک کنند و ترامپ هم از آنها تشکر کرد( ترامپ امروز گفته است از جانب جمهوری اسلامی پیام داده اند که ساعت 1 می خواهیم پایگاه شما را بزنیم) و تا جایی که می دانیم این موشک ها به وسیله دولت قطر رهگیری و نابود شدند.
در عین حال این را نیز نمی توان از نظر دور داشت که جمهوری اسلامی پس از حملات آمریکا به سایت های اتمی نگران دخالت آمریکا در جنگ و گسترش برنامه ی آنها به ضربه به زیرساخت ها و پالایشگاه ها و بدتر سرنگونی جمهوری اسلامی بود. از این رو پس از این حملات، احتمال اینکه پیام های بیشتری در مورد آماده گی اش برای آتش بس فرستاده باشد زیاد است. ترامپ از ادامه ی مذاکرات با جمهوری اسلامی در هفته ی آینده صحبت کرده و دیگر دولتمرد آمریکایی استیو ویتکاف گفته که نظرات امیدوارکننده ای از جانب طرف ایرانی به گوش آنها رسیده است!
جمهوری اسلامی و توده ها  
سران مرتجع جمهوری اسلامی و به ویژه باند جنایتکار خامنه ای و سران پاسدار که مهم ترین شریان های حکومت را در دست دارد در این جنگ عمق ناتوانی خود را در دفاع از سران شان، از آنچه به دلیل اش میلیاردها دلار صرف کرده و روزگار ملت ایران را به واسطه ی آن سیاه کرده بودند یعنی همین سایت های هسته ای و موشکی و نیز آسمان و مرزهای کشور و جان توده ها آشکار کردند.
و اما برای توده ها، 12 روز جنگ جز کشتار و خرابی و آواره گی برای میلیون ها تن از آنها چیز دیگری در بر نداشت.
حال این جانیان به جای این که در همان نهادها و سازمان های اطلاعاتی و امنیتی و نظامی یعنی درون خودشان و در مقام های بالا دنبال جاسوسان بگردند به مردم یورش آورده اند و به بهانه ی جاسوسی تا کنون بیش از 800 نفر از مردم عادی را بازداشت کرده اند. جز این زندانیان سیاسی را جابجا کرده و روشن نیست به کجا برده اند و نیز نزدیک به 9 نفر و از جمله سه کولبر کرد را در همین دوازده روز اعدام کرده اند.  
این ها نشان می دهد که لبه ی تیز حمله ی باند خامنه ای و سران سپاه متوجه توده هاست و بیشتر به فکر انتقام گیری شکست و حقارت شان از توده های مردم اند تا حل مشکل نفوذ موساد و سیا در سازمان های اطلاعاتی و امنیتی و نظامی شان.
خشم توده ها از جمهوری اسلامی را پایانی نیست و با این ناتوانی و بی لیاقتی که از سران پرهای و هوی جمهوری اسلامی دیدند بیشتر از پیش هم شده است. شکی نیست که دیر یا زود مبارزات اقتصادی و سیاسی طبقه ی کارگر و توده ها از سر گرفته خواهد شد. برای طبقه ی کارگر و توده ها نه تنها عللی که به دلیل وجود آنها دست به اعتصاب و مبارزه و گردهمایی های خیابانی می زدند تغییری نکرده بلکه با آسیب ها و خرابی های جنگ بیشتر هم خواهد شد.
جمهوری اسلامی نمی تواند شکست و حقارت خود را با انتقام گیری از توده ها پنهان کند. اکنون زمانی است که هر اقدام وی علیه کارگران و زحمتکشان و توده ها و مبارزان آزادیخواه و هرگونه انتقام گیری شکست حکومت از توده ها و پیشروان و مبارزان وضع را برای وی بدتر خواهد کرد و خشم و نفرت و کینه ی اکثریت مردم را بیشتر بر خواهد انگیخت.
زندانیان سیاسی آزاد باید گردند
آزادی بیان، آزادی مطبوعات، آزادی احزاب، آزادی اجتماعات حق مسلم توده هاست
مرگ بر امپریالیسم آمریکا و دولت صهیونیستی اسرائیل
مرگ بر جمهوری اسلامی
زنده باد انقلاب
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
4 تیرماه 1404

۱۴۰۴ تیر ۳, سه‌شنبه

بیانیه مشترک تشکل های مستقل: امپریالیسم آمریکا و تجاوز جنگی به ایران!


آمریکا به بهانه مخالفت با برنامه هسته ای ایران با بمب های سنگر شکن فوق سنگین وموشک های کروز، مراکز غنی سازی هسته ای فردو، نطنز و اصفهان را مورد حمله قرار داد. ترامپ و سخنگوی دولت آمریکا دقایقی پس از این تجاوز آشکار، قدرت خود را به رخ مردم ایران و جهان و رقیبان خود کشیدند و خبر آن را زیر عنوان پیروزی نظامی بزرگ به همه مراکز خبری مخابره کردند. عادی جلوه دادن این تجاوز و بزرگنمایی آن در خصوص مخالفت با پروژه های هسته ای جمهوری اسلامی و ژست های صلح طلبانه امپریالیسم آمریکا و رئیس جمهور فاشیست آن و همچنین مأموریت به اصطلاح آزاد سازی ایران از استبداد ریشه دار حکومتی و فساد و فلاکت فراگیر با همکاری نتانیاهو و دولت کشتارگر اسرائیل، شگرد های رنگ باخته و رسوای امپریالیستی برای تسلط کامل بر منطقه و حفظ یا بازگرداندن موقعیت برتر آمریکا به عنوان قدرت سلطه گر در رقابت های منطقه استراتژیک خاورمیانه است؛ سلطه ای که مدت هاست روند نزولی پیدا کرده و دولت های مختلف آمریکا و در حال حاضر ترامپ از هیج اقدام تجاوزگرانه ای برای حفظ موقعیت خود ابا ندارند.
این جنگ به هیچ عنوان منافع مردم زحمتکش ایران را تأمین نمی کند. موضع گیری نسبت به این تجاوزات همواره امر کارگران و زحمتکشان و خلق های زیر ستم در جهان بوده است. این موضع گیری به هیچ عنوان به منزله همسویی با جمهوری اسلامی نیست. تشکل های مستقل پیش از این موضع خود را نسبت به جنگ اسرائیل و ایران در یک بیانیه مشترک انتشار داده اند. آنچه برای ما از اهمیت برخوردار است، افشای سیاست های امپریالیستی و مقابله با عادی سازی سیاست تجاوز و جنگ ارتجاعی و ملقب کردن جانیان و جنایت کاران به حاملان صلح و پرچمداران دموکراسی و امید واهی به ابقای «سناریوهای سفید» است.
مردم زحمتکش ایران ماهیت این جنگ را می شناسند و هرگز فریب یاوه گویی های سلطنت طلبان و احزابی که به نام کارگران قسم یاد می کنند اما به زیر پرچم اسرائیل و آمریکا آزادی و رهایی را بشارت می دهند، نخواهند خورد. کارگران و زحمتکشان هیچ منافع مشترکی با سلطه گران آمریکا و رژیم جنایت پیشه و کودک کش اسرائیل ندارند، همچنانکه تحت حاکمیت نظام حاکم بر ایران سرنوشت مردم بهبود نخواهد یافت. از اینرو رهایی از این شرایط فلاکت‌بار هرگز وابسته به شکست یا پیروزی یکی از طرف های جنگ نیست. پاسخ کارگران به جنگ افروزان این است که: سایه شوم شما بر زندگی ما خطر کشتار، خرابی و آوارگی و فقر را تشدید خواهد کرد. مردم زحمتکش و آزادیخواه ایران از جنگ طلبی و همه طرف های آتش افروز تنفر دارند و با اتحاد و همبستگی ملی و بین المللی سرنوشت مطلوب خود را با تلاش پیگیر و با مبارزات مستقل رقم خواهند زد.
سوم تیرماه ۱۴۰۴
سندیکای کارگران نیشکر هفت
کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری
کارگران بازنشسته خوزستان
گروه اتحاد بازنشستگان

۱۴۰۴ تیر ۲, دوشنبه

برپایی جنبش همگانی ضد جنگ از سوی خلق ایران(بخش دوم)

 
این مقاله زمانی در اختیار خواننده گان قرار می گیرد که باند خامنه ای و شرکای پاسدار حمله ای موشکی به پایگاه« العدید» آمریکا در قطر انجام داده است. جالب این که پیش از حمله هم به دولت قطر اطلاع داده اند و هم به خود آمریکا. دولت قطر گفته است که تمام موشک ها رهگیری و نابود شده اند و خساراتی به پایگاه وارد نشده است. همچنین صحبت هایی که درستی شان هنوز روشن نیست در مورد قرار آتش بس از 6 ساعت دیگر بین اسرائیل و جمهوری اسلامی طرح شده است و گفته شده آتش بس پس از 12 ساعت به طور کامل برقرار خواهد شد.

جنگ اسرائیل و امپریالیست ها با ارتجاع ولایت فقیه 
و برپایی جنبش همگانی ضد جنگ از سوی خلق ایران(بخش دوم)
 
نکاتی درباره ی تضاد امپریالیست ها با حکومت جمهوری اسلامی
جنگی کنونی امپریالیسم آمریکا و امپریالیست های اروپای غربی و دولت صهیونیستی اسرائیل علیه جمهوری اسلامی چند دلیل عمده دارد.
 این جنگ ادامه ی جنگ آنها علیه نیابتی های جمهوری اسلامی در منطقه است. در جنگ های امپریالیست ها با نیابتی ها، حماس و حزب الله و حشدالشعبی و حزب الله لبنان و در کنار آنها تغییر حکومت سوریه، نخست تضعیف، درهم کردن آنها با دولت ها و مجبور کردن شان به همراهی با حاکمیت ها( موارد حزب الله لبنان و حشدالشعبی عراق) یا پاکسازی نسبی یا کامل آنها( حماس) بود.
این امر به معنای این نیست که امپریالیست ها و یا دولت صهیونیستی اسرائیل مخالف گروه ها و یا حکومت های مذهبی اسلامی بوده و یا هستند. خیر! به این دلیل نیست. آنها خود از به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان پشتیبانی کردند و نیز به جای حکومت مرتجع اما سکولار بشار اسد یک دست پرورده و مزدورشان احمدالشرع رهبر تحریرالشام را که از گروه های متعصب مذهبی داعش می آمد جایگزین کردند و جنگ های مذهبی را در این کشور دامن زدند. بنابراین مساله به هیچ وجه مخالفت با تعصب و مذهب و خلاصه به این معنا فرهنگی نیست، بلکه مساله سیاسی است.
اگر از غزه بگذریم که هنوز  جدای از نسل کشی فلسطینیان روشن نیست امپریالیسم آمریکا چه خوابی برایش دیده است، بقیه همچون تهدید جلوه گر شده و مشکلاتی در راه جریان یابی آرام و بی دردسر سرمایه ی امپریالیستی- به ویژه سرمایه ی آمریکایی- ایجاد کرده بودند. مرکز تمامی این ها تا حدودی در ایران و در حکومت ولایت فقیه قرار داشت.
 سیاست امپریالیسم آمریکا (و دولت جنایتکار اسرائیل) در آغاز حمله ی نظامی به جمهوری اسلامی نبود بلکه مذاکره و وادار کردن جمهوری اسلامی به خواست هاشان بود. آنها امید داشتند که جمهوری اسلامی در پی عقب نشینی ها و سازش هایش با امپریالیست ها در مورد حماس و حزب الله و سوریه و حشدالشعبی و حوثی های یمن به سازش ها و عقب نشینی های بیشتری دست زند و در ازای رفع تحریم ها و یاری امپریالیست ها به سرپا کردن حکومت در برابر توده ها، به برخی از خواست های آنها گردن گذارد.
این خواست ها پیرامون برنامه هسته ای و غنی سازی بود. امری که با توجه به سیاست«تقیه» ی مداوم از جانب سران جمهوری اسلامی، همواره آنها را بی اعتماد به جمهوری اسلامی نگاه می داشت. درست برای همین عدم اطمینان از سیاست های باند خامنه ای و سران سپاه آنها به روی خواست های خود در این موارد پافشاری می کردند ( حقیقت این است که سران ریاکار و شیاد و حقیر جمهوری اسلامی به ملت ایران توضیح نمی دهند که  در مذاکرات چه گذشت و چه می خواستند بدهند و چه می خواستند بگیرند). از آنچه در پی آمد روشن است که آنها دو خط را دنبال می کردند: خط مذاکره و خط برنامه ریزی دقیق برای حمله به جمهوری اسلامی و بیشتر حمله به نقطه های قدرت خامنه ای.
با این حال می توان احتمال زیاد داد که در صورتی که باند خامنه ای و سران سپاه با خواست های آمریکا موافقت می کردند امپریالیسم آمریکا بهانه ای برای حمله جمهوری اسلامی نداشت و به احتمال زیاد نه خودش و نه امپریالیست اروپای غربی به اسرائیل( در واقع به سیا و موساد و ارتش اسرائیل) نیز اجازه نمی دادند که طرح های از پیش آماده شده ی خود را پیش ببرد.
 پس این که امپریالیسم آمریکا( و در کنار آن سه امپریالیست اروپایی) در هر شرایطی به دولت صهیونیستی اسرائیل اجازه می داد که طرح های آماده شده( که چنان که اشاره کردیم صرفا طرح های خودش نبوده است) را اجرا کند نمی تواند درست باشد و دولت اسرائیل نیز نمی توانست بدون اجازه ی آنها طرح ها را اجرا کند. بنابراین می توان گفت که تنها مذاکره نبود و تنها نیرنگ و فریب دادن جمهوری اسلامی نبود، بلکه هر دو بود و هر دو خط قدم به قدم دنبال می شد.
اما پافشاری خامنه ای و سران متحجر و متعصب سپاه به روی برنامه ی هسته ای و غنی سازی و بازی هاشان با آژانس اتمی شرایط را به طرف بی اعتمادی آمریکا سوق داد و با تمام شدن مهلت 60 روزه و طرح این که جمهوری اسلامی می خواهد از مذاکرات برای وقت گذرانی استفاده کند منجر به پیاده شدن طرح هایی گشت که  شاید از سال های پیش آماده شده بود.
اهداف امپریالیست ها که در این ده روز محقق شد
اکنون که حدود 10 روز از جنگ می گذرد می توان گفت دو هدف اساسی از این جنگ دنبال می شد:
 یکم ضربه زدن به آنچه جمهوری اسلامی آن را لولویی برای ترساندن غرب کرده بود( به راستی روشن نیست که آیا جمهوری اسلامی توانسته بود به تولید بمب اتمی نزدیک شود و یا خیر) یعنی به مراکز هسته ای و غنی سازی جمهوری اسلامی و دوم ضربه به نهادهای اطلاعاتی و نظامی و نیز مراکز تولید جنگ افزارهای موشکی و ...
زدن این دو موجب می گردید که جمهوری اسلامی که در هر حال مجبور است به پای میز مذاکره بازگردد یک جمهوری اسلامی توسری خورده و احتمالا مانند موم نرم شده گردد. سران جمهوری اسلامی این بار در مذاکرات چیزی ندارند که بخواهند بابت آن از آمریکا و دول امپریالیستی امتیاز بگیرند و به احتمال باید طوق بنده گی امپریالیست های غربی را به گردن بیفکنند.
 
تضاد امپریالیست ها با جنبش دموکراتیک - انقلابی خلق
اما این تنها یک جنبه ی قضیه یعنی تضاد میان امپریالیست ها با جمهوری اسلامی است. از سوی دیگر امپریالیست ها تضاد شدیدی با جنبش انقلابی و انقلاب در ایران دارند. هر گونه انقلابی در ایران خواه شکست بخورد و خواه به ویژه به یک جمهوری دموکراتیک بورژوایی مترقی و یا انقلابی به رهبری طبقه ی کارگر بینجامد به نفع امپریالیست ها نیست و نه تنها منافع آنها را در ایران بلکه در منطقه در خطر و زیر ضرب قرار خواهد داد.
از این رو چند راه مقابل امپریالیسم آمریکا و امپریالیست های اروپای غربی قرار داشت.
یا با آوردن خامنه ای و سران پاسدار پای میز مذاکره مجبورشان کنند که خواست های آنها بپذیرند و در نتیجه شرایط برای رفع تحریم ها و ریختن سرمایه ها به داخل ایران آماده گردد و به این شکل و با عادی شدن سیر امور اقتصادی، جنبش انقلابی خاموش شود و یا به تاخیر بیفتند. این یک راهی بود که چنانچه مذاکرات به نتیجه می رسید دنبال می شد.
راه دیگر و در صورت اصرار خامنه ای به تداوم برنامه ی هسته ای و غنی سازی این بود که به ایران حمله شود و بخش های مهمی از دستگاه نظامی حاکم به ویژه سران سپاه در ارگان های مربوطه قلع و قمع شود و نیز با حمله به سایت های اتمی حکومت از نظر آنچه حاضر نبود در مذاکرات بدهد، فلج گردد. چنین حمله ای در عین حال می توانست ضربات سنگینی به جنبش انقلابی - دموکراتیک در حال رشد ایران بزند که لبه ی تیز حمله اش متوجه جمهوری اسلامی بود.
در هر صورت نخستین نتایج چنین حملاتی می توانست به عمده شدن تضاد ارتجاع جمهوری اسلامی و امپریالیست ها بینجامد و تضاد طبقه ی کارگر و توده ها را با حکومت برای مدتی غیرعمده کند.  این آن نتیجه ای است که برخی به آن این گونه اشاره می کنند که«حمله ی اسرائیل و آمریکا به ایران موجب می شود که مردم ایران به جمهوری اسلامی نزدیک شوند و از این نظر به نفع جمهوری اسلامی تمام می گردد و حکومت می تواند از این وضع برای سرکوب جنبش خلق استفاده کند»( در این مورد پایین تر صحبت خواهیم کرد).
اما سوی دیگر قضیه می توانست این باشد که در صورتی که باز هم کار بیخ پیدا کرد و جنبش های توده ای علیه حکومت برخاست و به سوی سرنگونی حکومت پیش رفت، امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست ها با تضعیف همه جانبه ی حکومت ولایت فقیه به ویژه نیروهای سپاه پاسداران، این امکان را داشته باشند که با تجاوز زمینی سوار جنبش توده ها شده و با سرنگونی حکومت، دولت بعدی را خود بر سرکار آورند.
روشن است که طرح های امپریالیست ها(که خود نقشه یA  و B و C دارد)پنهان است و آنچه آشکار شده است تنها بخشی از طرح دراز مدت تر است. یعنی طرح ها بخش به بخش اجرا می شوند و به اصطلاح، آنها باید فکر همه جابش را کرده باشند.
در بالا به این نظر اشاره کردیم که«حمله ی اسرائیل و آمریکا به ایران موجب می شود... و حکومت می تواند از این وضع برای سرکوب جنبش خلق استفاده کند». این نظر را باید تا حدودی به حقیقت نزدیک دانست. مشکل این نظر این است که شرایط کنونی را با شرایط جنگ جمهوری اسلامی و عراق مقایسه می کند. در حالی که شرایط خواه از نقطه نظر حکومت جمهوری اسلامی و خواه از نظر جنبش توده ای تفاوت های زیادی با آن دوران دارد.
نخست این که آن زمان خمینی بود که توده ها تا حدود زیادی نسبت به وی حرف شنوی داشتند و اکنون خامنه ای است که تنها نفرت و خشم توده ها متوجه اوست . دوم این که جمهوری اسلامی در آن زمان دارای پایگاه اجتماعی بسیار گسترده بود در حالی که اکنون شرایط برعکس است و جمهوری اسلامی و به ویژه باند خامنه ای دارای پایگاه بسیار ضعیفی است. سوم این که جمهوری اسلامی و در اینجا خامنه ای و سران سپاه که های و هوی فراوان در مورد قدرت خود می کردند ضربات سنگینی از دشمن خورده و تحقیر شده اند و در نتیجه وضع شان به کلی متفاوت از زمان حمله ی عراق است که چنین وضعی و به این شکل، حتی اگر شلیک نیروهای آمریکایی به جزایر جنوب و شلیک به هواپیمای مسافربری را در نظر بگیریم، اساسا برایشان پیش نیامد. چهارم این که تضادهای درون حکومت و بین جناح ها و باندها بسیار زیاد است و هیچ نیرویی - حتی خود خامنه ای - توانایی آن را ندارد که برای مدتی طولانی دیگر نیروها و یا جناح ها را آرام و زیرکنترل خویش قرار دهد. این احتمال که پس از جنگ و آرام شدن نسبی اوضاع این جدال ها بسیار شدیدتر از پیش از جنگ شود زیاد است.
این ها تازه نکات عمده در مورد وضع حکومت است. در مورد وضع توده ها وضع بسیار متفاوت تر است.
جنبش توده ای اکنون به کلی با آن زمان فرق می کند. آن زمان چنان که گفتیم جمهوری اسلامی پایگاه اجتماعی داشت اما اکنون در میان توده ها پایگاهی ندارد و جنبش حداقل در سی سال اخیر با این حکومت مبارزات گوناگونی کرده است. دوم جنبش در آن زمان از جمهوری اسلامی می خواست که آنچه را از حکومت سلطنتی خواسته بودند و برای دست یافتن به آن سرنگون اش کرده بودند تحقق دهد، اما اکنون خود جمهوری اسلامی را نمی خواهد. سوم این که جنبش در سیر رشد خود مراحل گوناگونی را طی کرده است و اکنون در مدارجی از رشد خود به سر می برد که برگرداندن اش به حالت پیشین به ویژه با این اوضاع اقتصادی و سیاسی و فرهنگی کار بسیار مشکلی است. چهارم اینکه خود جنگ و نتایج آن خامنه ای و سران پاسدار را در نزد توده ها بسیار حقیر تر و منفورتر از آنچه اکنون هستند خواهد کرد.
با این همه گرچه ممکن است که حکومت بخواهد از شرایط جنگ برای سرکوب جنبش توده ها استفاده کند اما این برای مدتی کوتاه ممکن است بُرد داشته باشد و در نتیجه وضعیت حقارت بار حکومت پس از جنگ و همچنین  تضادهای درونی که آن را بیشتر از هم می گسلد و نیز جنبش توده ها که دوباره حرکت و رشد خود را از سر خواهد گرفت، این امکان را ندارد که از چنین وضعیتی استفاده ی زیادی بکند. توجه کنیم که هم اکنون نیز لبه ی تیز حمله اش را برای اعدام ها روی «جاسوس های اسرائیلی» گذاشته است و گرچه ممکن است که این میان عده ای را بیگناه قربانی کند(که باید با آن مبارزه کرد) اما همین نشان می دهد که ناچار است در مقابل مردم دست به عصا راه برود.
 از دیدگاه کلی می توان به این هم اشاره کرد که زمانی که یک تضاد در نتیجه ی عمده شدن تضادی دیگر غیرعمده می شود، بدون تغییر باقی نمی ماند و نیز لزوما عقب گرد نمی کند بلکه می تواند در دل تضاد عمده رشد کند. در صورتی که شرایط وضعی به وجود آورد که این تضاد عمده شود، آن گاه رشد خود را از همان نقطه ای که پایان یافته بود آغاز نمی کند بلکه از نقطه ای تکامل یافته تر آغاز می کند. بسیاری از دولت هایی که در نتیجه ی جنگ ها ضعیف شده بودند در هنگامه ی جنگ و یا در پایان جنگ نه با نارضایتی ها و جنبش های پیشین، بلکه جنبش هایی تکامل یافته تر از جنبش های پیشین و یا اساسا با انقلاب ها روبرو شدند.
از این رو نمی توان این اندیشه را در کل درست دانست که همه چیز پس از جنگ لزوما در خدمت جناح خامنه ای خواهد بود و آنها هر کاری که دل شان خواست می توانند بکنند. 
هرمز دامان
سوم تیر 1404
  
    
  

۱۴۰۴ تیر ۱, یکشنبه

نشریه مائوئیستی ترکیه اوزگور گلچک -علیه تجاوز صهیونیستی و...

علیه اشغال امپریالیستی، تجاوز صهیونیستی و قتل عام‌های فاشیستی:

اتحاد، مبارزه، پیروزی!

برگردان این مقاله به وسیله ی 

هوش مصنوعی صورت گرفته است

۱۸ ژوئن ۲۰۲۵

طبقه کارگر و خلق‌های ستمدیده منطقه ما باید هر دوی این نیروها را دشمن بدانند و برای سرنگونی آنها مبارزه کنند. با این حال، ما نباید نسبت به مبارزه برای برتری بین این دو نیروی ارتجاعی بی‌تفاوت بمانیم.

 [توضیح: ارزیابی زیر از جنگ بین اسرائیل و ایران، سرمقاله اوزگور گلجک، نشریه‌ای در ترکیه است که از خط مارکسیستی-لنینیستی-مائوئیستی پیروی می‌کند]

تحولات در صحنه بین‌المللی باعث می‌شود که دستور کار به سرعت تغییر کند. وقتی تحولات منطقه ما را که به جنگ تبدیل شده‌اند به این موارد اضافه کنیم، هر اظهارنظری در مورد دستور کار سیاسی به سرعت منسوخ می‌شود. بنابراین، در شرایط کنونی، برای ایجاد و دفاع از یک خط سیاسی صحیح، لازم است که بیشتر به راهنمایی مارکسیسم-لنینیسم-مائوئیسم، پیشرفته‌ترین علم پرولتاریای بین‌المللی و خلق‌های ستمدیده جهان، تکیه کنیم.

وضعیت فعلی سرمایه‌داری امپریالیستی منجر به تشدید حملات ارتجاع جهانی علیه پرولتاریای بین‌المللی و خلق‌های ستمدیده جهان شده است، در عین حال تضادهای درون خود سیستم سرمایه‌داری امپریالیستی را نیز تشدید کرده است.

این، به عنوان یک وضعیت عینی، باعث «شتاب تاریخ» در شرایط امروز و تحقق دهه‌ها تحول در عرض چند روز می‌شود. یک دستور کار به سرعت جای خود را به دستور کار دیگری می‌دهد.

به عنوان مثال، پس از قتل رفیق باساواراجو، دبیرکل حزب کمونیست هند (مائوئیست)، حزب پیشتاز و پیشرو پرولتاریا و خلق ستمدیده هند، به همراه ۲۷ عضو ارتش چریکی آزادی‌بخش خلق در اواخر ماه مه، نیروهای ارتجاعی هند قتل عام جدیدی انجام دادند. ما مطلع شده‌ایم که هفت کمونیست، از جمله رفیق سودهاکار، عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست هند (مائوئیست)، دستگیر و به قتل رسیده‌اند.

در حالی که دولت فاشیستی هندوتوا هند، کارزار تهاجمی علیه مائوئیست‌ها را آغاز کرده است، در یک سو غارت نامحدود منابع طبیعی هند به وسیله ی سرمایه امپریالیستی و کمپرادور قرار دارد و در سوی دیگر مبارزه‌ای به رهبری حزب کمونیست هند (مائوئیست) که یکی از پیشرفته‌ترین مواضع پرولتاریای بین‌المللی و خلق‌های ستمدیده جهان را تشکیل می‌دهد.

امپریالیست‌ها و نوکران ارتجاعی منطقه‌ای آنها از تمام ابزارها و منابع خود برای از بین بردن مراکز مقاومت کمونیستی و انقلابی استفاده می‌کنند، که آنها را تهدیدی نزدیک و واقعی برای خود می‌دانند. به همین دلیل، ارتجاع جهانی درگیر یک تهاجم همه‌جانبه در صحنه بین‌المللی است.

تجاوز ارتجاع امپریالیستی و کارزارهای سرکوب فاشیستی محدود به نیمه مستعمرات نیست. به عنوان مثال، با انتخاب مجدد  ترامپ در ایالات متحده، سیاست «ضد مهاجر» که به طور فعال‌تری به اجرا درآمده است، منجر به قیام مهاجران در برخی از ایالت‌های آمریکا شده است. کارزار گسترده ترور علیه مهاجران در یکی از مراکز سرمایه‌داری امپریالیستی، یک تحول سیاسی بسیار مهم است که بر سال‌های آینده تأثیر خواهد گذاشت.

وضعیت مشابهی در اروپا در حال وقوع است، جایی که سیاست‌های بسیار تهاجمی علیه مهاجران در حال اجرا است. 

انگیزه اساسی پشت این تحولات، همان طور که اغلب اشاره کرده‌ایم، آماده‌سازی سریع سیستم امپریالیستی برای یک جنگ تفرقه‌افکنی جدید است. در مراکز سرمایه‌داری، از یک سو، بودجه‌ها تحت پوشش «دفاع» به تسلیحات اختصاص داده می‌شوند، در حالی که از سوی دیگر، نژادپرستی، خصومت با مهاجران و فاشیسم به سرعت زیر پرچم «راست افراطی» در حال گسترش هستند.

بدون شک، علت اساسی این وضعیت عینی، بحران اقتصادی درون سیستم و رقابت و مبارزه فزاینده و شدید بین انحصارات امپریالیستی است. «نظم نوین جهانی» به رهبری امپریالیسم ایالات متحده به پایان رسیده است. در شرایط فعلی، امپریالیست‌ها به دو اردوگاه اصلی تقسیم شده‌اند.

در یک سو، اردوگاهی متشکل از امپریالیسم ایالات متحده، بریتانیا و اتحادیه اروپا قرار دارد که می‌توان آن را به طور کلی «امپریالیسم غربی» نامید؛ در سوی دیگر، اردوگاهی به رهبری سوسیال امپریالیسم چین و روسیه قرار دارد که کشورهایی مانند ایران به عنوان ذخیره آنها عمل می‌کنند. این دو اردوگاه امپریالیستی یک کل یکپارچه نیستند.

در حالی که آنها در برخی موارد با هم توافق دارند و مصالحه می‌کنند، اما تضادهای درونی نیز دارند. در کنار رابطه‌ای که ایالات متحده از زمان ریاست جمهوری دونالد ترامپ با روسیه برقرار کرده است و تضادهایی که با امپریالیست‌های اتحادیه اروپا آشکار شده است، اکنون شاهد اظهاراتی از چین و روسیه هستیم که مستقیماً ایالات متحده را هدف قرار می‌دهند. در واقع، در هشتادمین سالگرد شکست آلمان نازی توسط اتحاد جماهیر شوروی، روسیه و چین بیانیه مشترکی صادر کردند و «برخی کشورها» را به «تلاش برای دخالت در پیروزی» جنگ جهانی دوم متهم کردند و به وضوح اظهار داشتند: «ایالات متحده و متحدانش با تشویق گسترش ناتو به سمت شرق و به منطقه آسیا-اقیانوسیه، صلح، ثبات و رفاه منطقه‌ای را تضعیف می‌کنند و به دنبال ایجاد «حلقه‌های کوچک» در این منطقه و جذب کشورهای منطقه به «استراتژی‌های هند-اقیانوسیه» خود هستند.» (10 مه 2025)

در حال حاضر، مبارزه بازار بین این دو اردوگاه امپریالیستی در اشکال و مضامین مختلف، از جمله جنگ، مانند اوکراین و خاورمیانه ادامه دارد. با این حال، واضح است که امپریالیست‌ها در حال آماده شدن برای یک جنگ جدید تفرقه‌افکنانه بین خود هستند. علاوه بر این، آنها آشکارا این را اعلام می‌کنند.

به عنوان مثال، کارستن بروئر، وزیر دفاع آلمان، اظهار داشته است که اعضای ناتو باید برای حمله احتمالی روسیه در چهار سال آینده آماده باشند: "ارزیابی‌های تحلیلگران به این سمت اشاره دارد - 2029. بنابراین ما باید تا 2029 آماده باشیم. حال، اگر از من بپرسید، آیا تضمینی وجود دارد که این اتفاق قبل از 2029 رخ ندهد؟ نه، من می‌گویم نه. به همین دلیل است که ما باید بتوانیم امشب بجنگیم." (1 ژوئن 2025) سخنگوی امپریالیسم بریتانیا، نخست وزیر، کی‌یر استارمر، اظهار داشت که بریتانیا در حال حاضر با "جدی‌ترین، ناگهانی‌ترین و غیرقابل پیش‌بینی‌ترین تهدیدات از زمان جنگ سرد" روبرو است و آنها "آماده جنگ" خواهند بود. (2 ژوئن 2025)

طبقه کارگر و خلق‌های ستمدیده منطقه ما باید هر دوی این نیروها را دشمن بدانند و برای سرنگونی آنها مبارزه کنند. با این حال، ما نباید نسبت به مبارزه برای برتری بین این دو نیروی ارتجاعی بی‌تفاوت بمانیم.

اسرائیل صهیونیستی و رژیم ملایان ایران: جنگ منطقه‌ای دو نیروی ارتجاعی

همان طور که به وضوح دیده می‌شود، وضعیت فعلی سیستم و تشدید تضادها بین امپریالیست‌ها، اشغال‌ها و درگیری‌های جدیدی را آغاز می‌کند. این وضعیت در حال تبدیل شدن به جنگ مستقیم بین امپریالیست‌ها است، همان گونه که در اوکراین دیده می‌شود، و منجر به تجاوز منطقه‌ای اسرائیل صهیونیستی (دیگری ترکیه فاشیست عضو ناتو است)، یکی از دو پایگاه مقدم اتحاد امپریالیستی غرب در منطقه ما، همان گونه که در خاورمیانه دیده می‌شود.

تجاوز رژیم صهیونیستی اسرائیل در پاسخ به حمله مقاومت ملی فلسطین در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، همراه با نسل‌کشی و آوارگی مردم فلسطین در غزه، با حملات به حزب‌الله در لبنان، سرنگونی رژیم اسد در سوریه و تحویل دمشق به جهادگرایان سلفی، با هدف نهایی ایران، ادامه یافته است.

در حالی که «مذاکرات هسته‌ای» بین ایالات متحده و ایران در جریان بود، اسرائیل «حمله‌ای پیشگیرانه، قاطع و متحد» علیه ایران آغاز کرد. دلیل ارائه شده، جلوگیری از ساخت سلاح‌های هسته‌ای به وسیله ی ایران (اسرائیل خود دارای سلاح‌های هسته‌ای است) و انهدام موشک‌های بالستیک و هواپیماهای بدون سرنشین بود.

این حمله ضربه قابل توجهی به فرماندهی نظامی رژیم ملایان ایران وارد کرد. ایران در پاسخ به حملات اسرائیل، کل کشور را با موشک‌های بالستیک هدف قرار داد.

حملات متقابل نه تنها پرسنل نظامی، بلکه غیرنظامیان را نیز کشت.

در حالی که حملات متقابل بین این دو قدرت منطقه‌ای ارتجاعی که «روابط استراتژیک» با دو اردوگاه امپریالیستی دارند، ادامه دارد، این خطر وجود دارد که این روند به یک جنگ امپریالیستی جدید برای تفرقه در منطقه تبدیل شود. با این حال، واضح است که حملات متقابل بین این دو قدرت ارتجاعی چیز جدیدی نیست.

با این حال، باید توجه داشت که با آخرین حمله اسرائیل صهیونیستی، آستانه جدیدی پشت سر گذاشته شده است. به طور خاص، حمله اسرائیل صهیونیستی به تأسیسات هسته‌ای ایران عملی بی‌ملاحظه است که حتی قانون بورژوایی آن را «جنایت جنگی» می‌داند.

بدون شک، این حمله توسط مرتجعین صهیونیستی باید به عنوان ادامه تجاوز آن به غزه، لبنان و سوریه، از منظر «موجودیت خود و منافع منطقه‌ای» ارزیابی شود. با این حال، در پشت این تجاوز، امپریالیسم غربی به رهبری ایالات متحده قرار دارد. قابل درک است که ترکیه همچنین از طریق هواپیماهای ناتو که از قونیه و اینجرلیک پرواز می‌کردند، عمدتاً از طریق استفاده از پایگاه راداری ناتو کورِجیک، پشتیبانی اطلاعاتی به اسرائیل ارائه می‌داد.

برای مدت هاست که سرنگونی رژیم «ملا» و گشودن بازار ایران و همچنین منابع زیرزمینی و روی زمینی آن به روی سرمایه امپریالیستی غربی بدون هیچ محدودیتی هدف قدرت‌های امپریالیستی غربی، به ویژه ایالات متحده، بوده است.

از این نظر، این یک واقعیت شناخته شده است که امپریالیسم غرب، به رهبری ایالات متحده، قصد تغییر رژیم در ایران را دارد. حمله اخیر اسرائیل صهیونیستی علیه ایران باید در این چارچوب ارزیابی شود.

در این مرحله، باید تأکید کرد که حملات صورت گرفته به این معنی نیست که رژیم «ملا» خط «ضد امپریالیستی» دارد. واضح است که رژیم «ملا» در قدرت در ایران هیچ مشکلی با مالکیت خصوصی و سرمایه‌داری ندارد. این یک دولت قاتل و ارتجاعی است، در درجه اول علیه طبقه کارگر و مردم خود، بلکه علیه مردم منطقه نیز هست. باید درک کرد که ما در مورد رژیمی صحبت می‌کنیم که پنج هزار انقلابی را در یک شب در زندان‌ها قتل عام کرد، آشکارا با زنان مخالفت می‌کند و قتل عام‌هایی را علیه ملت‌ها، گروه‌های قومی و ادیان زیر ستم، به ویژه مردم کرد و بلوچ، انجام داده است.

رژیم «ملا»ی ایران بدون شک یک ساختار دست نشانده مانند رژیم شاه گذشته نیست. با این حال، ساختار اجتماعی-اقتصادی ایران علیرغم همه تحریم‌ها و محاصره‌ها همچنان وابسته به نظام سرمایه‌داری است. رابطه‌ای که رژیم «ملا» پس از سرنگونی رژیم شاه در سال ۱۹۷۹ با امپریالیسم فرانسه برقرار کرد و علاوه بر این، روابطی که امروزه با امپریالیسم چین و روسیه برقرار کرده است، حقایق تاریخی شناخته شده‌ای هستند. رژیم «ملا»ی ایران هیچ مشکل اساسی با نظام سرمایه‌داری امپریالیستی ندارد. مشکل آن با امپریالیسم آمریکا است.

رژیم «ملا»ی ایران مانعی در برابر گسترش امپریالیسم آمریکا و ایجاد حوزه‌های نفوذ آن در منطقه است. این وضعیت، رژیم «ملا» را مترقی نمی‌کند؛ بلکه آن را به عنوان یک قدرت منطقه‌ای ارتجاعی در مبارزه امپریالیستی برای منافع قرار می‌دهد.

هدف قرار گرفتن ایران به وسیله ی امپریالیسم غربی و صهیونیسم به موضع «ضد آمریکایی» رژیم «ملا» مربوط می‌شود. در واقع، رژیم «ملا» روابط استراتژیک نزدیکی با سایر اردوگاه‌های امپریالیستی به رهبری چین و روسیه دارد که با امپریالیسم غربی مخالف هستند. به عنوان مثال، ایران و روسیه در آغاز امسال یک «توافقنامه مشارکت جامع استراتژیک» 20 ساله امضا کردند. رژیم «ملا» در مارس 2021 توافق مشابهی را با چین امضا کرد.

با این توافق‌نامه که در سال 2021 (علیرغم تحریم‌های اعمال شده به وسیله ی امپریالیست‌های ایالات متحده و اتحادیه اروپا علیه ایران) امضا شد و محتوای آن از مردم ایران مخفی نگه داشته شد، چین با سرمایه‌گذاری 25 ساله 400 میلیارد دلاری، شریک 7 پالایشگاه نفت در ایران شد. با انجام این کار، چین ضمن تأکید بر حضور خود در خاورمیانه در بحبوحه رقابت امپریالیستی، پیام روشنی به امپریالیسم غرب ارسال کرده است.

ضرورت سازماندهی یک جنبش ضد جنگ!

روسیه و چین توافق‌نامه‌های جامع «دفاعی» با ایران امضا کرده‌اند. اینکه چگونه و تا چه حد می‌توانند در مواجهه با چنین حمله‌ای از ایران حمایت کنند، در این فرآیند روشن خواهد شد. این وضعیت همچنین نشان خواهد داد که آیا حملات متقابل بین اسرائیل و ایران به یک جنگ منطقه‌ای تبدیل خواهد شد و علاوه بر این، آیا این جنگ منطقه‌ای به یک جنگ امپریالیستی سوم برای تقسیم بین قدرت‌های امپریالیستی منجر خواهد شد یا خیر.

جنگ بین اسرائیل و ایران مبارزه‌ای برای هژمونی منطقه‌ای بین دو قدرت ارتجاعی است. با این حال، این واقعیت که دو اردوگاه امپریالیستی پشت سر صهیونیسم و ​​رژیم ملا ایستاده‌اند، این احتمال را افزایش می‌دهد که این درگیری می‌تواند باعث یک جنگ امپریالیستی جدید برای تقسیم شود.

بدون شک، حمله صهیونیسم به ایران، با حمایت امپریالیسم غرب، در درجه اول ایالات متحده، باید محکوم شود. همچنین واضح است که این بلوک از رژیم ارتجاعی ملاها در ایران به عنوان وسیله‌ای برای مشروعیت بخشیدن به مداخله امپریالیستی استفاده می‌کند و تلاش می‌کند تا پویایی‌های درون ایران را به نیروی ذخیره خود تبدیل کند. رژیم ملاهای ایران باید سرنگون شود، اما این توجیه، هیچ حمله امپریالیستی-صهیونیستی را مشروعیت یا توجیه نمی‌کند.

در مواجهه با حمله امپریالیستی به ایران از خارج، لازم است تأکید شود که رژیم ارتجاعی ملاها در ایران تنها با مبارزه عادلانه و مشروع مردم ایران می‌تواند سرنگون شود.

ماهیت رژیم ارتجاعی ایران هیچ تجاوز، اشغال یا جنگی را مشروعیت نمی‌بخشد. چنین تجاوزی به وضوح قتل عام، ویرانی و آوارگی بیشتری را، در درجه اول برای مردم ایران و همچنین برای مردم منطقه، به همراه خواهد داشت. علاوه بر این، واضح است که چنین حملاتی بهانه‌ای برای رژیم فراهم می‌کند تا مخالفان و انقلابیون خود را در داخل ایران قتل عام کند و همچنان فراهم خواهد کرد.

از سوی دیگر، واضح است که در پشت جنگ رژیم ملاهای ایران با اسرائیل صهیونیستی (و «شیطان بزرگ آمریکا») مبارزه‌ای برای هژمونی منطقه‌ای بین قدرت‌های امپریالیستی خود و کسانی که از آنها حمایت می‌کند، نهفته است. بنابراین، با برخی تفاوت‌های ظریف، اسرائیل برای امپریالیسم آمریکا همان چیزی است که ایران برای بلوک روسیه و چین در منطقه است. به همین دلیل، از دیدگاه طبقه کارگر و مردم ستمدیده منطقه ما، انتخاب یکی از این دو گروه ارتجاعی غیرممکن است.

طبقه کارگر و خلق‌های ستمدیده در منطقه ما باید هر دو را دشمن بدانند و برای سرنگونی هر دو مبارزه کنند. با این حال، نباید نسبت به مبارزه برای هژمونی بین این دو نیروی ارتجاعی بی‌تفاوت ماند. به نام مخالفت با امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم اسرائیل، نباید در اردوگاه رژیم ملایان ایران و امپریالیسم روسیه و چین که پشت آن هستند، قرار گرفت.

بدون شک، در این شرایط، نوک تیز نیزه باید به سمت امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم اسرائیل نشانه گرفته شود، اما ما همچنین باید در برابر رژیم ایران و دیگر اردوگاه امپریالیستی پشت آن هوشیار باشیم.

تحولات چه در سطح بین‌المللی و چه در منطقه ما، ایجاد یک جنبش ضد امپریالیستی، ضد صهیونیستی و ضد جنگ و تلاش برای این هدف را ضروری می‌سازد.

علاوه بر سازماندهی سریع یک جبهه جنگ ضد امپریالیستی در سطح بین‌المللی، لازم است علیه تجاوز منطقه‌ای اسرائیل، به ویژه علیه فلسطین، و آخرین تجاوز آن علیه ایران، و علیه خطر یک «جنگ منطقه‌ای» موضع‌گیری شود. لازم است در برابر این موضع گرفت، با گسترده‌ترین سازمان‌ها و محافل ممکن متحد شد و با فراخواندن واحدهای عملیاتی، «ائتلاف ضد جنگ» و غیره، اقدام کرد.

در واقعیت امروز، برای طبقه کارگر و مردم ستمدیده، آری گفتن به جنگ‌های داخلی انقلابی به منظور جلوگیری و پایان دادن به جنگ‌های ناعادلانه، حتی مهم‌تر شده است.

 

Turkısh: https://ozgurgelecek55.net/politik-gundem-emperyalist-isgallere-siyonist-saldirganliga-fasist-katliamlara-karsi-birlik-mucadele-zafer/