۱۳۹۵ آذر ۶, شنبه

یادداشت هایی درباره انتخابات ریاست جمهوری آمریکا (1) وعده های پوچ ترامپ


                                                  


یادداشت هایی درباره انتخابات ریاست جمهوری آمریکا (1)

وعده های پوچ ترامپ

انتخابات اخیر ریاست جمهوری آمریکا و نتیجه آن یعنی انتخاب  دونالد ترامپ - شخصی که از سرکرده های دسته ی راست های افراطی(یا فاشیستی) در حزب جمهوری خواه است - به عنوان رئیس جمهور آمریکا، تضادهایی را که در ژرفای این نظام امپریالیستی وجود داشت، بیش از پیش رو آورده و آشکار کرد.
زمینه ی مقدماتی این امر در جریان مبارزه ای فراهم شد که در دوره ی انتخابات میان دو حزب امپریالیستی دموکرات و جمهوری خواه برای پیروزی در این انتخابات  شکل گرفت. مبارزه ای که در نوع خود کم سابقه بود. درواقع، دو طرف هرچه که توانستند بار یکدیگر کردند و بسیاری دیدگاههای زشت و سخیفی که در دل جامعه و نظام امپریالیستی آمریکا نهفته بود، را بشکل چندش آوری آشکار کردند. و این همه بوسیله بورژواها و احزاب امپریالیستی ای صورت گرفت که ادعای عالیترین درجه ی فرهنگ و شعور بشری را داشته و دارند.
در این انتخابات، بخشی از دموکرات ها به کاندید جمهوری خواهان رای دادند و برعکس بخشی از جمهوری خواهان که گویا کاندیدای خود را بدلیل برخی انتقادها و افشاگری هایی که او متوجه نظام اقتصادی- سیاسی آمریکا (اساسا دارای مصرف انتخاباتی و به مثابه هوک وارد کردن به مردم آمریکا) کرده بود و نیز گویا نظرات افراطی وی و دسته هایی در حزب که به آنها وابسته است، دلچسب نمیافتند، به نامزد دموکرات ها رای دادند.
در طی این فرایند انتخاباتی، بسیاری از شبه چپ ها - و از جمله خیل عظیمشان در میان شبه چپ ایران- که در واقع سوسیال دمکراتها و ترتسکیستهایی هستند در لباس چپ، و کعبه آمالشان دموکراسی بورژوایی است، در دوره ای ژست بافرهنگها را گرفته و چشم امیدشان به انتخاب آقای ساندرز- که آنها وی را عموما چپ میدانستند- برای حزب دموکرات بود و سپس چرخش کرده و در مقابل ترامپ از کلینتون و دمکراتها پشتیبانی کردند و به هواخواهی از دموکراسی بورژوایی امپریالیستی- گویا در مقابل فاشیسم امپریالیستی-  پرداختند.
 در پی این انتخابات حرکتهایی اعتراضی بوسیله بخشهایی از مردم، در برخی شهرهای آمریکا بوجود آمد و بسیاری از روشنفکران و ناقدان نظام آمریکا مخالفت خود را با انتخاب ترامپ و نظرات و ادا و اطوارهای فاشیستی وی در مورد مسائلی نظیر مهاجران، مسلمانان، نژادپرستی، زنان و غیره ...، بیان کردند. این نوع حرکات و اعتراضات و انتقادات کماکان ادامه داشته و بواسطه تحرک نسبی تضادهای داخلی و به غلیان آمدن جامعه آمریکا، به احتمال تا مدتها تداوم خواهد یافت.
اساس و مرکز شعارهای ترامپ وعده های اقتصادی وی به طبقه کارگر و مردم زحمتکش و کارکن آمریکا بود، واساسی ترین  و مرکزی ترین وعده های سیاسی وی نیز عمدتا نقش مکمل این امر را بازی میکرد. بدین ترتیب مجاب کردن طبقه کارگر و نیروی کار آمریکا  به نجات از بحران اقتصادی نظام و مسائل پیرامون آن، از جمله پایین آمدن نسبی ارزش نیروی کار و یا در بهترین حالت ثابت ماندن آن، در مقابل افزایش دائمی و تقریبا همه ساله تمامی نیازهای اقتصادی کارگران و زحمتکشان آمریکا، پایه و اساس شعارهای انتخاباتی ترامپ و دسته وی بود.
 از این رو، ما نخست شعارهای اقتصادی انتخاباتی ترامپ را مورد توجه قرارخواهیم و سپس به شعارهای سیاسی وی خواهیم پرداخت و در پایان به نکات دیگر مرتبط  با انتخاب وی و باندش خواهیم پرداخت.

1-    اقتصاد
مهاجران غیر قانونی
این یکی از شعارهای مهم دونالد ترامپ بود. ترامپ به بخش عظیمی از توده های بیکار یا پاره وقت آمریکایی وعده داد که 11 میلیون مهاجر غیر قانونی را که گویا به اشغال کارها دست زده اند، اخراج کند و جای خالی این مهاجران را به آنها بدهد. البته وی بسرعت نظرخویش را تغییر داده و مهاجران غیر قانونی را با مهاجرانی که مرتکب جرم شده اند، عوض کرد.
روشن است که 11 میلیون مهاجر همینطور سرخود و بدون امکاناتی( یک جور اجازه پنهانی و باصطلاح چشم روی هم گذاشتن و ندیدن) که آمریکا برای آنها فراهم کرده، بداخل خاک آمریکا نیامده اند. تصور کنیم که 11 میلیون مهاجر که بخش بزرگی از آنها، سخت ترین کارها را انجام میدهند و از حقوق قانونی مطابق با قانون کار آمریکا و شرایط مساوی با کارگران بومی نیز محرومند، چه منافعی برای سرمایه داران آمریکا دارد.
 درواقع، امپریالیست های آمریکایی به این سبب سخت گیری های مرزی را تقلیل میدهند و شرایط  ساده تری برای ورود این مهاجران فراهم میکنند تا از یک سو، فشار به نیروی کار شاغل بومی وارد آورند، تا نه تنها سطح دستمزدهای این شاغلین منطبق با تورم همه ساله بالا نرود، بلکه پایین نیز بیاید و یا حداقل در سطح موجود حفظ شود. از سوی دیگر، خود این نیروی بی حقوق و یا کم حقوق که به حداقل دستمزد راضی است در میان لایه های مختلف طبقات سرمایه دار از طریق غیر مستقیم( شرکت های وابسته به انحصارات بزرگ) پخش شود و منافع سرشاری برای آنها ایجاد کند؛ و از سوی سوم، به برخی لایه های متوسط و پایین بورژوازی و خرده بورژوازی که از این نیروها  در کارها استفاده میکنند، این امکان داده شود که اجناس و خدمات خود را ارزانتر تولید و ارائه کرده و در نتیجه فشارهایی که خود انحصار گران به توده ها وارد میآورند، کمی تعدیل نمایند. در این مورد، این امتیازی است که لایه های بالایی بورژوازی آمریکا به بخشی از طبقات میانی میدهد تا هم صدای آنها را در تقابل با سرمایه داران امپریالیست خفه کند و باصطلاح منافعی - به همان دلیل ارزان بودن و نیازی به حقوق رسمی نداشتن و باصطلاح پرداخت زیر میزی یا کار سیاه - به آنها رساند، و هم اجناسی و خدماتی که بوسیله این لایه های ایجاد میشود، ارزانتر گشته، فشار به توده های مصرف کننده پایین بیاید.
 به این ترتیب اخراج 11 میلیون مهاجر شعاری پوچ و توخالی بود و نه تنها ترامپ توان اجرای آن را ندارد، بلکه اساسا سیستم امپریالیستی و اکثریت باتفاق طبقه حاکم خواهان  خواهان چنین چیزی نخواهد بود و در صورت اجرای آن، دود آن در درجه اول بچشم خود حضرات امپریالیست خواهد رفت. درست به سبب توخالی بودن این شعار و برانگیزاندن مخالفتها از همه سو (خواه از سوی کمپانی های آمریکایی و خواه از سوی مهاجران و پیشروان مردم آمریکا) بود که ترامپ بسرعت نظر خویش را تغییر داد.
اما این شعار اگر چه از جانب امپریالیستهای نوع ترامپی اجرا نشدنی است اما برای کارکردهایی معین در میان طبقه کارگرآمریکا بردی موقتی  دارد. اینجا سرمایه داران تمامی اشکالاتی که درون سیستم امپریالیستی بروز کرده و میکند( از سال 2009 و آغاز بحران نوین سیستم امپریالیستی) و بویژه مشکل بیکاری و یا  کار پاره وقتی را به گردن مهاجران میاندازند. مهاجرانی که خود به سبب دخالت امپریالیستها در اقتصاد های تحت سلطه کشورشان و کنترل و سو دادن آنها در جهت منافع امپریالیستی خویش (در این مورد مشخص مکزیک  و مهاجران لاتینی تبار) از خانه و کاشانه خویش کنده شده و در جستجوی کار به کشورهای امپریالیستی  سرازیر میشوند، و در این کشورها در بدترین شرایط بی حقوقی اقتصادی و سیاسی، کار و زندگی میکنند. در نتیجه و حداقل برای دوره ای، رقابت درون کارگران را به تضادهایی شدت یافته، درون خود این طبقه تبدیل کرده و نیروی شورشگر کارگران را در تقابل با  سیستم سرمایه داری به عنوان یک کل به تقابل با نیروهای هم طبقه ای خود میکشانند.(1)   
مسئله اشتغال
 جدای از بحران اقتصادی که آمریکا و کشورهای امپریالیستی از سال 2009 درگیر آن هستند و هنوز پایان نیافته، دو مسئله بسیار مهم به بیکاری و یا پاره وقت کار کردن در کشورهای امپریالیستی پا داده است. یکی امکاناتی  است که کشورهای امپریالیستی برای ورود مجاز و یا غیر مجاز مهاجران کشورهای  اروپای شرقی و تحت سلطه فراهم کرده اند، که این امر بخصوص پس از فروپاشی شوروی و بلوک شرق شدت بیشتری یافته است، و دیگری گسترش صدور سرمایه ها و کارخانه ها به خارج از کشور و بویژه به کشورهای تحت سلطه.
در مورد اول  در بالا صحبت کردیم. تمامی کشورهای امپریالیستی به کارهای مهاجران نیازمندند. زیرا این خیل عظیم مهاجرین، جدای از دلایل مهاجرت (جمعیت به نسبه پیر کشورهای امپریالیستی و نیاز آنها به نیروی کار جوان، جمعیت نسبی اضافی داخلی مثلا در چین و هندوستان و دیگر کشورهای پرجمعیت از نقطه نظر سرمایه ها و اشتغال موجود، وضع بد اقتصادی کشورهای تحت سلطه بویژه پس از آغاز بحران اقتصادی نوین، جنگ های منطقه ای، رژیم های غیر قابل تحمل از لحاظ سیاسی و اجتماعی و غیره) برای رقابت انحصارات با یکدیگر بسیار سودمند است و منافع سرشاری دارد. با ورود مهاجران، از یکسو جمعیت نسبی اضافی لازم در این کشورها، که شرایط جمعیت بومیشان تکافو نیازهای سرمایه را نمیکند، به حد نصاب لازم(در حد ارتش ذخیره صنعتی لازم)  میرسد، و از سوی دیگر  استانداردهای سطح زندگی پایین میآید و ارزش نیروی کار در این کشورها بزیر ارزش واقعی آن نزول میکند.(2)
 تضادهایی که براین اساس در این کشورها بین سه دسته از کارگران بوجود آمده، سوای از رقابت های معمولی میان کارگران در این نظام ها است و شکل پیچیده تری یافته است. این تضادها عبارتند از تضادهای درون طبقه کارگر بومی(یقه آبیها و یقه سفیدها و رده های مختلف درون طبقه کارگر ) تضاد میان کارگران سفید بومی کشورها با کارگران اروپای شرقی( این کارگران نسبت به بومی ها از وضع بدتر و نسبت به کارگران کشورهای تحت سلطه وضع بهتری دارند. در مجموع بسیاری از آنها در شرایطی بسر میبرد که آنها را از نظر شرایط زندگی به کارگران کشورهای تحت سلطه جهان سوم بیشتر نزدیک میکند تا به کارگران یقه آبی و یقه سفید بومی) و کارگران کشورهای تحت سلطه، تضاد میان کارگران کشورهای اروپای شرقی با کارگران کشورهای تحت سلطه، تضاد میان کارگران کشورهای تحت سلطه. استفاده بردن از این تضادها برای پیشبرد منافع انحصارات بزرگ امپریالیستی امر بسیاری مهمی برای تمامی این انحصارات است. این مسئله عموما در مورد تمامی کشورهای امپریالیستی اروپای غربی و آمریکای شمالی صدق میکند و ویژه آمریکا نیست.
مورد دوم نیز تمایل انحصارات برای کسب حداکثر سود و افزایش اشکال مافوق سود است و بویژه در 30 سال اخیر گسترش چشمگیری یافته است. بسیاری از کارخانه ها و (مشاغل) به کشورهای تحت سلطه (چین، هندوستان، کره جنوبی، بنگلادش، ترکیه، سنگاپور، مالزی، تایلند، فیلیپین، ویتنام و غیره) رفته اند و به این سبب بسیاری مشاغل در کشورهای امپریالیستی مادر از بین رفته، و این امر بنوبه خود به بیکاری و یا پاره وقت شدن نیروی کار در این کشورها دامن زده است. اما برگرداندن این کارخانه ها و مشاغل بداخل کشور که ظاهر جزو شعارهای ترامپ بود، به سختی امکان پذیر است. در واقع تولید ارزان در کشور تحت سلطه، پایین آوردن هزینه تولید، بالابردن سطح سود و پایین آوردن سطح دستمزد(یا ارزان کردن وسایل معیشت) در کشور مادر محسوب میشود و برگرداندن این مشاغل به معنای بالابردن هزینه تولید و پایین آوردن سطح سود محسوب میگردد و به افزایش ارزش نیروی کار در کشورهای امپریالیستی منجر خواهد شد. چنانچه ترامپ بخواهد این روند را تغییر دهد و چشم از سرمایه گذاری در کشورهای تحت سلطه بپوشد، آنگاه(جدای از دامن زدن به تضادهای داخلی کشورهای تحت سلطه که امپریالیستها به هیچوجه خواهان آن نیستند و ورود همین سرمایه ها و افزایش مشاغل تا حدودی مسکنی برای این تضادهای داخلی بوده است) کالاهای تولید شده در خود آمریکا با توجه به سطح دستمزد و دیگر شرایط اقتصادی که  در قیاس با سرمایه گذاری در کشورهای تحت سلطه مقرون به صرفه نیست، توان رقابت را با کالاهای دیگر کشورهای امپریالیستی، که به سیاست کنونی خود ادامه خواهند داد، از دست خواهد داد. در عین حال، به سبب بالا رفتن ارزش نیروی کار در داخل کشور، سود کمتری عاید سرمایه های امپریالیستی خواهد شد. امری که به نظر ما تنها شعاری پوچ میاید و اساسا نشدنی و خلاف رویکردهای اساسی اقتصادی امپریالیسم است.
باید توجه داشت که دو امری که ما در بالا در مورد آن صحبت کردیم یعنی ورود مهاجران به کشورهای امپریالیستی و نیز صدور کارخانه ها یک وحدت اضداد را تشکیل میدهند و هر دو، از یکسو درخدمت بالابردن سود انحصارات امپریالیستی و از سوی دیگر در خدمت پایین آوردن سطح دستمزد واقعی  طبقه کارگر و از دو راه افزودن ارزش اضافی مطلق و نسبی، و دامن زدن به رقابت بیشتر میان کارگران قرار دارند.

لغو پیمان تجارت آزاد و خروج از سازمان تجارت جهانی
این نیز یکی از شعارهای ترامپ بود. اما این امر نیز برای امپریالیسم آمریکا امکان ندارد. ترامپ به  لغو قرارداد تجارت آزاد آمریکای شمالی میان آمریکا ، مکزیک و کانادا اشاره کرده است. در حالیکه سودی که انحصارات آمریکایی از این پیمان میبرند،بیش از هم پیمانان خویش در این گروه است. در مورد کانادا(نسبت به سرمایه) اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست و در حقیقت کانادا بازار بسیار خوبی برای محصولات صنعتی، کشاورزی و دامداری آمریکا است و در مورد مکزیک نیز که عموما قراردادها یک طرفه است و چشم پوشیدن از سودی که عموما یک طرفه و به نفع امپریالیسم آمریکا است، به نفع امپریالیسم نیست.
در مورد سازمان تجارت جهانی نیز که یک نهاد اقتصادی- سیاسی امپریالیستی است، به هیچوجه به صلاح آمریکا نیست که از این پیمان بیرون آید. هسته مرکزی قدرت در این نهاد اقتصادی جدای از آمریکا، که خود نقش اصلی را داشته و منافع زیادی را نصیب انحصارات داخلی میکند، کشورهای امپریالیستی اروپای غربی میباشند و انحصارات آمریکا و این کشورها نیز تا حدودی در هم فرو رفته و اغلب منافع یکسانی دارند. از این رو به نفع آمریکا نیست که از تجارت آزاد با این کشورها و یا همراه و در کنار این کشورها با کشورهای  جهان تحت سلطه امپریالیسم صرف نظر کند. زیرا چنین پیمانهایی با حذف و یا محدود کردن تعرفه ها، مالیات ها و عوارض و ساده و آسان گیری گمرکی و غیره، عموما منافع انحصارات بزرگ - و نه کشورهای تحت سلطه که سیاست های اقتصادی آنها عموما در خدمت این انحصارات هستند-  را در نظر داشته و در صورتی که آمریکا چنین کند، منافع سرشاری که بخصوص  از تولید کالاهای صنعتی و بویژه از تولید سلاح و تجارت کالا و سرمایه بدست میآورد، از دست خواهد داد. از سوی دیگر عملی کردن چنین امری از جانب آمریکا منجر به مقابله به مثل از سوی کشورهای امپریالیستی اروپای غربی گردیده و آن ها نیز بنوبه خود منافع آمریکا را محدود خواهند کرد، و نیز این کشورها را به سوی روسیه که آماده هر گونه اتحاد اقتصادی- سیاسی و نظامی با کشورهای امپریالیستی اروپای غربی بویژه آلمان و فرانسه است، سوق خواهد داد و بجای توسعه گروه خویش برای نبردهای آتی امپریالیستی، به شکل گیری و نیرومندی گروه های امپریالیستی در مقابل خویش منجر خواهد گشت.

مالیات بر واردات از کشورهایی مانند چین و مکزیک
این امر نیز یک شعار بی مایه است. زیرا بسیاری از کالاهایی که از مکزیک و یا چین وارد آمریکا میشود، در واقع تولید کمپانی های و انحصارات آمریکایی یا اروپای غربی هستند.  در مورد کالاهایی که بوسیله کمپانی های آمریکایی در این کشورها تولید میشود، بستن مالیات تنها بریدن دسته چاقو بوسیله خود چاقو است و تاثیر آن بر اقتصاد آمریکا، گران کردن اجناس وارداتی است که ارزانتر از انواع مشابه تولید داخل یا تولید کشورهای اروپای غربی و یا ژاپن است. عمده مصرف کنندگان بیشتر این کالاها اقشار فقیر و کم در آمد جامعه، بویژه خود مهاجران هستند.
 در مورد کالاهایی که بوسیله انحصارات امپریالیستی در اروپای غربی و ژاپن تولید میشود، اگر از این نکته بگذریم که در برخی از این انحصارات سرمایه های آمریکایی نیز وجود دارند، آنگاه این قبیل کشورها نیز مقابله به مثل کرده و مالیات بروی کالاهای آمریکایی خواهند بست، و در نتیجه کالاهای آمریکا توان رقابت را با کالاهای ساخته شده این کشورها از دست خواهند داد. و بالاخره در مورد کالاها و خدمات واراداتی که تمام و کمال محصول سرمایه های داخلی کشورهایی مانند مکزیک و چین است باید گفت این کالاها به سبب اهمیت کمترشان از نقطه نظر صنعت و تکنولوژی و یا به صرفه نبودن، یا در داخل خود کشور تولید نمیشوند ویا اگر تولید شوند قیمت بسیار بالایی دارند و مصرف کننده داخلی توان خریدآنها را ندارد، و یا اینکه بسیار کم تولید میشوند و کفاف مصرف داخلی را نمیدهند. محصولات کشاورزی از اعم این کالاها هستند.(2)
بدین ترتیب در زمینه اقتصادی، سخت است که ترامپ بتواند به اساسی ترین شعارهای خود جامه عمل پوشاند. و بسیاری از این وعده ها تنها شعارهایی هستند که بدرد این میخورند که توده هایی را که از صبح تا شب و بوسیله تبلیغات کر کننده امپریالیستی شستشوی فکری داده میشوند برای مدتی تحمیق نمایند.
هرمز دامان
آبان 95

یادداشتها
1-    روشن است که کشیدن دیوار میان آمریکا با مکزیک به خرج مکزیک، که  یکی از شعارهای دهن پر کن و باصطلاح شوک وارد کن ترامپ  برای جلب توجه مخاطبان وی میان طبقه کارگر بود، نیز پوشالی است و تنها مصرف انتخاباتی دارد. رئیس جمهور مکزیک در این باره صحبت کرد که ترامپ به وی اطمینان  داده که روابط آمریکا با مکزیک تغییری نیابد.
2-     برای نمونه یک نپالی یا بنگلادشی که وارد آمریکا میشود و به عنوان یک راننده تریلر مشغول به کار میشود دستمزدی تقریبا نصف یا کمی بیشتر از نصف نسبت به دستمزدهای رایج میان راننده های بومی میگیرد. اگر دستمزد میانگین را چیزی معدل 6000 دلار در ماه فرض کنیم یک نپالی حداکثر به 4000 دلار در ماه نیز راضی است. وی از یک سو سطح دستمزد خود را با سطح دستمزد پیشین در کشور خود مقایسه کرده و از این نظر تفاوت بسیاری میبابد و از سوی دیگر به امکاناتی که با این دستمزد در کشور امپریالیستی میتواند برای خود فراهم کند، نگاه میکند و لذا کم و یا زیاد راضی است. اما او با این کار خود سطح دستمزد و شرایط استانداردهای زندگی را در کشور امپریالیستی پاتیین میآورد.
3-    این امکان وجود دارد که ترامپ و گروه وی، برخی تغییرات  جزیی در مسئله بیمه های اجتماعی و نظام بهداشتی آمریکا( اینها بخشی از شعارهای انتخاباتی وی بوده اند) که نسبت به دیگر کشورهای امپریالیستی شرایط  مناسبی ندارد، صورت دهند؛ و این در بهترین حالت نیز دردی از دردهای طبقه کارگر آمریکا دوا نخواهد کرد. در مورد کم کردن مالیات ها نیز مشکل که ترامپ بتواند تغییری صورت دهد.






 








.  






                                                 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر