۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه

تراژدی و مضحکه ی جمهوری اسلامی(12) پروژه های امنیتی

تراژدی و مضحکه ی جمهوری اسلامی(12)

پروژه های امنیتی  

حکومت استبداد مذهبی برای اینکه بتواندحکومت خود را استوار کرده و زمان آنرا هرچه طولانی تر سازد، برنامه های امنیتی مختلفی اجرا کرده است و ما در زیر به برخی از مهمترین آنها- عمدتا در داخل کشور- که موضعی و مقطعی نبوده، بلکه ثبات د
اشته اند، اشاره میکنیم:
حذف رهبران گروه ها و سازمانهای انقلابی و مخالف:
این برنامه تقریبا از همان اوائل انقلاب آغاز شد. هسته اصلی قدرت، هسته ای که البته همواره با ریزش نیروها و پیوستن افراد و باندهای تازه شکل گرفته پوست میانداخت، با استفاده از تجارب نیروهای حرفه ای ساواک، برخی از ارتشبدهای شاه، کمک سازمانهای امنیتی آمریکایی و انگلیسی و نیز افرادی در میان خودشان که نفوذی های سیا و سازمان های امنیتی امپریالیستی بودند، برنامه های معینی برای محدود کردن نفوذ سازمانهای سیاسی چپ، دموکرات و مجاهدین تدوین کرد و طی سه سال نخستین انقلاب تا مقطع کودتای سال 60، آنها را پیش برد. این برنامه دارای وجوه مختلفی بود. یکی از این وجوه ترور و کشتن رهبران سازمانها و جریانها بود. این کشتار بویژه نخست با کشتن رهبران خلق ترکمن، کرد و عرب آغاز شد. و پس ازخرداد 60 شامل تمامی سازمانهای مخالف و حتی سازمانهایی مانند حزب توده شد که رهبران خیانتکار آن تا آنجا که میتوانستند با حکومت در دستگیری مخالفین چپ همکاری کرده بودند. این  برنامه همواره به عنوان اساس پروژه های امنیتی حکومت اسلامی تلقی شده و میشود.
 اجرای پروژه مذکور به داخل کشور محدود نشده بلکه  در مورد خارج از کشور نیز به اجرا درآمد. از نقطه نظر هسته اصلی تمامی رهبران سازمانهایی که نیروی مسلح داشتند، و یا دارای تشکلهای توده ای بودند و یا امکان آن بود که گرد آنها حلقه ای تشکیل شود و یا به هرحال افراد با نفوذی بودند، باید ترور میشدند. این کار صرف نظر از حذف فوری این رهبران و دور کردن فوری خطر، موجب نا امیدی و یاس طرفداران یا هواداران آنها میشد. 
حذف رهبران و کادرهای مخالف درون حکومت اسلامی
امر ترور یا کشتن رهبران و کادرهای اصلی، به سازمان های مخالف نظام اسلامی محدود نماند، بلکه نیروهای درون حکومت، افراد یا شخصیت مهم جناح های مخالف هسته اصلی را نیز در بر گرفت. در واقع هر رهبر یا شخصیت دموکراتی که میتوانست فضا را به نفع نیروهایی مخالف سنگین کند، باید حذف میشد. آیت اله طالقانی برجسته ترین چهره ای بود که بوسیله آنها به قتل رسید.
 این برنامه بعد از سالهای 60 نیز بطور مدام ادامه یافت.هر بار که بنا به دلیل اختلافات داخلی، نیروهای حکومت دچار اختلاف میشدند، بخشی از نیروهایی که از هسته اصلی قدرت دوریا جدا میشدند و بویژه رهبران یا کادرهای اصلی آنها یا باید کشته میشدند و یا به زندانهای طویل محکوم میگردیدند. حکومت اسلامی، بجز دورانی که تقریبا همه ی جناح های آن برای گرفتن و تثبیت قدرت خود به گرد خمینی حلقه زده بودند، دیگر هرگز وحدت عامی را تجربه نکرد. تاریخ جمهوری اسلامی پس از سالهای 60 عبارت است از کشتار مخالفین و نیز تجزیه های مداوم و ریزش های مداوم از درون خود. از دوره نخستین که خمینی  به جدال علیه بازرگان و دولت وی برخاست تا دوران  جنگ که  بر علیه جریان آذری قمی و رسالتی ها موضع گرفت و دستور داد این روزنامه در جبهه ها توزیع نشود تا مخالفت وی با داماد منتظری که به اعدام وی منجر شد و تا خود منتظری  و...تمامی دوران پس از سالهای 60 تا کنون پر بوده از جدال های مداوم بین جناحی که تقریبا به مرور خود را به مثابه هسته اصلی قدرت مستحکم کرد و جناح هایی که بنا به دلایل گوناگون با این هسته همراهی نکردند. 
نابودی کادرها و بدنه سازمانهای سیاسی
این برنامه بویژه پس از کودتای سال 60 آغاز شد. دستگیری و کشتار کادرها و اعضاء و هواداران سازمانهای چپ به مدت 7 سال ادامه یافت و نقطه اوج آن کشتار جمعی شهریور  67 بود. این کشتار حتی اعدام هواداران 13 ،14 ساله نو جوان را نیز در بر گرفت.
پس از سال 67  نیز این پروژه ها با دستگیری، بازداشت و به زندان های درازمدت محکوم کردن پیشروان طبقه کارگر، خرده بورژوازی و بورژوازی ملی، جنبش های زنان، دانشجویی، و جوانان پیشرو، دستگیری و بازداشت روزنامه نگاران مبارز و کسانی که سایت و وبلاگی داشتند، ادامه یافت.
در این پروژه، تمامی ارکان استبداد رژیم به فعالترین شکل خود در آمدند. از ارتش گرفته (که برخی رهبران اصلی آن طی مراحل نخستین پروژه های امنیتی حذف گردیدند) تا سپاه و کمیته های اسلامی و نیروهای انتظامی تا سازمان اطلاعات و قوه قضائیه و دادگاههای انقلاب و روحانیت و ... تا سازمان زندانها و پروژه هایی که در زندانها برای تواب کردن اعمال میشد و... همه و همه درفعال ترین اشکال خود بوده و هستند.
گروه های حزب اللهی  
که حکومت اسلامی آنها را مشرف به نام دروغین «گروههای مردمی» یا «مردم» کرده همان گروههایی هستند که خواه در تاریخ ایران و خواه در تاریخ دیگر جوامع بویژه کشورهای اروپایی در قرن نوزدهم و بیستم  و نیز در کشورهای آمریکای لاتین (گروههای شبه نظامی، جوخه های مرگ و...)همواره وجود داشته و عموما نقش ارگانهای سرکوب غیر رسمی یا غیر قانونی ارتجاع استبدادی و دیکتاتوری های بورژوایی را ایفا کرده اند. در تاریخ اخیر ایران، اینها پشت و پسله ی گروههای چماقدار شاه در کودتای 28 مرداد و نیز در سالهای 57- 56 میباشند که عنوان حزب اله را حمل میکنند.  نیاز به این گروهها از سوی طبقات حاکم از آنروست که از یکسو، آنجا که قانون وضع شده بوسیله خودشان، اجازه برخی کارها و رفتار ها را در سرکوب نمیدهد، از این گروه ههای غیر رسمی استفاده کنند . در واقع، چنانچه این گونه کارها از جانب ارگانهای رسمی سرکوب سر زند، این ارگانها را از آنچه که مایلند خود را بخوانند، دور خواهد کرد، و در نظر مردم، از ارگانهایی که موظف به حفظ امنیت  هستند به ارگانهایی که خود مخل و نابودگر این امنیت هستند، تبدیل خواهند شد. این گروه های غیر قانونی میتوانند  دستگیر کنند، بدزدند، سربه نیست کنند و بکشند بدون آنکه مسئولیت چندانی از جانب کسی یا ارگانی از حکومت پذیرفته شود. از سوی دیگر اینها از جانب حکومت به عنوان «مردم»، «بخشهایی از مردم» و عنوان هایی از این قبیل خوانده میشوند. اینها را باید مکمل دستگاه قانونی سرکوب یعنی  پاسداران، ارتش، نیروهای انتظامی، دادگاهها، زندان ها و غیره خواند.
گروههای حزب اله  وظایف چندگانه ای را به عهده دارند:
کمک به نیروههای رسمی در خیابانها برای پیشبرد خواست های فرهنگی رژیم : بی حجابی، بد حجابی، لباس های از نظر رژیم غیر متعارف و مسائلی از این نوع
حمله به جلسات، گرد همایی ها، اعتصاب ها، تظاهراتها و نیز سازمان یافتن دقیقتر و متمرکزتر در سرکوب شورشها
 کنش هایی از قبیل تحقیر کردن و کتک زدن جوانان در خیابانها، اسید پاشی، ترور برخی افراد که رژیم خواهان کشتن غیر رسمی آنان است و سر به نیست کردن برخی مخالفین و مفقود الاثر شدن آنها.
حمله به برنامه های فرهنگی از جمله کنسرت های موسیقی ، سینماهایی که فیلم مورد غضب قرار گرفته را نشان میدهند و...،
سازمان دادن برنامه های فرهنگی جدا از برنامه های رسمی جناح هایی که اینها را پشتیبانی میکنند و ایجاد جاذبه برای برخی جوانان با نامگذاری های مذهبی
حمله به  خانه های گروههای مذهبی مخالف همچون بهایی ها، دراویش،گروه ههایی که از نظر آنها از دین خارج شده اند و...
تجمع  در مقابل دفاتر سازمانهای بین المللی، سفارتخانه ها و یا  حمله به آنها و...
بجز انجام این اعمال، این وظیفه به عهده این گروهها گذاشته شده که باز هم به عنوان «مردم»، نقش اعمال کنندگان  فشار به جناح خود، برای کوتاه نیامدن در مقابل فشارهای جناح مقابل را نیز بازی کنند.
این نقش بدین صورت انجام میگیرد که در شرایطی که فشار مردم  و یا جناح های غیر مسلط بر جناح مسلط خامنه ای و دارودسته اش بیشتر میشود و آنها مستقیما نمیخواهند یا نمیتوانند بطور مستقیم پاسخ این فشارها را بدهند، (از نظر آنها این نوع پاسخها کارایی لازم را ندارد) آنها از این گروهها استفاده میکنند. این استفاده بدین شکل انجام میشود که آنها نقش کاسه داغتر از آش را بعهده گرفته و سران خود در قوه قضائیه، مجلس، دولت(زمانی که دولت و یا اکثریت مجلس از خودشان است) را با بیانیه ها و اطلاعیه هایی  بطور مصنوعی تحت فشار میگذارند که اگر فلان قانون تصویب و یا بهمان رفتار قضایی در پیش گرفته شود اینان چنین و چنان میکنند.  و آنگاه آن مجلسیان یا قضاییان که تا کنون خود  با جناح مقابل درگیر بودند، یا غیر مستقیم منتظر واکنش جناح مقابل میمانند و با سکوت خود میگویند کدام راه را طالبید؛ و یا مستقیما به این گونه واکنش ها اشاره میکنند و میگویند اگر ما بخواهیم  چنین کنیم «مردم» (منظورشان همین گروههای متصل به خودشان است) به ما اجازه نمیدهند. نمونه آخری از این نوع واکنش ها در مقابل حصر کروبی و موسوی روی داد. داغتر از آش ها، داد و فریاد راه انداختند که اگر اینها از حصر در آیند ما آنها را میکشیم. و برای اینکه خود را جدی هم نشان دهند، به ترور برادر موسوی دست زدند. بدین ترتیب اینها خود را به طور مصنوعی به  دو دسته تقسیم میکنند و یک دسته یا همزاد خود را در مقابل خود و به عنوان نیرویی تند روتر خلق کرده و باصطلاح طرفهای مقابل را برای انتخاب تحت فشار قرار میدهند.     
هیچکدام از این اقدامات کوچکترین مسئولیتی برای ارگانهای سرکوب رسمی، همچون سپاه پاسداران ، بسیج و یا قوه قضائیه نداشته و آنها عموما پس از پیگیری کوچکی، اگر شکایت کننده ای وجود داشته باشد، مسئله را به سرعت خاتمه میدهند. فرد یا افراد دستگیر شده هم  در پیاین شکایت چند روز یا چند ماه بعد سرومرو گنده، با سری افراشته و پر غرور، این ور و آنور میروند و هیچکس نیز نمیتواند نگاه چپی به آنها بیندازد!
روشن است که سر نخ هدایت این گروه ها و چگونگی عضو گیری، تمرکز، سازمان دادن و برنامه ریزی کردن برای آنها کاملا در دست پاسداران و نیروهای اطلاعاتی است و اینها را باید زیر گروه این سازمان های امنیی و نظامی دانست.
نکته ای که دارای اهمیت است این است که جناح هایی که هدایت این گروه ها را در دست دارند، از هر حرکت این گروه ها پیروزی نمیخواهند. بیش از سی سال از حکومت اسلامی میگذرد و این حکومت در بسیاری از پروژه های سیاسی و فرهنگی، که این گروه ها نیز در پیشبرد آنها شرکت تمام عیار داشته اند، شکست خورده، اما حکومت نه تنها به این گونه حرکات پایان نداده، بلکه همواره آن را حفظ کرده و تکامل داده است.
 در واقع، قرار نیست که  هرکاری که این  گروه ها انجام میدهند، به پیروزی بینجامد؛ وظیفه اساسی این گروهها، تخریب سازمان یافتن و پیشروی گروههای مخالف، خواه بیرون از حکومت و خواه درون حکومت (جناح های مخالف جناح خامنه ای) و به تعویق انداختن شکست خودشان است. برای مثال جناح حاکم  ممکن است بداند در فلان پروژه و بهمان پروژه اش دیر یا زود  شکست خواهد خورد. اما این دلیل نمیشود که با این شکست یا شکست ها براحتی کنار بیاید. آنها تا میتوانند این شکستها را به تعویق میاندازند. و یکی از نقش های گروه های حزب اللهی نیز همین به تعویق انداختن است. آنها همچون شمشیری بالای سر مردم پیچ و تاب داده میشون، برای اینکه تا آنجا که ممکن است شهامت و شجاعت  طبقات مردم و بویژه طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان که در حال مبارزه به خاطر خواستهای خود هستند ضعیف شود. اگر از یکی از نیروهای اصلی قدرت پرسیده شود که این کارها که نتیجه ای نداشته چرا شما به آنها ادامه  داده اید؟ خواهد گفت «اگر ادامه نمیدادیم  سالها میشد که قدرت را از دست داده بودیم»!
تحلیل بردن نیرو و انرژِی جوانان و ایجاد ناامیدی در طبقات و گروه های مختلف مردم
برنامه ریزی های حکومت برای تحلیل بردن انرژی مردم گوناگون بوده است و ما به برخی از مهمترین آنها اشاره میکنیم:
رواج اعتیاد
حکومت اسلامی در آغاز و بویژه در طول سالهای جنگ ایران و عراق، به این دلیل که به نیرو و شورو شوق مردم و جوانان برای جنگ با عراق احتیاج داشت، تا حدودی از رواج مواد جلوگیری کرد؛ اما پس از اکراه و امتناع مردم و جوانان از رفتن به جبهه ها و پذیرش صلح از جانب خمینی و بویژه پس از سالهای 76 که در رژیم شکاف های بزرگتری بوجود آمد ومردم وارد یک مبارزه جدی با جناح خامنه ای شدند، وضع تغییر کرد و برنامه ریزان هسته اصلی به رواج اعتیاد پرداختند.
البته فراگیر شدن و رشد عمومی اعتیاد در جوامع امپریالیستی و تحت سلطه دلایلی دارد که از خود این نظام های اقتصادی - سیاسی طبقاتی برمیخیزند؛ یعنی بیکاری، نبود امنیت شغلی و همواره در معرض از دست دادن کار قرار گرفتن، فراوانی مشکلات اقتصادی بواسطه تفاوت بین درآمد و خرج، گرانی و تورم، بحران مزمن اقتصادی، نبود آزادیها در عرصه سیاسی و اجتماعی، نابسامانی های فرهنگی در تشکیل خانواده و ...
اما این نظام ها بجز در مواردی استثنای که دلایل ویژه ای دارد، نه تنها علیه اعتیاد دست به مبارزه نمیزنند، بلکه خود از سازماندهنگان  ومروجین آشکار و پنهان این فعالیت پر سود میباشند؛ و اگر اینجا و آنجا، در رژیمی، دسته ای دستگیر میشوند و روانه زندانها میگردند و یا اعدام میشوند، این یا از رقابت میان جناح ها و سازمانهای مخوف درگیر در تولید و پخش مواد در حکومتها حکایت میکند و یا از حذف گروه های کوچکتر بوسیله گروه های  بزرگتر.
حکومت اسلامی نیز در ادعاهایش  در مبارزه با اعتیاد از همین دسته است.این رژیم که ادعای نظامی مذهبی - اخلاقی را دارد، نه تنها هرگز نخواسته و نمیتوانسته مشکلات  اقتصادی سیاسی مردم را حل کند، بلکه برعکس، با توجه به میل حکام مومیایی آن برای فعال مایشایی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، آنها را افزایش هم داده است؛ و این افزایش خواه ناخواه به بالا رفتن آمار معتادان در ایران، با در نظر گرفتن نسبت جمعیت نسبت به چهل سال پیش، انجامیده است. از سوی دیگر اینها بر خلاف های و هویی که طی حدود نزدیک به چهل سال حکومت خود در مبارزه با اعتیاد و اعدام مداوم عاملین درگیر در توزیع مواد راه انداخته اند، خود از عاملین اصلی وارد کردن و توزیع مواد بوده و میلیاردها ثروت از این بات به جیب زده اند. اینها نیز به تبعیت از دیگر نظام های ارتجاعی، بناچار برای اینکه توده ها و جوانان به مبارزه روی آور نشوند با رواج اعتیاد، نیروهای بخش هایی از این جوانان را تلف کرده و از زندگی معمولی اجتماعی ساقط کرده اند. در ایران کنونی اعتیاد اشکال بی نهایت گوناگون و گسترده ای پیدا کرده، به رده های پایین تر سنی و نیز دختران و زنان بسیار بیش از سابق، گسترش یافته و بیداد میکند.
نا امن کردن محیط اجتماعی با دزدی و جنایت
دزدی، فساد و جنایت جزء جدایی ناپذیر تمامی نظام های طبقاتی است. در نظام های دیکتاتوری بورژوایی امپریالیستی و حکومت های استبدادی و یا نیمه استبدادی- نیمه دیکتاتوری در کشورهای تحت سلطه، فساد، دزدی و جنایت به اوج خود میرسد. این گونه کنش ها از طبقات مسلط آغاز میشود و به میان مردم عادی گسترش میابد.  دلایل این گونه اعمال برای بالایی ها و پایینی ها کاملا متفاوت و از دو جنس مختلف است. در حالیکه در میان طبقه یا طبقات حاکم، به علت جناح بندی ها و باند بازی ها و زیاده خواهی ها و یا انحصار طلبی ها، تمامی این اعمال یعنی فساد، رشوه گیری، دزدی، ارتشاء و جنایت به میزان بسیار بالا صورت میگیرد، در میان طبقات زحمتکش به علت بیکاری، گرانی، فقر و بی فرهنگی صورت میگیرد. نکته ای که حائز اهمیت است این است که سران حاکم این نظام ها نه تنها مبارزه ای با این گونه فسادها و تباهی ها نمیکنند، بلکه خود نقش درجه اول را در رواج آنها به عهده دارند. در واقع، آنها وجود تمامی سیستم قضایی، سازمان های اطلاعاتی و نیروهای انتظامی خود را بخشا، به دلیل وجود این گونه فسادها و جرائم اجتماعی توجیه میکنند. یکی از نمونه های برجسته تشکلهای طبقات استثمارگر که خود  ظاهرا دولتی است برای خود و تمامی اشکال فساد را در خود متجلی ساخته است، سازمان مافیا است که در دوران پیش از جنگ جهانی دوم عمدتا محدود به کشور ایتالیا میشد، اما اکنون بیشتر کشورهای جهان یا  دنباله یا شاخه ای از آن مافیا هستند و یا برای خود مافیایی  دارند.   
در استبداد جمهوری اسلامی، تمامی این جرائم اجتماعی، از بالا تا پایین به اوج خود رسیده است. اوجی که در تاریخ یک صد ساله اخیر ایران بی سابقه است. نکته جالب توجه این است که این حکومت از یکسو هر روزه، عده ای را به سبب جرائمی از این قبیل اعدام میکند و از سوی دیگر خود مبشر و رواج دهنده این گونه جرائم بوده است. بیشتر شاخه های نیروهای انتظامی، پاسداران و بسیجی ها دستشان در دست عاملین فساد، دزدی، سرقت های مسلحانه و جنایت هاست.(1)
رواج دادن تن فروشی رسمی و غیر رسمی
تن فروشی نیز همچون دیگر جرائم اجتماعی زاییده نظام های طبقاتی است. در حالیکه در نظام های برده داری و فئودالیسم این پدیده محدود و عمدتا محلی بوده، دردوران نظام سرمایه داری امپریالیستی  به اوج گستردگی، خواه در سطح ملی و خواه در سطح بین المللی رسیده است؛ و این هم کشورهای امپریالیستی و هم کشورهای تحت سلطه را شامل میشود.(2)
استبداد مذهبی - اسلامی ایران که داعیه مذهب و اخلاق حاکمان آن گوش فلک را کر کرده است، نیز همچون تمامی نظام های طبقاتی در کنار فقر، فلاکت و بدبختی برای توده های عظیم زحمتکش، تولید کننده این پدیده نیز بوده است. نکته مهم این است که حاکمان دین دار و اخلاق پسند این حکومت  گوی سبقت را از رقبا ربوده اند. آنها از یکسو زندانها را از تن فروشانی که ظاهرا آنها از خیابانها و خانه هایی که در شهرهای بزرگ یکی و دوتا نیستند، جمع کرده اند و به زندان انداخته اندف پر کرده اند، و از سوی دیگر خود بانیان  و رواج دهندگان تن فروشی خواه در اشکال کلان و خواه در اشکال خرد آن،  خواه در شکل رسمی یعنی صیغه و خواه در اشکال غیر رسمی آن هستند.
 علت اینکه چنین امری در جمهوری اسلامی نقش مهم و از برخی جهات امنیتی میابد، از یکسو گسترش تقاضا در میان خود حکام و جیره خواران ریز و درشت آنهاست و نیاز به خرج کردن پولهای باد آورده و لهو و لعب های نقد دنیوی و از سوی دیگر نیاز به محملی که مانند اعتیاد و الکل بتواند برای حل تمایل به خوش گذرانی و یا افسردگی های درون لایه های متوسط به پایین جامعه نقش ایفا کند. رواج تن فروشی در عین حال حل کننده مشکل بیکاری برای لایه هایی از زنانی است که یا فقر بسوی اینکارها میراندشان، و یا فشارهای محیط زندگی و نیازهای روزافزون وادارشان میکند که راههای علی الظاهر پر درآمدتری را برای رفع نیازهای خود دنبال کنند.
ایجاد دلسردی و افسردگی  با عمده گردانیدن شکستهای ورزشی
این نیز یکی از پروژه های امنیتی استبداد مذهبی و هسته مرکزی قدرت پیرامون خامنه ای بوده و هست.  بیشتر ما، بیاد داریم که پس از پیروزی تیم ملی فوتبال ایران در مقابل استرالیا چه وضعی در ایران- پس از سالها - پیش آمد. این وضع در هر کشوری پیش میآمد، کم و بیش موجبات خوشنودی حکومتگران را که پش پرده تمامی ورزش و سیاستهای آن را در اختیار دارند، فراهم میکرد. زیرا این نوع پیروزیهای ورزشی و شادیهای پس از آن داروهای مسکنی است بر بسیاری دردها و رنجهای اکثریت مردم زحمتکش در دیگر عرصه های زندگی اجتماعی. اما این در استبداد مذهبی همچون جرمی بزرگ جلوه گر شد. جرمی که اکثریت مردم در آن شریک بودند. حکومت در آن رویداد از دو سو مخالف این حرکت بود:
 یکی اینکه شادمانی و رقص و پایکوبی مردم در خیابانها را، که از خانه ها به خیابانها کشیده شده بود، کاملا در جهت متضاد با فرهنگ مذهبی ای  میدید که بخش بسیاری از آنرا حزن و غم  و سوگ تشکیل داده و وی آنرا به مدت تقریبا بیست سال لحظه به لحظه و بوسیله تمامی دستگاههای تبلیغاتی خود ترویج وهمه مردم را مجبور به انجام آن - حداقل در مکانهای عمومی- کرده  بود و اکنون تمامی تلاشهای خود را بی سرانجام و بی نتیجه میدید؛ و دوم احساس خطر از یکپارچگی مردم در امری معین که آنها را کاملا در نقطه مقابل حکومت و بر ضد آن قرار میداد.
بویژه امر دوم، جناح خامنه ای را بشدت به فکر فرو برد. و از همینجا سیاست های معین تری را در مورد ورزش و بویژه رشته فوتبال که پیروزی در آن چنین رویدادهایی را ممکن میساخت، طرح ریزی کرد.
این سیاستها از شکست های عامدانه در برخی رشته ها همچون همان فوتبال آغاز شد و به رشته هایی همچون والیبال که در آنها بر سر آمدن زنان به استادیوم ها رژیم با مردم درگیر بود، کشیده شد.
در مورد شکستها درفوتبال و عرصه بین المللی نمونه های فراوانی بوجود آمد. از شکست مشکوک تیم فوتبال مقابل تیم بحرین در راه جام جهانی گرفته ، تا باخت ایضا مشکوک به تیم عراق در جام ملتهای آسیا در دوره پیش و... وظیفه اساسی این شکستها از یکسو پیشگیری از عوارض جانبی پیروزی و شادمانی مردم، و از سوی دیگر پراکندن تخم دلسردی و افسردگی، بویژه میان جوانان ورزش دوست ایران بود.
در مورد ورزش داخلی نیز این امر گریبان دو تیم پر طرفدار فوتبال یعنی تیم های استقلال و پرسپولیس را در بر گرفت که متولیان آنها، خود قدرت حاکم بود. قرار بر این شد که در هر دوره ای یکی از این تیم ها- و گاه هر دو آنها با هم - زیر ضرب قرار گیرد.
 در واقع این دو تیم و در دوران ده ساله اخیر، یعنی  از دوره اول رئیس جمهور شدن احمدی نژاد، بویژه تیم پرسپولیس  که طرفداران زیادی در ایران دارد، مشمول پروژه امنیتی خامنه ای و شرکا گردیدند. قرار بر این شد که این تیم همواره بین بدترین وضعیت و وضعیت های میانی نوسان کند.
این پروژه از تعویض مداوم مدیران این باشگاه (که تا حدودی جدال ها بین باندها برای نشستن بر سر خوان یغما هم بود) و کادر فنی و مربی و نیز تغییر سیاستهای باشگاه آغازمیشد، و تا ندادن پول به بازیکنان و موجبات دلسردی آنان را فراهم کردن، و نیز عدم ثبات مداوم بازیکنان – رفتن عده ای و آمدن عده ای دیگر- و تا اشکال گوناگون کارشکنی برخی بازیکنان وابسته به نهادهای امنیتی در بازیها، ادامه مییافت. اینها موجب تلاشی تیم از داخل شده و میشود. از سوی دیگر جایی که تیم خودش را به همت مربی یا بازیکنان جمع و جور میکرد، عوامل دیگر و از جمله  داوران و کمیته آنها که در نهایت تابع سیاستهای وزارات اطلاعات و سازمانهای های امنیتی دیگر هستند، وارد پروژه گردیده و کار را به ضرر این تیم به پایان میرساندند. این بسیار مضحک است که زمانی که یکی از این داوران، یک بازی فوتبال را کاملا به نفع تیم مقابل در میآورد، و موجب اعتراض و افشاگریهای مربی این تیم در مورد برخی داوران میشود و خلاصه کار به جاهای باریک میکشد، وزارات اطلاعات بیانیه میدهد و میگوید میخواهد به این مسئله ورود کند!؟ سازمانی که – به همراه سازمان اطلاعات سپاه- پشت تمامی این مسائل و مسبب آنهاست، میخواهد به مسئله رشوه گیری داوران ورود کند!؟(3)
هدف تمامی این سیاستها در مورد این ورزش پر طرفدار، همانا مایوس، دلسرد و افسرده کردن   هواداران این تیم ها و بویژه جوانان است که رژیم آنها را در چنگالهای خود نگه داشته و اجازه هیچگونه تفریحی را به آنها نمیدهد.
اما حتی این پروژه  گرچه موفق شده که دلسردی ایجاد کند و تماشاچیان بازی ها را به حداقل ممکن برساند، اما نتوانسته به پیروزی تام و تمامی دست یابد. یکی از علتهای آن این است که هواداران این تیم ها، جدای از اینکه متوجه سیاستهای پشت پرده در وضع ایجاد شده برای تیم های مورد علاقه خود شده اند، به این سادگیها هم از هواداری تیم خود دست برنمیدارند و بقول خودشان میگویند:« چه ببری چه ببازی» و یا «چه آخر شوی و چه اول شوی، دوستت داریم»!(3)
ما در این بخش در مورد برخی از مهمترین برنامه های امنیتی رژیم در ارتباط با جنبش طبقات خلق صحبت کردیم. پروژه های امنیتی رژیم در سیاستهای خارجی و برای بقای آن در مقابل تهاجم امپریالیستها که وی تضادی ارتجاعی با آنها داشته است، شامل سیاستهای دیگری خواه تاکتیکی و خواه استراتژیک بوده است. برای نمونه درگیر شدن رژیم در سرکوب انقلاب سوریه و تداوم آن تا کنون، و نیز پروژه امنیتی استراتژیک تبدیل شدن به قدرت اتمی، از زمره این سیاستها بوده است.
           
ادامه دارد.
هرمز دامان
فروردین95

یادداشتها
1-    یکی از نکات قابل توجه، شأن و منزلت این افراد درون زندانهای جمهوری اسلامی است. اینها دارای بهترین  روابط با روسای زندانها و نگهبانها و دارای نقش ارشد در زندانها هستند؛ آنها بهترین مکانها را در زندانها در اختیار دارند و حتی به فروش محلهای درون زندان به زندانیان دیگرو به همراه روسای زندانها به رتق و فتق نیازهای آنان از جمله مواد، نیز دست میزنند.
2-    اگر در گذشته کشورهای امپریالیستی تن فروشان خاص کشور خویش را داشتند، اکنون کشورهای اروپای شرقی و کشورهای تحت سلطه آسیایی، افریقایی و آمریکای لاتین هستند که نیاز این کشورها به تن فروشان را تامین میکنند.
3-    البته رفتارهای خلاف اینها از سوی داوران بچشم خورده است یعنی داوری به نفع این تیم ها، ولی روشن است که این کارها برای آرام کردن هواداران این تیم ها صورت گرفته است. جهت عمده داوری در این سالها، آشکارا علیه آنها بوده است. 








هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر