۱۴۰۳ خرداد ۲۶, شنبه

انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(7)

 
انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(7)
بخش اول: قهر انقلابی و الگوهای تاریخی انقلاب
 
طرح کلی الگوی محاصره ی شهرها از طریق روستاها
 
در بخش پیشین نکات عام تئوری جنگ درازمدت خلق را بررسی کردیم. در این بخش به برخی از مهم ترین تغییراتی که مائو در این تئوری ایجاد کرد توجه می کنیم. برای این کار باید به مرور نخستین اشکال تدوین آن بپردازیم.
تئوری جنگ خلق نخستین بار به شکل منسجم در مقاله ی چرا حکومت سرخ در چین پابرجا بماند( 5 اکتبر1928) طرح شد. مائو در بخشی از این مقاله  از یک سو به اینکه چرا می توان حکومت سرخ در چین برپا کرد می پردازد و از سوی دیگر به شرایط مورد نیاز آن.(1)
بخشی از شرایط مورد نیاز برای بقای حکومت سرخ
مائو در پاره ای از این مقاله در مورد دلایل پیدایش و بقاء و رشد حکومت سرخ در چین می نویسد:
«در داخل یک کشور بقاء دراز مدت یک یا چند منطقه کوچک حکومت سرخ که در محاصره ی کامل حکومت سفید قرار دارد، پدیده ایست که تا کنون در هیچ کشور دیگر جهان دیده نشده است.  پیدایش یک چنین پدیده غیر عادی دارای علل خاصی است .بقاء و رشد این حکومت سرخ تنها در شرایط معینی امکان پذیر است.»( ، منتخب آثار، جلد یک، ص 93)
روشن است که در زمان مورد نظر این نخستین شکل بروز حکومت سرخ در مناطقی از  یک کشور نیمه مستعمره و استثنایی در جهان بود.
مائو در مورد نخستین دلیل بروز این چنین حکومتی می نویسد:
۱ - این حکومت سرخ نمی تواند در هیچ یک از کشور های امپریالیستی و یا در هیچ یک از
مستعمراتی که زیرسلطه ی مستقیم قدرت امپریالیستی قرار دارند ...به وجود آید بلکه تنها می تواند در کشوری چون چین نیمه مستعمره ظاهر شود که از نظر اقتصادی عقب مانده و زیر سلطه ی غیر مستقیم قدرت امپرالیستی قراردارد.  زیرا این پدیده غیرعادی تنها در ارتباط با پدیده غیرعادی دیگری یعنی جنگ در درون حکومت سفید ظاهر می شود.  یکی از علائم مشخصه چین نیمه مستعمره این ست که دارودسته های مختلف دیکتاتورهای نظامی قدیم و جدید که از طرف امپریالیست ها و در داخل کشور از طرف طبقه کمپرادورها و طبقه مالکان ارضی بزرگ پشتیبانی می شوند، از اولین سال تأسیس جمهوری) ۱۹۱۲(  پیوسته علیه یکدیگر در جنگ اند. چنین پدیده ای در هیچ یک از کشورهای امپریالیستی جهان و حتی در هیچ یک از مستعمراتی که تحت سلطه مستقیم قدرت امپریالیستی هستند، قابل مشاهده نیست، بلکه تنها در کشوری چون چین که زیر سلطه غیر مستقیم قدرت امپریالیستی قرار دارد، قابل رؤیت است.»
سپس مائو در توضیح این پدیده و در اقناع کمونیست هایی که به بقای حکومت سرخ در چین اطمینانی نداشتند می نویسد:
«پیدایش این پدیده دو علت دارد: اول اقتصاد کشاورزی محلی) نه اقتصاد واحد سرمایه داری(و دوم سیاست امپریالیستی تجزیه و استثمار برای تقسیم چین به مناطق نفوذ خود. تفرقه و جنگ های مداوم در درون حکومت سفید شرایطی به وجود می آورند که یک یا چند منطقه کوچک سرخ زیر رهبری حزب کمونیست بتواند در میان حلقه محاصره حکومت سفید پدید آید و دوام یابد. حکومت مستقل منطقه مرزی حونان - جیان سی یکی از این مناطق کوچک است. برخی از رفقا در روزهای سخت و بحرانی اغلب در امکان بقاء چنین حکومت سرخی شک و تردید به دل راه می دهند و دچار بدبینی می گردند. علت این ست که این رفقا برای پیدایش و بقاء این گونه حکومت های سرخ دلیل قانع کننده ای نیافته اند. اگر ما تنها به این حقیقت پی ببریم که تفرقه و جنگ ها در درون حکومت سفید امر پایان ناپذیری است، آن گاه دیگر در امکان پیدایش، بقاء و گسترش روزافزون حکومت سرخ هیچ گونه شک و تردیدی پیدا نخواهیم کرد.»( ص95-94)
مائو در مقاله ی دیگری با نام مبارزه در کوهستان جین گان( 25 نوامبر 1928) که پس از این مقاله نگاشته است به همین نکات اشاره می کند:
«چین در جهان کنونی تنها کشوری است که در آنجا یک یا چند منطقه کوچک در میان حلقه محاصره ی حکومت سفید به زیر قدرت سیاسی سرخ در آمده است.  طبق تحلیل ما، یکی از دلایل وجود این پدیده تفرقه و جنگ های مداومی است که بین بورژوازی کمپرادور و طبقه مالکان ارضی بزرگ چین در جریان است. تا زمانی که این تفرقه و جنگ ها ادامه دارند، امکان بقاء و رشد حکومت مستقل مسلح کارگران و دهقانان نیز موجود خواهد بود.»( پیشین، ص 107)
اشاره به این شرایط در کنار شرایط دیگر در رساله ی مسائل استراتژی در جنگ انقلابی چین نیز ادامه می یابد که ما در بخش گذشته به آن اشاره کردیم. در این نوشته آمده است:
«دیکتاتورهای نظامی بزرگ که حکومت مرکزی را در دست دارند، با دیکتاتورهای نظامی کوچک که براستان های مختلف مسلط اند، همزیستی می کنند؛ دو نوع ارتش ارتجاعی یعنی "ارتش مرکزی" که تابع چانکایشک است، یا " قوای نظامی مختلط " که تابع دیکتاتورهای نظامی استان های مختلف اند، همزیستی می کنند؛» و همچنین:
«چین کشوری نیمه مستعمره است – تشتت در میان قدرت های امپریالیستی موجب تشتت در میان گروه های مختلف هیئت حاکمه چین می شود. بین کشورنیمه مستعمره ای که زیر سلطه ی چندین دولت قراردارد و کشورمستعمره ای که تنها یک دولت برآن مسلط است، فرق و تفاوت هست.»( همان، ص298)
تا اینجا در تحلیل مائو از شرایط مشخص چین و دلایل امکان پیدایش و بقاء و گسترش حکومت سرخ دو شرط مهم وجود دارد:
یکی از آنها تقسیم قدرت در چین بین دیکتاتورهای نظامی گوناگون و تفرقه و جنگ میان آنهاست  که خود نتیجه ی نیمه مستعمره بودن چین و تقسیم این کشور بین امپریالیست های گوناگون و تشتت و تضاد میان آنها بر سر تقسیم چین است. مائو در تحلیل اینکه دوام حکومت سرخ در چین ممکن است اشاره می کند که «بین کشور نیمه مستعمره ای که زیر سلطه ی چندین دولت قراردارد و کشورمستعمره ای که تنها یک دولت برآن مسلط است، فرق و تفاوت هست.» دلیل دیگر نیز نبود اقتصاد واحد سرمایه داری و وجود اقتصاد محلی کشاورزی است.
تغییر در تئوری
با تکامل انقلاب های دموکراتیک در کشورهای زیرسلطه و دست زدن به جنگ های انقلابی با قدرت مرکزی و یا جنگ آزادیبخش ملی با نیروهای نظامی امپریالیستی در سه قاره، تجربه ی چین از استثناء بیرون می آید و نشانگر وضع عمومی تازه و راه انقلابی نوینی در جهان زیرسلطه می شود. این بیرون آمدن تجربه ی انقلابی چین از استثنا و عمومیت یافتن تجربه ی و راه انقلابی آن در بسیاری از کشورهای زیرسلطه ، به تدوین نظریه به شکل نوین تری می انجامد.
چنان که دیدیم در رساله ی مسائل جنگ و استراتژِ ی که در اوائل جنگ دوم جهانی به رشته ی تحریر در آمده نکات کلی در مورد لزوم جنگ خلق و محاصره ی شهرها از طریق روستاها  چنین تنظیم شده بود:
«در چین وضع طور دیگری است. ویژه گی های چین در این است که کشوری مستقل و دموکراتیک نیست بلکه نیمه مستعمره و نیمه فئودالی است؛ در داخل آن رژیم دموکراتیک مستقر نیست بلکه ستم فئودالی حکمرواست؛ کشوری است که در مناسبات خارجی خویش از استقلال ملی برخوردار نیست بلکه زیر یوغ امپریالیسم قرار دارد. از این جهت در چین پارلمانی که بتواند مورد استفاده قرار گیرد، نیست و حق  قانونی تشکیل اعتصابات کارگری هم وجود ندارد. در اینجا وظیفه حزب کمونیست علی الاصول این نیست که مبارزه ی درازمدتی را از سر بگذراند تا به قیام و جنگ برسد، و یا نخست شهرها را تصرف کند و سپس دهات را، بلکه درست عکس این است.»( منتخب آثار، جلد دوم، ص 327- 326)
همان گونه که دیده می شود در اینجا نیز هنوز مائو در مورد چین و شرایط چین صحبت می کند، اما شرایطی که مائو ویژگی های آن را در چین بر می شمارد دیگر منحصر به چین نشده قابل تعمیم به تمامی کشورهای زیرسلطه ای است که از نظر آن شرایط کلی که مائو بیان می کند با چین همانند بوده اند. یعنی در تمامی کشورهای زیرسلطه ی آسیا، افریقا و آمریکای مرکزی و جنوبی. در این بخش از نوشته نه از جنگ بین دیکتاتورهای نظامی اثری است و نه از تقسیم چین بین امپریالیست های گوناگون. به جای آن از ویژگی های متضاد آن با کشورهای امپریالیستی یعنی فقدان استقلال اقتصادی و وجود ساخت های عقب مانده ی نیمه فئودالی و فئودالی، نبود دموکراسی بورژوایی در کشور، نبود پارلمان برای مبارزه پارلمانی، فقدان حق قانونی اعتصابات کارگری و همچنین نبود امکان دست زدن به مبارزات مسالمت آمیز دراز مدت تا زمان آماده شدن توده ها برای قیام مسلحانه و تصرف نخست شهرها صحبت می کند. در یک کلام در اینجا راه انقلاب چین نه به عنوان یک مورد خاص و یا یک استثناء بلکه در تضاد با راه انقلاب اکتبر ترسیم می شود.  
در مورد چین می توان گفت که در دو دوره ی جنگ با ژاپن و نیز پس از شکست ژاپن، جنگ با گومیندان، وضعی غیر از جنگ داخلی پیش از تجاوز ژاپن به چین به وجود آورد.
در نخستین، ژاپن دشمن عمده و بخش هایی از کشور مستعمره ی ژاپن شده بود و در دومین، جنگ با گومیندان و امپریالیست های غربی پشتیبان وی عمده شده بود. به واقع پس از پایان جنگ با ژاپن این گونه تقسیم کشور بین امپریالیست های گوناگون و یا دیکتاتوری های نظامی گوناگون تا حدودی از بین رفت. در این دوران امپریالیسم ژاپن شکست خورده و از گردونه ی رقابت بیرون رفته بود و امپریالیسم آمریکا و غرب تنها امپریالیست های عمده بودند. در دوران پس از جنگ ارتش سرخ تنها یا عمدتا با ارتش چیانکایشک روبرو بود که وابسته به امپریالیسم  آمریکا و غرب بود.
البته باید اشاره کنیم که  شروط یا ویژگی های مورد بحث می توانست کشور نیمه مستعمره را برای دست زدن به جنگ مسلحانه و برقراری حکومت سرخ در مناطق روستایی و محاصره ی شهرها از طریق روستاها مساعد تر از کشورهایی کند که این ویژگی ها را نداشتند، اما نبود این ویژگی ها مانعی در دست زدن به جنگ مسلحانه و برقراری حکومت سرخ و محاصره ی شهرها از طریق روستاها نبود.  
وجود چنین نقطه ای به عنوان یکی از نقاط حرکت در تحلیل شرایط  نه تنها در زمان خود برای شرایط خاص چین درست بود بلکه هر کجا که چنین جنگی بین قدرت های گوناگون در یک کشور پدید می آمد در صورتی که طبقه ی کارگر حزب کمونیست دارای پایه ی توده ای و امکان ایجاد ارتشی از خود و توده های کشاورز و زحمتکش را می داشت( به این شرایط پایین تر اشاره می کنیم) می توانست از چنین ویژگی هایی استفاده کند و به جنگ خلق دست زند و مناطق سرخ برپا کند.
با این همه این شروط در دوران جنگ جهانی دوم و پس از آن در بسیاری از کشورهای زیرسلطه وجود نداشت و بیشتر کشورها نه مستعمره ی کامل بلکه نیمه مستعمره و حکومت ها متمرکز و دارای یک ارتجاع یکدست و دولتی به نسبت متمرکز و ارتشی در مجموع یکپارچه بودند اما در این کشورها دست زدن به مبارزه ی مسلحانه و سپس برپایی حکومت های سرخ درست و امکان پذیر بود.
تغییر مزبور تنها به تجارب جنگ انقلابی در چین و تغییرات در این کشور مربوط نبوده بلکه در عین حال به تغییرات گوناگون در شرایط جهانی و کشورهای زیرسلطه و همچنین ظاهر شدن شوروی استالینی به عنوان یک قدرت بزرگ پس از جنگ نیز مربوط می شد.(2)
به این ترتیب در این نوشته ی دوم این تئوری در تغییریافته ترین، تکامل یافته ترین و قابل تعمیم ترین شکل خود تنظیم می شود.
حال می توانیم استنتاج کنیم که آغاز جنگ در یک کشور مشخص ربطی به مستعمره بودن مستقیم و کامل آن کشور و یا نیمه مستعمره بودن آن و بنابراین تقسیم آن بین امپریالیست های گوناگون و یا وجود دیکتاتوری های نظامی( یا قدرت های مسلح محلی و منطقه ای) و جنگ میان آنها ندارد. به بیان دیگر در کشور معینی می تواند تنها یک امپریالیسم و یا یک بلوک امپریالیستی عمده و کشور هم مستعمره  کامل باشد و یا دولت مرکزی دارای تمرکز و قدرت بوده و نیروهایی محلی پرقدرتی در مقابل آن وجود نداشته باشند اما بازهم راه انقلاب راه نبرد مسلحانه و جنگ خلق و برقراری حکومت سرخ باشد.
شرایط دیگر
وجود مناطق انقلابی یا جنبش خیز
مائو در مورد شرایط دیگری که برای دست زدن به مبارزه ی مسلحانه و جنگ خلق و برقراری حکومت های سرخ و محاصره ی شهرها از طریق روستاها نیاز است چنین می نویسد:
«2- مناطقی که حکومت سرخ چین ابتدا در آنجا پدید آمده و برای مدت طولانی قادر به دوام است، مناطقی همچون ...نیستند که زیر تأثیر انقلاب دموکراتیک واقع نشده باشند، بلکه مناطقی هستند ... که در آنجا توده های کارگران، دهقانان و سربازان در جریان انقلاب بورژوا  دموکراتیک ۱۹۲۶ و ۱۹۲۷ به تعداد زیادی بپا خاسته اند. در بسیاری از نقاط این استان ها شبکه وسیعی از اتحادیه های کارگری و انجمن های دهقانی ایجاد شده بود و طبقات کارگر و دهقان علیه طبقه مالکان ارضی و بورژوازی به یک سلسله مبارزات اقتصادی و سیاسی دست زده بودند. به این جهت بود که توده های مردم توانستند قدرت سیاسی خود را برای مدت سه روز در شهر گوان جو مستقر سازند؛ به این جهت بود که حکومت های مستقل دهقانی در مناطقی مانند ... پدید آمدند... ارتش سرخ کنونی ارتشی است که از ارتش انقلابی ملی که در پرتو روح دموکراتیک تعلیم سیاسی یافته و زیر نفوذ توده های کارگران و دهقانان قرار داشته، منشعب گردیده است. ..»( چرا حکومت سرخ در چین ...، پیشین، ص95)
تکامل انقلاب در سراسر کشور
«3 - اینکه آیا قدرت سیاسی توده ای می تواند در مناطق کوچک برای مدتی طولانی دوام یابد یا خیر، مسئله ایست که به تکامل وضع انقلاب سراسر کشور مربوط می شود. اگر
وضع انقلاب سراسر کشور تکامل یابد، بدون شک مناطق کوچک سرخ برای مدتی طولانی دوام خواهد یافت و افزون بر آن ناگزیر به یکی از نیروهای بیشمار برای کسب قدرت سیاسی در سراسر کشور بدل خواهند گشت. ولی چنانچه وضع انقلاب سراسر کشور از تکامل باز ایستد و حتی برای مدت نسبتاً طولانی دچار رکود شود، آن گاه طبیعی است که این مناطق قادر نخواهند بود برای مدتی طولانی دوام بیاورند. در حال حاضر وضع انقلاب چین به موازات تفرقه و جنگ های مداوم در صفوف طبقه کمپرادورها، طبقه مالکان ارضی بزرگ و بورژوازی بین المللی همچنان رشد و تکامل می یابد. از این رو مناطق کوچک سرخ بدون تردید برای مدتی طولانی دوام خواهند یافت و به توسعه خود ادامه خواهند داد و به تدریج به این هدف یعنی تصرف قدرتی سیاسی در سراسر کشور نزدیک خواهند شد.»( ص 96- 95)
وجود ارتش سرخ منظم و نسبتا نیرومند
«4 - وجود ارتش سرخ منظم و نسبتاً نیرومند، شرط لازم برای بقاء قدرت سیاسی سرخ است. تنها با واحدهای محلی گارد سرخو بدون داشتن یک ارتش سرخ منظم ما قادر نخواهیم بود حریف ارتش سفید منظم شویم، بلکه تنها می توانیم با تفنگچی های مالکان ارضی به مقابله بپردازیم. بنابراین، حتی اگر توده های کارگران و دهقانان هم فعال باشند، تا زمانی که ما فاقد نیروهای مسلح منظم و نسبتاً نیرومند باشیم، ایجاد یک حکومت مستقل به هیچ وجه ممکن نخواهد بود، تا چه رسد به اینکه حکومت مستقلی ایجاد کنیم که بتواند دوام کند و روز بروز توسعه یابد. از این رو فکر«استقرار حکومت مستقل کارگری  دهقانی به وسیله نیروهای مسلح» فکر  مهمی است که حزب کمونیست و توده های کارگران و دهقانان در مناطق تحت حکومت مستقل باید آن را عمیقاً درک کنند.»)ص 96)
سازمان حزبی مستحکم
«5 - علاوه بر شروط  بالا، شرط مهم دیگری نیز برای دوام طولانی و توسعه قدرت سیاسی سرخ لازم می آید و آن این ست که سازمان حزب کمونیست باید قوی و سیاست اش صحیح باشد.»( ص 97)
و نیز در مقاله ی دیگر مائو  مبارزه در کوهستان جین گانآمده است:
«علاوه بر این، بقاء و رشد این حکومت مستلزم وجود شروط زیرین است: ۱ - توده های فعال مردم؛( همانند مورد دوم بالا) ۲ - سازمان حزبی محکم؛( همانند مورد پنجم)) ۳ - ارتش سرخ نسبتاً قوی( مورد چهارم)؛ ۴ - زمین مساعد برای عملیات نظامی؛ ۵ - منابع اقتصادی کافی برای تأمین خواربار.» ( مبارزه در کوهستان جین گان، پیشین، ص 107)
در مورد شرط  بی ثباتی حکومت و تداوم انقلاب در سراسر کشور مائو نکات زیر را می افزاید:
«حکومت مستقل در قبال طبقات حاکم که احاطه اش کرده اند، باید بر حسب اینکه رژیم طبقات حاکم دوران ثبات موقت یا تفرقه را می گذراند، استراتژی های متفاوت اتخاذ کند. در دورانی که طبقات حاکم دستخوش تفرقه و نفاق هستند-  مانند زمان...- استراتژی ما می تواند بر اساس پیشروی نسبتاً جسورانه مبتنی باشد؛ و مناطقی که حکومت مستقل در آنجا از طریق عملیات نظامی توسعه می یابد، می توانند نسبتاً وسیع باشند. با این حال ما باید به امر ایجاد پایه و اساس محکمی در مناطق مرکزی توجه کنیم تا بتوانیم هنگامی که ترور سفید آغاز شد، بدون کوچک ترین نگرانی بدان تکیه کنیم. ولی در دورانی که رژیم طبقات حاکم از ثبات نسبی برخوردار است، مانند وضعی که بعد از آوریل اخیر در استان های جنوبی حکمفرما بود، ما باید استراتژی خود را بر اساس پیشروی تدریجی قرار دهیم. در چنین دورانی آنچه که باید بیشتر از همه از آن پرهیز کرد، در عملیات نظامی تقسیم قوا جهت اقدام به یک پیشروی بی ملاحظه و در زمینه کار محلی)تقسیم اراضی، استقرار قدرت سیاسی، بسط و توسعه حزب و تشکیل نیروهای مسلح محل(  پخش نیروهای انسانی و غفلت در ایجاد پایه و اساس محکم در مناطق مرکزی است.»( همان، ص 108)
اکنون باید به تغییراتی بپردازیم که پس از دهه ی هفتاد در برخی از مهم ترین نکات طرح شده به وسیله ی مائو یعنی به ویژه در ساخت اقتصادی و سیاسی کشورهای نیمه مستعمره و نیمه فئودال به وجود آمده است.
 هرمز دامان
نیمه ی دوم خرداد 1403
یادداشت ها
1-    مقاله ای به قلم ابراهیم کایپاککایا بنیانگذار حزب کمونیست ترکیه(م- ل) با نام آموزش صدر مائو در مورد قدرت سیاسی سرخ را به درستی درک كنیم(سال 1972) نگاشته شده است که در بخشی از آن به شرح تغییر شرایط مورد نظر مائو برای دست زدن به جنگ خلق طولانی، در حدفاصل نگارش چرا حکومت سرخ می تواند در چین پابرجا بماندو نوشته های بعدی می پردازد و در بخش دیگر کاربرد این تئوری در شرایط خاص کشور ترکیه را مد نظر قرار می دهد. این نوشته که بخش مربوط به تغییر نظر مائو در آن در وبلاگ ما قرار داده شده است، راهنمای نگارنده در نگارش این بخش از مقاله بوده است و مقاله ی کنونی تا حدود زیادی جز شرح بیشتر و ریزتری از این تغییر نیست.
2-    در یادداشت شماره ی 7 مقاله ی چرا حکومت سرخ در چین می تواند پابرجا بماند به تغییر نظر مائو در مورد کشورهای مستعمره اشاره شده است: «در زمان جنگ جهانی دوم بسیاری از کشورهای مستعمره خاورکه قبلا در زیرسلطه ی امپریالیست های انگلستان، آمریکا، فرانسه و هلند بودند، به اشغال امپریالیست های ژاپن در آمدند. توده های کارگر، دهقان، خرده بورژوازی شهر و عناصر بورژوازی ملی در این کشورها زیر رهبری احزاب کمونیست با استفاده از تضادها بین امپریالیست های انگلستان، آمریکا، فرانسه و هلند از یک طرف و امپریالیست های ژاپن از طرف دیگر جبهه متحد وسیعی در مبارزه علیه تجاوز فاشیستی به وجود آوردند و با ایجاد پایگاه های ضد ژاپنی سرسختانه به جنگ پارتیزانی علیه ژاپن پرداختند. از این جهت وضع سیاسی ای که تا زمان جنگ جهانی دوم موجود بود، تغییر یافت. وقتی که در پایان جنگ متجاوزین ژاپنی رانده شدند، امپریالیست های آمریکا، انگلستان، فرانسه و هلند تلاش کردند تا همانند سابق سلطه ی استعماری خود را بر این کشورها نگهدارند، ولی خلق های این کشورهای مستعمره که در طول جنگ ضد ژاپنی نیروهای مسلح نسبتاً نیرومندی را ایجاد کرده بودند، نمی خواستند به زندگی گذشته تن در دهند. در این زمان در اثر نیرومند شدن اتحاد شوروی و به واسطه ی واژگونی و یا ضعیف شدن تمام کشورهای امپریالیستی – به جز امریکا - در جنگ و بخصوص در اثر اینکه جبهه امپریالیستی در چین به علت پیروزی انقلاب چین شکاف یافته بود، تمام سیستم امپریالیستی جهانی شدیداً دچار تزلزل گردید. به این ترتیب خلق های کشورهای مستعمره خاور، یا حد اقل بعضی از این کشورها توانستند امکاناتی نظیر آنچه که در چین وجود داشت، به دست آورند تا طی مدت طولانی پایگاه های انقلابی کوچک و بزرگ و قدرت سیاسی انقلابی را در دست نگهدارند و به جنگ انقلابی درازمدت که در آن، شهرها از طریق دهات محاصره می شوند، پیگیرانه ادامه دهند، و سپس با پیشروی تدریجی شهرها را تصرف نموده و بالاخره به پیروزی سراسری این کشورها نایل گردند. بنابراین وضع جدید نظر رفیق مائو تسه دون در سال 1928 در مسئله ی ایجاد حکومت مستقل در مستعمرات زیر سلطه مستقیم امپریالیست ها تغییر یافت.»( منتخب آثار، جلد یک، ص 104- 103)

 

 

 

ابوالفضل قدیانی - امید اصلاح امور در ساختار سیاسی ایران توهمی بیش نیست



ابوالفضل قدیانی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و از اصلاح طلبان بوده و به نظر اکنون به جناحی از این جریان تعلق دارد که نظرشان گذر از ولایت فقیه و جمهوری اسلامی از راه مبارزه ی مدنی و مسالمت آمیز و برگزاری رفراندوم قانون اساسی است. در انتخابات جاری این جریان در مقابل امثال عباس عبدی، بهزاد نبوی و محمد خاتمی و دیگر اصلاح طلبانی قرار دارد که خواهان شرکت مردم در انتخابات و رای دادن به مسعود پزشکیان هستند. قدیانی سال ها در زندان خامنه ای به سر برد و زیر فشارها و شکنجه های فراوان قرار گرفت.
مقاله تازه ی قدیانی در سایت زیتون در مورد شرکت نکردن در انتخابات عمدتا در رد دلایل اصلاح طلبان میانه رو برای شرکت در انتخابات خامنه ای و چگونگی استفاده ی خامنه ای از آنها برای مشروعیت بخشیدن به حکومت ولایت فقیه پس از ضربات خیزش «زن، زندگی، آزادی» است که قدیانی از آن دفاع می کند و در چشم انداز تداوم آن را می بیند. این در مجموع بخش مثبت تحلیل را تشکیل می دهد؛ 
اما مقاله در عین حال حاوی امیدهای واهی دادن به مردم در مورد تغییر حکومت از راه مبارزه ی صرفا مدنی و مسالمت آمیز است که نظر بخش هایی از اصلاح طلبان نماینده ی لایه های خرده بورژوازی میانی و مرفه و همچنین سرمایه داران کوچک جامعه است. نظراتی که اساسا در مقابل انقلاب قهرآمیز می ایستد و همچون مانعی در برابر تجهیز  طبقه ی کارگر و کشاورز و لایه های تهیدست و زحمتکش خرده بورژوازی به نظریه انقلاب قهر آمیز عمل می کند و این بخش منفی آن را تشکیل می دهد.

  
تحلیل ابوالفضل قدیانی در نقد جریان های اصلاح طلب صندوق محور و نیاز به تحریم همگانی انتخابات خامنه ای

با آنکه مستبد قدرت‌پرست ایران، علی خامنه‌ای، کارنامه تاریک خود را به ننگ کشتار پاییز ۱۴۰۱ نیز آلوده است و انتخابات مفتضح مجلس را در اسفند ۱۴۰۲ به شیوه‌ای رسواتر از انتخابات ریاست جمهموری ۱۴۰۰ و انتخابات مجلس ۱۳۹۸ برگزار کرده است، مرگ غیر منتظره ابراهیم رئیسی فرصتی را برای عده‌ای فراهم آورده است که باز بر طبل توخالی و رسوای «بهبود تدریجی امور بدون تغییر نظام حاکم» بکوبند و بکوشند از شکاف صندوق آرا راهی برای ورود خود به قدرت بگشایند. این در حالی است که مستبد حاکم هر روز بیشتر و بیشتر برنامه خالص‌سازی‌اش را پیش برده است و در سه انتخابات گذشته حتی تاب رقابت حداقلی و اندکی پیش‌بینی‌ناپذیری در نتایج انتخابات مهندسی شده‌اش را نیز نداشته است. عجبا که علی‌رغم این اوصاف کسانی تندتر نعل وارونه می‌زنند و اختناق، سرکوب، نابسامانی و ناکارآمدی حاکم بر کشور را گاه به تلویح و گاه به تصریح به عدم استفاده از «فرصت» انتخابات نسبت می‌دهند و عدم مشارکت عمومی در انتخابات ۹۸ و ۱۴۰۰ و تحریم موفق انتخابات ۱۴۰۲ را مسبب تشدید مشکلات کشور قلمداد می‌کنند. گویی از طریق خیمه‌شب‌بازی‌ انتخابات، که بازیگران و قوانین‌ خلق‌الساعه‌اش دیگر جزءبه‌جزء مطابق هوس مستبد امروز ایران علی‌خامنه‌ای تعیین می‌شوند، تا کسی که کوچکترین شائبه‌ای از عدم متابعت بی‌چون‌وچرا یا تأثیرگذاری در آینده کشور برخلاف خواست‌های خودکامه قدرت پرست حاکم بر ایران در ناصیه‌اش نوشته شده حذف شود- می‌توان در کار کشور کارستان کرد.
جریان اصلاح‌طلب در انتخابات ۱۴۰۲ برای اولین بار و به درستی از شرکت در یک انتخابات رسوا سر باز زد هرچند کسانی با انگیزه‌های عیان منفعت‌طلبانه کوشیدند که در یک‌پارچگی این عدم شرکت ترک بیندازند. به گمان من تحریم موفق انتخابات ۱۴۰۲(انتخابات مجلس با مشارکتی محدود که به کذب ۴۰ درصد اعلام شد زنگ خطر را برای این نظام به صدا در آورده است. مستبد به خوبی می‌داند که اکثریت همین شرکت‌کنندگان نیز یا از سر ترس و اجبار شغلی و معیشتی و یا به خاطر رقابت‌های منطقه‌ای حاضر شده‌اند در انتخابات مجلس ۱۴۰۲ رأی دهند) مستبد حاکم و اتاق فکرش را واداشته که مکر دیگری را در کار کنند. این مکر همانا اجازه حضور چهره به زعم بعضی موجهی از گزینه‌های اصلاح‌طلبان در انتخابات ریاست جمهوری است. به نظر می‌رسد ناکارآمدی دولت ابراهیم رئیسی، تشدید بحران‌های اقتصادی و اجتماعی، تغییرات آتی در صحنه سیاست بین‌الملل و امکان خیزش مجدد جنبش زن، زندگی، آزادی نیز مزید بر علت شده‌اند تا مستبد امروز ایران دوباره متشبث به صندوق آرا شود. شاید خودکامه ایران و اتاق فکرش به این نتیجه رسیده باشند که حتی می‌توان، در صورتی که آتش انتخابات داغ شد، به یک دولت نیم‌بسمل به‌اصطلاح اصلاح‌طلب تن داد. با سر کار آمدن چنین دولتی او وانمود خواهد کرد که مشروعیت حکومتش را، که بالکل از دست رفته، دوباره بدست آورده است و شیب تند مشروعیت‌زدایی از استبداد ولایت مطلقه فقیه را معکوس کرده است. البته به نظر من مطلوب او برپایی انتخابات نمایشی- فرمایشی با هیزم تتمه مقبولیت اجتماعی جریان اصلاح‌طلب بر سرکار آمدن رئیس‌جمهور به اصطلاح اصول‌گرا خواهد بود تا هم روند خالص‌سازی را تکمیل کند و هم با پروپاگاندای برگزاری انتخابات رقابتی، برای خود مشروعیت بین‌الملی بتراشد.
اما به هر حال در مقام تحلیل استقرار دولت به اصطلاح اصلاح‌طلب برای علی خامنه‌ای چندان هم نامطلوب نیست. برای نمونه او با پنهان شدن پشت چنین دولتی هزینه مذاکرات با دولت آتی آمریکا را از وجهه رهبر جبهه مقاومت، که با هزار تزویر برای خود ساخته است، پرداخت نمی‌کند. چنین تزویری در زمان استقرار دولت به اصطلاح اصول‌گرای منتسب به خود او بسیار سخت‌تر است. او با بحران‌های حاد معیشتی پیش رو هم دوباره نقش منتقد فعال دولت را بازی خواهد کرد و در افزایش لاجرم قیمت حامل‌های انرژی نیز همه چیز را به گردن دولت به اصطلاح اصلاح‌طلب خواهد انداخت. علی خامنه‌ای با متحد کردن جریان حامی استبداد در حمله و کارشکنی علیه دولت، از غیر قابل مهار شدن شکاف در بین حامیان حکومت، که به سبب رقابت بر سر رانت و پست در زمان دولت فعلی غیر قابل کنترل شده نیز جلوگیری خواهد کرد.
باید یادآوری کرد که مستبد حاکم بر ایران این شیوه را یک‌بار در زمان ریاست جمهوری حسن روحانی آزموده است. شخص علی خامنه‌ای به دست حسن روحانی و جواد ظریف پروژه برجام را به پیش برد در حالی که هیچ وقت مسئولت آن را بر عهده نگرفت. بالعکس، او با گرفتن ژست مخالفت با برجام کوشید که وجهه رهبر مقاومت بودن را در چشم اندک هواداران خام‌اندیش و ایدئولوژیکش حفظ کند. نمونه دیگر ماجرای افزایش بهای فرآورده‌های سوختی در آبان‌ماه سال ۹۸ بود.
باز هم حاکمیت موازی کوشید تا هزینه گزاف این کار را، دولت و شخص حسن روحانی پرداخت کند در حالی که نظام استبدادی حاکم (با توجه به هزینه‌های گزاف جانبی) چاره‌ای جز انجام آن کار به آن شیوه نداشت. در چهار سال دوم حسن روحانی نیز، بحران معیشتی ناشی از شکست برجام، تماماً به نام او و نه مسبب اصلی، یعنی شخص مستبد و نظام وابسته به او نوشته شد.
این‌جا ممکن است کسی احتجاج کند که به هر حال این نیاز مستبد به رأی مردم و اینکه کسی مثل پزشکیان از سد سدید نظارت استصوابی گذشته است روزنی را می‌گشاید که همزمان به نفع مردم نیز هست و نباید این «فرصت» را از دست داد. در پاسخ اولاً باید به این نکته بدیهی اشاره کرد که فقر، فساد، ناکارآمدی فراگیر، ناامنی، تبعیض نظام‌مند شبه‌آپارتاید، سرکوب زنان و البته به خاک و خون کشیده شدن بسیاری از هم‌وطنان طی جنبش‌های سال‌های گذشته نتیجه محتوم حکمرانی مستبدانه و به غایت فاسدی است که خود علت ایجاد و در عین حال محصول نظارت استصوابی همه‌جاحاضر استبداد ولایت فقیه است. امتداد این استصواب استبدادی تنها محدود به رؤسای قوای سه‌گانه نیست بلکه دستگاه عریض و طویل امنیتی مستبد حاکم بر ایران، قلع‌وقمع شورای نگهبان را در تمام اجزای بدنه مدیریتی و اجرایی و حتی آموزشی کشور از طریق گزینش و حراست و … تکمیل می‌کند و این‌چنین می‌شود که اکثر پست‌های مهم مدیریتی دستگاه‌های اجرایی و قضایی و انتظامی و نظامی نه به دلیل شایستگی بلکه به واسطه سرسپردگی به قدرت غصب می‌شوند و فضاهای تنفس، بنا به ذات این نظام، یک به یک بسته می‌شوند. گذشتن یک نفر از سد نظارت استصوابی و حتی رئیس‌جمهور شدن او منجر به هیچ تغییر معناداری به نفع ملت در کار کشور نخواهد شد.
نکته مهم دیگر این است که مستبد حاکم، حتی با وجود این قلع‌وقمع، همچنان به این مجالس و دولت‌های فرمایشی نیز اعتماد ندارد. او با تثبیت و برساختن نهادها و شوراهای عریض‌وطویل موازی و بالادستی و ایجاد بنگاه‌های عظیم اقتصادی -که بالکل از دایره نفوذ دولت و مجلس خارج‌اند- دولت و مجلس موازی (و به عبارت رساتر حاکمیت موازی) خود را ساخته است. اگر مجلس و دولت منویات مستبد امروز ایران، علی خامنه‌ای، را موبه‌مو اجرا نکنند این حاکمیت موازی و با دخالت مستقیم نهادهای امنیتی و نظامی هرگونه عدم همراهی را منکوب می‌کنند. البته تشکیل این حاکمیت موازی بی‌هزینه نبوده و نیست. این نهادها و بنگاه‌ها به موازات دولت‌های مستعجل و مستأصل و معطل جمهوری اسلامی، مشغول بلع و غارت و حیف‌ومیل ثروت ملی مطابق منویات ولی فقیه‌اند تا با توزیع رانت، سیاهی‌لشکر ویژه‌خوار و جیره‌خوارشان در روز مبادا این مردم جان‌به‌لب رسیده را سرکوب کند. در این ساختار استبدادی، اگر به فرض بعید اجازه داده شود که مسعود پزشکیان از صندوق‌های رأی بیرون بیاید و او نیز ناگهان و برخلاف نشانه‌های فعلی، قصد کند که تغییرات جدی در مدیریت کشور ایجاد کند، حاکمیت موازی دست‌به‌کار می‌شود و با بحران‌آفرینی و مختل کردن کارویژه‌های دولت، عملاً اجازه بهبود احوال ملک و ملت را نمی‌دهد.
برای روشن‌تر و ملموس‌تر کردن استدلال‌های سطور فوق اشاره به چند بن‌بست و مسئله گریبانگیر کشور مناسب است. یک نمونه بارز سیاست خارجی نظام استبداد دینی است. دیگر بر همگان عیان است که یکی از پایه‌های مشروعیت‌تراشی برای این نظام در چشم اقلیت مطلق هوادار، پروپاگاندای «مبارزه با استکبار» است که شخص مستبد نمی‌تواند از آن چشم بپوشد. تمام دولت‌های این نظام، طوعاً یا کرهاً، بهای خاصه‌خرجی و سیاست خارجی دشمن‌تراشانه خودکامه قدرپرست حاکم بر ایران را از جیب مردم بیرون کشیده‌اند تا اقلیت مطلق هوادار را دلخوش کنند و هم با پرورش نیروهای مزدور در خارج از مرزها برای روز مبادا نیروی سرکوب ذخیره کنند. آیا کسی می‌تواند باور کند که دولت مسعود پزشکیان بتواند در اصل این سیاست خللی ایجاد کند؟
نمونه دیگر از مسائل غامض کشور، گسترش مداوم بنگاه‌های اقتصادی وابسته به بیت مستبد و سپاه‌اند که مشغول حیف و میل بودجه عمومی و منابع ملی هستند. سؤال این است که چگونه دولت و مجلس برآمده از نظارت استصوابی و درسایه شوم نهادهای موازی می‌تواند به خاطرش خطور کند که در برابر هوا و هوس و اشتهای سیری‌ناپذیر دم و دستگاه استبداد (که عرض و طولش در تاریخ این سرزمین بی‌سابقه است) بایستد و از مستبد بخواهد که از ثروتی که از سفره مردم به غارت برده و در بنیادها و ستادها و آستان‌هایش انباشته خرج خاصه‌خرجی خود نکند؟ حاشا و کلا که مجالس و دولت‌های برآمده از استصواب جرأت چنین کاری کند.
دیری است اثبات شده است که امید اصلاح امور از سیاست‌ورزی عافیت‌اندیش صندوق‌محور در ساختار سیاسی ایران توهمی بیش نیست. بحران معیشتی از سال ۹۶ و در زمان دولت روحانی و مجلس دهم مجدداً فراگیر شد و در زمان دولت رئیسی و مجلس یازدهم تشدید. کشتار آبان ۹۸ در زمان دولت روحانی و مجلس دهم بود و کشتار ۱۴۰۱ در دولت رئیسی و مجلس قالیباف. به گمانم دیگر اظهر من الشمس است که هیچ دولت و مجلسی در این ساختار استبدادی فاسدّ نمی‌توانند از گسترش بحران جلوگیری کنند. سؤال این است که آیا بیست و هفت سال آزمودن و آزمودن و آزمودن و صدباره به سد سدید استبداد خوردن، سیاست‌ورزان را بس نیست تا از اضغاث احلام “استفاده از فضاهای حداقلی‌ای که استبداد نبسته است” بیدار شوند؟ بس است مگر آنکه خود را به خواب زده باشند. بس است اگر بخواهند بفهمند که خسارت و خسران بقای استبداد آنقدر عظیم است که هر بهبود جزئی فرضی را به محاق می‌برد. بس است اگر بخواهند که ببینند مستبد امروز ایران بازی انتخابات را به مضحکه انتصابات بدل کرده است و از آنچه از صندوق این سیاه‌بازی در می‌آورد به جهان سکه مجعول مشروعیت می‌فروشد.
اینجا لازم است که به یک سؤال مقدر و اکنون دیگر کلیشه شده و تهی جواب دهم. برخلاف آنچه که برخی می‌گویند تحریم انتخابات انفعال نیست، شرکت در انتخابات مجلس و دولت نمایشی- فرمایشی که چنین عقیم و افلیج شده انفعال کامل است. شرکت در انتخابات بدون هیچ برنامه، اراده‌ و توانی برای مهار استبداد تسلیم محض است. شرکت در انتخاباتی که به استبداد حاکم، بی مزد و منت مشروعیت و لاجرم طول عمر می‌بخشد تا شیره جان تتمه سرمایه اجتماعی این ملت را ببلعد، مُعِدّ ویرانی بیشتر این مرزوبوم کهن است. شرکت آنان در انتخابات اسفندماه سال ۱۴۰۲ لگدمال کردن خون صدها شهید و طعنه به هزاران زندانی بود که بسیاری‌شان به امید فردایی بهتر در انتخابات ۱۳۹۲، ۱۳۹۴ و ۱۳۹۶ رأی دادند اما در آبانماه سال ۱۳۹۸ و پاییز ۱۴۰۱ در خون خود غلتیدند یا در زندان‌ها به بند کشیده شدند. انتخابات تیرماه ۱۴۰۳ نیز از این امر مستثنی نخواهد بود.
دیگر سکه تقلبی لاف زدن از حق ملت از یک سو و خضوع در برابر قدرت و لکنت در برابر جنایت از سوی دیگر، کمتر در بین ملت ایران خریدار دارد و این سخت‌تر شدن بیش از پیش سالوسی سیاسی در شرایط امروز ایران اتفاق مبارکی است که باید آن را به فال نیک گرفت. زمان و زمانه نشان داده است که هرچه گذشته‌ایم خواست گذار از نظام استبداد دینی بیشتر نیرو گرفته است و با شفاف‌تر شدن مرزها اراده‌ها برای تغییر سرنوشت مقدر مصمم‌تر. من امید دارم که بعضی از نیکدلانی که به خاطر تحلیل غلط هنوز به گشودن راهی در ساختار اصلاح‌ناپذیر استبداد دینی امید دارند زودتر به اشتباه تحلیلی خود پی برند و از دامی که متأسفانه جبهه اصلاحات این‌بار نیز در آن سقوط کرد، حذر کنند.
بی‌گمان انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ نیز همچون اسفندماه ۱۴۰۲ بایستی با تمام توان، از سوی تمامی نیروهای دمکراسی‌خواه، از هر طیف و گرایش کنشگرانه تحریم شود بدین معنی که فعالین سیاسی، مدنی، صنفی و فرهنگی، همانگونه که تا کنون نیز به تلویح و تصریح چنین کرده‌اند، در روزهای آینده نیز باید از هر فرصتی برای اعلام تبری از آن بهره جویند. هرچند میزان شرکت در این انتخابات، به خاطر تشدید و تعمیق بحران مشروعیت این نظام، مانند انتخابات مجلس به احتمال زیاد بسیار بیشتر از واقعیت اعلام خواهد شد ولی این تقلب و عددسازی برایشان سودی نخواهد داشت. قاطبه مردم و کنشگران سیاسی و مدنی در اثر این تحریم همبستگی مضاعفی خواهند یافت و یقین به عدم مشروعیت و فقدان پایگاه اجتماعی نظام را بیشتر عیان خواهد کرد. نتیجه این امر، ان‌شاءالله تشکیل جبهه مقاومت مدنی و فراگیرتر شدن کنش اعتراضی است. همانگونه که جنبش مهسا در سال گذشته نظام را واداشت که در عرصه آزادی‌های اجتماعی یک گام دیگر عقب بنشیند، کنش‌های اعتراضی آینده، که بروزشان در اثر انحطاط مدام استبداد دینی به سرکردگی علی خامنه‌ای، لاجرم است این نظام را باز هم به پس خواهند راند.
این نظام روزی سقوط خواهد کرد اما زمان و چگونگی‌اش می‌تواند هزینه‌های گزافی را به خاک و مردمان ایران تحمیل کند. اگر سقوطش در نتیجه فروپاشی اجتماعی و اقتصادی کشور، یا خدای ناکرده حمله خارجی باشد تبعاتش گریبانگیر همه خواهد بود. باید پیش از آنکه تبعات ادامه این استبداد ارتجاعی و بحران سقوط آشوب‌ناکش دامن همگان را بگیرد هیمنه سیاست النصر بالرعب با کنش مدنی و سیاسی مؤثر، از جمله اعتراضات مسالمت‌آمیز و خشونت‌پرهیز خیابانی، بشکند و مستبد امروز ایران، علی خامنه‌ای، خود به گذار به جمهوری دمکراتیک سکولار از طریق رفراندوم تن دهد. خیر بیشینه عمومی جز از این راه محقق نخواهد شد و کارکرد صندوق‌محوران تنها ایجاد شقاق در این اراده ملی است و نه گشودن مجرای تنفس برای مردم جان به لب رسیده ایران.
تحریم این انتخابات نمایشی-فرمایشی هم خود کنشی مدنی و مؤثر است و هم، همانگونه که در سطور فوق به آن اشاره شد، بسترساز کنشگری‌های آینده. فروریختن اقتدار پوشالین سیاست وحشت‌افکنی، با مقاومت مدنی مردم ایران انشاءالله دور نخواهد بود و استبداد مستأصل به برگزاری رفراندوم تغییر نظام، الغاء حکومت ولایت فقیه و برقراری جمهوری دمکراتیک سکولار (به معنی جدایی نهاد دین از نهاد حکومت)، پیش از آنکه فرصت گذار کم‌هزینه از دست برود، تمکین خواهد کرد.
ابوالفضل قدیانی
۲۵ خرداد ۱۴۰۳