۱۴۰۳ اسفند ۲۸, سه‌شنبه

انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(12)

 
 
 
انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(12)
بخش دوم - راه های تصرف قدرت سیاسی و شرایط ایران
 
الگوی انقلاب چین
چنان که پیش از این گفتیم الگوی تصرف قدرت سیاسی از طریق محاصره ی شهرها از طریق روستاها بر مبنای یک تحلیل اقتصادی- اجتماعی و سیاسی استوار است و بر چنین مبنایی مسائل نظامی و جغرافیایی طرح می شود.
از نظر اقتصادی بنیان آن وجود ساختار نیمه فئودالی( روستا- دهقان) است. در کنار نیمه فئودالیسم، سرمایه داری بوروکراتیک -  کمپرادور وجود دارد.  بین این دو ساختار وزنه ی نیمه فئودالی سنگین تر است. در عین حال در دوره هایی که کشور چین به وسیله ی امپریالیسم ژاپن اشغال شد برخی بخش های آن مستعمره گردید و بنابراین مساله ی مستعمره بودن نیز به نیمه مستعمره گی و نیمه فئودالی افزوده شد.
از نظر وضع طبقاتی، طبقه ی کارگر چین در سال های انقلاب( 1949- 1921 فرایند انقلاب از زمان بنیان گذاری حزب کمونیست چین) کمیت ناچیزی داشت. بخش صنعتی آن حداکثر 5 میلیون تخمین زده می شد و با بقیه ی کارگران حدود 15 میلیون یعنی کمی بیش از 3 درصد جمعیت  450 میلیونی چین  را در آن زمان بالغ می گردید. دهقانان تقریبا 80 درصد جمعیت کشور را تشکیل می دادند. خرده بورژوازی عمدتا سنتی( پیشه وران و کسبه) بود و به همراه آن خرده بورژوازی مدرن (کارمندان ادارت دولتی، تکنیسین ها کارخانه ها و کارگاه ها و...) وجود داشت. اگر دهقانان خرده مالک را نیز جزو خرده بورژوازی به شمار آوریم این طبقه دارای بیشترین جمعیت در چین بود.
 در بخش دوم این سلسله مقالات و در مورد تجربه ی چین نوشتیم:
«علل اساسی دست زدن به این شکل مبارزه نخست این است که کشور از نظر اقتصادی عقب مانده است. در کنار سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور نظام تولیدی فئودالیستی وجود دارد که یا جنبه ی عمده ی ساخت اقتصادی است و یا کماکان نقش پررنگی در ساخت اقتصادی دارد( از همین رو این کشورها «نیمه فئودال- نیمه مستعمره» و یا «سرمایه داری بوروکراتیک با بقایای فئودالی» و این گونه ترم ها خوانده می شوند). در این گونه کشورها رشد اقتصاد به شدت ناموزون است و در برخی نقاط تا حدودی پیشرفته و در بسیاری نقاط که در سراسر کشور پخش هستند بسیار عقب مانده و دورمانده از پیشرفت می باشد. طبقه ی کارگر از نظر کمی زیاد نیست و بخش صنعتی آن ناچیز است و برعکس، دهقانان جمعیت اصلی کشور را تشکیل می دهند. در کشور استبداد سیاسی( از دیکتاتوری های نظامی گرفته تا استبداد سلطنتی و یا دینی) و فرهنگی حاکم است و هیچ نوع آزادی احزاب و اجتماعات و حتی عموما تشکل های صنفی یا انتخابات آزاد و پارلمان و بنابراین امکان فعالیت سیاسی درازمدت برای افشاگری و پرورش سیاسی طبقه ی کارگر و توده ها و سازمان دهی آنها برای انقلاب وجود ندارد.»
وجوه اشتراک و تفاوت های شرایط ایران با الگوی انقلاب چین
یک - ساخت اقتصادی
ساخت اقتصادی ایران هم وجوه مشترک و هم  تفاوت های مهمی با ساخت اقتصادی چین دارد.
در ساخت اقتصادی ایران نیمه فئودالیسم در اقتصاد از بین رفته و جای خود را به سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور داده است. این سرمایه داری به دلیل عدم توسعه ی درون زا، صنعتی و همه جانبه نسبت به سرمایه داری صنعتی کشورهای امپریالیستی غرب، یک سرمایه داری عقب مانده یا در واقع عقب نگه داشته شده به شمار می آید و به طور کلی زیرسلطه ی امپریالیست ها یعنی انحصارهای بین المللی عمدتا غربی است.
بر پایه ی این تغییر در ساخت اقتصادی جامعه از دهه ی چهل و پنجاه به این سو، شهرها بیشتر و روستاها کمتر شده اند. همپایه ی آن و طبق آخرین آمارها جمعیت شهرنشین حدود 70 درصد و جمعیت روستایی در حدود30 درصد گردیده است. در پی این تغییرات از جمعیت دهقانان کاسته شده و به جمعیت کارگران شهری و حاشیه نشینان تهیدست افزوده شده است. 
به این ترتیب وجوه مشترک این ساخت اقتصادی با چین در وجود سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور در هر دو کشور و نیز زیرسلطه ی امپریالیسم یا نیمه مستعمره بودن است.
تفاوت مهم در ساخت اقتصادی در مورد وجود نیمه فئودالیسم است. در چین نیمه فئودالیسم بسیار قوی بود در حالی که در ایران نیمه فئودالیسم در روابط اقتصادی از بین رفته و جای خود را به روابط سرمایه داری بوروکرات- کمپرادور داده است. از این رو سرمایه داری بوروکرات- کمپرادور در ایران بسیار رشد یافته تر از چین نیمه ی نخست سده ی بیستم است. اگر وسعت کشور و نیز جمعیت را در نظر گیریم رشد ابعاد سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور باز هم بیشتر به چشم می آید.   
 دو- ساخت طبقاتی
ساخت طبقاتی جامعه ی ایران نیز هم وجوه مشترک و هم تفاوت های مهمی با ساخت طبقاتی چین دارد. در ایران برخلاف چین، فئودال ها همچون یک طبقه وجود خارجی ندارند. در کنار آن در حالی که در کشور ما کشاورزان دهقانان خرده مالک(کوچک، متوسط  و بزرگ) وجود دارند اما دهقان همچون یک طبقه ی سراسری که  به شکلی به فئودالیسم مرتبط باشد و زیرسلطه طبقه ی فئودال و رابطه ی فئودالی باشد وجود ندارد. از این رو در ایران در دهه های اخیر ما با جنبش های ضد فئودالی به شکلی که در چین با آن روبرو بودیم روبرو نیستیم.
این ها البته به معنای نبود فئودالیسم در روابط اجتماعی و سیاسی و فرهنگی نیست. در ایران در برخی مناطق مرکزی و پیرامونی به ویژه در استان هایی محروم مانند بلوچستان کمابیش روابط اجتماعی عشیره ای و طایفه ای وجود دارد. وجود این ها تاثیر خود را بر سیاست و فرهنگ در این نواحی و کل کشور می گذارد.
در ایران طبقه ی سرمایه داران بوروکرات – کمپرادور سال هاست که نقش طبقه ی حاکم انحصار گر و رانت خوار را دارند و تمامی شریان های اقتصادی از تولید و فروش نفت که مهم ترین تولید ایران است گرفته تا تجارت داخلی و صادرات و واردات هر کالایی و همچنین امور مالی و بانکی را کنترل می کنند. به موازات رشد این طبقه و نیز سرمایه داران ملی، طبقه ی کارگر ایران رشد بسیار یافته و از کمیت قابل توجهی برخوردار گردیده است و اگر نسبت جمعیت را نیز در نظر بگیریم طبقه ی کارگر ایران غیر قابل قیاس با چین بوده و بسیار پرجمعیت تر از طبقه ی کارگر چین در نیمه ی نخست قرن بیستم است.
سه- ساخت سیاسی
در چین نیز طبقه ی حاکم سرمایه دار بوروکرات - کمپرادور و فئودال ها حاکم بودند اما دولت مرکزی نیرومندی وجود نداشت. از نظر سیاسی دیکتاتوری بر چین حاکم بود و کشور بین دیکتاتوری های نظامی تقسیم شده بود و هر کدام ارتش و قلمرو خود را داشتند و مداوما در حال جنگ با یکدیگر بودند. در طول جنگ با ژاپن و پس از آن کشور به تدریج بین حزب کمونیست و گومیندان تقسیم شد. در سال های پس از جنگ با ژاپن، قدرت برتر در چین حزب گومیندان به رهبری چیانکایشک بود که دولت مرکزی را در اختیار گرفته بود. گومیندان دارای ارتشی بزرگ بود و بر قلمروی وسیعی حکمفرمایی می کرد. 
در ایران اما طبقه ی سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور حاکم هستند و چنانکه گفته شد طبقه ای به نام فئودال به مفهوم اقتصادی - اجتماعی این کلمه وجود ندارد. طبقه ی سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور حاکم یک دولت متمرکز قوی دارد و دارای ارتش نیرومندی است. در کنار آن در جمهوری اسلامی سپاه پاسداران وجود دارد که پس از انقلاب 57 نقش اصلی را در سرکوب مبارزات طبقه ی کارگر و کشاورزان و طبقات میانی داشته است.
تردیدی نیست که بین ویژگی های طبقه ی سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور در جمهوری اسلامی با ویژگی های آن در زمان استبداد سلطنتی سابق تفاوت های چشمگیری وجود دارد که عمدتا با روی کار آمدن روحانیون به عنوان یک نهاد و قشر و ارتقاء دین و مذهب به عنوان وجه فرهنگی حاکم مشخص می شود. این امر گرچه به این معنا نیست که حال چون روحانیون حاکم اند پس نماینده گان طبقه ی فئودال حاکم هستند اما هم  به طبقه ی حاکم وجوهی فئودالی بخشیده و هم روساخت فرهنگی را به اشغال فرهنگ فئودالی- عشیره ای در آورده است.
 این امر ویژگی های معینی به انقلاب دموکراتیک نوین ایران بخشیده است و مساله ی«جدایی دین از دولت» را که مساله ای مربوط به دوران گذار از فئودالیسم به سرمایه داری است گستره و غلظت و غنای بیشتری بخشیده است. همچنین نیاز به انقلاب بنیادی در فرهنگ قرون وسطایی و فئودالی( و در کنار آن فرهنگ وابسته به امپریالیسم بورژوازی بوروکرات - کمپرادور) و برپایی فرهنگ مدرن دموکراتیک - انقلابی را که متکی به طبقه ی کارگر و کشاورزان و طبقه ی خرده بورژوازی است با شدت و حدتی بی سابقه طرح کرده است. در عین حال حکومت استبداد دینی موجب شده که مساله ی زنان و رهایی شان از ستم متحجران قرون وسطایی و نیز پدرسالاری و مردسالاری سرمایه داری شدت بیشتر و بی سابقه تری به خود گیرد و جنبش زنان نقش ممتازی در انقلاب دموکراتیک نوین ایران بیابد. امری که در تاریخ انقلاب های دموکراتیک بورژوازی (کهنه و نوین) پدیده ای نادر و کمیاب است.   
در چین آزادی بیان و مطبوعات، احزاب و انتخابات آزاد وجود نداشت. بنابراین حزب کمونیست نمی توانست آزادانه فعالیت کند و طبقه ی کارگر و زحمتکشان را آگاه و متحد گرداند.
در ایران نیز چنان که در بخش پیشین اشاره کردیم هیچ کدام از آزادی های سیاسی وجود ندارد و در این مورد همچون چین 80 سال پیش است. از این رو در دوره هایی که استبداد( سلطنتی و یا دینی) حاکم است هیچ امکانی برای مبارزه ی سیاسی قانونی وجود ندارد و تنها در دوره های گسست در روندهای جاری امور در نتیجه ی جنبش ها و انقلاب ها و برخی شرایط ویژه که استبداد ضعیف می شود، امکان فعالیت سیاسی تا حدودی فراهم می شود.
 بر این مبنا تفاوت اساسی شرایط ایران با چین تفاوت در ساخت طبقاتی حاکم و وجود یک دولت مرکزی استبدادی قوی است.
البته در بسیاری از کشورهایی که راه  محاصره ی شهرها از طریق روستاها در پیش گرفته شد( ویتنام، کامبوج، لائوس) دولت مرکزی قوی و ارتش نیرومندی وجود داشت. می توانیم برای نمونه ویتنام را در نظر گیریم که جنگ خلق در آن به پیروزی رسید. تفاوت های اساسی بین ایران و ویتنام وجود ساختار نیمه فئودالی حاکم بر ویتنام و دوم وجود دهقانان همچون بزرگ ترین طبقه و کمیت ناچیز طبقه ی کارگر و سوم مستعمره بودن ویتنام است.
اما کشورهایی هم وجود داشتند که مستعمره نبودند بلکه نیمه مستعمره بودند و توانستند جنگ خلق را پیش ببرند و به پیروزهای بزرگی نیز دست یابند. در این زمینه می توانیم از برخی از  کشورهایی یاد کنیم که در همین دهه های اخیر دست به جنگ خلق زدند. پرو و نپال نمونه های برجسته ای این امر هستند. تفاوت های جاری ایران با این کشورها در این است که در کشورهای مزبور نیمه فئودالیسم قوی وجود داشت. شهرها به نسبت روستاها زیاد نبودند، جنبش های دهقانی وجود داشت و طبعا طبقه ی کارگر آنها وضعیت کمی طبقه ی کارگر ایران را نداشت.
به طور کلی مستعمره یا نیمه مستعمره بودن و نیز وجود دولت مرکزی مستبد و یا قدرت پراکنده ی طبقه ی حاکم همچون تقسیم کشور بین دیکتاتوری های نظامی تفاوتی برای دست زدن به جنگ خلق ایجاد نمی کند، بلکه می تواند شرایط را برای دست زدن به جنگ خلق گرچه از برخی زوایا سخت تر اما مستعدتر گرداند.
برخی نکات دیگر
در خلاصه ترین شکل مائو شرایطی را که راه محاصره ی شهرها از طریق روستاها و جنگ دراز مدت خلق را در دستور کار قرار می دهد چنین بیان می کند:
«اقتصاد سرمایه داری ناتوانی با یک اقتصاد نیمه فئودالی برتر همزیستی می کند؛ چند شهر مدرن صنعتی و تجاری با مناطق روستائی بیکران که از تکامل باز ایستاده اند، همزیستی می کنند؛ چند میلیون کارگر صنعتی با صد ها میلیون دهقان و پیشه ور که در زیر یوغ نظام کهن به سرمی برند، همزیستی می کنند؛... چند خط آهن و خط کشتی رانی و چند جاده اتومبیل رو با تعدادی کثیری راه های گاری و کوره راه هائی که تنها برای پیاده روی مناسب اند و بز روهائی که حتی عبور از آنها با پا هم دشواراست، همزیستی می کنند...»( بخش شش همین مقالات)
نگاهی به این شرایط نشانگر تفاوت بارزی بین شرایط ایران با چین است.
در این که سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور حاکم بر ساخت اقتصادی ایران نسبت به سرمایه داری کشورهای پیشرفته سرمایه داری عقب مانده و ناتوانی به شمار می آید شکی نیست. اما همین سرمایه داری عرصه ی اقتصاد را در تولید و خدمات را زیر سلطه ی خود گرفته و قوی به شمار می آید.
شهرها
در ایران تعداد زیادی شهر وجود دارد که اگر نسبت مساحت ایران را به چین در نظر گیریم غیر قابل قیاس با چین است. در واقع شهرهای مدرن صنعتی( که البته نسبی است و نسبت به وضع فئودالی سنجیده می شود. مثلا روشن است که تهران صنعتی یا آبادان و اهواز صنعتی تفاوت اساسی با لندن و منچستر و نیوکاسل و یا پاریس و نانت و بن و اشتوتگارت مدرن و صنعتی دارند) در ایران بسیار زیادند. از تهران و تبریز و زنجان و قزوین و رشت و ساری گرفته تا اراک و اصفهان و کرمانشاه و شیراز و شهرهای استان خوزستان و بندر بوشهر و بندرعباس و...
مناطق روستایی
مناطق روستایی ایران نیز از نظر اقتصادی تفاوت بارزی با چین آن زمان دارند. در واقع بخش هایی از روستاها در استان های مرکزی به شهرستان تبدیل شده اند و مراکز صنعتی در حوالی آنها بنا شده است. برای نمونه مقایسه کنیم روستاهای اطراف کارخانه ی ذوب آهن و صنایع فولاد را در اصفهان که خود در دهه ی بیست صاحب کارخانه بود( می دانیم حزب توده در میان کارگران اصفهان نفوذ داشت) و یک شهر نیمه صنعتی به شمار می رفت با وضع کنونی آنها. با تحلیل رفتن نیمه فئودالیسم بسیاری از دهقانان کارگر یا نیمه دهقان- نیمه کارگر شدند و بسیاری از روستاها تبدیل به محل سکونت کارگران شد. این امر البته بیشتر در مورد استان های مرکزی صدق می کند تا استان های پیرامون مانند بلوچستان و یا کردستان و یا حتی روستاهای خوزستان که مردم عرب ساکن آنها هستند.
طبقه ی کارگر
 در مورد طبقه ی کارگر نیز هر چند ما با جریان های فرصت طلب ترتسکیستی و «چپ نو»یی و هواداران «کمونیسم اروپایی» ... مخالفیم که هر حقوق بگیر و خرده بورژوایی را «کارگر» خطاب می کنند و می گویند طبقه ی کارگر ایران دارای اکثریت مطلق جامعه است( بین 60 تا 80 درصد تخمین می زنند)، با این حال اگر مساحت کشور را نسبت به چین در نظر گیریم کمیت طبقه ی کارگر با طبقه ی کارگر چین( در نیم قرن نخست سده ی بیستم) غیر قابل قیاس است.
در مورد وضعیت کلی کشور نیز می توان همین نکات را به میان آورد و از نظر خط آهن، کشتیرانی و غیره نیز تفاوت بارزی بین ایران و چین وجود دارد.
مساله ی ناموزونی ها
با این همه، مساله، مساله ی نسبت است. اگر ما قیاس با چین را کنار بگذاریم و توجه خود را به داخل متمرکز کنیم می بینیم که بسیاری از ناموزونی هایی که مائو در مورد چین بر می شمارد  به شکل هایی خواه همسان با چین و خواه متفاوت با آن در ایران وجود دارد. برای نمونه ما یک طبقه ی کارگر صنعتی داریم و توده ای از کشاورزان و حاشیه نشینان که نسبت به کارگران صنعتی که متمرکزاند در روستاها و حاشیه ی شهرها پراکنده اند و از کوچک ترین تمرکزی برخوردار نیستند. تحلیل طبقاتی انقلاب 57 و نیز جنبش هایی که در آن زمان شکل گرفت به ما نشان می دهد که حاشیه نشینان شهرها و به ویژه شهرهای بزرگ نقش بارزی در انقلاب داشتند.
در ایران یک سلسله مناطق مرکزی وجود دارد که به نسبت مدرن به شمار می آیند اما در مقابل در برخی مناطق مرکزی و جنوبی و شرقی مانند لرستان و کهگیلویه و بویراحمد و چهارمحال بختیاری و کرمان و بندرعباس و خراسان ... و همچنین استان هایی که خلق های بلوچ و کرد و آذری و... زندگی می کنند شاهد عقب مانده گی های بسیار هستیم. در ایران ناموزونی ها در ساخت اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه وجود دارد و این ناموزونی ها نه تنها کم نیستند بلکه بسیار زیادند. 
از آنچه که گفتیم چنین بر می آید که ایران کشوری با اقتصاد سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور و با یک دولت  استبدادی مرکزی قوی زیر سلطه ی امپریالیست هاست. دو کوهی که باید از جا کنده و نابود شوند یکی روابط سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور و دیگری تسلط امپریالیسم بر اقتصاد و سیاست و فرهنگ کشور است. در کنار آنها باید هر آنچه از فئودلیسم در اقتصاد و اجتماع و به ویژه در سیاست و فرهنگ باقی مانده جارو شود و به زباله دان تاریخ ریخته گردد.
هرمزدامان
نیمه ی دوم اسفند 1403
 
 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر