۱۴۰۳ بهمن ۲۸, یکشنبه

کانون نویسندگان ایران: چرخه‌ی وحشت‌زا و نفرت‌انگیز اعدام را متوقف کن


شنبه 27 بهمن 1403
حاکمیتی که از ابتدای استقرار، حکم اعدام مخالفان را در دادگاه‌های 
چند دقیقه‌ای صادر و پیکر اعدام‌شدگان را روانه‌ی گورهای بی‌نشان می‌کرد،
 هرگز چرخه‌ی وحشت‌زا و نفرت‌انگیز اعدام را متوقف نکرده است.

صدور احکام اعدام پخشان عزیزی، وریشه مرادی و شریفه محمدی و به دنبال آنها احکام اعدام بهروز احسانی و مهدی حسنی و پس از آن منوچهر فلاح ‌و پژمان سلطانی، آخرین حلقه‌های زنجیره‌ی اعدام‌هایی است که در چند دهه‌ی اخیر بی‌وقفه ادامه داشته است. حاکمیتی که از ابتدای استقرار، حکم اعدام مخالفان را در دادگاه‌های چند دقیقه‌ای صادر و پیکر اعدام‌شدگان را روانه‌ی گورهای بی‌نشان می‌کرد، هرگز چرخه‌ی وحشت‌زا و نفرت‌انگیز اعدام را متوقف نکرده است.
امروز نیز، همچون گذشته، این‌گونه احکام در فقدان هرگونه دادرسی عادلانه و محرومیت محکومان از حق طبیعی دفاع، یعنی در شرایطی صادر می‌شود که زندانی در معرض تهدید و ارعاب و انواع فشارهای جسمی و روحی است، به وکلای بی‌طرف و انتخابی اجازه‌ی حضور یا دخالت واقعی و قانونی در دادرسی داده نمی‌شود؛ و زندانی نیز از دسترسی به دنیای بیرون و امکان فراهم آوردن مدارک و مستندات لازم برای دفاع از خود و برخورداری از هیئت منصفه‌ی مستقل یکسر محروم است و جلسات دادگاه پشت درهای بسته و بدون حضور مطبوعات و مردم برگزار می‌شود. در «جرائم سیاسی» احکام اعدام دستاویزی برای کشتار مخالفان سیاسی در پوشش حقوقی، و در جرائم عمومی نیز واکنشی کور در برابر فجایعی است که نظام حاکم، خود مسبب اصلی آنها است و در واقع قربانیان این ناهنجاری‌ها را به کیفر می‌رساند و این احکام بدون کمترین توجهی به ستم و بی‌عدالتی حاکم، شکاف طبقاتی ستمگرانه و دیگر علل و دلائل اجتماعی و اقتصادی و ناهنجاری‌های موجود صادر می‌شود.
کانون نویسندگان ایران از منظر مخالفت با نفس اعدام به‌عنوان یک مجازات- که به گواهی آمارهای موجود تاکنون نه در ارعاب جامعه در عرصه‌ی سیاسی، و نه در اصلاح و کاهش کژرفتاری‌های اجتماعی در جرائم عمومی کمترین اثری داشته و به عکس، موجب تشدید و گسترش ناهنجاری‌های اجتماعی شده است- صدور احکام اعدام را محکوم می‌کند و خواهان توقف این ماشین نفرت‌انگیز تولید جسد و تشدید توحش، و لغو بی چون و چرای همه‌ی احکام اعدام صادره است. صدور حکم اعدام برای پخشان عزیزی، وریشه مرادی، شریفه محمدی، بهروز احسانی، مهدی حسنی، منوچهر فلاح و پژمان سلطانی فقط گواهی آشکار بر استبداد و آزادی‌کشی حاکمیت است.
کانون نویسندگان ایران
۲۷ بهمن ۱۴۰۳


یادداشت
در حقیقت در جرائم عمومی نیز هدف حکومت از اعدام اساسا ارعاب سیاسی و حاکم کردن فضای مرگ است تا جلوگیری از جرائم اجتماعی که اصولا برای این حکومت اهمیتی نداشته اند. حکومت نمی تواند آن اندازه که برای جرائم عمومی اعدام می کند برای جرائم سیاسی اعدام کند. بنابراین برای این که مداوما اعدام کند، احکام اعدام برای جرائم عمومی صادر و اجرا می کند. در عین حال محکومین به اعدام و اعدام شده گان جرائم عمومی( مواد مخدر، قتل ها و غیره) نیز بیشتر از مردم بلوچ  و دیگر ملل زیر ستم ایران هستند. 
 گروه مائوئیستی راه سرخ ایران

۱۴۰۳ بهمن ۲۷, شنبه

این آتش خاموش نمی شود!


شب های انقلاب و تداوم خیزش انقلابی در کهگیلویه و بویراحمد
 
مرگ بر دیکتاتور- شعار توده ها در شب 22 بهمن
در شب های 21 و22 و 23 بهمن ماه ، شهرهای ایران نظاره گر فریادهای اعتراض و خشم توده ها از حکومت خامنه ای و جمهوری اسلامی بود. توده ها از درون خانه ها و یا پنجره ها یک صد فریاد می زدند«مرگ بر دیکتاتور» و خشم و نفرت خود را علیه حکام ولایت فقیه نشان می دادند. آنها همواره و در چنین بزنگاه هایی و این گونه یاد انقلاب بزرگ شان را گرامی داشته اند. آنها شعارها را تغییر داده  و علیه حکومت مرتجعی کرده اند که پس از انقلاب 57 روی کار آمد و ثمرات انقلاب را تصاحب کرد.
جوانان انقلابی دهدشت به خیابان می آیند!
 این میان و طی این روزها در فاصله ی 21 تا 25 بهمن دهدشت و یاسوج و برخی دیگر از شهرهای استان کهگیلویه و بویراحمد تجلی و مرکز این خشم و کینه و اعتراض شده بود.
نخست در دهدشت که یکی از مناطق مهم  و در بهار و تابستان سرسبز و زیبای این استان است، گردهمایی ها و راهپیمایی هایی معترضانه علیه خامنه ای و حکومت شکل گرفت و توده ها که بیشتر آنها جوانان و نوجوانان بودند به خیابان ها آمدند.
این جنبش در پی فراخوانی رخ داد که خواهان اعتراض به شرایط غیرقابل تحمل زندگی، زیست معیشتی و تاراج منابع آبی و... شده بود.  
جدا از وضع زندگی مردم که خون شان را به جوش آورده است، سرکوب خشونت بار اعتراض مسالمت‌آمیز دهدشت در دو شب ۲۱ و ۲۲ بهمن‌ماه، به گسترده‌تر شدن اعتراضات و کشیده شدن شان به یاسوج که به پشتیبانی از دهدشت برخاست و دیگر مناطق کهگیلویه و بوبرآحمد انجامید.
شعارها
در پلاکاردها مبارزان انقلابی، شعارهای «مرگ بر دیکتاتور» و «از دهدشت تا تهران، اتحاد اتحاد»به چشم می خورد. دیگر شعارهای خیزشی یان جان برکف دهدشت شعارهای «امسال سال خون است، سید علی سرنگون است»، «مرگ برخامنه ای»، «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر جمهوری اسلامی» بود.
علل اعتراضات
علل اصلی اعتراض های خیابانی روشن است و نیاز به کنکاش ندارد. فقر و محرومیت توده ها، بالا رفتن قیمت دلار، تورم، گرانی و وضع معیشت توده ها، محروم بودن از آب آشامیدنی و رفتن مکرر برق، افزایش قیمت دارو و کمیاب بودن برخی از داروها و کمبود سوخت. تاثیرات مخرب سیاست های حاکم به ویژه در استان هایی همچون کهگیلویه و بویراحمد که جزو استان های محروم کشور هستند دارای دامنه و شدتی بیشتر هستند.
سرکوب
واکنش حکومت چنین بود که اینترنت را قطع کند و نیروهای سرکوب اش را که به گفته ی مردم از استان‌های مجاور آورده بود به جان توده های به جان آمده و معترض اندازد و آنها را سرکوب کند. آنها در شب های ۲۱ و ۲۲ بهمن گاز اشک‌آور به سوی توده های معترض شلیک کردند و عده ای را بازداشت کردند. در میان بازداشت شده گان مبارزانی بوده اند که پیش از این و در جنبش «زن، زندگی، آزادی» نیز بازداشت شده بودند. حکومت مدارس و ادارات را تعطیل و به گفته ی مردم حکومت نظامی برقرار کرد.
بازداشت مبارزان 
در میان بازداشت شده گان که تا کنون گفته شده شش نفر از جمله دو زن بوده اند نام های «عاطفه طاهرنیا»، « کامران بوذری»،«جابر فروغی»، «امیرحسین جعفری» و «پوریا براتی»  به چشم می خورد. عاطفه طاهرنیا از جمله افرادی بود که در جریان جنبش زن، زندگی، آزادی نیز بازداشت شده بود.
اعلامیه جنبش جوانان آزادیخواه کهگیلویه و بویراحمد
« ما خاموش نمی شویم!
بار دیگر، خیابان های کهگیلویه و بویراحمد، دستان گره خورده ی جوانان لُر، صدای پر طنین آزادیخواهی و گام های استواری که دیوارهای سکوت و تحریف را در هم می شکند! بار دیگر، فریاد حق خواهی مردمانی که یک قرن است به حاشیه رانده شده اند، اما هرگز تسلیم نشدند!
ما فرزندان لُر و لرستانات، ما بازمانده گان صدسال غارت، ما وارثان خون های لُر به زمین ریخته ی 1401، از پدرام آذرنوش تا سپهر بیرانوند از سپهر مقصودی تا ببرهای حماسه ایذه( پرسیلا)[ اشاره به مبارزان جانباخته ی ایذه حسین سعیدی و محمود احمدی - راه سرخ] خیابان ها را پس گرفتیم، چرا که این سرزمین از آن ماست، چرا که این تاریخ را ما خواهیم نوشت، نه آنان که صد سال است بر ما حکومت می کنند و ما را نادیده می گیرند، غارت می کنند.
ما به خیابان آمدیم، چون سکوت خیانت است. سکوت در برابر فقر تحمیلی، در برابر تبعیض، در برابر اسلحه هایی که بر سینه جوانان ما نشانه رفته اند، خیانت است. سکوت در برابر آنان که نفت و منابع مان را بردند، اما برای مردم ما فقر و مهاجرت و تحقیر باقی نگذاشتند، خیانت است.
 سکوت در برابر آنان که فرزندان مان را به گلوله بستند و خونشان را به تاریکی بردند، خیانت است. ما سکوت نخواهیم کرد. کهگیلویه و بویراحمد، دیگر حاشیه ی هیچ معادله ای نیست. لرستانات دیگر یک نام در صفحات تاریخ تحریف شده ی شما نیست. جنبش جوانان آزادیخواه کهگیلویه و بویراحمد زنده است، سرفراز است، در خیابان است! ما نسلی هستیم که زخم های گذشتگانمان را با خود حمل می کنیم، اما هرگز زانو نخواهیم زد. ما نسلی هستیم که به خیانت تاریخ و دروغ قدرت باور نداریم. ما آمده ایم که حق مان را پس بگیریم! و بدانید، این جنبش، یک جریان لُری است! ما نه به هیچ مرکزگرایی وابسته ایم و نه اجازه خواهیم داد که هیچ جریانی از بیرون، خون و خشم ما را مصادره کند. اینجا لرستانات است، اینجا کهگیلویه و بویراحمد است. اینجا سرزمین مردمی است که خود تصمیم می گیرند، خود می ایستند، خود فریاد می زنند، و خود سرنوشت شان را می نویسند. به آنان که با گلوله به استقبال خیزش ما آمدند می گوییم: ما را نمی توانید بترسانید. ما را نمی توانید بشکنید. ما را نمی توانید خاموش کنید. ما از خاکی برخاسته ایم که خون اجدادمان را در خود دارد، از سلسله جبال لُر( زاگرس) که هزار سال است مقابل تمام قدرت ها ایستاده، و این بار، این ماییم که تاریخ را رقم می زنیم! این راه ادامه دارد. این راه خاموش نمی شود.»( بهمن 1403)
باید که با هم و سراسری شد!
آنچه دیده می شود، نشانه هاست. نشانه هایی دیگر بر این که جنبش زنده است و خاموش شدنی نیست. آنچه حکومت را سرپا نگه داشته است تنها سرکوب است و با سرکوب نمی توان دوام آورد. خیزش های اخیر ادامه دارد و ادامه خواهد یافت چرا که آن شرایطی که موجد و مسبب این جنبش ها و خیزش هاست ادامه دارد و هر روز بدتر از روز پیش می شود.
در حال حاضر و جدا از ضعف هایی همچون نبود حزب انقلابی کمونیست و رهبری طبقه ی کارگر بر جنبش و انقلاب، ضعف مهم جنبش عبارت است از جدایی جنبش ها و مبارزات گوناگون طبقات و گروه های اجتماعی از یکدیگر. جنبش ها و خیزش ها و اعتصاب ها باید سراسری و با یکدیگر در پیوند باشند تا بتوانند نیروهای سرکوب را خنثی کنند و یا از زورشان بکاهند.
این ضعفی است که فشار سرکوب خود می تواند موجد رفع آن گردد و توده ها را به هم نزدیک و جنبش هایشان را به یکدیگر پیوند دهد.
توده ها نیز عمیقا حس می کنند که جدا جدا رفتن به جنگ این حکومت خونخوار تا دندان مسلح و آماده ی سرکوب و اعدام نمی تواند به پیروزی آنها بینجامد. آنان نیاز دارند که جنبش ها و خیزش های خود را به یک دیگر پیوند دهند و با یکدیگر برخیزند تا قدرت واقعی شان کسب شود و آن را به چشم بینند.
این را توده ها خوب حس می کنند. با توجه به تداوم شرایط کنونی خواه از جانب حکومتیان و خواه از جهت واکنش های توده ها، دیر یا زود این امر صورت خواهد گرفت.
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
بیست و ششم بهمن ماه 1403

۱۴۰۳ بهمن ۲۶, جمعه

بیانیه دانشجویان دانشگاه تهران در خصوص مرگ امیرمحمد خالقی

امیر محمد خالقی دانشجوی کارشناسی ارشد روز 24 بهمن مورد تهاجم دو فرد ناشناس ظاهرا زورگیر قرار گرفت و به ضرب چاقو به قتل رسید. در پی مرگ وی دانشجویان دانشگاه تهران در روز جمعه 26 بهمن دست به گردهمایی در دانشگاه زدند. شعارهای آنان در گردهمایی عبارت از «یکی از ما کم شده، کی می‌خواد جواب بده؟»، «خونی که ریخته میشه با هیچی پاک نمیشه» و «زارع بی‌کفایت مسئول این جنایت»بود.

بیانیه ی دانشجویان 
هم دانشگاهی عزیزمان امیر محمد خالقی به قتل رسید.
این فاجعه به واسطه ی بی مسئولیتی و بی عملی مسئولین دانشگاه تهران و نیروی انتظامی اتفاق افتاد و جامعه ی دانشگاهی کشور را بهت زده و عزادار کرد.
هنوز چند روزی از کشته شدن دانش آموزان کرمانی در سانحه ی تصادف نگذشته که این خبر منتشر می شود. مسئولان بی لیاقت با سوء مدیریت خود باعث در خون غلطیدن جوانان مظلوم ایرانند
این فاجعه در حالی در محل تردد دائمی دانشجویان رخ داد که بارها به صورت کتبی و شفاهی نسبت به عدم امنیت جان و مالمان به مسئولان دانشگاه تذکر و هشدار داده بودیم
حال چه کسی پاسخگوی خانواده ی عزادار این جوان است؟
چه کسی پاسخگوی مرگ جوانان دانش آموز و دانشجو و سرباز ایران است که در سایه ی مدیریت احمقانه و ول انگارانه مشتی بی خرد به اشکال گوناگون جان خود را از دست میدهند؟
پیش از همه چیز با اندوه و شرمندگی بسیار از جامعه دانشگاهی همه جوانان و مردم عزیز کشور عذرخواهی می کنیم که پیش از این تجمع و اعتراض عمومی و دسته جمعی نکرده و مسئولانی که حرف حساب نمی فهمند را تحت فشار قرار نداده و با زبان خوش مطالبات حیاتی خود را دنبال کردیم.
شرمنده ایم که بعد از ریخته شدن خون امیر محمد عزیزمان تجمع کردیم.
شرمنده ایم و میدانیم که روزگاری نه چندان دور دانشجویان دانشگاه تهران بر اساس وظیفه اجتماعی خود مطالبه گر حقوق همه مردم کشور در زمینه های مختلف بوده اند و حالا کسانی هستیم که برای زنده بودن و امنیتمان محتاج حمایتیم.
اما حتما همه شما میدانید که در زندان هایی که نام دانشگاه بر آن گذاشته اند چه بر سر این فرزندان مغموم و ناامید شما میگذرد و هر اعتراضی با چه شیوه ای سرکوب میشود.
اینان حتی اعتراض به کیفیت غذا را برچسب سیاسی و امنیتی زده و چه برخوردهایی که با ما نکرده اند.
در حالیکه ادعا میکنند بودجه کافی برای تامین حداقل نیازهای دانشگاه را ندارند صدها نیروی شرکتی را در حراست به کار گرفتند تا جو خفقان را در فضای بی رمق دانشگاه تشدید کنند دوربینهایشان به جای تامین امنیت محیط اطراف دانشگاه و خوابگاه در درون فضای دانشگاهی نصب شد تا مبادا کسی نفس بکشد.
بر کسی پوشیده نیست اگر کوچکترین خطایی از دانشجویی سر میزد همینان چه بلایی سر او می آوردند.
همه میدانند اگر جای خفتگیریهای هر روزه در این محل موردی کشف حجاب صورت میگرفت یا در جشن دانشجویی چند نفر شادی میکردند چه غوغایی در کشور به پا میکردند و مشتی چاپلوس بی غیرت که به هیچ چیز اعتقاد ندارند برای خودشیرینی چه اقداماتی انجام میدادند. متاسفانه آنچه بی ارزش و بی مقدار است جان ما جوانان ایرانی است.
اما اکنون دیگر نباید سکوت کرد و هر روز مرگ دردناک جوانان را به تماشا نشست به راستی اگر خون و مرگ عزیزانمان نتواند ما را بیدار و هوشیار و فعال کند چه چیز دیگری میتواند؟
در پایان خشمگین و عزادار مطالبات صریح خود را اعلام میداریم
۱. با توجه به فقدان اقدامات لازم از سوی مسئولان دانشگاه و نیروی انتظامی و عدم اعتماد به آنان خواستار حضور نماینده ی دادستانی در جمع خود برای روشن شدن ابعاد مسئله در اسرع وقت هستیم
۲. امنیت محیط اطراف دانشگاهها و خوابگاههای دانشجویی به جای امنیتی کردن فضای دانشگاه باید با قید فوریت انجام پذیرد.
۳. محاکمه معرفی و مجازات همه ی مقصران این حادثه ی تلخ بایستی با شفافیت کامل انجام شود.
۴ در سطح کلان تغییر رویکرد جدی و موثر مدیریتی در خصوص جوانان به خصوص دانشجویان کشور میبایست اعمال گردد.
دانشجویان دانشگاه تهران
جمعه ۲۶ بهمن ۱۴۰۳

۱۴۰۳ بهمن ۲۵, پنجشنبه

سازمان حقوق بشر ایران درباره ی صدور دوباره ی حکم اعدام شریفه محمدی

صدور مجدد حکم اعدام برای شریفه محمدی بخشی از سیاست هراس‌افکنی حکومت است


 تنها بالا بردن هزینه ی سیاسی حکومت است که می‌تواند از بروز این جنایت جلوگیری کند

سازمان حقوق بشر ایران؛ ۲۵ بهمن ۱۴۰۳: دادگاه انقلاب اسلامی بار دیگر شریفه محمدی، فعال کارگری محبوس در زندان لاکان رشت را به اتهام بغی به اعدام محکوم کرد. اولین حکم اعدام شریفه در دیوان عالی کشور نقض و برای بررسی مجدد به شعبه هم‌عرض ارجاع شده بود.
سازمان حقوق بشر ایران صدور مجدد حکم اعدام برای شریفه محمدی را بخشی از سیاست هراس‌افکنی جمهوری اسلامی پس از اعتراضات سراسری «زن، زندگی، آزادی» می‌داند و با اشاره به افزایش کم‌سابقه‌ اعدام‌ها، به‌خصوص اعدام زنان، از جامعه جهانی و به‌خصوص تشکل‌های کارگری بین‌المللی می‌خواهد تا برای توقف اعدام‌ها و همچنین لغو فوری حکم شریفه محمدی، واکنش نشان دهد. محمود امیری‌مقدم، مدیر سازمان حقوق بشر ایران، در این باره گفت: «صدور حکم اعدام به‌علت عضویت در یک تشکل کارگری وحشت حکومت را از متشکل شدن مردم نشان می‌دهد. حکم غیرقانونی شریفه محمدی که با هدف سرکوب جامعه مدنی به سفارش نهادهای امنیتی صادر شده، باید به شدیدترین وجه از سوی جامعه جهانی محکوم شود. تنها بالا بردن هزینه سیاسی می‌تواند از بروز این جنایت جلوگیری کند.«
»کمپین دفاع از شریفه محمدی» روز پنجشنبه، ۲۵ بهمن‌ماه، به نقل از محمدرضا نظری‌نژاد و محمدرضا سروری، وکلای شریفه محمدی، اعلام کرد شریفه محمدی که پیش‌تر حکم اعدامش در دیوان‌عالی کشور نقض و پرونده‌اش برای بررسی مجدد به شعبه هم‌عرض ارجاع شده بود، بار دیگر با حکم شعبه دوم دادگاه انقلاب رشت به اعدام محکوم شده است.
بر اساس حکم شعبه دوم دادگاه انقلاب رشت که به وکلای خانم محمدی ابلاغ شده، او به اتهام «بغی ازطریق عضویت در یکی از گروه‌های اپوزیسیون» به اعدام محکوم شده است.
»کمپین دفاع از شریفه محمدی» نوشته است: «اتهام واهی که به شریفه نسبت داده‌اند، عضویت در کومله از طریق عضویت در کمیته هماهنگی است؛ درحالی‌که کمیته هماهنگی یک تشکل مستقل کارگری است و به هیچ گروه سیاسی وابستگی ندارد.«
شریفه محمدی، ۴۵ ساله، اهل میانه در آذربایجان شرقی و ساکن رشت، فعال کارگری و عضو «کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری» است. او روز ۱۴ آذر ماه ۱۴۰۲ در رشت بازداشت شد و چند هفته را تا دی‌ماه همان سال در سلول انفرادی گذراند. طبق گزارش‌هایی که پیشتر منتشر شده، شریفه محمدی در دوران بازداشت (آذر تا دی ۱۴۰۲) برای اخذ اعتراف اجباری شدیدا مورد فشارهای روحی و جسمی شدید و همچنین محروم شدن از حق تماس تلفنی و ملاقات با خانواده قرار گرفته است.
درحالی اتهام بغی برای شریفه محمدی صادر شد که طبق اظهارات نزدیکان وی: «شریفه محمدی هیچ فعالیت مسلحانه‌ای نداشته و تنها برای فعالیت‌های مسالمت آمیز خود در تشکل‌های کارگری به اعدام محکوم شده است. در تمام طول بازداشت شریفه تحت شکنجه‌های جسمی و روحی قرار داشته است«.
جلسه دادگاه دوم شریفه محمدی در تاریخ ۲۴ آبان ماه ۱۴۰۳ برگزار شده است.
عضویت در کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری، از مصادیق صدور اتهام بغی برای شریفه محمدی اعلام شده است. جمهوری اسلامی این کمیته را وابسته به یکی از گروه‌های مخالف نظام خارج از کشور می‌داند ولی شریفه محمدی بارها این اتهام را رد کرده است.
محمدعلی درویش گفتار، رئیس شعبه دوم دادگاه انقلاب رشت که این حکم را صادر کرده، پسر قاضی شعبه اول (احمد درویش‌گفتار) است که حکم قبلی را برای شریفه محمدی صادر کرده بود.

۱۴۰۳ بهمن ۲۴, چهارشنبه

نقش کثیف خامنه ای در مخدوش کردن مبارزه ی ضد امپریالیستی

 
نقش کثیف خامنه ای و آخوندهای مرتجع در مخدوش کردن
مبارزه ی ضد امپریالیستی خلق ایران برای استقلال

 مبارزه ی دموکراتیک و مبارزه ی ضدامپریالیستی
تاریخ مبارزه برای آزادی و حکومت انقلابی- دموکراتیک در ایران در عین حال تاریخ مبارزه با استعمار و امپریالیسم برای استقلال اقتصادی و سیاسی- فرهنگی ایران بوده است. این دو از یکدیگر جدانشدنی و در هم پنهان و نافذ بوده اند، هر چند گاه این و گاه آن یک، عمده شده اند.
حکومت ولایت فقیه - کاریکاتور تهوع آور مبارزه ی ضدامپریالیستی و نوکری امپریالیسم در عمل
تاریخ چهل و اندی سال اخیر ایران تاریخ ضربه زدن سران جمهوری اسلامی به این مبارزات ضد استعماری و ضد امپریالیستی خلق ایران بوده است. مبارزاتی که از زمان مشروطیت و علیه دو امپریالیست وقت یعنی انگلستان و روسیه آغاز شده و تا انقلاب 57 با جهت گیری علیه امپریالیسم آمریکا که پس از کودتای مرداد32 امپریالیسم عمده در ایران گردید، ادامه یافته بود.
سلطنت طلبان - وطن فروشان و نوکران همیشه به خدمت امپریالیست ها
در عین حال از هنگام شکل گیری باندهای سرمایه داران سلطنت طلب در کشورهای امپریالیستی غربی و میدان دار شدن ایدئولوگ های مرتجع و کثیف آنها از زمان به راه افتادن تلویزیون های مبلغ شان و همچنین اینترنت و... این ها نیز با تبلیغات خود به نفع نظام سابق سلطنتی و امپریالیست های غربی به ویژه آمریکا به نوبه ی خود به این مبارزات ضربه زده اند.
در خدمت و رکاب اینان گروه های مرتجع ترتسکیست بوده اند؛ از دارودسته«کمونیسم کارگری» حکمت گرفته تا جریان های «حکمتیست» که یا مستقیما به نفع امپریالیسم و سرمایه داران کمپرادور تبلیغ کرده و موضع گرفته اند و یا با تبلیغ برای حذف«امپریالیسم» و «مبارزه ی ضد امپریالیستی» از دیدگاه چپ( و پنهان شدن دروغین پشت مبارزه ای صرفا کارگری) و موضع گرفتن مقابل اهداف ضد امپریالیستی انقلاب دموکراتیک ایران، بهترین خدمت را به امپریالیست ها و نوکران کمپرادور آنها کرده اند.
ایدئولوگ های سیاست مصلحت طلبی: سیاست «درهای باز» بهترین است!
جدا از این دو جریان اصلی که آب به آسیاب یکدیگر ریخته اند و یکی از موضعی ارتجاعی با امپریالیسم مخالفت و دیگری از موضعی ارتجاعی از آن دفاع کرده است، گروه هایی از ایدئولوگ های خرده بورژوازی مرفه و بورژوازی بوده اند که خود را«مترقی» دانسته اما دیدگاه «مصلحت طلبی» (پراگماتیستی)اتخاذ کرده اند.
آنها مستقل بودن در جهان امروز(جهان امپریالیستی) را بی معنا دانسته و راه ترقی و توسعه ی کشور را در گسترش روابط با کشورهای امپریالیست غربی به ویژه آمریکا یا به عبارت دقیق تر وابسته شدن و زیرسلطه ی امپریالیست قرار گرفتن می بینند. برای آنها ماهیت و چگونگی این روابط که باید روابط برابر و بر مبنای منافع متقابل ملی باشد اهمیت ندارد و حتی اگر کشوری در چنین روابطی منافع واقعی ملی اش زیرپا گذاشته و ثروت ملی اش به تاراج رود و طبقه ی کارگر و زحمتکشان اش استثمار شوند و زیر ستم ملی قرار گیرند اهمیتی ندارد.
یکی از مدل های آن ها کشور کره جنوبی است که در آن آمریکا ده ها پایگاه نظامی دارد و حکومت اش دست نشانده ی امپریالیست های غربی است و اگر تا حدودی به دلیل پمپاژ سرمایه خارجی به آن از نظر اقتصادی تقویت شده است اساسا به دلیل وجود کشور کره شمالی در همسایگی آن بوده است.
 یکی دیگر از مدل ها و الگوهای بیشتر این دارودسته ها، کشوری مانند چین سرمایه داری شده است که سرمایه های امپریالیستی غربی و ژاپن امپریالیست آن را شخم زده اند و رهبران حزب به اصطلاح کمونیست اش، سرمایه داران ثروت اندوز میلیارد و فاسد هستند.
این هاست آنچه این دارودسته های فاسد و سرمایه پرست می گویند:
«اگر می خواهید فقر را به تساوی تقسیم نکنید( یعنی هم سرمایه دار ثروتمند و هم کارگر فقیر و یا نیمه فقیر داشته باشید)، اگر می خواهید«فقر مطلق» را از بین ببرید(یعنی فقیر باشد اما از پس حداقل خوراک و پوشاک و مسکن اش برآید) از «الگوی چین» و «سیاست درهای باز»( سیاستی که تنگ سیائو پینگ رویزیونیست پس از کودتای بورژوایی وی در حزب کمونیست چین به عنوان سیاست اقتصادی چین در پیش گرفت) پیروی کنید!»
 در کنار برخی از ایدئولوگ های غرب زده ی بورژوا، دارودسته های«چپ نو» و «مارکسیسم غربی»... نیز کمابیش به این دسته ها تعلق داشته اند.
تحریف ریاکارانه و شیادانه مبارزه ی ضدامپریالیستی انقلابیون کمونیست 
برخی دیگر از این دارودسته ها همچون ریاکاران و شیادان سیاسی عمل کرده به تحریف مبارزه ی ضد امپریالیستی انقلابیون کمونیست ایران پرداخته و کمونیست های انقلابی را ضد دستاوردهای مترقی سیاسی و فرهنگی غرب در دوران مبارزه علیه استبداد دینی- کلیسایی و انکیزاسیون و آفرینش اندیشه های مدرن بورژوایی دانسته،«عقب مانده» توصیف کرده اند. اینان نیز به سهم خود نقش ویژه ای در بی اهمیت کردن و از دور بیرون راندن مبارزه ی ضد امپریالیستی داشته اند. برخی از چپ های سابق و سوسیال دموکرات های« شبه چپ» کنونی به این دارودسته تعلق دارند.
گروه دیگری که آنها را باید هوچی ترین و وراج ترین دارودسته های ضد لنینیست، ضد تئوری انقلابی و ضد حزبیت انقلابی و همچون دسته ای از حکمتیست های مورد اشاره در بالا، به اصطلاح «کارگری» نامید، در متن ها و سخنرانی های خود حتی به جای مفهوم«امپریالیسم» مفهوم «استعمار» را به کار می برند تا مبادا شبهه ای برای برحق بودن مبارزه ی ضدامپریالیستی پدید آورند!
توده ای- اکثریتی ها دوستداران امپریالیسم روسیه 
در کنار این طبقات و گروه ها، جریان هایی نیز بوده اند که به نفع بلوک امپریالیسم روسیه، دولت سرمایه داری چین و حکومت ولایت فقیه موضع گرفته با بلوک امپریالیست های غربی مخالفت کرده اند. این ها دارودسته های توده ای بوده اند. سهم اینان نیز در ضربه زدن به مبارزه ی ضد امپریالیستی پنهان نیست.
وظیفه ی ما مائوئیست ها و تمامی گروه های مارکسیست- لنینیست مبارزه با تمامی گروه های نامبرده و زنده نگه داشتن مبارزه ی طبقه ی کارگر با امپریالیسم و امپریالیست ها برای استقلال خلق ایران و ایستادن وی روی پا خود است.
دو مخالفت ارتجاعی و انقلابی با امپریالیسم
از زمان مشروطیت دو نوع مخالفت با امپریالیست های غربی و امپریالیست روسیه وجود داشته است. یکی مخالفت ارتجاعی و دیگری مخالفت مترقی و انقلابی.
مخالفت با امپریالیسم از موضع ارتجاعی
مخالفت ارتجاعی با امپریالیسم از جانب طبقات و لایه هایی صورت گرفته است که ریشه در اقتصاد و سیاست و فرهنگ دوران قرون وسطی و فئودالیسم داشته اند. آنها بازمانده گان طبقات و لایه های مرده و یا در حال مرگ بوده اند. امید آنها این بوده که اگر چه در اقتصاد نمی توانند و به نفع شان نیست و به دردشان هم نمی خورد که به گذشته باز گردند، اما می توانند بازمانده ی سیاسی و فرهنگی این مرده ها و دفن شده ها و یا مشرف به موت ها را حفظ و نگه داری کنند.(1)
مخالفت با امپریالیسم از موضع انقلابی و مترقی
مخالفت با امپریالیسم از موضع انقلابی و مترقی از جانب طبقه ی کارگر و لایه های انقلابی و مترقی خرده بورژوازی و بخش هایی از بورژوازی ملی صورت گرفته است. بنیان و اساس این مخالفت، خواست رفع وابستگی های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و برپایی اقتصادی مستقل بر پایه منافع استراتژیک طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش و ستمدیده و طبقات خلقی و ایجاد سیاست مستقل و انقلابی بر مبنای گسترش آزادی و دموکراسی انقلابی و توده ای برای پیشرفت و همچنین فرهنگی مستقل در جهت شکوفایی توان و استعدادهای فلسفی، علمی و هنری توده ها و کلا در جهت ارتقای زندگی مادی و معنوی خلق ایران بوده است.
علیه تحریف گران مبارزه ی ضدامپریالیستی
     برخلاف تصور فریبکاران و متقلبین و شیادهای سیاسی که مبارزه ی طبقه ی کارگر و دیگر طبقات خلقی و کمونیست ها و انقلابیون علیه امپریالیسم و برای استقلال اقتصادی و سیاسی- فرهنگی ایران را مخالفت با پیشرفت های اندیشه ای، فلسفی، سیاسی، جامعه شناختی، هنری و نیز اقتصاد مدرن جلوه می دهند، هیچ یک از طبقات انقلابی و مترقی و نماینده گان سیاسی شان در مخالفت با این گونه پیشرفت ها نبوده بلکه با تمامی وجود خواهان جذب نقادانه ی این پیشرفت ها و درونی کردن آنها در جامعه ی ایران بوده اند. کافی است تنها نگاهی به نوشته ها، تالیفات و ترجمه های 80 سال اخیر پیروان اندیشه های انقلابی - کمونیستی و نیروهای مترقی خرده بورژوایی و بورژوازی ملی بکنیم تا متوجه شویم که بخش مهمی از آنها، استفاده از و یا برگردان نوشته ها و تالیفات غربی در دوران پس از قرون وسطا و دوران سیاسی - فرهنگی مدرن غرب بوده است. جدا از این ها یک مارکسیست( لنینیست- مائوئیست) واقعی نمی تواند مخالف پیشرفت های سیاسی- فرهنگی ای( فلسفی، علمی، حقوقی، هنری و...) باشد که بورژوازی غرب در زمانی که انقلابی بود و علیه فئودالیسم  و قدرت کلیسا و تسلط مذهب بر ارکان اجتماعی مبارزه می کرد، محرک و رهبری کننده ی آنها بوده است.  
مساله ی خط درست در مبارزه ی انقلابی - دموکراتیک
شارلاتانیسم سیاسی و ریاکاری و شیادی حکام جمهوری اسلامی و های و هوی دروغین شان در مورد«مرگ بر آمریکا» و نیز لجن پراکنی های گروه های هوادار امپریالیست های غربی علیه مبارزه ی ضد امپریالیستی، چنان ضرباتی به این مبارزه زده است که قرار دادن چرخ های  انقلاب در مورد مساله ی مبارزه برای استقلال اقتصادی و سیاسی و فرهنگی روی ریل درست خواهان کار تبلیغی و ترویجی ادامه داری از جانب کمونیست ها و گروه های انقلابی ضد امپریالیست است. تنها با کار تبلیغی و ترویجی پرحوصله است که می توان وجوه ضدامپریالیستی انقلاب را در جایگاه خویش مستحکم کرد و مبارزه ی توده ها را با داشتن خط درست در دو مساله ی اساسی آزادی و استقلال و مبارزه ی دموکراتیک و مبارزه ی ضدامپریالیستی در انقلاب دموکراتیک پیش برد.
مبارزه ی ضدامپریالیستی اکنون عمده نیست اما نباید آن را از یاد برد!
تبلیغ و ترویج مزبور البته به این معنا  نیست که اکنون مبارزه ی ضد امپریالیستی عمده است.
خیر! مبارزه با حکومت ولایت فقیه و استبداد دینی و برای آزادی و دموکراسی یعنی مبارزه ی دموکراتیک کماکان عمده است و ما کمونیست ها باید آن را پی گیریم؛ اما تداوم روند مزبور در ایران و غیر عمده بودن مبارزه ی ضدامپریالیستی در شرایط کنونی، نباید مانع از این شود که ما در زمانی که نیاز است در مورد جنبه ی غیرعمده ی مبارزه به روشنگری بپردازیم، آن هم زمانی که مه غلیظی آن را در برگرفته است و تیره و تار کرده است، به روشنگری نپردازیم و تسلیم شرایط و دنباله روی از یک جانبه نگری های جاری در مبارزه شویم. می توان و باید در کنار مبارزه ی برای آزادی و دموکراسی و سرنگونی حکومت و برقراری یک جمهوری دموکراتیک خلق انقلابی به رهبری طبقه ی کارگر دیدگاه های توده های طبقه و زحمتکشان و تهیدستان را علیه امپریالیسم و برای استقلال به درستی تنظیم کرد، به پیش برد و ارتقاء بخشید.
 هرمز دامان
24 بهمن 1403
1-   به این هم اشاره کنیم که تا آنجا که صحبت بر سر جریان های مذهبی است تنها بخشی و نه همه ی جریان های مذهبی، از یک موضع ارتجاعی مخالف امپریالیسم غرب بوده اند. بخش هایی از این روحانیون نه از دیدگاه مذهبی قرون وسطایی بلکه از دیدگاه های روحانیون ایدئولوگ طبقه ی خرده بورژوازی و یا سرمایه داران ملی مخالف امپریالیسم بوده اند. افرادی همچون طالقانی به این زمره تعلق داشته اند. مدل غربی این ها بیشتر کشیش ها و مذهبیونی بوده اند که در قرون وسطا به مبارزه با حکومت کلیسا و انکیزاسیون پرداختند و از افکاری بورژوازی که در آن زمان مترقی بود دفاع کردند. 

شرایط کنونی توده ها و برانگیخته شدن خشم آنها علیه خامنه ای


در دوران کنونی وضع ویژه ای حکمفرماست. خامنه ای و دیگر حکام مرتجع ولایت فقیه شرایط کشور را از نظر اقتصادی به حال و روزی انداخته اند که توده ها پیش از هر چیز به متوقف شدن سیر مرگ آسای اقتصاد و زندگی شان اهمیت می دهند.
مساله ی دلار و تورم و گرانی و ...
آنها می خواهند دلار نه تنها بالا نرود بلکه پایین بیاید. تورم و گرانی متوقف شود و به عقب برگردد. آب و برق و گاز نه تنها قطع نشود بلکه توزیع آن بیشتر و بهتر شود. بیکاری نه تنها متوقف شود بلکه کار ایجاد گردد، وضع زندگی آنها نه تنها به وخامتی بیشتر نگراید بلکه رو به بهبودی و رفاه نهد و بسیاری خواست های دیگر. آنان این وضع فلاکت بار را که در حال حاضر نمی توانند پایانی برای آن تصور کنند و در نظرشان چاه ویلی جلوه گر می شود که ته ندارد، از چشم سران جمهوری اسلامی و های و هوی دروغین شان علیه آمریکا و دولت های غربی می بینند.
مساله ی انرژی اتمی
 از سوی دیگر در دوران کنونی مساله اتمی شدن خواست سران جمهوری اسلامی بوده و برای بقای خودشان است. از نظر توده ها این همه خرج برای انرژی اتمی و سیر حرکت تولید آن را با هزار مارمولک بازی آشکار و پنهان تبدیل کردن به اتمی شدن جمهوری اسلامی و تهدید کشورهای دیگر بر این مبنا که اگر چنین و چنان شود ما هم سراغ اتمی شدن می رویم، موجب شده که این پروژه نه تنها نتایجی برای زندگی آنها نداشته باشد بلکه ثروت کشور را دور ریختن و وضع را بدتر کردن به شمار آید. از این روی آنها خواهان کنار آمدن با ترامپ و امپریالیست های اروپای غربی و تنظیم پروژه ی انرژی اتمی در چارچوب خواست های آنها برای نرفتن سراغ تولید بمب اتمی می باشند.     
از نظر توده های زحمتکش و طبقات میانی اگر خامنه ای و شرکای پاسدار و سران کشور از هیاهوی توخالی و پوچ خود علیه آمریکا دست بردارند و به مذاکره با آمریکا بنشینند، تحریم ها و فشارهای اقتصادی رفع شده و امکان بازگشایی در اقتصاد و زندگی آنها به وجود خواهد آمد. توده ها چنین می پندارند که تحریم ها بهانه ای به دست حکام جمهوری اسلامی داده که تا آنجا که می توانند زندگی توده ها را زیر فشار قرار دهند و به قهقرا برند. از دیدگاه آنها اگر تحریم ها در میان نباشد باندها و جناح های حاکم نمی توانند از موقعیت سوء استفاده کنند و دست به دزدی ها و اختلاس های میلیاردی زنند و چنین آتش به زندگی توده ها بیفکنند.
بنابراین اکنون زمانی است که توده ها بیش از پیش و بیش از هر نیروی دیگری خواهان مذاکره ی خامنه ای و سران جمهوری اسلامی با آمریکا و ترامپ هستند.
تقابلی که پیش آمده چنین است: توده ها خواهان مذاکره و رفع تحریم ها هستند و خشم شان علیه هر نیرویی است که بخواهد سیاست کنونی را تداوم بخشد. این امر موجب شده که فشار افکار عمومی به روی حکومت بسیار زیاد گردد.
به این ترتیب در اوضاع جاری دو نوع دوقطبی پدید آمده است:
 دو قطبی درون حکومتیان و دو قطبی توده ها و حکومت.
دوقطبی جناح های حکومتی
از یک سو تضادهای درون جناح های حاکم علیرغم  افت و خیز آن، در مجموع شدت گرفته است. نیروی جناح های دیگر اصول گرا و بخشی از اصلاح طلب حکومتی در مقابل خامنه ای افزایش یافته و تقابل آنها با سیاست های خامنه ای- که بیش از پیش نشان می دهد فرد خودمرکز بین و جاه طلب و ابلهی است - و دفتر رهبری شدت گرفته است. تقابل هایی که خامنه ای با توجه به شرایط کنونی کشور نیرو و توان غلیه بر آنها را ندارد و اساسا به توجه به شرایط کنونی کشور خاموش کردنی و کنترل کردنی و هدایت کردنی نیست.
این ها دو قطبی جناح های مقابل خامنه ای و خامنه ای و دارودسته اش را به وجود آورده و وی و هسته ی سخت قدرت را در انزوای بیشتری فرو برده است. در مقاله ی ترامپ، مذاکره و جمهوری اسلامی به این تقابل شدید اشاره کردیم و اینکه کسی به حرف های خامنه ای وقعی نخواهد گذاشت و سخنان وی در نفی مذاکره مشمول هزار تفسیر گردیده و نهایتا به با ترامپ« مذاکره کردن عاقلانه، هوشمندانه و شرافتمندانه  است» تبدیل خواهد شد.
در صورت تداوم روند کنونی، این تقابل به احتمال زیاد خامنه ای( و«ارزشی» های دوربرش) را مجبور خواهد کرد از هیاهوی پوچ اش علیه مذاکره و آمریکا دست بردارد و از نظر امپریالیست ها به اصطلاح مثل«بچه ی آدم» شود.
دو قطبی توده ها و خامنه ای و مخالفین مذاکره
از سوی دیگر تقابل شدید توده ها با خامنه ای و مخالفین مذاکره، دو قطبی توده ها- خامنه ای و مخالفین مذاکره را به وجود آورده و فشار شدیدی به خامنه ای وارد می کند. فشاری که به احتمال زیاد و از دیگر سو خامنه ای را مجبور خواهد کرد که دست از بازی ها و مانورهای مذاکره ای اش بردارد و پشت میز بنشیند.
و چنانچه چنین شود که به نظر می رسد خامنه ای چاره ای ندارد جز اینکه چنین کند، آن گاه توده ها وی را آنچنان که شایسته و بایسته است تحقیر خواهند کرد.
 
***
آنچه گفته شد با توجه به سیر ظاهری رویدادها است. تاریخ جمهوری اسلامی و حکومت ولایت فقیه در عین حال تاریخ مذاکره ها و سازش های پنهانی و آشکار با امپریالیست های غربی و از جمله آمریکا بوده است. سیر رویدادهای شش ماهه ی اخیر نیز نشان از مذاکرات پنهانی با آمریکا و عقب نشینی ها و سازش های مداوم خامنه ای و شرکای پاسدار با امپریالیست های اروپایی وآمریکایی داشته است. بنابراین این احتمال وجود دارد که تمامی این های وهوی ها یا مانورهای تاکتیکی برای گونه ای تقابل های موقت با ترامپ و ایجاد شرایط بهتر هنگام نشستن پشت میز مذاکره باشد و یا موقتا و به تبعیت از سیاست های دولت امپریالیستی روسیه و در خدمت مذاکرات این کشور با آمریکا و اوکراین، اتخاذ شده باشد.  
جز این ها باشد، این احتمال قوی است که اسرائیل به تاسیسات اتمی ایران حمله کند و در آن صورت با توجه به اینکه توان و بنابراین احتمال پاسخ جمهوری اسلامی کم است( وعده ی صادق سه هنوز انجام نشده است) شرایط خامنه ای و شرکا هنگام نشستن پشت میز مذاکره بدتر خواهد شد.  
هرمز دامان
بیست و سوم بهمن 1403 

۱۴۰۳ بهمن ۲۲, دوشنبه

انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(11)

 
انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(11)
بخش دوم - راه های تصرف قدرت سیاسی و شرایط ایران
 
 
الگوی انقلاب اکتبر و تضادهای آن با شرایط ایران
 در بخش نخست این سلسله مقالات دیدیم دو راه اساسی برای تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر و حزب کمونیست انقلابی اش وجود دارد. راه  قیام مسلحانه شهری - کارگری سرتاسری یا حداقل در شهرهای عمده و کلیدی در کشورهای سرمایه داری امپریالیستی و راه جنگ درازمدت خلق در کشورهای زیر سلطه دارای ساخت های اقتصادی گوناگون از نیمه فئودالی گرفته تا سرمایه داری بوروکرات - کمپرادور.
 راه قیام سرتاسری در ادبیات چپ به راه از«اعتصاب تا قیام» معروف شده است و چنان که دیدیم نخستین تجربه ی شکوهمند آن قیام اکتبر طبقه ی کارگر روسیه به رهبری حزب کمونیست این کشور(بلشویک)بود. جنگ خلق نیز همان نام خود را دارد و توجه اساسی آن معطوف به انقلاب چین در درجه ی نخست و سپس انقلاب های ویتنام، لائوس و کامبوج و فیلیپین و دیگر کشورهای آسیایی( از جمله نپال و هند) و افریقایی و این اواخر کشور پرو در آمریکای لاتین است که در چنین راه هایی قدم گذاشتند. برخی از آنها پیروز شدند و برخی دیگر شکست خوردند و در برخی مبارزه کماکان ادامه دارد.
مارکس و جنگ داخلی که طبقه کارگر باید از آن عبور کند
نخستین مسئله ای که باید به آن اشاره کرد این است که بر طبق نظریه مارکس ( و دیگر رهبران مارکسیسم انگلس، لنین، استالین و مائو)طبقه کارگر در نهایت و برای کسب قدرت سیاسی و یا برای نگهداری آن هیچ چاره ای ندارد جز اینکه از یک جنگ داخلی توده ای طولانی با طبقات مرتجع عبور کند.
 «طبقه کارگر در سیر تکاملی خود، سازمانی جانشین جامعه کهنه بورژوایی خواهد کرد که فاقد طبقات و اختلافات آنها بوده و دیگر در واقع قهر سیاسی ای در آن وجود نخواهد داشت، زیرا درست همین قهر است که مظهر رسمی اختلافات طبقاتی درون جامعه بورژوایی می باشد. در این فاصله، آنتاگونیسم بین پرولتاریا و بورژوازی، مبارزه یک طبقه علیه طبقه دیگر است. مبارزه ایست که عالی ترین تجلی آن، یک انقلاب کامل است...
و در ضمن آیا جای تعجب است که جامعه ای که بر اساس اختلافات طبقاتی بنیان گذاری شده است ، به تضاد بیرحمانه ای که نتیجه نهایی آن تصادم تن به تن است، منتهی گردد؟...
تا وقتی که این زمان فرا برسد، در آستانه هر تغییر شکل کلی جدید جامعه، آخرین جمله علم الاجتماع همواره چنین خواهد بود: «یا مرگ یا مبارزه، جنگ خونین یا نیستی، مسئله به این صورت سرسختانه مطرح می شود.»( فقر فلسفه، برگردان فارسی دو جلدی، جلد دوم ص 57-،56 همچنین نگاه کنید به مانیفست، برگردان  انتشارات مسکو، ص 40، تاکیدها از ماست)
این مساله یعنی عبور از یک انقلاب کامل و یک جنگ داخلی درازمدت خواه با نیروهای داخلی ارتجاع سرمایه و خواه امپریالیست های غربی و شرقی یک مساله ی اساسی است. این مساله ربطی مستقیم به شکل کسب قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر ندارد. خواه شکل کسب قدرت سیاسی به وسیله ی قیام مسلحانه ی شهری باشد و خواه شکل کسب قدرت سیاسی از طریق جنگ طولانی در هر دو صورت طبقه ی کارگر باید از یک جنگ داخلی عبور کند. در اکتبر کارگران پس از تصرف قدرت سیاسی به ناچار وارد این جنگ داخلی شدند و در چین کارگران با دست زدن به جنگ طولانی چنین فرایندی را از سر گذراندند. در تمامی کشورهایی که طبقه ی کارگر قدرت سیاسی را کسب کرد، اروپای شرقی، کشورهای آسیایی، افریقایی و آمریکای مرکزی و جنوبی همین فرایند صورت گرفت.
برای اینکه برخی خطوط اساسی شکل کسب قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر در ایران را ترسیم کنیم نخست به انطباق تئوری های راه کسب قدرت سیاسی با شرایط ایران و یگانگی ها و تفاوت های آنها می پردازیم. در انطباق باید هر دو سوی مساله یعنی مهم ترین شرایط لازم برای پیاده کردن الگو و ویژگی های شرایط اقتصادی، سیاسی و نیز وضع طبقه ی کارگر کشور ما بررسی شوند.
الگوی انقلاب اکتبر و ایران
در بخش نخست این مقالات و در پاره ی دوم نوشتیم:
« این شکل تصرف قدرت سیاسی مستلزم کشوری است که از نظر اقتصادی سرمایه داری صنعتی باشد( و یا سرمایه داری صنعتی جهت عمده ی ساخت اقتصادی آن را در شهرهای بزرگ و کلیدی تشکیل دهد)، طبقه ی کارگر آن از نظر کمی حداقل در شهرهای مورد بحث زیاد و دولت طبقه ی سرمایه دار دارای مرکزیت سیاسی و نظامی باشد. همچنین نیاز است که مبارزه ی طبقاتی بین کارگر و سرمایه دار بتواند تا حدودی آشکارا رشد و تکامل یابد و بنابراین درجه ای از دموکراسی بورژوایی و آزادی های سیاسی احزاب و سازمان های صنفی و شرایط برای کارعلنی و بالا بردن آگاهی توده ها و انتخابات پارلمانی و تشکیل مجلس موجود باشد. چنین شرایطی در جهان پس از رشد سرمایه داری و تبدیل آن به امپریالیسم می توانست در کشورهای سرمایه داری پیشرفته و امپریالیستی به وجود آید و نه در کشورهای تکامل نیافته و یا زیرسلطه ی امپریالیسم. »
بررسی نکات مزبور در انطباق با ایران نشان می دهد که در حالی که در برخی از وجوه، شرایط کنونی در ایران بسیار پیشرفته تر از شرایط در کشور روسیه زمانی که انقلاب اکتبر در آن صورت گرفت می باشد اما بخش های مهمی از این شرایط در ایران وجود ندارند.
گسست و بروز شکاف ها در تداوم استبداد
پیشاپیش اشاره می کنیم که دوره بندی ما بر مبنای دوره بندی رایج است که در مقالات پیشین خود نیز آن را به کار برده ایم. یعنی آغاز انقلاب مشروطه را آغاز فرایند انقلاب دموکراتیک ایران به شمار می آوریم و دوره ها را این گونه تدوین می کنیم:
دوره انقلاب مشروطیت 1300- 1285
دوره ی استبداد سلطنتی رضاخانی 1320- 1300
دوره ی آزادی های نسبی و دموکراسی نیم بند 1332- 1320
دوره ی استبداد سلطنتی محمدرضا شاهی 1357 - 1332
دوره ی انقلاب 57 - 1360- 1357
دوره ی استبداد دینی و حکومت ولایت فقیه  1403- 1360
به طور کلی تاریخ 120 ساله ی اخیر ایران را با توجه به دو وضع عمومی«استبداد» یعنی استبدادسلطنتی( دوره ی پنجاه ساله) و استبداد دینی (دوره ی 45 ساله) و دوره های شکاف در استبداد و ضعیف شدن آن و ایجاد فضای تا حدودی باز سیاسی و«آزادی نسبی» یا «دموکراسی بورژوایی نیم بند»( ما به فراخور از هر دو واژه استفاده می کنیم) می توان مورد بررسی قرار داد.
دوره های استبداد که به وجه غیر قابل قیاسی با دوره های«دموکراسی بورژوایی نیم بند»، جهت عمده نوع و شرایط حکومت در ایران بوده است طی 120 سال اخیر تداوم داشته است و ویژگی بارز آن سرکوب همه جانبه ی هر گونه فعالیت سیاسی همه ی طبقات زحمتکش و ستمدیده ی خلق و نبود دموکراسی بورژوایی و آزادی های سیاسی بوده است.
دوره های آزادی های سیاسی نسبی که در دوره های مورد اشاره، شدت و ضعف داشته اند، بیشتر همچون دوره های گسست در تداوم استبداد سلطنتی یا دینی به چشم خورده اند. در این دوره ها استبداد سلطه ی خود را به طور نسبی و گاه مطلق از دست داده و دموکراسی و نیمچه آزادی هایی به وجود آمده است. در این دوره ها کنترل مبارزات توده ها از دست طبقات حاکم در رفته و شرایط و امکاناتی برای فعالیت های سیاسی قانونی احزاب و گروه ها پدید آمده و گاه جنبش ها و شورش های گوناگونی شکل گرفته است و در برخی مناطق قدرت سیاسی از سوی توده های زحمتکش و میانی تصرف شده است و نوعی حکومت های مستقل به وجود آمده است.
تبدیل دوره های«استبداد» به دوره های «آزادی نسبی» یا به دلیل جهش و انقلاب صورت گرفته مانند انقلاب مشروطیت( 1285- 1300) که دوران طولانی استبداد( سلطنتی و دینی و یا امتزاجی از این دو) را در هم شکست و شکاف بزرگی بین پیش از خود و پس از خود ایجاد کرده تاریخ ایران را با سرعتی شگفت آسا به پیش برد و انقلاب 57( 1360- 1357)؛
 و یا با واسطه ی عوامل خارجی تاثیر گذار در روند جامعه مانند جنگ جهانی دوم و تبعید رضاخان نوکر امپریالیست های انگلیس به وسیله ی انگلیس (مانند 32- 20) و یا فشار تحولات سیاسی و یا جنبش های اجتماعی (مانند42- 39) و( 84 - 76). ویژگی های هر کدام از دوره های«استبداد» و دوره های«آزادی نسبی» و کمیت و کیفیت آنها، در عین اشتراک با دیگر دوره های همانند با این دوره ها اختلاف دارد و داری خصال خاص خود است.
از سوی دیگر هر کدام از این دوره های «استبداد» و «دموکراسی نیم بند» را با توجه به رویداهای مهم و محتوی مبارزه در آن و شدت و ضعف مبارزات توده ای علیه امپریالیسم و ارتجاع داخلی و همچنین تاثیرگذاری آنها می توان به مراحل کوچک تر تقسیم کرد. برای نمونه  مرحله ی قیام های آذربایجان و کردستان، ملی شدن صنعت نفت، قیام سی تیر و کودتای 28 مرداد 32 در طی سال های 1332- 1320. و یا مبارزات برای دموکراسی و آزادی های سیاسی در مرحله ی 42- 39 که بیشتر بین طبقات میانی و بورژوازی ملی با طبقات بورژوا- کمپرادور و فئودال حاکم بود و یا مراحلی که در سال های 60- 57 و پس از آن پیش آمد: سرکوب خونین داخلی به وسیله ی استبداد دینی، جنگ با عراق، دوم خرداد76، مبارزات سال 1388 و پس از آن و مرحله ی خیزش «زن، زندگی، آزادی» و مرحله ای که اکنون در آن به سر می بریم.
اقتصاد
ایران یک کشور سرمایه داری صنعتی در مقایسه با حتی عقب مانده ترین کشورهای اروپایی مثلا کشورهایی مانند یونان و یا بلغارستان نیست.  درآمد ایران نه متکی به صدور کالاهای صنعتی و یا حتی کشاورزی مدرنیزه سرمایه داری بلکه متکی به صدور نفت است. در واقع تنها بخش صنعتی مهم ایران همین بخش نفت است که نه بر مبنای نیازهای تولید صنعتی  در ایران بلکه بر مبنای تقسیم کار امپریالیستی و عمدتا در خدمت نیاز صنایع امپریالیست ها به ماده ی خام گسترش یافته است. فاصله ی جایگاه این بخش در اقتصاد ایران و همچنین شرایط ذهنی کارگران آن و مبارزه ی آنها با دستگاه استبداد و امپریالیسم با دیگر بخش های صنعتی داخلی که مهم ترین آنها تولید آهن و فولاد و ماشین سازی ها و نیروگاه ها می باشد زیاد است.
 در داخل در کنار صدور نفت صنایع مونتاژ قرار دارند. کالاهای نیمه ساخته ی امپریالیست ها به وسیله ی این بخش مونتاژ می شود و بیشتر هم برای مصرف داخلی است( صنعت مونتاژ در برخی از کشورهای سرمایه داری صنعتی غربی نیز وجود دارد اما در اقتصاد سرمایه داری صنعتی این کشورها مونتاژ عمده نیست بلکه غیرعمده است). بخش اساسی کالاهای مورد نیاز کشور از صنعتی گرفته تا مواد خام برای صنایع و غیره از کشورهای امپریالیستی  وارد می شود.
وجه دیگر اقتصاد سرمایه داری بوروکرات - کمپرادور ایران وجود انبوهی از کارگاه ها و کارخانه های کوچک است که تعداد کارگران آنها زیر 50 نفر است.
طبقه ی کارگر
طبقه ی کارگر صنعتی ایران علیرغم رشد کمی قابل توجه نسبت به دوران استبداد سلطنتی دوم اما از نظر کیفیت سیاسی و مبارزه ی طبقاتی( خواه اقتصادی و خواه سیاسی) سطح بسیار نازلی را نشان می دهد و نسبت به طبقه ی کارگر روسیه در دوران مبارزات توفانی اش موقعیت پایین تری دارد.
برای نمونه چنانچه دوره ی بیست و پنج ساله 57- 32 و یا دوره 43 ساله 1403 – 1360 را با تنها 1917- 1890 با حذف نقش طبقه ی کارگر در رویدادهای انقلاب 1905- 1907 روسیه، یعنی یک دوره ی 25 ساله« تکامل آرام و مسالمت آمیز» رویدادها مقایسه کنیم، کیفیت مبارزات طبقه ی کارگر ایران از نظر اقتصادی و سیاسی به هیچ وجه قابل مقایسه با مبارزات طبقه ی کارگر روسیه نبوده است. همچنین اگر بخواهیم دوره های انقلاب 57 و انقلاب 1905 روسیه را از نقطه نظر شوراهای کارگری مقایسه کنیم تفاوت های کیفی و بارزی میان آنها مشاهده می کنیم. شوراهای کارگری روسیه، مسلح و ارگان های قدرت سیاسی حی و حاضر طبقه ی کارگر روسیه در شهرهای بزرگ بودند، در حالی که شوراهای کارگری در ایران علیرغم ارزش و جایگاه والاشان، دارای چنین کیفیت، مدارج و نقشی نبودند و تا رسیدن به آن هنوز جای بسیار داشتند.  یکی از علل مهم این تفاوت وجود اتحادیه های سراسری کارگری در روسیه در فاصله ی سال های مزبور و همچنین وجود احزاب سیاسی انقلابی و مترقی در دوره ی مزبور می باشد. این در حالی بود که طبقه ی کارگر ایران در طی سال های استبداد، مبارزات اش به وسیله دستگاه شاه به شکل خونینی سرکوب می شد( مبارزات کارگران جهان چیت کرج در اردیبهشت 1350و...) و تشکیلات صنفی متداومی نداشت و بدون داشتن حتی یک سندیکا  وارد انقلاب شد. خود این امر نشان می دهد که امکان تشکل طبقه ی کارگر از طریق مبارزات قانونی در دوره های استبداد در ایران ممکن نیست و حتی اگر ممکن شود بسیار ناچیز است. برای نمونه سندیکای کارگران شرکت واحد در اواخر دوران استبداد سلطنتی تنها سندیکای مهم تشکیل شده در دوره ی 1357- 1332 است.
 در 20 سال اخیر مبارزات صنفی و اقتصادی فراوان صورت گرفته است. اما به جز کارگران شرکت اتوبوسرانی تهران و حومه و کارخانه های نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز و هپکو و آذر آب اراک و نیز کارگران معدن خاتون آباد و همچنین در یکی دوسال اخیر کارگران پیمانی نفت که توانستند مبارزات اقتصادی خود را به سطح نسبتا بالایی برسانند( در مورد هفت تپه و فولاد کار به گردهمایی ها و راهپیمایی های خیابانی چند باره کشید و مبارزات کارگران خاتون آباد و گردهمایی  شان در شهر و مقابل فرمانداری به خون کشیده شد) بقیه- حتی بسیاری صنایع مهم - در سطح اعتصاب اقتصادی با خواست عقب افتادن حقوق ها و صرفا درون کارخانه ها و کارگاه ها باقی ماندند( برای نمونه اعتصاب کارگران ذوب آهن و یا نفت جز مواردی تک و توک به گردهمایی ها و راهپیمایی در شهرها کشیده نشد).
باید توجه کرد که این اعتصابات در دورانی رخ داده است که بحران اقتصادی شدید و تورم و گرانی هولناک است و استبداد تا حدودی در جلوگیری از اعتصابات و طرح خواست های کارگران ناتوان گشته و در عین حال بیشتر از مبارزات و اعتصابات سیاسی می ترسد تا از مبارزات و اعتصابات اقتصادی.
دوره ی کنونی تا حدودی ویژه است. از یک سو استبداد به شدت از گسترش اعتراضات و سراسری شدن اعتصابات وحشت دارد و سرکوب می کند از سوی دیگر به دلیل وضع فلاکت بار اقتصادی و فشار اقتصادی و روانی روی مردم ناچار است که تا حدودی مدارا کند و از نظر سرکوب دست به عقب نشینی های نسبی زند و از سوی سوم توازن تا حدودی به هم خورده و شکاف هایی در تسلط قدرت حاکم بروز کرده و از این شکاف ها توده ها راه هایی برای بروز مبارزات خویش پیدا کرده اند.
تسلط استبداد
علت اساسی این امر تسلط استبداد سلطنتی و استبداد دینی در دو دوره ی مزبور( ما در مورد دوره ی 1300- 1320 صحبتی نمی کنیم به این دلیل که وضع در آن زمان هم مانند دو دوره ی مورد اشاره ی بعدی بود و جز این، طبقه ی کارگر آن کمیتی را که در دوره های پس از آن یافت، نداشت و تازه در حال شکل گیری کمی و کیفی بود) و نبود حتی حداقلی از آزادی های سیاسی و دموکراسی های نیم بند و سرودم بریده است( مانند سال های 32- 20 و یا 60- 57). در زیر به مهم ترین آنها اشاره می کنیم.
نبود آزادی بیان و مطبوعات
در دوره های استبداد، آزادی بیان و مطبوعات وجود نداشته است. هیچ روزنامه و مجله ی سیاسی ای کمونیستی - انقلابی ای و حتی لیبرالی ای در چنین دوره هایی حق انتشار نداشت. تنها مجلاتی که در زمان استبداد سلطنتی با هزار اما و اگر که آنها را مجبور می کرد دست به عصا حرکت کنند، آزاد بودند، مجلات هنری و ادبی مانند فردوسی و نگین و یا جهان نو( یک مجله ی ترتسکیستی)  بود. در دوران جمهوری اسلامی در دوران کوتاهی مجلاتی مانند مفید و دنیای سخن و آدینه و از این گونه بودند. در هر دو دوره آثار شعرا و نویسندگان و فیلمسازان توقیف و یا سانسور می شد. برای نمونه در دوران استبداد سلطنتی  کتاب همسایه ها نوشته ی احمد محمود و باشبیرو نوشته ی دولت آبادی و یا اشعار برخی شاعران و یا فیلم هایی مانند دایره ی مینا و ... کتاب های فلسفی و جامعه شناسی و یا تاریخی ممنوع اعلام می شد و گیر افتادن فردی با چنین کتاب هایی حداقل سه سال زندانی داشت. در دوران استبداد مذهبی نیز همین وضع منتهی به شکل دیگری حاکم بوده است. اگر در این دوران کتاب های مارکسیستی و برخی دیگر از کتاب ها چاپ شد به این دلیل نبود که استبداد دینی آزادی های فرهنگی و یا مطبوعات عطا کرده است( بستن 16 روزنامه اصلاح طلب حکومتی با یک فرمان نشان از نوع برخورد حکومت دارد. افزون بر این مطبوعات از سر ناچاری دست به خودسانسوری زده و می زنند) بلکه به این دلیل بود که از یک سو این آثار در طی سال های 60- 57 به کرات چاپ شدند و در دسترس بسیاری از رهروان قرار گرفتند. از سوی دیگر اینترنت به وجود آمد و این کتاب ها در دسترس همه قرار گرفت. البته در دوران استبداد دینی در برخی دوره ها نشریات لیبرالی و یا دموکراتیک (مانند نشریه ایران فردا و یا  دریچه) تا حدودی آزاد بودند اما همین ها نیز- برخی زودتر و برخی دیرتر - نیز در ده ی هفتاد و به ویژه پس از دوره ی اصلاح طلبان( 1384- 1376) یکی یکی توقیف شدند. در کل در هر دوره ی استبداد سلطنتی و دینی اختناق سایه هولناک خود را بر کشور گسترده بود.
البته ممکن است کسی بگوید که با آمدن اینترنت دیگر سانسور و این گونه چیزها معنا ندارد و در حال حاضر کارگران امکان دارند از طریق اینترنت تمامی تئوری ها، مباحث سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و جدل های بین احزاب و سازمان های گوناگون را پیگیری کنند. اما جز این که اینترنت در ایران آنچنان آزاد نبوده است و بسیاری از کسانی که به شکل سودمندی و در خدمت مبارزه ی طبقاتی کارگران و زحمتکشان از آن استفاده می کردند بازداشت و زندانی و حتی کشته شدند، این هم مهم است که مطبوعات اینترنتی در حالی که امکان سودمندی است اما به هر صورت نه جای قانون آزادی مطبوعات و مطبوعات آزاد و تشکیلات صنفی و حزب سیاسی را پر می کند و نه جای اعتصاب و گردهمایی و راهپیمایی و اعتراض و مبارزه ی عملی را.  
نبود آزادی احزاب و گردهمایی ها و راهپیمایی ها
در دوران استبداد طبقه ی کارگر از حداقل حقوق صنفی و امکان تشکیل سندیکا و اتحادیه  و اعتصاب اقتصادی و همچنین حقوق سیاسی و داشتن حزب سیاسی و امکان اعتصاب سیاسی محروم بوده است. هیچ کدام از دو حکومت استبداد سلطنتی و دینی آزادی های صنفی و سیاسی طبقه ی کارگر از جمله سندیکاها و اتحادیه های کارگری از یک سو و احزاب سیاسی را از سوی دیگر به رسمیت نشناختند و بنابراین طبقه ی کارگر ایران در شرایط بی حقوقی کامل به سر برده است.
این امر در مورد دهقانان و نیز طبقات میانی و گروه های اجتماعی( زنان، دانشجویان) و اقلیت های مذهبی و نیز خلق های دربند صدق کرده است. هیچ گاه و هیچ گونه تحرک و دادخواهانه ی اقتصادی از جانب دهقانان مجاز نبوده است. هر گونه اعتصاب ساده ی دانشجویان سرکوب می شد و آنها حق هیچ تشکل صنفی و سیاسی مستقلی را نداشتند. هر گونه جنبش حق طلبانه ی کرد و ترک و عرب و بلوچ با اتهام تجزیه طلبی و وابسته بودن به شوروی( دوره ی نخست تا سال 1956 شوروی انقلابی و در دوره ی خروشچفی سوسیال امپریالیسم شوروی) روبرو شده و به شکل خونینی سرکوب می شد. زنان بر طبق احکام و قواعد مذهبی از حقوق برابر با مردان محروم بودند و حق تشکل مستقل جدا از تشکل های حکومتی و اعتراض متشکل نداشتند( در کل مبارزه ی زنان در انقلاب 57 و به خصوص در بیست سال اخیر شکفته شد). در هر دو دوره ی استبداد هیچ  گروه و سازمان و حزبی که بتواند حتی به شکل رفرمیستی خواست های صنفی و سیاسی - بورژوایی طبقه ی کارگر را تدوین و بیان کند اجازه فعالیت نداشته است( برای نمونه حزب توده و یا حزب دموکرات کردستان). حتی جبهه ی ملی که تشکیلات سرمایه داران ملی بود در دوره ی استبداد سلطنتی و دینی آزاد نبود و هیچ گونه امکان گردهمایی و راهپیمایی نداشت و اگر برنامه ای می گذاشت به آن حمله می کردند. در مورد نهضت آزادی این گونه بود که در دوره ی استبداد دینی تا حدودی آزادی داشت اما به مرور این آزادی از آنها گرفته شد. به این ترتیب در تمامی دوره های 1357- 1332 و 1403- 1360 هیچ حزب و سازمان سیاسی مخالف استبداد سلطنتی و استبداد دینی اجازه فعالیت سیاسی نداشته است.  
نبود پارلمان و انتخابات آزاد
در ایران مجلس همواره  در اختیار طبقه ی حاکم سرمایه داران کمپرادور (و در گذشته همچنین مالکین بزرگ زمین) بوده و هیچ بنی بشری که اندکی با حکومت اختلاف داشته باشداجازه ی نماینده شدن و ورود نداشته است. سال های آخر حکومت سلطنتی حتی دو حزب حکومتی ایران نوین و ایران نیز منحل و تنها حزب رستاخیز وجود داشت. در حکومت ولایت فقیه نیز کمابیش چنین بود و جز خودی ها که حتی احزاب شان بیشتر تبدیل به احزاب کاغذی شده است جریانی اجازه فعالیت قانونی نداشته و ندارد. 
 در چنین فضایی امکانی برای آگاه کردن طبقه ی کارگر، متشکل کردن این طبقه و تلاش برای کسب قدرت سیاسی نه تنها برای سازمان دادن قیام شهری مانند اکتبر، بلکه حتی از راه های قانونی و مسالمت آمیز کمی قدرت پیدا کردن( برای نمونه شیلی در دوره ای که آلنده انتخاب شد) مطلقا ممکن نبود. درست به همین دلیل فعالیت سازمان ها و گروه ها و محافل یا به بیرون کشور منتقل شده بود و در آنجا فعالیت می کردند که روشن است آنچنان کارایی توده ای نداشت و یا در داخل سازمان هایی مانند چریک های فدایی خلق و یا مجاهدین پا به عرصه ی نبرد می گذارند که طبعا نمی توانند با چنان مبارزه ای گسترش توده ای – از نظر مبارزات - بیابند. جز اینها در داخل محافل و گروه های کوچک بودند که بیشتر کارشان گسترش اعضای محفل و گروه و  دورهم جمع شدن و مطالعه و گفتگو بود و بیشترشان آنچنان فعالیت بیرونی- گاه حتی پخش اعلامیه - نداشتند. 
شاید گفته شود که در روسیه نیز استبداد تزاری  که عقب مانده ترین نوع حکومت در اروپا خوانده می شد حاکم بود. اما شرایط همین حکومت استبداد تزاری در مقایسه با کشوری زیرسلطه ی امپریالیست ها مانند ایران، زمین تا آسمان فرق داشت. توجه کنیم که در همین حکومت استبداد تزاری، بلشویک ها توانستند در انتخابات دوما رای بیاورند و یک فراکسیون بلشویکی تشکیل دهند و این چیزی است که در ایران هیچ گروهی نمی توانست حتی خواب آن را ببیند.
به این ترتیب شرایطی که بتوان از طریق راه های قانونی به آگاه کردن طبقه ی کارگر اقدام کرد کاملا بسته بود و پیشروان این طبقه نیاز داشتند که به راه های دیگری بیندیشند.
 در دوران نخستین یعنی استبداد سلطنتی دست زدن به مبارزه ی مسلحانه خواه در تقابل با اپورتونیسم راست و رویزیونیسم حزب توده و نیز با استدلال هایی مانند «رد دو مطلق» و «تئوری بقا» و غیره آغاز شد که خصلت بارز آن جدا از توده بودن آن بود. یعنی این حرکت در انطباق با حرکت های توده ای نبوده و یا نقطه ی آغاز خود را چنین جنبش هایی قرار نمی داد. روشن است که چنین اقداماتی گرچه ممکن است شور وحالی به مبارزه ی قشر تحصیل کرده بدهد اما نقشی در مبارزات توده ها ندارد.
 الگوی انقلاب اکتبر و ایران- ادامه
 با این حال باید چند نکته را که بر وحدتی میان شرایط خاص ایران و روسیه ی تزاری که آغاز گاه راه انقلاب اکتبر است گواه می دهد بررسی کرد و به ویژه با در نظر گرفتن  این که ما در مورد شرایط ایران در اوائل قرن بیست و یکم صحبت می کنیم و شرایط روسیه مربوط به دهه ی دوم قرن بیستم است.
کمیت طبقه ی کارگر - اگر نسبت طبقه ی کارگر به جمعیت ایران در سی سال اخیر با نسبت طبقه ی کارگر به جمعیت روسیه در آن زمان مقایسه کنیم متوجه می شویم که کمیت طبقه ی کارگر در ایران بسیار بیشتر از روسیه بوده است.
دهقانان- در عین حال اگر دهقانان را به این نسبت حساب کنیم جمعیت دهقانی ایران بسیار کمتر از روسیه است. 
شهر- همچنین اگر نسبت  شهرها را به نسبت وسعت کشور حساب کنیم شهرهای ایران قابل قیاس با روسیه ی آن زمان نیستند و بسیار زیادترند. به این ترتیب کمیت زیاد شهرها و کمیت طبقه ی کارگر و نیز قلت دهقانان نسبت به جمعیت کارگری و نیز جمعیت روستایی نسبت به جمعیت شهری می تواند ما را به این برساند که با بافتی شهری و کارگری روبروییم.
این تفاوت ها که نشان از پیشرفت اقتصادی دارد و طبعا می توانند در کیفیت انقلاب و پیشروی طبقه ی کارگر در انقلاب خود و برقراری جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر و رفتن به سوی سوسیالیسم تاثیر گذارند، به خودی خود اموری نیستند که  برای این که راه استراتژیک طبقه ی کارگر را برای کسب قدرت سیاسی رقم زنند کافی باشند. چرا که شرط اصلی برای آگاهی و تشکل طبقه ی کارگر و سازمان دادن قیام و انقلاب نه صرفا وجود مراکز صنعتی و نه گسترده بودن این طبقه نسبت به دهقانان و وجود شهرهای بسیار و... نیست بلکه وجود شرایطی است که بتوان این طبقه را آگاه و سازماندهی و برای قیام و انقلاب رهبری کرد. معمول چنین است که این گونه پیشرفت ها در ساخت اقتصادی- اجتماعی با پیشرفت هایی در ساخت سیاسی و فرهنگی همراه است. برای نمونه مقایسه نظام فئودالی با سرمایه داری نشانگر این امر است که سرمایه داری نه تنها از نظر اقتصادی بر فئودالیسم برتری دارد بلکه از نظر سیاسی و فرهنگی نیز بازتر و آزادتر است. اما نه تنها شرایط سرمایه داری امپریالیستی با شرایط سرمایه داری رقابت آزاد کیفیتا متفاوت است، بلکه شرایط جهانی امپریالیسم و کشورهای زیر سلطه نیز اهمیت ویژه ی خود را دارند. در دوران کنونی به ندرت کشوری زیرسلطه را می توان یافت که آزادی های سیاسی و فرهنگی در آن امکان کار قانونی برای آگاه کردن طبقه ی کارگر را بدهد. حتی کشورهایی مانند کره جنوبی و یا «دولت های تُربچه ای» در آمریکای جنوبی و مرکزی که ظاهر قرمز که نه اما صورتی دارند ولی درون شان سفید است، احزاب انقلابی آزاد نبوده و امکان تشکیل فراکسیون پارلمانی را ندارند.
 هرمز دامان
نیمه ی دوم بهمن 1403