۱۴۰۴ فروردین ۲۰, چهارشنبه

درباره ی تعرفه های ترامپ(2 - بخش پایانی)

 
 
تعرفه است یا مالیات غیرمستقیم بر کارگران و زحمتکشان مصرف کننده ی آمریکایی؟
 
بیکاری
 یکی دیگر از نتایج سیاست تعرفه ها بیکاری کارگران است. تعرفه ها موجب می شود که بخشی از شرکت های آمریکایی که کالاهایشان را در داخل عرضه می کنند، مجبور شوند میزان عرضه را کم کنند. این امر سبب خواهد شد که تعداد کارگرانی که از لحظه ی ورود کالا به کشور تا زمان فروش در کار رساندن کالا به مصرف کننده یا شرکت ها درگیرند، کاهش یابد. همچنین گران شدن بسیاری از کالاهایی که به شکل مواد اولیه و یا کالای واسطه ای و نیم ساخته هستند و در داخل در ساخت کالاهای تازه به کار می روند موجب می گردد که شرکت هایی که این کالاها را می خرند، تولید خود را کم کنند و بنابراین کارگران این شرکت ها شغل خود را از دست بدهند. درسطح کلان نیز این سیاست ها موجب کاهش شدن تولیدات بسیاری از کمپانی ها در کشورهای گوناگون، رکود اقتصادی و افزایش بیکاری در سطح آمریکا و جهان خواهد شد. 
گفته می شود که با توجه به اینکه این سیاست موجب می شود که درآینده سرمایه های زیادی در داخل به کار افتند، کار زیادی ایجاد می شود. این اگر حتی همه چیز بر وفق مراد باشد و انجام پذیرد که بعید است، زمان زیادی طول می کشد. نسبت میان این دو یعنی بیکاری و ایجاد اشتغال نه تنها برابر نیست بلکه با توجه به آن چه گفتیم میزان بیکاری بسیار بیشتر از میزان ایجاد اشتغال خواهد بود.
نیروی کاری که این سرمایه ها در خارج از کشور به کار می گیرند با امکان به کارگیری نیروی کار در داخل که محدود است یکی از دیگر گره های کار است. باید توجه کرد که یکی از دلایل مهاجرت کارخانه ها امکان به کار گیری نیروی کار بیشتری در کشورهای زیرسلطه است. حتی اگر فرض را بر پیشرفت تکنولوژیکی و کم کردن نیروی کار از زنجیره ی تولید بگذاریم، بازهم این نسبت به ضرر بازگشت سرمایه ها به کشور است.( 400 میلیون جمعیت آمریکا را با مثلا نزدیک به سه میلیارد جمعیت چین و هند مقایسه کنیم).
آیا برگشت کارخانه ها امکان پذیر است؟
 در ادامه ی صحبت هایی که در مورد خروج کارخانه ها کردیم باید بیفزاییم که این خروج دلایل دیگری هم داشت همچون رقابت با سرمایه های دیگر کشورهای امپریالیستی که در جستجوی مواد اولیه و نیروی کار ارزان و دیگر موارد که پیش از این اشاره کردیم کشورهای خود را ترک کرده بودند و هر گونه کوتاهی در این مورد از سوی سرمایه های آمریکایی، سبب جا ماندن آنها از رقبا و باخت آنها می شد. همچنین باید به وجود کارخانه های صنعتی به عنوان منبع آلوده گی هوا و محیط زیست ... اشاره کرد که در حال حاضر مورد بحث ما نیست.
اکنون به این پرسش بپردازیم که آیا این کارخانه ها می توانند برگردند.
به نظر ما بسیار بعید و تا حد زیادی غیرممکن است. دلایل این امر این هاست:
یکم: رقابت بین سرمایه ها برای تولید کالای ارزان برای پایین آوردن سهم سرمایه ی متغیر در ترکیب آلی سرمایه. این امر از یک سو به افزایش سرمایه ی ثابت و تکامل ابزار تولید منجر می گردد و از سوی دیگر در جستجوی بهترین مکان برای رشد و سود دهی بهتر سرمایه است که عجالتا و بیشتر کشورهای زیرسلطه هستند. با توجه به تکامل رابطه ی امپریالیسم با کشورهای زیرسلطه هر گونه ترک این کشورها موجب خالی کردن جا برای رقبای امپریالیست دیگر به ویژه اروپای غربی و ژاپن و روسیه می شود. و نتیجه آن نه تنها از دست دادن نفوذ اقتصادی بلکه نفوذ سیاسی نیز خواهد بود.(این احتمال هست که کشورهایی که ترامپ به کالاهای آنها تعرفه های سنگین بسته است به جستجوی راهکارهایی برای حل مشکلاتی که تعرفه های ایجاد می کنند دست بزنند؛ جایگزینی ارزهای دیگر به جای دلار برای معاملات درون خود، تشکیل بلوک های اقتصادی مانند بریکس و...)  
دوم: در نظام اقتصادی سرمایه داری امپریالیستی کنونی، تولید تمامی اجزای بسیاری از  کالا ها در یک کشور صورت نگرفته بلکه در کشورهای جداگانه ای صورت می گیرد. هر بخش از کالا با توجه به مزیت نسبی امپریالیستی، یعنی کجا مناسب تولید کدام کالا و به صرفه بودن آن از جهات گوناگون است و همچنین تقسیم جهانی کار در کشور معینی صورت می گیرد. برای نمونه کشورهایی مانند برزیل و چین اکنون مرکز تولید بسیاری از کالاهای واسطه ای و نیمه ساخته هستند. بازگشت سرمایه های آمریکایی از کشورهایی که در آنها سرمایه گذاری کرده اند نظم تقسیم کار و زنجیره ی کنونی تولید را به هم زده و بسیاری از این امور را به هم خواهد ریخت.
سوم: این سرمایه ها اکنون کالاها را با حداقل قیمت ممکنه تولید می کنند که سود سرشاری را برای صاحب سرمایه و تمامی واسطه ها دارند. برای نمونه یک کالا که در کشور امپریالیستی تا 100 دلار به فروش می رسد گاه حتی 10 دلار هم برای انحصار تولید کننده ی آن هزینه بر نداشته است. با این حال این کالا در کشور امپریالیستی بسیار ارزان تر از کالایی مشابه است که در خود این کشور تولید می شود. بنابراین مساله ی سود بیشتر و مافوق سود یک مساله ی اساسی برای سرمایه دار است.
چهارم: اگر این کارخانه برگردد باید کالای مزبور را در شرایطی تولید کند که همه ی اجزای آن بسیار گران تر از محل کنونی کارخانه است. در این کشورها زمین و کارگر گران تر از کشورهایی است که اکنون کارخانه در آنها  دائر است. و نیز مواد اولیه و یا کالاهای نیمه ساخته و واسطه ای که برای ساخت کالا به کار می روند گران تر هستند. اگر هم برخی از این اجزا( مواد اولیه و ...) در کشور تولید نشده بلکه از کشورهای دیگر وارد شوند مبلغی برای حمل و نقل باید پرداخت گردد که قیمت نهایی کالا را گران می کند. اینها موجب می شود که کالا بسیار گران تر از مشابه کنونی آن به دست مصرف کننده برسد. و بالاخره کالا هنگامی که صادر می شود تا به بازارهای خارجی پر جمعیت ( که اکنون کارخانه ها در آنجا هستند) برسد بسیار گران تر از کالای مشابهی می گردد که سرمایه گذار کشور امپریالیستی در آن کشور و یا در دیگر کشورهای زیرسلطه تولید کرده و در آن کشور به فروش می رساند. این ها از یک سو به معنای بالا رفتن قیمت وسائل معیشت کارگر و بنابراین بالا رفتن سهم سرمایه ی متغیر نسبت به وضع جاری آن است و از سوی دیگر پایین آمدن میزان فروش و همچنین قدرت رقابت چنین کالایی با کالاهای مشابهی که به شکل پیشین تولید می شد در کشورهایی که کالا به آنها صادر می شود.
توجه کنیم که بالا رفتن مخارج کالا برای برگشت( کارهای اداری و حمل ونقل) به کشور امپریالیستی که سطح دستمزد بالاتر از کشور زیرسلطه است برای مصرف کننده ی آمریکایی آنچنان مبلغ زیادی نیست، اما صدور کالای تولید شده در آمریکا به مثلا چین و هندوستان و ویتنام و مالزی و اندونزی برای کارگران و زحمتکشان این کشورها که عمده ی مصرف کننده گان را تشکیل می دهند بسیار زیاد می گردد و دیگر از دسترس دور می شود( در حال حاضر قیمت کالاهای تماما تولید شده در آمریکا در کشوری مثل ایران، بسیار گران تر از مشایه همان کالاهای تولید شده ی آمریکا در کشورهای دیگر در ایران است). روشن است که کمپانی های مشهور یک کشور که در کشورهای دیگر تولید می کنند، محصولات خود را در کشورهای دیگر نیز می فروشند و قیمت این محصولات با توجه به این که در شرایط ارزان تری تولید شده اند، ارزان تر عرضه می شوند.
پنجم: در کشورهای امپریالیستی که سطح درآمد بالاتر از کشورهای زیرسلطه است، مردم کالاهای با کیفیت بهتر را بیشتر مصرف می کنند. اکنون بیشتر این گونه کالاها به وسیله ی شرکت های امپریالیستی برخی در داخل و برخی در خارج از کشور ساخته می شوند. تعرفه ی ترامپ به صادرات کشورهایی مانند چین و هندوستان و ویتنام به آمریکا ... بیشتر به کالاهایی ضربه می زند که این کالاها ساخت شرکت های آمریکایی یا اروپایی یا ژاپنی باشند. اما کالاهای ساخت شرکت های خودی این کشورها نیز ضربه خواهند خورد هر چند کالاهای مصرفی آنها خریداران زیادی در خود کشورهای امپریالیستی نداشته باشند. یعنی جز معدودی از آنها( مثلا برخی برندهای چینی) برندهای مشهوری نیستند. از سوی دیگر تا جایی که مصرف کننده کارگر و زحمتکش کشورهای امپریالیستی باشد که وضع مالی اش اجازه نمی دهد کالای کشور خود را مصرف کند و در نتیجه به سوی این گونه کالاهای ارزان تر کشیده شود( برای نمونه ماشین های برقی چین) مجبور است حتی این  گونه کالاها را نیز به قیمتی بسیار گران تر از سابق تهیه کند. امری که قطعا موجب نارضایتی و خروش وی خواهد شد.
ششم: بر مبنای آنچه گفتیم اگر سرمایه دار آمریکایی بخواهد سودی همپایه ی همان سود پیشین را ببرد، آن گاه کالای آمریکایی که در آمریکا تولید می شود به مبالغی سرسام آور خواهد رسید. به این ترتیب یا بهای کالا بالا می رود که در این صورت دو وضعیت پدید می آید: یا  کالا به فروش نمی رسد و به این ترتیب عرضه ی کالا بیشتر از تقاضای آن می گردد که به معنای اضافه تولید و رکود کار و کاسبی سرمایه دار و ورشکستگی سرمایه دار و شرکت ها می گردد، و یا به ناچار دستمزدها افزایش می یابد( به علت بالا رفتن قیمت وسائل معیشت) که در این صورت نتیجه ای عاید می شود که سرمایه داران از آن دوری جسته اند.
و یا اینکه مبلغ سود( که مافوق سود امپریالیستی یک وجه مهم آن است) پایین می آید و قیمت کالا به حدی می رسد( در نتیجه پایین رفتن تقاضا) که مصرف کننده توانایی خرید آن را دارد.
دوشیدن طبقه ی کارگر و زحمتکشان به نفع دولت و بهبود موقعیت اقتصادی- سیاسی امپریالیسم آمریکا در مقابل رقبا
این عوامل موجب می گردد که سیاست ترامپ تا حدود زیادی توخالی به نظر رسد و نتایجی که برای آن تصور می شود یعنی به راه انداختن اقتصاد آمریکا ناممکن گردد. تنها ترامپ می تواند چند سالی شیر کارگران را بدوشد و سوار بر آنها کسری بودجه ی خود را جبران کرده و ثروت طبقه ی حاکم آمریکا یعنی سرمایه داران کلان را افزایش دهد و مخارجی برای ماجراجوایی های اقتصادی - سیاسی امپریالیسم آمریکا در مناطق گوناگون جهان ردیف کند و نیز برخی تضادهای امپریالیسم آمریکا با دیگر امپریالیست ها را به نفع آمریکا حل و فصل کند و موقعیت اقتصادی و سیاسی این امپریالیسم را در مقابل رقبا بهبود بخشد.
سقوط سهام
 یکی از نخستین نتایج سیاست ترامپ سقوط ارزش سهام بسیاری از کمپانی هایی است که کالاهایشان مشمول تعرفه ها گردیده است. این امر بسیار طبیعی است. زیرا برآوردهای نخستین نیز حکایت از آن دارد که مصرف کننده ای که تازه به ترامپ رای داده که وضع وی را بهبود بخشد نمی تواند قیمت های جدید را هضم کند و در نتیجه تقاضا پایین خواهد آمد و این امر یعنی ماندن تولیدات شرکت ها روی دست شان و بنابراین پایین آمدن سوددهی و ارزش سهام شان. اگر این وضع تداوم یابد محدود شدن تولید و رکود و بیکاری کارگران از نخستین نتایج عملی آن خواهد بود.
واکنش کشورهای دیگر به سیاست تعرفه های ترامپ
واکنش بخشی از کشورهایی که صادرات شان به آمریکا مشمول تعرفه ها شده اند به سیاست های ترامپ تلافی جویانه بوده است. برای نمونه چین 84 درصد به صادرات آمریکا به چین تعرفه بسته است.
نخستین واکنش طبقه ی کارگر وتوده های زحمتکش آمریکا نسبت به سیاست های ترامپ
سیاست های ترامپ موجی ازنارضایتی را در میان مردم آمریکا و کشورهای دیگر دامن زده است. در روز شنبه 5 آوریل 1200 گردهمایی و راهپیمایی در واشنگتن و دیگر شهرهای آمریکا  و برخی کشورهای دیگر همچون آلمان و فرانسه و انگلستان بر گزار شد. توده های آمریکایی به سیاست های دولت ترامپ و همپای میلیاردرش ایلان ماسک در زمینه های بیمه های اجتماعی( حقوق بازنشسته ها و معلولیت)، اخراح های گسترده در دولت که یک قلم آن 200 هزار نفر می شود، تعرفه ها، اخراج مهاجران، آموزش، حقوق زنان، نژادپرستی و حقوق تراجنسیتی ها اعتراض دارند. در برخی از این راهپیمایی ها معترضین پلاکاردهایی را حمل می کردند که شعارهایی علیه ترامپ و ایلان ماسک بر آنها نوشته شده بود. مانند «در آمریکا پادشاه نداریم!» و «ایلان ماسک را تبعید کنید.
***
روشن نیست که آیا میزان تعرفه ها به همین شکل کنونی خود باقی می مانند و یا اینکه کم و زیاد می شوند. ترامپ دیروز اعلام کرد که تعرفه ی بسیاری از کشورها را به مدت سه ماه به حالت تعلیق در می آورد. وی دلیل این امر را تقاضای بسیاری از کشورهایی که مشمول تعرفه ها شده اند برای گفتگو عنوان کرد.
 هرمز دامان
21 فروردین 1404

۱۴۰۴ فروردین ۱۹, سه‌شنبه

درباره ی تعرفه های ترامپ(1)

 
 
تعرفه است یا مالیات غیرمستقیم بر کارگران و زحمتکشان مصرف کننده ی آمریکایی؟
 
اعلام پذیرش سقوط آمریکا و بازسازی آن
 ترامپ از سیاست «آمریکا اول» صحبت می کند و از بازگشت آمریکا به قدرت پیشین اش حرف می زند. معنای این سخنان این است که آمریکا موقعیت پیشین اقتصادی- سیاسی خود را در جهان از دست داده است و در سرازیری افول افتاده است. این همانند وضع انگلستان پس از جنگ جهانی دوم است. طبقه ی حاکم آمریکا به رهبری ترامپ مایل نیست به وضعی دچار شود که امپریالیسم انگلستان دچار شد. سیاست های ترامپ ظاهرا برای بازسازی آمریکا و برگرداندن آن به قدرت پیشین اش طرح شده اند 
این سیاست ها را می توان به چهار دسته تقسیم کرد:
سیاست هایی که تنها حرف است و عملا اجرا نمی شود. مثلا پیوستن کانادا به آمریکا که بیشتر به شوخی می ماند. سیاست های این چنینی نوعی بامبول بازی است و گویی از سوی یک شومن و یا بازیگر نمایش طرح شده است که سر وصدا راه بیندازد.
سیاست هایی که اجرایشان نیمه - نیمه است. تیله ای است انداخته شده؛ یا می گیرد و یا نمی گیرد. قطعی نیست که اجرا شوند و یا اجرا نشوند. اگر اجرا شد که فبها. اگر هم اجرا نشد و یا کامل اجرا نشد ترامپ و آمریکا چیزی را از دست نداده اند. برای نمونه ساختن دیوار بین آمریکا و مکزیک که همان دور اول هم نیمه کاره رها شد؛ و یا خرید غزه و تبدیل آن به یک منطقه ی گردشگری( اگر واقعا چنین شود که در حال حاضر روشن نیست این احتمال است که پس از خرید به اسرائیل فروخته و یا واگذار شود) و یا پیوستن مناطقی مانند گرینلند و پاناما به آمریکا و یا  تعرفه به کانادا و مکزیک که قرار بود بسته شود اما طبق آخرین اخبار این دو کشور از تعرفه ها معاف شدند.
و سیاست هایی که امکان اجرایشان بیش از اجرا نشدن شان است. مثلا این خواست از کشورهای اروپایی عضو ناتو که بودجه ی بیشتری به امور نظامی تخصیص دهند.
و بالاخره سیاست هایی که باید اجرا شوند. مانند بسیاری از سیاست های داخلی ای که هزینه های دولت را کاهش می دهند و یا میزان خدمات دولتی را پایین می آورند، تعرفه به کالاهای وارداتی برخی از کشورها، صلح بین اوکراین و روسیه و یا اسرائیل و حماس و نیز جمع کردن بساط هسته ای جمهوری اسلامی و ...
در این جا ما به سیاست تعرفه ها می پردازیم:
سیاست تعرفه
سیاست تعرفه های ترامپ بر این مبنا است که کشورهای دیگر به ورود کالاهای آمریکایی تعرفه های سنگین می بندند در حالی که در کشور آمریکا آنها راحت و با تعرفه های کمی  کالاهای خود را وارد کرده و به فروش می رسانند و این به ضرر اقتصاد آمریکاست.
همچنین نظر ترامپ این است که تراز تجاری آمریکا با بسیاری از کشورها منفی است و آنها بیش از آن که از آمریکا کالا وارد کنند به آن صادر می کنند. سیاست تعرفه ها بر مبنای محاسباتی تنظیم شده که موجب تراز شدن این مبادلات بازرگانی گردد.
کسری تراز تجاری را بین کشور آمریکا و کشور مزبور محاسبه می کنند، سپس کسری تجاری آمریکا  با آن کشور را بر کل ارزش واردات کشور مزبور تقسیم و نتیجه را به عدد ۲ تقسیم می‌کنندو به این سان درصد تعرفه ی بر واردات آن کشور را به دست می آورند. در مورد نمونه ی تعرفه بر واردات از چین که عموما رایج است به این شکل است که کل کالاهایی که آمریکا از چین می خرد440 میلیارد دلار است. کسری تجاری آمریکا 295 میلیارد دلار است. عدد 295 میلیارد بر 440 میلیارد تقسیم می شود و رقم 67 درصد به دست می آید. این یک بر دو تقسیم می شود و عدد ساده شده 34 درصد می گردد. این تعرفه ای است که آمریکا به واردات از چین می بندد.( البته 20 درصد هم پیش از این بوده و در نتیجه تعرفه به کالاهای چینی 54 درصد می گردد. سپس در نتیجه ی اقدام تلافی جویانه چین که تعرفه ی کالاهای آمریکایی را به 84 درصد رساند، ترامپ 50 درصد تعرفه به کالاهای چینی را بالا برد و به عدد 104 و سپس به عدد 125 رساند.)
مساله ی کارخانه ها در دیگر کشورهای خارجی
 ترامپ بر آن است که بسیاری از کارخانه های آمریکایی در کشورهای دیگر دایر شده اند و این اقتصاد آنها را قوی و اقتصاد آمریکا را ضعیف کرده است. اگر تعرفه ها زیاد باشد آن گاه آنها مجبورند از جیب شان مبلغی پول به ما بدهند. این امر موجب می شود که دولت بتواند از محل تعرفه ها به درآمد خویش بیفزاید و به نوعی مانع خروج ارزش ها از کشور شود.
در عین حال سیاست های مالیاتی حمایتی به شرکت هایی که در آمریکا سرمایه گذاری کرده اند تعلق می گیرد. این موجب می شود که گرایش به سرمایه گذاری و تولید در آمریکا بیشتر شود.
در نتیجه ی این سیاست ها کالاهای خارجی گرانتر می شود و مردم مقدار کمتری از آنها را می خرند و رو به سوی تولیداتی که در داخل تولید می شوند می آورند و بنابراین این بخش تقویت و سود آورتر گشته و سرمایه ها میل به سرمایه گذاری داخل آمریکا پیدا می کنند. یکی از نتایج این سیاست این است که شرکت هایی که در خارج کشور سرمایه گذاری کرده اند سود کمتری برده و بنابراین چنین شرکت هایی که کارخانه های خود را در کشورهای دیگر بنا کرده اند مجبور می  شوند که آن کارخانه ها و سرمایه ها را به آمریکا باز گردانند و اقتصاد صنعتی آمریکا را تقویت کنند.
تعرفه ها به دولت ترامپ کمک می کند
در این که این تعرفه ها به دولت آمریکا کمک می کند و کسری هنگفت بودجه ی آن را جبران می کند می توان با ترامپ هم عقیده بود. جاری کردن تعرفه ها موجب می گردد که در عرض یک سال مبلغ هنگفتی به درآمد دولت آمریکا افزوده گردد. این امر به همراه محدود کردن دولت که به وسیله ی باند ایلان ماسک صورت می گیرد و موجب بیکاری هزاران نفر شده است می تواند سبیل مولتی میلیاردهای حاکم بر آمریکا را چرب تر کند و حکمرانی اقلیتی ناچیز از سرمایه داران را بر کل سرمایه داران آمریکا تامین کند.
تعرفه ها از جیب کارگران و زحمتکشان آمریکایی پرداخت خواهد شد -  پایین آمدن قیمت نیروی کار
در این که برای  تعرفه ها کشورهای خارجی باید مبالغی بدهند تردیدی نیست اما آنها برای پرداخت این مبالغ، از سود خود نزده بلکه این مبالغ را به روی کالاهای صادراتی خود کشیده و در نتیجه این کالاها در بازار داخلی آمریکا گران تر عرضه خواهد شد. برای نمونه در نتیجه ی سیاست های تعرفه های ترامپ در سال 2018 قیمت ماشین لباسشویی 12 درصد افزایش داشت. (8 فوریه 2025، بی بی سی) روشن است که این 12 درصد از جیب کارگران و کارمندان وکلا توده ی زحمتکش پرداخت شود که بیشتر جمعیت مصرف کننده در آمریکا هستند.
این امر موجب خواهد شد که بخش مهمی از مصرف کننده گان آمریکایی که کارگران و زحمتکشان آمریکایی و لایه های پایینی خرده بورژوازی هستند یا میزان مصرف خود را از این کالاها پایین بیاورند و یا به کلی از مصرف آنها دست بکشند و کالای دیگری را جایگزین کنند. این امر در مورد تمامی کالاهایی که امکان داشته باشد صورت می گیرد( الان در ایران می بینیم که توده ها فقر شدیدتری را تحمل می کنند و از اساسی ترین کالاهای مورد نیاز خود نیز مجبورند دست بکشند). در مورد برخی کالاها نیز موجب می گردد که تعویض سالیانه ی یا چند سال یک بار آنها به تعویق افتد. مثلا در مواردی مانند ماشین ها، لوازم الکتریکی خانگی و مبلمان منزل و غیره...     
اما همین مصارف نیز موجب می گردد که مصرف کننده ی آمریکایی مبلغی را که دولت ترامپ به نام تعرفه بستن به روی کالاها از شرکت های خارجی گرفته است، از جیب خود پرداخت کند. به عبارت دیگر تعرفه اسما به کالای خارجی بسته می شود اما عملا پول آن را باید مصرف کننده ی آمریکایی پرداخت کند. این به معنای آن است که مالیات اضافی غیرمستقیم از کارگران و زحمتکشان آمریکایی گرفته شود. معنای ماهوی این مالیات غیرمستقیم این است که قیمت میانگین نیروی کار( که مساوی با میانگین وسایل معیشت برای نگه داری و بازتولید نیروی کار درهر جامعه ی مشخص است) یعنی دستمزد واقعی کارگر پایین بیاید و بنابراین او نتواند آنچه را که پیش از این می توانست با آن دستمزد خرید کند اکنون نیز خرید کند. به طور کلی در کشورهای سرمایه داری دستمزد واقعی ، یعنی قیمت وسائل معیشت مورد نیاز در نتیجه ی عوامل گوناگون اقتصادی گرایش رو به پایین دارد، اما این جا به طور مشخص و در نتیجه ی این سیاست ها پایین می آید.
افزایش قیمت کالاهای داخلی
از سوی دیگر در واکنش به افزایش قیمت کالاهای خارجی( ساخت سرمایه ی غیر آمریکایی و یا سرمایه های مهاجرت کرده آمریکایی) قیمت کالاهای مشابه داخلی و دیگر کالاها نیز افزایش خواهند یافت.
این افزایش حداقل دو دلیل خواهد داشت: از یک سو این کالاها در صورت ارزان بودن نسبت به کالای مشابه خارجی( یا آمریکایی تولید شده در کشور دیگر) بیشتر مصرف شده و در نتیجه تقاضای این کالاها بر عرضه ی آنها سبقت می گیرد و این موجب می شود که قیمت کالای داخلی حداقل تا زمانی که عرضه ی داخلی بیش از تقاضا شود بالا رود؛
و از سوی دیگر با توجه به این که بخشی از کالاهای وارداتی که مشمول تعرفه می شوند، مواد اولیه  و یا کالاهای نیمه ساخته و واسطه ای هستند که در داخل یا برای ساخت کالاها به کار می روند و یا مراحل نهایی را طی کرده و به فروش می رسند، افزایش قیمت این کالاها به روی قیمت کالاهای داخلی تاثیر گذاشته و قیمت آن ها را افرایش خواهد شد.
غیر رقابتی شدن کالاها و پایین آمدن کیفیت کالاهای داخلی و نیز کم شدن نوآوری
امر دیگری که به وجود می آید غیررقابتی شدن کالاهای تولید داخل است. این امر حداقل دو نتیجه خواهد داشت. یکم این که کیفیت کالاهای داخلی که اینک رقیب ندارند و یا رقبایشان باید کالاهای خود را بیش از قیمت کالاهای آنها بفروشند و در نتیجه بازار فروش خود را از دست خواهند داد، پایین خواهد آمد. نتیجه ی دوم این که نوآوری در تولید کالاها کمتر از پیش خواهد شد. یعنی زمانی که در رقابت با دیگران، تولید کننده گان مجبور بودند مداوما نوآوری کنند تا بتوانند کالاهای خود را در رقابت با دیگر کالاها بفروشند.
افزایش قیمت کالاهای کشورهایی که تعرفه به آنها تعلق نخواهد گرفت و یا کمتر تعلق خواهد گرفت
همین افزایش شامل کالاهای کشورهایی خواهد شد که تعرفه به کالاهای آنها تعلق نگرفته باشد یا کمتر از کشوری دیگر به آن تعلق گرفته باشد. مثلا در صورتی به کالاهای صادراتی چین به آمریکا تعرفه ای بیشتر از کالاهای صادراتی نیوزیلند و اندونزی و یا ویتنام به آمریکا بسته شود، بازتاب افزایش قیمت کالاهای چین در آمریکا، به روی کالاهای کره جنوبی و مالزی صورت گرفته و آنها نیز گران خواهند شد. زیرا که از یک سو بالا رفتن قیمت کالاهای دیگر، تقاضا برای کالاهای ارزان تر را افزایش خواهد داد و در نتیجه تقاضای این کالاها بر عرضه ی آنها سبقت خواهد گرفت؛ امری که بالا رفتن قیمت این کالاها را ایجاد خواهد کرد. از سوی دیگر چنان که گفتیم تعرفه ها تنها قیمت کالاهای وارداتی را افزایش نخواهد داد بلکه قیمت کالاهای تولید داخل را افزایش داده و موجب گرانی کالاهای آمریکایی نیز خواهد شد و از آن جا که کشورهای دیگر نیز در رابطه ی اقتصادی با این دو کشور( در مثال ما آمریکا و چین) هستند این بالارفتن قیمت ها به روی مواد اولیه و کالاهای نیمه ساخته و واسطه ای که آنها نیاز دارند تاثیر گذاشته و قیمت کالای تمام شده را برای آنها بالا خواهد برد.   
دولت های دیگر به روی کالاهای آمریکایی تعرفه می بندند
صورت مقابل قضیه تعرفه ها به این گونه خواهد بود که دولت های دیگر نیز در اقداماتی همانند به روی کالاهای آمریکایی وارد شده به کشورهاشان تعرفه های بیشتری ببندند. امری که موجب گران شدن کالاهای آمریکایی در کشورهای دیگر خواهد شد. نتیجه ی آن این خواهد بود که این کالاها قدرت رقابتی خود را با دیگر کالاهای کشور مزبور و همچنین کالاهای دیگر کشورهایی که به آن کشور کالا صادر می کنند از دست بدهند و در نتیجه با تقاضای کمتری در کشورهای مزبور مواجه گردند. این نیز، آن هم در حالی که هدف رشد اقتصاد ملی آمریکا است به نوبه ی خود به صادرات آمریکا و اقتصاد آن ضربه خواهد زد و رکود را بیشتر خواهد کرد.
تعرفه چه موقع برای اقتصاد سودمند است
تعرفه به کالاهای خارجی دلایل گوناگون اقتصادی و سیاسی دارد. یکی از مهم ترین آنها این است که به آن کالاهای وارداتی بسته شود که مشابه آنها در کشور تولید می شود و بنابراین در دفاع و پشتیبانی از کالاهای داخلی یک کشور در مقابل کالاهای خارجی که وارد می شوند باشد. یعنی با بالا بردن قیمت کالاهای خارجی، مصرف کننده به مصرف کالای داخلی که ارزان تر است سوق داده می شود و با مصرف این کالا تولید داخلی رونق می گیرد و اقتصاد کشور قوی می شود. در کشورهایی که نیاز به رشد صنعت داخلی دارند اگر این تعرفه ها بسته نشود( که در کشورهای زیرسلطه ی به ظاهر مستقل که امپریالیست ها فرمانروای اصلی هستند، به دلیل سیاست امپریالیست ها برای شکست دادن سرمایه داران ملی، درصد و یا مبالغی آنچنانی بسته نمی شود) آن گاه کالای خارجی با کیفیت بهتر و قیمت ارزان تر در بازار داخلی عرضه می شود و در نتیجه مصرف کننده کالای خارجی را که قیمت ارزان تر و یا همانند با کالای داخلی دارد و در عین حال به سبب پا نگرفتن تولید داخلی و یا ارتقاء نیافتن آن، کیفیت آن بهتر است، می خرد. این سبب می شود که صنعت داخلی از رقابت با صنایع کشورهای دیگر باز بماند و در نتیجه کشور همچنان زیرسلطه ی صنایع خارجی( و در سطح سیاسی زیرسلطه ی امپریالیست ها و یا کشورهای از نظر اقتصادی قوی تر) باقی بماند.( در ایران در دوران مشروطیت که صنایع ملی داخلی که نیازمند رشد بودند این تعرفه ها می توانست به سود این کالاها باشد که سیاست امپریالیست های انگلیس و روسیه برعکس نابودی این صنایع نوپای ملی ایران بود.)
بخشی از تعرفه ی ترامپ به سرمایه های آمریکایی است
اما تعرفه در آمریکا تعرفه به کالاهای تماما ساخت کشورهای خارجی نیست، بلکه به کالاهایی است که شرکت های آمریکایی در کشورهای زیرسلطه و یا کشورهای امپریالیستی  اروپا ( شرکت های چند ملیتی) تولید می کنند( سرمایه و تکنولوژی از آمریکا، کار و مواد اولیه و تاسیسات زیربنایی مثل جاده و بندر و آب و برق و گاز و... از کشور مزبور). امری که برآمد آن ضرر به فعالیت سرمایه های آمریکایی است که در کشورهای دیگر سرمایه گذاری کرده اند. نتیجه ی این سیاست در سطح معینی به اصطلاح مجبور کردن این کارخانه به برگشت دادن کارخانه ها و سرمایه هایشان به کشور و انجام تولید در کشور مادر است.
صدور سرمایه
گفته می شود یکی از اهداف ترامپ بازگرداندن سرمایه ها و کارخانه ها به کشور است اما این امری است که تا حد زیادی مشکل است انجام پذیرد. چرا؟
سرمایه های آمریکایی برای این آمریکا را ترک کرده و به کشورهای دیگر( آسیا، آمریکای جنوبی و مرکزی و افریقا) مهاجرت کردند که اولا بازار داخلی از سرمایه اشباع شده بود و سرمایه روی دست شان مانده بود و دوما صدور این سرمایه ها به این کشورها از نظر سود دهی به صرفه بود. زیرا در این کشورها زمین ارزان، کارگر ارزان و مواد خام در دسترس تر و حمل و نقل کم هزینه تر بود و در عین حال بازار مصرف داخلی گسترده ای در انتظار کالای تولید شده بود و بازارهای دیگری نیز در نزدیکی کشور مزبور قرار داشت. در اینجا عجالتا در مورد مسائل اقتصادی صحبت می کنیم اما روشن است که مسائل سیاسی نیز در این صدور سرمایه ها بی تاثیر نبوده است؛ برای نمونه صدور سرمایه ی آمریکایی به کره جنوبی پس از جنگ کره.
مساله ی کارخانه ها
فرستادن کارخانه ها نیز به همین منوال و در تداوم صدور سرمایه ها شکل گرفت. علت آن این بود که تولید کالای مورد نیاز در داخل در اوضاعی که شرح آن گذشت موجب می شد که کالای تولید شده حتی با افزوده شدن مبالغی که باید خرج حمل و نقل کالا به داخل می شد بسیار ارزان تر از تولید همان کالا در کشور مادر گردد و بنابراین قیمت کالای تمام شده به قیمت پایین تری نسبت به همان کالا که در داخل تولید می شدعرضه گردد.
بخشی از کالاها وسائل معیشت ( موادغدایی، پوشاک، مسکن، بهداشت و درمان و آموزش و تفریجات لازم و...)هستند. پایین آمدن قیمت آنها به منزله ی پایین آمدن کار اجتماعا لازم برای  تولید نیروی کار(بازتولید کاراجتماعا لازم برای تولید نیروی کار در وسائل معیشت مورد نیاز برای بازتولید آن بازتاب می یابد و این یک در دستمزد یعنی شکل پولی بازتولید نیروی کار متجلی می شود) در آن کشور است. این امر با گرایش سرمایه به پایین آوردن مبلغ سرمایه ی متغیر یعنی مزد کارگر و افزودن به سود سرمایه قابل توضیح است. اگر چنین حرکتی صورت نمی گرفت سرمایه داران آمریکایی مجبور بودند اکنون به جای مثلا 20 دلار حداقل دستمزد برای یک ساعت کار 40 دلار( ارقام فرضی است) به یک کارگر پرداخت کنند زیرا با توجه به قیمت کالاهای مورد نیاز کارگر که در داخل تولید می شد، میزان متوسط نیازهای کارگر  برای یک ساعت حداقل 40 دلار را مقرر می کرد.
به این ترتیب مهاجرت کارخانه ها از نقطه نظر بحث ما نتایج دوگانه ای را رقم زده است. سود سرمایه داران مالک این کارخانه ها در کشورهای زیرسلطه بسیار بیشتر از سودشان در داخل کشور شده است. روشن است که بخشی از این ارزش اضافی به کشور مبدا بر می گردد.
مساله ی سرمایه ی متغیر و دستمزد کارگر
از سوی دیگر صدور کارخانه ها موجب گردید که بخش مهمی از کالاهای مصرفی در داخل کشوری مانند آمریکا در خود آمریکا تولید نشود بلکه در کشورهای جهان زیرسلطه تولید گردد.
این سبب می شد که میزان تقاضا برای نیروی کار در داخل آمریکا پایین بیاید و بیکاری افزایش یافته و در نتیجه عرضه ی نیروی کار بیش از تقاضا برای آن گردد. این ها موجب کاهش ارزش نیروی کار داخلی گشته و بنابراین سود سرمایه دارانی را که سرمایه های خود را در داخل به کار می اندازند بیشتر کرد. نتیجه ی این امر گرایش دستمزد کارگران آمریکایی به سوی مقداری کمتر از میزان متوسط دستمزد مورد نیاز برای بازتولید نیروی کار بوده که معنایی جز فقیرشدن مطلق کارگران نداشته است.
مساله ی مهاجران
اگر مساله ی پذیرش مهاجران را نیز در نظر گیریم که در دو دهه ی اخیر افزایش چشمگیری داشته اند و با دستمزدهای پایین تر رقیب کارگران بومی می گردند و در عین حال اضافه جمعیت نسبی( ارتش ذخیره ی صنعتی) را در کشورهایی مانند آمریکا افزایش دادند، این پایین نگه داشتن دستمزد در کشورهای امپریالیستی بیشتر بارز می گردد.
 هرمز دامان
سه شنبه 19 فروردین 1404


۱۴۰۴ فروردین ۱۸, دوشنبه

مذاکره ی مستقیم خامنه ای با ترامپ؟



در بخش دوم مقاله ی درباره برخی چرخش های خامنه ای و دلایل آن ها نوشتیم که:
«به هر حال اکنون روشن نیست که با توجه به چرخش های مداوم خامنه ای طی این یک سال اخیر و نوسان و بی ثباتی ای در سیاست های وی که اینک به نظر می رسد مزمن و پایدار شده است نهایت این وضع چه خواهد شد. اگر هدف صرفا حملاتی به تاسیسات هسته ای و موشکی و نظامی و یا ترور برخی سران سپاه باشد ممکن است خامنه ای تا جایی که فکر کند حکومت اش در خطر نیست از سیاست مذاکره نکردن خود دست برندارد. اما آنچه که می توان از آن مطمئن بود این است که در صورتی که گام هایی از جانب ترامپ به سوی سرنگونی حکومت برداشته شود موجود حقیر و بزدلی مانند خامنه ای با چرخشی دیگر زهر مذاکره را خواهد خورد و به خورد سران سپاه و پایه هایش نیز خواهد داد. در کل تغییر و چرخشی در سیاست های خامنه ای به سوی مذاکره ی مستقیم بیشتر احتمال دارد تا چرخشی در سیاست های ترامپ و دولت صهیونیستی اسرائیل به سازشی با خامنه ای.»(چهارم فرودین ماه 1404)
تحولات جدال میان آمریکا با جمهوری اسلامی درهفته های اخی دو سویه ی مهم داشته است:
سویه ی نخست انتقال 6 فروندهواپیماهای  B2 Sprit و B52 به پایگاه نظامی آمریکا در دیگو گارسیا و رجزخوانی های بی پایان ترامپ در مورد دو راهی جمهوری اسلامی یعنی نشستن پشت میز مذاکره و یا بمباران سایت های اتمی و نظامی است. انتقال این هواپیماها مخارج سنگینی داشته که دولت ترامپ برای نشان دادن جدیت خود در مورد حل مساله ی اتمی شدن ایران حاضر به پرداخت آنها بوده است. در صورتی که جمهوری اسلامی مذاکره نکند امکان حمله و بمباران سایت های اتمی و نظامی بسیار بالاست.
سویه ی دوم شدت گرفتن تضادها درون جناح ها و باندهای حاکم در جمهوری اسلامی بر سر مذاکره ی مستقیم یعنی خواست ترامپ است.
در مورد تضادهای میان جناح ها به نظر می رسد توازن قوا بین دو جناح به نفع بخشی از اصول گرایان راست و تمامی اصول گرایان میانه رو و اصلاح طلبان حکومتی درحال چرخش بیشتری نسبت به باندهایی از اصول گرایان راست است که به هسته ی سخت قدرت مشهور بوده و عموما برخی از کلیدی ترین رشته های امور را در دست دارند.
یکی از محورهای تضاد میان جناح های طبقه ی حاکم گرد این مساله دور می زند که آیا تهدیدهای ترامپ توخالی است و یا واقعا در صورت نیامدن جمهوری اسلامی پای میز مذاکره آنها را عملی خواهد کرد.
دیدگاه هسته ی سخت قدرت این است که ترامپ می خواهد با مشتی تهدید آنچه را می خواهد به جمهوری اسلامی تحمیل کند.
این دارودسته از مرتجعین حاکم نمی بینند که اسرائیل با چراغ سبز ترامپ دوباره به غزه حمله کرده و کشتارها و ویرانی های تازه تری به بار آورده است.
از سوی دیگر ترامپ نماینده ی جناحی از طبقه ی حاکم آمریکاست. در تصمیم گیری در مورد چنین سیاست هایی باید کل یک جناح را دید نه یک فرد را. اکنون بسیاری از جمهوری خواهان بسیار شدیدتر از ترامپ جمهوری اسلامی را تهدید می کنند. از دیدگاه برخی از آنها« دوره ی نوازش کردن جمهوری اسلامی به پایان رسیده است». به نظر می رسد که این دیدگاه در حزب جمهوری خواه حاکم باشد که دوره ی پیشین به پایان رسیده و دوره ی تازه آغاز شده است. در این دوره باید تکلیف آمریکا با جمهوری اسلامی و تهدیدهایی که از جانب آن در منطقه وجود دارد رفع گردد.
 این را هم باید افزود که تهدیدهایی را که این دارودسته های اصول گرا نسبت به کشورهای منطقه( ترکیه، عراق، کویت، امارات، قطر و عمان) می کنند، نمی توان تهدیدهایی که جدی هستند و عملی می شوند دانست. در صورتی که مذاکره صورت نگیرد و حرکت به سوی درگیری شود هر کدام از این تهدیدات که عملی شوند، وضع خامنه ای و شرکای پاسدار و حکومت شان بیشتر به خظر خواهد افتاد و این امکان که گستره ی درگیری بسیار زیاد شود و تغییر حکومت کلید بخورد زیاد خواهد بود. بنابراین باید آنها را به همراه آماده باش نظامی و های و هوی موشک زدن به دیگو گارسیا، تنها برای راضی نگه داشتن هواداران اندک حکومت دانست تا شعارها و برنامه هایی که واقعا عملی شوند.
نظر سوی مقابل یعنی بخش هایی از اصول گرایان راست و میانه و همچنین اصلاح طلبان حکومتی این است که هر چه زمان می گذرد بوی حمله بیشتر به مشام می رسد و امکان عملی شدن آن بیشتر می شود. این جناح ها  فشار آشکار و پنهان بیشتری به خامنه ای برای پذیرش مذاکره ی مستقیم وارد می کنند.
با این حال جنگ دو جناح شدید و در جریان است. یک نمونه که می توان بر آن تامل کرد مقاله ای در کیهان به وسیله ی شریعتمداری است که در آن از شلیک گلوله به سر ترامپ صحبت شده است. واکنش به این مقاله از سوی جناح های مقابل بسیار شدید بود و آنها وی را در کنار برخی از افراد کابینه ی ترامپ و نتانیاهو قرار داده و «جنگ طلب» نامیده بودند. و این شریعتمداری یکی از مهم ترین سخن گویان این باند اصول گرایان است که نقش شعار دهنده ی این گروه و چماق خامنه ای را به عهده دارد.

***
امروز دوشنبه ترامپ اعلام کرده است که آمریکا و جمهوری اسلامی وارد مذاکره ی مستقیم شده اند. این اعلام به دنبال یک اعلام دیگر ترامپ صورت گرفته که گفته بود، نامه را رها کنید آنها (سران جمهوری اسلامی)در حال مشورت به روی پذیرش مذاکره ی مستقیم هستند.
از سوی دیگر مقاله ای در همین روز دوشنبه 18 فروردین و پیش از صحبت های ترامپ در روزنامه ی شرق چاپ شد که در آن از پذیرش مذاکره ی مستقیم به وسیله سران جمهوری اسلامی صحبت شده بود. در این مقاله به جلسه ی قالیباف و حاجی بابایی با خامنه ای اشاره شده و گفته شده بود که خامنه ای پس از این جلسه مذاکره ی مستقیم را پذیرفته است و حتی افرادی که قرار است نقش مذاکره کننده گان را به عهده داشته باشند مشخص شده اند. گفته شده است که این افراد محمد جواد ظریف، محمد فروزنده و جوادلاریجانی می باشند.( پس از چاپ این مقاله هیئت تحریریه ی شرق از چاپ آن عذرخواهی کرده  و نوشته است که به مدت دو روز منتشر نخواهد شد.)
اگر این مورد اخیر مورد تایید رسمی قرار گیرد یا نشانگر این است که بسیاری از این هارت و پورت های هفته های اخیر مانور بوده و باند خامنه ای و سران پاسدار از مدت ها پیش نظرشان پذیرش نظر ترامپ مبنی بر مذاکره ی مستقیم بوده است و تنها خواسته اند سر هواداران شان را شیره بمالند یا این که اگر واقعا چنان نبوده باشد، نشانگر چرخش تازه ای در سیاست های خامنه ای است.
 
***
چنان چه مذاکره ی مستقیم آغاز شود صحبت ها تنها در مورد مساله ی هسته ای و موشک ها و  رفع خشک و خالی تحریم ها نخواهد بود، بلکه بر سر توافق بین ترامپ و حکام جمهوری اسلامی بر سر پیوستن کامل خامنه ای و شرکای پاسدار به امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست های غربی خواهد بود.
هرمز دامان
دوشنبه 18 فروردین 1403
 

دل‌نوشته‌ی شریفه محمدی از پشت دیوارهای زندان



.April 05, 2025
با عشق به زندگی و نام و یاد همه آنان که ارزش‌های انسانی و زندگی را پاس داشتند و پاس می‌دارند.
 
لشکر سبز بهار، زیبا و باوقار سر می‌رسد و تو در اوج شکوفایی، طراوت و سرزندگی به استقبالش می‌روی و رقصان و پایکوبان با او هم آوا می شوی و دست رد بر سینه هر آنچه تیرگی، زشتی و ناپاکیست می زنی و این، همان معنای زندگی است.
نازنینانم:
از ۱۴ آذر ۱۴۰۲ که در یک روز عادی پاییزی، مثل همه روزهای دیگر، در حین بازگشت به منزل، در خیابان و در داخل یک ماشین دستگیر شدم!! تا به امروز که روزهای آغازین سال نو ( سال ۱۴۰۴ ) را سپری می کنیم، بیش از ۱۵ ماه گذشته است. همیشه تصور می‌کردم که تحمل دوری از آیدین عزیزم را ندارم. اما الان می‌بینم که مثل خیلی از مادرها، نه‌تنها طاقت دوری فرزندم را پیدا کرده ام، بلکه فراتر از آن، حتی تحمل رنج ها و سختی هایی را نیز که علاوه بر دوری او بر من تحمیل می شود دارم. رنج ها و سختی هایی که عده ای با گزارش غیرواقعی، به نا حق بر من تحمیل کرده اند و در صددند تا با همین گزارش ها و ادعا های نادرست و غیرواقعی زندگی را نیز از من بگیرند ...
گاه، وقتی به عقب برمی‌گردم و وقایعی را که بعد از ساعت ها و روزهای طولانی بازجویی بر من گذشت مرور می‌کنم، در بهت و حیرت فرو می روم که چرا و به چه علت باید عده ای که خود را کارشناس وزارت‌خانه‌ای عریض و طویل می‌دانند تا این حد سطحی و ناباورانه چنین روزگاری را بر من تحمیل کنند و با وجود ادله ای قوی و قابل تامل در راستای مخالفت با آن، همچنان ناعادلانه بر روی آن پافشاری نمایند!!!
دفعات متعدد بازجویی‌، آن هم بازجویی های بسیار طولانی، تکراری و خسته کننده در رشت، سلول کوچک و بدون پنجره و هواکشی که طول و عرض ان به زحمت به ۲ متر می رسید، روزها و شب‌هایی که هر دقیقه‌اش بدون اغراق، اندازه یک ساعت بر من می‌گذشت و شرایط سخت و طاقت فرسایی را بر من تحمیل می‌کرد همه آن چیزی بود که در آن روزها به لطف پیگیری آن کارشناسان نصیب من می شد. آن ها در صدد بودند تا کار نکرده و ارتباط نداشته را به زور این فشارها به گردنم بیندازند و مرا به اعترافی وادار کنند که به هیچ وجه به من نمی‌چسبید و کاملا با آن بیگانه بودم.
در یک کلام، در آن روزها نه‌تنها دقایق و ساعات، بلکه روزها و شب ها هم برایم معنا نداشت. تنها روز بود که از پی روزی دیگر می‌گذشت!! و من برای تک‌تک روزها و مناسبت‌ها در ذهن خودم خیال‌پردازی می‌کردم، برای بودن در کنارتان در شب یلدا و چه شب یلدایی هم بر من گذشت!!! یلدای بدون آیدین... در این بلندترین شب سال، در تنهایی و در انفرادی، با خوراکی‌های کوچکی که از داخل بند در بشقابی چیده شده و برایم فرستاده بودند و اشک‌هایی که با شیرینی کدوحلوایی گرمی که شاید در آن لحظه یک قاشق خوردن از آن برایم لذت‌بخش بود... درهم آمیخت و ... شب یلدا هم به سر آمد و صبح شد.
چه روزها و شب‌هایی که در انفرادی رشت ترانه «بهار دلنشین» را همراه با تمرین‌های موسیقی آیدین عزیزم، با صدای بلند می‌خواندم و برای خودم خیال‌پردازی می‌کردم که در کنارش ایستاده‌ام و حرکت انگشتانش را همراه با نوای موسیقی دلنشینش نظاره می‌کنم 
تصور اینکه در این روزهای پرتنش و در نبودن من!! در روز سالگرد عمه، مامان‌بزرگ فتحی تنها بماند و غصه‌دار باشد، نگرانی دیگرم بود. اما خوشبختانه آیدین و سیروس من با وجود شرایط سخت و عدم حضورم، مامان‌بزرگ را تنها نگذاشتند ... تا یادی کنند از او که نمادی از خشم و جسارت بود.
روزها از پی هم می‌گذشت و من هرلحظه با این امید که اعلام آزادی کنند و به خانه برگردم خود را سرگرم می کردم. در کمال ناباوری خودم را با سه مرد محافظ داخل ماشین در جاده‌ی بیجار یافتم!! در ظلمات شب جاده‌ی بیجار!!
چهاردهم دی‌ماه... بدون رد و بدل شدن حتی یک کلمه، مگر برای استراحت‌های بین راه که از درد کمر به خود می‌پیچیدم و یا خوردن نهار و ...
سیروس من، نمی‌دانی بر من چه گذشت تا تحویل زندان سنندج شدم؛ برای یک زن تنها هرچقدر هم قوی باشد، تاریکی، بی‌خبری از اینکه یک دقیقه و یک لحظه بعد چه بر سرش خواهد آمد!! تا آن جا که وقتی به زندان سنندج رسیدیم انگار قدم به خانه‌ای امن گذاشتم!! اما آنجا نیز زندان بود و زندان انفرادی!!
از فردای آن روز بازجویی‌ها شروع شد... به کدام اتهام، به کدام گناه ناکرده!! باز هم همان سئوال های تکراری و نادرست!! باز هم همان اتهامات بی دلیل و سطحی!! تا مرا کاملاً خورد کنند و سپس آن طور که دلشان می خواهد با من رفتار نمایند.
غافل از این که من فرزند کارگری هستم که از دوران کودکی دستان پینه‌ بسته‌ی پدرم را دیده‌ام.
پدری که با پتک، به معنای واقعی کلمه، نان را در میان سنگ‌ها می‌جست و تمام عمرش، بدون حتی یک روز بیمه تامین اجتماعی که در دوران پیری و کهولت به عنوان آب باریکه ای کمک حالش باشد، پتک زد، سنگ تراشید و به سختی کار کرد!! با این امید که فرزندانش درس بخوانند و در شرایط بهتری زندگی کنند. او ما را با سختی های زندگی آشنا کرد و از کودکی به گونه ای تربیت نمود که در برابر ناملایمات و فشارهای زندگی مقاوم باشیم و تن به هر ذلتی که ممکن است به نادرست و در پی مقاصد خاصی برما تحمیل شود ندهیم و حرف ناحق و گناه ناکرده را از هر کسی که بخواهد آن را بر ما تحمیل کند نپذیریم. پدرم همیشه برایمان از دیوار کاخ‌های شمیرانات می‌گفت که سنگ‌های آن را با دستان هنرمندش به بهترین و زیباترین شکل ممکن تراشیده و سنگ روی سنگ گذاشته تا ثروتمندان و طبقات دارا، از زندگی در آن خانه ها و کاخ ها لذت ببرند!! اما خود همواره بی‌ثمر از همه آن زیبایی و رفاه، نصیبش تنها سنگ‌ریزه‌هایی بوده است که به هنگام تراشیدن آن سنگ‌ها، گاه در چشمانش فرو می‌رفتند و شب هنگام مامان‌بزرگ سرور بر بالینش می‌نشست و با محلول شستشوی چشم یا به سبک قدیم و سنتی خودشان چای دم‌کرده‌ی تازه ... تلاش می‌کرد آن ها را از چشمش خارج کند تا نیروی کار آماده‌ای باشد برای روزی دیگر!! روز از نو، روزی از نو.
 
عمری در کار، عمری در کار، عمری در کار ،
گاهی خسته، گاهی بیمار، گاهی بیکار ...
 
 و در آخر هم در بستر بیماری اما تنومند و پرغرور از میان ما رفت.
 
آیدین عزیزم، بودن در کنار بابابزرگ و مامان‌بزرگ سرور، آن‌قدر مرا قوی و پرتوان بار آورده است که در شرایط سخت زندگی، همچون آن‌ عزیزان سرشار از حیات و زندگی باشم. آری، زندگی در من جریان دارد، حتی پشت میله‌های زندان. من تسلیم شرایط ناعادلانه و سراپا نادرستی که در صدد تحمیل آن به من هستند نخواهم شد. 
به وجودشان افتخار کن عزیزم که ان ها انسان‌هایی شریف، زحمتکش و قابل احترام بودند و هستند. من در کنارشان، انسانیت، بخشندگی و قوی بودن در زندگی را آموختم ...در روزهای سرد زمستان در زندان سنندج با دمپایی و در میان برف و سرما، تنهای تنها در مدت هواخوری، تا می‌توانستم می‌دویدم. نمی‌دانم چرا! فقط می‌دانستم که باید سالم و قوی باشم. برای دوباره بودن در کنار تو. دیوار حیاط را بالا می‌رفتم، روی انگشتان پایم می‌ایستادم تا شاید کوه‌های پوشیده از برف را ببینم. از راننده‌ای که هر روز من را با خودش برای بازجویی می‌برد و می‌آورد، پرسیده بودم و می‌دانستم که کوه‌های پوشیده از برف که از داخل حیاط زندان دیده می‌شدند، کوه‌های آبیدر بودند. دلتنگ لحظه‌لحظه و قدم‌به‌قدم لحظاتی می‌شدم که با همنوردانم در لحظه‌ی رسیدن به قله، سرود «همراه شو عزیز» را دست در دست یکدیگر می‌خواندیم.
و همچنان خیال پردازی و مثلا برنامه‌ریزی، این بار برای روز تولدت... ۲۵ بهمن ۱۴۰۲... اما بهمن‌ماه هم سپری شد و من همچنان کیلومترها از شما دور بودم و تنها موفق شدم در روز تولدت صدایت را بشنوم. زیبای مامان، تولدت مبارک... با چشم‌بندی که بالا زدم و رو به دیوار چشمانم را بستم و هر سه با هم شمع تولدت را فوت کردیم. می‌دانم چه آرزو کردی و متأسفم که نه‌تنها سال گذشته، بلکه امسال هم نتوانستم آرزویت را برآورده کنم و در کنارت باشم.
بعد از گذشت دو ماه در انفرادی زندان سنندج، چند روز مانده به انتقال به رشت، وقتی مأمور اداره‌ی اطلاعات آینه‌ای را روبه‌رویم گرفت تا خودم را ببینم، انگار غریبه‌ای را در آینه دیدم که سه ماه بود تصویری از خود ندیده بود. سریع آن را با دست کنار زدم!! مأمور خواست فقط به من نشان دهد که از کبودی چشم و صورتم چیزی بر جا نمانده است!!
راست می‌گفت، از کبودی چشم و صورتم چیزی به جا نمانده بود، اما درون سینه‌ام و در وجودم چیزی مانده که هرگز تیرگی و کبودی آن از بین نخواهد رفت!!
بعد از گذشت سه ماه انفرادی و کاهش وزن ۱۴ کیلویی و ضربه‌ای که در یکی از بازجویی‌ها به صورتم خورده بود و به گفته‌ی نگهبان، حراست و مدیریت زندان - که در بدو ورودم به زندان بعد از بازجویی مرا دیده بودند و از پذیرش من امتناع می‌کردند، چون تمام نیمه‌ی راست صورتم به گفته‌ی آنان کبود و رو به سیاهی بود!! - در آینه، غریبه‌ای را دیدم که باورش برایم سخت بود. اما امیدوارو و پرتوان، به امید دیدار شما، راهی رشت شدیم و چند روز بعد از آن، در یک روز سرد و برفی، لحظه‌ی شیرین و به‌یادماندنی دیدار تو و سیروس از پشت میله‌های کابین نصیبم شد که انگار دنیایی را به من داده اند و پس از آن انتظار بود و انتظار برای روز دادگاهی!! و بعد از آن باز هم انتظار برای رأی دادگاه که به خیال خودم تبرئه می شدم. چون جرمی مرتکب نشده‌ بودم و کار خاصی که مستوجب آن حکم بغایت ناعادلانه باشد انجام نداده بودم. پس انتظارم خیلی به دور از واقعیت و عجیب و غریب نبود. من فقط زندگی کردم و عاشق زندگی بودم و هستم. نه تنها برای خود، بلکه برای همه انسان های شریف و باارزشی که کار می کنند و زحمت می کشند تا زندگی خود را بچرخانند و رفاه و آسایش را برای همگان فراهم کنند.
و اما پایان انتظار و نتجه کار دادگاه که این گونه از آن مطلع شدم:
الو! سیروس جان، سلام. بالاخره نتیجه دادگاه چه شد. نتجه آمد یا هنوز نیامده است؟
سیروس این بار دستپاچه تر و مغموم تر از هر زمان دیگری به نظر می رسید. بغض گلویش را گرفته بود. به سختی خودش را کنترل می کرد. اما اصرار من که بعد از مدت ها انتظار امانش را در آن لحظات بریده بود اجازه اندکی صبر و تامل به او نمی داد. طفلکی دنبال کلماتی می گشت که بتواند به بهترین شکل ممکن آن نتیجه شوم و باورنکردنی را با من در میان بگذارد. و من مدام با کلماتی زهرآگین بر سر و روی او می باریدم که: سیروس، مگر قرارمان این نبود که به هم دروغ نگوییم! پس چرا مِن و مِن می کنی. هر چه هست بگو. و سیروس با غمی به اندازه یک کوه و صدایی که دیگر به سختی شنیده می شد گفت: اشد مجازات!!!!
یعنی چه!!؟ یعنی چند سال!؟ سیروس جان، چرا چیزی نمی‌گویی!؟ چرا آن را می پیچونی؟چی شده!؟ اشد مجازات یعنی چه؟ یعنی چقدر؟
شریفه جان، تو را محکوم به اعدام کرده اند. اعدام با چوبه دار.
چی؟!! مگر من چه گناهی مرتکب شده ام؟ آخه چه جرمی از من سر زده است که مستوجب چنین حکم عجیب و ناعادلانه باشم؟ یعنی بی‌عدالتی تا این حد؟ و سکوت مرگباری تمام سالن زیر هشت را فرا گرفت...
تمام انگشتان دست‌ها و پاهایم همچون مرده‌ای شروع به یخ زدن کرد. روی تخت دراز کشیدم و سکوت و همراهی زندانیان در بند را با خود احساس کردم. بی‌اختیار چند ساعت قبل از مرگ بابابزرگ از ذهنم گذشت که چطور تمام دست‌ها و پاهایش سرد شده بود و من فکر می‌کردم که سردش است و با دستانم ماساژش می‌دادم و پتو رویش می‌کشیدم.
من درست در آن لحظات خودم را در آن حالت احساس می کردم. چند ساعتی طول کشید که صدای خنده‌های شایان، کوچولوی بند، که تازه یاد گرفته بود سرپا بایستد و خوشحالی کند مرا به خود آورد. او شروع به کشیدن پتوی من از رویم می کرد و می خندید و این زندگی دوباره ای به من می داد. به خودم نهیب زدم که پا شو و بغلش کن. اون چه گناهی مرتکب شده است که تو به او این طوری کم محلی می کنی. پا شو بغلش کن، تحویلش بگیر و با او بخند. زندگی تمام نشده و ادامه داره
و صدای ماریا که می گفت: شریفه، بلند شو... شایان داره تو رو صدا می‌کنه...
به سرعت بلند شدم و شایان را روی کولم گذاشتم و مثل قبل شروع به خواندن شعر برایش کردم. همان شعرها و ترانه هایی که در تمام دوران کودکی برای تو می خواندم و با تو زمزمه می کردم: ای انسان‌ها، در زندگی باشیم با هم مهربان/ کنید با هم یگانگی در هر کیش و هر زبان و . . .
در طول مدتی که حکم به دیوان عالی کشور رفت و برگشت، چیزی که آزارم می داد بی‌اطلاعی تو و مامان‌بزرگ از این حکم ناعادلانه بود و آنچه به من امید و نیرو می‌داد، این بود که با تمام وجود ایمان داشتم که جرمی مرتکب نشده‌ام، غیر از حمایت از هم‌طبقه‌ای‌هایم و زنان و مردان زحمتکشی که پشت شان از سنگینی باری که همان طبقات دارا بر روی دوش آن ها گذاشته اند خم شده است. مثل صدها و هزاران نفر دیگر که در این راه فعالیت می کنند. آیا این حکمش باید اعدام باشد؟ مگر این که چیزهایی را به نادرست به من تحمیل کنند که زمینه را برای صدور چنین حکم عجیب و غریبی فراهم کنند. تا آن جا که به من و وجدانم برمی گردد، من به شخصه هیچ کاری، تاکید می کنم هیچ کاری که مستحق چنین حکم ناعادلانه و بغایت ظالمانه ای باشد مرتکب نشده ام که مجازاتش چنین حکمی باشد.
بگذریم، در چشم برهم زدنی پاییز از راه رسید و آذرماه شد و یک سال از بازداشت من گذشت و من همچنان بلاتکلیف مانده بودم که بالاخره چه خواهد و پایان این قصه پرغصه به کجا ختم خواهد شد؟!!
زمستان از راه رسید و بهمن‌ماه شد و من ناامید از اینکه امسال نیز در روز تولدت در کنارتان نخواهم بود. اما چه چیزی شیرین‌تر و زیباتر از اینکه برای کادوی تولدت با دستان خودم و با کاموایی انگشتی برای شما پتو ببافم.
هر حلقه‌ای که از درون حلقه‌ی دیگر عبور می‌کرد و من سرشار از امید و آرزو، تا ساعت ۳ بعد از نیمه‌شب و به عشق دیدن تو و بابا در ملاقات حضوری که آن را به پایان برسانم و آن را به همراه کیک کوچکی که با همان امکانات محدود از فروشگاه زندان برای روز تولدت درست کرده بودم با ذوق و شوق وصف ناپذیری تقدیم شما کنم.

۱۴۰۴ فروردین ۱۷, یکشنبه

برای دومین بار؛ اعاده دادرسی پخشان عزیزی در دیوان عالی کشور رد شد


17 فروردین 1404

خبرگزاری هرانا – مازیار طاطایی، وکیل دادگستری اعلام کرد که دیوان عالی کشور، دومین درخواست اعاده دادرسی پخشان عزیزی، زندانی سیاسی محکوم به اعدام را رد کرده است.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، درخواست اعاده دادرسی پخشان عزیزی، رد شد.
مازیار طاطایی، وکیل مدافع پخشان عزیزی ضمن انتشار این خبر نوشتشعبه رسیدگی کننده دیوان عالی کشور، دومین درخواست اعاده دادرسی وکلای پخشان عزیزی را بدون مطالبه‌ پرونده محاکماتی، رد و دفاعیات وکلای او را بلادلیل اعلام کرده است. چنین استدلالی از طرف شعبه رسیدگی کننده ملازمه با مطالبه پرونده محاکماتی دارد که متاسفانه انجام نشد.
در بهمن سال گذشته امیر رئیسیان، وکیل دادگستری اعلام کرد که شعبه نهم دیوان عالی کشور، در پرونده خانم عزیزی قرار رد اعاده دادرسی صادر کرده است. پیش از این، مازیار طاطائی‌، یکی دیگر از وکلای مدافع خانم عزیزی، اعلام کرده بود که در مراجعه به دیوان عالی کشور جهت پیگیری درخواست اعاده دادرسی پخشان عزیزی، شعبه رسیدگی کننده به اعاده دادرسی، با درخواست توقف اجرای حکم در اجرای تبصره ماده ۴۷۸ قانون آئین دادرسیم
اواسط دی ماه سال گذشته، امیر رئیسیان از تایید حکم اعدام موکلش در دیوان عالی کشور خبر داد و اعلام کرد که شعبه ۳۹ دیوانعالی کشور بدون توجه به ایرادات متعدد پرونده، حکم اعدام را تایید کرده است.
خانم عزیزی اواخر مهرماه سال گذشته، در پی اعتراض زندانیان بند زنان اوین پس از اطلاع از اجرای حکم اعدام رضا رسایی و درگیری گارد زندان با آنها، پرونده جدیدی علیه خانم محمدی و چند زندانی دیگر گشوده شد. او توسط دادگاه کیفری دو مجتمع قضایی قدس تهران به ریاست قاضی ابوالفضل عامری شهرابی از بابت اتهام درگیری با مامور و تمرد به شش ماه حبس محکوم شد.
وی همچنین در اواخر مرداد ماه ۱۴۰۳، با پرونده‌ای جدید در شعبه سوم بازپرسی دادسرای اوین مواجه و به «آشوب در زندان» متهم شد. این اتهام در ارتباط با برگزاری دور دوم انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ به وی انتساب داده شده است.
خانم عزیزی در تاریخ ۲ مردادماه ۱۴۰۳، توسط شعبه بیست و ششم دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ایمان افشاری از بابت اتهام بغی از طریق عضویت در جمعیت های معارض کشور به اعدام و چهار سال حبس محکوم شد.
پخشان عزیزی در تاریخ ۱۳ مردادماه ۱۴۰۲، در تهران بازداشت شد. وی پس از سه ماه و سه هفته نگهداری در سلول انفرادی بازداشتگاه وزارت اطلاعات موسوم به بند ۲۰۹ زندان اوین، نهایتا در تاریخ ۱۹ آذرماه به بند زنان  زندان اوین منتقل شد.
یک منبع مطلع نزدیک به خانواده خانم عزیزی در خصوص سوابق او به هرانا گفت: “پخشان هیچ گونه عضویتی در گروه ها و دسته ها را ندارد. او به عنوان مددکار به مدت ۱۰ سال در کمپ‌های آوارگان روژاوا فعالیت می‌کرد و حوزه کاری او ژنولوژی بوده است. گروه هایی که پخشان در کنار آنان به کار مددکاری مشغول بود در حال جنگ با داعش بودند که جمهوری اسلامی و سپاه قدس نیز خود در حال جنگ با آن بود و عملا هیچ نبرد مستقیمی بین گروه های نزدیک به پخشان با نیروهای جمهوری اسلامی وجود نداشته و این امر در پرونده او کاملا مشهود است.”

پخشان عزیزی، اهل مهاباد، پیش از این نیز سابقه بازداشت و برخوردهای قضایی را داشته است. در سال ۱۳۸۸ وی به اتهام فعالیت سیاسی بازداشت و پس از چهار ماه با تودیع وثیقه آزاد شده بود.