تبلیغ دموکراسی بورژوایی در
شکل«دموکراسی شورایی»(بخش پنجم)
در جامعه ی راه کارگری ها پس از« انقلاب اجتماعی» شان که نه از طریق انقلابی قهرآمیز و تهاجم یرای کسب قدرت سیاسی بلکه در بهترین حالت و عالی ترین شکل با تبعیت از جنبش خود به خودی طی فرایندی«خشونت پرهیز» و صرفا از طریق«نافرمانی مدنی» و «مقاومت مدنی» صورت می گیرد و گویا برای از میان بردن استثمار فرد از فرد، در زمینه های انتخاباتی«برابری» برقرار می شود و یک «سوسیالیسم دموکراتیک- شورایی و مشارکتی»(2) شکل می گیرد.
در «سوسیالیسم دموکراتیک» راه کارگری ها همه ی طبقات از انقلابی تا ارتجاعی و هوادار امپریالیست ها آزادند و می توانند حزب و مطبوعات و گردهمایی و راهپیمایی داشته باشند. شوراها محل قانون گذاری و اجرای قوانین هستند و نقش ارگان اصلی قدرت در کشور را دارند و اگر قدرت به دست طبقه ی کارگر راه کارگری ها بیفتد، این طبقه بدون جهان بینی(3)و بدون حزب به ساخت« سوسیالیسم دموکراتیک» مشغول می شود.
این هم چکیده ی معجون راه کارگری ها برای«حکومت کارگری»:
«سوسیالیسم قرن بیست و یکم باید ضمن مرزبندی قاطع با کلیه روایات غیردمکراتیک از سوسیالیسم، بازگشت به اندیشه های رهایی بخش سوسیالیسم علمی و مانیفست کمونیست ( دولت نوع کمون و حاکمیت شورایی ) را از جنبه نظری و عملی تدارک ببیند. جامعه ای که در آن آزادی هر فرد، شرط آزادی همگان باشد و محو همه اشکال تبعیض و نابرابری را هدف خود قرار دهد و حق بی چون و چرای اکثریت مردم را برای تغییر نظام و حاکمیت برسمیت شناسد.
جهان بینی بورژوایی به جای جهان بینی پرولتری
در دیدگاه راه کارگری ها از یک سو طبقات آزادند که هر اندیشه ای(جهان بینی) می خواهند داشته باشند، از سوی دیگر آن طبقه ای که رهبری شوراها را به دست می آورد نباید آن را بر آنها اعمال کند.
نخست توجه کنیم که اندیشه و برنامه ی تبدیل مالکیت خصوصی به مالکیت اجتماعی و همچنین از بین بردن استثمار و پرداخت دستمزد منطبق با ثمره ی کار ایجاد شده( در مارکسیسم پس از کم کردن هزینه های عمومی که به شکلی دیگر به کارگر و خانواده ی او می رسد)اندیشه ها ایدئولوژیک هستند. این اندیشه ها خود در چارچوب یک جهان بینی طبقاتی طرح می شوند. جهان بینی ای که به یک طبقه ی معین تعلق دارد. طبقه ای که این برنامه و سیاست منافع وی را تحقق می بخشند. بنابراین این برنامه ها ایدئولوژیک - طبقاتی هستند و بر مبنای نقد طول و دراز سرمایه داری به ویژه پس از انقلاب فرانسه( 1789) شکل گرفته اند نه اینکه یک دفعه از آسمان نازل شده باشند.
گرفتن جهان بینی مارکسیستی(لنینستی- مائوئیستی) از طبقه ی کارگر به معنای این است که جهان بینی دیگری یعنی جهان بینی یا ایدئولوژی بورژوایی را جایگزین جهان بینی پرولتری وی کنیم. زیرا جز این دو جهان بینی، جهان بینی دیگری وجود ندارد.
بر بستر جهان بینی بورژوایی احکامی مانند تبدیل مالکیت خصوصی به مالکیت اجتماعی جز یک شعار پوچ و توخالی نمی تواند چیز دیگری باشد. شعاری دروغین که راه کارگری ها و به همراه شان ترتسکیست های متقلب و فاسد کمونیسم کارگری و ریاکاران و شیادانی همچون رضا مقدم سر می دهند.(5)
از سویی دیگر در این شوراها اگر حتی طبقه ی کارگر بتواند تمامی استثمارکننده گان را در انتخابات شکست داده و اکثریت عددی کسب کند حق ندارد که برنامه های خود را براساس جهان بینی خود دنبال کند. جهان بینی مال زمانی است که طبقه ی کارگر در شوراها نیست و صرفا در خودش و برای جذب اکثریت بیشتر تلاش می کند. پس از این که طبقه ی کارگر توانست در شوراها اکثریت را کسب کند باید این جهان بینی را کنار بگذارد و بدون جهان بینی «حکومت کارگری» را پیش ببرد. از نظر راه کارگری ها «دولت ایدئولوژیک» یعنی شورای ایدئولوژیک نباید وجود داشته باشد.
سازماندهی بورژوایی به جای سازماندهی پرولتری
در این دیدگاه احزاب آزاد هستند و نماینده گان شان می توانند برای انتخاب شدن در شوراها فعالیت کنند و بنابراین هر حزبی می تواند برای به دست گرفتن دولت مبارزه کند و آن را به دست آورد.
از سوی دیگر حزب که تشکیلات است و نماینده گان اش برای کسب اکثریت شوراها و برای به دست گرفتن قدرت مبارزه می کنند به مجرد اینکه پیروز شد و توانست دولت را تشکیل دهد دیگر حق ندارد سیاست ها و برنامه ی حزبی خود را که بر مبنای جهان بینی و منافع طبقه و دورنما و هدف آن تنظیم می شود بر دولت اعمال کند. حزب باید فراموش کند که حزب است و برنامه ای دارد که باید بر دولت اعمال کند و نیروهای اجرایی دارد و باید برای پیشبرد برنامه اش به عنوان یک حزب عمل کند، زیرا راه کارگری ها«حزب - دولت» را قبول ندارند. حزب یک چیز است، دولت یک چیز دیگر! از دیدگاه نفی«حزب- دولت» راه کارگری ها، حزب طبقه ی کارگر نباید امور دولتی را به دست بگیرد و اگر گرفت نباید حزبیت خود را در آن دخالت دهد.
به این ترتیب گویا که حزب صرفا به حوزه ی اجتماعی یا «جامعه ی مدنی» تعلق دارد و می تواند در کنار احزاب دیگر وجود داشته باشد، اما دولت به امر «سیاسی- اقتصادی» مجزایی تعلق دارد و باید صرفا به وسیله ی شوراهایی فاقد جهان بینی و حزبیت که حکومت را در دست دارندهدایت شود. شوراهایی که به این ترتیب بی یال و دم و اشکم می شوند و بیشتر انتزاعی اند تا واقعی. آنچه می ماند طبقه ی کارگری است بدون جهان بینی و بدون حزب در اداره ی شورا یا دولت کارگری یعنی ارگان و ابزار طبقاتی آن طبقه ای که حاکم است.
در تاریخ اما طبقه ای وجود نداشته است که بدون جهان بینی و منافع طبقاتی باشد. در تاریخ چنین چیزی وجود نداشته است که طبقه ای قدرت سیاسی را به دست آورد اما حق تبلیغ و ترویج افکار خود و پیشبرد منافع طبقاتی خود را بر مبنای این جهان بینی به خود ندهد. در تاریخ مدرن طبقه ای وجود نداشته که بدون سازمان و حزب یعنی عالی ترین تشکیلات سیاسی طبقه ی حاکم توانسته باشد دولت را سامان داده و امور را اداره کند.
تئوری های راه کارگرها در بهترین حالت شکل منفی آرمانشهر(اتوپیا) خرده بورژوازی، آن هم بیشتر لایه های مرفه آن را بیان می کند. طبقه ای که در نوسان بین طبقات استثمارگر و استثمار شده و میان گیری بین آنها است.
حق رای عمومی، انتخاب کردن و انتخاب شدن سکنه
راه کارگری ها و عموما گروه های «کمونیسم شورایی» تنها حوزه ی سیاسی را که در آن رقابت طبقاتی(و نه مبارزه ی طبقاتی) وجود دارد«انتخابات» می دانند.
«کنگره سراسری نمایندگان شوراهای کشور قانون اساسی جدید را تدوین می کند. قانون اساسی جدید باید موارد زیر را به رسمیت بشناسد:
در جامعه ی« پس از سرمایه داری» راه کارگری ها یعنی« سوسیالیسم دموکراتیک شورایی و مشارکتی» آزادی بیان، احزاب، اجتماعات بی قید و شرط و بی حد و مرز و حصر... برای عموم طبقات جامعه به طور برابر و مساوی به رسمیت شناخته می شود. تمامی احزاب از احزاب کارگری تا ضد کارگری، از کمونیست تا فاشیست تا فئودال مسلک، از سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور خواه هوادار استبداد مذهبی و خواه استبداد سلطنتی و از آنها که خواهان استقلال هستند تا مزدور امپریالیسم، آزادند که تبلیغ و ترویج کنند و سیاست های خود را پیش گذارند و در شوراها اکثریت را به دست آورند و با به دست آوردن اکثریت شورایی، دستگاه قانون گذاری و اجرایی را دراختیار خود در آورند.
«آزادی بی قید و شرط» آنها در حق رای دادن همه ی اهالی و آزادی در دو وجه انتخاب کننده گان و انتخاب شونده گان تجلی می یابد. همه ی احزاب در همه جا آزادند که انتخاب کنند و همه ی کسانی که می توانند کاندید شوند بدون توجه به پایگاه طبقاتی و یا جهان بینی خود در همه جا می توانند انتخاب شوند و نماینده ی شورا گردند. بنیان این شوراها بر مبنای شغل و کار و به نسبت تعداد جمعیت هر طبقه نیست، بلکه اساسا بر مبنای محل زندگی، روستا و شهر و استان و منطقه هستند. به این ترتیب نماینده گان روستاها( نه شوراهای دهقانی)، شهرستان ها( نه شوراهای کارگران، فرهنگیان و ...) و استان ها و منطقه و کشور نماینده گان کل کشور در شوراهای مرکزی هستند.(7)
شوراهای «تمام خلقی» راه کارگری ها
به این ترتیب راه کارگری ها می خواهند «حکومت شورایی»، شورایی به طور عام و برای همه ی طبقات و زیر نام « مشارکتی» و «نماینده ی مردم» برپا کنند. در چنین حکومتی دستگاه قانون گذاری یا شوراها نماینده ی طبقات گوناگون جامعه و چنان که دیده می شود شکل بزک کرده ی و«سوسیال دموکراتیک» پارلمان هستند. بر مبنای این راهکار و آزادی حق انتخاب عمومی و نماینده شدن و رای دادن، هر طبقه و از جمله سرمایه داران مرتجع بورژوا - کمپرادور می توانند در شوراهای راه کارگری ها نماینده داشته باشند و حتی اکثریت را به دست آورند. چنین شوراهایی که راه کارگری ها آنها را«منتخب مردم» می دانند قرار است مجری برنامه های راه کارگری ها بوده و با یکدیگر«انقلاب اجتماعی»کذایی شان را( لابد!) تحقق بخشند.
قانون احضار و بازخواست و عزل نماینده گان و پروژه ی چرخشی بودن نخبه گان
قانون دیگری که حاکم است( به تبعیت از کمون پاریس) این است که انتخاب کننده گان می توانند هر زمان که اراده کردند نماینده گان خود را احضار و بازخواست و عزل کنند و به جای آنها نماینده گان دیگری برگزینند.
تفاوت شوراها با پارلمان در این است که نماینده گان پارلمان برای مثلا 4 سال انتخاب می شوند اما نمایندگان شوراها هر لحظه قابل عزل هستند. در این دیدگاه قابل عزل بودن در قانون آمده و باید به وسیله ی شوراها دنبال شود. مثلا اگر کارگران از نمایندگان حزب فاشیستی یا لیبرال ناراضی بودند آنها را عزل می کنند و حزب فاشیست و یا لیبرال که قدرت را به دست آورده به حرف شان گوش می دهد و به جای فرد فاشیست یا لیبرال عزل شده می پذیرد که مثلا یک لیبرال یا کمونیست بگذارد و کمونیست هم می پذیرد در شورای فاشیست ها و لیبرال ها پستی به عهده گیرد.
از سوی دیگر اگر امروز حزب کمونیست قدرت دولتی را به دست داشت و فردا در انتخابات شوراها رای کافی نیاورد و مثلا احزاب لیبرال و یا فاشیست بورژوایی در شوراها رای بیشتری آوردند باید به «شوراهای همه طبقاتی» احترام گذارد و قدرت را به لیبرال ها و فاشیست ها تسلیم کند. زیرا میزان رای اکثریت است و اقلیت باید از اکثریت تبعیت کند. راه کارگری ها گمان می کنند «دموکراسی» یعنی تقسیم جامعه به اکثریت و اقلیت و پیروی اقلیت از اکثریت.(8)
حال لیبرال ها و فاشیست ها که قدرت را به دست آورده اند آنها نیز نه جهان بینی شان را بر شوراها حاکم می کنند و نه حزب شان شوراها را صاحب می شود چرا که آنها بچه های حرف گوش کنی هستند و به نظرات حضرات راه کارگری ها احترام می گذارند که برقراری« دولت ایدئولوژیک» و «حزب- دولت» را ممنوع کرده اند.
گفتنی است که این قانون حتی اگر قدرت در دست حزب طبقه ی کارگر هم باشد به دلیل وجود دو خط و جریان های اپورتونیستی درون حزب که همواره وجود خواهند داشت نیز به یک مبارزه ی طبقاتی برای تحقق مداوم آن نیاز دارد. یعنی این گونه نیست که زمانی که قانونی روی کاغذ نوشته شودهمه چیز تمام شده و قانون مزبور دربست اجرا می شود. خیر! هر قانونی که نوشته می شود برای اجرا نیاز به قدرت و زور و اعمال دیکتاتوری طبقه ای دارد که آن قانون بیان منافع وی است. در غیر این صورت آن قانونی روی کاغذ و در هوا خواهد بود. برای نمونه نگاه کنیم به رویزیونیست ها در شوروی و چین که همواره در حزب بودند و پس کودتا و به دست گرفتن قدرت اثری از نه تنها چنین قوانینی بلکه هیچ یک از دستاوردهای سوسیالیسم در زمینه های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی باقی نگذاشتند.
آشکار است که اگر سرمایه داران کمپرادور سلطنت طلب یا پیرو ولایت فقیه قدرت را به دست بیاورند برای چنین قوانینی پشیزی ارزش قائل نخواهند بود و به ساده لوحی راه کارگری های خواهند خندید.
جالب تر از این ها این که راه کارگری ها در برنامه ی خود می نویسند که حکومت باید«حق بی چون و چرای اکثریت مردم را برای تغییر نظام و حاکمیت برسمیت شناسد». این دیگر نورعلی نور است و «سوسیالیسم قرن بیست و یکمی» که نه، سوسیالیسم قرن بیست و دومی است! لابد اگر مرتجعین سلطنت طلب و یا ولایت فقیهی و یا گروه های مذهبی طالبانی حکومت را به دست آوردند به این چنین خواست هایی احترام می گذارند و اجازه می دهند نظام سرمایه داری به نظام سوسیالیستی تبدیل شود!
نقی وجه طبقاتی حکومت شورایی و جایگزینی شوراهای همه طبقاتی و تمام سکنه ای
راه کارگری ها می خواهند حکومت طبقه ی کارگر برقرار کنند اما در اولین گام به نفی ماهیت طبقاتی این حکومت دست می زنند. حکومت طبقه ی کارگر از نظر راه کارگری حکومت شورایی یا «اداره ی شورایی» است اما شوراها ماهیت طبقاتی ندارند. یعنی انتخاب شورای مرکزی مسلط بر کشور بر این مبنا نیست که کارگران در آن اکثریت داشته باشند و همچنین از نظر سیاسی بر آن جهان بینی انقلابی کمونیستی( مارکسیسم - لنینیسم - مائوئیسم) مسلط باشد. در این دیدگاه، شوراهای کارگری و دهقانی و دیگر طبقات تهیدست و کلا شوراهایی که بر مبنای شغل و محل کار( تولید و خدمات و امور نظامی) تشکیل می شود یا نقشی جانبی دارند و صرفا می توانند در حوزه های مربوطه ( کارخانه، کارگاه، مزرعه، ارتش...)مشغول امور کارخانه ای و کارگاهی و اداری و نظامی خویش باشند و یا اگر هم قرار شود در امور کشور نقشی اجرا کنند نه نقش درجه اول بلکه در بهترین حالت نقشی هم پایه شوراهای محل زیست خواهند داشت.
به این ترتیب بافت این شوراها بر مبنای تسلط آن طبقه ای نیست که مثلا انقلاب کرده است( گفتیم که در برنامه ی راه کارگری ها انقلابی در کار نیست) بلکه افراد آن طبقه ای است که بیشترین رای را در انتخابات آزاد شوراها آورده اند. هر که بام اش بیش برف اش بیشتر!
درک رویزیونیستی- بورژوایی راه کارگر از دمکراسی یا همان«دموکراسی مطلق»
روشن است که اگر آزادی احزاب برای دشمنان خلق( مثلا سرمایه داران سلطنت طلب و یا هوادار حکومت ولایت فقیه) وجود داشته باشد اینان به دلیل شرایط ویژه خود یعنی ثروت و به دلیل قدیمی بودن و پایه داشتن جهان بینی ای که تبلیغ می کنند و به دلیل مهارت ها و تخصص خود در اداره کشور( البته همه ی آنچه گفته می شود در دوران کنونی در مورد هواداران حکومت ولایت فقیه که ناتوان از اجرای امور و منفوراند صدق نمی کند)می توانند در شوراهای عمومی روستایی، شهرستان و شهر و استان و منطقه و کشوری نافذ گردند و آنها را به کنترل خود در آورند. حتی اگر این جریان ها موفق نشوند که چنین کنند در درجه ی بعدی طبقات سرمایه داران ملی و خرده بورژوازی مرفه و میانی اند که به دلیل داشتن همان امکانات منتهی با درجه ی کمتری، توانایی و قدرت جذب توده ها را دارند. این ها همه به این دلیل است که طبقه ی کارگر نیاز به زمان دارد که تا بتواند خود در اداره ی امور تبحر یابد و نیز متخصصین سرخ خود را پرورش دهد.
سه وضعیت در انتخابات راه کارگری ها برای شوراها
در چنین انتخاباتی سه وضعیت ممکن است پدید آید.
الف: کارگران و کشاورزان و زحمتکشان بیشترین رای را بیاورند. در این صورت شوراها به دست طبقه ی کارگر و کشاورزان زحمتکشان می افتد. اما طبقه ی کارگری که نه می تواند جهان بینی خود را در برنامه های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی شوراها دخالت دهد و نه حزب اش حق دارد که نقشی در شوراها داشته باشد، با این اکثریت شوراها چه می تواند بکند؟! خیلی زود شوراها به سوی جهان بینی بورژوایی و سازماندهی بر طبق منافع طبقات غیرکارگر سوق خواهند یافت و اثری از اکثریت طبقه ی کارگر که قرار بوده سوسیالیسم بسازد، در شوراها باقی نخواهد ماند و اگر هم بماند اکثریتی بی خاصیت خواهد بود.
ب: کارگران و سرمایه داران در قدرت به طور مساوی شریک شوند. با توجه به نکات مورد الف، شوراها دیر یا زود در اختیار سرمایه داران استثمارکننده قرار می گیرد و نظام برده گی کارمزدی بازتولید می گردد.
پ- سرمایه داران اکثریت را به دست آورند. در این صورت اگر برای نمونه سرمایه داران سلطنت طلب بیشترین رای را در شوراها بیاورند خوب شوراها مال آنها می شود و آنها می توانند استبداد سلطنتی خودشان را برقرار کنند! (در اینجا «دموکراسی کامل» راه کارگری وارد گود می شود و از حکومت استبداد سلطنتی دفاع می کند!). همچنین اگر سرمایه داران هوادار ولایت فقیه و یا حکومت طالبانی توانستند اکثریت را کسب کنند آنها نیز می توانند حکومت ولایت فقیه و یا حکومت طالبانی را برقرار کنند( در اینجا نیز«دموکراسی مطلق»وارد گود شده و از «استبداد دینی» و«حکومت طالبانی» دفاع می کند). طبقه ی کارگر نیز عجالتا می رود کشک اش را بسابد تا شاید در انتخاباتی دیگر، البته اگر برگزار شد، بتواند دوباره در شوراهای عمومی کذایی اکثریت بی خاصیت را کسب کند!؟
منطق حضرات رویزیونیست های راه کارگری این است: یا ما درست می گوییم و اکثریت با ماست و یا نمی توانیم اکثریت را داشته باشیم و بنابراین باید قدرت را به آنها که اکثریت را دارند بسپاریم. یکی از نمونه های مورد علاقه ی راه کارگری ها ساندنیست ها در نیکارگوئه هستند که در یک انتخابات رای نیاورد و از قدرت کناره گرفت و آن را به هواداران امپریالیسم آمریکا داد. حضرات اما اشاره ای نمی کنند که ساندنیست ها نیروی مسلح داشتند و نیروی مسلح خود را پس از واگذاری دولت، حفظ کردند؛ یعنی دستگاه نظامی را مهم ترین بخش دولت است در اختیار خود نگه داشتند و دستگاه اداری را به حزب پیروز واگذار کردند.
دولت لیبرال و یا فاشیست («دولت ایدئولوژیک» و «حزب - دولت»)
چنان که دیده می شود«دموکراسی مطلق» راه کارگری ها حتی در بهترین حالت نیز نمی تواند به حکومت طبقه ی کارگر بینجامد بلکه در کشور زیرسلطه ای مانند ایران به دیکتاتوری مطلق بورژوا - کمپرادورها تبدیل می شود!
باید توجه کرد ما از شرایطی صحبت می کنیم که راه کارگری ها ترسیم می کنند یعنی بدون انقلاب قهری قدرت پیشین سرنگون شده و خلاء ایجاد شده و هیئتی از راه کارگری ها مسئول اداره ی موقت کشور شده اند و به این ترتیب جابجایی قدرت صورت گرفته و اکنون قرار است طی انتخاباتی گذار به «حکومت شورایی» مورد نظر صورت گیرد.
این آت و آشغال های رویزیونیستی را مقایسه کنیم با ضد آن یعنی فراشدی عملی که در آن احزاب انقلابی طبقه ی کارگر رهبری طبقه ی کارگر و زحمتکشان را در دست داشته (برای نمونه حزب بلشویک و یا حزب کمونیست چین و ...) و مبارزات انقلابی طبقه و خلق را بر مبنای کسب قدرت از طریق قهر انقلابی پیش برده اند(جنگ خلق و یا قیام مسلحانه)؛ این احزاب بر مبنای تزهای راه کارگری ها قدرت سیاسی را به دست نیاوردند و نمی توانستند به دست آورند. این چنین احزابی قدرت سیاسی را نه با لاف و گزاف در مورد«مبارزه ی غیرخشونت آمیز» و«مبارزه ی مسالمت آمیز» و با صبر و انتظار که شاید«نافرمانی مدنی» و« مقاومت مدنی» فرجی بگشاید و حضرات راه کارگری ها و رویزیونیست هایی مانند آنها را به قدرت برساند، بلکه با کار و کوشش و صرف انرژی فراوان و به بهایی گزاف با مبارزات درگیرانه ی و جانفشانی های بیست و سی ساله و قیام مسلحانه و جنگ های توده ای و قربانیان بسیار به دست آورده به این ساده گی آن را با عنوان کردن برنامه های پوچی مانند «آزادی بی قید و شرط» و «بی حد و مرز» و« دموکراسی کامل» به مرتجعین استثمارگر نخواهند سپرد. برعکس تلاش خواهند کرد نخست آنها را که در مقابل نظام نوین سوسیالیستی مقاومت می کنند و خواهان بازگرداندن نظام سابق هستند در هم شکنند و سپس با برنامه های گوناگون مانع از شکل گیری طبقه ی استثمارگر و جریان هایی شوند که در بستر نظام نوین سوسیالیستی رو آمده و یا موقعیتی یافته اند و خواب بازگرداندن نظام استثماری را می بینند. دموکراسی در چنین حکومتی تنها برای طبقات خلقی( بسته به این که در آن شرایط شامل کدام طبقات می شود) است و نه برای مرتجعین و طبقه ی سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور مزدور امپریالیست ها.
چنان که دیده می شود منظور از«دموکراسی همگانی» همان «دموکراسی همه طبقاتی» یا «همکاری» طبقات استثمارگر و استثمار شونده است که شکل بیان خرده بورژوایی از دموکراسی یعنی دموکراسی فراطبقاتی و در ماهیت امر و در بهترین حالت دموکراسی بورژوایی یا در واقع دیکتاتوری بورژوازی است. این درست همان«دولت تمام خلقی» یکی از تزهای خروشچف پس از کودتای رویزیونیستی در شوروی سوسیالیستی و به دست گرفتن قدرت سیاسی است.
البته راه کارگری ها ظاهرا هوادار همکاری این دو طبقه ی متخاصم نیستند اما حل و فصل تضادهای میان آنها را به آزادی های های بی قید و شرط و انتخابات شوراها می سپارند، آن طبقه ای که رای آورد شوراها را در دستان خود می گیرد و آن که رای نیاورد می رود خود را برای انتخابات بعدی آماده می کند!
اما نظر لنین:
«برای برانداختن طبقات، دوران دیکتاتوری یک طبقه و آن هم طبقه ای از طبقات ستم زده لازم است که قادر است نه تنها استثمارگران را سرنگون سازد و نه تنها مقاومت آنان را با قاطعیت تمام درهم شکند، بلکه از نظر فکری نیز با تمام ایدئولوژی بورژوا دمکراتیک، با تمام جمله پردازی خرده بورژوایی درباره آزادی و برابری به طور کلی، هر گونه رابطه ای را قطع کند (در واقع این جمله پردازی، همان گونه که مارکس مدت ها پیش ثابت کرده است معنایش« آزادی و برابری » صاحبان کالا، « آزادی و برابری » سرمایه دار و کارگر است) ...»
( لنین، درود به کارگران مجارستان، منتخب آثار تک جلدی، برگردان پورهرمزان، ص 690، تاکید از ماست)
هرمز دامان
نگارش نیمه نخست بهمن ماه 1403
یادداشت
ها1- تفاوت دو جریان راه کارگری «کمیته ی مرکزی»( سازمان راه کارگر) و«هیئت اجرایی»(سازمان کارگران انقلابی ایران) در مسائل اساسی نیست. هر دو جریان و تمامی فراکسیون های راه کارگری اصول اساسی مارکسیسم(- لنینیسم- مائوئیسم) را رد کرده اند و ذره ای از اندیشه ها انقلابی مارکسیسم در بنیان های اندیشه هاشان نیست. یکی از اختلافات آنها بر سر این است که حکومت «مجلس موسسان»ی( پارلمانی) باشد و یا شورایی(«مجلس سراسری نمایندگان شوراهای مردم»). در مورد آنها که از شورایی بودن دفاع می کنند باید گفت که منظورشان به هیچ وجه حکومت طبقه ی کارگر به وسیله ارگان شوراهای کارگری انقلابی و مسلح اش نبوده بلکه شوراهایی بی بو و خاصیت است. شوراها یا انجمن هایی که می توانند عملا گزیده ای از عموم طبقات و از جمله طبقات ارتجاعی گردند. در مباحث ما توجه به روی همین«حکومت شورایی» راه کارگری ها است.
2- برنامه جدید سازمان راه کارگر، مصوب کنگره 24(مهر 1398)
3- در واقع امر از نظر راه کارگری ها، کارگران می توانند«گفتمان سوسیالیستی» داشته باشند که ایدئولوژی و جهان بینی نیست.
4- برنامه جدید سازمان راه کارگر
5- نگاه کنید به تلویزیون برابری، نقدی بر حامیان حزب - دولت، همه ی قدرت به دست شوراها یا حزب - دولت.
6- برنامه جدید سازمان راه کارگر
7- به نظر می رسد که اندیشه هایی مانند«سوسیالیسم دموکراتیک شورایی و مشارکتی» و یا «شوراهای محل زیست و محل کار» گونه ای درهم کردن و یا سازش دو گرایش رویزیونیستی باشد. مثلا در «شوراهای محل زیست و محل کار» هم ظاهرا وجه طبقاتی حفظ شده( شوراهای محل کار مانند شوراهای کارگران) و هم طبقات غیر کارگر مانند سرمایه داران مرتجع( سلطنت طلبان و دیگرمرتجعین) می توانند از طریق « شوراهای محل زیست» در انتخابات شرکت کرده (نماینده شدن و رای دادن) و در صورت آوردن رای کافی وارد شوراها شوند و بنابراین جنبه ی«همگانی» و «مشارکتی» بودن شوراها حفظ شود.
8- «... دمکراسی با تبعیت اقلیت از اکثریت یکی نیست. دمکراسی عبارت است از دولتی که تبعیت اقلیت را از اکثریت می پذیرد یعنی سازمانی است برای اعمال قوه ی قهریه ی یک طبقه بر طبقه دیگر و بخشی از اهالی بر بخش دیگر.»( لنین، دولت و انقلاب، مجموعه آثار تک جلدی، ص 549، تاکیدها از لنین است)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر