۱۴۰۳ فروردین ۶, دوشنبه

درباره ی تحلیل جمعی از کارگران عسلویه و جنوب کشور در مورد انقلاب 57(3)

 
درباره ی تحلیل جمعی از کارگران عسلویه و جنوب کشور در مورد انقلاب 57(3)
 
 تحلیل علیه سلطنت طلبان و«دخالت نظامی دولت های غربی»
«روایات دروغین بسیاری از انقلاب ۵۷ توسط گذشته‌پرستان و رسانه‌های حامی آنان و امثال پرویز ثابتی و مدافعین «مرد، میهن، آبادی»ساخته شده و انقلاب ۵۷ همانند حکومت به‌عنوان «انقلاب اسلامی» یا «فاجعه و بلوای ۵۷» نام‌گذاری شده است. هدف این‌گونه فعالیت‌ها دور کردن جامعه از انقلابی‌گری و درعوض تبلیغ براندازی از بالا به کمک تحریم و دخالت نظامی دولت‌های غربی و«گذار مسالمت‌آمیز» همراه با نیروهای ریزش‌کردهٔ‌ حکومت است. از طرف دیگر انقلاب‌ ۵۷ را انقلابی از روی شکم‌سیری و ناسپاسی جلوه می‌دهند تا فقر، شکنجه، سانسور و استبداد سلطنت را لاپوشانی کنند. حقیقتاً که شعار اصلی‌ و تاریخی این جریانات «خدا، شاه، میهن» است!»( تحلیل جمعی از کارگران عسلویه ...)
چنان که دیده می شود در اینجا علیه استبداد سلطنتی و پرویز ثابتی و ساواکی ها و گذشته پرستان و دولت های غربی یعنی کلا علیه مزدوران سلطنت طلب و مرتجعین مشروطه خواه و یا جمهوریخواه و امپریالیست های غربی موضع گرفته می شود. گروه ها و دسته هایی که همچون حکومت کنونی که انقلاب 57 را« انقلاب اسلامی» نام گذاری کرده است آن را« فاجعه  و بلوای 57» می نامند.
این ها دشمنان طبقه ی کارگر و کشاورزان و دیگر طبقات مردمی ایران می باشند که اکنون در قدرت نیستند و اگراکنون که در قدرت نیستند باید با آنها به عنوان دشمنی غیرعمده مبارزه شود(1)آن گاه و هنگامی که در قدرت بودند باید با آنها به عنوان دشمن اصلی وصدها بار بیشتر مبارزه می شد. اما در چارچوب نظراتی که تحلیل دارد می توان این گونه مبارزه را عمده کردن مبارزه با«دولت های غربی» یا آنچه در متن تحلیل« امپریالیست ها» گفته شده است و کلا ارتجاع سلطنتی و یا جمهوریخواه  وابسته به امپریالیسم نامید. چنین نظراتی در مورد این گونه نیروها همانند نظرات آن چپی است که تحلیل آن را«چپ ناسیونالیست» و یا «چپ سنتی» می نامد با این تفاوت که آن زمان ارتجاع سلطنتی و امپریالیست های پشتیبان آن حاکم بر ایران بودند اما اکنون اینها حاکم نیستند و برای بازگشتن به قدرت تلاش می کنند. این چنین نظراتی از جانب تحلیل از زمره ی همان نوسان بین خطوط سیاسی 180 درجه متضاد است.
البته همان گونه که در بخش نخست اشاره کردیم برخی از احزاب حکمتیست که مشتی هوچی ترتسکیست در آن ها گرد آمده اند در حرف شعار علیه امپریالیسم می دهند و دست به عبارت پردازی انقلابی می زنند، اما این ها بی خاصیت و پوچ و دروغین بوده و برای به در بردن ترتسکیسم و حکمت شان از زیر نقد انقلابی مائوئیستی از یک سو و تقابل با امثال تقوایی و دیگر حزب منفور یعنی حزب کمونیست کارگری از سوی دیگر و نیز در انزوا قرار نگرفتن بیشتر خودشان است. امیدواریم این گونه عبارات در متن، نظری از جانب فرد و یا جمعی کارگر باشد و نه از زمره ی تراوشات فکری این گونه جریان ها و پنهان شدن پشت نام کارگران.
 در عبارات بالا تحلیل دو نکته طرح می کند: نخست هدف این گونه تبلیغات و فعالیت ها را« دور کردن جامعه از انقلابی گری» و به جای آن« تبلیغ براندازی از بالا به کمک تحریم» و نیز« دخالت نظامی دولت های غربی» یعنی همان امپریالیست ها می داند. گرچه در این عبارات منظور تحلیل از« انقلابی گری» شفاف نیست اما در مجموع درست است و در مخالفت با وابسته گی و دخالت امپریالیستی در ایران قرار دارد.
تحلیل علیه «مبارزه ی مسالمت آمیز»
نکته ی دوم این است که تحلیل در مقابل تحرکاتی موضع می گیرد که به تبلیغ« گذار مسالمت آمیز» می پردازند. اینجا از همراهی«ریزش کرده های حکومت» یعنی اصلاح طلبانی که اکنون امید به کشورهای امپریالیستی بسته اند و در گروه هایی همچون شورای مدیریت گذار و... گرد آمده اند صحبت می شود. روشن است که زمانی که در مقابل«گذار مسالمت آمیز» موضع گرفته می شود می توان به گونه ای مثبت برداشت کرد که تحلیل هوادار و مروج راه قهرآمیز یعنی به دست آوردن قدرت سیاسی از طریق به کار گیری سلاح و انقلاب قهری است.
اما در مورد«گذار مسالمت آمیز» باید گفت که تنها جریان های ریزش کرده ی حکومت نیستند که «گذارمسالمت آمیز» را تبلیغ می کنند. این امر شامل اکثریت به اتفاق جریان های سیاسی مخالف حکومت کنونی از حزب توده و فداییان اکثریت رویزیونیست گرفته تا جریان های خروشچفی - رویزیونیستی راه کارگری و از دارودسته های ترتسکیست گرفته تا جریان های«سوسیالیسم مارکسی» و «چپ نویی» و غیره است. تحلیل در مورد این جریان های«شبه چپ» موضعی ندارد و ظاهرا سفت و سخت به همان حکایت«چپ ناسیونالیست» و «چپ سنتی» چسبیده است که از قضا آنها که آن را در مورد چپ انقلابی مارکسیستی - لنینیستی 57 به کار می برند تماما به شبه چپ طرفدار«گذار مسالمت آمیز» و یا «دخالت دولت های غربی»(امپریالیستی) تعلق دارند.    
در هر حال تحلیل در مورد« تغییر از بالا به کمک تحریم» و«دخالت نظامی» امپریالیستی موضع می گیرد و این نشان می دهد که خواهان سرنگونی حکومت به وسیله ی«انقلابی گری» خود مردم ایران است. از سوی دیگر تبلیغ علیه« گذار مسالمت آمیز» موضع می گیرد و این می تواند برساند که تحلیل به راه قهرانقلابی برای سرنگونی حکومت باور دارد. نکته ی اخیر را شاید بتوان از اشاره ای که به قیام مسلحانه می کند دریافت:
«با اینکه ارتش شاهنشاهی و دیگر نیروهای سرکوب‌گر سعی کردند با کشتار و حکومت نظامی حاکمیت خود را حفظ کنند (مثلاً کشتار صدها تن از انقلابیون در تهران طی جمعهٔ سیاه (۱۷ شهریور)، اما با اعتصابات عظیم و قدرتمند کارگران که از مرداد ۵۷ شروع شده بود، به‌مرور کل جامعه و همچنین دستگاه سرکوب حکومت فلج شد و بعد از پیروزی قیام مسلحانه سلطنت پهلوی سرنگون گشت.»
اشاره به «قیام مسلحانه» مثبت است، اما هیچ ترتسکیستی خواه کمونیسم کارگری های حکمتی و خواه گروه ها و احزاب مزدور حکمتیست به این گونه دیدگاه ها باوری ندارند و حتی اگر برخی از هوچی های ترتسکیست که در احزاب حکمتیست گرد آمده اند گاه و بیگاه از این گونه شعارها می دهند کاملا از روی شیادی و شارلاتانی و حقه بازی شان است. در مورد نظریه ترتسکیستی و این گونه جریان های فاسد تنها باید برخی از افراد را که ناآگاهانه گرایش به ترتسکیسم دارند و ماهیت کثیف این نظریه و این جریان ها را نمی شناسند، استثناء کرد.    
درس های تحلیل از انقلاب 57 -  نیاز طبقه ی کارگر به برنامه و حزب و مساله ی دشمنان بیرونی و درونی طبقه ی کارگر
«جمهوری اسلامی با کمک همه‌جانبهٔ دولت‌های غربی و رسانه‌های آن‌ها، که از ماندگاری حکومت پهلوی ناامید شده بودند، به قدرت رسید. جمهوری اسلامی نتیجهٔ‌ به شکست کشاندن انقلاب ۵۷ بود و درس مهمی که باید از تاریخ گرفت این است که اگر طبقهٔ کارگر پراکنده باشد و از پیش برای سرنگونیِ انقلابی و سپس قدرت‌ گرفتن شوراها برنامه و حزب کارآمد نداشته باشد، در تحولات سیاسی یا به پیاده‌نظام طبقهٔ حاکم و یا به پلکان به قدرت رسیدن سایر جناح‌های اپوزیسیون‌های راست سرمایه‌داری تبدیل خواهد شد و در برابر تهاجم دولت‌های سرمایه‌داری بی‌دفاع و بی‌سلاح خواهد ماند.»
مهم ترین نکته در این بخش توصیه ی تحلیل به طبقه ی کارگر برای داشتن برنامه و حزب برای سرنگونی انقلابی نظام است. تحلیل بر این است که اگر چنین نباشد و«طبقه ی کارگر پراکنده باشد... در تحولات سیاسی یا به پیاده نظام طبقه ی حاکم و یا به پلکان به قدرت رسیدن سایر جناح های اپوزیسیون های راست سرمایه داری تبدیل خواهد شد.»
این ها درست است اما ناقص است و حسابی هم ناقص است. زیرا«طبقه ی حاکم» و یا «جناح های اپوزیسیون های راست سرمایه داری» تنها آشکارا و در قالب نیروهای وابسته به خویش عمل نمی کنند تا طبقه ی کارگر را زیر تاثیر خود قرار دهند بلکه نیروهای وابسته به خود را در قالب نیروهای«شبه چپ» همچون ترتسکیست ها و رویزیونیست ها در طبقه ی کارگر نفوذ می دهند تا این طبقه را به ابزار هدف های خود تبدیل کنند. برای نمونه اگر منظور از«جناح های اپوزیسیون های راست سرمایه داری» را جریان های بورژوا - کمپرادور سلطنت طلب و یا بورژوازی ملی به شمار آوریم آنگاه نظرات و دیدگاه های این نیروها می توانند به اشکال مستقیم یا غیرمستقیم در جریان های «شبه چپ» رویزیونیست و ترتسکیست نافذ باشند. مثلا جریان های حکمتیست - ترتسکیست، از حزب کمونیست کارگری تقوایی تا احزاب حکمتیست در ایران خود را«چپ» می دانند اما دنباله رو«جناح های اپوزیسیون های راست سرمایه داری» سلطنت طلب و یا جمهوریخواه هستند و در جنبش طبقه ی کارگر جز انحلال طلبی و تخریب برنامه ای و تشکیلاتی هدف دیگری را دنبال نمی کنند. و یا حزب توده و اکثریت و برخی دیگر از گروه ها با علم کردن«محور مقاومت» جز به طبقه ی حاکم کنونی خدمت نمی کنند.
در واقع این بیشتر لایه های خرده بورژوازی هستند که اشکال گوناگون اپورتونیسم راست و رویزیونیسم( کائوتسکیسم، خروشچفیسم، ترتسکیسم، مارکسیسم غربی، کمونیسم اروپایی، چپ نو، سوسیالیسم مارکسی و...) و اپورتونیسم چپ و آنارشیسم( که در حال حاضر خطر آن کمتر از اپورتونیسم راست است) را در جنبش کارگری رواج می دهند. به ویژه نماینده گان لایه های مرفه و میانی این طبقه تمامی تلاش خود را می کنند تا در جنبش طبقه ی کارگر نفوذ کنند و آن را زیر تسلط و رهبری خود در آورند. این ها تلاش می کنند نظرات ضد اصول اساسی جهان بینی مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی، ضد حزبیت انقلابی لنینی و اینکه طبقه ی کارگر به آگاهی دهنده گان انقلابی بیرون از خویش نیاز ندارد، نظرات محافظه کارانه بورژوایی«گذار مسالمت آمیز» و بنابراین ضد راه قهرآمیز و ضد مبارزه ی مسلحانه توده ای و نظرات ضد دیکتاتوری پرولتاریا را در این طبقه نافذ و مسلط کنند. این ها به این علت که خرده بورژوازی طبقه ای مستقل نیست و از خود نظام تولیدی ندارد عملا در بدترین حالت نماینده گان بورژوازی کمپرادور(سلطنت طلب و یا جمهوریخواه و گروه های بینابینی وابسته) و در بهترین حالت نماینده گان لایه های گوناگون بورژوازی ملی در جنبش کارگری هستند.
چنان که می دانیم طبقه ی کارگر با هزار رشته به این طبقه متصل است و آمد و رفت و بده و بستان اقتصادی و سیاسی و فرهنگی بین طبقه ی کارگر و این لایه های خرده بورژوا( سنتی و مدرن) جاری است. در همین رابطه هاست که نظرات نماینده گان سیاسی این طبقه در طبقه ی کارگر نافذ می شود و به این طریق طبقه ی کارگر را مرید برنامه ها و احکام بورژوازی( کمپرادور و یا ملی)  می سازد.(2)
از جمله و در شکل عملی آن این نظرات می تواند به شکل نظرات محافظه کارانه در چگونگی پیشبرد مبارزات اقتصادی جاری کارگری نیز خود را نشان دهند. نگاهی ساده به مبارزات اقتصادی کارگران( برای نمونه فولاد اهواز) نشان می دهد که جریان های محافظه کاری درون طبقه ی کارگر وجود دارند که نظرات و تمایلات شان جز بیان نفوذ ایدئولوژیک و نظری خرده بورژوازی در طبقه ی کارگر چیز دیگری نیستند( چسبیدن به منافع صرفا اقتصادی و حتی در چنین مبارزاتی نیز محافظه کار بودن و دنبال برخی تیله های سرمایه داران افتادن، نفی مبارزه ی سیاسی طبقه ی کارگر و موضع در مقابل آن( ما کاری به سیاست نداریم!) و( اعتصاب ما سیاسی نیست!) و محدود کردن مبارزه به خواست های تنها یک کارخانه و حتی گاه اکراه از پشتیبانی از اعتصابات کارگران در کارخانه های دیگر، بی تفاوتی نسبت به ضربات حکومت به پیشروان طبقه ی کارگر در آن کارخانه و کارگاه و رشته و در کارخانه های دیگر و پشتییانی نکردن از برگرداندن کارگران زندانی و یا کارگران اخراج شده به وسیله ی سرمایه داران با مبارزه و اعتصاب، پشتیبانی نکردن از مبارزات دیگر بخش های جامعه به ویژه زنان و جوانان و ملیت ها با مبارزه و اعتصاب و ... در کل جنبش طبقه ی کارگر را به خواست های کارخانه و کارگاه و صنف و رشته ی خود محدود کردن.
اگر این ها را در نظر نیاوریم و دشمن را تنها در شکل بیرونی آن ببینیم آن گاه دشمن درونی یعنی اپورتونیسم و رویزیونیسم و ترتسکیسمی که می تواند از طریق«شبه چپ» و«اکونومیسم» درون طبقه جاری شود را از نظر انداخته و طبقه ی کارگر را در مقابل این دشمن خلع سلاح کرده ایم.      
 تحلیل ادامه می دهد:
«امروز جدال‌های پیش رو با نیروهای مرتجع به‌مراتب تعیین‌کننده‌تر از گذشته‌ است. با اینکه بسیاری از این نیروها همچون مجاهدین خلق، سلطنت‌طلبان، انواع جریانات ناسیونالیست کرد و ترک و غیره و یا حقوق‌بشری‌ها همگی سرنگونی‌طلب هستند، بااین‌حال این چیزی از ماهیت بورژوایی آن‌ها کم نمی‌کند؛ نفس سرنگونی‌طلب بودن آن‌ها دلیلی بر انقلابی بودن یا ضد سرما یه ‌داری بودنشان نیست. در دورهٔ انقلاب ۵۷، جریان اسلامی و در رأس آن خمینی هم کمتر از دیگران سرنگونی‌طلب نبود!»
چنان که دیده می شود نام بسیاری نیروها و گرایش های انحرافی برده شده اما اشاره ای به جریان های رویزیونیستی از توده ای ها تا اکثریتی ها و راه کارگری ها و همچنین ترتسکیستی از حزب کمونیسم کارگری تا دارو دسته های حکمتیست نشده است.(3)
این ها یا نشان دهنده ی ناروشن بودن این جمع در مورد رویزیونیسم و ترتسکیسم است و یا اگر بخواهیم  خوشبینانه داوری کنیم و این جمع را یک جمع و کارگری بدانیم، در این بهترین حالت نشانه ی امتزاج جریان های کارگری و جریان های ترتسکیستی در یک جمع و تاثیر این دسته ی اخیر در نگارش این تحلیل است.
ادامه دارد.
هرمز دامان
نیمه ی نخست فروردین 1403
یادداشت ها
1-    در حال حاضر دشمن عمده ی طبقه ی کارگر و خلق ایران جمهوری اسلامی و حکومت ولایت فقیه است و مبارزه با امپریالیست ها تا حدودی زیادی درون همین مبارزه نهفته است و در حدودی هم  در مبارزه با علم کردن جایگزین های امپریالیستی همچون سلطنت طلبان.
2-    لنین در مورد علل نفوذ رویزیونیسم( و ترتسکیسم) در جنبش کارگری می نویسد:«چه عاملی رویزیونیسم را در جامعه ی سرمایه داری ناگزیر می کند؟ چرا رویزیونیسم عمیق تر از فرق بین خصوصیات ملی و مدارج تکامل سرمایه داری است؟ زیرا در هر کشور سرمایه داری در ردیف پرولتاریا همواره قشرهای وسیع بورژوازی و صاحبکاران کوچک قرار دارند. سرمایه داری از تولید کوچک به وجود آمده است و دائماً به وجود می آید. یک سلسله «قشرهای متوسط» ناگزیر مجدداً به وسیله سرمایه داری به وجود می آیند(ضمایم فابریک ها، کار در خانه و تعمیرگاه های کوچک که به علت تقاضای صنایع بزرگ، مثلا دوچرخه سازی و اتومبیل سازی، در سراسر کشور پراکنده است و غیره و غیره).
این تولیدکنندگان جدید کوچک هم ناگزیر مجدداً به صفوف پرولتاریا پرتاب می گردند. کاملا طبیعی است که جهان بینی خرده بورژوازی باز و باز در صفوف احزاب وسیع کارگری رخنه کند. کاملا طبیعی است که این موضوع باید این طور باشد و تا لحظه ی جهشی انقلاب پرولتاریائی همواره این طور خواهد بود. زیرا اشتباه عمیقی می بود اگر تصور می شد که برای عملی شدن چنین انقلابی پرولتارشدن «تام و تمام» اکثریت اهالی ضرور می باشد. آنچه را که اکنون غالباً تنها از لحاظ ایدئولوژیک تحمل می کنیم، یعنی مشاجره با اصلاحات نظری در آموزش مارکس، آنچه که تاکنون فقط در اطراف پاره ای از مسائل خصوصی جنبش کارگری مانند اختلافات تاکتیکی با رویزیونیست ها و انشعاب ناشی از این اختلافات که در کار عملی بروز می کند، همه اینها را طبقه کارگر بازهم باید به مقیاس بی نهایت بزرگتری تحمل کند و این هنگامی خواهد بود که انقلاب پرولتاریائی کلیه ی مسائل مورد مشاجره را حدت دهد و کلیه اختلافات را در نکاتی تمرکز دهد که برای تعیین روش توده ها بلاواسطه ترین اهمیت را دارا است و در بحبوحه ی مبارزه ایجاب کند که دشمن را از دوست جدا کرده و به منظور وارد ساختن ضربات قطعی به دشمن متفقین بد رها گردند.
مبارزه ایدئولوژیک مارکسیسم انقلابی با رویزیونیسم در پایان قرن نوزدهم فقط پیش درآمد مبارزات عظیم انقلابی پرولتاریا است که علیرغم تمام تزلزلات و ضعف عناصر خرده بورژوا در راه پیروزی کامل هدف خود به پیش می رود.»( مارکسیسم و رویزیونیسم، مجموعه آثار تک جلدی، برگردان محمد پورهرمزان، ص 34-33)
3-  اشاره به«جریانات ناسیونالیست کرد و ترک» بدون اشاره ای به مساله ی حق ملل در تعیین سرنوشت خویش و دفاع از خواست های خلق های کرد و ترک و دیگر خلق های دربند ایران می تواند از زمره ی تبلیغات ترتسکیست های کمونیسم کارگری و احزاب حکمتیست به شمار آید. اعلامیه هاو مواضع بعدی با این نام، روشنگر بسیاری از نکات خواهد بود.
 
 
 

 

 

۱۴۰۳ فروردین ۵, یکشنبه

شورای کارگران غیر رسمی نفت(ارکان ثالث) - به مزد ناعادلانه مصوب، اعتراض داریم.

 
 
 
به مزد ناعادلانه مصوب، اعتراض داریم.

نرخ سبد معیشت کارگری بنا بر اعلام کمیته مزد کانون هماهنگی شوراهای اسلامی کار استان تهران ۳۲ میلیون تومان است که بنابر رشد ۴۵ درصدی نرخ تورم اعلام گردیده است.
با این معیار و با استناد به آمار و ارقام دولتی، با توجه به رشد سرسام آور تورم، بی بندوباری وضعیت قیمتها در بازار و شرایطی که کارگر همین الان هم قدرت خرید ندارد، تاکید میکنیم، مزد مصوب ۳۵ درصدی تداوم خیانت علنی و آشکار به ما کارگران است.
این بازی عوام‌فریبانه و فرمایشی دولت با شکل و نمایش تکراری که راه انداخته است توهینی بیشرمانه به ما کارگران است.
این تصمیم افزایش مزد نیست، بلکه با تورم و رشد سرسام آور هزینه های زندگی کاهش دستمزد است و به هیچ عنوان کفاف هزینه های زندگی ما را نمیکند و پاسخگوی معیشت مان نیست.
در جلسات فرمایشی مهندسی شده و از قبل طراحی شده، با استفاده از عوامل معلوم الحالی که با فرصت رسانه ای شدن، از آنها برای کارگران چهره سازی نمودند، رقم ۱۵ میلون تومان حداقل دستمزد را جلو آوردند تا زمینه را برای اعلام مصوبه بیشرمانه شورایعالی کار و ۱۱ میلیون تومان حداقل دستمزد فراهم کنند. بعد هم تداعی کنند که عدد ۱۱ میلیون تومانی باضافه مزایای خیالی مورد ادعای وزیر کار همان نرخ ۱۵ میلیونی مطرح شده است. تا به این شکل صف اعتراض ما را متشتت کنند.
در این میان برای بخش زیادی از کارگران از جمله ما کارگران ارکان ثالث نفت افزایش مزد ۲۲ درصدی با رقمی ثابت مقرر گردیده است.
ما در سالهای گذشته هم تجربه چنین افزایش های مزدی بیشرمانه را تجربه کردیم و قسمت جالب قضیه این است که یکی از اعضای حاضر در جلسه از همکاران ما بوده و او میداند کارفرمای زورگو و پیمانکاران مفتخور همیشه از این مزایا تا چه میزان و به چه اشکالی سودجویی نموده و در ازای افزایش دریافتیمان از اضافه کاری ما کسر میکنند تا همچنان تبعیض در پرداخت دستمزدها را حفظ کنند.
از همین رو ما میدانیم افزایش ۲۲ درصدی مصوب برای ما کارگران ارکان ثالث برابر است با ۱۰ درصد است و شاید هم کمتر از آن.
همه ما میدانیم که عمده این مزد مورد چپاول و زد و بند میان کارفرما و پیمانکاران در فیش حقوقی مان چنان به اسم کسورات بیمه و مالیات و... تحریف می‌شود که حتی از لحاظ پیگیری حقوقی در مراجع به اصطلاح رسیدگی و شکایت قابلیت طرح نداشته و اساساً به جایی نمیرسد!
با این تفاسیر افزایش ۲۲ درصدی برای ما کارگران ارکان ثالث به معنی واقعی به عددی می‌رسد که قطعاً افزایشی کمتر از ۱۰ درصد را دارد و این شرایط در مورد کارگران پشتیبانی شرکتهای پیمانکاری نزدیک به صفر است!
ما میدانیم کل سناریو یک پروژه تکراری و مهندسی شده است که نتیجه آن فقط فلاکت و فقر و کوچکتر شدن سفره ما را در پی دارد. روشن است که ما به این تحقیر آشکار و بردگی تن نخواهیم داد.
ما این شکل توهین به منزلت و معیشت خود را با وجود آن مقدار مطالبات محقق نشده مان که عمده ترین آن حذف شرکتهای پیمانکاری تامین نیروی انسانی است از سوی دولت و ساختار سرمایه داری حاکم، اعلام جنگ به خود میدانیم و معتقدیم این ساختار با رفتن این وزیر و آن مسؤل قابلیت تغییر فرم و اصلاح ندارد و مشکلات ما و همه مزدبگیران و همه مردم تحت ستم عمیقتر از اینهاست!
ما ریشه درد و فلاکت خود را میشناسیم و میدانیم پروژه فرمال تصویب مزد از همانجایی بر خاسته است که پروژه عدم حذف شرکتهای پیمانکاری تامین نیرو انسانی را مدیریت میکند و بازیگرانی مشترک دارد که در دو سناریو نقش بازی میکنند. سناریوی نوشته شده از بالا که مفتخوران و چپاولگران در آن نقششان این است که خون ما را بمکند و معیشت ما را لگدمال کنند.
با این نگاه، ما کارگران ارکان ثالث، پشتیبانی شرکتهای پیمانکاری و کارگران غیر رسمی نفت اعلام می‌کنیم، در روزهای تعطیلی سال نو اعتراضات خود را موقتاً به حالت تعلیق در آورده ایم، اما دوباره با اعتراضاتمان خواهیم آمد و تا تحقق خواستهایمان اعتراضاتمان ادامه خواهد داشت.
ما در مبارزاتمان بخصوص در چند ماه اخیر دستاوردهای مهمی داشتیم که مهمترین آن در هم شکستن فضای پادگانی و حراستی محیط های کاریمان بوده است. همچنین به دنبال این اعتراضات صف ما متحد تر از پیش شده است و بیش از پیش جریانات معلوم الحالی که همواره تلاش کرده اند ترمز مبارزات ما باشند عقب زده و توانسته ایم اعتراضاتمان را گسترش دهیم. اعتراضات ما قطعاً با قدرت بیشتری ادامه خواهد داشت و ما هرگز به شرایط قبل باز نمیگردیم.
در انتها، شروع سال جدید را به همکاران تبریک عرض نموده روزهای خوشی را آرزو می‌نماییم.
 
شورای سازماندهی اعتراضات کارگران غیر رسمی نفت(ارکان ثالث)
شنبه ۴ اسفند ۱۴۰۳
 

صدای مستقل کارگران گروه ملی فولاد - چو دزدی با چراغ آید گزیده‌تر برد کالا


چو دزدی با چراغ آید گزیده‌تر برد کالا

همکاران عزیز و گرامی
همانگونه که مطلعید، در روزهای پایانی اسفند ماه ۱۴۰۲، شماری از همکاران به بهانه پایان یافتن قرارداد از کار اخراج و شمار دیگری نیز به ورزشگاه غدیر منتقل شده اند تا آنها هم در نوبت اخراج قرار گیرند.
این تصمیم با پرونده سازی عوامل امنیتی و حراست و با صحنه گردانی علی محمدی در پی ماهها تلاش شکست خورده آنها برای ایجاد تفرقه میان صف متحد ما و شایعه سازی های شرم آور برای برخی همکاران عزیز صورت گرفته است. اعتصاب های پیاپی و قدرتمند ما در ماه های گذشته و نتایج نسبتا قابل قبول آن، چنان ضربه خرد کننده ای بر پیکر دشمنان همیشگی کارگر وارد کرده که چون مار زخمی به خود می پیچند و شبانه روز در اتاق های فکر خود مشغول دسیسه چینی و طراحی نقشه های کثیف برای خاموش کردن صدای حق طلبی ما کارگران گروه ملی فولاد هستند.
مدیریت شرکت، حامیان و برادران امنیتی، سیاسی و مافیایی او که فساد و دروغ سر تا پایشان را فرا گرفته و جز به غارت و دزدی نمی اندیشند، گمان کرده اند با این ترفندها قادر خواهند بود مبارزه ما را عقب برانند اما فراموش کرده اند که بارها در بزنگاه های مختلف اتحاد و همبستگی ما چگونه معادلات کثیف شان را بهم زده است. ما به کرات گفته ایم اخراج هر کارگر تعرض به جنبش کارگری است و در عمل هم نشان داده ایم که متحد و همدل پای کارگر اخراجی ایستاده و اجازه تعرض به معیشت و زندگی همکاران مان را نداده ایم.
این بار هم هرچه در توان داریم به میدان نبرد خواهیم آورد و در دفاع از همکاران خود مقابل تان به صف خواهیم شد. دشمنان ما بدانند که اجازه نمی دهیم اخراج کارگر را بدون هیچ هزینه ای به رویه ای عادی بدل سازید، آن کس که باید از این خانه بیرون رود کارگر نیست، دزدان و فاسدانی هستند که برای تاراج معیشت و زندگی ما و غارت سفره ما به کمین نشسته اند. خانه تکانی را که همیشه نباید قبل از سال نو انجام داد، تعطیلات نوروزی که تمام شود همه اعضای خانواده بزرگ کارگران گروه ملی دست در دست هم به پاکسازی گروه ملی و جارو کردن بساط پلیدی ها و شرارت ها خواهیم پرداخت.

صدای مستقل کارگران گروه ملی فولاد

جمعه ۳ فروردین ۱۴۰۳

۱۴۰۳ فروردین ۲, پنجشنبه

درباره ی تضادهای دارودسته ها و باندهای حاکم در حکومت تزویر و سلاح

 
 
درباره ی تضادهای سرباز کرده ی دارودسته ها و باندهای حاکم
در حکومت تزویر و سلاح
باندهای حاکم در «حکومت یکدست» به یکدیگر چنگ و دندان نشان می دهند!
تضادهایی که از پیش از برقراری«حکومت یکدست» وجود داشت و در پس پرده جریان یافته و برخی شان نیز آشکار گردیده بود( همچون افشای اختلاس های بی پایان قالیباف و باندش و میل بی پایان اش برای بلعیدن ثروت به وسیله ی جناح ها و باند های دیگر) پس از طی دوره ای به مرور سر باز می کند و شکل های آشکارتری به خود می گیرد. چنان که دیده می شود اکنون باند پایداری و پیروان مصباح یزدی(محمود نبویان و حمید رسایی از کثیف ترین و جانی ترین و مرتجع ترین آخوندها) و سران جنایتکار و مال پرست سپاه پاسداران هستند که به یکدیگر چنگ و دندان نشان می دهند. در عین حال تضادهای درونی سپاه بر سر خوان یغمایی که نصیب شان شده است و حرص و ولع بی پایان شان برای سهم بیشتر نیز بیش از پیش سر باز می کند. آشکار است که تمامی جناح ها و باندها در سپاه و سازمان های اطلاعاتی نفوذ دارند و جنگ و دعواهای خود را هم به درون این ارگان ها منتقل می کنند و هم از درون آن برون می افکنند.
خامنه ای از پس حرص و ولع نوچه هاش برای قدرت و ثروت برنخواهد آمد!
این ها پس از انتخابات مجلس و آن هم در حالی که خامنه ای سردسته ی دزدان و جانیان از وحدت باندهایی که به پست های گوناگون گمارده و تقبیح جدال آنها با یکدیگر صحبت می کند، دریدن یکدیگر را ادامه می دهند. روشن است که این دارودسته ها که اکنون وقعی به صحبت ها و نصایج خامنه ای نمی گذارند در آینده بیشتر نخواهند گذاشت و جنگ و جدال ها شدیدتر از گذشته خواهد داشت.
و تازه این تکه و پاره کردن ها در شرایطی است که سیاست خامنه ای جمع کردن پلیدترین جانیان و حریص ترین مال اندوزان و حقه بازترین و شارلاتان ترین آخوندها و واعظون- نمونه اش همین صدیقی امام جمعه ی تهران که اخیرا گند یکی از دزدی هاش در آمد - به گرد خویش و برگماری آنها به پست های مهم بوده است تا همه به سبب جایگاهی که با«عنایت» خامنه ای نصیب شان شده است همواره «قدردان» وی بوده و شکر ولی نعمت خویش و خاندان اش را به جای آورده و گوشش شان برای شنیدن و به کار بستن نصایح وی باز باشد.
بافت عمومی «طبقه» ی حاکم بر جمهوری اسلامی
با توجه به وضعیت های دیده شده می توان گفت که حکومت کنونی حتی نماینده ی یک طبقه ی شکل گرفته شده و با ثبات نسبی همچون سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور دوران استبداد سلطنتی نیست بلکه ملغمه ای است از باندبازها و گروه های اختلاس گر و دزدان و کلاهبرداران شیاد، تازه به دوران رسیده ها، زمین خواران، سرمایه داران و تجار دزد، بوروکرات - کمپرادورها ی نظامی و کارچاق کن های غیرنظامی مزدور کشورهای امپریالیستی غربی و روسیه و در کنار اینها مزدوران چین رویزیونیستی و سرمایه داری... این ها هستند آنچه به عنوان یک طبقه بر ایران حکمفرمایی می کنند.
تفاوت اساسی بین وضعیت طبقه ی حاکم در استبداد دینی و استبداد سلطنتی
وضعیت طبقه ی حاکم در دوران استبدادسلطنتی
تفاوت اساسی بین طبقه ی بوروکرات - کمپرادور حاکم در زمان استبداد سلطنتی و استبداد دینی کنونی در این است که در آنجا نیروی اصلی حاکم بر طبقه، دربار به رهبری شاه و خاندان سلطنت بود. جناح های اصلی طبقه حاکم، وابسته به امپریالیست های غربی و سرکرده شان امپریالیسم آمریکا بودند و مرید ساز و کار اقتصادی و نوکر گوش به فرمان دستورهای سیاسی این امپریالیست ها.
در مورد سوسیال امپریالیسم شوروی باید گفت که علیرغم سهمی که از اقتصاد ایران نصیب اش شده بود( تاسیس بخشی از کارخانه های فولاد سازی و نیروگاه ها و صادرات برخی اقلام) نیرویی نافذ در این طبقه نداشت که بتواند به عنوان یک جناح یا باندی صاحب قدرت عمل کند. عاملین آن بیشتر بیرون از طبقه ی حاکم و در احزابی مانند حزب توده گرده آمده و نقش جاسوسان این کشور را به عهده گرفته بودند. اگر نفوذی در نظام حاکم صورت می گرفت بیشتر از طریق عناصر مخفی حزب توده بود که در دستگاه های نظامی و یا اداری و فرهنگی نفوذ می کردند و برخی از سیاست های پنهان سوسیال امپریالیسم شوروی را پیش می بردند.
به این ترتیب در دوران حکومت سلطنتی تنها یک باند- باند شاه - به نماینده گی از طبقه و امپریالیست های غرب، حاکم مطلق کشور بود و هر جناح و باند و فردی می خواست علیه آن حرکتی بکند به وسیله ی«گوش و چشم» شاه یعنی ساواک و دیگر نیروهای امنیتی در دستگاه های نظامی و بوروکراتیک، پیدایش کرده، یا به گوشه نشینی می راندندش و یا سرش را زیر آب می کردند.
وضعیت طبقه ی حاکم در استبداد دینی
اما در جمهوری اسلامی طبقه ی بوروکرات - کمپرادور حاکم متلاشی و از هم پاشیده است و یا چنانکه در بالا اشاره کردیم شکل نگرفته است. نخست جناح ها و باندهای وابسته به امپریالیسم روسیه وجود دارند که به نظر نماینده گی آنها را بیشتر خود خامنه ای و بخشی از سران سپاه به عهده دارند. سپس امپریالیسم آمریکا و انگلیس و دیگر امپریالیست های غربی و ژاپن نیروهای خود را درون ارگان های اقتصادی و اطلاعاتی و نظامی دارند. در کنار آنها نیروهای وابسته به دولت حریص چین حضور دارند که هم از توبره می خورند و هم از آخور و هم کنار غرب هستند و هم کنار روسیه. این ها اصلی ترین نیروهای امپریالیست ها و دولت های غاصب هستند که دارای نفوذ در ارکان قدرت حاکم هستند.  
 در کنار این جناح های اصلی و تضادهای شدید میان آنها باندهای خودروی ریز و درشتی وجود دارند که یا زیر مجموعه ی این جناح ها و باندهای اصلی وابسته هستند و هر از چندگاهی تعدادی شان به سرکشی برمی خیزند و سهم بیشتری می خواهند، و یا وابسته به هیچ کدام از این جناح ها نبوده و نیروهای مستقل مرتجع را تشکیل می دهند. این ها از بلبشویی شرایط حاکم و زور و زورکشی کنونی بین امپریالیست ها و جناح های اصلی حاکم استفاده می کنند و به اختلاس و دزدی و پااندازی و  کاغذ بازی و غیره مشغول شده و سهم خود را بر می دارند. برخی از آنها که عاقبتی برای حکومت خامنه ای نمی بینند ترجیح می دهد«جیم» شوند و رحل اقامت در کشورهای امپریالیستی که عموما آغوش بانک هاشان و دولت هاشان برای این دزدان سرگردنه و مالخورها باز است بیفکنند. به این ترتیب همه چیز هست مگر یکدستی.
بین این جناح ها و دارودسته های اخیر هیچ اتحاد پایداری بر سر تقسیم غنائم نیست. اینجا جنگی سهمگین وجود دارد و چنگال های تیز است که برای دریدن یکدیگر به کار می افتد. اینجا باندها و گروه های کوچک و بزرگ بر سر تقسیم غنائم به سازش نمی رسند و آماده اند تا برای بیرون راندن دیگری از خوان، اسناد دزدی ها و غارت یکدیگر از اموال توده ها را بیرون دهند و گروه دیگر را از دور و بازی خارج کنند. باندی باند دیگر را افشا می کند تا جا برای باند خودش بیشتر باز شود.
گاه نیازی به این افشاگری ها هم نیست.  در پس پرده به ترور سردسته باند و یا افراد موثر در باند دست می زنند. بسیاری از افراد که دارای مقامی و موقعیتی در این حکومت بوده اند و می توانستند امری را لو دهند، در داخل و خارج پنهانی سرشان زیر آب شده و یا آشکارا ترور شده اند.
اتحاد باندهای حاکم در به کار بردن سلاح علیه توده ها
تنها اتحاد موجود بین این باندهای دزد و اختلاس گرهمانا اتحاد در مقابل توده های مردمی است که جان به لب آمده در مقابل شان می ایستند و جنبش های بزرگی را برای آزادی شکل داده و می دهند.
بیان عمده ی این اتحاد مرتجعین تکه پاره، در گرد آمدن و حلقه زدن پیرامون نیروهای مسلح یعنی سپاه پاسداران و بسیج و در درجه بعدی ارتش خود را نشان داده که البته از این دستگاه اخیر به صورت آشکارا استفاده نشده است. تا کنون این جا و این ارگان ها تنها محلی بوده است که تمامی این باندهایی که حاضر برای هر گونه دریدن یکدیگر بوده اند متحد شده و علیه مردم آماده ی جنگ و کشتار گردیده اند.
این اتحاد اما به مرور و با توجه به این «نفاق» و افتراقی که بین شان موجود است و در نتیجه انبوه و شدید شدن تضادها و گسترش آنها به این ارگان ها از یک سو، و از سوی دیگر تکامل اشکال مبارزه ی توده ها - خواه گروهی و خواه جمعی - به مبارزاتی شدیدتر و غنی تر و از جمله مبارزه ی مسلحانه گسسته خواهد شد و همان وضعی که برای جناح ها و باندهای سیاسی پدید آمده، برای نیروهای مسلح سپاه و بسیج نیز پدید خواهد آمد .    
تلاش خامنه ای برای شکل دادن طبقه ای متحد به رهبری مجتبی و بیت رهبری
تلاش خامنه ای این موجود ریاکار و شارلاتان و سردسته ی باند جانیان و دزدان حاکم به طور کلی این بوده است که یک طبقه ی تازه را به رهبری باند مجتبی و پاسداران متحدش سازمان دهد که بر تمامی ارکان اقتصاد و سیاست و فرهنگ تسلط داشته باشد. طبقه ای بوروکرات همچون طبقه ی حاکمی که در کشورهایی مانند شوروی خروشچفی- برژنفی و اروپای شرقی و کره شمالی و کوبا و چین از درون حزب بیرون آمد. طبقه ای که قرار است سر و بدنه ی اصلی آن از سران و کادرهای اصلی سپاه (به همراه سازمان های اطلاعاتی آن) و بخش هایی از روحانیت و نیز لایه های بالایی سازمان های اقتصادی حاکم بر اقتصاد ایران بیرون آید.
حزب بوروکرات- کمپرادورهای ولایت فقیهی! این است حزبی که باید حاکم مطلق العنان کشور باشد. انتخابات کنونی مجلس شورا و خبرگان گامی است دیگر در شکل و سازمان  دادن همین حزب با جمع و جور کردن مهم ترین بخش های این لایه ها.
خامنه ای خود به کمک موقعیت ولایت فقیه و مسئولیت هایی که داشت و نیز اتکا به نیروهای وزارت اطلاعات و حفاظت اطلاعات سپاه و کلا بخش مهمی از سران سپاه توانست با توطئه و تزویر مخالفان نامتحد و بزدل خود را یک به یک حذف کند. همکاری دوره ای بخشی از این مخالفان همچون روحانی و یا لاریجانی ها با خامنه ای از این دیدگاه بود که بتوانند در آینده جایگاه بالاتر و موقعیت بهتری در جمهوری اسلامی داشته باشند. اما خامنه ای که با نیرنگ و فریب آنها را با خود همراه کرده بود سر بزنگاه عذرشان را خواست و آنها را به گوشه ای راند. از اصلاح طلبانی مانند خاتمی و مجاهدین انقلاب اسلامی و جامعه ی روحانیون مبارز گرفته تا رفسنجانی و روحانی و لاریجانی ها، هیچ کدام نه توانستند جریانی قدرتمند علیه خامنه ای ایجاد کنند و نه جایگاهی را که داشتند حفظ کنند. این به ویژه از ترس شان از جنبش توده ها بود. همه عملا ترجیح دادند خامنه ای آنها را به گوشه ای براند و خوارشان کند تا این که تلاشی برای تغییر وضع علیه وی و باندش بکنند!
شرایط کنونی نشان می دهد که وضعیت بالا می تواند برای باندی که مجتبی و ولی فقیه بعدی (که علائم صادر شده از جانب خامنه ای و دارودسته های خبرگانی اش احتمال بیشتر را در مورد مجتبی خامنه ای به عنوان جانشین نشان می دهند) در راس آن قرار دارد به وجود آید و این باند گسترش خود را به یک جناح قدرتمند صورت دهد و تمامی نیروهای درون طبقه ی حاکم را به زیر سلطه ی خود در آورد. یعنی فرایندی که خامنه ای طی کرد تا تنها فرد حاکم بماند برای وی تکرار شود. اگر چنین شود که احتمال آن با توجه به رشد مداوم جنبش توده ها و دره ی هولناکی که بین توده ها و حکومت به وجود آمده بعید به نظر می رسد، آنگاه به احتمال تاریخ شاهد تکرار حذف ها و ترورها و به گوشه راندن افراد و باندهایی خواهد بود که گرد دفتر رهبری و مجتبی گرد آمده اند.
نکته ی اساسی این است که این فرایند «یکدست» شدن طبقه ی حاکم در جمهوری اسلامی با یک دست شدن ها در نظام استبداد سلطنتی گذشته و یا در استبداد حزبی کره شمالی و چین از نظر شرایط داخلی و بین المللی تفاوت دارد و بنابراین نتایج آن نیز متفاوت خواهد بود. خامنه ای و دارودسته اش نه می توانند به ساده گی شرایط اقتصادی و سیاسی و فرهنگی زمان استبداد سلطنتی را بسازند، شرایطی که نقش امپریالیست های غربی به سرکرده گی آمریکا در آن عمده بود، و نه می توانند حکومت استبداد حزبی - بوروکراتیک مانند کره شمالی را شکل دهند. نه شرایط داخلی آن زمان ایران و یا کشورهایی مانند کره شمالی و چین را دارند و نه شرایط بین المللی آن دوران را.
نکته ی دیگر این است که برای حکومت دینی ولایت فقیه این هم می تواند مهم نباشد که توده ها در تقابل با حکومت، دین خود را نیز کنار گذارند. آنچه که آنها می خواهند حکومت یعنی قدرت و ثروت است. اگر حتی توده های بسیاری بی دین شوند باز هم باید حکومت را از چنگال خامنه ای و شرکا بیرون بیاورند. اما حکومت و قدرت ظاهرا متمرکز است و سلاح دارد و آماده ی به کار گیری آن در صورت بروز هر گونه جنبش و خیزش و انقلاب. چنانک ه در خیزش مهسا نشان داد. هر کس بخواهد حکومت را از دست حاکمان بگیرد باید با سلاح هایشان و آتش شان رودرو شود. و اینجا میدانی است که آنها مطمئن هستند هر نیرویی که هوی و هوس گرفتن قدرت را از دست شان داشته باشد با این سلاح ها تار و مار کرده و این سان حکومت را حفظ خواهند کرد.
توده ها و تداوم مبارزات فرهنگی
توده ها در مقابل نشان داده اند که از هر فرصتی استفاده می کنند تا مبارزه ی بزرگ خود را علیه حکام جمهوری اسلامی پیش برند.
 در همین یک هفته- پیش و پس از نوروز- توده ها با همراهی یکدیگر با بزرگداشت نوروز و سال نو که گسترده تر و کوبنده تر و شگفت تر از هر زمان دیگر می نمود( به راستی که این نوروزها با نوروزهای سال ها پیش غیر قابل مقایسه است)، به پیشبرد مبارزه ی سترگ خود در عرصه ی فرهنگی با حکومت پرداختند و این مبارزه را تداوم بخشیدند. شکی نیست که در آینده هر لحظه ی این مبارزات فرهنگی می تواند شکفته تر گردد و به روی مبارزات دیگر اثر گذارد و موج های تازه ای در آنها به وجود آورد.  
در کنار آن دغل بازی های شورای عالی کار پیرامون تصویب حداقل دستمزد و تصویب 35 درصد افزایش، آن هم در حالی که خودشان تورم را 45 درصد برآورد کرده اند وحتی افزایش این درصد نیز نمی توانست مشکلات معیشتی کنونی کارگران و غرق شدن شان با فقر و فلاکت را حل کند موجب گردیده که کارگران با غضبی بسیار شدیدتر از پیش با حکومتگران روبرو شوند. اکنون خشم و نفرت است که کارگران را در برگرفته است و این از متن اعلامیه های تشکل های کارگران نیز پیداست. امر مزبور می تواند نشانه ی درگیری های گسترده تر و ژرف تری در سال نو بین طبقه ی کارگر و حکومت باشد. 
بر این مبنا در سال نو توده ها در تمامی اشکال مبارزات فرهنگی و اقتصادی و سیاسی پیش خواهند رفت و مبارزه ای را که سال هاست ادامه داده اند دیر یا زود به نقطه ی بسیار مهم خود یعنی تقابل عملی با سلاح های نشان قدرت حکومت نیز خواهند رساند.  
 هرمز دامان
نیمه ی دوم اسفند 1402

سندیکای کارگران هفت تپه - شورای عالی کار، حامی سرمایه دار

 
شورای عالی کار، حامی سرمایه دار

در روز های پایانی سال ۱۴۰۲، حداقل مزد سال ۱۴۰۳ طبق روال معمول از طرف نمایندگان و صاحبان سرمایه در ایران تصویب و ابلاغ شد.
بر اساس این مصوبه، حداقل دستمزد کارگران در سال ۱۴۰۳ نسبت به سال ۱۴۰۲ به میزان ۳۵.۳ درصد افزایش یافت. میزان افزایش دستمزد سایر سطوح هم ۲۲ درصد به اضافه رقم ثابت ماهانه ۶ میلیون و ۹۰۰ هزار و ۷۸۰ ریال تعیین شد. با توجه به سایر آیتم‌های مزدی، حداقل دریافتی کارگران در سال آینده، ۱۱ میلیون و ۱۰۷ هزار تومان خواهد بود.
بر اساس گزارش مرکز آمار ایران در زمستان سال گذشته از ۶۵ میلیون نفر افراد بالای ۱۵ سال در ایران، ۲۴ میلیون نفر شاغل بوده اند. بر طبق تعریف مرکز آمار، شاغل کسی است که در طول هفته حداقل یک ساعت کار داشته باشد و همچنین افرادی که بدون دریافت مزد برای یکی از اعضای خانوار خود به دلیل نسبت خویشاوندی دارند کار می کنند.
هر چند این آمار ها تنها بخشی از واقعیت را نشان می دهند، اما همین اندازه کافی است تا نشان داده شود که توده های کارگر و زحمتکش و تحت ستم در ایران در چه شرایط اسفباری زندگی می کنند.
" نمایش تلویزیونی"
امسال بر خلاف سال های گذشته، صدا و سیمای حکومتی " خیمه شب بازی دستمزد ۱۴۰۳" را سازمان داده بود.
دستگاه دروغ پرداز سیمای جمهوری اسلامی ایران با دعوت از کارشناسان؟!! و نمایندگان کارگری؟!! تمام تلاش خود را انجام داد تا از بالای سر کارگران برای کارگران تصمیم گیرنده باشند و کل مباحث آنها در چارچوب ضرب و تقسیم اعدادی چرخید که در آن منفعت و سود صاحبان ثروت و سرمایه در اولویت قرار داشت و نماینده کارگران!! (آقای میر غفاری) با دست و دل بازی تمام از رنج و کار کارگران، به جای مطرح کردن خواست واقعی مزد، که متناسب با یک زندگی شایسته و پر از رفاه باشد، خواست ۱۵ میلیون تومان را اعلام کرد تا صاحبان سرمایه دچار ضرر!! و رنجیده خاطر نشوند.
" پویش دستمزد "
در سال ۱۴۰۲ هم "پویش دستمزد ۱۴۰۳" توسط آقای علیرضا میر غفاری راه‌اندازی شده بود‌. ایشان که از تاریخ جنبش کارگری و مبارزات تا کنونی طبقه ما بی خبر هستند، نقش "ناجی" را برای خود متصور شده اند.
آقای میر غفاری که خود را نماینده چهارده هزار کارگر در پارس جنوبی معرفی می کند، گفته اند چون شورای عالی کار مبلغ پیشنهادی ۱۵ میلیون را تصویب نکرده، ما به نشانه اعتراض جلسه را ترک کرده ایم.
آيا آقای "ناجی" نمی داند که ترک جلسه توسط ایشان و دیگر دوستان او و عدم امضا مصوبات شورای مزد، برای صاحبان زور و سرمایه، پشیزی نمی ارزد؟
"حربه سرکوب"
سرکوب فیزیکی یکی از معمول ترین روش های برای سرکوبگران است تا صدای حق خواهی کارگران و مزد بگیران را خفه سازند. اما بورژوازی همسو با سرکوب مستقیم ، از روش هایی استفاده می کند تا به نام کارگر، به کام سرمایه دار کفه ترازو چرخیده شود و تحت عنوان " صدای کارگران" از اعتراض کارگران برای تحقق خواست های خود ممانعت بعمل آید.
نمایش تلویزیونی و پویش دستمزد در سال ۱۴۰۲ یکی دیگر از حربه های صاحبان قدرت و ثروت در ایران بود. احتمال دارد پروژه" صدای کارگران " در آینده پخته تر سازماندهی شود تا آنجا که "کنفدراسیون کار - در داخل کشور" هم برای کارگران ساخته شود!
" پویش دوم "
"ناجی " طبقه کارگر در پویش دوم خواستار استیضاح وزیر کار، صولت مرتضوی شده است. آقای میر غفاری و تیم ایشان تلاش دارند تا مناسبات قدرت و ثروت حاکم، که با استثمار وحشیانه، سرنوشت و زندگی میلیون های کارگر و زحمتکش را به نابودی کشانده اند را از تیر رس طبقه کارگر خارج کنند. ایشان با " پویش دوم " یعنی خواست استیضاح وزیر کار، می خواهد آگاهانه نظام و مناسبات سرمایه داری را از مدار مبارزه طبقاتی کارگران خارج کند و شخص وزیر کار که نماینده کارفرمایان و صاحبان سرمایه است را سیبل اصلی نشان دهند.
"زنگ خطر را باید به صدا در آورد"
سرمایه داری در ایران از هر حربه ای برای نجات خود استقاده می کند. از دشمن تراشی و دشمن هراسی ، از ضد امپریالیست بودن تا نفوذ امپریالیسم، از صدای کارگران بودن تا ایجاد کنفدراسيون کار ایران - در داخل کشور و هزار کوفت و زهرمار دیگری که ازایجاد تشکل های واقعی کارگران که ضد استثمار و توحش نظام سرمایه داری هستند، مانع ایجاد کنند و رویکرد مبارزه کارگران را در گردونه باطل " تمتا " و " تقاضا" از نمایندگان مجلس را سازماندهی کنند.
مزد تحقیر آمیز سال ۱۴۰۳ به مانند سال های گذشته، حمله آشکار سرمایه داران به زندگی کارگران و مزد بگیران می باشد.
شورای عالی کار و دیگر ارگان ها و نهاد های سرکوب، در راستای منافع صاحبان سرمایه ساخته شده اند.
جنگ کارگران برای داشتن زندگی بهتر و شایسته با سرمایه داران، یک جنگ واقعی است.
در این جنگ طبقاتی، فعلا نیروی ما به دلیل عدم تشکل یابی در ضعف قرار دارد.
اما این ضعف همیشگی نیست. ایجاد تشکل های واقعی کارگران در محیط کار و زندگی، منطقه ای و سراسری، سلاح جنگی ما با سرمایه داران است. برای رها شدن از بیکاری، فقر و گرسنگی، سیه روزی و نداری، برای رها شدن از ستم و استثمار برای رفع هر نوع تبعیص و نابرابری، نیاز به اقدام مشترک، متشکل و سازمان یافته است.
مزد مناسب برای داشتن زندگی شایسته و انسانی، در " پویش دستمزد" و شورای عالی کار، متحقق نمی شود. مزد شایسته در مبارزه روزانه‌، در اعتصاب و اعتراض، در کنار هم بودن میلیون ها انسان کارگر و زحمتکش ممکن می شود.

این درد مشترک هرگز جدا جدا بی رزم مشترک درمان نمی شود.
نابود باد بندگی، زنده باد زندگی
 سندیکای کارگران هفت تپه
۲ فروردین ۱۴۰۳

شورای عالی کار دشمن نیروی کار- شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت


 

شورای عالی کار دشمن نیروی کار

به دستمزدهای تحقیر آمیز دست پخت شورای عالی کار تن نخواهیم داد

امروز ۲۹ اسفند بالاخره شورای عالی کار بعد از یکماه غور و تفحص حداقل دستمزد کارگران را تعیین کرد. طبق این تصمیم حدقل دستمزد ماهانه در سال ۱۴۰۳ با همه تعلقاتش یازده میلیون خواهد بود. این درحالیست که در بحث های کشافشان بر سر نرخ سبد معیشت از ارقامی چون ۳۲ میلیون و ۳۵ میلیون صحبت کردند. و همه میدانیم که رقم هزینه ها بسیار بالاتر از اینهاست. روشن است که تصمیم شورای عالی کار کذایی پشیزی برای ما کارگران ارزش ندارد و آنرا اعلام جنگی علیه معیشت خود و همه مردم میدانیم. ما همواره اعلام کرده ایم که ما برده نیستیم که از بالای سرمان بر سر میزان مزد ما تصمیم گیری شود. اعلام کردیم معیشت، منزلت حق مسلم ماست. و ما با شعار اتحاد اتحاد علیه فقر و فساد در برابر کل این چپاولگری ها ایستاده ایم و کوتاه هم نخواهیم آمد.
حقیقتا بیشرمی هم حدی دارد. گویی میخواهند صدقه بدهند. علیرغم رشد سرسام آور قیمت ها و نرخ نجومی تورم، زندگی ما کارگران و ما مردم هر روز بیشتر به نابودی کشیده میشود. دیدیم که صولت مرتضوی وزیربی کفایت آنجا که بحث بر سر سبد معیشت کارگری بود چشمش را به چندرغاز پول یارانه و فجرانه و مزخرفاتی از این دست که با آن حتی نمیشود یک کیلو گوشت خرید، بست و بعد هم دستور حذف هزینه های درمان از سبد هزینه معیشت کارگران را داد. و یا با نظرگیری از وزیر بهداشت درمانده شان گفت نرخ کالری مورد نیاز بدن کمتر از آنچیزی است که محاسبه شده است و با این شامورتی بازی ها تلاش کردند نرخ سبد معیشت را کم بگیرند تا حداقل دستمزد را چند بار زیر همین ارقام سبد هزینه مهندسی شده شان رقم بزنند و از صندوق جادویی شان بیرون بکشند. اما کور خوانده اند. ما کارگران به این بردگی و این تحقیر تن نخواهیم داد و دستمزد و معیشت خط قرمز ماست و کوتاه نخواهیم آمد.
درماندگی شان برای ما روشن است. دیدیم که در همین مباحث چگونه به جان هم افتادند. حتی همین جناب وزیر کار در اوج استیصال از ارسال لایحه‌ای به مجلس مبنی بر عوض کردن نحوۀ تعیین حداقل حقوق کارگران صحبت کرد و بهترین مرجع برای تصمیم‌گیری حقوق کارگران را مجلس اسلامی خواند! یعنی دزد به یورقه دزد حواله داد! در این میان هم تشکلهای دست ساز حکومتی و جریان معلوم الحال پایداری که راهشان به مجلس نیز باز شده است، برای پیشبرد اهداف سیاسی شان و زیر فشار اعتراضات ما کارگران و مردم سنگ کارگر را به سینه زده و به قول خود کارزار حداقل دستمزد پانزده میلیون در ماه را به راه انداختند. تشکلهای دست ساخته حکومت هم که خود یک جانب همان شورای عالی کار ضد کارگری هستند، پشت آن بودند. اینها همه جریانات آبروباخته ای هستند که دستشان برای همه رو است و هیچ ربطی به ما کارگران ندارند. هر سال با همین بازی ها بازار گرمی میکنند و سنگ کارگر را به سینه میزنند و بعد هم پشت درهای بسته با سیاست های دیکته شده حکومت و به میل کارفرمایان به اجماع رسیده و با ژست اینکه ما هم راضی نبودیم و زورمان نرسید سعی میکنند اوضاع را آرام کنند. امسال هم با اعلام اینکه مصوبه را امضا نکرده اند، میدان بازی ای برای خود درست کرده اند. چون میدانند که سنبه ما کارگران پر زورتر از هر وقت است جنبشی با اسم رمز زن زندگی آزادی بر سر معیشت در کل جامعه شکل گرفته است، این دارو دسته ها از در "کارزار مزد" وارد شده اند تا صف اعتراض ما کارگران بر سر دستمزد و معیشت را چند پاره کنند. جلوی این فریبکاریها و تفرقه افکنی ها بایستیم . و با اتحاد مبارزاتی خود پاسخ محکمی به شورایعالی کار کذایی و وزیر کار شکم سیر دولت بدهیم. بیایید تا متحد و سراسری اعلام کنیم که ما شورای عالی کار و مصوباتش را قبول نداریم و با اعلام خواستهای مشخص خود در برابر تعرض به زندگی و معیشت مان و تحمیل دستمزدهای باز هم چندین بار زیر خط فقر می ایستیم.
همکاران!
حداقل دستمزد کف چانه زنی برای میزان دستمزد در سطح جامعه و همه حقوق بگیران است. برای ما کارگران پروژه ای، قراردادی و بخش های مختلف شاغل در نفت نیز نیز حداقل دستمزد ، کف دستمزد در چانه زنی برای افزایش سطح دستمزدهاست.
- دستمزد باید متناسب با نرخ سبد هزینه معیشت افزایش یابد. بنابراین همانطور که دیگر تشکلهای کارگری اعلام کرده اند، مزد هیچ حداقل بگیری نباید از ۴۵ میلیون کمتر باشد.
- خودشان نرخ تورم را ۴۵ درصد اعلام کرده اند. بنابراین حتی اگر همان ۴۵ درصد را مبنا بگیریم. باید مزد همه کارگران در تمام ردهای شغلی ۴۵ درصد افزایش داشته باشد. - نرخ تورم مرتبا افزایش می یابد و با توجه به تغییر دائمی نرخ تورم و نرخ سید معیشتی باید در طول سال افزایش یابد.
- ما خواستار حذف پیمانکاران هستیم و در عین حال به عنوان یک قدم مهم در این جهت بر میزان مزد مساوی در برابر کار مساوی تاکید داریم.
- هزینه درمان و تحصیل برای کودکان و مسکن بخش اصلی مزد ما را می بلعد. ما خواستار درمان و تحصیل رایگان برای همه مردم و ایجاد تسهیلات لازم برای تامین مسکن هستیم.
-  ما در برابر هرگونه امنیتی کردن مبارزاتمان می ایستیم و تشکل ، تجمع و اعتراض را حقوق مسلم خود میدانیم.
شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت از همه همکاران میخواهد که این گفتمانها را در محیط های کاری خود جلو برند و حول آن صف اعتراضاتمان را سراسری شکل دهیم. 
معیشت . منزلت حق مسلم ماست.

شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت
اسفند ۱۴۰۲